حواریون، یهودا و ما
___________
رحيم مخكوك
مسیح نجار بود و محمد چوپان و حافظ نانوا. و اینان را به گواهی محکم تاریخ هیچ معلمی درخور نبود تا به آنان منطق و حکمت بیاموزد و مرادشان شود تا در راه شناخت حق نادیدهها را ببینند و ناشنیدهها را بشنوند. چه شد که از سیاهیها امان یافتند؟ نمیدانم!
مسیح و حسین را به جرم آن که شیطان را سجده نکردند به مسلخ بردند و شیطان را به جرم سجده نکردن آدم مهلتی به طول تاریخ دادند تا هر چه خواهد کند. این عدالتی است که چشم سر نمیفهمد.
خدا ما را همه فرزندان و مورد رحمت خود خواند و تنها گذاشت با فرزندان شیطان. این رازی است که جز بر اهلش گشوده نمیشود.
آدم و حوا را دانهای گندم از بهشت راند و آوارهی دنیا کرد. ما که خروار خروار گندم سر راهمان سبز میشود و در دریای فتنه غوطهوریم. لحظه لحظه گندم میبینیم و از هیچ لقمهای خواه گندیده باشد و خواه سبز چشم نمیپوشیم.
ما حواریونیم که ما را لیاقت همراهی زمان دادند. زمانی که گاهی همراه مسیح و محمد و حافظ شده بود. ما صحابیایم که ما را لیاقت پیروی از مردی دادند که صحابیاش ستارگان آسماناند.
ما از حواریون، یهوداییم که یک دم از دسیسه برای مسیح جانمان کوتاهی نمیکنیم. ما از صحابی، منافقترینیم که نمیکوشیم پرده از دیدههای نابینایمان برداریم. ما از لقمهزنان خوشبختترینیم که دلی داریم که لقمهی سبز را از گندیده فرق تواند. ما از لقمهزنان بدبختترینینم که شهوتی برای گندیدهخوری داریم.
ما انسانیم. انسانهایی که مهلت داده شدهایم تا عاشق باشیم. پس فرمانروای جهانیم. و آنانی که عشق را فراموش کردهایم. پس از بردگان پستتریم. ما انسانیم.