فرهنگ عقب ماندگی یا عقب ماندگی فرهنگی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد
همانطور که حدس زدید تیتر بالا از حداد عادل سابق و ریس مجلس فرمایشی و پدر عروس ولایت فعلی قرض گرفته شده است.
زیاد شنیده ایم که عقب ماندگی کشورهای جهان سوم ریشه فرهنگی دارد. اما توسعه و فرهنگ مقولات مستقلی نیستند و بر یکدیگر تاثیری دو سویه دارند. در این کشورها عدم توسعه یافته گی باعث عقب ماندگی فرهنگی شده است. حال سوال این است که تاثیر کدام بیشتر است و برای تغییر در این چرخه چه باید کرد؟ و خصوصیات بارز این فرهنگ چیست؟ راستش من هم جواب این سوال ها را نمی دانم ودوست دارم جواب شما را در این مورد بدانم.
اما چند نکته که در این مورد تجربه کرده ام را می خواهم با شما در میان بگذارم.
اگر از بالا به این کشورها مانند ایران نگاه کنیم اولین چیزی که به چشم می خورد اختلاف شدید فرهنگی است. در مناطقی هنوز بسیاری از رسم ها و سنت ها که جان مایه فرهنگ است به شدت پا بر جاست حال اینکه در سوی دیگر عده ای در تماس با دنیای مدرن به شدت تحت تاثیر فرهنگ این جوامع قرار گرفته اند.
شاید بتوان معیاری برای سالم بودن و شکوفا بودن یک فرهنگ در اینجا بدست آورد. زمانی که طول می کشد تا افراد یک جامعه در بخورد با فرهنگ دیگر، فرهنگ خود وا بگذارند و جذب فرهنگ جدید شوند یا درصد پذیرش فرهنگ جدید. این معیار دید خوبی نسبت به فربه بودن فرهنگ خودی می دهد. متاسفانه این معیار درمورد ایران زیاد خوب نیست. این نکته خود را در کشورهای خارجی بیشترنشان می دهد. گویی که ظرف فرهنگ ما ایرانی ها خالی است و آماده پذیرش هرچیزی که در اطراف ماست. عده ای این را انعطاف فرهنگ ایرانی می دانند و معتقدند که این از مزیت های فرهنگ ایرانی است. اما اگربه دقت به این قضیه نگاه کنیم در می یابیم که فرهنگ ایرانی به دلایل متعددی بسیار نحیف و رنجور شده است و چیزی برای عرضه و مقاومت در برابر فرهنگ جدید ندارد.
عوامل زیادی دراین پروسه نقش داشته اند اما نقش حکومت ها از این میان برجسته تر از دیگر دلایل است. در هر دوره حکومت ها خواسته یا نا خواسته باعث تغییریا تضعیف فرهنگ شده اند. اما اتفاقی که این حکومت باعث آن شده است بسیار فراتر از این مقوله ها است. آنها ابتدا با مبارزه با بعضی سمبلها و سنت ها ریشه فرهنگ ایرانی را تضعیف کرده و چون چیزی برای جایگزین کردن نداشتند ملتی تهی از هویت ساخته اند. متاسفانه قضیه به همین جا ختم نمی شود و یک سری نا هنجارها چنان در جامعه ریشه دوانده که بصورت فرهنگ عامه در آمده است. رفتار این حکومت باعث شده است که دروغ گویی، قانون گریزی، رشوه، بی عدالتی،... به مسایل عادی تبدیل شوند. اکثر آنها که در تاکسی از بی قانونی، بی عدالتی و حکومت گله دارند در محدوده قدرت خود همان می کنند که حکومت می کند. آیا این رفتارها قابل اصلاح است؟ چگونه؟