--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Sunday, October 31, 2004


ولايت فقيه! از وجوب تا واقعيت.
تاملي در باب مباني نظري ولايت فقيه (3)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

قسمت اول اين بحث
قسمت دوم اين بحث
شايد به جرات بتوان مهم‏ترين پشتوانه‏ي ولايت فقيه در ميان اخبار را حديثي از امام زمان (عج) دانست. آن‏جا كه به شيعيان توصيه مي‎كنند كه در حوادث واقعه به راويان حديث مراجعه كنند. در باب اين كه حوادث واقعه چيست و نحوه‎ي مراجعه چگونه بايد باشد گزينه‏هاي زيادي مطرح مي‎تواند باشد اما محدود كردن آن به يك نوع خاص كه در نهايت همان نظريه‎ي ولايت مطلقه‎ي فقيه آيت‎الله خميني است بزرگ‎ترين اشتباهي بود كه اتفاق افتاد. پس از انقلاب اسلامي در سال 57 تا كنون علاوه بر اين كه عده‏اي از علماي شيعه نظر صريح و يا ضمني خود را بر قبول نداشتن نظريه‏ي ولايت فقيه مطرح كردند شش نظريه‏ي كاملا مستقل نيز در اين حيطه با نام نظريه‎ي ولايت فقيه مطرح شده است. نكته‎ي اساسي تمام اين نظريه‏ها اين است كه اين نظريه يك استنباط انساني است و هيچ يك نمي‎تواند ادعا كند كه نص صريح قرآن امر كرده كه مسلمانان دقيقا به همان شيوه رفتار كنند. تنها ادعايي كه قابل طرح است اين است كه من واضع نوع خاصي از نظريه‎ي ولايت فقيه از آيات و روايات اين‎گونه استنباط كرده‎ام. چنين چيزي نمي‎تواند مثل نماز از مباني اسلام باشد و حتي در صورت اجماع علماي اسلامي بر وجوب ولايت فقيه نيز نمي‎توان نوع خاصي از آن را جزء مباني اسلام به شمار آورد، چرا كه در اين صورت اين سؤال مطرح مي‏شود كه چرا نظريه‎هاي ديگر درست نباشد و كدام منبع مستقل درستي بقيه‎ي نظريات را رد كرده است؟ مسخره بودن اين وضع تا بدان جاست كه با قرار دادن نظريه‏اي خاص به عنوان جزئي از مباني اسلام حتي واضعان ديگر شكل‎هاي اين نظريه نيز به بي‎اعتقادي به مباني اسلام متهم و حتي محكوم مي‎شوند.
اين كه عده‎اي به ولايت مطلقه‎ي فقيه معتقد باشند و حتي آن را به اجرا درآورند به خودي خود محل اشكال نيست اما حتي در فضاي ديني و حوزوي نيز بايد اين حق براي سايرين محفوظ بماند كه نظريه‎ي خود را ارائه كنند و حتي در صدد اجراي آن برآيند. اتفاقي كه با منافع كساني كه بر مسند قدرت تكيه زده‎اند هرگز سازگار نيست و بنابراين حالا حالاها نمي‎توان وقوع آن را انتظار داشت.


 
| Permalink |


جشن هالووین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

Go to Wikipedia 


هالویین روز تعطیلی است که در شب 31 اکتبر هر سال جشن گرفته می‌شود؛ در این شب معمولا کودکان با لباس‌های مخصوص به در خانه‌ها می‌روند و با فریاد Trick or treat شکلات جمع‌آوری می‌کنند (این مهمترین بخش جشن هالووین است که Trick or treating یا guising خوانده می‌شود). این جشن در بیشترین کشورهای غربی جشن گرفته می‌شود؛ البته در ایالات متحده آمریکا، که ایرلندی‌ها این سنت قدیمی را در قرن 19 به آنجا بردند جشن بزرگتر و مفصل‌تر است.
اسم هالویین از اسم قدیمی‌تر Hallowe’en که اختصاری بر "شب عید مقدس" یا All Hallow’s Eve ریشه گرفته که بدلیل این است که این روز قبل از روز مقدس کاتولیکAll Saints است که قبلا بعنوان All Hollows خوانده می‌شد؛ خود All Hollows از All Hollowed Souls که به معنی تمام ارواح مقدس است گرفته شده.
نماد‌های معمول در هالووین نمادهای ترسناک و شبح‌مانند و یا غول‌های افسانه‌ای هستند. کرکترهای معمول هالووین شامل روح؛ ساحره؛ خفاش؛ دیو؛ گربه سیاه؛ موجودات روح مانند (banshees) و روح‌های اهریمنی است. مشکی و نارنجی رنگ‌های معمول هالووین هستند. نشانه‌های فصل پاییز مثل کدوتنبل و مترسک نیز در نماد‌های هالووین بازتاب یافته اند.
این هم لوگوی گوگل به مناسبت هالووین:

Search Google for Halloween 
برای مطالب بیشتر در مورد هالووین به این مقاله ویکی‌پدیا مراجعه کنید.

 
| Permalink |

Saturday, October 30, 2004


يک پيشنهاد

ـــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

جشن تولد وبلاگ‌ها نزديک است و دوستان وبلاگ نويس يواش يواش به جنب و جوش افتاده اند. از جمله عليرضا تمدن که يک مسابقه طنز تصويرى در وبلاگ «بر ما چه گذشت؟» برپا کرده است. پيشنهاد مى شود که هر يک از وبلاگ نويسان عزيز در وبلاگ هايشان نام ده وبلاگ برگزيده در سال گذشته را از نقطه نظر خود ليست کنند و احتياجى هم نيست که يک ستاد مرکزى بخواهد از بين اين آرا به يک جمع بندى برسد. همين آراى پلورال هم در چنين فضايى متکثر به منصه ظهور مى رسد و عرصه اى است براى ارائه نظرات مختلف و اين از ماهيت وبلاگستان هم چندان دور نيست.

 
| Permalink |


يکى منو برگردونه کتابخونه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

فرض کنيد (‌فرض محال) من جاى سيد محمد خاتمى بودم و تصميم داشتم که بعد از جنايت پاکدشت استعفا بدهم:

اولين کارى که مى کردم، نصف شب و در تاريکى و يواشکى يک عدد کاغذ سر برگ دار رياست جمهورى بر مى داشتم و اينطورى مى نوشتم:
«بسمه تعالى. به نام دولت و ملت ايران… » زرشک! گذشت آن زمانى که آن سان گذشت. کاغذ را پاره مى کنم. يکى ديگر برمى دارم:
«يا على جان مقتداى من تويى، رهبرا ! ولايتا ! بر اين بنده مسکين و ولايت پذير و آدم حسابى که به فرموده آن مقام معظم نظريه ذوب در ولايت را قبول ندارد (‌در عوض نظريه جوش در ولايت را قبول دارد)‌ منت بنهيد و با ترخيص اين سرباز ناقابل موافقت فرماييد. » خيلى پاچه خارى شد. جرات پاره کردن نامه را ندارم. مزين به نام آقا است. چکار کنم؟ آن را مى بوسم و به کنارى مى نهم شايد به درد کتاب خاطرات بخورد. کاغذ ديگرى بر مى گيرم:
« بسمه تعالى. مردم عزيز ايران اسلامى، شيفتگان امام راحل، علاقمندان مردمسالارى دينى، چون اخيرا در پاکدشت چند کودک هتک حرمت شده و کشته و سوزانده شده اند، من ديگر تحمل اين همه ظلم را ندارم و همينجا با دلى آرام و لبى خندان و بشکن زنان از خدمت خواهران و برادران مرخص و به کتابخانه … » اين که خيلى شاد شد. جمله را اصلاح مى کنم. « خلخال را اگر از پاى آن زن در آوردند آدم اگر استعفا ندهد و سيلى به صورت خود نزند چه کند؟» چى بود اون جمله نهج البلاغه؟ اى بابا اين که نشد. خوبه برم تو مد «آزادى انديشه». آها يادم اومد چيکار بايد بکنم:
« خوبى دوستى، دوستى خوبى ، محبت و صفا، آزادى منطق و گفتگو اما [اين «اما» منو کشته] عده اى به نام دين به آزادى حمله مى کنند، عده اى به نام آزادى به دين حمله مى کنند. هر دو گروه هم به رييس جمهور حمله مى کنند، من هم ديگه خسته شدم مى خواهم برگردم کتابخانه ملى کتاب بخوانم. شماها هم که از من بيخيال تر شديد. اصلا خر ما از کرگى دم نداشت. ما يک آبرويى داشتيم اون هم حراج کرديم تمام شد. اصلا هيچى به هيچى. به خاطر جنايت پاکدشت هم که شده استعفا مى دهم. هر کس هر کار دوست داشت بکنه! »
خيلى تند شد. حرف دل رو زدم ولى اين که نشد استعفا. مختصر و مفيد بايد بنويسم:
« مردم عزيز ايران، ما رفتيم. شرمنده ! دوستدار شما ممد » خيلى ملى- خودمانى شد. رهبرى خوشش نمى آد. اون کتابخونه رو لااقل براى خودم نگه دارم. اين چطوره؟
« مقام معظم رهبرى، ملت عزيز ايران اسلامى و «آباد»، نتوانستيم شما هم نخواستيد، اجازه بدهيد اين چند ماه را بدليل جنايت پاکدشت در خدمتتان نباشم، با احترام، سيد محمد خاتمى » نه! اونى که مى خواستم نشد. آب به آسياب دشمن ريختم. با آبروى نظام بازى شد. اينجورى بايد بنويسم:
« مقام معظم رهبرى، ملت عزيز ايران اسلامى و «آباد» ، اجازه بدهيد اين چند ماه را فقط و فقط بدليل جنايت پاکدشت در خدمتتان نباشم، با تقديم احترام سيد محمد خاتمى » نه باز نشد، مشکل فلسفه سياسى- اسلامى پيدا کرد. مردم در نظام مردمسالارى دينى اجازه خودشان را مختارانه به دست رهبرى سپرده اند. اجازه ما هم دست ايشان است. (خودمونيم ها!‌ يک کم مخ فلسفيم راه افتاد، حيف که نمى خوام استعفاى فلسفى بنويسم. چون چهار سال پيش، اشک ريختم و به مردم قول دادم که آبرويى براى خودم نگذارم!)

« مقام معظم رهبرى، به خاطر جنايت پاکدشت از روى شما و مردم شريف و مسلمان کشورمان شرمنده هستم. همه اش تقصير من بود. از بقيه چيز ها هم خبر ندارم. ميشه اجازه بديد ما اين چند ماه رييس جمهور نباشيم؟ ارادتمند سيد محمد خاتمى»

بد نشد. فردا يک کم پايين بالاش مى کنم. اصلا چطوره قبلش يک نامه خصوصى به رهبرى بنويسم :

« مقام معظم رهبرى، جنايت پاکدشت فرصت خوبى است که من بروم. اينجورى رفتن آبروى نظام رو هم در خطر نمى اندازه. شما چى صلاح مى دونيد؟ دوست داريد من بمانم يا بروم؟ »

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پى نوشت: در حال نوشتن اين مطلب به سفارش «سازمان عنکبوت» بودم که خبر رسيد آقاى عليرضا تمدن، احتمالا به سفارش لنگلى و پنتاگون، مسابقه طنز تصويرى برگزار کرده اند، از اونجايى که ما آدم بى‌جنبه اى هستيم در صورتى وارد عرصه مسابقه مى شويم که دوست ما، ف.م.سخن که با هم نان و نمک «سيا» را خورده ايم وارد ميدان نشود. اما خوشبختانه الان شنيدم که ايشان را به عنوان هيات داوران انتخاب کرده اند. پس ما «احساس تکليف» مى کنيم و با توجه به اين که از سابقه داران طنز تصويرى در وبلاگ ها هستيم، (‌اينهم يک نمونه از کارهايم [نمونه کار] البته از ما بهتر بسيارند، تواضع خفن!) از دوستم ف.م. جان خواهش مى کنم که اگر کار ما خيلى آبروريزى بود، ما را الکى جزو چهار نفر بياورند بعد ما خودمان انصراف مى دهيم!‌ اين عليرضا تمدن هم عجب عکس هاى سختى انتخاب کرده، آخه بابا جون اين عکس ها خودش کميکه، ما چى بنويسيم در موردش؟ برم زور بزنم ببينم چه ميشه. بيار هر چه دارى ز مردى و زور. بر ما چه گذشت؟ خيلى چيزها!

 
| Permalink |


تلخ شيرين «از خانوم گوگوش بعيد بود!»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائي

با ويگن شروع شد. آن هم «اي دريغا که به درد تو گرفتار شدم»! «بابا کرم...»! تا آن وقت نمي دانستم مرحوم ويگن هم بابا کرم خوانده باشد! بعد که قر کمر چندين و چند ساله في الفور روي کاناپه خالي شد ديدم چه اشکالي دارد گاهي ويگن هم بابا کرم بخواند! داشتم براي سلطان جاز فاتحه مي خواندم که سرکار خانم گوگوش دهن باز کرد به خواندن که اي کاش واز نمي کردش! اي کاش نمي شنيدم!

اول فکر کردم براي مرحوم کيومرث صابري خوانده که اي کاش براي او مي خواند. بعد ديدم اين خانم هرگز با آقاي دعايي سروسري نداشته تا گذارش به روزنامه اطلاعات افتاده باشد و بعد هم براي گل آقا بخواند که:

آقا خوبه ، آقا جونه ، آقا اي« گل آقا » جون
اين کمينه رو هميشه زير دست خود بدون!

هر گونه سر و سري بين اين دو هم به شدت مردود بود! سرکار خانم آتشين که ليلا فروهر نيست تا سر پيري معرکه بگيرد و آتش عشقش گل کرده باشد! مرحوم صابري هم که همشهري خودم بود و باک تر از مسيح مريم!
بعد که ديدم حرف از عمر «رهبرى» و عزت اسلامي است و ذلت «دشمن» گفتم نکند براي مقام ولايت خوانده باشد. آن جا که مي گفت:

آقاي خوب و عزيزم ، عمر و عزتت زياد
الهي بدي و ذلت سر دشمنت بياد!

و آنچنان « آقا » و « دشمن » را با غلظت تمام ادا مي کرد که انگار مي خواهد بگويد:

«علي » خوب و عزيزم ، عمر و عزتت زياد
الهي هر چي بديه سر «خاتمي » بياد!

داشتم آتش مي گرفتم از اين حرکت ضد روشنفکري خانم آتشين! از او بعيد بود! آن هم بعد از آن مصاحبه روشنگرانه تاريخي اش در کانادا ، آن جا که با مهارت سياسي تمام حرف هاي نزدني را نزد! يادم مي آيد دوستان اصلاح طلب چقدر خوش خوشانشان شده بود و از آن به بعد گوگوش بود که در هيئت هاي تحريريه دست به دست مي شد! و حالا...!
گوش کنيد! ببينيد به جاي آن که بگويد:

من يه ربع قرن از عمرم، زير سلطه تون نخوندم
واسه حرف مفت آقا رفتم و تو خونه موندم!

چه گفته است:

من يه عمر آزگاره زير سايه تون نشستم
من کنيز زنگيم که دستامو به سينه بستم!

خب خانم عزيز ، يس چرا گذاشتي رفتي؟! آخر عمري زير سايه علي آقا جانت مي نشستي و کنيزي اش را مي کردي. دستي هم به سينه هم مي زديد! استغفرو اله! بر شيطان لعنت!

آقا تو حضرت عشقي ، از ملائک بهشتي
تو با دستاي مبارک ، سرنوشتمو نوشتي!

جل الخالق! تو گويي انصار حزب الله دارند در ديگ ولايت جوش مي زنند و مي خوانند:

آقا تو حضرت عشقي ، نه خميني نه بهشتي
تو با انصار ولايت ، همه دشمناتو کشتي!

اما اينجايش را نفهميدم چه مي گويد:

من ذره ذره گشتم تا تو مرا نبيني
آقا شما بزرگي با من چرا نشيني؟!

 
| Permalink |

Friday, October 29, 2004


ولايت فقيه! از وجوب تا واقعيت.
تاملي در باب مباني نظري ولايت فقيه (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

قسمت اول اين بحث:
علماي حوزه اسلام را در تمام امور زندگي دنيوي و اخروي انسان صاحب نظر مي‎دانند. حديثي از امام جعفر صادق (ع) نيز اين گزاره را پشتيباني مي‎كند. با نگاهي به فقه شيعه كه خود بخش بزرگي از مذهب را تشكيل مي‎دهد و (از ديد برخي مسلمانان تمام مذهب را) متوجه مي‎شويم كه اسلام موجود به راستي در قسمت عمده‎اي از زندگي دنيوي انسان نظر دارد. اما اين نكته متاسفانه باعث شده تا عده‎اي و از جمله طرف‎داران نظريه‎ي ولايت مطلقه‎ي فقيه بپندارند كه اسلام در تمام امور صاحب نظريه است. به عبارت ديگر يك اشتباه بين اين دو گزاره‎ي درست كه اسلام صاحب ‎نظر هست و صاحب نظريه نيست باعث دردسرهاي زيادي شده است.
براي روشن شدن بحث اجازه بدهيد مثالي بزنيم:
آيا اسلام در الكترونيك صاحب نظر است؟ از جهاتي بله! مثلا اگر دستگاهي ساخته شود كه بتواند تمام مردم يك منطقه را با ارسال يك سري امواج قوي از خواب بيدار كند قطعا مصداق مردم‎آزاري است و نظر اسلام در مورد آن منفي خواهد بود. اما اين دليل نمي‏شود كه چيزي به نام الكترونيك اسلامي داشته باشيم و به عبارت ديگر اسلام در الكترونيك صاحب نظريه نيست. اين وضع در مورد اقتصاد، سياست، علوم اجتماعي، مهندسي سيستم‏هاي اقتصادي و اجتماعي، مديريت، ستاره‎شناسي و تمامي ديگر شاخه‏هاي علوم مدرن نيز برقرار است. ممكن است فردي مسلمان و يا حتي معمم در يكي از اين علوم متبحر باشد و يا حتي صاحب سبك و نظريه باشد ولي اين دليل نمي‎شود كه نظر آن فرد نظر اسلام باشد و به عبارت ديگر نظر آن فرد با نظريات اسلام تناقضي ندارد و منطبق است اما مساوي نظر اسلام نيست و اين نظر از دل اسلام بيرون نيامده است. كشفيات جابربن‎حيان در شيمي و نظريات بوعلي‎سينا در پزشكي و ابوريحان در جغرافيا از اين گونه نظريات هستند. همان گونه كه نظريه‎ي پروفسور عبدالسلام نيز يك نظريه‎ي اسلامي نيست. به اين ترتيب بايد روي اين نكته تاكيد جدي شود كه تركيباتي مثل اقتصاد اسلامي، سياست اسلامي و مديريت اسلامي به همان اندازه ناصواب است كه الكترونيك اسلامي و پزشكي اسلامي. به جاي آن مي‎توان اين عبارت را به كار برد: نظر اسلام در مورد سياست يا اقتصاد و مانند آن.
مهم‏ترين وظيفه‏ي حكومت تامين شرايط براي معاش مردم (كار دنيا) و برقراري عدالت است. حتي اگر بخواهيم در يك جامعه‏ي اسلامي با اكثريت مسلمان و حتي با حكومت اسلامي اين مهم را به انجام برسانيم كار هر قسمت و از جمله مديريت جامعه را بايد به دست كساني بسپريم كه در آن تخصص دارند. اعمال نظر اسلام (و نه عنوان جعلي نظريه‎ي اسلام) در تمام اين موارد ممكن است و مصداق نظريه‎ي ولايت فقيه است اما از همين نكته مي‎توان دريافت كه محدوده‏ي نظريه‎ي ولايت فقيه در حد يك نظارت كلي و كاملا محدود و به‏دور از امور اجرايي (حداكثر در امور قانون‎گذاري) بايد مطرح شود و تعميم آن در حد ولايت مطلقه مخل جريان صحيح مديريت جامعه است و جز به تخريب چهره‎ي دين و ارائه‎ي نظريه‏ و يا اجراي نظريات ديگران در حيطه‏هاي كاملا غيرتخصصي از طرف نهاد دين منجر نمي‎شود. اتفاقي كه متاسفانه در حال حاضر در جمهوري اسلامي شاهد آن هستيم.
در بخش سوم اين نوشتار را به پايان خواهم برد.



 
| Permalink |


خسران دین و دنیا،غرب یا ما؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

یکی از نکاتی که مرحوم بازرگان بر آن تاکید داشت، این بود که آن چه در غرب گذشته است به هیچ وجه دوری از دین و ضدیت با پیامبران خدا نبوده است.به اعتقاد بازرگان هر چند از دیدگاه فقهی و اعتقادی، غربیان از دین دور شدند، اما اخلاقیات ــیعنی آن چه نهضت انبیا در درجه نخست برای آن بوده استــ مانند دروغ نگفتن، خیانت نورزیدن، به یکدیگر اعتماد داشتن، به عدالت و آزادی و قانون احترام گذاشتن و احترام به حقوق یگدیگر، کمابیش در میان آنان محقق شده است و این گام بلندی است به سوی راه انبیا و دین حنیف خدا.
آری، بر خلاف تصور رایج، اندیشمندان غرب تا آنجا که توانستند کوشیدند تا دین را به گونه‌ای از دست ندهند و به هر بهانه‌ای خواستند تا آن را سر با نگاه دارند تا از یاد‌ها و دل‌ها نرود.اما دریغا که دین داری رایج متولیان دین چنان بود که جای دفاع نداشت. دین کلیسایی، چنان می‌نمود که در برابر رقیب نای ایستادگی نداشت. فرآیند روشنگری در غرب نیز بدین معنا نبود که توطئه گرانی شیطان صفت آمدند و با سلاح علم به جدال با دین برخاستند و با تبعیت از خواست‌های نفسانی آدمیان، دین را فدای انسان کردند!
عصر روشنایی غرب، با ظهور روشنگرانی چون آدام اسمیت، منتسکیو، ‌روسو، لاک، هیوم، کانت، ‌دیدرو، ‌دالامر‌و ولتر و با تکیه بر راسیونالیسم، آزادی و برابری را برای مردم زخم خورده از توتالیتاریسم کلیسایی به ارمغان آورد. مردم را از ارباب کلیسا گرفت ،‌اما کلیسا همچنان برای مردم باقی ماند.
و دریغا ایران به نام اسلامی در قرن بیست ویکم، یس از سبری کردن دوره‌های شکاکیت به نمایندگی رابرت بویل‌، دوره نفی مسیحیت و خدا از سوی ولتر در قرن هجدهم، عصر الحاد صریح فویر باخ در قرن نوزدهم و دوران بحران معنویت و رنج از نبود آن به نمایندگی آرتور کوستلر در قرن بیستم میلادی توسط غربیان، و آن گاه که غرب دین را بو می کشد، خسران دین و دنیای ملت را فراهم آورده است!

 
| Permalink |


مسابقه طنز تصویری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سردبیر فانوس

آقای علیرضا تمدن در وبلاگ خودش مسابقه‌‌ی طنز تصویری ترتیب داده برای شناساندن بلاگرهای با ذوق؛ جایزه این مسابقه تصویری هم یک هفته آگهی تصویری خواهد بود برای 4 نفر برتر. دوستان برای دیدن شرایط این مسابقه اینجا را ببینید. از امروز تا یک هفته فرصت هست. دوستان فانوسی هم بجنبند(به قلم به دستان مزدور فانوس که در این زمینه فعالیت کنند نیز جایزه‌ای جداگانه از طرف سردبیری اهدا خواهد شد!)

در ضمن از طرف تمام فانوسیان از لطف آقای تمدن به فانوس هم سپاسگذارم.

 
| Permalink |


پى‌نوشتى بر مطلب پارسا
حسن راهجو
- - - - - - - - - - - - - - - - - -

در بزرگواري اين فولکس قراضه همين بس که وقتى اعترافات تلويزيونى بزرگان حزب توده از تلويزيون پخش مى‌شد، عليرغم همه کسانى که (از چپ و راست، مجاهد خلق و حزب‌اللهى و سلطنت طلب) آن روزها مى‌گفتند «ديديد اينها مامور کا.گ.ب هستند»، او نه تنها چنين نکرد (با وجود تمام چپ روى‌ها و کارشکنى‌هاى حزب توده در دوران نخست وزيرى بازرگان) بلکه به وصيت‌نامه زندانش (که چيزى بود مثل چمدان زندان) علنا يک سطر اضافه کرد:
کليه گفته‌ها و نوشته‌هاى اينجانب در زندان [يا پس از هرگونه ناپديد شدن] از اعتبار ساقط است!
من نمى‌دانم اين ليبرالهاى بى‌آبرو اين بينش و منش را از کجا مى‌آورند!

 
| Permalink |


"واژه ای که مهم شده !!"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرهاد گنجی

مثل اینکه این فضای سیاسی ایران یک روز هم نباید روی آرامش رو به خودش ببینه! هر روز یک مشکل جدید بوجود میاد و آخرش بدون اینکه حل بشه ، فراموش میشه !! اینروزا بحث سر تفسیر واژهء "رجُل" در ادبیات قانون اساسی یه . نمی دونم چه دلیل منطقی وجود داره برای اینکه خانوما نمی تونن کاندید ریاست جمهوری بشن ؟ اتفاقا یک موضوعی که خیلی دوست داشتم راجع بهش حرف بزنم در مورد تنها عضو زن کابینه رئیس جمهور خاتمی بود . به نظر من "دکتر معصومه ابتکار" رییس سازمان محیط زیست اگه نگیم موفقترین عضو کابینه خاتمی بوده ، حداقل باید گفت جزو موفق ترین اعضای کابينه، مخصوصا کابینه اول خاتمی بود . "دکتر ابتکار" سازمان حفاظت از محیط زیست رو از حالت انزوای دولتی خارج کرد و الآن تأثیرات مثبت بخشنامه هاى این سازمان ، در مورد آلودگی های محیط زیست رو نمیشه نادیده گرفت !
"معصومهء ابتکار" بطور عملی نشون داده که یک زن هم می تونه بخوبی نقش مثبتی تو اداره مملکتش داشته باشه .
ولی بهر حال نیت شورای نگهبان از کوتاه کردن دست زنان برای شرکت تو انتخابات ریاست جمهوری رو باید در خود جامعه زنان پیدا کرد ؛ همونجایی که "اعظم طالقانی" دختر "آیت الله طالقانی" و "زهرا رهنورد" همسر "میرحسین موسوی" در صورت کاندیداتوری ، به دلیل شرایط خاص کشور ، می تونن به راحتی همهء کاندیداهای جناح مخالف اصلاحات رو کنار بزنن و البته تغییراتی در آینده کشور ایجاد بکنند که بعدها شورای نگهبان را پشیمان کند .....!!

 
| Permalink |

Thursday, October 28, 2004


ولايت فقيه! از وجوب تا واقعيت.
تاملي در باب مباني نظري ولايت فقيه (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

اين نكته را هرگز نمي‎توان كتمان كرد كه در جامعه‎اي زندگي مي‎كنيم كه اسلام جزء لاينفك آن است. يعني دين اسلام و مذهب شيعه وارد فرهنگ ما شده و با آن به نحوي مخلوط شده كه در كوتاه مدت قابل جدا شدن و يا زدوده شدن نيست. هر تحليلي كه اين مهم را در نظر نگيرد دچار خطاي بزرگي شده و بنابراين نتايج آن هم اعتبار چنداني نخواهد داشت. بر اين اساس اجراي احكام اسلام نيز كه در بسياري موارد جزء سنت‏ها و فرهنگ ايراني درآمده است مورد درخواست بخش قابل‏توجهي از جامعه مي‎باشد. گفتم قابل‏توجه و نه اكثريت، از آن جهت كه در وضعيت در حال گذار فعلي اين امر خود مي‎تواند محل مناقشه باشد و البته مورد بحث ما نيست.
در هر صورت نتيجه‏ي منطقي چنين فرهنگي، ورود نهاد دين به صورت كاملا قانوني و سيستماتيك به عرصه‏ي اجتماع و سياست است و البته نحوه‏ي اين ورود هرچند مي‎تواند به طرق گوناگون انجام شود اما به هر صورت كه باشد نام ولايت فقيه برازنده‏ي آن است. به عبارت ديگر تمام نظريات مختلفي كه نام نظريه‎ي ولايت فقيه را بر خود دارند نحوه‎ي ورود و ميزان اختيارات نهاد دين در دستگاه حكومتي را مشخص مي‎كنند. حكومتي كه به صرف اين ورود ممكن است نام حكومت اسلامي را هم با خود به هم‎راه داشته باشد. با توجه به گزاره‎هاي فوق شايد بتوان ولايت فقيه با اين تعريفي كه گفته شد را جزء طبيعي هر حكومت ايراني كه بر پايه‏ي خواست و فرهنگ مردم بنا شده باشد دانست و بحث فقط بر نحوه‏ي حضور و اختيارات دين در امر حكومت مي‎تواند مطرح باشد. اين اختيارات مي‎تواند از يك نظارت كلي و محدود به عدم دخالت در امور اجرايي تا شكل بسيار وسيع آن كه همان ولايت مطلقه‎ي فقيه است تغيير كند.
فكر مي‎كنم براي اين كه ميزان اين اختيارات را بدانيم خوب است به منابع اسلامي و عقلي مراجعه كنيم. اين مورد را در قسمت دوم همين بحث بررسي خواهم كرد.


 
| Permalink |


چمدان حاضر و آماده

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

مسعود بهنود از بچه هاى زندانى نوشته است. اميد معماريان، حنيف مزروعى و دوستان ديگر همه در انفرادى هستند و اکنون اميد گفته است که براى من وکيل نگيريد. صحبتى که بيش از هر چيز نشان از شدت فشار بر اين زندانيان سياسى دارد. عجب روزگارى است!

بدون اينکه بخواهم مقايسه اى بين افراد داشته باشم خوب است يادى از بزرگمردى به نام مهندس مهدى بازرگان بکنيم که نزديکانش مى گويند هميشه چمدان زندانش در هر دو نظام آماده بود آنهم با دقت و وسواس و نظم و وقت شناسى بازرگان! مسواک و خمير دندان و حوله تازه و لباس زير و وسايل حمام و لباس مناسب در يک چمدان آماده و دربسته زير تخت قرار گرفته بود!
بازرگان نماينده شاخص نسل دقيق و منضبطى که هر چه دور و بر خود را نگاه مى کنيم کمتر از آنها نشان مى‌يابيم. مرد ميانه رويى که به وقتش کوتاه نمى آمد و به قول دوستان «خط قرمز» داشت. «فولکس قراضه‌اى»* که قدرش را ندانستيم و سوار ماشين هاى کورسى شديم و بعدا کارمان به مسابقه دادن و شاخ به شاخ شدن با تريلى هاى «فرمان کنده» و «ترمز بريده» کشيد.

*تعبير از خود بازرگان است

 
| Permalink |

Wednesday, October 27, 2004


جناب آقای ابطحی!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد شادمان

با سلام وآرزوی قبولی طاعات شما در این ماه مبارک وابراز خوشحالی ازاین که فرصتی در این دنیای مجازی برای گفت و گو فراهم است؛نکاتی را باشما در میان می گذارم ونسبت به مطالعه آن و پاسخ گویی جناب عالی ؛خوش بینم.
جناب ابطحی!
شما به عنوان عضو مجمع روحانیون مبارز و مشاور(جدیدا مستعفی) رئیس جمهور؛ از نزدیک دستی برآتش حوادث سالهای اخیرداشته اید وبه خاطر حضور در دنیای مجازی وب؛ با مطالبات ونظرات "واقعی" مردم؛ که این روزها فقط دراینترنت – که هنوزبه طور کامل تحت سیطره نظام درنیامده و ان شاءلله هیچ وقت در نمی آید- بازتاب پیدا می کند؛ آشناهستید. پس به خوبی ازجایگاه وپایگاه مردمی آن دسته از اصلاح طلبانی که هنوز به اصلاح در چارچوب نظام امیدوارند ؛ باخبرید و"نفرت و خشم" متراکم شده ازآن همه سستی وبدعهدی و بی کفایتی وفرصت سوزی را با همه وجود لمس کرده اید. حاصل این شناخت ؛ در مواضعی که اتخاذ می کنید (با همه محدودیت هایی که به علل مختلف از جمله تعلق به روحانیت؛حضور دردرون نظام ومجمع روحانیون و... دارید) به وضوح عیان است.
امروز در آستانه (به اصطلاح )انتخابات ریاست جمهوری؛طیفی که شما به آن تعلق دارید در تلاش است تا سنگر ریاست جمهوری را برای خود حفظ کند وآن قدر؛این حضور به هر قیمت(در قدرت) برایش مهم است که اصلا توجه نمی کند کرسی سابقا ریاست جمهوری( واز چند سال پیش به این طرف تدارکاتچی دیگر قوا وبه قول روزنامه رسالت صدراعظمی) را با کدام پشتوانه مردمی می خواهد به دست بیاورد! حداقل شما می دانید که شمار بسیار کمی از مردم؛ چیزی در حدود صفر درصد واجدین حق رای حاضرند حداقل کارقابل انجام؛یعنی حضور در پای صندوق رای را برای این جناح انجام دهند. در حالی که طیف مقابل چیزی در حدود 10 درصد واجدین شرایط را قادر است به نفع خود بسیج کند. این جانب با اطمینان می گویم که امثال آقایان کروبی و خاتمی تحت هر شرایطی ؛ دیگر قادر به کسب رای برای حضور در مناصب ظاهرا انتخابی نیستند وآن مردمی که در انتخابات مجلس هفتم ؛ در آقای کروبی شایستگی اعطای نمایندگی خود را ندیدند؛ ایشان را به سمت ریاست جمهوری برنخواهند گزید. این مساله تنها شامل ایشان؛ که انتهای سمت راست جبهه دوم خرداد است؛ نمی شود وحتی اگر رادیکال ترین فرد آن جبهه نیز(به فرض محال) ازسد نظارت استصوابی بگذرد؛ قادر به کسب آرای مردم نخواهدبود . از نظر من؛ آن چه سبب انصراف موسوی از شرکت در انتخابات بعدی شد؛ تنها عدم هماهنگی با مجموعه راست گرای نظام نبود؛بلکه ایشان به درستی تشخیص داد قادر به کسب تعداد رای بالا؛ آن چنان که شوک به رقیب وارد کند؛ نیست . ضمن این که مجموعه مواضع اتخاذ شده از ایشان طی سال های اخیر؛ هیچ شوقی در دل مردم ایجاد نمی کرد تا به نفع او در صحنه حضور یابند. اعلام این مساله که "دولت من موظف به قتل سلمان رشدی بود" ؛ نمونه یکی ازآن مواضع است. بنده که سال هاست اخبارومسائل سیاسی کشور را جزء به جزء پیگیری می کنم ؛ درفجایع بزرگ کوی دانشگاه ؛ قتل های زنجیره ای؛ ترور حجاریان؛ زندانی شدن نوری و گنجی و ملی مذهبی ها و... هیچ اعلامیه ای از طرف ایشان نخواندم وهیچ سخنی نشنیدم. تنها هنرشان طی این سال ها به کار بردن کلمه "توقیف فله ای" برای مطبوعات بوده؛ که شاهکار محسوب نمی شود! از بحث اصلی دور نشویم.سخن آن بود که امروز ما از طرفی با یک جناح سیاسی(موسوم به جبهه دوم خرداد) روبروییم که علیرغم وقوف به ناتوانی ها و بی برنامگی ها وناهماهنگی هایش از طرفی؛وعدم برخورداری از "حداقل" پشتیبانی مردمی برای حضور در بخش انتخابی قدرت؛ آن قدر که امکان پیدا می کنند؛ از طرف دیگر؛ اصرار به ماندن در قدرت دارد وبا نادیده گرفتن شعور مردم؛ آرزوی کسب مجدد رای از طرف آن ها را درسرمی پروراند؛ واز سوی دیگر بامردمی مواجهیم که هشت سال "استخوان لای زخم" را تجربه کرده اند واصولا هیچ اعتقادی به اصلاح پذیری نظام ندارند؛ چه رسد به آن که چارچوب آن اصلاحات را اندیشه های آقای خمینی بدانند (شعار مجمع روحانیون در انتخابات مجلس هفتم؛ که "به وضوح" شکست خورد و انکارش از سوی منکرین؛ هیچ یک از دردهایشان را دوا نمی کند(
اینک سوال اساسی که طرفداران نظام؛ به خصوص معتقدان به اصلاح پذیری اش باید به آن پاسخ دهند آن است که؛ دستاورد آقای خمینی برای مردم ایران چه بوده است؟ آیا جز این که ملت را به سال های پیش از مشروطه؛ یعنی صد سال پیش بازگردانده؛ تا همانند آن روزها در حسرت"داشتن عدالت خانه" بسوزند وهمه هم وغم شان کاستن از قدرت مطلقه حاکم باشد؛ تا جای پایی برای "نمایندگان مردم" بازشود؟ آیا ما باید هر سال در ماه بهمن؛ بازگشت به صد سال قبل را جشن بگیریم؟ با انحطاطی افزون تروبا مشکلاتی مهیب تردر همه عرصه های سیاسی؛اقتصادی ؛ اجتماعی و فرهنگی؟ انصاف دهید! آیا استبداد غیر دینی (مثل حکومت پهلوی) این حداقل مزیت را ندارد که مخالفین خود را دشمن خدا و پیغمبر وائمه نمی داند ودست کم به این بهانه با آن ها برخورد نمی کند؟ راه اصلاح بسته است واصلاح طلبان معتقد به نظام؛ ازحکومت مانده اند و از مردم رانده.
جناب ابطحی!
این جانب با سابقه سیاسی "اصلاح طلب موافق با نظام" وبا گرایش فکری به روشنفکری دینی؛ در سال های نه چندان دور؛ همواره "انقلاب مجدد" را باز تولید خشونت و استبداد می دانسته ام؛ اما الان مدتی است که مشغول تفکر و بررسی این ایده ام که آیا انقلاب تحت هر شرایطی مذموم است؟ وآیا اعتقاد به اصلاح پذیری نظام؛ تحت هر شرایطی؛ عملی معقول است؟ اشتباه نشود. به خوبی می دانم که در حال حاضر هیچ پتانسیلی برای انقلاب در مردم وجامعه وجود ندارد. نه جایگزین منسجم ومطمئن و با برنامه ای برای نظام فعلی هست؛ نه به فرض وجود چنین جایگزینی؛ آلترناتیو مذکور از کانال های ارتباطی قوی با مردم برخوردار است واز آن چنان حمایتی که بتواند مردم را به صحنه بکشاند. در چنین شرایطی چه باید کرد؟ آیا اعتماد مجدد به اصلاح طلبان وپذیرش پویش مجدد راه طی شده؟ با همان موانع قبلی؛ که اینک با گذشت زمان بزرگتر و قوی تر شده اند؟ من این راه را توصیه نمی کنم.
تدبیر دیگری باید اندیشید! تدبیری برای کوتاه مدت وبلند مدت. (برای کوتاه مدت ) راهی که توسط یکی از دوستان پیشنهاد شده واین جانب تلاش می کنم کاملش کنم حضور مجدد در انتخابات است؛ با این تفاوت که انتخابات را به رفراندومی علیه نظام تبدیل کنیم. وبه جای انتخاب این شخص یا آن شخص ؛ بنویسیم: جمهوری اسلامی؛ نه. یا ولایت فقیه؛نه. درشرایطی که نظام مجالی برای اعلام موضع نمی گذارد ودهان همه را بسته می خواهد؛ تنها در انتخابات است که می شود حرف زد وصدای خود را به گوش همه (و از جمله نظام) رساند. اما مساله اصلی این جاست که در حالت عادی نظام محتوای رای مردم را اعلام نمی کند و چه بسا با اکتفا به ذکر تعداد شرکت کنندگان؛ آنها را مدافع اصل نظام بپندارد ورای آنها را؛ رای به اصل نظام تفسیر کند! باید راه حلی برای این مشکل پیدا کرد. به ذهن من راهی جز برگزاری انتخابات زیر نظر سازمان ملل نمی رسد. شاید تنها در این صورت باشد که بتوانیم بدون خشونت و خونریزی از نظام رد شویم. در واقع شاید آخرین راه باقی مانده مسالمت آمیز؛ تلاش برای برگزاری انتخاباتی باشد که مردم نظر خود را در مورد اصل نظام اعلام کنند. آن ها که ادعای "علی" گونه حکومت کردن دارند؛ پس از اعلام آشکار نظر مردم؛ حتی به فرض حقانیت؛ باید صحنه را ترک کنند. چه از آقای خاتمی؛ که مظهر نداشتن "خط قرمز" و"قدرت دافعه" در امر حکومت است؛(آن دو لازمه حکومت کردن ؛ که حضرت علی (ع) داشت وحکومتش دوام نیاورد وحضرت را به شهادت رسانداما خاتمی نداشت و نه تنها هشت سال حکومتش را به پایان رساند بلکه هم چنان می تواند هشتاد سال دیگر هم حکومت کند. آن شعری که خاتمی در آستانه دور دوم انتخابش خواند به یادتان هست؟ استاده ام چو شمع؛ مترسان زآتشم؟ کاش ایشان حداقل به اندازه"بنی صدر" توان مقاومت در برابر مخالفین –حزب جمهوری اسلامی- وحفظ "خط قرمز" – پای بندی به مواضع اعلام شده - را داشت؛ چه حیف که نداشتن قدرت دافعه؛ جذابیتش را برایش دردسرساز کرد ودر نهایت آن را از او ستاند. آن اوائل خاتمی را با مصدق مقایسه می کردند؛ اما او لیاقت بنی صدر شدن را هم نداشت - که اگر داشت آن قدر "مقاومت" می کرد تا در کودتایی آشکاربرکنارش کنند- چه رسد به مصدق بودن! ) چه دیگران.
این جانب به خاطر آن که می دانم گروههای دوم خردادی همه وابسته به نظام اند وحیاتشان در گرو حیات "جمهوری اسلامی" است و از این رو به پذیرش این پیشنهاد تن نمی دهند؛ چنین راهی را "مفید" دانسته؛ اما عملی نمی بینم.در عین حال وظیفه خود می دانم که به این گروه ها هشدار دهم در صورتی که از نوشیدن این "جام زهر" خودداری کنند؛ در واقع پذیرفته اند که سرنوشت جامعه را شورش وهرج و مرج ودر نهایت "انقلاب" رقم بزند. "انقلابی" که هیچ تضمینی برای تولد "دموکراسی" به ما نمی دهد. در پایان برای شما آرزوی سلامتی و موفقیت می کنم.

 
| Permalink |


ننگ بر بنگاه بانگ و رنگ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

این روزها به مناسبت ماه مبارک رمضان سریالی به اسم "کمکم کن" از شبکه دوم سیمای رژیم؛ دقایقی پس از افطار؛که ساعت بسیار پربیننده ای است؛ درحال پخش است که نشان می دهد بنگاه بانگ ورنگ هیچ فرصتی را برای حمله به رقیب از دست نمی دهد. موضوع سریال شرح حال یک کلاهبردارشیاد به اسم سروش کرامتی است که اجازه پیدا می کند از "برزخ" (بله؛ برزخ! تعجب نکنید. آنها که با امام زمان ارتباط دارند حتما احوالات برزخی آدمها را هم می بینند و از آنجا که عارفان قرن بیست و یکم اند! مجازند که هر چه از برزخ می دانند؛ نقل کنند) مجددا به این دنیا برگردد تا ضمن این که خودش توبه می کند و آدم حسابی میشود؛ تلاش کند تا یک دانشجوی منحرف شده (توسط فردی به نام "استاد اعلمی") را به راه راست برگرداند. دانشجوی منحرف شده که "پویا" نام دارد توسط "استاد اعلمی"؛استاد دانشگاه شان از راه به در شده و "اعلمی"؛ که به گفته پویا آدم " به ظاهر" مومن ومذهبی بوده واز قضا باهوش و با سواد هم بوده؛ با بحث ها وسخنرانی هایی که در دانشگاه می کرده ایمان پویا را ضعیف کرده است.حالا به همین دلیل کرامتی باید ایمان پویا را به او برگرداند تا روح استاد اعلمی در برزخ از عذاب نجات پیدا کند. دراین سریال مکرر روح اعلمی و چند نفر دیگر(در حاشیه)؛ دربرزخ؛ که یک بیابان بی آب و علف است؛ نشان داده می شود که در حال عذاب کشیدن اند و اعلمی مدام آرزو و دعا می کند که ای کاش بتواند یک بار دیگر به دنیا برگردد تا برود دانشگاه وپشت تریبون به همه دانشجویان بگوید که فریبشان می داده است. کرامتی به اعلمی در برزخ قول داده است که ایمان پویا را به او برگرداند. اما تا این جای کار که موفق نبوده واعلمی پس از گذراندن مدتی در کما؛ بالاخره فوت می شود وظاهرا امید کمی هست که بشود روحش را از عذاب نجات داد. لازم بود قصه سریال را کامل و با جزییات نقل کنم تا آن دسته از خوانندگان محترم فانوس که در خارج از ایران زندگی می کنند وبانگ و رنگ سیمای رژیم آزارشان نمی دهد ؛ دقیقا بدانند موضوع چیست.
بله. رژیم جمهوری اسلامی که توان دفاع تئوریک از نظام خود را ندارد وتئوریسین هایش به خاطر ضعف مطلق نظری قادر به برگزاری مناظره با رقبای فکری خودنیستند و به همین دلیل فتوا به "قتل درمانی می دهند؛ در اقدامی جدید غیب گویی و رمالی پیشه کرده و مخالفین فکری خودش را دربرزخ و در حال عذاب به تصویر می کشد. شاید که به خیالش- دانشجویان با دیدن آخر و عاقبت این آدمها از آنها دوری جویند. بهتر است کمی دقیق تر مساله را بررسی کنیم. الان سال 83 است وثمره سالها سخت گیری وگزینش و تصفیه در محیط دانشگاه به اخراج تعداد قابل توجهی استاد ودانشجو انجامیده است. پس ما به عنوان مثال هیچ استاد مارکسیست نداریم که در دانشگاه مجال تدریس و یا سخنرانی داشته باشد. از طرفی بحث های کلامی در دانشگاه های ما کاملا تعطیل است وهیچ بحثی در دانشگاه در مورد نفی و پرسش درخصوص اصول دین ومذهب صورت نمی گیرد. اساتید دانشگاه خیلی که جرات داشته باشند از "دموکراسی" برای دانشجویان خود می گویند و این که "قدرت فساد می آورد و قدرت مطلق؛ فساد مطلق" واز ضرورت تقویت نظارت مردمی برارکان حکومت سخن میرانند و البته حاصل این ها "نفی اندیشه "سلطنت طلبان" در هر شکل و حالت است و به مذاق سلطنت طلبان خوش نمی آید. معتقدین (و منتفعین) به سلطنت فقیه؛ که آنرا هم پایه اصول اساسی دین وبلکه بالاتر میدانند؛ طبیعی است که این اساتید را تضعیف کننده ایمان(!) دانشجویان دانسته و برای آنها اشد مجازات دنیوی (و مهم تر از آن؛ اخروی) را قائل باشند واین چنین است که این تصور؛ به تصویر کشیده می شود. غافل از این که "ایمان" ؛ حاصل مواجهه با "امرقدسی" است ؛ که روح فرد مومن را پس از این مواجهه در تمامیتش به تسخیر می کشد؛ نه یکسری "اعتقادات متعصبانه بررسی نشده" که احتمالا از سنین خیلی کم در ذهن نشانده شده است. کوتاه سخن آن که ایمان با کتاب و سخنرانی نه می آید؛ نه میرود. یکبار دیگر "آدرسی" که رژیم از "اعلمی در عذاب" می دهدرا بخوانید: به ظاهر مومن؛باسواد؛ خوش صحبت و... این فرد قطعا رحیم پورازغدی نیست!
سوال این جاست که؛ آن که چشم برزخ بین دارد واز احوال آدمیان در برزخ خبر می دهد؛ چرا نمی گوید قاتلین قتل های زنجیره‌ای قاتل عزت ابراهیم نژاد؛ ضارب حجاریان؛ قضات رسیدگی کننده به پرونده های سیاسی و.... آن شیخ بلند پایه و تئوریسین عالی مرتبه که فتوایش موجب قتل چندین بی گناه در "کرمان" شد؛ در برزخ در چه وضعیتی به سر خواهند برد؟

 
| Permalink |


آخرین تلاش، « نامه سرگشاده به رئیس جمهور خاتمی »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

جناب آقای رئیس جمهور ، سید محمد خاتمی:
من فرزند انقلاب بودم، به این معنا که با «انقلاب اسلامی» به بلوغ جسمی و عقلی رسیدم و از این جهت مصداق «نسل سوخته انقلاب»ام! نسل سوخته‌ای که از همه آزادی‌ها و فرصت‌های اجتماعی که یک جوان نیازمند آن است تا به رشد و بلوغ فهمی و عقلی برسد، محروم ماند. نخستین سال‌های بلوغم با فعالیت‌های متعدد ملی و مذهبی گذشت. نجابت و مظلومیت بازرگان به اشاره رهبران به سختی فراموش شد. با حضور بنی صدر اولین تجربه‌های برخورد چماقداران را تجربه کردم. بنی صدر هم با همه بلایی که حامیان نخستینش بر سرش آوردند، با فرار مضحکش به فراموشی سپرده شد.
شور دین و سیاست، ‌مرا از عمق شعور علمی بازداشت، در آزمون پزشکی یذیرفته نشدم و در اوج جنگ، پیش از موعد مقرر به سربازی در جبهه نبرد تحمیلی حاضر شدم. پس از ۲۳ ماه حضور در مناطق جنگی و دست و پنجه زدن با کشتن و کشته شدن، هم زمان شنیدم که با یک جرعه زهر مجازی، دریا دریا خون حقیقی شسته شد! نوشنده به دیار باقی شتافت و با داستانی ساختگی و یک شبه، با دو حکم نامتعارف و غیر قانونی بشارت بر آیت‌اللهی و رهبری دادند!
دوران سخت خفقان ریاست جمهوری سازندگی غیر سیاسی و حضور در دانشگاه، دوران گذار از بنیادگرایی دینی به کثرت‌گرایی بود و گناهان کبیره بود که باریدن می گرفت! آشنایی با دکتر عبد الکریم سروش و افکار پلورالسیتیک و عقل گرایانه کارل ریموند پوپر و دیگران از روسو تا فوکو در آن دوران، مرا هر چه بیشتر از افکار انحصاری دور می کرد و همچنین خصلت و فکرت جناب محمد مجتهد شبستری.
با آغاز جنبش اصلاح‌طلبی و انتخاب جنابعالی به ریاست جمهوری، به جمع اصلاح‌لبان پیوستم و همکاری بی‌مزد و مداومم با روزنامه‌های اصلاح‌طلب آغاز شد؛ خواب و آرام نداشتم؛ وقت اداری در سازمان متبوع، عصر، دفتر روزنامه و کتابخانه و شب خواندن بود و نوشتن! یادداشت‌هایم با «صبح امروز» و «خرداد» به‌ویژه با پاسخ‌های متعدد به مدعیات متحجرانه آن شیخ یزدی به نام مصباح آغاز و با همکاری فشرده‌تر در «بهار» که از درد پنهان پر بود و «دوران امروز» که صبح را می‌مانست و «بنیان» که مرصوص بود و «سازندگی» که در نطفه خفه شد و «آیینه» که ناکام ماند ادامه یافت. روزهای تلخ و ناگواری بود و مرگ هر کدامشان، مرگ مشت مشت سلول‌های قلبم که پاره پاره می‌شد. جوانی نادیده‌ام رفت! در نبودشان به هر روزنامه ای سرک کشیدم و نوشتم، از «جامعه مدنی» که تنها وعده‌اش ماند تا «صدای عدالت» که صدایش را هم نشنیدیم! اما اثر نداشت! سوزن بود که بر سنگ می‌زدیم و نقش نمی‌انداخت!
و مزد «آزادی خواهی» و «راست نویسی»ام آن بود که از باقیمانده حداقل حقوق اجتماعی در ایران نیز محروم شوم و آواره غربت! داستان من داستان همه کسانی است که در دوران موقت اصلاح‌طلبی در ایران، «فرصت آزادی بیان» یافتند و بعد از بیان منظر در معرض تهدید، محاکمه، زندان، آدم ربایی، آدم کشی، شکنجه و اعدام بوده‌اند و هستند.
و اینک نه در هراس از آینده اجتماعی خویش و هوای بهره جستن از این نامه ــکه ماه آینده میلادی به نتیجه قانونی درباره اقامت در کشور ثالث تا نبودن آنان که متهم به اهانت به ولایتم کردند و مقام ولایت‌شان بر مصدر، خواهم رسیدــ، بلکه با یاد آوری آن چه تنها بر بخشی از حمایت کنندگانتان گذشت می‌خواهم بگویم که بر پایان تفکری هراسناکم که نیک در انداختید و در عمل به فراموشی سپردید. خواستم بگویم به تلافی این بی‌عملی چند ساله، اکنون که بعد از فاجعه بومی پاکدشت اعلام آمادگی نمودید، حتی شده به همان بهانه و نه برای آن همه جفا که در حق ما و مردم شد، با تقدیم «استعفا»‌ی خود به ملت که حاکمان حقیقی اند، آنان را به شرکت در انتخابات ریاست جمهوری و ریختن آرای اعتراض به قدرت غیر منتخب دعوت کنید.
نگران نظام اسلامی هم نباشید که بدتر از آن چه در این سال‌ها هم لباسان قدرتمندتان بر سر اسلام و نظام آوردند و خواهند آورد، نخواهد آمد. چه بسا نجات نظام و اسلام در گرو استعفای شما در حضور جمهور است و بس!
هین تو کار خویش کن ای ارجمند
زود کایشان ریش خود بر می کنند

سید سام الدین ضیائی
روزنامه نگار دور از وطن

 
| Permalink |

Tuesday, October 26, 2004


درد دل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سحر

امروز از طرف نشریه‌ی دانشگاه رفتم سراغ دکتر عصاره (ایشون دکترای نجوم دارن) می‌خواستم در مورد خسوف هفت آبان از ایشون وقت مصاحبه بگیرم حالا شما خودتون رو بذارید جای من؛ چه احساسی بهتون دست می‌ده وقتی از شخصی با این درجه‌ی علمی تقاضای مصاحبه کنید و ایشون به محض اینکه اسم «نشریه‌ی دانشگاه» به گوشش بخوره به شما بگه: «من در خسوف قبلی گزارش کامل رو به همراه عکس فرستادم برای نشریه ولی هیچ توجهی نکردن»! البته ایشون باز هم نتونستن در مقابل اصرار یه دانشجو جواب منفی بدن و قرار مصاحبه رو گذاشتن با اینکه گفتن تصمیم گرفته‌بودن دیگه هیچ‌وقت با نشریه همکاری نکنن. راستش اولش با خودم فکر کردم اینکه به یه شخصیت علمی بی‌احترامی شده به من چه! ولی حالا یه جور دیگه فکر می‌کنم؛ من تصمیم گرفتم قرار مصاحبه رو کنسل کنم و از دکتر هم خواهش ‌کنم که درخواست مصاحبه‌ی نشریه رو قبول نکنه بعدش هم میرم دفتر نشریه و جواب این بی‌احترامی نسبت به «دکتر عصاره»رو میدم. ولی نمی‌دونم چه کسی و چطور می‌تونه جواب بی‌توجهی و بی‌احترامی نسبت به «دکتر عصاره‌ها» رو بده !

 
| Permalink |


قوه‏ي قضاييه، حقوق شهروندي و پاكدشت!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

1) چهره‎ي جديد كمدي قوه‏ي قضاييه و يا همان سخن‎گوي اين قوه (آقاي كريمي راد) به نظر مي‎رسد مثل پيشينيان خود خيلي پررو نباشد! همين چند دقيقه قبل بود كه در برابر سؤال مجري اخبار راديو، اعلام كرد كه هم‏كاران ما در قوه‎ي قضاييه در ماجراي قتل‎هاي پاك‎دشت خداي ناكرده!!! عمل خلاف قانون انجام نداده‏اند و مسامحه نكرده‏اند و با اين وجود تنزل رتبه گرفته‎اند و محل خدمت‎شان تغيير كرده است. (دلم براي اين هم‎كاران عزيز بي‎گناه سوخت!) سؤال مجري اين بود كه چرا اينان به دادگاه انتظامي قضات نرفته‎اند؟
2) ضمنا درست است كه دادگاه‏هاي مربوط به نقض حقوق شهروندي موارد زيادي و از جمله منع شكنجه را در بر مي‎گيرند اما به مخالفان سياسي و آزادانديشان هش‎دار داده مي‏شود كه اين موضوع را به خودشان مربوط ندانند! حالا صبر كنيد و ببينيد اين دادگاه در مورد شكستن فك دستگيرشدگان 18 تير چه تصميمي خواهد گرفت! البته شايد همان سرباز قبلي را دوباره به جرم تراشيدن ريش با ريش‎تراش دزدي محكوم كند!


 
| Permalink |


مفهوم آبادي در مجلس
ـــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

با اين كارهايي كه مجلس هفتم مي‎كند و اظهارنظرهايي كه نمايندگان آن مي‎كنند حقيقتا اين مجلس را بايد مجلس آبات‎گران ناميد. نامي كه حكايت از جواد بودن (و يا به تعبيري جوات بودن) فضا و روح حاكم بر آن دارد.
ارائه‎ي انواع طرح‏هاي عجيب و غريب مثل نياز به تصويب قراردادهاي خارجي در مجلس و جلوگيري از اجراي پروتكل الحاقي به NPT ، تصويب يك فوريت براي طرح تشكيل بسيج دانش‎آموزى، سلاخى برنامه ى چهارم توسعه و در كنار آن اظهارنظرهاي مفتضحانه‏ي نمايندگان مثل اين كه زنان نيازي نيست كانديداي انتخابات رياست‏جمهوري شوند (آن هم از طرف يك زن) و استيضاح‏هاي مرتجعانه باعث شده است تا شوراي تشخيص مصلحت در موقعيت روشن‏فكرانه‏تري نسبت به مجلس قرار بگيرد. البته فراموش نشود كه اين مجلس جوات و يا به تعبيري همان آبات‎گر حالا حالاها وقت دارد تا به شوراي نگه‏بان برسد. مشكل شوراي نگه‏بان از جوات بودن مدت‏هاست گذشته است. اين شورا مشكل IQ دارد واين مشكل خيلي بزرگ‎تر از اين است كه به اين راحتي‏ها حل شود. اما در مورد مجلس و با توجه به اين كه انتظار مي‎رفت اين مجلس به آبادگري بپردازد ولي به آبات‏گري پرداخته و در اين كار هم بسيار مصمم است بعيد نيست كه به زودي آيت‎الله خامنه‎اي دست به كار شود و يك هش‎دار حسابي به آن‏ها بدهد كه : از مجلس من برويد بيرون!!!
حتي همين الان هم انواع و اقسام مسؤولين به مجلس رفت و آمد مي‎كنند تا به آنان حالي كنند كه آبات‎گري را حداقل در برخي موارد كنار بگذارند. آخرين نمونه‎اش روحاني بود. همين ديروز در مجلس بود و اطمينان داد كه مخالف ارزش‎هاي آبات‏گري رفتار نخواهد كرد!


 
| Permalink |


ارهابى‌هاى نادان

ـــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

ارهابيون جانماز آب کشيده، آيه نازل کرده اند: «قل ياايهاالکافرون لااعبد وماتعبدون» و چهار صد پانصد نفر وبلاگ نويس را که بنده حقير هم جزو ليست مربوط هستم به اعدام انقلابى با «کوبيدن پتک بر جمجمه» و «بريدن رگ حلقوم» محکوم کرده‌اند.

به قول ملاى روم «خود پيدا است از زانوى تو.»
ارهابى‌هاى نادان! آيه اين است «قل يا ايها الکافرون. لا اعبد ما تعبدون». لااقل نوشتن و قرائت آيه را اول بياموزيد بعد علم و کتل و پتک و شمشير اسلام ناب نواب را در دست بگيريد. ما حتى اگر به زعم شما مرتد و ناصبى هم باشيم، قرآن را بيش از شما ميدانيم!

 
| Permalink |

Monday, October 25, 2004


قانون اساسی شتر-گاو-پلنگ
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

قانون اساسی ایران معجونی از اصول دمکراتیک و استبدادی است. این قانون با این ویژگی دارای تعادل نبود و باید به سمت یکی از این دو،استبداد یا دموکراسی، متمایل می شد. شرایط ویژه سالهای اولیه بعد از انقلاب امکان بروزاین تضادها را نداد و در اصلاحیه این قانون نه تنها مشکل حل نشد بلکه تناقضات بیشتر شد. متاسفانه بنا به دلایل متعددی کفه استبدادی این قانون سنگین تر شد و درنتیجه بدنه دموکراتیک آن هرروز نحیف تر شد و اصول دموکراتیک آن با تعابیر نهادهای غیر دموکراتیک برآمده از خود این قانون تعطیل شد. همانطور که گفته شد دلایل متعددی در این میان تقش داشت که برای بهبود و درمان این قانون در حال مرگ باید آنها را شناخت و بررسی کرد. آنچه که مرا بر آن داشت تا چند سطری در این مورد قلم بزنم، بی مهری است که از جانب اندیشمندان به یکی از دلایل مهم و نقش آفرین در شرایط موجود است. اگر نتوان اقتصاد را مهمترین عامل تاثیر گذار بر شرایط یک جامعه قلم داد کنیم، مطمینا یکی از مهمترین عوامل است.
اصول اقتصادی قانون اساسی اختیار منابع عمده اقتصادی را در دست حکومت گذارده است. این شرایط شاید برای وضعیت بی ثبات بعد از انقلاب مفید بوده باشد. اما با توجه به این اصول و اقتصاد تک محصولی ایران، عمده کنترل اقتصاد داخلی در دست حکومت افتاد. به زبان ساده تر مردم محتاج به دولت شدند. در نتیجه دولت که قدرت کنترل درآمد مردم را دارد، عملا نیازی به برآوردن رضایت مردم نمی بیند و مردم که نان روز خود را محتاج به دولت هستند جسارت اعتراض کردن از دست داده اند. حال آنکه اگر درآمد دولت از مردم تامین شود (دولت محتاج به مردم باشد) کاملا قضیه بر عکس خواهد بود.
شاید به نظر آید که دولتهای بعد از جنگ با در پیش گرفتن سیاست خصوصی سازی عملا در این راستا گام بر می دارند، اما با توجه به شرایط خصوصی سازی و رانت خواری ها این عمل یک طنز تلخ بیشتر نیست. اما قانون جدیدی که به تصویب شورای مصلحت رسید، اگر به سرنوشت دیگر قوانین دچار نشود و هدف ان فقط یکسری آقازاده خاص نباشد، می تواند گام مهمی در این امر باشد.
باید آنهایی که دانش لازم را دارند به این قضیه بیشتر بپردازند. شاید لازم آید تا اصلاحات اقتصادی در دوره جدید هم وزن اصلاحات اجتماعی وسیاسی پیش برده شود.

 
| Permalink |


دکان دین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آبچینوس

Click on the photo to see it in full size 

آبان ماه هشتاد و سه - بالاتر از قلهک - حسن آباد زرگنده

 
| Permalink |


نظرسنجی BBC
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

نتایج نظرسنجی BBC میزان محبوبیت بوش را در بین عقلای جهان نشان می دهد. حیف که ایرانی ها این وسط ناخلف از آب در آمده اند. نتایج را حتما ببینید. خیلی جالب است.

 
| Permalink |

Sunday, October 24, 2004


بوش و کرى - آژانس و موسويان

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

دوستى مى‌گويد از مسائل داغ و مورد بحث روز مانند پرونده هسته‌اى، انتخابات آمريکا چرا چيزى نمى نويسى؟
عرض شود که گفتنيها را در مورد انتخابات آمريکا قبلا (‌حدود يک ماه پيش) در فانوس گفته‌ام. انتخاب بوش را در اين مقطع به نفع ايران نمى دانم و همانجا پيش بينى کرده‌ام که متاسفانه بوش راى خواهد آورد. البته به غلو کردن هاى بعضى از دوستان (‌چه حاميان و چه مخالفان بوش)‌ نيز معتقد نيستم. جان کرى هم چندان ثابت قدم نيست. اما به يک چيز معتقدم و به نظر مى رسد که تيم بوش بعد از انتخابات هر چند کمتر «باندى» و «جناحى» عمل خواهد کرد و حتى ممکن است فرمانى را که قبلا با يک «جانم بسيج» کنده بود، دوباره سر جايش جوش بدهد. اما سياست عربده کشى در روى صحنه و عشقبازى با مقامات ايران در پشت صحنه که مرده ريگ مرحوم ريگان است قطعا بيش از پيش ادامه پيدا خواهد کرد. آدم هاى غير شفاف دوستدار آدم هاى غير شفافند. پس اينجا است که حسن فريدون روحانى يکى از صدر اعظم هاى کشورمان از بوش بيشتر خوشش مى آيد و براى او در پشت پرده بوسه عاشقانه مى فرستد.

از پرونده هسته‌اى ايران نيز خيلى مطالب شفافى نميتوان در آورد. چه در اين دوساله قبلا هر چه پيش بينى کرده بوديم، در دقيقه نود دستى از غيب برون آمد و ناگهان مسير بازى عوض شد. طرفين اين جدال «رو» بازى نمى کنند و با حدس و گمان و وهم و نداشتن داده هاى تا حدقابل قبولى موثق نمى توان تحليل کرد. آنچه که مسلم است به احتمال خيلى زياد قضيه به يک آتش بس پشت پرده حل و فصل مى شود و استخوان لاى زخم ادامه پيدا خواهد کرد. گمان کنم که سوخت ايران را اروپاييان تامين کنند، چنگ و دندان نشان دادن ها از دو طرف ادامه خواهد يافت و آمريکا هم عملا به ايران هيچ کارى نخواهد داشت. ما هزار بدبختى و گرفتارى در داخل داريم و سرطان به جانمان افتاده چه حاجت به دخالت نظامى؟ شباهت هاى زيادى بين ما و اتحاد جماهير شوروى هست و خصوصا اينکه آقايان خامنه اى و نيز مشاور اعظم و رييس جمهور محبوب و مردمى(!) آينده جناب دکتر ولايتى چنين فکر مى کنند، شايد بايد بعد از کله پا کردن خروشچف (‌و نه گورباچفى که فکر مى کرديم و فکر مى کردند) منتظر عصر برژنف باشيم تا ببينيم که بعد دوران گذار چرنينکو و آندره پف، گورباچف واقعى نظام ظهور خواهد کرد يا کار به يک قيام مردمى و خط خون و انتفاضه خواهد کشيد.

 
| Permalink |


از مجتهد شبستری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

چندسال ییش در سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی و سمینار « شریعتی و احیای فکر دینی » با تاخیر بسیار وارد دانشکده فنی شدم.از ازدحام دانشجویان گذشتم و بی سرو صدا بر روی صندلی خالی ردیف اول نشستم.هم زمان سخنرانی دانشمند جسور محمد مجتهد شبستری پایان یافت .از پشت میز برخاست.با نیم نگاهی به من و صندلی خالی پایین آمد و در کنارم نشست. نگاهش کردم. ادای احترامی و لبخندی رد و بدل شد.
ادامه برنامه میزگردی بود که اگر اشتباه نکنم به جز حمید رضا جلایی یور ،دکتر هاشم آغاجری و شاید مصطفی تاج زاده و یکی دو نفر دیگر هم حضور داشتند. جلایی یور که مرا دید سری تکان داد و سلامی گفتم. مجتهد دوباره نگاهم کرد؛ شیطنتم گل کرد و در گوشش گفتم مدت‌هاست سوالی در ذهن دارم و منتظر فرصتی بوده ام، اما همیشه در طرح آن برای عزیزی مثل شما دودل بوده ام. گفت خواهش می کنم بفرمایید، گفتم اجازه بدهید بنویسم و البته انتظار نوشتن یاسخ را ندارم! گفت:بسم الله!
نوشتم :همیشه از ملبسین به ردای روحانیت شنیده‌ام که هرگز ییامبر در جمع مردم قابل شناسایی نبود، چون ملبس به لباس خاص نبوده است، اما همین آقایان برای تقدس یوشش خود گفته‌اند روحانیت ملبس به لباس ییامبر خداست.یقین دارم بیان نخست را تایید می‌فرمایید. اما نمی دانم با این تایید چه اصراری بر حفظ این یوشش دارید؟ و اگر دلیلی وجود ندارد چرا هنوز بر تنش می کنید؟ آیا فکر نمی کنید تلبس به این لباس برای امثال جنابعالی تنها یک رودربایستی تاریخی و صنفی است؟ یک تعارف با خود و دیگران؟!
یادداشت را به او دادم.در اولین لحظه‌ها زیاد شدن سرخی چهره سرخ و سفیدش عیان بود.پشیمان شدم مبادا او را رنجانده‌ام.اما با آرامش و لبخندی آرام تر گفت:حق با شماست! آن مورد دوم که گفته‌اید بیشتر قبول دارم! به همین روانی و کوتاهی! گفتم: می توانم نقل قول کنم؟گفت می‌توانید بگویید! اما با لحنی که آدم دودل می ماند در رسانه‌ها منتشر کند. اگر اجازه می‌دادند! آن ماجرا را جز برای چند دوست و همکار تعریف نکردم و این اولین بار است که در یک رسانه نقل شد.باید منتظر ماند و دید به گوش استاد می رسد یا نه!

 
| Permalink |


چند مطلب کوتاه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

چند مطلب کوتاه را می نویسم ویادداشت مفصل بعدی را که بررسی رفتار انتخاباتی طیف "دوم خردادیها" است؛ در قالب نامه ای به آقای ابطحی؛مشاور مستعفی خاتمی وعضو مجمع روحانیون مبارز؛ درفرصتی دیگر تقدیم می کنم. (مطمئنم آقای ابطحی همچون خیلی های دیگر با دقت وبلاگ "پروژکتورگونه" فانوس؛ این جدی ترین وبلاگ گروهی سیاسی را می خواند) مطلب اول آنکه من در یادداشت"بی پرده مثل فریاد" ( که کامنت های دوستان وادارم کرد دوباره بخوانمش) هیچ بی احترامی به دیگر دوستان نویسنده فانوس نکرده ام. احتمالا سوء تفاهم حاصل شده به خاطر قسمت پایانی نوشته است که خواسته ام با شبهه افکنی های کارگزاران هاشمی مقابله شود (در مورد اپوزیسیون نمایی و جمع آوری آرا برای وی)؛ اما از آنجا که در همان نوشته ؛ همزمان نقدی بر یکی از نوشته های حسام عزیز مطرح کرده ام ؛ این شبهه پیش آمده که من ایشان را کارگزار هاشمی خوانده ام!! ولابد پیشنهاد مقابله ام هم در مورد ایشان بوده تا (مثلا) مطالبشان سانسور شود!حاشا وکلا که چنین نظری داشته باشم. بزرگترین حسن فانوس این است که فضا را برای تعامل باز می گذارد و اگر جز این بود؛ من هرگز در فانوس نمی نوشتم. درعین حال تردید ندارم که ایشان دریادداشت "تندروی های بیجا" شیوه برخورد مخالفین هاشمی را با وی ؛ نکوهش کرده بود وبه هاشمی سهمی در" دوم خرداد" داده بود. به دیگر دوستان هم پیشنهاد می کنم به جای استفاده ازواژه های "اعتدال" و "افراط" ؛ که واژه هایی کشدار و قابل تفسیروتاویل هستند؛ برای بررسی یک تحلیل؛" انطباق یا عدم انطباق" آنرا با"واقع" مشخص کنند.
مطلب دیگر آن که از شبکه سلام تی وی ایمیلی دریافت کردم که نشان می داد این شبکه اسلام سنتی را ترویج خواهد کرد. قویا متاسفم وبازانتظار بیهوده می کشم شاید روزی خبر شوم که روشنفکری دینی (که من تعلق تام و تمام نسبت به ایشان ندارم) برای ترویج آرا و افکارش از رسانه مدرن و فراگیر ماهواره استفاده کرده است.و مطلب آخر آنکه پیشنهاد جناب ضیایی در خصوص ریختن آرا اعتراضی به صندوق انتخابات رژیم پیشنهاد قابل توجهی می تواند باشد اگر هم زمان تلاش کنیم تا انتخابات زیر نظر یک مرجع بین المللی برگزار شود؛ تا بدین وسیله تعداد آراء معترضین به رژیم قرائت شود.وگرنه این رژیم آن قدر بی حیاست که حتی اگر میلیونهانفر در آراء شان بنویسند"جمهوری اسلامی؛ نه" ؛ تعداد آراء ریخته شده را به حساب تایید نظام می گذارد و دل سپردن به این که رژیم بیاید و بگوید مثلا سی میلیون نفر دربرگه های آرا نوشتند ما با "ولایت فقیه" مخالفیم از اساس خطاست. ضمن آن که هیچ طیفی در درون نظام از تفکر ما حمایت نمی کند. ماشاءلله همه شان معتقدند اکثریت مردم با آنهاست و هم چنین همه شان معتقدند کلی "برنامه" برای اداره کشور دارند و کلی "مدیر" درجه یک ؛ که می تواند از ایران گلستان بسازد!با این وصف جناب ضیایی بفرمایند از چه راهی میشود فهمید چند درصد مردم در آراء شان مخالفت خود را با نظام ابراز کرده اند؟

 
| Permalink |


گزارشی از فساد مالی در کشورهای جهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

سازمان شفافیت بین المللی روز 20 اکتبر (3 روز پیش) گزارشی از میزان فساد مالی در بین 145 کشور جهان منتشر کرد. در این لیست ايران با نمره ۲،۹ در كنار جمهورى دومينيكن و رومانى در رتبه 87 قرار گرفته.
106 کشور از مجموع 146 کشور نمره‌‌ای کمتر از 5 (از مجموع 10 امتیاز ممکن)، و 60 کشور نمره‌ای کمتر از 3 آوردند، که نشان دهنده فساد مالی گسترده در این کشورهاست؛ و البته ایران نیز در بین این 60 کشور اخیر است. بیشترین فساد مالی در کشورهای بنگلادش، هاییتی، نیجریه، چاد، میانمار، آذربایجان، و پاراگویه مشاهده شد که همگی نمره‌ای کمتر از 2 آوردند.
به گفته رییس سازمان شفافیت بین‌المللی؛ پیتر ایگن (Peter Eigen)» «آنطوری که مرجع فساد مالی 2004 نشان داد؛ کشورهای غنی از نفت؛ آنگولا، آذربایجان، چاد، اکوادور، اندونزی، ایران ، عراق، قزاقستان، لیبی، نیجریه، روسیه، سودان، ونزویلا و یمن همگی شاخص‌های بسیار پایینی دارند. در این کشورها سود قراردادهای نفتی به جیب مجری‌های غربی، واسطه‌ها و صاحب منصبان محلی می‌رود!»
«سازمان شفافیت بین‌المللی از دولت‌های غربی دعوت می‌کند که شرکت‌های نفتی خود را موظف به انتشار آنچه بعنوان دستمزد، حق امتیاز و هر پرداخت دیگری به دولت‌های میزبان آنها و به شرکت‌های نفتی محلی می‌کند. دسترسی به این اطلاعات حیاتی فرصت مخفی کردن بازپرداخت‌ها برای اطمینان از بردن مناقصه‌ها را که آفت صنعت در اقتصاد‌های پس از جنگ و در حال گذار است»
مرجع فساد مالی نمونه‌برداری شده از مجموعه‌ای از تحقیقات مختلف است که در آن اطلاعات شرکت‌های تجاری؛ تحلیل‌گرهای محلی و غیر محلی منظور شده است. اطلاعات امسال از 18 تحقیق سازمان شفافیت بین‌المللی در بین سالهای 2002 و 2004 که توسط 12 سازمان مختلف انجام شده است را در بر می‌گیرد.
کشورهایی با نمره بالاتر از 9 با سطح خیلی کمی از فساد مالی کشورهایی تقریبا ثروتمند هستند(فنلاند، نیوزیلند، دانمارک، ایسلند، سنگاپور، سوید و سوییس)؛ در حالیکه کشورهایی که در نیمه پایینی این لیست هستند کشورهای فقیر هستند که بیشترین نیاز را برای مبارزه با فساد مالی دارند.
البته این مرجع فقط شامل کشورهایی می‌شود که حداقل در 3 تحقیق این سازمان شرکت داده شده‌اند. در نتیجه بعضی کشورها (که بعضی جزو فاسدترین کشورها از نظر مالی هستند) در این لیست حضور ندارند.
اصل گزارش (بیشتر این نوشته ترجمه‌ای از آن است)

توضیح: پس از نگارش این مطلب متوجه شدم که صدای آلمان نیز گزارشی از این مطلب دارد که با باز نویسی مطلب از ارایه اطلاعات تکراری تا حد امکان خودداری شد! دوستان را به خواندن آن گزارش نیز دعوت می‌کنم.

 
| Permalink |

Saturday, October 23, 2004


شبكه‏ي تلويزيوني بهنود كي راه‎اندازي مي‎شود؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

از تلويزيون‎هاي ماه‎واره‎اي لوس‎آنجلسي تا به حال چيز درخوري نديده‎ايم. اگر نبود كه سيماي لاريغامي شوهاي خوانندگان لوس‎آنجلسي را پخش نمي‎كرد اين فرستنده‎ها هيچ بهانه‎اي براي جذب مخاطب نداشتند. مشكل اصلي اين فرستنده‎ها نه كم‏بود امكانات مالي كه كم‏بود فهم مناسب از وضعيت جامعه‎ي ايران و در كنار آن عدم شناخت مقتضيات اين جعبه‎ي جادويي است. اين مشكلات باعث شده است كه جمهوري اسلامي نيز به راحتي بتواند به عنوان يك پديده‎ي كم اهميت با اين مساله برخورد كند و با تمسخري كه بعضا مورد توجه مردم نيز قرار مي‎گيرد گردانندگان اين برنامه‏ها را مورد استهزا قرار دهد.
مردمي كه اين برنامه‎ها را تماشا مي‎كنند ديكتاتورهايي را مي‎بينند كه به همان شيوه‎ي گردانندگان جمهوري اسلامي رفتار مي‎كنند و اگر دست به جنايت نمي‎زنند براي اين است كه در مسند قدرت ننشسته‎اند. ترمينولوژي تلويزيون‎هاي ماه‎واره‎اي همان ترمينولوژي خشن بخش تندرو جناح راست است و در مواردي حتي گوي سبقت را از هم‎كيشان درون مرزي خود نيز ربوده‎اند.
حال فرض كنيد كه در اين بحبوحه‏ي بي‎برنامگي و كم‎بود تخصص كسي مثل مسعود بهنود شبكه‏اي تلويزيوني راه بياندازد. شايد يكي از اصلي‎ترين دلايلي كه تا كنون او دست به اين كار نزده است هم‎اين باشد كه او مي‎داند براي يك كار قابل قبول به چه ميزان امكانات نياز دارد. امكاناتي كه به اين راحتي‎ها فراهم نمي‎شود. به هر حال چند نكته در اين ماجرا هست كه انجام اين كار را واجب مي‎سازد:
1) با از ميان رفتن تريبون اصلي اصلاحات يعني مطبوعات مردم نياز به يك رسانه‎ي فراگير دارند. اينترنت هر چند به اين امر كمك شاياني مي‏كند اما نمي‎تواند اين نياز را برطرف كند. در جواب مقاله‏ي پارساي عزيز در همين سايت كه چگونه مي‎توان اينترنت را به درون خانه‎ها برد بايد گفت با تلويزيون. اينترنت هنوز در هيچ جاي دنيا نتوانسته است جاي رسانه‏هاي كاغذي را بگيرد و البته هيچ رسانه‎اي نفوذ تلويزيون را ندارد.
2) حلقه‏ي ارتباط ميان روشن‎فكران و مردم مدت‎هاي مديدي است كه از بين رفته است. با راه‏اندازي چنين شبكه‏اي روشن‎فكران به ميان مردم مي‎روند. مردم از ميان گفت‎وگوي روشن‏فكران به‎تر مي‎توانند راه خود را پيدا كنند.
3) قدرت تلويزيون با هيچ رسانه‎ي ديگري قابل مقايسه نيست. اين قدرت وقتي در دستان كساني قرار بگيرد كه درد وطن دارند و تخصص اين كار را هم دارند مي‎تواند تاثير شگفتي بر جامعه‎ي تشنه‏ي اطلاعات ايران داشته باشد. بالا بودن رشد سياسي جامعه‎ي ايران مساله‎اي است كه مي‎توان به نحو خوبي از آن بهره‎برداري كرد. اعتراضات مدني‎اي كه هوشمندانه طراحي شده باشد و هم‎چنين نحوه‎ي عمل مردم در مناسبت‎هاي مختلف و از جمله در انتخابات مي‎تواند تحت تاثير چنين رسانه‎اي قرار گيرد.
4) تلويزيون‏هاي فعلي لوس‎آنجلسي حداقل خدمتي كه به نظام ديكتاتوري كرده‎اند اين است كه آن قدر خراب‎كاري كرده‎اند كه كم‏تر آدم حسابي‎اي به فكر برپايي چون‎اين شبكه‎هايي بيافتد. فكر مي‎كنم حالا بايد با صداي بلند پايان عمر اين تلويزيون‎ها را با تولد تلويزيوني جديد و پرطرف‎دار كه جز فحاشي حرف ديگري براي گفتن داشته باشد اعلام كرد. حالا همه بايد بگوييم آقاي بهنود! نوبت شماست!
5) به گمانم جذب تبليغات و سرمايه براي چون‎اين كاري براي كسي مثل بهنود كار نشدني نباشد. فكر مي‎كنم خيلي‏ها حاضر باشند در اين كار كمك‎اش كنند. او كارش را خوب بلد است. اميدوارم اين كار را شروع كند.


 
| Permalink |


شيرين عبادى در ادمونتون کانادا

شيرين عبادى برنده جايزه صلح نوبل به دعوت دانشگاه آلبرتا به مدت دو روز ميهمان اين دانشگاه در شهر ادمونتون کانادا بود و به ايراد سخنرانى پرداخت. در تاريخ پنج شنبه شب بيست و يکم اکتبر سخنرانى اول خانم عبادى توام با ترجمه همزمان به انگليسى در دانشگاه آلبرتا انجام شد و سخنرانى دوم ايشان نيز در تاريخ جمعه بيست و دوم اکتبر در آمفى تئاتر دانشکده برق اين دانشگاه و در جمع دانشجويان ايرانى و نيز ايرانيان مقيم ادمونتون ايراد گرديد.

در سخنرانى دوم، ايشان جداى از بحث هميشگى سازگارى دين و دموکراسى و آشتى دادن اسلام و حقوق بشر، به ذکر اين نکته پرداخت که با اينکه در مورد حقوق کودک، از سال ۱۳۶۲ تاکنون نويسنده تنها مرجع فارسى دانشگاهى در اين زمينه بوده است اما هيچگاه در هيچ کنفرانس مربوط به حقوق کودکان در داخل کشور از ايشان دعوت به عمل نياورده‌اند و بعد از دريافت جايزه صلح نوبل نيز تنها يکبار از طرف UNDP (برنامه توسعه سازمان ملل) براى حضور در جشن روز سازمان ملل متحد برايشان دعوت نامه فرستاده شده بود که قبل از برگزارى آن مراسم، برگزار کنندگان برنامه دعوت ايشان را لغو و خواهان استرداد دعوت نامه شده بودند! در اينمدت بعد از دريافت جايزه صلح نوبل ۹ دکتراى افتخارى از دانشگاه هاى معتبر سراسر جهان به ايشان داده شده که تا ماه ژانويه سه دکتراى افتخارى ديگر دريافت خواهد کرد. حال اينکه در همين فاصله تنها يکبار اجازه سخنرانى در دانشگاه هاى داخل کشور به ايشان داده شده که آن مراسم نيز در دانشگاه الزهرا با هجوم گروه هاى فشار به هم خورده است و از آن تاريخ اجازه سخنرانى در هيچ دانشگاه داخل کشور به ايشان داده نشده است.

در پايان سخنرانى، پرسش و پاسخ برگزار شد و در اين قسمت نيز بحث هاى هميشگى تقابل يا انطباق اسلام و دموکراسى درگرفت. خانم عبادى در ادامه گفت:«من به هيچ وجه فردى سياسى نيستم و نوع حکومت برايم اصلا مهم نيست. بلکه چگونگى حکومت و انطباق آن با موازين حقوق بشر به عنوان يک حقوق دان و فعال حقوق بشرى برايم مهم است.» ايشان افزود: « حکومت ها بايد به خواسته هاى مردم گردن بنهند و حکومت هايى که چنين نمى کنند دير يا زود و با گذشت زمان محکوم به رفتنند.» در پايان اين مراسم ايشان به ارسال درخواست مجوز تجمع از وزارت کشور با حضور سازمان هاى مختلف غير دولتى و اقشار مردم در پارک لاله و به منظور اعتراض به لغو مجازات اعدام افراد زير هجده سال به تاريخ هجدهم آبان ماه امسال اشاره و ابراز اميدوارى کرد که اين مجوز بزودى صادر گردد.

شيرين عبادى بامداد شنبه به وقت محلى ادمونتون را به مقصد پاريس ترک خواهد کرد.

 
| Permalink |


خطرناک تر از انقلاب؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

حقیقت آنست که نه نگارنده این یاداشت و نه سایر خارج نشینان پر مدعای بی مسئولیتی مانند وی، به اندازه خود ملت ایران نمی‌توانند واقعیت آن چه در داخل کشور می گذرد را درک کنند.نه به اندازه خانواده ای که فرزند در بندی دارد و نگران آن دیگری است که با وعده آن سوی مرز می خواهد به خیابان ها بریزد و نه همه آنان که خطر بیخ گوششان است! به همین خاطر است که هر سال از دوردست، وعده مرگ ملایان را به ملت می دهند و ملت نجیب هم گاه از سر غریب نوازی ان شاءاللهی می گوید و گاه هم ریشخندی و گاهی آن ضرب المثل معروف را نثار ساده لوحان می کند
جنبش اصلاح طلبی در ایران هر چند نتوانست ساختار حکومت را دگرگون و بازسازی کند، اما بر ساختار اندیشه گی جامعه تاثیر گذار بوده و با توجه به هزینه هنگفتی که ملت برای آن یرداخت، نمی توان به سادگی از آن گذشت و به زبان بی زبانی نسخه انقلاب پیچید.اصلاحات هر چند زمان بر، اما همچون انقلاب ویران گر نیست. و در صورتی هم که انقلاب را ــ به زعم برخی ــ بر اساس منشور جهانی حقوق بشر، آخرین راه بدانیم، زمان آن فرا نرسیده است و تجویز دوباره آن زایش مولود ناقص الخلقه ای جز مانند جمهوری اسلامی را در پی نخواهد داشت. بر خلاف تصور خارج نشینان یایه‌های حکومت اسلامی مستحکم‌تر از آن است که با هجوم ملت به خیابان‌ها بلرزد و دست حاکم و پاسدارانش خون‌ریزتر از دستان شاه و ارتش شاهنشاهی‌اش. از این رو گرفتن فرصت‌های باقیمانده با دادن نشانی‌های نادرست جز به انقلاب آن هم از نوع زودرس و در ردیف انقلاب ۵۷ نخواهد انجامید.طرح توسل به راه های غیر خشن نیز برای رهایی از آخرین راه است و بس! همچنین به نظر می رسد عواقب اجتماعی و سیاسی اندیشه توسل به روش های خشونت آمیز برای تغییر نظام، خطرسازتر و هراسناک‌تر از شرکت دوباره مردم در انتخابات و آزمون آخرین فرصت‌ها برای بهبود شرایط در جهت تغییر آرام نظام نیست.از چنین منظری ،نگارنده طی یادداشت «فرصتى برای رفراندوم،به روش ملی» با بيان دلايلى، پيشنهاد شرکت گسترده مردم در انتخابات آینده و درج«تغییر قانونی نظام» در آرا را داد که در سایت هاى اخبار روز و فانوس قابل دسترسی است. منتقد گرانقدری به نام آقای «کوروش گلنام» در یادداشتی با عنوان «این روش ملی نتیجه ضد ملی دارد!» در سایت اخبار روز نقدی بر آن نوشت که در یادداشت دیگری با عنوان «شق القمر انتخاباتی؟!» توضیحاتی مستدل ارایه شد. منتقد محترم در آخرین یادداشت خود «آن پیشنهاد خطرناک است!» به روشی کهنه و مطرود در روزنامه‌نگاری و متاسفانه ذره ای نزدیک به ادبیات کیهانی ،به نام نقد اما بی‌بهره از زبان نقد، ابتدا در نهایت احترام و نسیان، نگارنده را متهم به دروغ‌نویسی کرده و می‌گوید: «بر مواردی انگشت نهاده اند که دیدگاه من نبوده است! برای نمونه ایشان نوشته اند که: "منتقد یکی از دلایل ارایه این پیشنهاد به زعم خود هولناک را دوری از وطن و بی خبری نگارنده از حوادث داخلی دانسته اند". در سراسر نقد من شما نمی توانید چنین جمله و چنین برخوردی با ایشان را بیابید. مشخص نیست ایشان چنین دیدگاهی نسبت به خود را در کجای نوشته من یافته اند که من خود از آن آگاهی ندارم!» در حالی که از جملات «برخورد این دوست هم میهن با انتخابات در "جمهوری" اسلامی، همآنند کسی است که گویا تازه در "جمهوری" ملایان متولد شده و از آنچه تا کنون در این 25 سال و به ویژه در دو آخرین انتخابات فرمایشی در ایران رخ داده است، خبر ندارد! کسی که ماهیت این آقایان را درست بشناسد، هرگز چنین پیشنهادی مطرح نمی کند.» چنان برداشتی برای کسی که در تمامی آن موارد در بطن قضایا بوده دور نیست. منتقد از دیگر موارد نشانی های نادرست نگارنده ذکری به میان نیاورده و با کلی گویی «یکی از کمبودهای پاسخ ایشان را، مخدوش نمودن مرزها و کم توجهی به زمان، شرایط و چگونگی رویدادها در ایران» می‌خواند. بیشترین فضای یادداشت را بدون آن که به دلایل مستدل خطرناک بودن شرکت مردم در انتخابات و ریختن آرای اعتراضی به جای عدم حضور بی تاثیر ببردازد ، به توضیحاتی در باره نادرست و مورد تایید نبودن همه انتخابات‌ها در ایران اختصاص می دهد .در آخر هم با تاکید بر این که «به عنوان یک جمهوری خواه، همچون بسیاری از هم اندیشان خود، هیچ نوع اصلاح واقعی را در درون این رژیم ممکن ندانسته و تنها راه آزادی مردم را برکناری و نبود این رژیم می داند، هرگز خواستار خشونت نبوده ام»، به یاد می آورد که: «من پیشنهاد این هم میهن را نقد کرده و یکبار دیگر آن را خطرناک و بسیار زیانبار ارزیابی می کنم» و البته این حق را برای نگارنده محفوظ می دارد که برای رسیدن به آن تلاش کند. منتقد آگاه نمیداند که جنبش اصلاحی مترادف رفورمیسم به معنای اخص کلمه و یک حرکت بیرونی است و آن را در حد اصلاح درون نظام تقلیل می دهد.و شاید با این سو ء تعبیر ادامه روش های اصلاح طلبانه را زیانبار می داند.وی اصلاحات را منتفی می شمارد.تنها راه آزادی مردم را برکناری و نبود این رژیم می داند، هرگز هم خواستار خشونت نبوده است.اما آلترناتیوی هم برای جایگزینی به دست نمی دهد و تنها باید از آخرین بند یادداشت که به زیرکی نوشته شده حدس زد که جز انقلاب نیست. نگارنده بر این است که منتقد گرانقدر هنوز استدلال محکمی بر خطر ناک بودن آن ییشنهاد نیافته است.از سویی اگر به عدم حضور دوباره مردم باورمند است چه جای احساس خطر؟ییشنهاد نگارنده را در حد طنزی بداند و درگذرد! این خود دلیلی آشکار است که منتقد هوشمند نیز به خوبی می داند که تحریم انتخابات از سوی اکثریت قاطع مردم سخت تر از کشاندن آنان به یای صندوق هاست! به نظر می رسد در هر صورت،آزمون آخرین روش های اصلاحی از آخرین راه در لفافه اعلامیه حقوق بشر ــ مندرج در آخرین بند یادداشت منتقد زیرک ــ که گویا همان انقلاب است،خطرناک تر نیست!

 
| Permalink |

Friday, October 22, 2004


سلام قولا من رب رحیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

این آیه قرآن سالها نشان روزنامه به یاد ماندنی سلام بود وحالا آرم یک شبکه تلویزیونی مذهبی فرهنگی است که (ظاهرا) از کالیفرنیای شمالی پخش می شود. فعلا بر روی کانال آپادانا(نزدیک به جمهوری خواهان) روزها به وقت ایران از حدود ساعت یک بعد از ظهر. البته مطابق اعلام مجری روحانی شبکه(محمد هدایتی)؛ از حدود 10 روز دیگر؛ همزمان با پانزدهم ماه رمضان؛ تولد امام حسن؛این شبکه 24 ساعته و مستقل کار خودش را رسما شروع می کند. چند نکته را در این خصوص می نویسم.
اول آنکه خیلی مهم است بدانیم آیا تاسیس این تلویزیون به معنی صاحب رسانه شدن روشنفکری دینی است یا ارتجاع و تحجر- که همه دینداری اش در (مثلا) مخالفت با موسیقی خلاصه میشود و...- احتمالا به کمک رژیم ؛ صاحب رسانه ای دیگر شده است؟ هرچند که با شروع برنامه هاشان وسخنرانی هایی که پخش می شود می توان گرایش شان را فهمید؛اما اگر دوستان خواننده در کالیفرنیا اطلاعاتی دارند مایه امتنان است اگر در اختیار ما هم قرار دهند. نکته دیگر آن که ماهواره تل استار 12 نوعا متعلق به شبکه های سیاسی و مخالف رژیم است باید دید موضع سیاسی آنها چیست؟ انتخاب کانال آپادانا که مشخصا کانالی غیر سلطنت طلب است واز "نظامی مبتنی برجمهوریت" دفاع می کند؛ آیا کاملا تصادفی وبه خاطر حضور صاحبان هر دو در کالیفرنیای شمالی است یا نشان چیز دیگری هم هست؟ خیلی خوش بین نیستم! اما چه میشود اگرجریان روشتفکری دینی توانسته باشد صاحب یک تلویزیون 24 ساعته شود!! تصور کنید وقتی تلویزیون را روشن کنیم ببینیم دکتر سروش و مجتهد شبستری و ملکیان و علوی تبارو... دارند حرف میزنند.
در این صورت میشود به طور جدی به وقوع تغییرات مهمی در اندیشه و عمل مردم (در دراز مدت) امیدوار بود. این شبکه بسیار مفید خواهد بود اگر بتواند آن چنان که نوشتم ؛ "مرجعی" برای امور مذهبی مردم شود. این یعنی یک خلع سلاح دیگر از رژیم. شما در این مورد چه فکر می کنید؟

 
| Permalink |


نقد عالمانه
ـــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

نوشته آقاى منتظرى را اگر نخوانده ايد حتما بخوانيد. نقدى است عالمانه و منصفانه بر «نامه اى براى فردا» ى محمد خاتمى. و در واقع به طور غير مستقيم نقدى است بر عملکرد «خواجه خنده رو». به نظرم اگر هر آدم سياسى منصفى مى خواست نقدى بر کار رييس جمهور بنويسد تقريبا همان ميشد که آقاى منتظرى نوشته است. اقبالى به حوزه ندارم و اهل تقليد هم نيستم اما بى انصافى است اگر از به‌روز بودن و آگاه بودن ايشان يادى نشود. مردى که هنوز خبر از زنده بودن حوزه (با وجود چنين فقهاى آزاده قليل) مى دهد. مرجعى که حکومتى نيست و يکشبه از پشت پرده نامش در «ليست» نيامده است. متاسفانه اين را بايد گفت که دوستان آزاديخواه و کسانى که براى آينده کشور نگران هستند، به کل نقش حوزه و مرجعيت را فراموش کرده‌اند حال اينکه ميتوان و بايد در جنبش آزاديخواهى ايران نقشى هم براى حوزه در نظر گرفت.

 
| Permalink |


بی پرده مثل فریاد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

این یادداشت در واقع یادداشت سوم از سلسله یادداشت های «تا انتخابات رياست جمهورى» است. در این نوشته ضمن بررسی رفتار سلطنت طلبان داخلی (اقتدارگرایان) به موضوع مهم دیگری نیز می پردازم:
حضوراحتمالی هاشمی رفسنجانی در انتخابات!
جناح راست در پی کسب نتیجه دلخواه ازدو انتخابات شورای شهر و مجلس هفتم؛ بی شک انتخابات ریاست جمهوری را در فضایی بسته برگزار می کند. این جناح مطمئن است که می تواند چند درصد طرفدار خود را به شکلی سازمان یافته (تقریبا هم چون همیشه) به صحنه بیاورد و رای لازم را جمع کند. (می دانیم که برای این ها مهم نیست رئیس جمهورشان 20 میلیون رای بیاورد یا 2 میلیون؛ مهم این است که «جمهور ناب» به کاندید مورد نظرشان رای بدهد و البته اگر تعداد بیشتری هم رای دهند؛ بد نیست. هر چند که زیاد هم مهم نیست!) لابد پیش خودشان هم حساب می کنند در صورتی که رای کاندید مورد نظر خیلی کم بود؛ تعداد آرا را «روى نمودار» می بریم. (به چند ميليون بالاتر گرد مى کنيم!)
و... «بالاخره يک طور مى شود ديگر». این عبارت را دوباره بخوانید! بالاخره یک طور می شود دیگر؛ جمله ای است که دقیقا شیوه تفکر سران جمهوری اسلامی را میرساند. «عدم آینده نگری و فهم صحیح آن چه که در ایران و سایر کشورها می گذرد» خصوصیت برجسته این جماعت «هيئتى» است. (از نظر آنها کشور مثل یک هیئت است که فقط اندازه اش بزرگ است!)

با توجه به احتمال حضور هاشمی رفسنجانی در انتخابات؛ مطالب مختلفی این روزها مطرح شده که من نیز نظر خودم را در این مورد مطرح مى کنم. ضمن این که تعجب نمی کنم اگر قانون انتخابات عوض شود تا افرادی مثل کروبی و هاشمی نتوانند کاندید شوند (چون قطار انحصار طلبی باید در هر ایستگاه تعدادی را پیاده کند و فقط باید آنهایی که مرتب مراتب چاکری و نوکری خود را گوشزد می کنند بمانند.) در عین حال فکر می کنم بیان این جور مطالب بیشتر شبهه افکنی باند رفسنجانی است تا با القای این مطلب که هاشمی خیلی هم مقبول نظام نیست و... خلاصه یه جور اپوزیسیون نمایی؛ برایش رای جمع کنند. در عین حال سعی می کنند القا کنند که اگر هاشمی بیاید نمی گذارد حکومت خامنه ای مطلق شود و...!

تغییر قانون انتخابات به شکل یاد شده؛ البته خواسته «آبات گران» افراطی راه یافته به مجلس است؛ اما حتی در صورت طرح شدن در مجلس احتمال رای آوردن آن بالا نیست. راست های مجلس نشین به نظر نمی رسد در انتخابات ریاست جمهوری ؛ خیلی هم یکدست رفتار کنند و از این حیث تقریبا می توان مطمئن بود که تنها ثمر بیان خواست قلبی افراطی های مجلس؛ کمک به باند رفسنجانی است برای رسیدن به هدف ذکر شده. من به جد معتقدم بین ریاست جمهوری هاشمی و لاریجانی و ولایتی هیچ فرق اساسی وجود ندارد و نباید فریب القائات باند هاشمی را خورد. مطلب بسیار واضح است! خاتمی که به اصطلاح متعلق به طیف روشنفکری دینی بود و دم از جامعه مدنی میزد در عمل نشان داد که غلام حلقه به گوش محفل ولایت است. هاشمی که کارنامه روشنی دارد از دهها قتل و جنایت ؛ که در زمان دولتش؛ وزارت اطلاعاتش مرتکب شده! مگر کسی فراموش کرده که هاشمی صریحا
در پاسخ به این سوال که چرا سحابی را به زندان انداختید؛ گفت رویش زیاد شده بود انداختیم زندان رویش کم شود؟ نگارنده براین باور است که "اکبر گنجی" را هاشمی به زندان اند اخت و حجاریان را هاشمی بر روی ویلچر نشاند.

هر کس تصور کند بین خامنه ای و هاشمی تمایزی وجود دارد سخت در اشتباه است. هاشمی از نظر من همان «عاليجناب سرخپوش» است و هیچ برتری بر لاریجانی و ولایتی ندارد. دوستان را وهم برندارد که وزیر کشور دولت بعدی رفسنجانی «عبدالله نورى» است و وزیر علومش؛ «معين»! برای اثبات ادعایم فقط می توانم بگویم صبر کنید و نظاره‌گر باشید تا گذشت زمان ثابت کند این سه نفر (‌يعنى هاشمى و ولايتى و لاريجانى) فقط اسمشان با هم فرق می کند. نکته دیگر آنکه آزادیخواهان هیچ دینی به رفسنجانی ندارند که ادا کنند! دوم خرداد را هاشمی نیافرید که برخی دوستان بگویند ما به او بدهکاریم! اگر در دوم خرداد اسم ناطق به جای خاتمی اعلام نشد نه به خاطر آزادیخواهی رفسنجانی بود. اولا که وظیفه قانونی اش را انجام داد ؛ آن هم به طور ناقص. چون در برخی استانها مثل لرستان و کردستان تعداد شرکت کننده ها بالای صد درصد بود.(به نفع ناطق نوری) ثانیا یادمان نرود که جناح راست در انتخابات مجلس پنجم حتی حاضر نشده بود اسم پنج نفر پیشنهادی هاشمی را در لیست تهران خود بگذارد؛ (سر آغاز تاسیس «کارگزاران هاشمى») وحمایت هاشمی و کارگزارانش از خاتمی جنبه حزبی هم داشت؛ ثالثا در آن مقطع کسی حساب هاشمی را از ناطق جدا نمی دانست و اساسا دوم خرداد در «نفی هاشمی وناطق و... به عنوان نمایندگان رژیم» اتفاق افتاد و نه تایید آنها. رابعا فضای جامعه طوری بود که اساسا اجازه تقلب در انتخابات به آن شکل که ناطق به جای خاتمی بنشیند را به کسی نمی داد و این کار فقط در همان استانها که نوشتم مقدور بود. در هر حال من فکر مى کنم باید جلوی شبهه افکنی کارگزاران هاشمی ایستاد و با آن مقابله کرد. دولت بعدی هاشمی حتی بدتر از دولت دومش است ؛ با این مجلسی که هست: بدتر از مجلس پنجم. تحلیل متفاوتی را در این مورد بخوانید.


 
| Permalink |

Thursday, October 21, 2004


شيوه هاى برادر ح.ش.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

اشاره : حالا فهميديد که وقتى برادر ح.ش. مى خواهد تبليغ انتخاباتى بکند، چطور عمل مى کند؟ اول چند تا تار نما و عنکبوت نما را مى بندند. بعد تعدادى وبلاگ نويس بينوا و چند عدد عنکبوت را مى گيرند. بعد شبکه مخوف عنکبوت افشا مى شود به طوريکه زلزله در کل اينترنت روى داده، عده اى تواب شده عده اى ديگر به خيال برادر حسين براى دستبوسى رهسپار ميدان توپخانه مى شوند. حالا ح.ش. هر جا که کليک مى کند عکس خوش تيپ خودش را مى بيند و مقاله هايش چون نقل و نبات توسط همه دارد تحليل و تفسير مى شود، بعد مدتى نميگذرد که برادر ح.ش. سعى در رخنه در شبکه عنکبوتى مى کند تا نشان بدهد که سربازان گمنام کيهان همه جا هستند. آخر سر بعد از اين همه ناز و عشوه و ادا و «اصول»، برادر حسين لب مطلب را ميگويد : «به اصولگرايان راى بدهيد» ! يعنى ح.ش. از اول مى خواسته - به شيوه خودش البته - تبليغات انتخاباتى راه بيندازد!

در همين رابطه به دو داستان از برادر ح.ش. توجه فرماييد:

داستان اول: ح.ش. شش ساله است. مامان ح.ش. پنج قران به او مى دهد که از بقالى سر کوچه در يک محله شهرستان دماوند يک کاسه ماست بگيرد. ح.ش. که پسر بچه مرموزى بوده، يک ريال آن را در داخل صندوق مخفى خودش در گوشه کمد قايم مى کند، يک ريال آن را به پسر همسايه ميدهد که از گفتگوهاى سرى بين بچه هاى محله خبر بياورد. يک ريال آن را به پسر خاله اش مى دهد که جلوى خاله جان شهادت بدهد کاسه ماست در راه برگشت از خانه از دست ح. ش افتاده و شکسته است. يک ريال را هم آب نبات چوبى مى خرد و به پسر ديگر همسايه بغلى مى دهد که آمار پسر همسايه اولى را داشته باشد، مبادا او مامور موساد و سيا باشد. يک ريال آخر را هم به بچه قلدر محله مى دهد که پسر همسايه دومى را کتک بزنند مبادا گمان کند از خود قدرتى دارد و هميشه اجير او باشد.

داستان دوم: سال ۱۳۸۵ است. آبادگران همه جا را فتح کرده اند. برادر ح.ش. اکنون مشاور مطبوعاتى و در واقع همه کاره رييس جمهور است. در مملکت هيچ خبرى نيست. همه از بى خبرى و آرامش بيش از حد(!) خسته شده اند. ح.ش تنور را گرم مى کند. ناگهان معلوم ميشود که شنودهايى بسيار قوى در منزل رييس جمهور آبادگر و خودى کار گذاشته‌اند. معلوم نيست که کار چه کسى است. برادر ح.ش. در کيهان آن را به گردن ليبرالها مى اندازد و چند تا از پيرمرد هاى نهضتى و ملى مذهبى به دليل داشتن شنود در گوش(‌سمعک) بازداشت مى شوند. سيامک پورزند هم مجددا به زندان بر مى گردد. آبادگران، سر همين موضوع شنود به دو دسته آباد انديشان، و آبادگرايان تقسيم مى شوند وتوى سر و کله هم ميزنند. برادر ح.ش. حواسش جمع است که کسى نفوذى وارد اين دو تا دسته نشود. يک وبلاگ نويس در اين مورد اظهار نظر مى کند بلافاصله به اتهام جاسوسى تحت تعقيب قرار مى گيرد. ح.ش. به اسم مستعار در کيهان يکى از دو گروه خودى را که از او فاصله گرفته‌اند، افشا مى کند و ارتباط بين شنود و اين گروه را کشف مى کند. او پيش از اعترافات کذايى دستگير شدگان، مطالب شنود را مى داند!

 
| Permalink |


"آزموده را آزمودن خطاست"
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرهاد گنجی

گفته اند که آزموده را آزمودن خطاست . ولی معلوم نیست چرا ما ایرانیها همیشه دنبال عقب‌گرد هستیم . یک گروه می‌آيند و دم از اسلام می زنند، از طرف یک گروه دیگر متهم میشوند که می خواهند ما را به 1400 سال پيش برگردانند! همان گروه صحبت از تمدن آریایی می کنند و دوست دارند یک پادشاه به سبک کوروش کبیر داشته باشند، این گروه از طرف گروه سومی متهم میشوند که گروه اولی ها می‌خواهند ما را به 1400 سال پيش برگردانند، صدر رحمت به آنها؛ حالا اينها مى خواهند ما را 2500 سال پيش ببرند!!! و این دور باطل ادامه دارد ... میاد و میاد تا می رسیم به نهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران. مشکل گروه سوم هم این است که تاريخ را فراموش کرده‌اند .

اين روزها صحبت از کانديداتورى اکبر رفسنجانی برای انتخابات دوره نهم آنقدر جدی شده که متاسفانه بعضی از دوستان وبلاگ نویس عجولانه می خواهند به این موضوع برسند و مطالبی را می نویسند که واقعا خواندن آن، انسان را به فکر فرو مى‌برد. نمى دانم ما ایرانیها کی می خواهيم از تجربه‌هايمان استفاده کنیم. 8 سال، رفسنجانی رییس جمهورمان بود، اعدام های سیاسی در شدیدترین وجه آن انجام می شد، فساد اقتصادی مدیران و کارمندان به اوج خودش رسید، در بحث سیاست خارجی، با نصف کشورهای دنیا قهر بودیم، پروژه های اقتصادی فقط برای چپاول و دزدی نیمه کاره رها می‌شد ، ...

جالب است که یکی از فانوس نويس‌های عزیز ادعا کرده بودند به خاطر انتخابات خرداد ۷۶ باید مدیون رفسنجانی باشیم . آقای حسام خان! دوم خرداد ۷۶اتفاقاتی افتاد که دولت قویتر از رفسنجانی هم نمی توانست اسم کسی غیر از محمد خاتمی را از داخل صندوق در بیاورد. فراموش نکنیم توقیف گسترده روزنامه‌هایی که در اردیبهشت ۷۹ قتل عام شدند، نتیجه انتقاداتی بود که در جریان تبلیغات انتخاباتی مجلس ششم به رفسنجانی می کردند .

دوستان ! دوباره دارند ما را می فریبند . نگاهی هم به گذشته بیاندازید . کتابهای تاريخمان را بخوانید ....

 
| Permalink |

Wednesday, October 20, 2004


تلخ شیرین«مرد عنکبوتی ۳ »
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی


فیلم نامه «مرد عنکبوتی ۳ » را بر اساس طرحی از یک خواب از حسین شریعتمداری کارگردان مشهور صدا و سیمای لاریجانی و به سفارش موسسه فیلمسازی غیر انتفاعی کیهان نوشتم. فیلم نامه در چهار اپیزود نوشته شد و بلافاصله توسط ایشان به فیلم تبدیل شد. کارگردان همان ابتدا تصمیم گرفت اپیزود سوم را از مجموعه حذف کند. طی تولید، اپیزود دوم کاملا تغییر کرد و در اپیزود چهارم نیز تغییرات فراوانی اعمال شد. نام اپیزود ها به کلی حذف و از فیلم نامه تحویلی تنها اپیزود اول آن هم با حذف تصاویر درشت از مردمک چشم ح ـ ش و گریم کاملا سکسی لب های ح ـ م باقی ماند.
فیلم نامه نهایی که در تاریکخانه کیهان به طور خصوصی به نمایش در آمد، با فیلم نامه ابتدایی تفاوت های بسیار داشت و به تعبیری «اوشین» وطنی شده صدا و سیما را می مانست! شکی نیست که هر کارگردانی مختار است فیلم نامه را به هر شکلی که خواست، تصویر کند. تغییرات در متن نیز به ویژه در سبک فیلمسازی کیهانی چیزی غیر متعارف نیست. متن زیر فیلم نامه اولیه‌ای است که به موسسه فیلمسازی کیهان تحویل داده شد و می تواند مبنای مقایسه و قضاوت قرار گیرد:
اپیزود اول: «اعتراف»
نمای داخلی . شب . زیر زمین موزه توحید
پاهای ح ــ ش در حرکت. حرکت دوربین روی میله ها، دیوار، نورافکن و عنکبوتی که پشت نورافکن در حال تنیدن تار است. تصاویری درشت از مردمک چشم درشت و خون آلود ح ــ ش و لب های خشک و زخمی ح ــ م که به هم دیزالو می شوند.
صدا: اعتراف کن شند بار با اعژای انژمن شنفی تو خونه مژردی شون خوابیدی؟ باژم هوش ملاقاتشونو می کنی؟ (صدا بینی اش را بالا می کشد)
ح ــ م: من فقط می خوام همسرمو ملاقات کنم.
صدا:همشرت یا پدرت؟
ح ــ م:اول عشق، بعدا سیاست.
صدا: احشنت! امژا کن!
نمای نزدیک. ح ــ م به چشمان بسته کتاب چندین صفحه ای را که ح ــ ش تند و تند ورق می زند ، هی امضا می کند!
اپیزود دوم: «جرات »
نمای خیلی داخلی . صفحه کامپیوتر . یاهو مسنجر
h_d_weblover: بابا تو دیگه کی هستی؟ ورش دار اون لامصبو !هنوز نفهمیدم چرا رو سرته هنوز!واقعا سنگینی رو ذهنت اذیتت نمی کنه؟
m_a_a_topol : دست خودم نیست بوالله! انگار این م ــ خ با سیریش تعهد به نظام چسبوندتش به کله ام! باورت می شه شبا باهاش می خوابم؟
h_d_weblover: نه!با کی؟ م ــخ؟!
m_a_a_topol : نه بابا ! عمامه مو می گم!
h_d_weblover : فکرشو می کردم به درد این کارم نخوره!
m_a_a_topol : چی؟ عمامه رو می گی؟
h_d_weblover: نه باب! م ــ خ !
اپیزود سوم : « نیاز»
نمای داخلی . اتومبیل م ـ ب ـ ل ـ م ـ م ـ ر (دوربین پس از عبور از آینه راننده تابلو ی خیابان ف ( ک سابق) را نشانه می رود)
ح ــ ش(نگران خطاب به راننده): شاره ای نیشت. بپیچ تو خیابون و ــ ع . برو ب ــ د . از ب ـ بلنده می خریم.
نمای خارجی . چهارراه و ــ ع . مرد زن نمایی گوشی موبایل به گوش از پارک ـ د خارج می شود. م ـ ب ـ ل ـ م ـ م ـ ر ترمز می کند.مرد زن نما نزدیک می‌شود. شیشه پایین می آید.
ب ــ ب : سلام جونی!
ح ــ ش : شلام علیکم! معطل نکن ، آقا رو به قبله شت!
ب ــ ب : اوا هولم نکن ببینم کجا گذاشتمش.( ب ــ ب در جاهای مشکوکی به دنبال چیزی می گردد و سر انجام در جایی حساس پیدایش می کند) آخوندیه! سفارش طالبان. یه درجه هم از سناتوری بالاتره! درستش می کنه عزیز دلمو! (پول و بسته رد و بدل می شود).
ب ــ ب : قابل آقا رو نداشت به جون آبجیم. از طرف من دستکش چبشو ببوس بگو مشتاق زیارت(زیارت را آبدار و کشیده تر ادا می کند). شیشه دودی م ـ ب ـ ل ـ م ـ م ـ ر بالا می رود.
صدای تار م ــ م ــ ر ــ آ ــ ع ــ خ در تاریکی مطلق. هر چند ثانیه یک بار تنها سرخی چند ذغال سناتوری در گوشه سمت چپ کادر چشم را اذیت می کند.
ابیزود چهارم : «هذیان»
نمای داخلی . حسینیه ا ــ خ .
م ــ م ــ ر ــ آ ــ س ــ ع ــ خ (در حال سخنرانی برای ا ــ ح . سخنان م ــ م ــ ر برای شنونده مفهوم نیست و با کلی دقت هم نمی تواند متوجه شود که چه می گوید).
دوربین متحرک با عبور از چهره س ــ ص ، س ــ ذ ، س ــ ق ، س ــ ف ــ ن که در ک ــ د با لباس شخصی مشاهده شده بود ، ح ــ ا و م ــ د ، روی چهره محمد جهان آرا (که با صدای گوشخراشی از بلند گو ها و قطع کلام نارسای م ــ م ــ ر ،اکنون نقش بر زمین شده است) زوم و به کلی تار می شود.
تیتراژ . پایان . (صدای گوشخراش همچنان تا پایان تیتراژ ادامه می یابد).

 
| Permalink |


برگ برنده مذاکرات اتمی (قسمت دوم):
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

چند وقت پیش در مقاله ای که در فانوس نوشتم عنوان کردم که برگ برنده مذاکرات اتمی بنا به دلایلی که در آن مقاله آورده شده است در دست ایران است. ایران می توانست و هنوز هم می تواند ازاین برگ نهایت امتیازات را برای مردم کشورش بگیرد. رفتار امریکا و اروپا خود تاییدی بر آن نظریه است.
اما حکومتی که دوام خود را در رضایت مردم جستجو نمی کند (به قول بادامچیان با هفتاد درصد مخالف هم می توان هنوز حکومت کرد) اول شرط خود را عدم تلاش برای تغییر نظام از طرف کشورهای خارجی گذاشته است. حال سوال این است اگر بجای هفتاد درصد مخالف،هفتاد درصد موافق داشتید کدام کشوری می توانست برای تغییر نظام کاری بکند. بهتر است نگاهی به اطراف خود بیاندازید واز تجربه کشور کوچک امریکای لاتین درس عبرت بگیرید. بقول شما رفراندوم در ونزویلا توسط امریکا هدایت می شد و طرح آن برکناری هوگو چاوز بود. اما دیدم و دیدید اگر چشم باز داشتید که اگر مردم باشند حتی رفراندوم امریکایی هم نتیجه نمی دهد. کاش گوش شنوا داشتید و برمی گشتید از این مسیری که در آن افتاده اید، هنوز دیر نشده است ولی شاید فردا دیگر دیر باشد!

 
| Permalink |


انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و علوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

در مبارزات انتخاباتی ریاست جمهوری آمریکا؛ علاوه بر مشکل عراق؛ مشکلات داخلی و ... برنامه‌هایی که هر یک از رقبا در صورت پیروزی در مورد مسایل علمی و پژوهشی دارد نیز اثر قابل ملاحظه‌ای دارد. شاید نمونه خوب انتقادی بود که کری از بوش در مناظره در مورد stem cell کرد. بوش در سال 2001 تحقیقات stem cell را محدود کرد با اعلام این موضوع که دانشمندانی که از بودجه فدرال استفاده می‌کنند نمی‌توانند این سلول‌ها را از جنین برداشت کنند و به جنین آسیب برسانند (بعلت غیر اخلاقی بودن) و به جای آن باید از کلنی‌هایی که در محیط کشت رشد کرده‌اند استفاده کنند. بسیاری از دانشمندانی که در این زمینه کار می‌کردند این سیاست را بعنوان مانعی در دستیابی به اهداف خود دیدند. حالا سوال این است که 4 سال دیگر ریاست جمهوری بوش چه اثری می‌تواند بر علوم (پژوهش‌های علمی) در مقایسه با 4 سال تحت رهبری رقیب دموکرات او یعنی جان کری داشته باشد؟
مجله نیچر برای روشن کردن دیدگاه‌‌های دو رقیب در مورد علوم و تحقیقات از هر یک از دو کاندید 15 سوال کرده؛ و سوال و جواب آنها را بصورت اینتراکتیو به نمایش گذاشته. اولین سوال (شاید از نحوه نگاه) بسیار جالب است: آیا افزایش کنترل‌های ایمنی در مورد سفر دانشمندان (به خاطر مسایل امنیتی) این خطر را دارد که علوم آمریکا ایزوله شود و آمریکا رهبری تحقیقات جان را از دست دهد؟ اگر اینطور است چه تمهیداتی برای باز نگاه داشتن دروازه‌های علوم آمریکا به جهان وجود دارد؟
چون بحث در مورد سوال‌ها و جواب‌‌ها از حوصله اینجا خارج است فقط اشاره‌ای به موضوع کلی سوال‌های دیگر مطرح شده به اختصار می‌کنم: سلاح‌های کشتار جمعی؛ حق ثبت اختراع (Patent)؛ فرستادن فضانورد به ماه و مریخ در 10-15 سال آینده؛ دفاع موشکی؛ پشتیبانی از تحقیقات اتمی آمریکا؛ بودجه تحقیقات بیومدیکال در مقایسه با سایر علوم مثل فیزیک؛ مشکلات زیست محیطی؛ تغییرات ژنتیکی در گیاهان و میوه‌های با مصرف خوراکی؛ گازهای گلخانه‌ای؛ داروهای جدید؛ بیماری جنون گاوی و تغییر در محدودیت‌های موجود در تحقیقات stem cell. دوستان علاقه‌مند این سوال‌ها و جواب‌های هر یک از کاندیداها را در اینجا ببینید.
در عین حال نیچر در سایت رسمی خود؛ در پنج زمینه مهم برای محققین -تغییرات آب و هوایی؛ کوه‌های یوکا محل دفع زباله‌های هسته‌ای؛ stem cell؛ تحقیقات هسته‌ای؛ و دستکاری علوم-؛سیاست‌های دو رقیب انتخاباتی را مقایسه کرده.[ ببینید ]
در بلاگ نیز اخبار مربوط به این موضوع گردآوری شده‌اند؛ مثلا بخش اخبار مربوط به ویزا را ببینید.

 
| Permalink |

Tuesday, October 19, 2004


شق القمر انتخاباتی؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

جنبش اصلاحات اگر هیچ ثمری هم نداده باشد ثابت کرد در جمهوری اسلامی نیز می توان قواعد تداول قدرت را بدون توسل به خشونت جاری ساخت.انتخابات دوم خرداد برتری اخلاق جمعی بر تهمت و افترا، و شعور سازنده بر شور تخریب گر را نشان داد و ثابت کرد مردم با برقراری کمترین شرایط نیز راه صواب را تشخیص می دهند. در دوم خرداد نیز انحصارگرایان تمام تلاش خود برای انحراف افکار و تغییر آرای مردم را کردند.بعد از آن نیز در انتخابات مجلس هر چه توانستند کردند، اما حضور گسترده نزدیک به اتفاق مردم و پوشش خبری بین المللی همه تلاش های مذبوحانه را به خود حاکمیت بازگرداند.
مردم در سه دوره انتخابات جنبش اصلاح طلبی نیز نه به خاتمی و نه به نمایندگان اصلاح طلب رای مثبت دادند، بلکه رای آنان رای به تغییر قانونی و بدون خشونت شرایط بود. پیشنهاد نگارنده نیز در همین راستا و در یادداشتی با عنوان «فرصتی برای رفراندوم،به روش ملی» مطرح شد که در نقدی شتابزده، ترسناک و خطرناک خوانده شد و با نگاهی نه چندان دقیق و عمیق و با دلایلی کلی و غیر مستدل رد شد. آقای «کوروش گلنام» منتقد محترم آن یادداشت را نمی شناسم، چنان که ایشان نیز با توجه به خطاب قرار دادن نگارنده به عنوان هم میهنی که گویی تازه در جمهوری ملایان متولد شده، نویسنده این یادداشت را نشناخته اند. با طرح این پرسش که ایشان چند سال از وطن دور بوده اند توضیحات زیر را در پاسخ به نقد تقدیم می کنم:
۱ ــ منتقد یکی از دلایل ارایه این پیشنهاد به زعم خود هولناک را دوری از وطن و بی خبری نگارنده از حوادث داخلی دانسته‌اند. نگارنده که به بیانی نسل سوخته انقلاب به شمار می آید تنها یک سال است که به علت یادداشت های اینچنینی در روزنامه های صبح امروز، بهار، دوران امروز، بنیان و آیینه و ... از ایران دور مانده است. یکی از دلایل آن هم اتهام «اهانت به جایگاه ولایت فقیه موضوع ماده ۶۰۹ قانون مجازات اسلامی» در ادعا نامه نماینده مدعی‌العموم علیه «روزنامه نوروز» است.بنا براین به نظر می رسد ادعای ایشان مبنی بر تولد تازه نگارنده در جمهوری اسلامی منتفی است و نگارنده با توجه به حضور طولانی در دوره ۲۵ ساله انقلاب و تلاش هایش در قبل و بعد از دوم خرداد در جهت اعتراض به وضعیت موجود و اصلاح آن و به ویژه حشر و نشر به خبرگان جامعه مطبوعاتی بس از اصلاحات نمی توانسته از متن حوادث ایران به دور باشد.
۲ ــ در یادداشت اخیر از هاشمی رفسنجانی تنها به عنوان گزینه ای که به نظر برخی می تواند نسبت به سایرین رای دهندگان بیشتری را به بای صندوق ها بکشاند نام برده شده است. ضمن این که منتقد محترم اذعان نویسنده در باره نقشه فاش نشده نامزد نامبرده را ندیده و یا نادیده گرفته اند.
یادآور می شود نگارنده در آخرین یادداشت ها نگرانی خود را درباره ریاست جمهوری دوباره هاشمی بیان داشته و با تاکید بر جاه طلبی ها و منش های مستبدانه اش بازی انتخاباتی اینچنبنی را فریب بزرگ خوانده است.یادداشت ها در وبلاگ فانوس قابل دسترسی است.
۳ ــ منتقد گرانقدر با نگاهی کاملا یک سویه چنان وانمود کرده است که گویا همه انتخابات ها در جمهوری اسلامی فرمایشی بوده است. اما واقعیت آن است که انتخابات رفراندوم جمهوری اسلامی، خبرگان قانون اساسی، مجاس شورای چند دوره و نیز دو دوره اخیر ریاست جمهوری با همه ایراد های وارده، در همین مملکت و با حضور همان مافیای حاکم و شیادان خبره، به درستی انجام شد و به تایید سازمان های معتبر بین المللی هم رسید. بنا بر این فراهم آمدن دوباره فضای مشابه آن قدر هم دور از ذهن نیست.
۴ ــ آن مافیای دهشتبار که به زعم منتقد رای اعتراضی مردم را می تواند به نام هاشمی رفسنجانی بخواند، تردستی هم می داند و می تواند به ازای هر رای دهنده، ده رای از صندوق بیرون بیاورد. به راستی اگر اکثریت نسبی مردم در انتخابات شرکت نکنند چه شق القمری رخ خواهد داد جز آن که رئیس بی جمهوری مثل مجلسیان غیر مردمی خواهیم داشت و آب هم از آب حاکمیت تکان نخواهد خورد. و اگرپیشنهاد نگارنده، هر چند در اولین نظر دست نیافتنی به منصه ظهور رسد چه حادثه هراسناکی؟!

 
| Permalink |


امام زمان ما امام زمان بعضي ها!
امام زمان شما کیست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

سال هاست که بخش قابل توجهی از مردم ؛ به خصوص در میان اقشار تحصیل کرده؛می دانند که جناح راست درعالم سیاست؛ فرهنگ لغت خاصی دارد و این گونه نیست که وقتی مثلا اصطلاحی را به کار می برد؛ همان معنایی را برای آن مورد نظر داشته باشد که از آن لغت عامه مردم و یا دست کم اهل فن می فهمند واز آن لغت یا اصطلاح برای رساندن آن منظورو معنا استفاده می کنند.
برای روشن تر شدن مطلب چند مثال میزنم. نمونه اول؛ اصطلاحات " حزب الله"؛" امت حزب الله" و کلا عناوینی که به حزب الله ختم میشوند می باشد. واژه "حزب الله" که واژه ای قرآنی است ؛ در قاموس سیاست مداران راست گرا؛ صرفا نام بی مسمایی است که بر خودشان وطرفدارانشان گذاشته اند ؛ به این دلیل که از قداست این واژه بهره ببرند و خود را از گزند هر نقد و نفی مصون سازند و بتوانند به مخالفان شان؛ انگ ضديت با مقدسات بزنند. (سخنان راه یافته آبادگر مشهد مبنی بر تلاش برخی جراید برای شکستن" قداست" نمایندگان "حزب اللهی" مجلس هفتم موید نوشته این جانب است) طبیعتا "امت حزب الله" و یا به تازگی وبه شکل مشخص تر؛"مردم" ؛ کسانی می شوند که حاضر به تایید بی قید و شرط و" فله ای" آنها باشند. و باقی جمعیت ایران ؛ بنا بر این تعبیر؛ از شمول "مردم ایران" خارج میشوند. انبوه سخنانی که در آنها ؛ از مجلس هفتمی ها گرفته تا رهبری نظام را؛ منتخب "مردم" می داند؛( در حالی که دست کم در آنچه انتخابات هفتم نام گرفت ؛ هفتاد درصد مردم شهرهای بزرگ وحدود پنجاه درصد کل مردم شرکت نکردند و در بین شرکت کننده ها نیزشمار قابل توجهی از سر تهدید و تطمیع شرکت کردند و یا رای باطله دادند) نشانگر این مطلب است.
اصطلاح دیگر؛ واژه " مردم سالاری " است که آن را "مردم سواری" معنا می کنند و در جایی که نتوانند واژه ای را قلب ماهیت کنند بر آن تبصره مى زنند؛ مثلا می گویند مراد از جمهور مردم ( که معنایی کاملا مشخص و غیر قابل تغییر دارد) "جمهور ناب" است ؛ تا بدین وسیله هم به "شکل" موجود خود را پای بند نشان دهند و هم با این "تقلیل" صورت گرفته ؛ محتوای مورد نظر خویش را بر آن تحمیل کنند. براین فهرست مثال های متعددی را می توان افزود که برای جلوگیری از اطاله کلام ؛ از ذکرش خودداری می کنم؛ اما آن چه سبب شد دست به نوشتن این مطلب ببرم استفاده مکرر طیف مذکور از لغت " امام زمان" است. "امام زمانی" که برای انتخابات مطابق میل آقایان ؛ لیست امضا می کند؛ به مجلس شان سر میزند؛ طرح و لایحه از دستور کار خارج می کند؛ و احتمالا در آینده خیلی کارهای دیگر می کند. پر واضح است که این "امام زمان"؛ حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) نیست و حتی در بین عوام ترین مردم هم کسی این چرندیات را باور نمی کند و حتما همانند مثال هایی که ذکر شد ؛ "تقلیل معنا" و "تحریف محتوا" یی صورت پذیرفته است. منتهی ایراد کار این جاست که این تقلیل و تحریف ؛ در "واژه" ؛ خود را نمایان نکرده است و این ؛ به آن دلیل است که هرگونه تغییر و اضافه کردن پسوند و پیشوند به واژه "امام زمان" ؛ با واکنش غیر قابل انتظار مردم و علما مواجه می شد و حداقل آن که دم خروس پیدا میشد؛ هر چند که اکنون نیز ناپیدا نیست. به هر حال سوال ما به قوت خود باقی است که "امام زمان" شما کیست و در کجا سکونت دارد که این قدر راحت به او دسترسی دارید ؛ تا آن جا که "همین امشب" می توانید " حکم جهاد"ی را که خودتان به هر دلیل نمی توانید امضا کنید به او بدهید تا برای تان امضا کند( اشاره به درخواست یکی از نماز گزاران نماز جمعه قم از مشکینی رئیس مجلس خبر گان) و آیا امام زمان شما با امام زمان خیابان فلسطین (واژه ای که روزنامه نگار معروف علیرضا نوری زاده برای رهبری جمهوری اسلامی بکار می برد) نسبتی دارد یا خیر.

 
| Permalink |


تا انتخابات ریاست جمهوری؛ یادداشت دوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

با توجه به ضرورت تبيين آرایش سیاسی نیروهای فعال و مطرح در عرصه سیاست ایران؛ در این یادداشت؛ نظر خودم را در این مورد مطرح می کنم. به باور من در یک برداشت کلی نیروهای سیاسی را به سه دسته سلطنت طلبان( سلطنت فقیه و سلطنت غیر فقیه) و جمهوری خواهان ومشروطه خواهان می توان تقسیم کرد. کلیه طیف های سلطنت طلب؛ اعم از معتقدان و معتقدنمایان پروپاقرص ولایت فقیه (با داشتن کلیه اختیارات در نظام فعلی ایران) ؛ مجاهدین خلق (شاهنشاه رجوی ) وهواداران رژیم پیشین (عمدتا مقیم لوس آنجلس) ؛ از رسانه های متعدد صوتی، تصویری و چاپی برخوردارند و از آنجا که رقبای سیاسی‌شان (مشروطه‌خواهان و جمهوری‌خواهان) هنوز به آن صورتی که باید رسانه ای در خور وزن سیاسی‌شان ؛ در داخل و خارج ایران ندارند ؛ با این "توهم" که صدای‌شان بیشتر می‌رسد؛ معتقدند "اکثریت با آنهااست".
این در حالی است که هر سه فاقد پشتیبانی اکثریت مردم‌اند. مشروطه‌خواهان معتقد به "جمهوری" اسلامی؛( در برابر معتقدین به حکومت اسلامی = عملا سلطنت فقیه) نیز به علت پس دادن امتحان خود در دو دوره دولت خاتمی و مجلس ناموفق ششم؛ و هم چنین به علت حذف از طرف رژیم؛ از لحاظ پشتیبانی مردمی دروضع بسیار نامناسبی هستند.
این جماعت که هنوز نظام را با توجه به قرائت خودش از قانون اساسی اصلاح پذیر می داند و بر راه و روش خمینی تاکید می کند؛ نیز معتقد است اکثریت مردم را نمایندگی می کند. "اکثریتی" که قادر نیست در تهران؛ حتی رئیس مجلس ششم را به مجلس بفرستد!!
...... و اما جمهوری خواهان!
طیفی از سیاسیون فعال و اندیشمند ( دینی و سکولار و حتی لائیک) که هنوز امتحان خود را در عرصه سیاست پس نداده؛ و از این رو بخت کسب اعتماد مردمی را دارد. این طیف دست کم در داخل ایران قادر به ایجاد تشکل فراگیر نیست.اما به نظر میرسد گذشت زمان و فراهم شدن و گستردگی و پیشرفت امکانات تکنولوژیک ؛ به نفع این طیف است ( به خاطر امکان انتشار نظریات ) و حداقل در بین گروه های مرجع جامعه طرفدار بسیار دارد. در یادداشت های بعدی به رفتارهریک در انتخابات ریاست جمهوری می پردازم.

 
| Permalink |

Monday, October 18, 2004


آيا اينترنت را ميتوان به درون همه خانه‌ها برد؟

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

بحث هاى خوبى در فانوس در گرفته است. راستش را بخواهيد بنده شخصا در مورد بحث «چه بايد کرد» غير از آنچه که قبلا نوشته ام هنوز به جمع‌بندى ديگرى نرسيده ام، در عين حال نظرات دوستان عزيز را هم بايد مورد بررسى قرار داد اما همانطور که گفته آمد، هر کدام از اين پيشنهادها علاوه بر اينکه نيازمند بحث و بررسى بيشتر است که اميدواريم توسط بقيه دوستان ادامه پيدا کند، بايد گفت که براى جمع بندى اين پيشنهادها هم زمان کافى فعلا هست و پرداختن به اين موضوعات قطعا دلمشغولى ماههاى آينده همه ما خواهد بود.

اما به نظر مى رسد که در کنار همه اين بحث ها بايد به اين مطلب هم فکر کرد که در ايامى که روزنامه‌هاى اصلاح طلب بسته شده اند، نويسندگان تحت فشار هستند و خلاصه چنان که افتد و دانى کار آزادى بيان به بن بست خورده، چگونه ميتوان اخبار، آخرين تحولات، مقالات مهم و بيانيه هاى احزاب و گروه ها را به درون خانه‌ها برد؟ چطور مى توان مردم قهر کرده با اصلاحات را با سرنوشت خود آشتى داد؟ واقعا نميتوان از مردم انتظار داشت که به خيابان ها بريزند و در مجموع کارهاى پر هزينه انجام دهند، اما آيا عصر رونق نسبى مطبوعات در پاييز و زمستان سال ۱۳۷۸ آيا نميتواند تکرار شود؟

فراموش نکنيم که جنبش آزادى خواهى بدون گردش آزاد اطلاعات، جنبشى فلج و از کار افتاده است. تلويزيون هاى لس آنجلسى که جز فحش و فضيحت به اين و آن کار خاصى انجام نمى دهند. آقايان اپوزيسيون و فعال سياسى خارج از کشور که فعلا همچنان مشغول گمانه زنى و راى زنى هاى پشت پرده هستند و هر کس تنها خودش را رستم دستان مى داند و ظاهرا حالا حالا به اميد راه اندازى يک شبکه تلويزيونى آزاد و مردمى بايد بنشينيم. در داخل کشور نيز اطلاعات با خواندن روزنامه محتاط و انتزاعى شرق درست منتقل نمى شود. درصد زيادى از مردم هنوز به اينترنت دسترسى ندارند و در هر خانه نيز مشخصا افراد پا به سن گذاشته و بعضى از ميانسالان ناآشنا به اينترنت حال و رمق نشستن پاى کامپيوتر ندارند. به عنوان يک راهکار ساده بياييد در همين شرايط هم به اين مطلب فکر کنيم که اگر امکان تهيه پرينت از مطالب اينترنتى مهم را داريم، اين کار را انجام دهيم و براى دوستان و آشنايان و نزديکان بفرستيم. کار عجيب و غريبى هم نيست. گمان نمى رود که چندان هزينه سياسى زيادى هم براى مردم عادى داشته باشد. بياييد سعى کنيم مردم را دوباره با روزنامه خوانى عادت بدهيم. اينکار بويژه در شهرهاى کوچکتر به نظر مى رسد که از اهميت بيشترى برخوردار است. چکيده مطالب را در جايى جمع کنيم و پرينت بگيريم و يک يا چند نسخه در گردش درست کنيم.

فراموش نبايد کرد که اگر معتقديم مختصر کارى مى شود کرد و نميتوان دست روى دست گذاشت- که گريزى نيست و مجبوريم معتقد باشيم! - صرفنظر از اينکه چه عقيده و مسلک سياسى داشته باشيم براى اطلاع رسانى به اقشار ديگر جامعه بايد فکرى بکنيم. بدون پاگرفتن اين راهکارها براى انتخابات رياست جمهورى - صرفنظر از اينکه حکم به تحريم يا رفراندوم يا راى به هاشمى يا غيرذالک مى دهيم- عملا کار خاصى نميتوان کرد و دامنه فعاليت محدود خواهد بود.

 
| Permalink |

Sunday, October 17, 2004


فرصتي براي رفراندوم، به روش ملي!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيــــائي

از ميان نامزد هاي مطرح شده براي رياست جمهوري آينده، مير حسين موسوي بزرگ ترين شانس اصلاح طلبان و همچنين نظام براي امکان ترغيب نسبي مردم بود که عدم تمايل رسمي خود را اعلام کرد. هاشمي رفسنجاني که هنوز در انتظار زمان اجراي نقشه فاش نشده خود است، دومين گزينه اي است که به نظر برخي نسبت به سايرين پس از موسوي ، راي دهندگان بيشتري را به پاي صندوق ها خواهد کشاند.

در ميان ديگر نامزد هاي احتمالي اصلاح طلبان نيز تنها دکتر مصطفي معين با توجه به حرکت هاي نسبتا متعادل و جسورانه اش در ماجراي کوي دانشگاه، انتخاب نسبي مديران شايسته براي دانشگاه هاي کشور و حمايت از آنان در بحران سازي هاي قدرت طلبان بهترين گزينه بعد از موسوي است. اما به نظر مي رسد اصلاح طلبان در صورت پيشنهاد وى، نخواهند توانست شرايط دوم خرداد را تکرار و مردم را پاي صندوق ها بکشانند. همچنين يافتن خاتمى‌اي ديگر در آخرين لحظه ها منتفي است و ملت هر چند حافظه تاريخي خوبي ندارد اما ماجراي خاتمي، دوم خرداد و هشت سال پس از آن را به اين زودي فراموش نمي کند. از اين رو مي توان بيش بيني کرد اصلاح طلبان در صورت اعلام هر نامزدي اعم از هاشمي و يا هر شخصيت نو يافته‌اي مانند خاتمي، بازنده قطعي انتخابات فرمايشي خواهند بود. هر چند در بهترين شرايط و تکرار دوم خرداد نيز تجربه ناموفق هشت ساله نشان از شکست روش پيشين اصلاحي دارد.

با اين همه به نظر مي رسد هنوز هم تغيير آرام نظام تنها راه عقلاني و قابل دسترسي است. اما از سويي ديگر اصلاحات با تعريف پيشين به بن‌بست رسيده است و با قانون اساسي کنونى، هيچ کس قادر به تغيير و اصلاح در کوتاه و يا طولاني مدت نخواهد بود. تنها راه باقيمانده نيز اصلاح قانون اساسي است که از راه هاي قانوني فعلي قابل حتي قابل طرح هم نيست.

از اين رو پيشنهاد مي شود مخالفان قانوني قدرت طلبان حاکم اعم از همه احزاب و گروه هاي سياسي از پيشنهاد نامزد خودداري و از عموم ملت دعوت کنند تا با شرکت گسترده تر از دوم خرداد در انتخابات آينده و ريختن آرا با درج عنواني مانند «تغيير قانوني نظام»، رفراندومي را که حاکمان مستبد اجازه ندادند برگزار کنند!

راه پيشنهادى مى تواند مورد وفاق همه گروه هاى مخالف بدنه قدرتمند حاکميت، اعم از درون و بيرون نظام،اپوزيسيون داخلي و خارجي و حتي گروه هاي برانداز باشد. مي ماند ترغيب مردم که گمان مي رود اگر تنها گروه هاي شناخته شده داخلي نيز به توافق و تفاهم نسبي برسند، خواهند توانست!

 
| Permalink |


تندروى هاى بيجا و مشکل فعلی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

بر کسی پوشیده نیست که هاشمی در قبل از دوم خرداد و اوایل آن یکی از قدرتهای برتر درون حکومت بود. رهبری همه کاری کرد تا بتواند قدرت او را محدود کرده خود همه کاره شود.در اين بين آنچه که کمک شایانی به او کرد، عبارتند از حمله اصلاح طلب ها به هاشمی و فضاحتی که در انتخابات مجلس ششم نصیب او شد. اصلاح طلب ها به گمان اینکه می توانند رهبری را همراه خود کنند، تنها کسی را که می توانست مانع افسار گسیختگی قدرت رهبرى شود از نظر سیاسی نابود کردند. کاری که جناح دیگر آرزوی آن را داشت ولی جرات انجام آن را نداشت.
به نظر من جنبش اصلاح طلبی و دوم خرداد مدیون هاشمی بود ولی در این بين نمک خورده شد و نمکدان شکسته. اگر هاشمى نبود نتيجه انتخابات هفتادوشش چیز دیگری بود و شعار معروف منصوب به گل آقا:"بنویسیم خاتمی بخوانیم ناطق" جامع عمل پوشانده می شد.
هاشمی با همه بدی هایی که داشت مشکلی با مظاهر دنیای مدرن نداشت. خدمتی که او با راه اندازی دانشگاه آزاد به رشد تحصیلات و فرهنگ جامعه کرد غیر قابل انکار است.
هیچ یک از کاندیداهای مطرح ازطرف دوم خردادی ها قادر به بهبود وضع فعلی نیستند. تازه اگر با خوش شانسی رای بیاورند دیگر از آن رای چندین ميلیونی خبری نیست و چون خود نیز وزنه قابل توجه ای نیستند عملا کمک به بی آبروتر شدن اصلاحات و اصلاح طلبی خواهند کرد.
اگر چه بسیار سعی شده که نفوذ طرفداران هاشمی در حکومت کم شده و با مهره های گوش به فرمان جایگزین شوند ولی هنوز از نظر نفوذ در حکومت هاشمی یک سر وگردن از بقیه بالاتر است.
تنها مشکل خوی دیکتاتوری اوست که فکر می کنم بعد از بلایی که به سرش آمده است، کمی بهتر شده باشد. ولی باید در هر صورت برای مهار آن هم فکری کرد.

 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى