--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Friday, December 31, 2004


نظر سنجى گويا
ـــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

بنده سلطنت طلب و پهلوى طلب نيستم. اما به هر حال نظر سنجى گويا، لااقل گوياى يک واقعيت است و آن اينکه با توجه به اين نکته که آقاى رضا پهلوى با اختلاف زيادى نسبت به سايرين در صدر ليست است، ميتوان گفت که هنوز درصدى قابل توجهى از مردم ما همواره نيازمند به وجود يک سمبل براى وحدت ملى هستند و اين که اين سمبل را زمانى در چهره شاه مى بينند زمانى در آقاى خمينى، قابل توجه است. البته ميتوان چشم بر روى واقعيت بست و گزينه «هيچکدام» اين نظر سنجى را برجسته کرد!‌
به هر صورت دموکراسى غير از اين نيست. طرفداران رضا پهلوى هم داراى وزن قابل توجهى در جامعه و در اپوزيسيون هستند. به جاى سنگ اندازى و عصبيت ما جمهورى خواهان نيازمند بازنگرى هستيم. ما هنوز با جامعه‌اى فردمحور و فردستا مواجه هستيم و پلتفرم ما سوييس نيست. هر راه حلى که ارائه مى دهيم با در نظر گرفتن اين واقعيت بايد باشد.

 
| Permalink |


هولناک تر از ببر!
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائي

مى گويند کنفوسيوس از دامنه کوه تايي مي گذشت که زني را ديد که بر سر گوري مي گريد. دليل زاري زن را پرسيد و گفت: زاري تو به کسي ماند که اندوه بر اندوهش افزوده باشند. زن پاسخ داد: آري چنين است که مي گويي. يک بار پدر شوهرم را ببري در اين سرزمين دريد. شوهرم نيز جان خود را به همين سبب از دست داد و اکنون پسرم به همان شکل جان سپرد. کنفوسيوس برسيد: چرا از اين سرزمين نمي روي؟زن پاسخ داد: چون اينجا قدرت در دست ستمگران نيست. آن گاه استاد گفت:« فرزندان من، اين را از ياد مبريد که حکومت ستمگر از ببر هولناک تر است!»

مي گويم آنان که فکر مي کنند قدرت چون به دست ديگران افتاد، فساد آورده است و اگر در دست خودشان بماند، محاسنش مي ماند و معايبش مي رود، مگر نمي دانند که قدرت انحصاري همه جا يک منطق دارد و آن زبر دست ديدن قدرت نسبت به حق است. به زباني مقدم ديدن نظام نسبت به مردم.

مي گويم آنان که چنين فکر مي کنند، هنوز طعم قدرت نچشيده بر دوستان ضعيف تر ستم روا مي دارند و زبردستشان مي پندارند، ــ اگر به خود نيايند ــ از حکومت ستمگر هم هولناک ترند!

 
| Permalink |

Thursday, December 30, 2004


وفور نعمت
ـــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى

ما ملت خيلى ناسپاس هستيم! اينهمه نعمت و فراوانى، فضاى باز سياسى، آزادى انديشه درست مثل زمان قديم؛ چرا نبايد در انتخابات شرکت کنيم؟ آخه ۲۰ ميليون که عددى نيست هى تو سر اين بنده خداها ميزنيد ميگيد شما بى عرضه ايد. اصلا شما وظيفتون رو انجام داديد نبايد توقعى داشته باشيد. کى گفته راى شما نعمت بود و اينها کفران نعمت کردند. بنده خدا ها که هر کارى از دستشون بر ميومد انجام دادند. فقط دفعه قبل نتونستند انتخابات رقابتى برگذار کنند، اينکه نميشه کفران نعمت.

اشتباه بزرگ ما ملت اينه که فکر ميکنيم مسوولين مملکت نوکرهاى ما هستند. نه آقا همشون سروراى ما هستند و ما وظيفه داريم با شرکت در انتخابات از اينهمه نعمتى که از جيب باباشون به ما ميدند تشکر و قدردانى بکنيم.

پانويس: از دست اين هکرها. نميدونم چطورى از طرف من نوشته اند در انتخابات شرکت نميکنم. من موظف ميدانم وارد عرصه شوم.

 
| Permalink |


چشم شور يا آب شور؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

دوست عزيز ما در تايلند، سيد سام الدين ضيايى - که البته براى اشاعه اسلام به آنجا نرفته بنده خدا - چند روز پيش مطلبى در مورد پوکت در جنوب تايلند فرستاده بود، هنوز مرکب اين نوشته خشک نشده بود که بعد از زلزله ۹/۸ ريشترى اقيانوس هند، پوکت به همراه خيلى جاهاى ديگه، با امواج خروشان ده مترى خرد و خاکشير شد!
بعد از اين فاجعه من بيش از همه نگران آينده برج ايفل هستم! کاش با اين سفرنامه‌ها ميشد خانه ظلم را هم ويران کرد. افسوس که به قول حافظ خطا بر قلم صنع رفته و خدا توى طراحى هاش بعضى چيزها رو نديده! مهندس کريمى گند زدى باز!

برم يک اسپند براى خودم دود کنم با اين مثلاً طنز نوشتن هام! ممکنه سام منو هم چشم بزنه!

 
| Permalink |


به الف ــ بامداد
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائى

دريغا
که در واپسين دم
عشق از ما گريخت

تن هاييم اکنون
در آستانه ي گذار از فرصت
بي توشه و توان ادراک و تنهايي

شگفتا!
چه نشستن؟
کاري بايد [ از آن دست
کاري ] کارستان
که از توان تن بيرون نمايد

سفري بايد
جانکاه
ولي کوتاه
آه اگر توانستمى!
«ستاره اي پر شتابم
در گذرگاهي مايوس»

 
| Permalink |

Wednesday, December 29, 2004


تکذيبيه
ــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى

در پى درج خبر کذب اعلام آمادگى من براى شرکت در انتخابات به اطلاع مى رساند:

کانديداتورى براى انتخابات رياست جمهورى هرگز به فکرم خطور نکرده و نميکند و نخواهد کرد. من يک مهندس هستم و افتخار ميکنم در خدمت صنعت اين مملکت باشم. گرچه بعضى از شياطين و دروغ پردازان اين شايعات را که از بن بى اساس بوده است مطرح ميکنند. من مهندس هستم و به اين کار خود علاقه‌مند هستم.
کسانى که امروز مرا مطرح ميکنند افرادى نيستند که دلشان به حال من بسوزد. آنها فقط با طرح من مى خواهند بين شما اختلاف بيندازند.

پانويس: من مرد دقيقه ۹۰ نيستم، اگر احساس وظيفه کنم در وقت اضافه به زمين مى آيم.

 
| Permalink |


از خلیج عربی تا ورزشگاه عربى!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فرهاد گنجی


فکر نکنم تو هیچ کشوری به اندازه ایران ، وبلاگ نویس‌هايش برای نوشتن، اینقدر موضوع دمِ دست داشته باشند! بحث های سیاسی، انواع انتخابات پرماجرا، دستگیری های غیر قانونی بی پایان و ......... اینها همه موضوعات داخلی هستند. تو ایران اینقدر موضوع برای نوشتن هست که واقعاً نمیشه به همه‌اش پرداخت! تو این دو ماهی که از اینترنت دور بودم اتفاقات زیادی افتاده بود که جای تحلیل زیادی داره، ولی یک موضوعی که برام خیلی جالب بود، اهمیتی بود که بروبچز وبلاگ نویس به ماجرای خلیج فارس می دادن و تومارهای زیادی که برای امضاء ساخته می شد. ولی ایکاش، مسئولان کشورمان هم از همین ملت بودند. یک ماجرای جالبی که در همین کشاکش بحث خلیج فارس مطرح شده بود، افتتاح طرح ملی ورزشگاه «ثامن الائمه» مشهد بود؛ دقت کنید! ما وقتی خودمون نمی تونیم یک اسم ملی و ایرانی برای چنین مکانهایی انتخاب کنیم، چطور نباید انتظار چنین برخوردهایی از عرب‌ها داشته باشیم؟ مشکل ما سران عرب نیستند، همانطور که در زمان امضای قراردادهای گلستان و ترکمانچای هم، مشکل ما روسها نبودند! مشکل در همینجاست، در همين ايران! دوستان! بهتر است تومارهای اعتراضمان را خطاب به همین دولتمردان خودمان امضا کنیم. دوستان! مشکل همینجاست، راه دوری نروید ...

درود بر خلیج فارس و همه دوستدارانش!

 
| Permalink |

Tuesday, December 28, 2004


فرشته‌هاى حنيف
ـــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

ابراهيم نبوى مى گويد بايد به کسى که اعترافات آنچنانى کرده کمک کرد که سريع خود را بازسازى کند. حرفى درست است. جلوتر رفته و ميگويد دليل ندارد براى عقايدى که هر دوسال يکبار عوض مى شود سه سال زندان کشيد و اضافه مى کند که بايد کارى کرد که اين اعتراف گيرى ها بى اثر شود او مى نويسد: «به روزبه امیر ابراهیمی و شهرام رفیع زاده [نيز اميد معماريان] می گوئیم که روزهای سخت تمام شد، آنچه مجبوری بگویی بگو، مردمان تو را دوست می دارند و آزادی‌ات را حرمت می نهند.»
سوال مهم اينجا است که اگر کسانى مانند فرشته قاضى، حنيف مزروعى و محبوبه عباسقلى زاده آرمان خواه بودند و نشکستند و جلوى اعتراف گيرى ها به شدت مقاومت کردند، تکليف آنها در دوران «بازسازى» چيست؟ آيا اين عادلانه است که براى اميد معماريان و شهرام رفيع زاده که شوى اعتراف را به خوبى اجرا کردند هورا بکشيم، در مقابل براى آرمان خواهانى که مقاومت کرده و مى کنند ساکت شويم؟ مگر اين دسته دوم احتياج به «بازسازى» ندارند؟ مگر آنها روحيه نمى‌خواهند؟
اگر نسخه سلامت و بهداشت روان براى بچه ها مى پيچيم، فقط به خودمان نگاه نکنيم، آرمان هنوز نمرده، در اين دوران گذار لااقل حقوق بشرى هم که نگاه کنيم، آرمان خواه بايد حداقل به اندازه آرمان نخواه مورد حمايت قرار بگيرد. مى نويسم لااقل اما زبانم به تحسين آنان باز است و چشم ها گريان و صد افسوس که نبوى و نبوى ها و نيز بچه هاى وبلاگ نويس فرشته و ديگر فرشته‌هاى حنيف را فراموش کرده‌اند.

 
| Permalink |


لغت‎نامه‏ي جمهوري اسلامي
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد

زين پس به جمع‎آوري، ترجمه و معني‏سازي لغات مصطلح در جمهوري اسلامي ايران خواهيم پرداخت. از تمامي عزيزان دست‎اندركار علم و فن كه دستي بر آتش دارند نقاضا مي‏‎شود در اين كار خطير ما را ياري دهند. اين لغت‎نامه قرار است با نام فرهنگ فانوس در ايالت تگزاس به چاپ ميليوني برسد:
دادستان: جلاد
مجلس شوراي اسلامي: اين نهاد بسته به اين كه دست راستي‏ها باشد يا چپي‎ها از اسفل‏السافلين تا راس امور تغيير مي‎كند. عكس همين در مورد افكار عمومي صادق است.
رئيس‏جمهور: تداركات‏چي
رئيس مجلس شوراي اسلامي: ضد تداركات‎چي
رفاه اقتصادي: چماقي كه با آن بر سر تداركات‏چي مي‎كوبند. به معناي تقسيم عادلانه‏ي پول نفت هم آمده است.
استيضاح: تيغ (در دست زنگي مست).
دادگستري: كردگستري
مردم: گوسفند
مردم‏سالاري: گوسفند سالاري
مردم‏سالاري ديني: گوسفندسالاري ديني
تكريم ارباب رجوع: تكريم گوسفندان
خدمت‏گذاري به مردم: پروار كردن گوسفندان
زندان: دروازه‎ي محبوبيت
زنداني سياسي: قهرمان
قوه‏ي قضاييه: ويرانه‏اي كه هرگز آباد نمي‎شود.
حفاظت اطلاعات قوه‏ي قضاييه: بخشي كه وظيفه دارد اجازه ندهد ويرانه هرگز آباد شود.
قاضي مرتضوي: زنگي مستي كه به ريش همه مي‎خندد. دروغ‏گوي فراموش‎كار نيز آورده شده است.
وزارت اطلاعات: خلاف‎كاري كه توبه كرده است.
قتل‏هاي زنجيره‎اي: قتل‏هاي زنجيره‎اي سياسي
قتل‎هاي زنجيره‎اي كرمان: چراغ سبزي براي قتل‎هاي زنجيره‎اي ساير مراكز استان‏ها
سعيد: جنايت‏كار. در موارد نادري از انواع ديگر نيز مشاهده شده. مثل نوع حجاريان. البته نسل اين گونه موارد نادر رو به انقراض است.
خاتمي: پاياني. انتهايي. آخري. خاتمي. چند سال پيش به معناي شيء گران‏بها و خاتم انگشتر نيز به كار مي‎رفت.
صدا و سيما: جعبه‏ي آموزش رياكاري و دروغ‎گويي
ضرغامي: همان لاريجاني سابق است.
انتخابات رياست‏جمهوري: انتصابات تداركات‎چي
ميزان: راي گوسفندان
شوراي نگه‏بان: 12 نفر با مجموع IQ برابر با 200
الهام: ... (به دليل بي‎تربيتي بودن حذف گرديد)
جنتي: دوزخي
نهضت نرم‎افزاري: نهضت ترويج لمپنيسم و علم‏ستيزي
تهاجم فرهنگي: محبوب‎القلوب


 
| Permalink |


فرد محبوب خود را انتخاب کنيد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس


- آ شيخ حسين انصاريان
- داوود مقامى
- اکبر هاشمى رفسنجانى
- پرويز دهدارى
- درويش خان
- جمال شورجه
- تقى ظهورى
- محمود نامجو
- ناصر ملک مطيعى
- سيد على خامنه‌اى
- عزت الله انتظامى
- داريوش شايگان
- منصور والامقام
- حجت الاسلام فاکر
- جواد زرينچه
- سامان مقدم
- مهندس مهر عليزاده
- فواد بابان
- سيد محمد خاتمى
- کريم باوى
- حسين درخشان
- حسينى اخلاق در خانواده
- شعبان جعفرى
- محمد محمدى رى شهرى
- يوسفعلى ميرشکاک
- ر. اعتمادى
- حسين حاج فرج دباغ
- فتانه حاج سيد جوادى
- شورانگيز طباطبايى
- ژورس قازاريان
- ارسلان کامکار
- غلامحسين ميرخانى
- پيام فضلى نژاد

توضيح: ايده طرح رفراندوم با نبوغ من که مخلوط شود از اين بهتر بدست نمى آيد.

 
| Permalink |


زمانى براى فکر کردن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

تقريبا تمام جهان به تعطيلات و جشن هاى کريسمس و سال نو رفت. ايام به سرعت برق و باد سپرى شد و سالى ديگر هم بر همه ما گذشت. تنها همين يک هفته است که تقريبا تمام دنيا تلاش و تکاپوى فراوان و دوندگى و کار و روزمرگى را به کنارى مى نهد و لختى آرامش پيدا مى کند. اين فرصتى براى خيلى ها هست که به دغدغه هاى شخصى خود بيشتر فکر کنند. دغدغه هايى که هميشه با آدم هست و هيچگاه تمام نمى شود. نيز فرصت خوبى است که يادى از دوستان و آشنايان کنيم از کسانى که زنده هستند و ما نمى بينيمشان وقتى مى‌ميرند يا اتفاقى برايشان مى افتد، تازه به ياد مى آوريم که آنها هم بودند. فرصتى است که يادى از گذشته ها کنيم. زمان خوبى است براى ما خارج نشينان که يادى از حال و هواى نوروز خودمان کنيم. سپيدى برف را در عالم خيال به سبزى و شادابى اسفند ماه ايران عزيزمان گره بزنيم.

به همه هموطنان عزيز و خوانندگان گرامى داخل و خارج از کشور درود مى فرستم و تعطيلات خوب و سالى توام با موفقيت برايشان آرزومندم.

 
| Permalink |

Monday, December 27, 2004


بت بزرگ
ـــــــــــــــــــ
نيما قديمى

اصلهاى بقا از قانونهاى مهم فيزيک هستند مثل اصل بقاى ماده و انرژى. مهندسان کامپيوتر هم يک اصل بقا دارند به اسم «اصل بقاى دردسر»! با اينکه از ده سال پيش به اين طرف سرعت و حافظه کامپيوترهاى شخصى هزارها برابر بيشتر شده است ولى به لطف آقاى بيل گيتس هنوزهم براى بالا آمدن کامپيوتر بايد يک ربع صبر کنيد!

«ساخت سريعترين پردازشگر»، خبرى که هر از چندى درروزنامه و تلويزيون ديده و شنيده ايد. سريعترين پردازشگرها بکارگرفته ميشوند تا با اجراى نرم افزارهاى پيشرفته تر پردازشگرهاى بازهم سريعتر بسازند. تو گويى زمان گلوى انسان معاصر را مى فشرد. اما براستى اين همه تلاش براى پيشى گرفتن اززمان براى چيست؟
«جعبه اى کوچک و شيک، که در اختيار همه خواهد بود و جايگزين راديو، تلويزيون، کامپيوتر شخصى، گيرنده ماهواره، تلفن، نمابر، دفترچه يادداشت با امکان دسترسى سريع به اينترنت و امکانات چند رسانه اى… خواهد شد». رويايى که مهندسان کامپيوتر و مخابرات به ما نويد ميدهند.
در آينده لازم نيست براى کار، خريد و يا ديدن دوستان و آشنايان و حتى شرکت در وظيفه بزرگ ملى يعنى انتخابات از خانه خارج شويد. همه چيز پشت آن جعبه جادويى با فشاردادن يک کليد و شايد در آينده اى نه چندان دور فقط با فکر کردن، انجام پذير است.
ساير مهندسان هم بيکار ننشسته اند. درنتيجه تلاش پزشکان و ريشه کن شدن بيماريها و افزايش طول عمر، روزى زمين براى بشر تنگ خواهد شد و تا آنروز حتما مهندسان مکانيک فضاپيماهاى مناسب را براى سفربه سياره هايى که با کوشش ديگر متخصصان براى زندگى انسان آماده شده است؛ ساخته اند.
نگران تمام شدن سوختهاى فسيلى هم نباشيد. تا آنروز دانشمندان انرژيهاى جايگزين با صرفه ترى در اختيارشما خواهند گذاشت تا در سياره هاى جديد با مشکل آلودگى هوا و سوراخ لايه اوزون هم روبرو نشويد. نه؛ اشتباه نکنيد اين مقدمه طولانى براى توجيه نياز به انرژى هسته اى نيست. انرژى هاى بيخطر ترى هم هست، مثل انرژى خورشيدى.
اين نويد تکنولوژى براى انسان است ولى آيا دستاورد تکنولوژى واقعا آنگونه که وانمود ميکند انسانى است؟ کارى به سوء استفاده از تکنولوژى ندارم که اين خود موضوع بحثى ديگر است. فرض کنيد معجزه اى شود و انسان از تکنولوژى براى جنگ و همنوع کشى استفاده نکند و اصلا چرا با پيشرفت تکنولوژى ارتباطات چنين معجزه اى رخ ندهد؟
انسان نخستين براى ادامه زندگى بايستى که بر طبيعت برترى ميافت و ازينرو ابزارها را ساخت ولى آيا هدف تکنولوژى درزمان ما غلبه برطبيعت است؟ اگر انسان نخستين به دليل سختى شکار يا دامدارى و کشاورزى، فرصت کافى براى پرداختن به مسايل مهمتر مثل رسيدگى به خانواده و تربيت فرزندان يا خود سازى و عبادت و يا سير و سلوک و عرفان نداشت آيا انسان امروزى چنين آسودگى خيالى دارد؟ يا برعکس مشکلات زندگى مدرن بسيار بيشتر از قديم است؟ مگر نه اينکه بندگان خالص کثير من الاولين و قليل من الاخرين اند؟
اگر روزگارى آدميان بتهاى دست ساز خود را مى پرستيدند-پرستيدنى نمادين- آيا امروز با تمام وجود در خدمت تکنولوژى، اين بزرگترين بت دست ساز خود نيستند؟ تکنولوژى براى ما نياز مى آفريند و ما را به رفع آن وا ميدارد و اين چرخه را هيچ پايانى نيست؛ جز اينکه هر روز به سر سپردگى ما افزوده تر ميشود. فکر ميکنيد اگر ابراهيم دوباره ظهور ميکرد چه ميکرد؟ او در زمان خود بتهاى کوچک را شکست و تبر را بر دوش بت بزرگ گذاشت. آيا با بت بزرگ روزگار ما چه ميکرد؟

 
| Permalink |


عشوه
ــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

من نمى آيم. اون مياد.
اون بياد من نميام.
اگه تو بياى منم ميام.
نه من نميام.
من تکذيب مى کنم.
من منتظرم ببينم اون مياد يا نه؟
اگه اون بياد ما حمايت مى کنيم.
اومد اومد، نه نيومد!
اگه کسى نياد خودم تنهايى ميام.
من علم غيب دارم ميگم اون نمياد.
خدا رو چه ديدى شايد اومدم. شايد هم نيومدم.
اگه اون نياد، ما اصرار مى کنيم که بياد.
من خودم از چند سال پيش باهاش بودم، اون مياد.
چه بياد چه نياد، من مى رم.
هر کى بياد يا نياد من عمراً ايندفعه نمى‌رم.

نتيجه: اون معلوم نيست بياد، اون يکى و اين يکى هم همينطور، حالا که اينجوريه من هم معلوم نيست بيام. حالا نوبت کى بود تاس بريزه؟

 
| Permalink |

Sunday, December 26, 2004


بم لرزيد، ما فراموش کرديم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

سال گذشته در چنين روزهايى بود که فاجعه زلزله آمد و کل ايران را در ماتم و اندوه فروبرد. ملت وارد صحنه شدند و کمک رسانى بالا گرفت. مردم احساسى و پر جوش و خروشى هستيم. زود هم خسته مى شويم و پيگير نيستيم. چند ماه بعد از آن «ديو سپيد پاى دربند» مختصر تکانى خورد که بيادمان بياورد او هم هست و خطر هميشه جدى است. تصور زلزله بالاى هفت ريشتر در تهران تصور هولناکى است که البته محتمل است. در هر حال بايد ديد که سلاح هسته اى يا به قول آقايان تکنولوژى هسته اى موجب غرور ملى است يا پيشگيرى و مقاوم سازى در برابر زلزله. پول صندوق ذخيره ارزى را هم که ظاهرا صرف اتينا کردند رفت. پايتخت نشينان هم که بيشتر به فکر «پيش خريد» هستند. همه چيزمان بايد به همه چيزمان بيايد ديگر. در هر حال بم لرزيد. تعارف که نداريم. شهر بعدى کجا است که کمپوت بفرستيم؟

 
| Permalink |


«تلخ شيرين»
يک خبر منتشر نشده:
خاتمي مراسم شادماني مقامات را به عزاداري تبديل کرد!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائي

تلکس ويژه خبرگزاري آستان قدس واعظ طبسى، مشهد مقدس. مراسم مولودي خواني امام رضا که امسال متقارن با ميلاد حضرت مسيح برگزار مي شد، در منزل «مادرى» مقام «فرزانه» رهبري با شادماني آغاز و با گريه و زاري اعضاي دولت و تني چند از ديگر مقامات بلند پايه (خارج از حوزه قدرت)پايان يافت. به گزارش خبرنگار ويژه اقدس طبسي، مراسم پس از دعاي «خروج کرم» (کدو) توسط نايب رئيس «باهنر» مجلس ولايت به (براى) سلامتي حداد عادل آغاز شد.

در ادامه مقام ولايت، پس از اجراي صداي مشکوک (ترانه) «بابا الله کرم» با تک نوازي «آلت» (ساز) تار، که با حرکات (نا)موزون (رقص) «کروبي» کانديداي مطرح (!!!) و احسنت (بشکن و بالا بنداز) هاي نمايندگان مجلس رهبري همراه شد، با گله از بي رنگ شدن ذوق هنري رئيس بي جمهور خاتمي پس از استعفايش از وزارت ارشاد وقت به عنوان تنها کسي که در پاسخ به اجراي پرشور بابا الله «کرم رهبرى» ‌هيچ حرکت موزوني از خود نشان نداد، از وي خواست تا با ساير قوا هماهنگ شود و با حواله يک انگشت «شست» به «شصت ميليون دات کام»، در شادي آنان شريک شود.

به گزارش خبرنگار ويژه ( خبرگزاري آقوط ) اقدس واعظ طبسى، با اصرار رهبر و تشويق وصف ناپذير حسن خميني و صلوات هاي مکرر اعضاي کابينه، خاتمي که گويا پس از لو رفتن در «وب نوشت»، در اجراي ترانه هاي خواننده طاغوتي شاپوري در هيئت دولت شهرت يافته، بالاخره بعد از سکوتي طولانى، حاضر به اجراي «سرود» (ترانه) مي شود. خاتمي با توضيح اين که اين «آزادى بيان» که وعده اش را به مردم داده بوديم بالاخره در سايت ابطحي عباي خودمان را گرفت و گرفتارمان کرد، تصريح کرد با اين که از همه «طلبکار» است، بار ديگر به خاطر «نظام مقدس(!!!) جمهوري اسلامى» عقب مي نشيند و به «آلت» (ساز) رهبر صداي مشکوک از خودش در مي آورد (ترانه مي خواند). اما در حضور کروبي از حرکت موزون به آلت رهبري معذور است!

خاتمي در ادامه رو به تمثال بنيانگذار جمهوري اسلامي خيلي جدي و با بغض مي گويد: «فقط به خاطر نظام (مقدس)»! به گزارش خانم اقدس واعظ طبسي خبرنگار ويـــژه خاتمي سرود (ترانه) معروف «‌زندگي» (مرحوم) پوران شاپورى را با حالتي متفاوت و چنان حزن انگيز اجرا کرد که ضجه هاي (وحشتناک) حاج انصاريان (روضه خوان) هم نمي توانست چنين اشکي از حضار در بياورد! خبرنگار نکته سنج خبرگزاري «آقوط» گزارش داد خاتمي که با برداشتن عينکش کمي خنده دار شده بود صداي مشکوک «زندگي» را چنين اجرا کرد:

لب هاي من گر چه که خنده داره ،‌که خنده داره
اما چشام ميل به گريه داره ، چه خنده داره!
غصه به جز گريه دوا نداره ، بابا نداره!
...................................................(تار نوازي خامنه اي)
هر چى فشاره همه مال منه مجلس رهبر تو سرم مي زنه
من ديگه اين طاقتا رو ندارم، بابا ندارم! پشت سر هم ديگه بد ميارم، بابا ميارم
تو دل ملت ديگه جا ندارم، خدا ندارم!
...................................................................(تار نوازي خامنه اي)
رهبري آي رهبرى، خسته ام خسته ام حتى تو کابينه هم دست و پا بسته ام (۲بار)
«شونزه آذر» واسه من گشته غم هر چى که گفتن به خدا بوده کم
اما ديگه طاقت غم ندارم، بابا ندارم پشت سر هم ديگه کم ميارم بابا ميارم
تو دل ملت ديگه جا ندارم، خدا ندارم
.................(تار نوازي خامنه اي )

به گزارش خبرنگار ويژه «آقوط» مراسم (نمايش) با «حسين حسين» ‌حاضران پايان يافت.

رفع شبهه: گيومه ها، واژگان و نشانگان داخل پرانتز ها از فانوس است.

 
| Permalink |

Saturday, December 25, 2004


تسليم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى

نميدونم چرا هيچکس حرف منو جدى نميگيره. بابا به خدا جدى ميگم. تسليم. شما را به خدا به اين اپوزوسيون فعال و غير فعال و اصلاح طلب و جمهوريخواه و مشروطه خواه بگيد دست از سر اين مملکت بردارند. با شما هستم ژنرال شونصد ستاره به چه قيمت ميخواى اين مملکت رو تسخير کنى؟ اينها که دارند همه چيز رو به باد ميدند که مردم به اونها راى بدند. ما چه گناهى کرده ايم که بايد با تورم ۵۰٪ تاوانش رو پس بديم. با شما سياست مدارها هستم. از هر جناحى که ميخواهيد باشيد. من سياسى نيستم؛ يک شهروند عادى هستم. به خدا براى اينکه دست از سر اقتصاد ما بردارند حاضرم برم به هرکه ميخواند راى بدم. آهاى انتصابى هاى از خدا بى خبرغلط کرديم. ديگه تکرار نميشه. ۳۰ ميليون راى مال شما بسه ديگه. کمه؟ ۶۰۰۰۰۰۰۰ راى. رفراندوم کيلويى چند. آهاى انتخابى هاى بى خاصيت بسه ديگه خجالت بکشيد. فکر نميکردم کار به اينجا ها بکشه ولى: آقاى خامنه اى تو رو به خدا مارا ببخشيد. اگه ازت حرف شنوى دارند بگو دعواها شون رو ببرند جاى ديگه؛ دست از سر اين اقتصاد زهوار در رفته بردارند.

پانويس: بزودى يه بيانيه الکترونيکى صادر ميکنم و از ۶۰۰۰۰۰۰۰ ايرانى ميخوام در انتخابات شرکت کنند و به کانديد آقايان راى بدهند.

 
| Permalink |


بازگشت به گذشته نامداران مطبوعات؟!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائي

پذيرش حقيقت شکست پس از انتخابات مجلس چهارم و تبريک اين ميمنت تاريخي به طرفداران خود، خصلت فرخنده اي بود که اين امکان را پديد آورد تا جريان چپ، در خارج از دايره قدرت به اصلاح خود بپردازد و مواضع خود را مورد تحليل و بازسازي قرار دهد.
پس از دوم خرداد به نظر مي رسيد بعد از گذشت سال هاي تجربه، اين جريان گرچه هنوز شعار عدالت مي دهد و به اصطلاح چپ مي زند، اما در بسياري از موضع گيري هاي خود، بي گدار به آب نزده و روز به روز به واقعيت نزديک تر و از تعصب ورزي هاي سابق دور مي شود. زبان منطق را برگزيده و از خشونت در انديشه و عمل بيزار شده است. بي طاقتي ايدئولوژيک را رها کرده و انديشه ديگران را حقير نمي شمارد و در برابر دشمن نيز سعي بر رعايت ادب و اخلاق دارد.

تغيير در گفتار و رفتار چپ گرايان خشن ديروز و اصلاح طلب امروز به ويژه زماني مورد اقبال عمومي قرار گرفت که خشونت گرايان راست، عرصه را بر مردم تنگ تر از دوران حاکميت چپ ها کرده بودند. بوي گل ياسي که اصلاح طلبان با دست چپ خود نشانمان دادند چنان مست مان کرد که گذشته نه چندان شفاف را به دست باد فراموشي سيرديم و دست در دست شان به اعتماد داديم و خواستيم ميهن خويش را کنيم اصلاح!

با چه شوري با «صبح امروز» حجاريان ندانسته ها را دانستيم و بر «نوسازى» جلايى پور که ناکام ماند گريستيم و غروب «آفتاب» سحرخيز را حسرت خورديم. اما زماني که نشريات بسته مي شد، به گذشته شک مى کرديم! نشريات به صاحب امتيازى کسانى بسته مى شد و ديگر کسان که به قدرت وصل نبودند هزينه اش را مي يرداختند. گويا قانون مطبوعات نيز به نفع آن کسان تغيير کرده بود تا صاحب امتياز بازخواست شود و نويسنده بازداشت! چه بايد کرد که گفته‌اند «شک»، «شک» مي فزايد و نگارنده گويا به دليل انس قبلي با اصلاح طلبان اين را از ادبيات گذشته ي چپ به يادگار دارد!
و صد افسوس که اظهارات دور از شان همان کسان به رغم نقد هاي منطقي که داشته‌اند، اين روزها آن «شک» را به يقين نزديک مي کند. روزهاي اخير را فراموش نکنيم. تاريخ اين روز ها را فراموش نخواهد کرد. در اين روزها، دوستان مطبوعاتي که قرار بود به عنوان رکن چهارم دموکراسي از حقوق مردم در برابر استبداد دفاع کنند، به زبان نشان دادند هنوز در فضاي خشن و مخوف تسخير سفارت امريکا و درگيري هاي کردستان و حفاظت اطلاعات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به سر مي برند و هنوز هم در باب وسايل و روش هاي رسيدن به هدفي که برايش اهميت مطلق قايل شده‌اند، کمتر مي انديشند و با حقير کردن دوستان دگرخواه ضعيف تر، مي خواهند به مقصد برسند و بر حريف قدر قدرت پيروز شوند!

درسي که به نظر مي رسيد اين دوستان از وقايع چند ساله پس از مجلس چهارم آموختند و نياموختند، اين بود که بقاي اجتماعي هيچ جريان سياسى، تضمين شده نيست و کج روي هاي اندک و برداشت هاي انحصاري و بدتر از همه تلف کردن فرصت هاي ملي، رفته رفته چنان افزون مي شود و کار را به جايي مي کشاند که بازگشت دوباره امکان نخواهد داشت.

جريان مصلحت گراي راست همه پل هاي بازگشت دوباره خود را به جايگاهي که هرگز در ميان مردم نيافت در سال هاي جنبش اصلاحات به کلي خراب کرد و به نظر مي رسد دوستان اصلاح طلب در همين زمان کوتاه روزهاي اخير به اندازه چند سال جريان راست، در حال تخريب پل هاى پشت سرند! به ويژه از دوستان نامداري مثل سعيد حجاريان، حميد رضا جلايي پور و عيسي سحرخيز که در دوران اصلاحات وجهه شايسته‌اى در نقد خشونت گرايان راست کسب کرده بودند، آموخته بوديم که به استناد علي (ع) حق را با باطل نياميزيم و جاي تاسف است ببينيم همين دوستان که مي توانستند دوستانه نقدهاي تند و تيز خود را در ميان بگذارند، دوستانشان را که به قدرت هم وصل نيستند و راهي يافته و با مردم در ميان گذارده اند (هر چند خام) خصمانه و با زباني بي رحم آميخته به خشونت و گاهي کينه، به «کيو کيو بنگ بنگ» و جوانانى که «استفراغ فرو مى خورند!» تحقير کنند.

دوستان مطبوعاتي گرانقدري که زماني به حق افتخار مطبوعات محسوب شدند و به همکاري شان مفتخر بودم، مي دانم که مي دانند هر کدام از همين جوانان کيو کيو بنگ بنگي که به زعم آنان استفراغ‌شان را باز مى‌خورند و به تعبيرى نزديکتر به واقع استفراغ خورده را باز برگردانده اند، با همين قد و اندازه حقير که کلام دوستان چنينشان مي نمود، بيشتر از همه مدعيان اصلاحات، طلبکار اين انقلاب اند که اکنون آن را باز بر مي گردانند و متحمل پرداخت هزينه اصلاحاتى شده‌اند که رهبرى مجازى اش با ديگران بود! از ترور و شکنجه و زندان تا آوارگى در غربت!

 
| Permalink |

Friday, December 24, 2004


انتخابات غیردموکراتیک افیون ملتها است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمیدرضا علاقه‌بند

سیاست عرصه چالش و کشمکش نیروهای اجتماعى است. هر جامعه سیاسی از گروه ها و نیروهايى تشکیل یافته است که بیش و کم در زندگی سیاسی نقش دارند و برای کسب قدرت با هم مبارزه می کنند. روشن است که نه کشکمش و مبارزه سیاسی امر مذموم یا زیانباری است و نه انگیزه و تلاش برای کسب قدرت ممنوع شمرده می شود. بلکه آنچه در عرصه سیاست و در میدان بازی سیاسی انحراف و فساد محسوب می شود زیر پا نهادن اصول قانونی و عدول از معیار ها و موازین اخلاقی است.
انتخابات در هر جامعه ای می تواند با شرایط دموکراتیک و یا غیردموکراتیک برگزار شود. امروزه در برخی از جوامع که در آنها شرایط دموکراتیک برقرار نیست نیز انتخابات برگزار می شود. به عنوان مثال در کشورهایی مانند عراق و افغانستان مردم در انتخابات نظر مثبت و منفی خود را در مورد کاندیدا یا کاندیداهایی خاص اعلام می کنند اما کمتر کسی است که صرف برگزاری انتخابات را در این جوامع به معنای برقراری شرایط دموکراتیک در آنها تلقی نماید.
شرایط دموکراتیک وقتی برقرار می شود که وجود رقابت بین عقاید و برنامه ها در «حوزه سياست» و همچنين مشارکت افراد و جريانات در «قدرت» پذیرفته شود. در صورت اجتماع این دو مقوله یعنی هم «رقابت عقايد و برنامه ها» و هم «مشارکت افراد و گروهها» مى توان از شرايط دموکراتيک سخن گفت. ولی با این حال در برخی از رژیمهای اقتدار طلب نیز حضور در انتخابات صورت می گیرد اما این حضور نه در لوای «رقابت عقايد و برنامه ها» بلکه در چارچوب «انديشه و برنامه اى واحد» اعمال می شود.
البته تاکید بر اندیشه و برنامه ای واحد در حوزه سیاست در دراز مدت نمی تواند مشارکت و حضور مردم را نیز تامین نماید زیرا طبع و جنس مقولات سیاسی طوری است که در آنها گرایش ها و سلیقه های مختلف مطرح می شود و در این حوزه آزمایشگاهی نیست که درستی یا خطای اندیشه به دقت و در یک زمان قابل پیش بینی روشن شود.
به همین دلیل است که در حوزه سیاست تعیین تکلیف نهایی به عهده افکار عمومی گذارده می شود و افکار عمومی نیز با رای اکثریت احراز می گردد اما اگر بدون توجه به ماهيت مقولات سیاسی تلاش شود عقیده و برنامه واحدی در حوزه سیاست اعمال شود در کنار برنامه واحد «خرده فرهنگها» و یا «خرده ايدئولوژى‌ها» به وجود می آید. اگر جلوی فعالیت خرده ایدئولوژی ها نیز گرفته شود باز روند تنوع و تکثر اندیشه ها از حرکت باز نمی ماند و همان عقیده و برنامه واحد با «نگرش هاى مختلف» بازخوانی می شود.
وجود نگرش های مختلف نیز نشان دهنده نیاز جامعه به دموکراسی و شرایط دموکراتیک است..

 
| Permalink |


انا لله و انا اليه راجعون
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى

ملت شريف و دانشمند پرور ايران، بار ديگر دست دشمنان علم و دانش از آستين جهال بيرون آمد و دانشمند بزرگ و فيزيکدان بر جسته کشورتان را از دسترسى به جايزه نوبل محروم کرد. اين بار اول نيست که محافل صهيونيستى با قدرت زور و زر و تزوير و به بهانه هاى واهى تلاش در راه دسترسى به سلاحهاى هسته اى ما را از اين جايزه که البته پشيزى هم براى ما ارزشى ندارد محروم ساخته است. اون يک بارهم در راستاى کمرنگ نشان دادن فعاليتهاى اين دانشمند حقير سرتا پا تقصير، فيزيکدان نابغه ايرانى بود که جايزه به اصطلاح صلح را به آن خانوم دادند. اصلا نميدونم چطور بدون حجاب اونجا رفت.
فصلى خواهم نبشت اندر کشف بزرگى که در تاريخ، مايه مباهات ايران خواهد بود. خبر اين کشف را اول بار در برنامه زنده حيات وحش اعلام کردم و از آن پس بود که سيل نامه هاى تشکر آميز و در عين حال تاييديه هاى مختلف دانشمندان بزرگ جانورشناس و باستان شناس از سرتا سر دنيا به طرف من سرازير شد. اى ايادى از خدا بيخبر آمريکا خرقه تهى کنيد که آتش استدلالهاى من شما را پودر خواهد کرد.
کشف بزرگ من اينست که فرمول E=mC2 اصلا درست نيست و من حاضرم با ۵۰ تن اورانيوم غنى شده در هر دادگاه بين المللى حاضر شوم و اگر استدلالهاى من پذيرفته نشد همانجا مرا با اورانيوم ها منفجر کنيد. بحث بر سر توان C در اين فرمول است که انيشتين در راستاى اهداف صهيونيست بين الملل آنرا صاف برابر ۲ گرفته در حاليکه محاسبات من نشان ميدهد اين توان بسته به منبع نور متفاوت است. براى نور شمع حدود ۱.۵۸ و براى فانوس البته ۲۰ و نور لامپ حبابى بين ۲.۳۴ تا ۳.۲۴ و براى مهتابى از ۲.۱۲ تا ۳.۲۵ و … در مورد نور خورشيد هنوز محاسبات من به نتيجه نرسيده ولى بطور قطع از ۲۰ کمتره!
فشارهاى آژانس انرژى اتمى هم براى تحت الشعاع قرار دادن پيشرفتهاى اخير من است و من هم موقتا تحقيقاتم را بطور داوطلبانه به حالت تعليق در آورده ام. البته به من قول داده بودند که در کميته داوران طرف مرا بگيرند ولى بعدا زدند زير قولشان. اصلا گور باباى همشون.

 
| Permalink |


Phuket
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائى

جزیره پوکت، بزرگ‌ترین و مشهورترین منطقه گردشگری تایلند، در جنوب این کشور و در کناره دریای آندامان است که به سرعت به یکی از شناخته شده ترین جزیره‌های توریستی دنیا تبدیل شده‌است.شهرت پوکت به جز سواحل زیبای شنی و تسهیلات متنوع رفاهی و تفریحی، در غذاهای دریایی آن است که بر این حاذبه‌ها باید گوناگونی مرجان‌ها و سایر جانداران دریایی را افزود.
در این میان ، به صبح رساندن شب‌های به یاد ماندنی شهر کوچک پوکت از علاقه‌مندی‌های مسافران این منطقه مسلمان‌نشین است که از درگیری‌های شورشیان مسلمان جنوب تایلند که خطه سبز جنوب را به دستان سیاه خود زخمی سرخ زده اند، در امان مانده است.
در جنوب تایلند، اگر ایرانی باشی و به ویژه شمالی، با طبیعت احساس غریبی نمی‌کنی و اگر درخت‌های موز و نارگیل و آناناس را نبینی، گویا در خطه‌ی خزری، با پوشش گیاهی انبوه‌تر و متنوع‌تر! حتی پوشش خانه‌ها و آدم‌ها بی‌شباهت نیست! خانه‌هایی با شیروانی و زنان با روسری! به راستی بی‌شباهت به سواحل خزر نیست! اما پیش از انقلاب!!!

     

   



 
| Permalink |

Thursday, December 23, 2004


برره
ــــــــــــــــــ
نيما قديمى

حالا چرا ناراحت شدى؟ منظورى نداشتم. اصلا آقا معذرت. قبول دارم يه کم تند بود. ولى باور کن دست خودم نبود. جور شد ديگه. آشتى؟ ايندفعه ملايم تر ميگم:
حتما مى شناسيش. زيبا و فريبنده، در عين حال بسيار متين و مهربان. نيم نگاهش کافيست تا دلت را بلرزاند. نه؛ از خود بيخودت کند. تا به خودت بيايى رفته است. ولى تصوير چهره اش ازجلوى چشمانت نميرود. با همان جذابيت. با همان برق نگاهى که تا اعماق وجودت نفوذ ميکند. همان احساسى را دارى که نميتوانى درکش کنى! نگران نباش او بر ميگردد. خيلى زود. منتظر باش و با اعتماد به نفس. او مهربان است و بسيار دوست داشتنى و صميمى. حتما به تو هم لبخند ميزند…
قلبت به تپش افتاده است! نفس نفس ميزنى. با او تنهايى؟ ولى نه، از اونهايى نيست که تن به آغوش کسى بسپرد. نه که حتى تن به کسى بنمايد. آنها هم که داستانها از هم آغوشى با او گفته اند همه لاف ميزنند، يا خيالش را در خواب ديده اند. خيليها که طاقت از کف داده و دست در گردنش آويخته اند، در دم مرده اند و بسيارند کسانى که ميگويند کنار او به مردن مي ارزد ولى يقين بدان که جرات نزديک شدن به او را هم ندارند…
برره را که يادت هست. جام جم هم نشان داده الان هم شبکه پنج داره تکرارش را پخش ميکنه. يک بار فرهاد به داوود ميگفت شما پايين برره ايها پوست گردو را ميخوريد و هستش رو دور مى اندازيد. داوود هم ميگفت آخه پوستش سفته و نميشه خوردش! داستان شبيه بعضى ديندارهاست که از دين فقط پوسته تلخش را به دندان ميکشند و چون فهم و درک مغز آن که از اتفاق لذيذ و مقوى است، مشکل است؛ آنرا دور مى اندازند.
اوايل پسرم خيلى عادى مهد ميرفت. تا اينکه کم کم شروع کرد به نا فرمانى مدنى که من مهد نميروم. من مهد را دوست ندارم. يک روز کار به خشونت مدنى کشيد و بالاخره با گريه و زارى آماده شد. دم در به مادرش گفت مامان سوره فلق را به من ياد ميدى؟ تازه فهميدم مشکل چيه؟ آخه نميدونم کدوم احمقى به بچه ۵ ساله ميخواد يه مشت کلمه عجيب و غريب ياد بده که مطمئنم خودش هم ذره اى از آن را نفهميده. اينطورى اون امروز ازمهد و مدرسه و فردا از قرآن و دين زده ميشه! وصله بى دينى هم به من نمى چسبه؛ من خودم ختم قرآنم.

پانويس: ببخشيد بازهم عصبانى شدم. اصلآ اعصاب ندارم!

 
| Permalink |


نتايج مسابقه دوستانه طنز تصويرى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

«بدانند اين آحاد وبلاگ نويس که امروز به فضل پروردگار، علما طنز پردازند.»
از فرمايشات مقام دشمن شناسى!

بعد از به وجود آمدن معضلى به نام برنده مسابقه طنز در نهاد هاى انتخابى و انتصابى فانوس، با يک حکم حکومتى برنده را اعلام مى کنيم:
ضمن تقدير و تشکر از آقاى ديويد، وبلاگ نويس بسيار با ذوق و طنز پرداز صاحب خيابان شماره يازده، فانوس بلورين متعلق است به جناب حجت الاسلام و المسلمين حاج شيخ حسنى تورنتويى دامت برکاته که نشان دادند علما همچنان در همه امور من جمله طنز پيشگام و خط شکن هستند.
تيمناً و تبرکاً سه روز لينک به همراه تمثال بى‌مثال حاج آقا تقديم مى‌شود. البته حاج آقا حسنى يک عالم روحانى مبرز و مايه اميد حوزه هاى تورنتو بوده و نيازى به معرفى ندارند.

 
| Permalink |

Wednesday, December 22, 2004


سعی ضایع، کار باطل، ‌پای ریش!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائى

وعده اصلاحات آخرین برگ دوام جمهوری اسلامی بود که با بی‌درایتی شخص رئیس جمهور و اصلاح طلبان حکومتی، به باخت انجامید. وعده بی عمل تاریخ انقضا دارد و شعار های مقبول تا زمانی مورد اقبال خواهد بود که مردم ببینند داعیه‌داران یک اندیشه ميتوانند به آن عمل کنند و اگر مدعی عدالت و آزادی به وعده هایش عمل نکند و بدتر از آن در کنار بی عملی، در برابر آزادی کشی و بیعدالتی نیز سکوت کند، قولش مقبول نمی افتد.
ایرانیان نخستین بار، نه به دلیل تبلیغ یک اندیشه دینی صرف و یا تنها زور شمشیر، که به خاطر عدالت جویی و حقیقت گویی که در اسلام دیدند و در میان پادشاهان و به ویژه موبدانشان نمى‌يافتند در مقابل مسلمانان نايستادند و دين جدید را پذیرفتند. چه در اسلام اولیه نوک تیز پیکان قیام محمد، تمامیت خواهی قریشیان را که هم قبیله اش بودند، نشانه رفت و عدل اسلامی در هم ریزنده درجات و طبقات بود و مسلمین آن قدر آزاد بودند که به زبان می آمدند و از پيامبرشان انتقادهای تندوتیز می کردند. اما مردم چه می دانستند که بعدها وقتی دین و دولت در هم آمیخت تفاوتی میان موبد و ملا، شاه و خلیفه نخواهد بود!
ملت ایران در مقاطع مختلفی از تاریخ دچار فراموشی تاریخی شده و فریب دین مداران حکومت خواه را که وعده به نگین دین مزین کردند، خورده است. آخرین بار نیز، انقلاب اسلامی و سرابی به نام «جمهوری اسلامی» که فرصتی تاریخی برای فرار از سلطنت و دیکتاتوری و گام نهادن در راه جمهوری و دموکراسی به شمار آمد، ملت را دیگر بار دچار توهم رهایی بخشی وحدت «دين ــ دولت» کرد. پس از بیست سال بازگشت به عقب و تغییر تنها در نام و نشان حاکمیت استبداد و سرکوب و بی عدالتی به نام دین، ملت در نهایت گذشت، این بار به وعده های خاتمی و دوستانش اعتماد کرد و با «نه‌» به تمامیت خواهی حاکمیت، دوم خرداد را آفرید.
در بیست سال بیش ازخرداد ۷۶ ،حاکمان تزویر که حال به زر و زور هم مجهز بودند، هر چه خواستند کردند و آب از آب تکان نخورد. ولی پس از آن بود که به قول آقایان سطح انتظارات مردم اما به اتکای شعارهای خاتمی و وعده هایش در باب آزادی بیان، توسعه سیاسی، مخالفت با خشونت و خشونت گرایان، به رسمیت شناختن حقوق شهروندان و دفاع از تنوع و تکثر و استقرار دموکراسی افزایش یافت و صورت علنی به خود گرفت.
زمان گذشت و هرچه مردم به ادامه سرکوب و بی عدالتی حساس تر شدند، خاتمی بیشتر کوتاه آمد و نخواست به برکت پشتیبانی ملی و بدون رویکرد خود به خودی و انفعالی که پس از دومین دوره ریاست جمهوری اش به اوج رسیده بود، با شیوه ای عملی کار خویش کند و به جای عقب نشینی به نفع حاکمیت تمامیت خواه، آنان را وادار به عقب نشینی کند و نکرد آن چه را که ۵ سال بیش در چنین روزهایی، به نام ملت و از قول «مولوی» در «فتح» که پس از به بند کشيدن «خرداد» وپيش از آغاز کشتار دسته جمعی مطبوعات آمده بود، چنین آمد که :
«بر نمد چوبی که آن را مرد زد
بر نمد آن را نزد بر گرد زد»
و از او خواسته شد:
«هين تو کار خویش کن ای ارجمند
زود کايشان ریش خود بر می کنند!»
بنا بر امیدی که هنوز بر آن «ارجمند» داشتيم، به هشدارى و همان دو بيت اکتفا شد و انتظار بر تغيير بود. اما دریغا،
سعى ضايع، کار باطل، ‌پاى ريش

 
| Permalink |


WTO
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى

حتما ميگى ايندفعه بنگاهى شد. حالا شده باشه مگه اين صنف زحمت کش نميتونند نظر بدند. اصلا همون موقع که دنبال خونه ميگشتم همه بهم سفارش ميکردند تا قبل از انتخابات يجا رو قولنومه کن که بعدش حتما ميکشه بالا. تازه يکى از دوستام که وضعش بهتر بود و همون روزا يه آپارتمون نقلى (همون لونه مرغ خودمون) خريده بود و ميخواست اجارش بده، دم هر بنگاهى که ميرفت ميگفتند حالا دست نگهدار. اون ماه آخر، معامله که بماند، اجاره واحد هاى ۵۰-۴۰ مترى هم تعطيل شده بود. همکار ما که تازه از امريکا اومده بود از ين همه پيشرفت دموکراسى تو ايران شگفت زده شده بود!ميگفت البته تو آمريکا حتى رنگ کراوات مسوول مربوطه شاخص بورس را جابجا ميکنه. ميگم خوبه اينجا مسوولين کراوات نميزنند و اقتصاد از مسايل مهمترى تأثير ميگيره. چى؟ رانت! نه بابا من که گفتم «آقا ما با سياست کارى نداريم». من داشتم در مورد اهميت انتخابات مينوشتم!!
همون دوم خرداد خيلى از اين شرکتهاى خصوصى چقدر اميد داشتند؛ يه کمک هايى هم کرده بودند. اونوقت هم که کرباسچى را گرفته بودند يه مدتى متوارى شده بودند تا آبها از آسياب افتاد. در عوض اوناهم با چوب WTO هرچى تونستند تو سرمون زدند. خودرو هم ربطى به WTO نداره من هم کارى به تعليق غنى سازى اورانيوم ندارم.
حالا هم همه منتظرند تا بعد از انتخابات که کابينه جديد مستقر بشه ببينند وضع عوض ميشه يا نه. اگه نه که جمع کنند برند دنبال زنديگشون اونور آب. سر ما کارمندا چى مياد خدا ميدونه.
رييس ما هم هى فشار مياره که زودتر اين پروپوزال را تموم کنيم بريم آخر سالى پولمون رو بگيريم. دير بشه ميخوره به انتخابات همه چيز تعطيل ميشه ها. حا لا کو تا ببينيم وزير بعدى چيکارست. البته من که نميدونم وزير فعلى مشارکتيه يا کارگزارانى. راستش ربطش رو هم نميدونم. ولى مثل اينکه به پول دادن يا ندادنشون تو اين ماه هاى آخر ربط داره!
پا نويس: داستان پروپوزال ادامه دارد…

 
| Permalink |

Tuesday, December 21, 2004


قصه‌ى دختر من
ــــــــــــــــ
آرمين راد

من گوش به زنگم، ببينم دخترانم کى گريه مى‌کنند يا نق مى‌زنند يا با هم دعوا مى‌کنند. مثل عقاب بر سرشان خراب مى‌شوم و دو تا کشيده مى‌خوابانم بيخ گوششان. بچه را بايد آن قدر زد تا آدم شود.
معلم مدرسه مواظب است ببيند اگر دخترم هنگام درس با کناری‌اش حرف زد، مداد لای انگشتانش بگذارد و آن قدر فشار دهد تا انگشتانش سرخ شود و اشکش سرازير و زبانش معترف که ديگر يادش نمى‌رود که به درس گوش کند و با سر تصديق کند.
مدير دبيرستان مواظب است موهاى دخترم ديده نشود. بيرون و درون مدرسه فرقی نمی‌کند. وگرنه او را به دفتر احضار می‌کند، اشکش که درآمد، ازش تعهد کتبی می‌گیرد و نمره‌ى انضباطش را هم کم می‌کند.
مدير خوابگاه مواظب است شب‌ها دخترم با هم‌اتاقی‌هايش براى دوستشان جشن تولد نگيرند و در اتاقشان بيش از 5 نفر تجمع نکنند. نامه‌هايش را باز مى‌کند و با کميته‌ى انضباطى تهديدش مى‌کند.
دادستانی مواظب است دخترم در وبلاگش امنيت ملى را تهديد نکند و با بيگانه هم‌کاری نکند و جاسوسی نکند و فسق و فجور نکند. بعد او را مى‌ربايند و مى‌زنند و آزار و اذيتش مى‌کنند. دست آخر هم از او خواهش می‌کنند مصاحبه کند و به همه بگويد آن‌ها چه قدر مهربانند. شير دختر من قبول نمى‌کند و بينی‌اش در اثر برخورد با جسم سخت می‌شکند. من با خودم مى‌گويم خدا را شکر که جمجمه‌اش سالم است.
در اين ميان که دادستانى نمى‌دانم داد چه کسى را از دخترم مى‌ستاند، آيت‌الله خامنه‌ای –اين نشانه‌ى خدا در زمين- که وقتی نمی‌داند چه کند به جمکران می‌رود و با آقا راز و نياز مى‌کند و به قول خودش احساس مى‌کند دستی از غيب او را به راه راست ره‌نمون می‌شود، وقتى بايد حرف بزند ساکت مى‌شود و وقتى بايد سکوت کند حرف می‌زند.
جناب آيت‌الله خامنه‌ای! حضرت مقام معظم ره‌بری! ...
فکر مى‌کنم بايد از جاى ديگرى شروع کنم.
ديروز مربى مهدکودک گفت که دخترانم هم‌کلاسى‌هايشان را کتک مى‌زنند.
به نظر شما قهرمانى که دخترش را کتک مى‌زند قهرمان است؟
فکر مى‌کنم من و معلم و مدير و قاضى مرتضوى و آيت‌الله خامنه‌اى سر وته يک کرباسيم. خوب است که ره‌برانمان خيلى با ما فرقى ندارند.
آيا کسى هست که داد دخترم را از اين خيل ستم‌کار که ما باشيم بستاند؟

 
| Permalink |


سفرنامه آلیوس (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

یکی از مزیت‌های زندگی در اروپا نزدیکی فواصل و امکانات مناسب برای سفر است! وجود خط‌های هوایی بسیار ارزان؛ که قیمت بلیط‌های آن از قیمت پروازهای داخلی در ایران بسیار ارزانتر است نیز برای دوستداران سفر (مثل من) دلیل دیگری است، که با هزینه اندک و گاهی بدون نیاز به تعطیلات و مرخصی (مثل این سفر!) می‌توان به دیدن نقاط مختلف رفت!
خواهم کوشید که تا حد ممکن تجارب این سفرها را در اینجا با دوستان سهم کنم؛ گزارش‌هایی کوتاه و تصویری اروپا (یا مفصل‌تر مثل گزارشم از سفر لوگزامبورگ ) به دوستان ارایه خواهم کرد. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!
اطلاعاتی جالب در مورد برج ایفل:
شاید کمتر کسی باشد که نام برج معروف ایفل در پاریس را نشنیده باشد؛ بنایی که بعنوان نماد پاریس و فرانسه شناخته می‌شود، و یکی از توریستی ترین نقاط دنیاست و سالانه حدود 5.5 میلیون نفر از آن بازدید می‌کنند. نام برج ایفل از نام طراح آن، گوستاو ایفل Gustave Eiffel گرفته شده است.
بنای برج ایفل بین سال‌های 1887 و 1889 میلادی ساخته شد (در دو سال!). و در 6 می 1889 برای بازدید کنندگان افتتاح شد. برای ساخت این بنا کارگران 18038 قطعه آهن را با دو و نیم میلیون پیچ به هم متصل کردند طراح ساختاری این بنا بر عهده Maurice Koechlin بوده است. جالب اینکه با وجود اینکه این بنای عظیم در حدود 110 سال پیش ساخته شده؛ و بخاطر ساختار خاص بنا که باز و بدون طبقه‌های میانی (به غیر از دو سطح) است، طبیعتا خطر جانی زیادی برای کارگران وجود داشته؛ ولی بعلت موارد ایمنی که ایفل برای کارگران خود در نظر گرفته بود در طول ساخت این بنا تنها یک کارگر جان خود را از دست داد که آنهم در زمان نصب آسانسور بوده. این آمار به نوبه خود بسیار قابل توجه است!
ارتفاع برج ایفل (بدون در نظر گرفتن آنتن تلویزیونی 24 متری بر فراز آن) 300 متر (986 feet)؛ و وزن تقریبی آن 7000 تن می‌باشد. 1665 پله تا بالاترین نقطه برج وجود دارد که البته پله‌های طبقه دوم به بالاترین نقطه برج بر بازدیدکنندگان بسته است و باید با آسانسور صعود نهایی را انجام داد! برای جلوگیری از زنگ زدن بنا هر هفت سال 50 تن رنگ صرف نقاشی دوباره برج می‌شود.
چند نما از زیر برج. در این عکس هم یکی از نیروهای امنیتی که بین توریست‌ها دایم حضور داشتند را می‌بینید.


     

نگاهی با پایین از فراز طبقه اول و دوم (در قسمت میانی طبقه دوم شیشه‌ای وجود داشت که از آن می‌شد به پایین برج نگاه کرد)

   

منظره شمال غربی از فراز برج، طبقه اول؛ دوم و سوم برج؛ رود سین (Seine)؛ باغ Trocadéro و Palais de Chaillot نیز در عکس دیده می‌شوند.

     

منظره جنوب شرقی از فراز برج، از طبقه اول و سوم که Champ-de-Mars را نشان می‌دهد. و عکسی از رود سین (Seine).

     

نگاهی به بالا از فراز طبقه دوم برج و منظره‌ای دیگر از فراز طبقه سوم برج:

   

بنای صلحی که در نزدیکی برج جدیدا ساخته شده و "صلح" به چندین زبان زنده دنیا از جمله فارسی بر روی آن حک شده، با دقت در عکس‌ها می‌توانید صلح و سلام را به فارسی ببینید!

   


دو عکس دیگر از ایفل و یک عکس هم از کلیسای معروف نتردام برای حسن ختام این گزارش؛ متاسفانه جای عکسی از ایفل در شب که دیدنی است شاید در این گزارش خالی است:

     کلیسای نتردام 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در همین زمینه: گزارش سفر لوگزامبورگ .

 
| Permalink |


حدس بزنيد (۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

توجه توجه: از لنگلى (‌مقر سيا) به ما تلفن زدند و گفتند که برنامه هاى شادش رو بيشتر کنيد و گرنه چمدان دلار بى دلار. ما هم که قطام نداريم که بيشترش کنيم و همه اينجا وردان هستند، پس نشستيم و مقدارى پسپر (‌فسفر به قول آقا مجيد) سوزانديم و «راهکار برون رفت از بن بست» را پيدا کرديم. قرار شد که هر دو هفته مسابقه اى کوچولو به نام «حدس بزنيد» برگزار کنيم، اين مسابقه به اين صورت هست که هر دو هفته يکبار دشمن شناس احساس تکليف مى کنه و وارد صحنه مى شه و چند جمله از مطالب و يا گفته هاى يک آدم شناخته شده که ميتونه نويسنده، شاعر، امام جمعه دوگنبدان، فرماندار ممسنى، وبلاگ نويس معروف، قلم بدست مزدور و … باشه يا به سبک اون شخص نوشته شده باشه در اينجا مى آره، بروبچه هاى خواننده عزيز وارد صحنه کامنت نويسى مى شوند و سعى مى کنند که نام اون شخص رو حدس بزنند. اولين کسى که درست حدس بزنه برنده اين مسابقه است. جايزه اون هم سه روز تبليغ براى برنده در وبلاگ فانوس پايين لوگوى رفراندم هستش. شرمنده بيشتر از اين وسعمون نمى رسه. به جان شما چمدان دلار نرسيده، وضع خرابه وگرنه گاو قربونى مى کرديم. اگه شخص برنده وبلاگ داشت که تبليغ وبلاگش رو مى کنيم، اگه هم نداشت که تبليغ اى ميلش رو مى کنيم! اگر هم که ناشناخته بود، تبليغ همان اسم مستعار ناشناخته اش رو مى کنيم! يک قانون ديگه هم اينکه هرکس در هر مسابقه تنها يکبار ميتواند شرکت کند. يادتان باشد که فانوس‌نويس‌هاى خودمان هم ميتوانند شرکت کنند. (‌اينطورى در فانوس تبليغ فانوس مى کنيم، اين معضل هم به تدبير مقام دشمن شناسى حل شد!) خود ما البته وراى اين جناح بندى ها و خط و خطوط بازيها هستيم و شرکت نمى کنيم ولى خوب گاهى ممکن است خودمان هم جو زده بشويم و اصلح را نشان بدهيم!

و اين هم مسابقه اول:
حدس بزنيد، اين مطلب از چه کسى ميتواند باشد؟
«به گمانم تنها مانده ايد اين روزها، دنيا که به احترام خاتمى کلاه از سر برداشت ديگر نمى شنود صدايتان را»
منتظر جواب شما هستيم.

توجه: با عرض پوزش تبليغ وبلاگ هاى خيلى بى‌تربيت و حاوى فحش خواهر و مادر به مقامات نظام و امام و حاوى عکس سکسى و اينجور چيزها را نمى توانيم بکنيم! البته کمى بى‌تربيت اشکال نداره و بلکه مستحب هم هست. تشخيصش رو بگذاريد به عهده مجمع تشخيص. پس من اينجا چه کاره ام؟!

 
| Permalink |

Monday, December 20, 2004


شب یلدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

 

در طولانی ترین شب سال تفالی به دیوان حضرت حافظ زدم؛ این غزل آمد:

راهیست راه عشق، که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست

هرگه که دل بعشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست

ما را زمنع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست

از چشم خود بپرس که ما را که می‌کشد
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست

او را بچشم پاک توان دید چون هلال
هر دیده جای جلوه آن ماه پاره نیست

فرصت شمر طریقه رندی که این نشان
چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست

نگرفت در تو گریه حافظ بهیچ رو
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کلیپی به مناسبت شب یلدا

 
| Permalink |


در راستاى آنکه شعر گفته بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نيما قديمی

شب بود، آفتاب بود
ابر پشت ماه پنهان بود
همش حرف مفت بود
خط نبود، خط خطى بود
خواب بود، کور بود
ديده بود ولى گنگ بود
او بود، کلمه بود
گفت بخوان
زمين بود، زمان بود
در آسمان جشن بود
فرشته اينو گفته بود
اونکه خط نخونده بود
ديده بود ولى نگفته بود
او بود
غير او نيست بود
کلمه نبود، قصه نبود
همين بود


 
| Permalink |


دلايل انتقادات بر اصلاح طلبان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

دوستى اى ميل زده و بر تندى اينجانب به اصلاح طلبان انتقاد کرده است. توضيحات زير را براى روشن تر شدن دلايل انتقادات از اصلاح طلبان حکومتى و رفع سو تفاهمات لازم مى بينم:

الف) اصلاح طلبان فرصت سوزى کرده اند و نمى خواهند به هيچ وجه آن را بپذيرند. به عبارت بهتر هنوز از برخورد مسوولانه شانه خالى مى کنند. اگر پروسه اصلاحات مهم بوده است اگر چند سال مردم به اصلاح‌طلبان تا آنجا که در توان داشته‌اند کمک رسانده اند، حالا چرا خود اصلاح طلبان دلايل و شواهد خود را رو نمى کنند و دلايل ناکاميهاى خود را به طور شفاف با مردم درميان نمى گذارند. چرا ناگفته ها هنوز ناگفته مانده اند و در اين شرايط که بهترين فرصت ها براى درس گرفتن از جنبش اصلاحات است اين ناگفته ها براى عده اى وجه المصالحه ادامه فعاليت سياسى شده است؟ اصلا فرض کنيد که اصلاح طلبان دلايل و گلايه مندى هاى خود را دارند، چرا آنها حتى از مردم به خاطر عدم همراهى هاى اخير گله مند نيستند؟ اساسا طورى برخورد مى کنند که گويى همه چيز به وضعيت قبل از دوم خرداد برگشته و اتفاقى در اين هشت سال رخ نداده و اکنون در حال معرفى يک خاتمى جديد هستند.

ب) اصلاح طلبان براى آينده برنامه اى ندارند، حرف از حضور در پاى صندوق ها مى زنند. بدون اينکه معلوم باشد با حضور مجدد مردم - که خود نيز به خوبى ميدانند چنين حضورى به اندازه دوم خرداد ۷۶ و هجدهم خرداد ۸۰ ديگر تکرار شدنى نيست- قرار است چه استراتژى مشخصى پيگيرى شود، مطالبات حول چه چيزهايى است، برنامه‌ها چيست و چقدر ضمانت اجرايى براى آنها هست؟ اصلاح طلبان مى گويند: شما فقط به کانديداى ما راى دهيد و آرامش فعال خود را حفظ کنيد و کارى به اين کارها نداشته باشيد! اگر چيزى غير از اين مى گويند بفرمايند. ما حرفهاى خود را پس مى گيريم.

ج) اصلاح طلبان مدت ها است که ديگر حتى انتقادات خود را از اقتدار گرايان تعطيل کرده اند. اشاره‌اى به انسداد رسانه‌اى، نقض حقوق بشر، تعطيل کردن رکن چهارم دموکراسى نميکنند، آنها ديگر حتى به انتخاباتى که خود «غير عادلانه» و «غير رقابتى» مى ناميدند، کارى ندارند. آنها ديگر با مجلس هفتم که خود آنرا «فرمايشى» مى ناميدند کارى ندارند، آنها ديگر به «تعطيل کردن بساط جمهوريت» و «يادگار جاويد امام (پرچمدار جمهوريت)» اشاره اى نمى کنند، به عنوان يک شهروند ايرانى حق ندارم پرسم چه اتفاقى افتاده است؟ پس آنهمه هياهو ها و بگير و ببندها و تحصن و استعفاى دسته جمعى و استعفاهاى فردى آنچنانى و نطق هاى آتشين و غير ذالک براى چه بود؟ حالا اين سکوت براى چيست؟ کدام را باور کنيم؟ بالاخره بساط جمهوريت جمع شد يا نشد؟!

د) طرح فراخوان براى رفراندم گشودن يک باب جديد براى توجه بيشتر به اين مساله مهم در بين نيروهاى تاثير گذار بر آينده سياسى ايران بود. حتى خود کميته پيگيرى نيز با توضيحاتى تکميلى که داد، نشان داد که به دنبال برگزارى عجولانه يک رفراندم در آينده نزديک هم نيست چه رسد به «کليک کليک بنگ بنگ»! به عبارت بهتر هيچ يک از گروه هاى سياسى داخل و خارج از کشور حتى خود برگزار کنندگان و حتى اقتدار گرايان و مستبدين به اين طرح به عنوان يک طرح عملياتى براى برگزارى رفراندوم نگاه نکردند و آن را از اين جهت جدى نگرفتند. تنها کسانى که چون خروس بى محل از راه رسيدند و نابخردى خود را نشان دادند همين اصلاح طلبان حکومتى بودند. يک سياستمدار مدبر و کسى که خود را استراتژيست مى نامد بايد بداند که در چنين شرايطى بايد براى «چانه زنى در بالا» اقدام کرد. از اين حرکت براى گرفتن امتيازات و به عنوان يک اهرم فشار بر روى اقتدار گرايان استفاده کرد نه به عنوان يک چماق براى کوبيدن بدنه اصلاحات(‌بخوانيد جوانان و دانشجويان)! به نظر مى رسد که اصلاح طلبان هنوز باور ندارند که دوم خرداد يک نه بزرگ به قيم مابان و اقتدار گرايان و استبداد دينى بوده، گويا آنها هنوز گمان مى کنند که سى ميليون راى بالقوه در حساب ذخيره غير ارزى خود دارند. خير! شکست بزرگى در آخرين سنگر خود يعنى صندوق هاى راى پيش دارند و بعيد مى دانم آمدن کسى مانند هاشمى هم بتواند کمکى به آنها بکند. اگر تغييرى در سياست هاى خود ندهند و در اين چند ماه هر چه سريعتر خود را بازسازى نکنند، شکست آنها حتمى است. چانه زنى براى گرفتن چند کرسى وزارت و معاونت کابينه هاشمى به گمانم البته آرمان و آرزوى اصلاحات و مردم نبود! خود دانند.

از شکست اصلاحات خوشحال نيستيم و نبايد هم خوشحال باشيم. قبلا و پيش از اين آتش تهيه توپخانه سنگين اصلاح طلبان بر سر رفراندومى‌ها در مورد لزوم يافتن ربطى محکمتر بين اصلاح طلبى و پيگيرى رفراندوم نوشته بودم. متاسفانه آنها به کل رويه ديگرى در پيش گرفته اند و شايد هم به اصل خود برگشته اند.

 
| Permalink |


گفتگوى بين فرهنگ ها و تمدن ها (۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

اروپايى شوت: «حالا اين ايران کجا هست؟»
هموطن: «اى بابا، اينجا! اين که شکل گربه است. بين اين همه کشور، جاى به اين مهمى، چار راه دنيا»
ا.ش: «ببينم، من شنيدم که اونجا دخترها رو دار مى زنند.»
ه.و: « کى کو؟ کى کجا؟ نه بابا جان . خيلى خيلى کم پيش مياد، اصلا الان قوانين در حال عوض شدنه. قوانين در جهت آزادى و حقوق بشر در حال اصلاح شدنه.[الکى!] »
ا.ش: «راسته که خوردن مشروبات الکلى اونجا آزاد نيست و غير قانونيه؟»
ه.و: «آره، آزاد نيست»
ا.ش: «پس اين همه که ميگى به چه دردى مى خوره؟ وقتى آدم آزادى مشروب خوردن نداشته باشه به چه درد مى خوره؟»
ه.و: «حالا ببينم تو توى کشور خودتون ميتونى مشروب بخورى و توى اتوبان ها ويراژ بدى؟»
ا.ش: «نه! معلومه که نميشه!»
ه.و: «پس اين آزادى شما به چه درد مى خوره؟»
ا.ش: «ببينم، واقعا مگه اونجا ميشه… ؟»
ه.و: «پس چى معلومه که ميشه!»

نتيجه‌گيرى وزارت خارجه‌اى: ما نسبت به وضع حقوق بشر در اروپا نگرانيم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[گفتگوى بين فرهنگ ها و تمدن ها - قسمت اول]

 
| Permalink |

Sunday, December 19, 2004


پلورالیسم قرآنی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدین ضیائی

تکثر در تمامی عرصه‌های بشری در این دنیا پایان ناپذیر است و همواره این دنیا سرای اختلافات باقی خواهد ماند(۱). و این تنها آخرت است که محل رفع اختلاف نهایی است(۲). اصلا اگر خدا می خواست، خود همه را به یک سو هدایت می کرد و مبنای تکثر را نمی‌گذاشت و در آیه مشهور سوره حجرات نمی گفت: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا»(۳)
این همان اختلافی است که شرط تکامل و مقتضای شناخت آدمیان است. خداوند در این آیه تکثر شعوب و قبایل و در عرض آن اختلافشان را وسیله ای برای آشنایی و شناخت آنان از یکدیگر و نه نزاع میان آنان می خواند.چه اگر «اختلاف» را مایه «نزاع» می‌دانست، به جای «لتعارفوا» ، از «لتنازعوا» استفاده می‌کرد و پیامبرش این اختلاف را رحمت تام نمی‌خواند(۴).
حتی پیامبران نیز برای ریشه کن کردن اختلاف‌ها در این دنیا، فرستاده نشدند، بل به شهادت تاریخ به نوعی اختلاف افکندند. خداوند آنان را برای بشارت و انذار فرستاد تا آن چه مردم در آن اختلاف پیدا می‌کنند حکم کنند (۵) و تازه گویا حکم پیامبر قطعی نیست و شاید هم مقصود حکم مردم میان خودشان بوده است. چه به پیامبر می‌گوید پروردگار تو در روز قیامت درباره آن چه اختلاف می‌کردند حکم خواهد کرد(۶) و باز خطاب به ‌پیامبران تاکید می‌کند که اگر چه بر ایمان مردم حریص باشند‌، بیشترین‌شان ایمان نخواهند آورد!(۷) و اگر خدا می‌خواست خود همه را هدایت می کرد!(۸)
قول «‌لا یزالون مختلفین‌» و آیات مشابه، به روشنی تاکید بر پلورالیسم در همه عرصه‌ها و به ویژه دین و فهم از آن است و این که اختلاف‌ها، اختلاف حق و باطل نیست، بلکه اختلاف میان دیدگاه‌هاست. اختلاف در حقیقت واحدی که از زوایای مختلف به آن نظر کرده اند:
در نظرگا ه است ای مغز وجود
اختلاف مومن و گبر و جهود(۹)
پی نوشت:
(۱) هود ، ۱۱۸ (۲) جاثیه،۱۷ (۳) ای مردم ، ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را ملت ملت و قبیله قبیله آفریدیم تا با یکدیگر شناسایی متقابل حاصل کنید.
(۴) اختلاف امت من رحمت است. (۵) بقره،۲۱۳ (۶)نخل،۱۲۴ (۷) یوسف،۱۰۳
(۸) رعد،۳۱ (۹) مثنوی معنوی،دفتر سوم،۱۲۵۳

 
| Permalink |


فانوس شما
ــــــــــــــــــــــــــــ
شوراى سردبيرى

خوانندگان عزيز، فانوس شما هم بالاخره بعد از دو سال و نيم صاحب لوگو شد!‌ آنهم به همت دوست بسيار عزيز و همکار صاحب وبلاگ «نقطه ته خط» که از ايشان کمال تشکر را داريم. نيز از فرصت استفاده کرده حضور مجدد دوستان قديمى همکار در فانوس «نقطه ته خط» و «آبچينوس» را گرامى داشته، نيز به دوستان نويسنده جديد «م.اصلاحى»، «حميدرضا علاقه‌بند» و «نيما قديمى» خوش آمد عرض مى‌کنيم.
فانوس شما سوسو زنان اما مستمر به کار خود ادامه خواهد داد. با نظرات و نقدهاى سازنده خود و نيز با ارسال مقالات و نوشته‌ها ما را در ادامه کار و بهبود آن يارى کنيد.

 
| Permalink |


هشت سال تنهايى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى


گفت اينکه شد حرفهاى تو تاکسى؛ در مورد مسايل مهم تر بنويس. مثلآ ؟
مثلآ انتخابات. آمريکا؟ نه؛ اونکه گذشت. همين انتخابات خودمون. حالا فکر ميکنم من شهروند عادى چى بنويسم.
يادم اومد هفت سال پيش چون آدم قابل قبولى بين کانديداها نبود اصلآ مسايل انتخابات را دنبال نميکردم. قصد راى دادن هم نداشتم. تا اينکه درست يک روز قبل از انتخابات که براى يک ماموريت کارى تو يک محيط نظامى بودم از اينکه همه ميخواهند به خاتمى راى بدهند شگفت زده شدم و فکر کردم لا اقل راى ناطق که کم ميشه. همون شب که به تهران بر ميگشتم تصميم گرفتم فرداش راى بدهم! راستش تو دانشگاه هم بيشتر درسها را شب امتحانى پاس ميکردم.
يکى دو تا انتخابات بعدى را خيلى با شور و اشتياق دنبال کردم. تا دور دوم خاتمى. اون دفعه هم نه اينکه دلم براى گريه هاش سوخته باشه، بيشتر به خاطر کسانى که تو اين مدت با راى يک شبه ما اومده بودند جلو و حالا يکيشون روى صندلى چرخدار نشسته و عده اى هم زندان رفته بودند، دوباره راى دادم؛ بدون هيچ اميدى.
انتخابات شوراهاى دوم که نزديک ميشد ديگه وامدار کسى نبودم ولى اميدوار بودم تا شب انتخابات اتفاقى بيفته تا دوباره راى بدهم. ولى هيچ اتفاقى نيفتاد و من هم راى ندادم. صبح فرداش که ميرفتم سر کار وقتى ازجلوى دکه روزنامه فروشى رد ميشدم ياد روز هايى افتادم که آدم نميدونست از اونهمه روزنامه کدوم رو انتخاب کنه و حالا… اى واى، کاش به خاطر همشهرى هم که بود راى ميدادم!
همين تجربه کافى بود تا از قبل تصميم بگيرم در انتخابات مجلس شرکت کنم. ولى اونوقت ديگه ليستى که قابل قبول باشه وجود نداشت. حالا ديگه نه قبل از انتخابات عذاب وجدان داشتم٬ نه بعد از اون چيزى براى حسرت خوردن.
حالا هم که ميبينم مجلسيها صندوق ذخيره ارزى را به باد ميدهند تا با يک رفاه نسبى مردم را به شرکت در انتخابات بعدى ترقيب کنند، فکر ميکنم اگه اونها هم بودند که نميتونستند با اين پول کارى بکنند. وظيفه اصلاح طلبها همين بود که پولها را جمع کنند و تحويل آقايان بدهند تا اونها به باد بدهند. مثل فرصتهايى که خودشان به باد دادند.
آنها آمدند و رفتند مثل صد سال تنهايى ولى فقط در هشت سال.

 
| Permalink |

Saturday, December 18, 2004


ماجراي غضنفر و البرادعي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد

به دنبال فعال شدن ديپلماسي ايران در مساله‏ي پرونده‏ي هسته‎اي، غضنفر از آبدارخانه‏ي زنده‏ياد گل‎آقا نيز فعاليت خود را در اين زمينه آغاز كرده است. غضنفر در اولين اقدام مذاكرات تلفني خود را با دكتر محمد البرادعي چنين آغاز كرد:
- الو! آقاي البرادعي!
: سلام عليكم. بفرماييد.
- البرادعي! تو دكتري؟
: بله! امرتون چيه؟
- بدبخت! پس چرا تو آژانس كار مي‎كني؟

 
| Permalink |

Friday, December 17, 2004


اصلاح‌طلبهاى باغيرت!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

ديگر نيازى به هوش زياد نيست تا متوجه شويم که اصلاح طلب ها با اين لجن پراکنى هايشان، تنها عصبانى نيستند بلکه مى خواهند از اين نمد براى خود کلاهى نيز درست کنند و دل دوستان راست و نيز بعضى از طبقات سنت گرا و ارزشى و کسانى را که هميشه در پاى صندوق هاى راى حاضرند، بدست بياورند بر همين اساس بود که به دنبال تئورى «خوردن استفراغ» آقاى سحرخيز، نظريه بنيادين «کيوکيو بنگ بنگ» آقاى حجاريان، سرمقاله پر از ايراد آقاى قوچانى، «جوراب» آقاى رييس جمهور «تدارکچى» و نيز نظريه چاله ميدانى «گير کردن لقمه» دکتر جلايى پور، آقاى دکتر زيبا کلام (‌نظريه پرداز طيف هاشمى)‌ نيز خود را از قافله عقب ديدند و با يک لگد جانانه «عقب ماندگى سياسى» به زعم خودشان به «رفراندم چى» ها تنور انتخابات را هم گرم کردند! چرا که نه؟ راى ثابت ارزشى ها و بعضى از سنت گرايان دارد به آنها چشمک مى زند. انتخابات را پيش رو دارند و چون اميدى ديگر به پايگاه حاميان سابق مردمى دوم خرداد ندارند، بادبان چرخانده اند. خوب اگر هم خداى نکرده - عملا به ظن قوى! - انتخابات را ببازند مى خواهند عمرى را در ميان برادران غيور راست به نيکنامى بزيند!
جواب به اين ذوب شدگان در امام که خودشان را به خواب زده اند، تنها دعا و سکوت و آرزوى سلامت است. متاسفم براى اصلاح طلبهاى غيور که به خروش آمده اند و انصار حزب الله شده اند. بايد براى دوستان مخالف طرح رفراندم و نيز منتقدين اين طرح، که در ميان اين جنگ نابخردانه و غير اخلاقيى که سرداران رشيد سپاه دوم خرداد راه انداخته اند، فرصتى براى نقد و بررسى اين طرح پيدا نمى کنند متاسف بود. نيز شادى سران جناح راست را از اين بى خردى آقايان در نظر داشته باشيد.

 
| Permalink |


خماری بعد از نشئه بودن را عشق است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمید رضا علاقه‌بند

از آنجا که همیشه فاعل نیست که در مفعول تاثیر می گذارد و در رابطه با راستای اینکه گاهی اوقات معقول در فاعل تاثیر می گذارد و از آنجایی که کش بعد از کشیدن دراز می شود ولی سیگار بعد از کشیدن کوتاه می شود و در مورد راستای اینکه اصولا کشیدن خیلی چیزها لذت دارد ولی کشیدن خیلی چیزها درد دارد و ممکن است کشیدن خیلی چیزها منفعت داشته باشد .
و در رابطه با راستای اینکه خیلی وقت ها مهم نیست که پس از فعل - کشش - چه بلایی بر سر مفعول می آید و اصولا دراز می‌شود یا کوتاه می‌شود؛ بلکه مهم این است که چه بلایی بر سر فاعل مفلوک می‌آید. یعنی همان کسی که یک چیزی را کشیده است به چه خاک سیاهی می نشیند.
یک خبرگزاری در پیت به نام - رویتر هلس - در مرود مصرف یک ماده مخدر شنگول کننده و البته نایاب در ایران -ولی اگر پول خرج کنی می توانی آن را روی سبیل کسی دیگری نقاره بزنی یعنی دود کنی - به تحقیق پرداخته است.
دوستان عزیز! برادران! خواهران! کشنده های عزیز! نکشید. به هیچ عنوان نکشید اگر هم خواستید بکشید ماری جوانا نکشید. زیرا اولا افسرده می شوید. آخرا[…] می شوید. بر طبق تحقیقات یک عده پژوهشگر بیکار؛ جوانانی که به ماری جوانا اعتیاد دارند چهار برابر جوانان پاستوریزه و بچه مثبت در خطر افسردگی قرار خواهند داشت.
یک دکتر با یک اسم عجیب غریب در یک مقاله در یک مجله منشر شده در یک کشور استکبار جهانی اعلام کرده است که ماری جونا کش ها به هیچ چیز و هیچ کس علاقه ندارند و تمایل شدیدی به خودکشی دارند. این افراد علاقه شدیدی به ارتفاع و به خصوص پریدن از ارتفاع دارند.
گفته می شود این افراد تمایل بسیار عجیبی به پوشیدن اورکت سبز رنگ دارند. در شبانه روز هجوم ناگهانی یک سلسله سرفه خشک و طولانی آنها را دچار مقداری اختلالات روانی می کند. آن خبرگزاری بی ظرفیت در ادامه آورده است: این افراد احترام بسیار زیادی برای ابر مرد فلسفه قائل هستند. نیچه!
در تحقیقی که از تعدادی از این جوانان به عمل آمده؛ همگی دچار بیماری - پاکدامنی - شدند. ۸۵۰ نفر از این جوانان اصلا افسرده نبودند! و بیش از ۱۸۰۰ نفر به اعتیاد خود اعتراف نکردند! در ضمن کسانی که گوش شیطان رجیم کر مخدرهایی از قبیل امفتامین و opioid مصرف می کنند ممکن است در ۱۵ سال آینده به ماری جوانا روی آورند.



 
| Permalink |


« تلخ شیرین!» با مکارم در صحنه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی

خبرگزاری دانشجویان ایران - قم
سرویس: فقه و حقوق - حقوق سیاسی
آیت‌الله مكارم شیرازی در دیدار با اعضای كمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس گفت:
«اگر بیدار نباشیم شاهد حضور نسلی خواهیم بود كه نسبت به دین و اخلاق و نظام اسلامی بی‌تفاوت خواهند بود. »
ـــ حضرت آیت الله ظاهرا در خوابند! یک طلبه ترگل بیدارشان کند و اوضاع را حالی حضرت ایشان کند!

«حوزه از بحث روز عقب نیست و به زبان‌های مختلف در حال فعالیت هستند.»
ـــ حالا این «بحث روز» چی هست که عقب حوزه است؟! و چه کسانی در حال فعالیت اند؟ و چه ساعت‌هایی ؟ اینها که روزها ... بر شیطان لعنت!
«آزادی لازم است نه به آن اندازه كه دیدن آن شرم‌آور و موجب سست شدن پایه‌های اخلاق شود.»
ـــ همان جوانک طلبه که آقا را بیدار می کند به ایشان عرض کند که «آزادی» را با «عورتین» اشتباه گرفته اند!
«بعضا شاهد درج مطالب ركیكی در نشریات دانشجویی هستیم كه در شان دانشجو و اسلام نیست.»
ـــ منظور آقا همان آزادی و دموکراسی و رفراندوم است. خدای ناکرده ذهن مخاطبان سراغ عورتین و خلل و فرج نرود!

 
| Permalink |

Thursday, December 16, 2004


قصه‌ى آدم‌ها
ــــــــــــــــ
آرمين راد

يکى بود يکى نبود.
غير از خدا هيچ کس نبود.
اين قصه ميلياردها سال است که ادامه دارد ...
و هنوز هم که هنوز است ما که اصرار داريم غير از خدا باشيم، يکى بود يکى نبوديم، هيچ کس‌ايم، نيستيم ...
قصه‌ى ما به سر نرسيد.
آدم به خونه‌اش نرسيد.
بالا رفتيم نور بود،
پايين اومديم زور بود،
قصه‌ى ما مال آدماى کور بود.

 
| Permalink |


«فرشته»، «قاضی»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدین ضیائی

اگر اشتباه نکنم شايد دو سال ييش «فرشته قاضی» ‌را برای اولين بار از نزديک در دفتر سردبير روزنامه‌ای که نامش را نخواهم گفت ــ مبادا گزکی شود به دست مرتضوی و بازجويانش ــ ديدم. با چهره‌ای آشفته و نگران و چشمانی خيس و خسته، پاسخگوی کسی در آن سوی خط تلفن بود که گويا بازخواستش می‌کرد و شايد تهديد؛ نمی دانم از کجا! اطلاعات، دادستانی يا...؟! ترسيده بود و به نجوا وبا تشنج پاسخ می‌گفت و توضيح می‌داد. با نگاهش از سردبير کمک می خواست که چه بگويد و سردبير هم با اشاره آرامش می‌کرد. قضيه را ندانستم و از اتاق بيرون آمدم. بعد هم که خانم قاضی رفت از سردبير چيزی نپرسيدم.

برای سلامتی «فرشته» قاضی دعا کنيم. لعنت خدا بر «قاضی» مرتضوی!...


 
| Permalink |

Wednesday, December 15, 2004


گفتگوى بين فرهنگ ها و تمدنها (۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

- «حاجى آقا بيزحمت پاشويد، one moment»
- «استغفر الله، اين کفار در بيت ما چه کار مى کنند؟ چه مى خواهى اجنبى؟»
- «مى خوام ببينم زير پتو چى قائم کرديد Sir»
- «عجب گرفتارى براى اسلام و مسلمين درست کرديد ها، اين زير وجوهات است، دست کفار نبايد به آنها برسد»
- «نه، I don't mind من ديدم يک لوله کوچک قهوه اى آن زير بود، نکنه که راکتور هاى آب سنگين رو با اونها راه ميندازيد؟»
- «راکتور چيست بابا جان؟ ما با آن قولقولى آب سبک راه مى اندازيم، خداوند شما را مويد و منصور کند انشا‌الله!»

 
| Permalink |


همه چيز الکترونيک
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
قديمی

حالا هی اصرار که بنويس، می‌گم چی بنويسم. ميگه از همون چيزايی که قديما می نوشتی. ميگم کی حوصله داره (جرأت داره) تازه کجا بنويسم (که گير نيفتم) ميگه يه چيزی هست به اسم وب لاگ (نه اينکه اونا رو نمی گيرند!) چه جالب نوشتن هم الکترونيکی شده. نه اينکه فکر کنيد خيلی پرتم, نه مثلا مهندس الکترونيک ام ولی باورم نمی شه! چرا؟
آخه همين چند وقت پيش بود که(به عنوان يک مهندس High Tech ) برای خريد يه لونه مرغ تو اين شهر بزرگ می خواستم از يکی ازين بانک‌ها ی دولتی (نه اينکه با خصوصی سازی مخالفم) وام بگيرم. چه فرقی می کنه- بانک ملی بود. به شعبه مربوطه رفتم، گفتند بايد حساب باز کنی. گفتم يه حساب سيبا دارم چند سالی هم هست کار میکنه. گفتند حتما بايد حساب سنتی تو همين شعبه باشه. حالا فکرش رو بکنيد دو-سه ماه برای هر کاری تو اين ترافيک از اين سر شهر ميرفتم اون سر شهر. حالا هی بگيد بانکداری الکترونيک. (کنترل الکترونيک ترافيک ديگه پيش کش) البته صادراتی ها پيشرفته ترند (کاری به استعفای مدير عاملش ندارم) حساب سپهر را قبول دارند ولی برای گرفتن رمز تلفنبانک سپهرتون بايد چند باربه شعبه خودتون مراجعه بفرماييد- يه بار نرم افزارش ايراد داره يه بار خط تلفنش وصل نشده چند بارش هم يا رييس نيست يا ارتباط ماهواره قطعِ (ربطی به زدن شبکه های بيست و چهار ساعته هم نداره) حالا هم رمزی را که داده اند غلط است. تا دوباره کی وقت کنم برم شعبه.
باشه؛ بانکيهای ما قديمی اند, رييس شرکت خودمان که ديگه end ـِ صنعت IT یِ برای مذاکره با نماينده يک شرکت خارجی طرف را مجبور کرد بياد اينجا. نه اينکه صحبت قراردادی, چيزی بود - که تازه اونهم با تجارت الکترونيک انجام شدنیِ- نه؛ حدود نيم ساعت بحث فنی بود که می شد پشت تلفن و فوقش با يک سيستم کنفرانس(از نوع الکترونيکی) و چند بار رد و بدل کردن email (نامه الکترونيکی!) انجامش داد.- (حالا يه وقت به گوشش نرسه از نون خوردن بيفتم – میگم ننويسم)!
می گم اين از بانکداری و تجارت الکترونيک وای به حال نوشتن الکترونيک! (چی کار دارم به دولت الکترونيک ورأی گيری الکترونيک در مجلس و انتخابات الکترونيک)
می گه اينقدر نگو قديمی بگو پست مدرن. واللا ما قديميها می گيم دوره آخرالزمان شده!

پانويس: عبارتهای داخل پرانتز فقط از ذهنم گذشت (بهش نگفتم)

 
| Permalink |


حکایت مسیح و مفتش بزرگ!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی

در بخشی از داستان « برادران کارامازوف » اثر فئودور داستایوفسکی، ــ در تصویری خیالی ــ هنگامی که مسیح یس از ظهور دوباره به زمین باز می گردد، با «مفتش بزرگ» که مراقب رعایت ایمان و اخلاق انحصاری از جانب مردم است برخورد می کند. [مفتشی که بی‌شباهت به فقیهان حاکم بر ایران نیست]. مفتش بزرگ خطاب به مسیح می‌گوید که با پیام صلح و دوستی خود ــ در این زمان ــ برای تمام انسان‌ها تنها شورش و بی‌نظمی بر می‌انگیزد و فاجعه خواهد آفرید! [ لابد از متزلزل شدن نظام الهی و سست شدن ایمان مردمان هم گفت!] مفتش بر این بود که شاید مسیح بعدها ــ که معلوم نیست کی خواهد بود! ــ بتواند حرف خود را بزند، اما اینک وقت آن نیست ! به مصلحت نیست و جامعه آمادگی اش را ندارد! [آن چه روشنفکران ما هم دم به ساعت اعلام می کنند!] در حالی که مفتش از مسیح کارآمدتر است و می‌داند چگونه با آنان رفتار کند و خشونت را به خدمت گیرد و نتیجه خوب به بار آورد! دلایل مفتش [ و شاید تهدیدهایش به ظاهر ] چنان مجاب کننده است که مسیح خیالی داستان از رسالت موعود چشم می پوشد و [به همین راحتی] زمین را دیگر بار ترک می‌گوید!
مسیح خیالی داستایوفسکی ساده‌لوحانه سرنوشت انسانیت را به بنیادگرای بزرگ می‌سپارد تا با شیوه‌های توتالیتر مابانه و فروکوفتن آزاد اندیشی و نظرورزی،‌از ایمان‌های تقلیدی و متظاهرانه چنان جامعه دینی بر پا کند که نه آبادی دنیا آورد و نه کامیابی آخرت!
داستان به تلخی حکایت «خاتمی» است و نظامی که ناشی از «ولایت مطلقه فقیه» یعنی همان مفتش بزرگ است! مسیح بنا به مصلحتی بی‌اعتبار زمین را تنها گذاشت و ترک گفت و خاتمی باقیمانده اعتبار گرانش را می‌گذارد و می‌رود تا «مفتشان» از ایمان و اخلاق مردم مراقبت کنند!

 
| Permalink |

Tuesday, December 14, 2004


اصلاح‌طلبى طلبکار
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

اصلاح‌طلبان حکومتى و عقبه رسانه اى آنها سخت از فراخوان رفراندم ناراحت و عصبانى شده اند. لابد دلايل خود را دارند. در هر حال سخت براى چنين نيرويى که بنا بود مطابق تئورى هاى خودشان چانه زن باشند و دست آورد ارائه کنند و جنبش راه بيندازند، متاسف بود. نه نقد خود مى کنند نه حاضرند که عواقب و تبعات کنار آمدن با قدرت مطلقه براى بدست آوردن دستاورد هاى حداقلى را بپذيرند. مستبدين دينى آنان را با لگد از در بيرون کردند دنبال داخل شدن از پنجره هستند، ايرادى ندارد بايد به اين پشتکار آفرين گفت به شرط اينکه به مردم بگويند چه توجيهى براى اين کارهاى خود دارند؟ داخل شدن از پنجره براى چانه زنى و عمل کردن به برنامه هاى مشخص و عملى اگر باشد قابل تقدير است. منتها مشکل همينجا است که آقايان برنامه اى ندارند. برنامه آنان اين است که يک انتخابات آبرومند (‌و نه پرشور، چون به خوبى ميدانند که برگزارى انتخابات پرشور ديگر محال است.) برگزار کنند، بعد همه را به نام حمايت از آرمان هاى امام و جمهورى اسلامى نوشته، از استبداد دينى محترمانه درخواست عقب نشينى کنند. نتيجه اين خواهد شد که با خم به ابرو کشيدن نمايندگان استبداد، همگى دوباره ساکت مى نشينند، به درون محافل خود بر ميگردند و کتاب مى خوانند. حتى قدرت جذب يک نيروى فکرى بيست نفره جوان را هم ندارند. حتى از چهار تا پيرمرد ملى - مذهبى و نهضتى که در ميان شديد ترين تنگناها و فضاى بسته باز چند نيروى فکرى جوان را جذب کردند نيز هم عقبترند. اگر آنها معتقدند که دانشجويان تنها به آنها انتقاد مى کنند و با استبداد دينى کار ندارند، خود آقايان اصلاح طلب و عقبه رسانه اى نيز تنها بلدند دانشجويان و کسانى که معتقدند به هر حال بايد جبهه جديدى از راه حل مسالمت آميز را گشود ملامت کنند. کارى غير از اين از آنان بر نمى آيد و نمک گير قدرت هستند و کارى جز رجز خواندن و اهانت به دوستان سابق از آنان ساخته نيست. لابد انتظار دارند با اين همه درايت انتخابات را هم ببرند! اگر درايتى داشتند بايد از اين فرصت رفراندم براى ايجاد يک اهرم فشار در جهت همان به اصطلاح چانه زنى اصلاح طلبانه استفاده مى کردند نه اينکه لجن به اينسو پرتاب کنند. گويا آراى سنتگرايان چشمان آنان را نابينا کرده و به هر در مى زنند که با اين خودشيرينى‌ها راى سنتى تضمين شده جمع کنند. قدرت است ديگر. برگ آخر است و بلوف مى زنند که به هر قيمت بمانند يا پاکباخته عرصه قمار سياسى ايران را براى هميشه ترک کنند که البته رويداد دوم بسيار محتملتر است!

 
| Permalink |


مشترک گرامى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع. دشمن شناس


انواع پيغام فيلترينگ با الهام از مطلب آرمين راد :

پيغام موتلفه‌اى:
«مشترک گرامى، خيلى مخلصيم. به دليل بالا بودن مظنه امروز بازار تعطيل مى باشد. به جان شما صرف نمى کنه.»
پيغام مشارکتى:
«مشترک گرامى، تحليل نظريه پردازان ما اين است که اگر به معين راى ندهيد، کيو کيو بنگ بنگ. ببين آه ، راى ندى اينجورى ميشه!»
پيغام سازمان مجاهدينى:
«مشترک گرامى، ما روزى ستاد بحران و ناگفته ها را افشا خواهيم کرد. فعلاً‌ تا آن روز مواظب اين اطلاعات سرى هستيم.»
پيغام کيهانى- دادستانى:
«مشترک گرامى، اگر اينجا را باز کنيم چند کودتاى خزنده اتفاق خواهد افتاد. فعلاً سرمان شلوغ است و در حال گرفتن اعترافات تکان دهنده هستيم.»
پيغام گروه هاى فشار:
«مشترک گرامى، اصلاً […] خوردى اومدى اينجا»
پيغام دبيرخانه شوراى عالى امنيت ملى:
«مشترک گرامى، به دليل بازديد نماينده آژانس از اين سايت و يافتن تعدادى سانتريفوژ، تا اطلاع ثانوى براى عموم بسته مى باشد.»
پيغام کارگزارانى:
«مشترک گرامى، به دليل مشکلات فنى و عدم توجه به «سازندگى» دسترسى امکان پذير نمى باشد.»
پيغام آقاى کارمنديان در مخابرات:
«مشترک گرامى، کليه مسيرها به سايت مورد نظر اشغال مى باشد. لطفاً‌ بعداً شماره گيرى نماييد.»
پيغام هيات رييسه مجلس خبرگان:
«مشترک گرامى، اين سايت در ليست مورد تاييد امام زمان(عج) قرار ندارد.»
پيغام دبيرخانه شوراى نگهبان:
«مشترک گرامى، دليل ندارد که به هر کس و ناکسى جواب بدهيم. همينه که هست.»
پيغام آبادگرانى:
«مشترک گرامى، هيس! هر کار مى کنيد بى سروصدا لطفاً»

 
| Permalink |

Monday, December 13, 2004


تلفن خودكشي
ـــــــــــــــــــــ
آرمين راد

توضيح اوليه:
خط تلفن خودكشي در كشور چين راه‏اندازي شد. در چين در هر دقيقه چهار نفر خودكشي مي‏كنند. كساني كه قصد خودكشي دارند با اين خط تماس مي‎گيرند و پزشكان و مشاوران سعي مي‎كنند آنان را منصرف كنند.
يك خط تلفن خودكشي خيالي ايراني:
- (عصباني – خشن) الو سلام. من حبيبم.
: (مهربان – نازك) سلام حبيب جون. چي شده عزيزم؟
- من خيلي عصباني ام. هر لحظه ممكنه خودم رو بكشم.
: عجله نكن عزيز دلم. اول بايد پرونده رو تكميل كنم. فاميلت چيه حبيب جون؟
- عسكر...
: چي؟ سعيد عسكر؟
- نه بابا! شما كه نمي‎ذارين آدم حرفشو بزنه. من خيلي حالم خرابه. دست خودم نيست. ممكنه هر لحظه ..
: حبيب جون! سعي كن به اعصابت مسلط باشي. فقط چند تا سؤال ساده است عزيزم. حالا آروم و شمرده فاميلت رو بگو...
- عسكر اولادي ...
: يعني شما پدر سعيد عسكر هستيد؟
- نه احمق! من حبيب‎الله عسكراولادي مسلمان هستم.
: به! به! عجب افتخاري نصيب ما شده حاجي آقا جون! ما ارادت داريم. تو آسمونا دنبال شما مي‎گشتيم. امشب عجب شب خوبي است! قربون شما برم حاجي آقا جون.
- خواهش مي‏كنم. شما لطف دارين خانم دكتر. ما كوچيكيم.
: حاجي آقا جون تو رو خدا حرف خودكشي رو هم نزن كه كلامون مي‎ره تو هم ها!
- هر چي شما بفرمايين خانم دكتر!
: حالا پسر خوبي باش و راحت برو بخواب. خوب؟
- چشم. اصلا در اسلام هم خودكشي جزء محرمات است. ما لحظاتي اين مهم را فراموش كرده بوديم. مي‎روم بخوابم. شب‏به ‎خير!
: شب‏به‏خير حاج‏آقا!


 
| Permalink |


امضای فراخوان ملی برگزاری رفراندم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شورای سردبیری فانوس

دوستانی که از داخل کشور قصد امضای فراخوان ملی برگزاری رفراندوم را دارند؛ باتوجه به مسدود بودن این وبسایت در داخل کشور می‌توانند مستقیما با ارسال ایمیل به آدرس newsletter@60000000.com ایمیل زده و این فراخوان را امضا نمایند.

 
| Permalink |


صداقت خاتمی؟
ـــــــــــــــــــــــــ
سام الدین ضیائی

ساختاری که قرار بود یاران آیت الله خمینی برای نظام جمهوری اسلامی در قانون اساسی در نظر گیرند، نظامی مبتنی بر «جمهوریت» بود که به تعبیر وی مانند جمهوری های همه جای دنیا مى‌مانست. بنیانگذار جمهوری اسلامی در مصاحبه با نشریه لوموند چاپ پاریس گفته بود:
«این که ما جمهوری اسلامی مى‌گوییم برای این است که همه شرایط منتخب و همه احکامی که در ایران جاری می شود، اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست.»
این نظام باید نظامی می شد ناشی از ملت و در خدمت ملت. آقای خمینی در نخستین سخنرانی خود در بهشت زهرا گفته بود:
«ما می خواهیم نظام محفوظ باشد. لکن نظام ناشی از ملت در خدمت ملت، نه نظامی که دیگران سرپرستی اش کنند و دیگران به آن فرمان بدهند.»
این نظام قرار بود نظامی دموکراتیک به معنای واقعی کلمه باشد. رهبر انقلاب در مصاحبه ای در پاریس اینچنین وعده داده بود:
«دولت اسلامی ، یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است.»
این نظام می خواست متکی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد. آیت الله در ماههای نخست انقلاب گفته بود:
«شما خودتان به حسب حقوق بشر، خود شما باید بر مقدرات خودتان حکومت کنید.»
وی که در میان جمعی از هم لباسان خود سخن می گفت، تاکید کرده بود:
«بر مقدرات آن هایی که نیامدند هم نمی باید شما دخالت کنید، حقی نیست برایتان.»

قانون اساسی جمهوری اسلامى ــ با همه کاستی ها ــ بر اساس همان وعده های نخستین روزهای انقلاب، حق حاکمیت را پس از خدا، از آن مردم دانسته است و بر اساس همین قانون، رئیس جمهوری در پیشگاه قرآن و در برابر ملت به خداوند سوگند یاد می کند از حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته است، حمایت کند.
از این رو، به نظر می رسد آن گاه که «حق حاکمیت» از آن مردم است و رئیس جمهور موظف به حمایت از آن، این استدلال که رئیس جمهوری به نفع «نظام»، از حمایت از «ملت» عقب نشینی کرده باشد، نادرست است. نظامی که به گفته امامش باید ناشی از ملت و در خدمت ملت باشد و بر اساس قانون اساسی اش از آن ملت است و هیچ کس نمی تواند آن را از ملت سلب کند و یا در خدمت منافع فرد یا گروه خاصی قرار دهد.
بررسی صداقت در گفتار آیت الله خمینی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و مقایسه آن با پس از استقرار جمهوری اسلامى، زمان و فضایی دیگر می طلبد. اما به راستی «خاتمی » چگونه خواهد توانست صداقت در گفتارش را ثابت کند؟ یا باید پذیرفت که در گفته هایش صادق بوده که دوست داریم اینچنین باشد و در این صورت باید به حکم قانون اساسی و پیروی از مقتدایش به خواسته «ملتى» که «نظام» ناشی از او و متعلق به اوست پاسخ مناسب دهد و در کم ترین اقدام، در برقرارى «رفراندوم» بکوشد و گرنه با استعفا و افشاى قدرت مطلق در جهت برقرارى شرایط رفراندوم، با مردم همراه شود و یا باید در صداقتش شک کرد! چنین مباد!

 
| Permalink |


یک روز بارانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آبچینوس

تهران میدان تجریش- 19 آذر
تهران، میدان تجریش؛ 19 آذر 1383

 
| Permalink |

Sunday, December 12, 2004


فاصله‌ى گناه و دوزخ
ـــــــــــــــــــــ
آرمين راد

برخى مى‌پندارند فاصله‌ى بد بودن و خوب بودن خيلى زياد است.
برخى آدم‌هاى دوروبر خود را بد مى‌دانند و خود را خوب.
برخى آدم‌هاى اطراف را خوب مى‌دانند و خود را بد.
برخى نيز خود را همان طور مى‌پندارند که اطرافيانشان را.
من فکر مى‌کنم فاصله‌ى خوب بودن و بد بودن خيلى کم است. مثل فاصله‌ى گناه و دوزخ.
براى همين هم هست که بيش‌تر آدم‌ها براى تمام خيانت‌هاى خود توجيه دارند و خود را خوب مى‌دانند.
براى همين هم هست که بيش‌تر آدم‌هاى خوب وقتى بد مى‌شوند اول ديگران خبردار مى‌شوند.
براى همين هم هست که من و شما فکر مى کنيم خوبيم ولى کثافت از سر و رويمان بالا مى‌رود.
فاصله‌ى خوبى و بدى فاصله‌ى گفتن "بله" و "شايد" است.
فاصله‌ى خوبى و بدى فاصله‌ى چند دهم ثانيه دير بستن چشم است.
فاصله‌ى خوبى و بدى فاصله‌ى لب گزيدن و حرف زدن است، آن وقت که عصبانى مى‌شوى.
فاصله‌ى خوبى و بدى، فاصله‌ى من است، وقتى به دنيا آمدم با من، وقتى که الان است ...
آن قدر که بهشت به دوزخ نزديک است گناه به دوزخ نزديک نيست ...
اگر کسى به شما گفت که بد شده‌ايد کمى تامل کنيد. شايد و حتما راست مى‌گويد!


 
| Permalink |


گندم نمايى و جو فروشى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى


اشاره: بدليل اينکه اصلاح طلبان حکومتى خود را همچنان طلبکار مى دانند اين نوشته کوتاه وبلاگى تنها گوشه اى از انتقادات را نشان مى دهد. هر چند به عقيده اينجانب بحث ها و مسائل مهمترى پيش رو داريم و گفتنى ها بارها گفته شده است. پرداختن بيش از اندازه به اصلاح طلبان حکومتى در شرايطى که خودشان باب پاسخگويى و نقد خود را بسته اند و تنها مى خواهند نشان دهند که هر کس که در مقابل آنها است مشتى جوان تندروى احساساتى هستند، فايده اى ندارد. اصلاح طلبان بايد فکرى اساسى به حال خود بکنند که به نظر مى رسد اندک اندک به آغوش برادران جناح راست خود در حال بازگشت هستند و از همان روش‌ها بهره مى گيرند.

اگر کل ماجراى اصلاح طلبى را بخواهيم در سه جمله خلاصه کنيم اين است که اصلاح طلبى با يک سو تفاهم شروع شد و با گندم نمايى و جو فروشى ادامه پيدا کرد و به ياس و سرخوردگى ختم شد. اصلاح طلبان حکومتى هيچ گاه منزلگاه نهايى خود را معين و مشخص نکردند و همواره با ابهام آفرينى جاهاى مختلفى را در دوردست ها به ما نشان دادند. خاتمى در مبارزات انتخاباتى خود در بهار هفتاد و شش حرف از «آزادى» زد، از استقرار «جامعه مدنى» و از «کرامت انسانى» سخن گفت. بديهى است که آزادى تعاريفى مناقشه برانگيز دارد، وقتى کسى حرف از آزادى مى زند لازم است لااقل درک خود را از آزادى و حدود و ثغور آن به طور کاملا شفافى بيان کند. خاتمى اين کار را به نحو شايسته‌اى نکرد. زمانى مى گفت «آزادى يعنى آزادى مخالف» و گاهى بر «آزادى انديشه» تاکيد مى کرد ( جالب اينجا بود که ‌به جاى «آزادى بيان» و در واقع «آزادى بعد از بيان» بر «آزادى انديشه» تاکيد مى کرد. پر واضح است که انديشه خودش آزاد هست و نيازى به آزاد کردن انديشه با حادثه دوم خرداد نبود.) و گاهى مى‌گفت که «همه چيز بايد در چارچوب قانون باشد.» زمانى هم در مقابل حرف از « آرمان هاى امام» مى زد و «پرچم جمهوريت» را به دست ايشان مى داد. (امامى که چندين و چند وتوى اساسى در کارنامه خود دارد. مانند عزل غير قانونى آقاى منتظرى و بازنگرى در قانون اساسى که در شرايط ويژه جنگى هم نبود.)

در عمل «ظرفيت هاى پنهان قانون اساسى» هيچگاه خودشان را نشان ندادند. آزادى براى مخالف از آزادى براى حلقه کيان در روزنامه جامعه شمس آغاز شد و کار به سه چهار ماه نکشيد که همان را هم بستند. برگرديم به نقطه شروع، خاتمى و دوستانش به طور مشخص برنامه‌اى براى آزادى و به قول خودشان «توسعه سياسى» چيزى غير از «معجزه صندوق» ارائه ندادند. به جاى اين همه کلى گويى در باب آزادى خاتمى اگر يک سياستمدار اصلاح طلب بود بايد مى آمد و از همان ابتدا مى گفت که مثلا: «داشتن مجوز کميسيون ماده ده احزاب براى فعاليت حزبى سياسى مغاير با قانون اساسى است و اين برنامه مشخص من براى توسعه سياسى است و اگر راى بياورم اين کميسيون را منحل خواهم کرد و رهبر هم با تنفيذ حکم من با اين برنامه ها موافق است» خاتمى اين کار را نکرد. حتى در دور دوم که همه چيز کاملا رو افتاده بود. چرا؟ نمى دانيم! ده ها از اين برنامه هاى مشخص ميتوانست داشته باشد اما به جاى آن فقط خنده در دور اول و گريه در دور دوم تحويلمان داد.

خاتمى همانطور که در بالا آمد، حرف از «توسعه سياسى» زد اما هيچ برنامه اى غير از تهييج مردم با استفاده از شعار هاى احساسى در زمان انتخابات که توسط دوستان ساخته مى شد و در آوردن سيل عظيم آراى مردمى به پاى اصلاحات درون نظام و بعد عدم استفاده حتى از همان ظرفيت هاى احساسى براى بعد از انتخابات، کار ديگرى نکرد. صندوق دوسه بار معجزه کرد و شرايط هم مهيا بود اما وقتى برنامه اى نبود، کاملا طبيعى بود که کارى انجام نخواهد شد. مثل آن همشهرى که دعا مى کرد بليط بخت آزمايى او برنده شود دست به دعا برمى‌داشت، اما خوب متاسفانه برنده نمى شد. چون خود بليط را نخريده بود!

خاتمى در ميان بهت و حيرت اهل نظر ابتدا حرف از «جامعه مدنى» زد و بعد از چند ماه در آذر سال ۷۶ در کنفرانس سران کشور هاى اسلامى آن را به « جامعه مدينة النبى» تغيير داد. (دو مفهوم کاملا متفاوت هر چند نه صد در صد متضاد) همان روزها به عنوان يک شهروند عادى نامه‌اى به خاتمى نوشتم و به اين مطلب انتقاد کردم. منتها هنوز فضا گرم و پرحرارت بود و «عطر گل ياس» در فضا پيچيده و «روزنامه جامعه مدنى» هم در حال در آمدن، خوشبينان ملامتگر بودند و نقد منتقدين در گوشه و کنار در ميان اين همه هياهو گم شد. خاتمى کتاب خوانده و اهل فلسفه سياسى به عمد جامعه مدنى را پيش کشيد، گندم نماياند و صد افسوس که بعد از تنها گذشت هفت ماه از دوم خرداد جو فروخت.

خاتمى تنها داد کشيدن بر سر دوستان واقعيش يعنى خبرنگاران و دانشجويان را خوب بلد بود و در مقابل «رحما بينهم» بود.

 
| Permalink |


طرحی از: آیه های انسانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی


در ابتدا،
بی شکلی محض بود
نه دیدنی و نه دریافتنی
پس،
خدا،
[ که از ابتدا بود ]
فرمان به سرشتن گل داد
به صورتی از اندیشه ی خود
فرشتگان را.
اندامواره‌ای
بر خاک افتاده
بی یارای بودن
چون در وی دمید،
دید و دریافت!
و
بدین سان
اندیشه ی خدا
هستی یافت!
و آن گاه که خدا،
آدم را آفرید،
خود را آفرید!

 
| Permalink |

Saturday, December 11, 2004


فيلترهاي مخابرات در سال پاسخ‏گويي!
ــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد



به تازگي اين صفحه به هنگام تلاش از طريق شبكه‏ي شركت ضد مخابرات ايران براي اتصال به سايت‏هاي مستهجن ضداخلاقي مثل اخبار گويا و بازتاب! مشاهده مي‎شود. نكته‏ي جالب اضافه شدن كلمه‏ي شرمنده است كه معاني زيادي دارد.
از جمله اين كه:
ببخشيد! ماموريم و معذور.
ما هم مثل شما.
زور پرزور بود نتوانستيم جلوش بايستيم.
در راستاي پاسخ‎گويي و اجراي منويات مقام معظم اين كلمه را اضافه كرديم.
خودمان هم مي‎دانيم كه كار مسخره‏اي داريم مي‎كنيم.
...


 
| Permalink |


دانشجو مجبور شد که خودش فریاد بزند: دانشجو زنده است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حمید رضا علاقه‌بند

پاییز. آذر. هوای سرد. تابستان. تیر. هوای گرم. کوچه. راه. مدرسه. دیوار. تقاطع. معلم. خانم. ناظم. آقا. جدول. مسئله. ضرب. تقسیم. مساوی. صفر. قانون. لباس مشکی. چله تابستان. چله زمستان. تحقیر. اجازه. نابودی. تجاوز. خاک. خانه. خرابی. ویرانی. نشئه. جادو. هذیان. دارو. خواب. دیازپام. کلونازپام. پوکساید. بوف. صادق. نیروانا. عدس. تخته. تیغ. سکوت. شیشه. چشم. گاو. دشنه. بوسه. توهم. گنگ. منگ. پرسه. پیاده. سیلی. سراب. سرب. سرگیجه. اسپینوزا. تهوع. راه بندان. نجات. خیال. خاموشی. فکر. افکار. مشت. لگد. خون. خودویرانگری. اعتراض. فریاد. شورش. طغیان. مرگ. رهایی.

پی نوشت:
به همه کسانی که فکر می کنند رفتار دانشجویان در مراسم 16 آذر سال 83 اشتباه بود.

 
| Permalink |

Friday, December 10, 2004


خاتمی تنها
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
م. اصلاحی

روزگار غريبی است. خرداد ۷۶ را به ياد دارم که بارها با خودمان تکرار کرديم: ان الله لا يغير ما بقوم حتی يغيروا ما بانفسهم. خداوند تغيير در آنچه برای قومی مقدر کرده، نمی‌دهد تا اينکه خودشان آنچه بر سرشان آمده را تغيير دهند. خوشحال بوديم که کاری کرده‌ايم. نه من. نه ما چند نفر. نه خانواده ما .... ملت ما. سال 77 دانشگاهی شديم. به دنبال آن چيزی می‌گشتم که باعث شده بود دانشگاه اينقدر از خاتمی و انديشه‌اش دفاع کند. انديشه؟ مطالعه؟ انجمن؟ بحث؟ تريبون آزاد؟ چه بود؟ چه بود که دانشجويان را اینقدر به آرمان اصلاح گری و اصلاح طلبی نزدیک کرده بود؟
خاتمی آورنده اندیشه ای نو بود: آزادی در اندیشه، منطق در گفتگو، قانون در عمل. و این چیزی نبود که هرکسی آن را بفهمد.
قتل زنجیره ای شد. خروشیدیم. تبلیغات کردیم. اسف خوردیم. وزارت اطلاعات پاکسازی شد. امن شد. تاحدی هم قابل اعتماد شد. امروز اگر کسی از اطلاعات بیاید مرا ببرد خیالم کمتر ناآسوده است تا سالهای سعید امامی. ولی خون مظلومانی بر زمین ریخته بود که هرگز حقش ادا نشد و مقصرش مجازات نگردید. ماهم ساکت شدیم. شاید خسته. شاید فراموشکار.
خاتمی به جای خامنه ای هزینه اش را پرداخت. عذر خواهی کرد و فشارها را متحمل شد. این چیزی نبود که هرکسی را یارای تحمل آن باشد.
18 تیر شد. خروشیدیم. با خودم گفتم - همان زمان - که اگر دانشجو بیدار شود و به اندیشه رو بیاورد، با این همه انگیزه و امید و ایمانی که به مبارزه برای آزادی داریم، حتما پیروز می شویم. حتما... ولی دریای خروشان خشم دانشجو که به غبار زمان و بی درایتی هدایت کنندگان حرکت های دانشجویی فرونشست، عمقی از اندیشه در زیر آن نبود. ماهم ساکت شدیم. شاید خسته. شاید فراموشکار.
خاتمی به دنبال آرامش بود. چراکه در بلوا، نیروی های نظامی بودند که کار را دست می گرفتند. بسیج همه جا بود. گویی همه ایران کوی دانشگاه بود.
حجاریان ترور شد. خروشیدیم. دوباره به خود آمدیم که دشمن آزادی ما خیلی خطرناکتر از آن چیزی است که تصورش را می کردیم. برای اولین بار خود راستی ها هم جرئت نکردند از عملکرد عمله شان دفاع کنند. هرچند بعدها که آب ها از آسیابش افتاد و حجاریان دوباره به زحمت راه افتاد و با زحمت حرف می زد، خیلی ها از اینکه ایشان توفیق شهادت پیدا نکرده ابراز ناخوشنودی کردند. ما هم ساکت شدیم. شاید خسته. شاید فراموشکار.
من در حضور وزیر کشور بودم که خاتمی مدام ماجرا را پیگیری تلفنی می کرد تا عسکر را دستگیر کردند. از سفر که آمد از فرودگاه مستقیم بر بالین حجاریان رفت.
نزدیک انتخابات دوم می شدیم. مرتضوی 120 نشریه و روزنامه را باهم بست. خروشیدیم. ولی اینبار زبانمان را بریده بودند. دهان ها باز بود به فریاد ولی بی صدا. از ترس زندان و از توهم اینکه این راه پیروزی ندارد همه تحمل کردند، ساکت. ما هم ساکت شدیم. شاید خسته. شاید فراموشکار.
تصور چانه زنی های بی سرو ته و بی سرانجام برای هر کس که یک بار گیر یک احمق افتاده باشد دردناک است. خاتمی بود که رفت با امثال علیزاده (دادگستری) و مرتضوی چانه زنی های فراوان کرد.
سپاهی ها در حضور خاتمی و خبرنگاران بیانیه ای علیه او خواندند. علیه وضعیت فرهنگی. رسما تهدید به کودتا می کردند. کسی جرئت نداشت حرفی بزند.
خاتمی تنها کسی بود و هست در مملکت که مخالفش را با لبخند نگاه می کند و سخنش را به رسمیت می شناسد. کاش این کلمه اینقدر کلیشه ای نشده بود تا مفهومش را بهتر بفهمیم. «مخالفش را به رسمیت می شناسد»
خاتمی را به طرز فجیعی تلویزیون خراب می کرد. هرچه می توانست توهین و افترا و دروغ می گفت. خاتمی ترجیح داد دیگر در تلویزیون برنامه نداشته باشد. ضررش بیشتر نفعش شده بود. ما هم گویی دلمان می سوخت که او را بیشتر از این تحت فشار قوای بیرحم فرماندهی کل قوا ببینیم. پس ساکت شدیم. شاید هم خسته.
خاتمی بود رئیس جمهوری که هیچ راهی برای رساندن پیامش به طرفدارانش نداشت.
...خلاصه کنم... خاتمی را آوردیم. ما. ملت ایران. و در بدترین لحظات تنهایش گذاشتیم. و امروز که متولدین دهه 50دیگر در دانشگاه نیستند و متولدین دهه 60 آمده اند، این تربیت شدگان دهه رفسنجانی فراموش کرده اند چه کسی برای آنها حق حرف زدن و انتقاد کردن فراهم کرد در حالیکه تربیت شدگان دهه جنگ از این حق محروم بودند و برایش مبارزه ها می کردند. فراموش کردند که سال 75 آزادی معنیش این بود که تو بتوانی نه به رئیس جمهور و رهبر، که به یک وزیر انتقاد کنی و بازداشت نشوی. ولی امروز در حالیکه تو رو در روی رئیس جمهور می نشینی میان کلامش - که هرگز نمی گذاری تمام شود - فحش میدهی، کسی در اوین سراغت را نمی گیرد. شب در خانه می خوابی. بگذریم که رئیس جمهور به سخنت گوش می دهد و یادداشت می کند و پاسخت را می دهد و تو نمی فهمی که این چه دستاوردی است که در کل آسیا فقط ایران دارد و بس. شاید هم ژاپن اندکی.
تو، که در امروز به نام دانشجو رای دانشگاه را از خاتمی پس می گیری، گمان می کنی که مبارزه را خاتمی باید می کرده و آزادی را به معنایی که تو سفارش می دهی، باید می آورده و تنها باید به جنگ سپاه و دادگستری و صدا و سیما و شورای نگهبان و همه و همه می رفته که تو امروز با دوستانت - مثل خودت دمدمی مزاج و خوشگذارن - در دانشگاه شاد بگردی.
ادامه خواهم داد - ان شاء الله - که امروز به گفتن آن چیزهایی پرداختم که خاتمی در آنها موفق نبود. به موفقیت هایش هم خواهم پرداخت تا بدانیم که او - گرچه قصد قیاس ندارم - در این زمانه به مانند مصدقی است در سال 32. با هوچی بازی و تبلیغات و اختلاف افکنی و در نهایت کودتا سرنگونش کردند و حتی اکنون هم این آخوندها نمی خواهند نام نیکی از او برده شود. خاتمی را هم می خواهند با دروغ پراکنی و اختلاف افکنی و تبلیغات کنار بگذارند و هرگز نام نیکی را از او تحمل نخواهند کرد. تا ما چه کنیم... تا ما چه مقدار به عهد خود وفادار باشیم.

 
| Permalink |


ريزه ميزه در مورد حقوق بشر
(به مناسبت 10 دسامبر)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقطه ته خط

حقوق بشر از اين به بعد سر برج پرداخت مي‌شود. از كليه‌ي كساني كه بشر هستند تقاضا مي‌شود براي دريافت حقوق‌شان مراجعه كنند.
***
حقوق بشر حقوق بشرهايي است كه بشرترند.
***
حقوق بشر اعلاميه‌اي است كه هميشه مي‌توان آن را بايگاني كرد اما نه براي هميشه.
***
حقوق بشر چيزي است كه برخي افراد و حكومت‌ها وقتي خودشان به دردسر مي‌افتند يادشان مي‌آيد.
***
براي اين كه روحيه‌ي طنزتان قوي شود كافي است در ايران زندگي كنيد و گاهي هم اعلاميه‌ي حقوق بشر را بخوانيد. از دو حالت خارج نيست يا از خنده مي‌ميريد يا از غصه.
***
يك مصاحبه در ايران: آقا شما حقوق بشر رو رعايت مي‌كنين؟
آقا: والله ما كوچيكتر از اوني هستيم كه حقوق بشر رو رعايت كنيم.
***
طرحي براي يك شعر جيغ بنفشي مايل به سپيد:
حقوق بشر
حقوق بش
حقوق ب
حقوق
حقو
حق
ح
حناق!
***
طرح يك تابلو در دو كشور:
كشورهاي خوب: هيس! لطفاً حقوق بشر را رعايت فرماييد.
كشورهاي بد: هيس! حقوق بشر نفهمد.
***
طرح يك فيلمنامه‌ي انيميشن بي‌تربيتي (18 سال به بالا پليز):
يك نوزاد در حال به دنيا آمدن است. (توجه كنيد: در حال به دنيا آمدن است). همين كه سرش را بيرون مي‌آورد مي‌بيند كه همه جاي كره‌ي زمين، جنگ، تروريسم، فقر، فحشا، ستم، استثمار، بمباران اتمي، بمباران شيميايي، بمباران ميكربي، تيرباران، اعدام، زندان، شكنجه، گردن‌زني، نسل‌كشي، سركوب، قتل‌عام، غارت، تجاوز، مرگ و كشتار و خون و خونريزي است.
نوزاد وحشتزده تو مي‌رود و زيپ را مي‌كشد. پايان.

 
| Permalink |

Thursday, December 09, 2004


بمناسبت 10 دسامبر روز جهانی حقوق بشر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس



"همه افراد بشر با حقوق و آزادی‌های مساوی و محروم نشدنی به دنیا می‌آیند"* این جمله‌ایست که امروز 10 دسامبر در سراسر جهان تکرار می‌شود. 10 دسامبر 1948 روزی بود که مجمع عمومی سازمان ملل متحد اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر** را به تصویب رساند. امروزه این اعلامیه بعنوان استاندارد جهانی برای دفاع و بهبود حقوق بشر در آمده است. تصویب این اعلامیه اولین دستیافت بزرگ سازمان ملل متحد بود. بعد از آن هر سال 10 دسامبر، بعنوان روز جهانی حقوق بشر در سراسر دنیا جشن گرفته می‌شود.
امسال روز جهانی حقوق بشر به آموزش حقوق بشر اختصاص داده شده. رهبران کشورهای جهان در مجمع عمومی سازمان ملل گرد هم می‌آیند تا خاتمه دهه آموزش حقوق بشر (1995 تا 2004) را اعلام کنند و در مورد اهداف آینده برای بهبود حقوق بشر در جهان به بحث و تبادل نظر بپردازند. انتظار می‌رود که مجمع عمومی برنامه‌ای جهانی برای آموزش حقوق بشر اعلام کند؛ که اولین فاز آن از 2005 تا 2007 به آموزش حقوق بشر در مدارس ابتدایی و راهنمایی اختصاص خواهد یافت.
در حین نوشتن این سطور مواد این اعلامیه را چند بار خواندم؛ داشتم فکر می‌کردم که چند مورد از این موارد در کشور ما رعایت می‌شود. (البته بنا به گفته سخنگوی نابغه قوه قضاییه همه موارد!)؛ نظر شما چیست؟

*"All human beings are born with equal and inalienable rights and fundamental freedoms"
** اعلامیه جهانی حقوق بشر به فارسی و انگلیسی.

 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى