اين كه ما مينويسيم و شما مي خوانيد البته چيز عجيبي نيست. اين جايش عجيب است كه يك دفعه 60 درصد مطالب منتشر شده در اين چنين رسانه اي از كشوري مثل ايران بيرون مي آيد. اين واقعيت كه ايران فقط كمي بيش از يك درصد جمعيت دنيا را تشكيل مي دهد نشان دهنده ي موضوعات اجتماعي قابل بحثي در اين مملكت است. اولا نشان مي دهد كه ما چه قدر از نظر آزادي بيان در مضيقه ايم. ثانيا نشان مي دهد كه چه قدر حرف براي گفتن داريم و ثالثا نشان مي دهد به اين سطح از درك و شعور اجتماعي رسيده ايم كه حرف هايمان را مكتوب كنيم و از كوچك ترين روزنه هاي موجود براي انتشار بدون سانسور آن استفاده كنيم. از قسمت اولا سياستمدارانمان بايد بروند سرشان را به ديوار بكوبند (البته اگر غيرت داشته باشند) و از قسمت دوم و سوم مي توان وجود يك نيروي عظيم را نتيجه گرفت كه به صورت بالقوه ميتواند بسيار سازنده باشد. شما فكر ميكنيد آيا مي توان به سازمان دهى اين نيرو پرداخت؟ آيا چنين انتظاري از وبلاگ داشتن استفاده از يك ابزار در مسيري جز كاركرد اصلي آن نيست؟ آيا با اين كار ما هم به سرنوشت برخي فيلم سازان بعد از انقلاب دچار مي شويم كه اثرشان را با هدف سازندگي و گسترش دين مي ساختند و فراموش مي كردند كه كاركرد اصلي سينما سرگرمي است؟ (البته كتمان نمي كنم كه از سينما مي توان استفاده هاي بسياري كرد ولي اصرار دارم كه كاركرد اصلي اش سرگرمي است)
پس شايد به تر باشد كه از اين رسانه انتظارات غير منطقي نداشته باشيم. اين رسانه نمي تواند جاي خالي نهاد هاي مدني، احزاب، مطبوعات و راديو تلويزيون آزاد و مانند آن را بگيرد اما مي تواند براي به وجود آمدن آن ها زمينه سازي كند. وقتي نمي توان به خاطر آلودگي هوا در خيابان ورزش كرد ميتوان حداقل كمي در خانه ورجه وورجه كرد. من هم از اين وبلاگ همين قدر انتظار دارم. همين