--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Wednesday, June 30, 2004


انتخابات پر شور!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

چشم دشمنان نظام مقدس کانادا در آمد از بس که انتخابات پر شور بود! نتايج اين انتخابات تا حدى غير منتظره بود . اما نکته جالب اينکه همه حزب ها و هواداران تا پاسى از شب شادى مى کردند و کسى ناراضى نبود! در ونکوور و بريتيش کلمبيا (سواحل غربى) به دليل اختلاف زمانى راى گيرى هنوز در حال انجام بود که جشن شادى کبکى ها در سواحل شرقى به پا شد. (‌اينهم خودش يک باگ انتخاباتى است که قرار است فکرى به حال آن بکنند. ديدن نتايج شرق بر تصميم غربيان تاثير مى گذارد. مشکل اين است که کره زمين گرد و کشور کانادا مقدارى وسيع مى باشد!) آراى هر حوزه به صورت آن لاين بلافاصله بعد از اتمام زمان انتخابات آن حوزه شمارش ميشد و بلافاصله نتايج روى خروجى خبرگزارى ها و صفحات تلويزيونى تمام رسانه هاى کانادايى مى رفت. (‌به قول هودر، تعداد انتخاب شدگان هر حزب هم با رنگ مخصوص به همان حزب نشان مى داده ميشد.)
در هر حال حاصل کار به اين ترتيب شد که حزب ليبرال اکثريت مطلق خود را از دست داد اما با يک اکثريت ضعيف توانست ۱۳۵ کرسى پارلمانى را بدست آورد. محافظه کاران در نهايت با ۹۹ کرسى دوم شدند و حزب بلاک و NDP به ترتيب با ۵۴ و ۱۹ کرسى در مکان هاى بعدى جاى گرفتند ، ساير احزاب مانند حزب سبزها و کمونيست و حزب جديد التاسيس مارى جوانا(!) - اين آخرى طرفدار آزادى کامل خريد و فروش مارى جوانا است! - و ديگر احزاب هيچکدام نتوانستند حتى يک نفر را به داخل پارلمان بفرستند. يک نفر و فقط يک نفر «کانديداى مستقل» و بدون وابستگى به هيچيک از احزاب توانست خود را از بريتيش کلمبيا به پارلمان برساند . حزب محافظه کار گرچه نتوانست پيروز انتخابات شود اما افزايش قابل توجه کرسى هاى اين حزب در پارلمان نسبت به دوره قبل چون يک شمشير داموکلس بالاى سر مارتين خواهد بود.همينطور احزاب بلاک و NDP که کرسى هاى ليبرال ها را تصاحب کرده اند، هر چند که امروز پل مارتين - درحاليکه احزاب ديگر خود را براى چانه زنى و مذاکرات ائتلافى آماده مى کنند - در يک اظهار نظر جنجالى اعلام کرد حاضر به ائتلاف با هيچ حزبى نيست!

در حاشيه : هر آنچه که قبلا در مورد پيش بينى هاى انتخاباتى نوشته بودم بر مبناى نظر سنجى هاى موجود بود که ظاهرا نتايج انتخابات با آنها تفاوت دارد.

 
| Permalink |

Tuesday, June 29, 2004


جريمه
ــــــــــ
آرمين راد

اگر در آمريكا پوست ميوه را از پنجره‏ي ماشين به بيرون پرتاب كنيد، در حدود قيمت اتومبيل‎تان جريمه مي‎شويد. در ايران جريمه‏ي بدترين و سنگين‏ترين خلاف‎هاي رانندگي حتي به يك‎صدم قيمت اتومبيل هم نمي‎رسد. پس طرح افزايش تدريجي جريمه‏ها كه چند وقتي است دارد اجرا مي‎شود يك طرح مدرن و كاملا مناسب است. مخالفين اين طرح بيش‎تر از اين ناراضي‎اند كه نظم اعصاب‎خردكن موجود در بي‎نظمي خيابان‎ها را به‎هم مي‎ريزد، يعني هنوز بقيه‎ي قسمت‏ها اشكالات فراواني دارند و اين طرح با بقيه‏ي قسمت‏هاي جامعه نمي‎خواند.
پاسخ مشخص است. ما نمي‎توانيم جامعه‏ي بيماري را به كه خوردن كثافت عادت كرده است درمان نكنيم. درمان بايد به صورت تدريجي آغاز شود. طبيعي است كه در اين بين كه ميكروب‎ها از بين مي‎روند ممكن است تعدادي از باكتري‎هاي مفيد هم از بين بروند اما گريزي از درمان نيست.
در هر صورت مدتي است كه در نيروي انتظامي تفكر مدرني ظهور كرده است كه نسل مديران جديد اين نيرو مثل سردار قاليباف و سردار طلايي طلايه‏دار آن هستند. اصلاحاتي كه در اين نيرو در اين چند سال (79 تا كنون) رخ داده شايد جزء موفق‎ترين بخش اصلاحاتي باشد كه در كشور اتفاق افتاده است. حتي در نحوه‏ي برخورد با متهمين سياسي در مجموع تفاوت عمده‎اي بين موقعي كه متهم در اختيار سپاه است و وقتي كه در اختيار نيروي انتظامي است گزارش شده و در مواردي حتي پليس به روحيه دادن به متهمين و خانواده‏ي آنان پرداخته است. البته كاستي‏ها هنوز هم كم نيست اما وقتي فكر و تخصص پشت قضيه باشد و آدم آن را احساس كند، مي‎توان از خطاها چشم‏پوشي كرد و به به‏بود سيستم اميدوار بود. موفق باشيد سردار.


 
| Permalink |


بيچاره شطرنج!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

شادى صدر مقاله اى در روزنامه شرق به عنوان «قلعه رفتن» نوشته است و به موضوع سازمان هاى مدنى و غير دولتى و اصلاحات غير سياسى پرداخته است. به کليت مقاله ايشان که دست بر قضا چارچوب منسجمى دارد کارى ندارم اما و صد اما ايشان در ابتداى مقاله خود نوشته اند:

« در بازى شطرنج، وقتى بيشتر مهره هاى مهم حذف شده اند و شاه در وضعيت تهديد جدى كيش و مات شدن قرار دارد، گاهى از روشى استفاده مى كنند كه به آن «به قلعه رفتن» يا به طور خلاصه «قلعه» مى گويند. در اين روش شاه، پشت سه سرباز و يك قلعه پناه مى گيرد. به نظر مى رسد با تغيير وضعيت در انتخابات آينده رياست جمهورى با كنار رفتن احتمالى اصلاح طلبان وضعيت «قلعه» در جامعه مدنى ايران حاكم خواهد شد. »

بنده به عنوان يک آدم علاقمند به ورزش فکرى مظلوم ديار ما يعنى شطرنج بابت اين اظهارات دو روز عزاى عمومى اعلام مى کنم!! خوانندگان عزيز خود بهتر از من ميدانند که اولا قلعه رفتن «روش» نيست يک «حرکت» است ثانيا معمولا در اوائل بازى بايد انجام شود نه در اواخر آن ، ثالثا يکى از شروط قلعه رفتن هم آن است که شاه (‌يا جديدا آقا!!) نبايد در وضعيت کيش باشد و خانه هاى عبور شاه نيز نبايد زير ضرب «دشمن» باشد!

نميدانم اين مقاله صفحه مهم سياسى از زير دست چند نفر از دوستان روزنامه شرق رد شده ولى يا حواسشان نبوده يا اينکه کسى براى شطرنج چندان اهميتى متاسفانه قائل نيست. تصور کنيد اگر همين اشتباهات در مورد فوتبال پيش مى آمد و شادى خانم مثلا کرنر و پنالتى را با هم اشتباه گرفته بودند، الان چه جنجالى به پا شده بود!

در هر حال دست اندر کاران روزنامه وزين شرق فضا را ژورناليستى تر مى خواهند که فى نفسه بد نيست اما اگر هم قرار است براى جذابيت يک مقاله موضوع آن با يک مثال جالب همراه شود، در بيان مثال دقت لازم صورت گيرد. خانم شادى صدر مى توانست به راحتى بنويسد : « گاهى اوقات در شطرنج حرکت قلعه رفتن در اواخر بازى صورت مى گيرد و … [ البته از سه پياده و رخ (‌يا به قول ايشان قلعه) بهتر است چيزى گفته نشود چون آن هم اصلا دقيق نبود.] » مى بينيد که اتفاقا مطلب جذابتر هم ميشد.

 
| Permalink |

Monday, June 28, 2004


نان و ايمان
ــــــــــــــــــــ
نيكو اميری

« هر که در اين سرا درآيد، نانش دهيد و از ايمانش مپرسيد؛‌ چه آن‌کس که به درگاه خدا به جان ارزد،‌ البته بر خوانِ بوالحسن به نان ارزد. »
قريب به هزار سال پيش، پيری در خرقان*،‌ اين جملات را بر سر در خانقاه خود نوشت.
عجب پيشرفتی كرده‌ايم ما!

*: شيخ ابوالحسن خرقانی. شيخ از سال 352 تا425 قمری در خرقان -قصبه‌يی در حوالی بسطام- می‌زيست.


 
| Permalink |

Sunday, June 27, 2004


گاو، ساندويچ و اسلام
ــــــــــــــــــــ
آرمين راد

آنان كه شير را با گاو مي‏فروشند و نوشابه را با ساندويچ و جمهورى را با اسلام، جفاي بزرگي در حق گاو، ساندويچ و اسلام مي‎كنند. و چه خدمتي بزرگ‎تر از اين به دشمنان گاو، ساندويچ و اسلام. زور كه باشد، نفرت مي‏زايد و دشمني. مي‎پندارند كه حرمت‎ها و ارزش‎ها را پاس مي‎دارند. زهي خيال باطل! آن قدر كه شوراي نگه‏بان تخم كينه و نفرت كاشته است اسراييل تا صد سال نمي‎توانست بكارد.
اگر بتوان از آن دو اولي گذشت، از اين آخري نمي‎توان به اين راحتي گذشت. ظلم كرديد آقايان! ظلم پايدار نمي‎ماند. منتظر باشيد.


 
| Permalink |


سانحه هوايى
ــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

بى‌بى‌سى دقايقى پيش اعلام کرد که يک فروند هواپيماى ايرباس اى-۳۰۰ ايران اير که تهران را به مقصد دوبى ترک کرده بود در اطراف بافق سقوط کرده است. گفته ميشود که تمامى سيصد سرنشين اين هواپيما کشته شده اند. هنوز مقامات ايرانى در اين مورد توضيح رسمى نداده اند.

فراموش نکنيد که به طور متوسط در هر پنج روز يک هواپيماى ايرباس ايرانى - دقيقا مثل همانى که ناو آمريکايى وينسنتز بالاى خليج فارس زد و جام زهر به امام خورانده شد - سقوط مى کند و تمامى سرنشينان آن کشته مى شوند. در هراس نباشيد! خبر بالا جعلى است اما متاسفانه به طور آمارى صحت دارد!

- « دست فرمونم بيسته. عمرا کسى نتونه جلوى من ويراژ بده. »
- « ايشالا چيزى نميشه. بعدشم مرگ و زندگى دست خدا است. »
- « بذار بميريم راحت شيم از اين زندگى نکبت. »
- « خوب به من چه؟ چيکار کنم حالا؟ »
- « الهى به اميد تو، ماشين من بيمه حضرت عباسه »

اين ديالوگ هاى کليدى ايرانى براى همه ما آشناست. در اين مورد باز خواهم نوشت.

 
| Permalink |

Saturday, June 26, 2004

 


خدای دل و خدای ريش

در پاسخ به مطلبی از آقای ابطحی
ــــــــــــــــــــــــــ
نقطه ته خط

كابوس می‏بینی. یا شاید فكر می‏كنی كابوس می‏بینی، یك اتاق، یك میز، دو صندلی. دونفر نشسته بر روی صندلی‏ها. چیزی مثل یك متهم و یك مستنطق. بازجویی؟ نه بازجویی بازجویی كه نه. یكی تو دیگری كسی كه هیچ گاه ندیده و نمی‏شناسی اما او تو را می‏شناسد و در روزهای گذشته سایه به سایه دنبالت بوده است از محلات كودكی تا همسایه‏ها، ‌دوستان، آشنایان، علایق، سلایق، و حتی میزان و طول ریش و سبیل‏ات یا كوتاهی و بلندی چادرت در ایام مختلف را خیلی بهتر از تو می‏داند و فقط یك چیز را نمی‏داند كه می‏خواهد امروز و در این ساعت آن را در لایه‏های درونی ذهن و روحت تفتیش كند و بیرون بكشد. شاید... شاید آرزو می‏كرد كه با یك مته‏ی بزرگ یا چكش برقی، جمجمه‏ات را سوراخ كند و محتویات آن را بیرون بریزد و آن چه را كه در مغزت برای او ـ فقط او ـ اهمیت دارد. زودتر بیابد و خوشحال از ادای وظیفه آن را در پوشه‏ی روبرویش بنویسد.
از همه چیز می‏پرسد به جز كار و تخصص‏ات از دین، سیاست و حتی فلسفه و حركت جوهری ملاصدرا.
ـ شعر از كی بلدی؟
ـ مولانا
ـ یه بیتشو بخون
از دریا چه می‏توان گفت؟ شرمت می‏شود با كلام مولانا كاسبی كنی. سعی می‏كنی یك چیز ساده بگویی كه طرف نیز حالیش شود:
بند بگسل، باش آزاد ای پسر
چند باشی بند سیم و بند زر
فرضیه‏ی توطئه و اصل برائت معكوس به كار می‏افتد. از دیدگاه روانكاوی مستنطق روبرویت، تو حتماً آشوب‏گر و به دنبال بند گسستن هستی و این نوع افراد برای همكاری جمعی خطرناكند احساس گالیله را رد برابر دادگاه كلیسا درك می‏كنی كه می‏گفتند: بگو! بگو زمین گرد نیست، بگو زمین نمی‏چرخد.
ـ به نظر تو توسعه‏ی اقتصادی بهتره یا سیاسی؟
ـ خب...می‏شه گفت فعلاً توسعه‏ی فرهنگی لازم‏تره بعد اقتصادی.
ـ چرا؟ این همه مشكل اقتصادی كه هست و این همه هم در مورد توسعه‏ی سیاسی میگن.
ـ بله هست ولی وقتی فرهنگ درستی به عنوان زيربنای جامعه نباشد، در بهترین وضعیت اقتصادی و سیاسی هم امكان فساد وجود دارد.
تو هم چقدر ساده‏ای؛ او در پی نكات منفی و نقطه ضعف‏هایت آمده نه نكات مثبت و كارآیی‏ات او نه كاری به تخصص تو دارد و نه به تعهدت و نه به سواد و معلوماتت و نه به این كه چه توانایی‏هایی داری و چه می‏توانی بكنی، همین كه گمشده‏ی خودش را از هزار توی ذهنت بیرون بكشد، برایش كافی است و اگر نتواند مجبور می‏شود ریا و ظاهر‏سازی‏ات را قبول كند.
بعد تمام می‏شود. مثل هر كابوسی كه بالاخره تمام می‏شود.
ـ بفرماین، جواب می‏دیم.
جواب می‏دهند مدتی بعد. نه، جواب نمی‏دهند، هیچ كاغذ و نامه و مدركی نیست. همین كه شفاهی به تو می‏گویند: نه، یعنی حرف زیادی موقوف.
یادت هست وقتی بیرون آمدی یكی پرسید:
ـ شیری یا روباه؟
خنده‏ات می‏گیرد:
ـ شیرها را می‏دوشند و روباه‏ها را می‏فروشند مثل این كه گوسفند بودن بیشتر ملاك است،‌چه چاره؟
و حالا تو مانده‏ای كه خواهر كوچكت كفش ندارد،‌ تو مانده‏ای كه باز هم پینه‏ی چادر مادرت را بشماری تو مانده‏ای كه پول داروهای پدر بیمارت را از كجا بیاوری، تو مانده‏ای و یك دنیا شرم از حضور مدام صاحب‏خانه برای طلب كرایه‏ی معوق،‌تو مانده‏ای كه هیچ یك از این‏ها برای آنی كه در كابوست بود، هیچ اهمیتی ندارد، خدای او با خدای باورهای تو تفاوت دارد. خدای او خدای ریش و بلندی آن است و خدای تو خدای دل. خدای او خدای آداب قضای حاجت و بیت‌الخلاء و نحوه‌ی طهارت است و خدای تو همه پاكی و مهر. تو مانده‏ای و قلبی كه در برابر این تبعیضات مچاله می‏شود تو مانده‏ای و زخم این همه سال و ماه دویدن و دویدن و دویدن، تو مانده‏ای و سال‏های سال غربت در كشور و دیار خودت بی‏سرمایه و پارتی و به دنبال كاری كه مثل آدم، مثل بشر، مثل انسان، مثل این همه مسلمان، مثل این همه نامسلمان، مثل این همه ایرانی، مثل این همه انیرانی، بتوانی زندگی ـ فقط زندگی ـ كنی و از فضای پرلجن و متعفن سیاسی ایران دور باشی. هر سال هزاران جوان در ایران بدین گونه قربانی نئو انكیزسیون می‌شوند!
اما، اما یك چیز هست كه مهم‏تر از همه‏ی اینهاست. چیزی كه مثل كورسویی در تاریكی ذهنت می‏درخشد. چیزی كه در روزگار حجاب نان، روزگاری كه سیاست، عاطفه را سوزانده و باورهای انسانی را به خاكستر نشانده، تو را به فردا پیوند می‏زند و آن این كه خودت هستی، وجود داری، نفس می‏كشی، فكر می‏كنی، راه می‏روی و زندگی با یا بدون این كابوس‏ها می‏گذرد و می‏توانی با تمام وجود در قلبت مانند گالیله بعد از محاكمه و اعتراف به نچرخیدن زمین، آزادانديشانه و بی‏دغدغه فریاد بكشی: «اما آن می‏چرخد!».
 
| Permalink |


انتخاب اصلح!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

انتخابات روز دوشنبه اين هفته در کانادا بعد از حدود يک دهه انتخاباتى است که تا دقيقه نود کاملا مشخص نيست که کدام حزب برنده آن خواهد بود. آخرين نظر سنجى ها از برترى اندک محافظه کاران خبر ميدهد، اما يک نکته وجود دارد و آن اين است که عده اى از کسانى که قصد راى دادن به کانديداهاى حزب محافظه کار را دارند به خاطر نارضايتى از عملکرد ليبرال ها است که به محافظه کاران متوسل شده اند و در آخرين لحظه ممکن است به کانديداهاى احزاب ديگر راى بدهند. در اين بين هواداران موسمى حزب سوم يعنى حزب NDP يا نئو دموکرات ها ممکن است در اين رقابت تنگاتنگ نقش عمده اى در سرنوشت انتخابات بازى کنند. عملا در استان هايى مانند بريتيش کلمبيا اين NDP ها هستند که به قول معروف نان ليبرال ها را آجر کرده اند و حجم زيادى از آرا چپ که مى توانست به حساب ليبرال ها ريخته شود به نفع نئو دموکرات ها در صندوق ها ريخته ميشود و در اين بين جک ليتون و حزبش (‌NDP) که مدام هر دو حزب رقيب را مورد انتقاد قرار مى دهد، موضع ائتلافى خود را مشخص نکرده است. NDP حزبى است که از نظر اقتصادى طرفدار افزايش تامين اجتماعى و خدمات عمومى و کاهش ماليات ها و از نظر اجتماعى داراى پايگاه وسيع در بين جوانان و خصوصا همجنس گرايان مى باشد و به طور کلى از نظر سياسى يک حزب چپ با گرايش سبز و طرفدار محيط زيست مى باشد. هر چند که سبز ها خودشان يک حزب جدا دارند که از محبوبيت کمترى بر خوردار است. ناگفته نماند که NDP با حدود هجده درصد آرا در کل از بختى براى پيروزى سراسرى در انتخابات بر خوردار نيست. غير از اين سه حزب يک حزب عمده ديگر هم وجود دارد. حزب Bloc حزبى است که طرفدار خودمختارى بيشتر استان کبک و پيگير مسائل فرانسوى زبان ها در سراسر کانادا است خصوصا تاکيد زيادى بر دوزبانه بودن رسمى کشور دارد. (‌که بر خلاف تبليغات رسمى کانادايى ها فرانسوى زبان ها در خارج از مناطق فرانسوى زبان کبک و قسمت هايى از انتاريو در بقيه مناطق با مشکلات زيادى دست به گريبان هستند) اين حزب در کل کشور حدود ده درصد هوادار دارد و معمولا مانند NDP مواضع تند و تيزترى دارد.

در هر حال بايد منتظر ماند و ديد که آيا استيفن هارپر اين رهبر نسبتا جوان آلبرتايى و تيمش آيا قدرت را در دست خواهند گرفت يا نه؟ ظاهرا تلاش هاى مرد زيرک و نطاق و کار کشته اى به نام پل مارتين - که بعد از اينکه زير آب نخست وزير محبوب سابق هم حزبى يعنى ژان کرتين را در سال گذشته زد، خواب هاى زيادى براى خود ديده بود - و انواع و اقسام تبليغات در مقابل چهره ظاهرا مظلوم و متين استيفن هارپر و ساير محافظه کاران موفق نبوده و کانادا ميرود که به اردوى راست هاى ماجراجو بپيوندد به نظر من نتيجه اين انتخابات در هر حال بر روى سرنوشت انتخابات نفس گير آمريکا نيز تاثير خواهد داشت.


 
| Permalink |

Friday, June 25, 2004


بلا!
پيش‏بيني اوضاع سياسي ايران
ــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد

تحريم اقتصادي ايران را كارتر سه روز پس از اشغال لانه‏ي جاسوسي شروع كرد. ده روز پس از آن در 23 آبان 58 دارايي‏هاي ايران در آمريكا كه به 12 ميليارد دلار مي‏رسيد مسدود گرديد. با ادامه‏ي تحريم‏ها و آغاز جنگ، آمريكا سياست مهار دوگانه را اجرا كرد و با تقويت و يا تضعيف يكي از طرفين هم به ادامه‏ي جنگ كمك مي‏كرد و هم مهار دو طرف را بدون اين كه خود وارد جنگ شود انجام مي‎داد. در واقع قدرت و واقع‎گرايي و عمل‏گرايي فوق‎العاده‎ي هاشمي رفسنجاني بود كه باعث شد سرداران جنگ‎طلب سپاه در دام بيافتند و ليستي بلندبالا از نيازمندي‎هاي خود ارائه كنند كه با ارائه‏ي اين ليست به آيت‎الله خميني جام زهر نوشيده شد و جنگ به اتمام رسيد. به عبارت ديگر تحريم‎ها و وضعيت اقتصادي ايران ممكن است دوره‏هاي پرافت‎وخيزي را طي كرده باشد اما اثر عمده‎اي در تصميم‎گيري‏هاي سران جناح تندرو نداشته است. ما با تحريم‎ها در واقع از جامعه‏ي جهاني منزوي شديم و اين به معني تعطيلي اقتصاد در ايران بود. در حال حاضر به جز بخش نفت عملا فعاليت اقتصادي قابل قبولي در سطح جهاني در ايران وجود ندارد و اين وضعيتي است كه سال‎هاست در ايران وجود دارد.
اين كه دولت‎مردان ايران به كرات اعلام كرده‎اند كه تحريم‏ها اثر چنداني بر ايران نداشته است منظورشان بر خشك‎مغزي جناح تندرو بوده است و البته از اين جهت حرف درستي است. اما مجموعه‏ي نظام جمهوري اسلامي با تمام ناكارآمدي‎هايش نشان داده كه خطرهاي بزرگ را خوب درك مي‎كند و اين مي‎تواند اميدواركننده باشد. آن چه در آينده مي‎توان انتظار آن را داشت تشديد حملات و تحريم‎ها عليه ايران به خصوص پس از انتخابات آمريكا و از طرفي نرم شدن تدريجي مسئولين جمهوري اسلامي است. قاضي مرتضوي به عنوان ويترين قوه‏ي قهريه‎ي جمهوري اسلامي به تدريج به يك چهره‏ي مهربان تبديل مي‎شود و حرف‎هاي خوب از زبان آقايان فراوان شنيده خواهد شد. زندانيان سياسي آزار كم‎تري خواهند ديد و شرايط براي اين فراهم مي‎شود كه كسي مثل هاشمي بتواند جام زهر را به ره‏بر فرزانه بخوراند و بحث رابطه با آمريكا را (و در واقع باج به آمريكا) به طور جدي مطرح كند. نكته‏اي كه بسيار مهم است اين است كه طرف ديگر دعوا يعني آمريكا در حال حاضر علاقه‎اي به مذاكره با ايران ندارد و نيازش وجود دشمني دولتي است كه به عنوان تهديد و هدف بعدي مطرح كند. بنابراين بايد منتظر بود و ديد كه آيا سرعت انعطاف آقايان بيش‎تر است يا قهر آمريكا. هر چند دوست دارم بنويسم كه تغيير رويه‏ي آقايان برنده مي‎شود اما اين آتش تندي كه در تن آمريكا افتاده است بعيد است اين فرصت را به ما بدهد.


 
| Permalink |


سلام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کودک گستاخ

بايد از يك جايي شروع كرد. نوشتن خودم تو وبلاگ گروهي زيباي فانوس رو مي‌گم. وسواس زيادي براي نوشتن دارم هر چند مي‌دونم وسواس معمولا نتيجه معكوس داره. من از امروز نوشتن تو وبلاگ فانوس رو شروع مي كنم . اسمي رو كه دوست دارم بالاي نوشته‌هام باشه همون اسمي هست كه براي وبلاگم انتخاب كردم ؛ آن كودك گستاخ! اسم وبلاگم هم از يكي از زيباترين دست نوشته هاي دكتر شريعتي گرفته شده: "نمي‌دانم پس از مرگم چه خواهد شد نمي‌خواهم بدانم كوزه‌گر از خاك اندامم چه خواهد ساخت ولي آنقدر مشتاقم كه از خاك گلويم سوتكي سازد، گلويم سوتكي باشد بدست كودكي گستاخ و بازيگوش و او يكريز و پي در پي دم گرم خودش را در گلويم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته سازد. بدين سان بشكند دائم سكوت مرگبارم را..."

وبلاگ نويسي تو فانوس رو از امروز شروع مي‌كنم به دليلي كه مي‌خونيد:
امروز 5 تيرماه سالروز به خاك سپاري پيكر پاك “ابوذر” زمان ماست. همو كه در غربت زيست، در غربت مرد و در غربت آرميد.
امروز من همان سوتكي را كه كوزه‌گر از خاك گلويش ساخته است را يافته‌ام، مي‌زنم فرياد تا آشفته سازم خواب ظالمان را. ولي مي‌دانم من تنها يك از آن طفلكان گستاخ و بازيگوشم؛ مي‌خواهم دست به سوي ديگر كودكاني كه آن سوتك را يافته‌اند دراز كنم تا فريادمان را بلندتر كنيم. چون ما مي‌توانيم. چون راه معلماني همچون “شريعتي” فانوس را‌همان است .
پاينده باشيد

 
| Permalink |

Wednesday, June 23, 2004


عشق مقدس (Sacred Love)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

Sting Sacred Love
هانوور 18 June - خبرگزاری فانوس

بالاخره طلبید و من هم سعادت حضور در کنسرت یکی از خوانندگان و موسیقی‌دانان خوب اروپایی-گوردون ماتیو سامنر یا Sting- را داشتم. یکی از خوانندگانی که به نظر من تمام ترانه‌های او هم از لحاظ موسیقی و هم از نظر متن ترانه قابل توجه است. عنوان این تور Sting در اروپا عشق مقدس (عنوان آخرین آلبوم وی- بخشی از متن ترانه عشق مقدس را در تصویر بالا نوشته‌ام) بود. حیفم آمد که دوستان از این تجربه عالی بی‌نصیب بمانند؛ البته این گزارش متفاوت از گزارش کنسرت قبلی من -که بطور ناخودآگاه به شکل جامعه شناسی کنسرت ایرانی درآمد- است! در این کنسرت همه چیز به بهترین شکل و سروقت بود...
چند کلامی راجع به استینگ: این خواننده 52 ساله گیتار و گیتار باس را بسیار زیبا می‌نوازد؛ و آهنگساز خیلی از ترانه‌ها نیز خود اوست. او عضو سازمان‌های بین‌المللی برای حفظ منابع طبیعی و همچنین سازمان عفو بین‌الملل است. به گفته خود او"به نظر من سازمان عفو بین‌الملل یکی از پیشرفته‌ترین سازمان‌های بین‌المللی بدون خشونت است که پول رایج در آن «جملات نوشته شده» و اسلحه آن «حروف» است! برای همین من عضو این سازمان هستم." بسیاری از ترانه‌های او از عشق می‌گویند (که شاعر خیلی از آنها خود اوست). برای اینکه بیشتر در مورد Sting و زندگی‌نامه او بخوانید به سایت رسمی او بروید. (همچنین می‌توانید به ترانه‌های او هم در سایتش گوش دهید)
این چند عکس محل کنسرت را ساعاتی قبل از شروع کنسرت و تجهیزات کنسرت نشان می‌دهد. علاقمندان از ساعت‌ها قبل محل‌های نزدیک سن را اشغال کرده بودند و زنبیل گذاشته بودند! جالب اینکه میانگین سنی حضار به نسبت بالا بود.
Picture 1; Picture 2 ; Picture 3 ; Picture 4 ; Picture 5
ساعت شروع کنسرت 7.5 بود. قرار بود خواننده‌ دیگری قبل از کنسرت اصلی ساعتی اجرای برنامه داشته باشد که بعلت عدم حضور این خواننده؛ گیتاریست استینگ تک‌نوازی زیبایی با گیتار به مدت نیم ساعت -راس ساعت 7.5- اجرا کرد. شاید زیباترین قطعاتی که او اجرا کرد آهنگ Shape of My heart آهنگ فیلم لیون(که آهنگساز آن ترانه نیز خود او بود) و قطعه‌ای از سباستین باخ بود.
کنسرت با آهنگی از آلبوم عشق مقدس آغاز شد و تقریبا تمام آهنگ‌های این آلبوم در خلال برنامه اجرا شد. ترانه زیبای Whenever I say your name که در اصل با همخوانی Mary J.Bligde اجرا شده در کنسرت با همخوانی این خانم (که اسمشون یادم نیست!) اجرا شد و او هم انصافا از عهده خواندن به جای کسی که ستینگ او را وارث صدای آرتا فرانکلین (Aretha Franklin) میداند خوب برآمد متن این ترانه فوق‌العاده زیباست (Whenever I say your name… I’m already praying).
آهنگ زیبای دیگری از این آلبوم آهنگ "این جنگ" (This War) است؛ که در زمان شروع زمزمه‌های جنگ علیه عراق ساخته شده، متن این ترانه نیز بسیار زیبا و تاثیر گذار است. در عکس‌های زیر هم تصاویری که در هنگام اجرای این ترانه پخش شد می‌توانید ببینید.این بخش از ترانه واقعا جالب است .
در طول کنسرت در پس زمینه توسط ویدیو پروژکتور تصاویری پحش می‌شد که با تناسب خوبی که داشتند لذت موسیقی را چند برابر می‌کردند.

  ;   ;  

*ستینگ در تمام طول کنسرت علاوه بر خواندن؛ گیتار یا گیتار باس نواخت و 2 آهنگ را تقریبا به تنهایی و با گیتار اجرا کرد( Picture 1; Picture 2 ) گروه نوازندگان هم هر کدام به نوبه خود هنرمندان فوق‌العاده‌ای بودند که هر کدام وقتی معرفی شدند قطعه‌ای بصورت تکنوازی اجرا کردند.
*در هنگام اجرای آهنگ زیبای Desert Rose نم نم بارانی هم باریدن گرفت. جالب اینکه قسمت‌های عربی این آهنگ را نیز خود Sting خواند!
* از ترانه‌های گروه Police هم ترانه معروف
Every Step you take اجرا شد.
* این هم چند تن از علاقمندان که گویا بلیط کنسرت را گیر نیاورده و از پشت‌بام همسایه به کنسرت گوش کردند؛ و گاهی هم حرکات آکروباتیک بر لبه پشت بام انجام می‌دادند!
* کنسرت 2 ساعت بدون توقف طول کشید و با تعظیم نوازندگان و استینگ به حضار و تشویق ممتد حضار به پایان رسید. 2 ساعتی که برای من کاملا منحصر به فرد بود.
* چند عکس دیگر:
Picture 1; Picture 2 ; Picture 3 ; Picture 4 ; Picture 5 ; Picture 5
بعد از خاتمه کنسرت تمام تجهیزات روی سن شاید در کمتر از 20 دقیقه جمع‌آوری و به داخل کامیون‌هایی که از انگلیس آمده بودند انتقال داده شد.
* در مجموع 15000 نفر از این کنسرت دیدن کردند؛ شاید بزرگترین نقطه ضعف کنسرت تماشاچیان بودند که در خیلی از موارد حتی حال دست زدن نیز نداشتند (اینهم یک سوزن به آلمانها)
در آخر می‌خوهم چند ترانه زیبا از Sting را به دوستان معرفی کنم تا اگر آنها را نشنیده‌اید حتما گوش دهید. ترانه
همه برای یکی؛ همه برای عشق : با همخوانی Rod Steward؛ Bryan Adams و Sting.
It's Probably Me : به اجرایی از این آهنگ که با همراهی اریک کلاپتون است حتما گوش دهید.
صعود و سقوط : ترانه ای از Craig David با همراهی Sting.

 
| Permalink |

Tuesday, June 22, 2004


دليلي براي مهاجرت نكردن
ــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

وقتي حسين رضازاده قهرمان وزنه‏برداري سنگين وزن جهان شد و ترك‏ها به او ده ميليون دلار پيش‎نهاد كردند تا تابعيت تركيه را بپذيرد، مردانگي كرد و نپذيرفت. درود!
حالا فرض كنيد اين پيش‏نهاد را قبول مي‎كرد و مدال‏هايي كه پس از آن مي‎گرفت نصيب تركيه مي‎شد و اخبارش به گوش ما مي‎رسيد. ميزان تاثير منفي اين امر در جامعه‏ي ايران بسيار بالا بود. در واقع ملت ايران، نااميدتر مي‏شد و با لب‎ولوچه‏ي آويزان به نظاره‏ي اين اتفاق تلخ مي‏نشست.
هر يك از متخصصيني كه ايران مهاجرت مي‎كنند، در واقع قسمتي از بزرگ‎ترين سرمايه‎ي اين مملكت را كه دانش و عقل نيروي انساني متخصص است از ايران خارج مي‎كند و اين ارزشش اگر از زور بازوي رضازاده بيش‎تر نباشد (كه هست) كم‎تر هم نيست. اينان حق دارند كه بگويند قدر ما را نمي‎دانند و ... اما تاثير منفي‎اي را كه بر حس سازندگي و نشاط و اميدواري به آينده در ايران مي‎گذارند را نمي‎توانند انكار كنند. لب و لوچه‏ي ملت ايران خيلي وقت است آويزان است. تقصير ما هم نيست اما با نرفتن مي‎شود كمي اميدواري را به اين تن‎هاي نااميد بازگرداند. بايد ماند.


 
| Permalink |


جايزه‌ی ويژه
ـــــــــــــــــــ
نيكو اميري


خوب! به‌سلامتي تكليف بنز الگانس هم معلوم شد! خدمت دوستاني كه در جريان نيستند عرض كنم كه چندي پيش بانك تجارت جايزه‌يي ويژه، همين بنز الگانس، را براي صاحبان حساب‌هاي پس‌انداز اين بانك در نظر گرفت. از وقتي كه خبر اعلام شد، كمتر كسي را ديدم كه در اين‌باره صحبت نكند. بالاخره آدم به شوخي هم شده حرف‌هايي مي‌زند ولي جالب توجه آن‌هايي هستند كه به‌طور جدي در اين موارد بحث مي‌كنند و نقشه مي‌كشند. در جمع آشنايان ما زن و شوهري هستند كه هم خانه دارند،‌ آن هم نه يكي بلكه دو تا، هم ماشين، هم درآمد قابل قبول و از همه مهم‌تر دو فرشته‌ي كوچك كه به تمام اين‌هايي كه گفتم مي‌ارزند. تمام اين مدت اين دو نفر مشغول نقشه كشيدن براي جايزه‌ي احتمالي بودند و دو فرشته‌ي دوست‌داشتني‌شان از ذوق كامپيوتري كه پدر و مادر مهربان برايشان خريده بودند،‌ بالا و پايين مي‌پريدند. مامان و بابا وقت بازي با فرشته‌ها را ندارند، كامپيوتر مي‌خرند تا به‌جاي آن‌ها مادري كند و البته پدري!
بگذريم… بالاخره گردونه گرديد و قرعه به نام كارگر دباغ‌خانه افتاد. تلويزيون كه مرد جوان را نشان مي‌داد، گفتم چه‌قدر آرام و راحت حرف مي‌زند. آقاي محترمي كه در جمع ما بود فرمود بايد هم آرام باشد. او اصلا نمي‌فهمد بنز الگانس يعني چه!
خواستم بگويم حق با شماست آقاي عزيز! فقط تو مي‌فهمي. اصلا الگانس كه سهل است، فقط تو مي‌فهمي اتومبيل يعني چه! تو كه هر دو سال يك‌بار به مناسبت تمام شدن گارانتي اتومبيلت به بنگاه مي‌سپاريس و يك ماشين جديد صفر كيلومتر مي‌خري. فقط تو مي‌فهمي عزيز دل برادر!
حالم به‌هم مي‌خورد از اين موجودات! تمام دنيا را هم كه داشته باشند،‌كم مي‌آورند.
كفاف كِي دهد اين باده‌ها به مستيِ ما!


 
| Permalink |


يادداشتى کوتاه بر فيلم «ترمينال»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى




داستان: ويکتور نورسکى ( تام هنکس ) يک مسافر از يک کشور فرضى اروپاى شرقى به نام کروکوژيا است که وارد فرودگاه JFK شهر نيويورک ميشود ، در هنگام ورود ماموران اداره مهاجرت به او اجازه ورود به خاک امريکا را نمى دهند چون چند ساعت قبل در کروکژيا جنگ داخلى و شورش در گرفته و دولت قبلى ساقط شده در عين حال ايالات متحده هنوز دولت جديد را به رسميت نشناخته است .ويکتور با زبان الکن خود به شدت مصر است که وارد نيويورک شود و نهايتا تنها به او اجازه داده ميشود که تا مشخص شدن وضعيتش در سالن ترانزيت فرودگاه بماند. حضور ويکتور در فرودگاه به همراه ماجراها و حوادث تلخ و شيرين زيادى است و چند ماه به طول مى انجامد و …



بر خلاف تبليغاتى زيادى که از مدت ها پيش بر روى اين فيلم شده بود ، اصلا مقوله مهاجرت يا
پناهندگى و يا حتى سو رفتار مامورين اداره مهاجرت موضوع اصلى فيلم نيست و ميتوان گفت که تنها شباهتى که بين داستان فيلم و ماجراى شهروند ايرانى گرفتار در فرودگاه پاريس وجود دارد همان زندگى کردن در سالن ترانزيت است. ساختار فيلم در کل در جهت ارائه عامه پسند و کميک يک موضوع بالقوه جدى است و سير حوادث حاشيه اى بدون وجود منطق منسجم در پشت آن ساختار فيلم را تا حد يک فيلم سرگرم کننده به سبک فيلم هاى والت ديسنى پايين آورده است.
از بازى درخشان تام هنکس البته نميتوان گذشت که از معدود نقاط قوت فيلم است. ضمن اينکه ايجاد جذابيت دراماتيک در يک فضاى بسته و محدود بودن لوکيشن، کار سختى است که ميتوان گفت اسپيلبرگ از عهده آن بر آمده است و با حال و هواى فيلم هاى هاليوودى اندکى متفاوت است اما ساختار داستان دچار مشکلات اساسى و سردرگمى در ارائه يک پيام مشخص بوده نهايتا با افزودن عناصر ديگر هاليوودى مانند قهرمان بازى و رومنس هاى آنچنانى به نظر من تعمدا در جهت عقيم کردن پيام بالقوه داستان و ارائه يک فيلم بى هدف و تنها سرگرم کننده تلاش شده است. آنطور که از نظرات منتقدين بر مى آيد ايشان چندان از فيلم استقبال نکرده اند و به عقيده آنان اين فيلم يک ريسک بزرگ براى اسپيلبرگ بوده است و بعيد است بتواند بازار فروش را تسخير کند.


 
| Permalink |

Monday, June 21, 2004


حرف اول
ـــــــــــــــــــ
نيكو اميري

سلام
اگر خدا بخواهد، از اين پس در فانوس خواهم نوشت.
از دوستان فانوسي كه مرا در جمع‌شان پذيرفتند، ممنونم.



چمران
ــــــــــــــــــــ
نيكو اميري

“عشق هدف حيات و محرك زندگي من است. و زيباتر از عشق چيزي نديده‌ام و بالاتر از عشق چيزي نخواسته‌ام.”
اين‌ها جملات مردي‌است كه ديروز، 31‌ام خرداد 83، بيست و سومين سالگرد عروجش بود. مردي كه به اعتراف خودش بنده‌ي زرخريد عشق و به گمانِ من از دلباختگان ممتاز روزگار ما بود؛ دكتر مصطفي چمران!
زياد شنيده بودم از او، از هر مدلش؛ خشونت‌طلب، جنگ‌طلب، نامتعهد در قبال زن و فرزند –كه خانواده‌اش را گذاشت و به دنبال هوس خود رفت- ، سرباز فداكار اسلام…
اما هيچ‌يك از اين‌ها به‌قدر زندگي‌نامه‌اش معتبر نيست! زندگي‌نامه‌يي به روايت غاده، همسر لبناني دكتر و دختر يكي از تاجران به‌نام بيروت!
غاده عاشق چمران بود، در اين شكي نيست! و شايد كه گفته‌هاي يك زنِ عاشق، هماني نباشد كه بوده؛ اما دست‌نوشته‌هاي خودِ مرد كه دورغ نيست، نوشته‌هاي پراكنده‌يي كه اگر جوان علاقه‌مند پيدا نشده بود، چه بسا كه هرگز منتشر نمي‌شدند،‌ حتي نامه‌ي مرد به مادرش!
“ عشق است كه روح مرا به تموج وامي‌دارد. دنياي ديگري را حس مي‌كنم. در عالم وجود محو مي‌شوم. احساسِ لطيف و قلبي حساس و ديده‌يي زيبابين پيدا مي‌كنم. لرزش يك برگ، نور يك ستاره‌ي دور، موريانه‌ي كوچك… اين‌ها همه و همه از تجلياتِ عشق است…”
و به‌راستى چه چيز به‌جز عشق مرد را از ديار رفاه و تمدن به سرزمين جنگ مي‌رساند؟
نمي‌دانم امروز، فرزندان چمران درباره‌اش چه مي‌انديشند و مادر امريكايي‌شان به آن‌ها چه گفته است؟
فقط خدا كند حقيقت را گفته باشد!

 
| Permalink |


تکليف شرعى در آمريکاى شمالى!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

همانطور که هوا گرم شده بازار انتخابات در آمريکاى شمالى نيز حسابى گرم است. در خود آمريکا بعد از بازى گرفتن از جنازه ريگان و نمايش هاى آنچنانى باز وعده وعيد هاى مورد توجه شهروندان يعنى پوشش خدمات درمانى، ماليات ها و نيز حقوق بازنشستگى و مزاياى مشابه در صدر اولويت ها قرار دارد.
در همين حال هفته ديگر انتخابات سراسرى کانادا است و عين همين ماجرا در اينجا جريان دارد. در دو سه روز گذشته نظر سنجى ها نشان داده است که بالاخره بعد از چند هفته نبرد پاياپاى استيفن هارپر و حزب محافظه کار از نخست وزير پل مارتين و حزبش يعنى حزب ليبرال پيشى گرفته اند . ليبرال ها در تبليغات دست به هر خس و خاشاکى ميزنند که از اين معرکه جان سالم به در ببرند. هارپر کسى است که چندى پيش گفته بود ما بايد به خاطر عدم همراهى آمريکا درجنگ عراق از آنان عذر خواهى کنيم (!) يکى از سران حزب در مورد قوانين آزادى سقط جنين ساز مخالفى کوک کرده و محافظه کاران قصد دارند بودجه زيادى را صرف امور نظامى کند. ايشان به دنبال نقش فعالتر کانادا در عرصه جهانى دوشادوش ايالات متحده هستند! با اين اقتصاد کم رمق کانادا چشم انداز خوبى در صورت پيروزى محافظه کاران ديده نمى شود. باز هم در اين مورد خواهم نوشت.
در هر حال فراموش نکنيد که شرکت در انتخابات تکليف شرعى است!

 
| Permalink |

Sunday, June 20, 2004


چمران درود
ــــــــــــــ
رحيم مخكوك

از چمران بودن فقط شهرت‎اش را طالبيم. شهرت‎اش و خوش‎نامي‎اش و آن چه پس از مرگ برايش مانده است را براي زندگي و دنياي خويش مي‎خواهيم. نه از ساده‎زيستي‎اش، نه از علي‎وار زندگي كردنش، نه از ايمانش و نه از عشقش به خداوند، نه از ايثارش و نه از دل كندنش از دنيا، از هيچ يك بويي نبرده‎ايم و يك‎سر فرياد مي‎زنيم: چمران. چمران. و اين‎ها نشانه‏ي زميني بودن است.
دوست دارم حسن راهجو كه اين روزها مي‎گويد راهش را گم كرده و دارد دنبالش مي‎گردد چند خطي براي ما از چمران بنويسد. او كه هميشه عكسي از دكتر بر ديوار خانه‏اش داشت و وقتي روبه‏روي عكس مي‏ايستاد تمام وجودش خبردار بود. حسن آقا! بجنب بابا! بچه‏ها منتظرند.
و ام‎روز سال‎روز پرواز اوست. راهش پرره‏رو باد.


 
| Permalink |

Saturday, June 19, 2004


يادي از اكبر گنجي در طنزنوشته‏اي از ابراهيم نبوي
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

ابراهيم نبوي در طنزي زيبا از ولترهاي ايراني سخن گفته است كه اگر مايل باشيد مي‎توانيد خود بخوانيد و لذت ببريد. من وقتي به جمله‏ي زير رسيدم، خواندن ادامه‏ي متن را متوقف كردم، تاملي چند ثانيه‎اي و دردي كه قلبم را فشرد و بعد اين متن را نوشتم:
اكبر گنجي: من زندان هم رفتم تا تو بتواني حرفت را بزني. اما چرا نمي‎زني؟
لينك مطلب ابراهيم نبوي



 
| Permalink |


سخنی از دکتر علی شريعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی آرام

آنگاه به سياست رو کرديم:نفت٬ مليت٬ استقلال و نفی امپرياليسم و استعمار غربی.اما ای کاش به جای شعار(( نفت)) ما يک شعار((فکر)) می داشتيم ... (م٬ آ ٬۲۷٬ صفحه۲۵۷ )

يک چند روزی می چسبيم به امتحانامون بعد دوباره خدمت می رسيم . خدا بخواهد اين ترم ديگه خلاص می شيم از دانشگاه و بعدش هم سربازی(سرباز اسلام) .

تــــــــــا بعــــــــــــد بــــــــــــــدرود .

 
| Permalink |


آنان که مى گندند
___________
رحيم مخكوك

آنان که ما باشيم، سه گونه ايم:
آنان که مى روند. خوش بخت ترينند. پرواز مى کنند.
آنان که نمى روند. يا نمى برندشان. مى مانند. مى سوزند و مى سازند. کاراينان از همه دشوارتر است. يا صبر مى کنند تا ببرندشان و يا صبرشان تمام مى شود و ...
آنان که نمى روند. يا نمى برندشان و صبرشان تمام مى شود و مى گندند. مى گندند و مى سازند. اينان از همه بدبخت ترند. نمى خواهند بروند. روزى اينان را به زور خواهند برد. و چه بد بردنى!

 
| Permalink |


ترمينال رسيد
ـــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

فيلم سينمايى «ترمينال» که دو سال پيش در مورد آن خبرهايى آمده بود از ديروز در آمريکاى شمالى بر پرده سينماها قرار گرفت. اين فيلم داستان زندگى يک مرد پناهنده روسى است که در سالن ترانزيت فرودگاه به دليل نداشتن ويزا گرفتار آمده و مدت ها در همانجا زندگى ميکند. داستان بر مبناى زندگى واقعى يک شهروند ايرانى در فرودگاه شارل دو گل پاريس نوشته شده است و کمپانى دريم ورکس و استيون اسپيلبرگ تهيه کنندگى و کارگردانى آن را بر عهده دارند. بازى تام هنکس و کاترين زتا جونز قاعدتا بايد ديدنى باشد. نکته جالب در مورد اين فيلم اينکه کل لوکيشن سالن فرودگاه را که مساحتى به وسعت دو برابر يک زمين فوتبال و در سه طبقه است تماما در اين فيلم ساخته اند و اين دکور (‌اگر بشود به آن گفت دکور!) يکى از عظيم ترين سازه هاى سينمايى است.

 
| Permalink |


اورکات طلبي و جنبش آنتي اورکاتيسم
_____________
آبچينوس

در پي موج وسيعي که دامنه آن کاربران ايراني اينترنت را هم در بر گرفت قريب به نيم ميليون نفردر سراسر دنيا در يک مدت کوتاه به عضويت سايت اينترنتي اورکات در آمدند. در اين ميان سهم کاربراني از کشور هاي ايالات متحده ، برزيل و ايران ، به مراتب بيشتر از ساير کشور ها بوده است.
اورکات سيستمي است که بوسيله آن ، فرد مي تواند با ثبت مشخصات و اعلام علائق خود ، و استفاده از امکان جستجو در ليست اعضا ، افراد همفکر ، همکار و يا دوستان قديم خود را يافته و ارتباط بيشتري با آنها برقرار کند.
جذابيت اين سيستم به دليل بسته بودن محيط و شرايط اجتماعي کشورمان و سختي برقرار ي ارتباطات دوستانه نزد ايرانيان چنان بود که براي عضويت در آن از يکديگر پيشي مي گرفتند. وليکن به نظر ميرسد اکنون اين تب فروکش کرده و موجي در جهت عکس در جريان است که موجبات نگراني خيل عظيمي از کاربران اورکات را فراهم آورده.شايد مهمترين و قابل اعتنا ترين دلايل ترغيب به خروج از اورکات را بتوان در گزارشي که سايت اينترنتي بازتاب منتشر کرده است يافت. گزارشي که اکنون در ميان کاربران در حال تکثير و دست به دست شدن است.
در اين نوشتار قصد دارم با نقد و رد نحوه استدلالات مطروحه در گزارش بازتاب ، به اين نتيجه برسم که نه آن هيجان اورکات طلبي و نه اين جنبش آنتي اورکاتيسم ، هيچ کدام با رفتار مبتني بر عقل و منطق سازگاري ندارند.

بازتاب در گزارشي به نقل اطلاعات جمع آوري شده توسط خبرنگارش پرداخته که در نگاه اول ، ظاهري منطقي و مجاب کننده دارد.ليکن با دقت نظر در آن پي خواهيم برد که به استدلالات طرح شده در آن بدليل عدم اعتبار فرضيات آن ، خدشه جدي وارد است
نويسنده در همان آغاز گزارش ، با بکارگيري الفاظي مثل " تبليغ شبکه مشکوک" و ياد آوري و تاکيد آمريکايي بودن سايت اورکات و صاحبان آن سعي در القاء ذهنيتي منفي نسبت به موضوع مورد بحث دارد. سپس به ذکر شرحي در مورد اورکات و امکانات آن پرداخته و متذکر شده که عضويت در اورکات فقط با دعوت يکي از اعضاي پيشين امکان پذير است.در اين گزارش ، اين موضوع که گوگل همان CIA است و پروژه اورکات هم يک پروژه جاسوسي است ، قطعي فرض شده و چند بار نحوه عضويت در سايت را متذکر شده وآن روش عضويت و شرايط اعضا که به قول نويسنده در بخش Security و امنيتي آن به رويت متقاضي رسانده ميشود را به عنوان يک نکته منفي ، دليلي برپيگيري منشاء ارتباطات اعضا و اثبات نظريه جاسوسي اش دانسته است.امري که مشابه آن در خيلي از سايت هاي ديگر و نيز سازمان هاي خصوصي يا دولتي داخل کشورمان هم رايج است و هيچگاه هم مورد اتهام قرار نمي گيرند. به عنوان نمونه مي توان به سيستم بانک اطلاعات شبکه پست مستقيم جمهوري اسلامي اشاره کرد و يا آموزشگاه هاي کنکور که از متقاضيان تعهد ميگيرند عکس و مشخصاتشان در صورت کسب رتبه هاي عالي جهت تبليغات و مصارف خوب ديگر ، مورد استفاده قرار گيرد وده ها نمونه ديگر.
در ادامه بررسي بازتاب ، در مورد 11 سپتامبر و پروژه هاي FBI ، توضيحاتي داده شده که اطلاع رساني در مورد آنها محسوب ميشود اما ارتباطشان را با اورکات شرح نداده است. سپس در باره فرار مغز ها و بازي هاي اقتصادي هرمي مثل پنتاگونو و ... و غيره هم نکاتي مطرح کرده است که در زير ، به آنها پاسخ خواهم گفت:

1-با توجه به اينکه خود نويسنده اذعان دارد که مي توان با ثبت مشخصات غير واقعي ، هم از امکانات آن بهره برد و هم گرفتار تور جاسوسي آن نشد ، معلوم نيست که يک چنين بانک اطلاعاتي مخدوشي تا چه حد مي تواند براي يک سازمان جاسوسي ، معتبر و مفيد محسوب شود؟ خوانندگان عزيز را به مطالعه پروفايل اشخاصي مثل بوش و بن لادن و جان کري ارجاع مي دهم.
در اینجا متذکر ميشوم که قصد من از بيان اين مطالب، رد کردن فرضيه و شايعه ارتباط گوگل و سيا نيست بلکه مرادم نشان دادن ايرادات نحوه استدلال نويسنده بازتاب و جلوگيري از شايعه پراکني است. بديهي است مشتاق خواهم بود که دلايل بهتر و معتبر تري را در مورد اين ارتباط بدانم.

2- در گزارش بازتاب اورکات فرزند ناخلف پنتاگونو ناميده شده است.اما با آگاهي از اهداف و نحوه عمل پنتاگونو و بازي هاي هرمي که منافع اقتصادي در آنها پيگيري مي شود ،تفاوت ميان آنها با سايت دوستيابي اورکات به وضوح عيان خواهد شد وذکر چنين مشابهتي جز تعجب چيز ديگري به همراه ندارد.ضمناً با توجه به ممنوعيتي که براي پنتاگونو و بازي هاي مشابه آنگونه که نويسنده بازتاب گفته اند از سال 1960 به اين سو براي آمريکاييان وجود دارد اين سوال مطرح ميشود که چگونه است که شهروندان آمريکا بيشترين تعداد اعضاي اورکات( فرزند خلف پنتاگونو ) را تشکيل ميدهند؟ و اين از ديد مسؤولين آمريکايي پنهان مانده است.

3- نويسنده بازتاب بزرگترين مضار اورکات را فرار مغز ها ونخبگان به خارج از کشور دانسته است. غافل از اينکه يکي از بزرگترين عوامل خروج متخصصين از مملکت ، عدم اميد به آينده و نبودن امکانات براي اجراي پروژه هاي تحقيقاتي و تخصصي آنهاست. در حقيقت ريشه آن در ميزان رفاه اجتماعي و نحوه مديريت و شرايط کاري در مملکت خودمان است ، نه تمايلات مسؤولين کشور آمريکا.

4- ذهنيت توطئه و استدلال دايي جان ناپلئوني آفتي است که به دليل شرايط تاريخي کشورمان ، و نبودن شرايط دلخواه اجتماعي همواره همراه مان بوده است. هميشه در صدد يافتن مقاصد پشت پرده و ارتباطات خاص در امور هستيم و شايعات در اين زمينه ها را راحت تر ميپذيريم. به تصور من نويسنده بازتاب گزارشش را نه بر اساس اطلاعات معتبر بلکه بر اساس ذهنيات منفي خودشان تنظيم کرده اند .
با همان ذهنيت توطئه ، مي توان اينگونه استدلال کرد که بازتاب ارگان رسانه اي طيف خاصي است که بدليل ارتباطاتش با سپاه و سازمان هاي امنيتي ، قصد دارد از ايجاد گروه هاي همفکر ميان کاربران ايراني اينترنت جلوگيري کند . همانگونه که در جامعه حقيقي از بوجود آمدن گروه ها و اجتماعات و حرکت هاي سازمان يافته خارج از کنترل ، جلوگيري مي شود.به همين منظور به شايعه پراکني در مورد سايت جديد التاسيس اورکات که اين امکان را به کاربران ميدهد ، پرداخته است.اما پر واضح است که به اين استدلال آبکي هم همان ايرادي وارد است که به نحوه استدلال نويسنده بازتاب.

به تصور من عضويت يا عدم عضويت در سايت اورکات ، آنقدر ها هم مساله با اهميتي نيست که تا اين حد موافق و مخالف داشته باشد.مهم اين است که ببينيم اين عضويت ، تا چه حد برايمان مفيد است .شايد مهمترين دليل براي عدم عضويت در اورکات ، بي نيازي نسبت به امکاناتش باشد. والا توسل به زمين و زمان و افشاء روابط پشت پرده احياناً خيالي و مقاصد پنهاني شيطان بزرگ نميتواند دليل مناسبي تلقي بشود. از تکرار مجدد مطلب کاملاً منطقي( ويروسي به نام اورکات /پارسا صائبي) پرهيز کرده و دوستان را به مطالعه همان ارجاع ميدهم. از بابت طولاني شدن اين اولين مطلب ، از حضور همگي دوستان پوزش مي خواهم.

 
| Permalink |


ديگر جلوي من پز ندهيد
_____________
آبچينوس


سر لشگر بوذرجمهري دو بار براي معالجه به اروپا رفت و باز گشت. يک روز همه ي افسران لشگر را احضار کرد و چنين سخن آغاز کرد: « تا دو ماه قبل به هر کسي حرف مي زدم ، براي افتخار و پز دادن مي گفت: تيمسار من از فرنگ مي آيم. از امروز به همه شما اخطار ميکنم که ديگر جلو من پز ندهيد! من هم ازفرنگ مي آيم.»
دوستان عزيز سلام! از امروز من هم در فانوس مي نويسم !

 
| Permalink |

Friday, June 18, 2004


اين معاون پارلماني
_____________
رحيم مخكوك

اگر وبلاگ محمد علي ابطحي با اسم مستعار نوشته مي شد، بعيد بود كسي بفهمد كه اين آقا يك معمم است. او شرايط امروز جامعه را خوب فهميده است. در يك كلام مي‏توان گفت او در جمجمه‏اش چيزي به اسم مغز وجود دارد كه علي‎رغم بستر متحجرپرورانه‎اي كه در آن تحصيل كرده است ياد گرفته از آن كار بكشد. و اين براي يك مسؤول در جمهوري اسلامي چيز فوق‏العاده‏اي است. البته اين جهش در سال‎هاي اخير در بسياري از مسؤولين اتفاق افتاده است. اينان كساني بودند كه پس از خوابيدن آتش تند اوائل انقلاب و جنگ، فرصت كردند تا چشم‎هاي خود را باز كنند و واقعيات را ببينند. و البته همين عده هم هستند كه داد تندروهايي مثل جنتي و عسكراولادي را درآورده و ميانه‎روهايي مثل ره‎بر فرزانه را به گلايه واداشته اند.
به هر صورت شايد اين اولين وبلاگي باشد كه يكي از مسؤولين جمهوري اسلامي منتشر مي‎كند و چنين تاثير مثبتي داشته است. مردم با خواندن آن مي‎فهمند كه برخي از آن‏هايي كه يك‎سره مورد انتقاد قرار دارند در نارضايتي از وضع موجود و اعتقاد به اصول اوليه‎ي انساني تفاوت عمده‎اي با آنان ندارند و فقط به جاي كنار ميدان نشستن و نق زدن يا علي گفته و به ميدان مبارزه وارد شده‏اند. مبارزه‎اي هراس‎ناك كه طرفش گوريل‏هايي هستند كه در عين مهرباني! بويي از عقل نبرده‎اند.
چند شب پيش خواب اين آقاي معاون را مي‎ديدم. لذت‎بخش بود و البته تنها چيزي كه به ياد دارم اين بود كه حرف‎هاي بسياري براي گفتن با او داشتم. دوست دارم كسي اين پيام را به او برساند كه در فانوس كسي و يا كساني هستند كه او را دوست دارند و برايش احترام فوق‎العاده‎اي قائلند. همين!


 
| Permalink |


ويروسى به نام اورکات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

اورکات طبق معمول در جامعه اينترنتى ما رشد سرطانى پيدا کرد. از آنجايى که ما از نظر سياسى در يک جامعه بسته و تحت فشار و ايزوله از واقعيات موجود دنيا و از نظر اجتماعى در يک فضاى هيجانى و پر تنش و جوان زندگى مى کنيم با ورود هر پديده جديد تکنولوژيک به سمت آن هجوم آورده و بدون اينکه نياز واقعى به آن پديده داشته باشيم و بدون اينکه زمينه و پلتفرم انسانى و اجتماعى آن پديده را درست شناخته باشيم، در يک فضاى رقابت کاذب به دنبال تجربه کردن آن مى افتيم و بعد خود و ديگران را گرفتار مى کنيم.
اورکات يک پديده کاملا سازمانى و گروهى است و بيش از هر چيز به درد سازمان ها و NGO ها و يا کسانى که در يک زمينه خاص اجتماعى يا اقتصادى مشغول به فعاليت هستند مى‌خورد. مثلا چند نفر مهندس مکانيک که در صنعت خودرو در شرکت هاى مهندسى يا سازنده قطعات و يا در نمايندگى هاى فروش و يا مشاور مشغول به فعاليت هستند و ارتباط و آگاهى پيدا کردن از وضعيت کارى و آخرين دستاورد هاى روز براى فعاليت و سابقه شغلى آنها ارزش زيادى دارد ، ميتوانند براى ارتباط راحت تر و سهل الوصول تر از يک اورکات استفاده کنند. پس در درجه اول بايد يک ارتباط حداقلى و اوليه بين آنها برقرار بوده باشد و در درجه بعدى يک هدف مشترک بين آنها وجود داشته باشد تا ارتباط سالم و مناسب در فضاى اورکات ايجاد گردد.
اما در عمل مى بينيم که روزى چند دعوت نامه از جانب آشنايان قديم و کسانى که سالها از آنها بى خبر بوديم دريافت مى کنيم، بدون اينکه بدانيم چرا بايد عضو اين مجموعه شويم و اصلا هدف چيست. آيا واقعا به هر کس که تعداد بيشترى دوست و آشنا جمع کند جايزه مى دهند؟!

 
| Permalink |

Tuesday, June 15, 2004


بچه ها و ملکوت خدا
_____________
بهاره اميدى

مسيح هيچ وقت فرياد نمى زد. شايد فقط يک چيز باشد که مسيح برايش فرياد زده باشد. در انجيل يا بر تصاوير نقاشى شده بر ديوارها و پنجره هاى رنگى کليسا و يا در فضاى روحانى کليسا و مقبره ى قديسان و هر جاى ديگرى که نشانى از ملکوت خدا دارد مسيح بى وقفه دارد فرياد مى زند که "کودکان به ملکوت خدا نزديک ترند".
اين نزديکى مى تواند از آن گونه باشد که پاک خلق شده ايم، پيش از آن که به دنيا آلوده باشيم. مى تواند از آن نوع باشد که کودکان کوچک اند. با تلنگرى غم دنيا در دلشان مى نشيند و با بوسه اى قلبشان لب ريز از شوق مى شود. کوچکى کودکان از نوع کوچکى يک تخم مرغ شانسى يا يک برکه نيست. دل شادى و غم کودکان از آن گونه است که دريايى آرام و بزرگ را نسيمى کوچک به تلاطم وامى دارد. کودکان کوچک اند، اما بزرگ اند. شايد منظور مسيح اين بوده که ملکوت خدا فقط در دل کودکان است. شايد اگر کودکان نبودند ملکوت خدا هم نبود. شايد ما هم بايد کودک شويم. شايد راه سعادت هم آن کودکى باشد. شايد خدا با تولد هر کودکى دارد خودش را بر ما نازل مى کند.
چه قدر دوست دارم آن لحظه اى را که دخترم در پاسخ به وعده ى کوچکى که به اش مى دهم فرياد مى زند: آخ جون! و باز هم آن وعده را تکرار مى کند. و در همان لحظه لعنت مى فرستم بر خودم که چه گونه توانسته ام به فرشته اى بگويم اگر دختر خوبى باشى ...
مگر مى شود که بدى در چون اين تنى و دلى لانه کند؟ اگر هم بدى هست، از مقررات و خستگى ها و نظر تنگ ماست که کودکان را بد مى بينيم. لعنت بر ما که ملکوت خدا را نمى بينيم. لعنت بر چشم هايى که نمى بينند. لعنت بر گوش هايى که نمى شنوند.
نوشته اى که ياد ملکوت خدا در آن باشد حيف است با اين کلمات تمام شود. پس سلام بر ملکوت خدا ... باشد تا زين پس کودکان را طور ديگر ببينيم.

 
| Permalink |

 

 

واپسين آرزوهای مردی از كوير

به یاد 29 خرداد سالروز درگذشت دكتر علی شریعتی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نقطه ته خط

 

 


ای خداوند!

به علمای ما مسؤولیت

و به عوام ما علم

و به دینداران ما دین

و به مؤمنان ما روشنایی

و به روشنفكران ما ایمان

و به متعصبین ما فهم

و به فهمیدگان ما تعصب

و به زنان ما شعور

و به مردان ما شرف

و به پیران ما آگاهی

و به جوانان ما اصالت

و به اساتید ما عقیده

و به دانشجویان ما نیز عقیده

و به خفتگان ما بیداری

و به بیداران ما اراده

و به نشستگان ما قیام

و به خاموشان ما فریاد

و به نویسندگان ما تعهد

و به هنرمندان ما درد

و به شاعران ما شعور

و به محققان ما هدف

و به مبلغان ما حقیقت

و به حسودان ما شكاف

و به خودبینان ما انصاف

و به فحاشان ما ادب

و به فرقه‌های ما وحدت

و به مردم ما خودآگاهی

و به همه‌ی ملت ما، همت تصمیم و استعداد فداكاری و شایستگی نجات و عزت ببخش!

 

بشنويد:

 
| Permalink |

Monday, June 14, 2004


از اتاق فرمان خبر مي رسد كه فيلترينگ بلاگ اسپات به اتمام رسيده است. اميدوارم اندك عقلي هم كه در سر آقايان وجود دارد باقي بماند.

 
| Permalink |


وزارت قطع ارتباطات
______________
رحيم مخكوك

بالاخره آقايان نتوانستند خود را کنترل کنند و blogspot را فيلتر کردند. نقطه ته خط نام بسيار زيباى وزارت قطع ارتباطات را به وزارت خانه اى اختصاص داده است که خاتمى نامش را با سروصداى فراوان عوض کرد تا اعلام کند که این وزارت خانه قرار است از دومين مافياى بزرگ دولتى ايران (پس از وزارت نفت) به مرکزی برای گسترش IT تبديل شود. متاسفانه اين خواب خاتمى هم تعبير نشد. به نظر مى رسد اين اقدام در راستای انتقال وبلاگ های فارسی از blogspot به persianblog صورت گرفته باشد. بر هر عقل سليمى هم واضح و مبرهن است که persianblog بسيار مشکل امنيتى دارد. ما تمام فريادمان اين است که به شما اعتماد نداريم و آقايان مى گويند که به آغوش گرم ما بپيونديد و در آن آرام گيريد. روزگارى نه چندان دور خواهد رسيد که به اين اقدامات مذبوحانه به ديده ى تمسخر نگاه خواهند کرد و قضاوت بى رحمانه ى تاريخ انتقام ما را از آقايان خواهد ستاند.
البته اين اقدام يک بار ديگر نيز انجام شده بود و بعد از چند روز آقايان به حماقت خود پى برده blogspot را از فيلتر حذف کردند.
اقداماتى که براى مقابله مى توان انجام داد:
فرستادن ايميل هاى فراوان به آدرس هاى مختلف از جمله سايت هاى مختلف دولتى، افرادى مثل ابطحى، خبرگزارى هاى بزرگ دنيا مثل BBC و CNN و سازمان هاى فرهنگى مثل يونسکو.
ارسال نحوه ى دور زدن فيلتر به صورت ايميل و قرار دادن در سايت براى هر کسى که مى شناسيد.

 
| Permalink |

Sunday, June 13, 2004


امنيت
نگاهي به وضعيت امنيتي در شبكه ي اينترنت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

امنيت يكي از دو مشكل بزرگ اينترنت است. اين مشكل از آن جا ناشي مي‎شود كه اينترنت يك جامعه‏ي مجازي ليبرال است. هر كسي با هر عقيده و امكاناتي اجازه دارد به آن وارد شود و فرض هم البته بر صحت و سلامت كساني است كه در شبكه مشغول به هر كاري هستند. وقتي شبكه‏اي اين قدر خوب باشد، سوء استفاده‏ها هم بي‎درنگ آغاز مي‎شود. وضع به جايي مي‏رسد كه بيش از هفتاد درصد نامه‎هاي الكترونيكي در واقع هرزنامه هستند و بسياري از آن‎ها هم آلوده به ويروس‎اند. ويروس‎هايي كه از صدمات كوچك تا از كار انداختن رايانه را مي‎توانند باعث شوند.
در حال حاضر اگر وارد شبكه‎ي اينترنت شويد و هيچ حفاظ امنيتي نداشته باشيد، به طور متوسط فقط شش ساعت طول مي‎كشد تا hack شويد. اين يعني در شبكه‏اي زندگي مجازي مي‎كنيم كه پر از آدم‎هاي خلاف است. در چنين فضايي البته سازمان‏هاي امنيتي و اطلاعاتي كشورهاي مختلف نيز بي‎كار نمي‎نشينند. آن‎ها ممكن است از اطلاعات ساده‏ي آمارگيري تا مونيتور كردن يك فرد و زير نظر داشتن وي را انجام دهند. اابته مشكل اصلي همان hacker ها هستند كه يراي انجام اعمال خلاف خود به ابزار و دانش فني بالا نيز نياز ندارند. پس يك بچه دبيرستاني ممكن است شما را به راحتي hack كند.
پيش‎نهاد مي‎شود در چنين محيطي حتما روي رايانه‏ي خود آخرين نسخه‏ي به‎روزشده‎ي ضدويروس‎هاي معروف مثل نورتون و يا مك آفي و يا AVG و نظاير آن را نصب كنيد. علاوه بر اين نصب يك فايروال نيز بسيار واجب است. اگر از سيستم عامل ويندوز XP و يا 2000 استفاده مي‎كنيد، فعال كردن قابليت‏هاي امنيتي آن مي‎تواند يك فايروال نسبتا خوب را براي شما به ارمغان آورد. اگر نمي‎دانيد چگونه مي‏شود اين كار را انجام دهيد، حتما از يك متخصص دعوت كنيد تا اين كار را به شما آموزش دهد.
هنگام وارد كردن هرگونه كلمه‎ي عبور (password) سعي كنيد از تمام قابليت‏هاي امنيتي ممكن استفاده كنيد. مثلا مي‎توانيد براي ورود به سايت Yahoo گزينه‎ي secure را كه در زير عنوان نام و كلمه‏ي عبور فعال است را كليك كنيد و صفحه‏ي باز شده را به سايت‏هاي مورد علاقه‏ي خود بيافزاييد (Add to favorites) و هر بار كه مي‎خواهيد به اين سايت وصل شويد از قسمت سايت‏هاي مورد علاقه به آن وصل شويد.
با تمام موارد بالا و صدها مورد ديگري كه هنگام اتصال به اين شبكه بايد رعايت كرد يك نكته هست كه تا حدودي خيال آدم را راحت مي‎كند و آن ترافيك بالا و تعداد بسيار فراوان كاربران اين شبكه است كه دست‎رسي آسان سازمان‎هاي اطلاعاتي را به شما محدود مي‎كند.


 
| Permalink |

Saturday, June 12, 2004


فردا که بيايی مرا نفسی نيست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی آرام

چند ماه پيش حول و حوالی انتخابات يک عده‌ای از بچه‌ها همچو عقابی شکسته‌بال و فرو رفته در شن‌زار( شعر‌های دهه سی ،نادر نادر پور) به زمين و زمان بد وبيرا مي‌گفتند،يک عده‌ای ديگه از بچه‌ها تحليلشون اين بود که اين رد صلاحيت‌ها امداد الهی هستند‼ تحليلشون هم اين بود که با توجه به انتخابات سال قبل شورای شهر و رای نياوردن اصلاح‌طلبان (گو اينکه کسانی هم که رفتند با رای خيلی خيلی پايينی رفتند)؛اگر وضعيت به همين شکل پيش رود روند اصلاح‌طلبی بطور کامل بلوکه می شود .يعنی اينکه آقايون اصلاح‌طلب نياز به يک استراحت وبازسازی دارند.
حالا امداد غيبی يا هر چی ،از ما بهترون هر چه خواستند کردند وآب از آب هم تکون نخورد .چند شب پيش شبکه اول برنامه مردم ومجلس (با اون مجری...) افاضات آقايون رو گذاشته بود:
يه آقای معممی (نماينده جيرفت) آنچه که خودش سزاوار اون بود به اصلاح طلبها گفت و هزار دری وری ديگه (آدم خندش می گرفت از بس که مهمل می گفت) انگار که بيست، سی سال گذشته زير خاک بوده(حالا جدا از اين هفت هشت سال گذشته که یحتمل زير سنگ بوده). حرف‌هايی هم اين چند وقته می‌شنوم مثلا نيروی انتظامی دو سر خيابون رو بسته ملت رو انداختند داخل مينی‌بوس واز اين حرف‌ها .

از آنطرف هم اونهمه تبليغ (بو دار) برای خداحافظی از لاريجانی و کرنش وبوسه ضرغامی به بيرق بسيج ،می‌ترسم دوباره هر چی ده بيست سال گذشته کردند دوباره شروع کنند و روز از نو روزی از نو. انتخابات رياست جمهوری سال آينده خيلی چيزها رو مشخص می کنه. ولی به نظر من ما از لحاظ فرهنگی واجتماعی هنوز خيلی جا داريم تا نوبه به سياست بشه .

يه داستان جالب هم بگم ختم کلام:
يه دفعه يه عارف بزرگ (مثلا محی‌الدين عربی) می‌خواسته برای مردم حرف بزنه ملت همه جمع می‌شوند وآقا هم می‌ره بالای منبر جمعيت خيلی زياد بوده يکی از ته جمعيت بلند ميگه که خدا رحمت کند کسی را که بلند شود ويک قدم به جلو بگذارد؛عارف گرانمايه از منبر مياد پايين وميگه انچه که می خواستيم بگيم اين مرد گفت .

تا بـــــــــــعد بـــــــــــــــدرود.

 
| Permalink |


ميراث ريگان يا ميراث ما
حسن راهجو
----------------------


بعد از مدتها ما هم برگشتيم سر زندگيمان! خدا رحيم آقا را حفظ کند که اين چهارديوارى را سرپا نگه داشت. بگذريم!
اين روزها بخش‌هايى در اکثر قريب به اتفاق خبرگزارى‌ها و روزنامه‌ها به پوشش مراسم‌هاى مختلف يادبود رونالد ريگان اختصاص يافته است. و يکى از مباحث مورد نظر، ميراث ريگان است. به نظر من مهمترين ميراث رونالد ريگان همانا گروه موسوم به نومحافظه‌کاران است، تمامى بزرگان نو محافظه‌کاران (از ريچارد پرل و پل ولفوويتز تا جان بولتون و مايکل لدين) در دوران ريگان به مناصب عالى رتبه گمارده شدند و هم اکنون در مناسب عالى‌تر قرار دارند. حتى کسانى که بر سر ماجراى ايران-کنترا محکوم شده بودند، هم اکنون مناصب کليدى در کاخ سفيد و وزارت خارجه را در اختيار دارند.
متاسفانه در اين زمينه نقش مستقيم ما غير قابل انکار است، در دوران گروگانگيرى سفارت آمريکا، اين گروه با تماس با بخش‌هايى از حاکميت ما (لطفا نپرسيد کدام بخش! اصلا نمى‌دانيم!) موجبات تطول مذاکرات الجزيره را فراهم کردند تا انتخابات به نفع ريگان تمام شد و …
يکى ديگر از مهمترين ميراث ريگان، بدون ترديد اسامه بن‌لادن و سازمانش است. نگرشى که باعث به وجود آمدن اين هيولا را فراهم کرد، همانا مدل تفکر نومحافظه‌کارانه کابينه ريگان بود به اين معنا که دنيا را به دو قطب هاليوودى خوب و بد تقسيم کردند (تقريبا عينا همين کارى که شاه جرج دارد انجام مى‌دهد) و از هر وسيله‌اى در جهت از بين بردن بدى مورد نظرشان (کمونيسم) استفاده کردند.
بنده باز هم نمى‌توانم نگرانى خود را از حضور اين جماعت در کاخ سفيد را پنهان کنم.




 
| Permalink |

Friday, June 11, 2004


يا عمو سام!
وقتي بوش به كمك اسلام مي‎آيد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

چه كسي فكر مي‏كرد بوش طالبان را كه دشمن قسم خورده‏ي ما بود از ميان بردارد و كربلا و نجف و ساير اماكن مقدس عراق را از يوغ صدام برهاند و در واقع راه كربلا را آزاد كند؟ حالا در بسياري از جاده‎هاي ايران اين تابلو نصب شده است: كربلا، .... كيلومتر.
همه به خاطر داريم كه از قديم مي‏گفتيم و مي‎شنيديم كه راه قدس از كربلا مي‏گذرد. به نظر مي‎رسد بوش بايد اين كار نيمه‎تمامش را با آزادسازي قدس شريف به انجام برساند. البته نحوه‏ي انجام اين عمل به اين راحتي‎ها قابل پيش‎بيني نيست. ممكن است در به‎ترين حالت بوش (و يا جانشينش كه خدا كند ديوانه نباشد) به شارون فشار آورد كه با فلسطيني‎ها يك صلح عادلانه را امضا كند. در اين صورت قدس شريف هم آزاد مي‎شود و ما مي‎توانيم براي زيارت به آن جا برويم. هم‏چنين ممكن است آمريكا به ايران حمله كند و نقشه‎ي خاور ميانه‏ي بزرگ را با اشغال ايران ادامه دهد. در اين صورت راه قدس پس از كربلا از تهران گذشته است و روابط با اسرائيل كه برقرار شود، قدس هم آزاد شده و ما مي‎توانيم براي زيارت به اسرائيل برويم.
به هر حال وضع خاور ميانه وضع خوبي نيست. و در اين وضع بد ايران و ساير كشورها و گروه‏هايي كه مي‎خواستند قدس را آزاد كنند نتوانسته‎اند كاري بكنند و چشم اميد همه به آمريكاست. يا عمو سام! بجنب ديگه بابا! گوشي رو وردار!

در حاشيه: اين چند روز گيلان بودم. چه قدر بوي ميرزا كوچك خان مي‏دهد اين خطه‎ي سرسبز. ياد خيانت‎هاي داخلي و خارجي و اشغال نظامي و سياسي ايران در آن روزها كه باعث شد غيرت و غرور اين مرد بزرگ در زمستاني پليد بخشكد همه جا با من بود. خدا كند آمريكا به ايران حمله نكند.


 
| Permalink |

Thursday, June 10, 2004


مملکت قانون!
ــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

قانون مجازات جرائم رايانه اى عملا مغاير اصول مصرح قانون اساسى (‌بخش حقوق ملت)‌ است. چگونه ميتوان اين مطلب را توجيه کرد که تفتيش عقايد و دخالت در حوزه خصوصى مردم و استراق سمع طبق قانون اساسى صريحا ممنوع باشد اما تمام مطالب و نوشتجات و مطالب خصوصى و شخصى همه افراد در ISP ها ضبط و نگهدارى شوند؟!
زهى تاسف! به قول شيرين عبادى نقض حقوق بشر در ايران نه تنها نهادينه شده است بلکه در مواردى به صورت قانون هم در آمده ! بفرما جناب خاتمى اين هم قانون که شما اينقدر دوستش داشتيد! مبارک باشد.

 
| Permalink |

Tuesday, June 08, 2004


زلزله در دانشگاه صنعتي شريف
تحليلي از وقايع اخير در مورد پيش‎بيني زلزله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

خبر كه پيچيد، خيلي‎ها آن را جدي نگرفتند اما اسم كساني مثل دكتر رحيمي تبار و دانشگاه صنعتي شريف كه به ميان آمد من با خودم گفتم حتما اتفاقي افتاده است. با تاييد خبر تعويق يك هفته‎اي امتحانات در دانشگاه شريف ماجرا جدي‎تر شد تا اين كه همه جا در روز شنبه و يك‎شنبه پر شد از اظهار نظرهاي گوناگون در مورد نظران دكتر رحيمي تبار.
اگر اتفاقاتي كه افتاده را در كنار واقعياتي كه هر كار علمي آكادميك امروزي با آن‎ها درگير است را در كنار هم بگذاريم، نتايج جالبي مي‏شود گرفت:
1) اين سخن كه پيش‎بيني زلزله يك امر غيرممكن است يك حرف كاملا مهمل است. مي‎شود گفت كه تا كنون روشي براي اين كار پيدا نشده و يا اين كه ما چنين روشي را نمي‎شناسيم ولي جلوي پيش‎رفت علم را كه نمي‎توان با صدور اطلاعيه گرفت.
2) پيش‎رفت علم سال‎هاست كه از شكل سنتي به در آمده و با يك فرآيند گام به گام و به دست صدها و بلكه هزاران نفر از دانشمندان يك رشته‏ي به خصوص كه روي آن موضوع خاص كار مي‎كنند تحقق مي‎يابد.
3) تيم دكتر رحيمي‎تبار بر اساس اعمال نظريه‎ي آشوب به داده‎هايي كه در هنگام زلزله از محيط گرفته مي‎شود احتمال وقوع زلزله را تخمين مي‎زند. نظريه‏ي آشوب يك نظريه‎ي كاملا علمي و رياضي است. ممكن است اين روش در ابتدا دقت كافي را نداشته باشد و حتي در آينده هم روش به‎تري براي اين تخمين پيدا شود اما اين دليل بر رد نتايج ارزشمند پژوهشگران دانشگاه صنعتي شريف نمي‎شود.
4) با چاپ نتايج تحقيقات اين تيم در مجلات معتبر علمي و نتايج عملي اعمال آن بر زلزله‎هايي كه از اين پس در ايران روي خواهد داد، اميد است كه اين روش كارآيي خود را نشان بدهد و با تصحيحاتي كه ساير دانشمندان دنيا روي آن انجام مي‎دهند روشي با دقت مناسب براي پيش‎بيني زلزله به دست آيد. در آن صورت نام اعضاي اين تيم به عنوان مطرح‎كننده‎ي ايده‎اي ارزشمند در تاريخ ثبت مي‎شود.
5) من بيش از اين كه نگران زلزله در تهران باشم نگران عاقبت كار اين فيزيك‎دانانم و به آنان افتخار مي‏كنم. تاييدات ضمني غول‎هاي دانشكده‎ي فيزيك شريف مثل دكتر رضا منصوري و دكتر فرهاد اردلان نيز پشتيبان خوبي براي پژوهش اين عزيزان است.


 
| Permalink |


هر دم از این باغ بری می‌رسد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


نقطه ته خط عزیز و الپر گفتنی‌ها را راجع به پيش‌نويس قانون مجازات جرائم رايانه‌ای و عواقب احتمالی آن گفته اند! پس من زیاده چیزی نمی گویم و دوستان را به خواندن این مطالب دعوت می‌کنم.
فقط فکر کنید اگر آن 30 قاضی مجرب ذکر شده؛ مثل مرتضوی در زمینه اینترنت مجرب باشند؛ دادگاه اینترنت چه دادگاهی خواهد شد!

 
| Permalink |

Monday, June 07, 2004


مثلث قدرت
نگاهي اميدوارانه به آينده‎اي به‏تر
ـــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

اضلاع مثلث قدرت، نظامي‏گري، سرمايه و دانايي هستند. جنگ بين اين سه از دير باز در جريان بوده و در هر دوره‎اي يكي بر ديگران تفوق داشته است. اما عمدتا تا پنجاه سال پيش اين نظاميان و خشونت‏طلبان فيزيكي بوده‎اند كه قدرت اصلي را در دست داشته‎اند. به عبارت ديگر بشر در جنگلي زندگي مي‎كرده است كه شير آن هر كسي بوده كه قدرت نظامي و فيزيكي بيش‎تري داشته و به طور خلاصه قانون جنگل حكم‏فرما بوده است.
در دوره‎ي چندساله‏ي جنگ جهاني دوم بيش از پنجاه ميليون نفر مردند و نتيجه‏ي عمده‎ي آن برتري رسمي سرمايه بر نظامي‏گري بود. اما اين دوران گذار براي بشريت بسيار گران تمام شد. عده‎اي معتقدند حال بعد از پنجاه سال سرمايه دارد جاي خود را به دانايي مي‎دهد. پس با نظاميان هم‎دست شده است تا در صحنه باقي بماند. جهان در ظاهر به دست نظاميان افتاده است و افراط‏گري نظامي اسلامي‎ يهودي و مسيحي دارد تمام جهان را به آتش مي‎كشد. همين هم هست كه سياست‎هاي اين سه اين قدر با هم هم‏خواني دارند و دارند نهايت سعي خود را مي‎كنند تا از صحنه‎ي بازي قدرت حذف نشوند. اما اين هم بهايي است كه بشريت بايد براي گذر از دوران گذار بپردازد. دانايي كه حاكم شود، شاهد به‎بود اوضاع در جهان خواهيم بود. خدا كند!


 
| Permalink |

Sunday, June 06, 2004


ارتحال ملکوتى ريگان
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

در گذشت عالم کابويى مرد خدا و هاليوود ، کسى که کيک و کلت و انجيل امضا شده و چند فروند موشک و قطعات يدکى اف چهار و اف چهارده و ساير مخلفات براى خانقاه ياران (‌به قول نورى زاده! ) فرستاده بود و اداى دينى به ياران عزيز خود در ايران کرده بود که فک جيمى کارتر دموکرات و حقوق بشرى را در ماجراى گروگان گيرى صاف کرده بودند، خدمت آحاد ملت و به ويژه دوستان جناح راست که زبان دوستان جناح راستى خود را در اسراييل و آمريکا بهتر از هر کسى مى فهمند تبريک و تسليت عرض مينماييم. باشد که روح آن بزرگوار در کنار مرحوم جان وين ماوا گيرد.

 
| Permalink |


علي وقتی كه آرام نيست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی آرام

دنبال یه شروعی می گردم ولی چیزی به ذهنم نمی یاد ، می خوام در باره خودمون حرف بزنم جونای امروزه، می خوام بگم عقده ای هستیم ، هر طرف رو نگــــــاه می کنم پر از آدمای عقده ایه ،اکثرا حرص خیلی چیزها رو داریم ولی برامون دور دوره . میخواییم ولــــی نداریم دوست داریم ولــــی نیست. احوالاتمون متغییره یه لحظه خوشیم، امدواریم، می گیم ومیخندیم یــــه لحظه بعد ناراحـــــــتیم، نا امیدیم، یــــــــه جایی کز میکنیم می ریم تو خودمون خونوادهامون هم بیشتر به فـــــــکر خودشونند خیــــــــلی ما رو(کسایی که نصفسونند از لحاظ سن ) درک نمی کنند .خیلی وقتها با حـــــرفاشون ناراحت می شیم حتی بعضی وقتها فکر می کنم سفارش کردنشون برای درس خوندن هم بـــــــرای خودشون.خودشون رو به کارای بیفایده (کارایی که چندان لزومی نداره) مشغول می کنند یا مثلا .کارایی که خودشون کردند مــــا رو منع می کنند یا عکس العمل نشون می دهند، جامعه هم همینطوره یه پامون توی سنته یه پامون مدرنیته یه گوشمون پر از سنت چشممون مدرنیته. همش دو گانگی نتیجه اش هم جونایی که الکی خوشند بعضی وقتها یه کارای خیلی عصبی از خودشون انجام می دهند.و مهمتر از همه آرزو بدلند .آقای گلزاری(روانشناس)می گفتش می ترسم یه دفعه جونامون یه طوری بشه مثل اون شعری که می گفت جوانی نکرده ام شرحش رو شنیده ام . یه دفعه هایی خودمون رو با سیاست مشغول می کنیم یه وقتی با درس.....
ولی گذشته از اشکالات اساسی، در گذر زندگی اون چیزی که باید مد نظرمون باشه اینه که:
بعد از هرخزانی بهاری است وبعد ازهر بهار خزانی.
(نمی خواستم چیز ناراحت کننده ای بنویسم ولی چکنم حالی بود آمد و رفت)
تا بعد بدرود.

 
| Permalink |

Saturday, June 05, 2004


روز دی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

D Day

فردا شصتمین سالگرد یکی از روزهای سرنوشت ساز در تاریخ جنگ جهانی دوم یعنی روز دی (D Day) است. روزی که در اصل آغازی بر پایان رویاهای هیتلر و نازیسم در اروپا بود. در این روز متحدین دومین جبهه را در اروپا بدست آوردند و آلمانها در جبهه شرق تحت فشار نیروهای روس و در جبهه غرب در مواجهه با نیروهای انگلیسی؛ آمریکایی و کانادایی قرار گرفتند. بعد از این روز پیروزی متفقین در دسترس می نمود؛ چیزی که در عمل بعد از یکسال جنگ و مبارزه سخت بدست آمد. اگر این پیروزی بدست نیامده بود؛ حقیقتا تاریخ اروپا و جهان به شکل دیگری رقم می خورد!

بعد التحریر: امروز در اخبار شنیدم که بعد از 60 سال امسال برای اولین بار صدر اعظم آلمان در مراسم یادبود روز دی شرکت خواهد کرد!

لینک:
National D Day Museum
National D Day Memorial Foundation

 
| Permalink |

Friday, June 04, 2004

گوى و ميدان
ـــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

بالاخره بعد از مدتها دست به کى برد شدم. واقعا هم گرفتار بودم ( که همچنان هم ادامه دارد )‌ و هم اينکه بدون رودر بايستى حالم از پيگيرى وقايع سياسى به هم ميخورد. همين افتتاح مجلس هفتم که قبلا در ماتحت امور بود و بعد دوباره در راس امور قرار گرفت، به حد کافى کسالت بار و ملال آور و کميک بود که آدم لحظه اى به اين فکر فرو برود که آيا براى پررويى اين آقايان راستى يا ارزشى يا اصولگرا يا هر چيز ديگر حد و مرزى هست؟ چطور شد که وقتى هفتاد هشتاد در صد مردم راى ميدهند ميران راى ملت نيست و ميزان راى آقا و شوراى نگهبان است، ولى وقتى به ضرب و زور تقلب چهل درصد مشارکت را با هزار شعبده بازى به پنجاه درصد مشارکت ميرسانند، (‌شما بگير همان پنجاه درصد درست است) ناگهان حضرات آيات و علما و ائمه جمعه و جماعات و جمعى از مقامات و به قول خودشان سران نظام به ويژه جناب مهدوى کنى مرد قدرتمند نظام خود را به مراسم افتتاحيه ميرسانند. چطور اين دموکراسى دينى شد ولى آن قبلى نبود؟ بر خلاف همه دوستانى که بريده اند يا نا اميد شده اند، به نظرم نبايد نا اميد شد و بايد مطالبات را در سطوح ديگرى پيگيرى کرد.
خيلى خوب آقاى خامنه اى دم شما و همه اطرافيان گرم. گر تو بهتر ميزنى بستان بزن. ستاندى حالا منتظريم ببينيم چطور ميزنى! خوشبختانه دشمن و غير ذالک هم ديگر نيست که در نظام رخنه کرده باشد. مسولين غافل را هم که ترتيبشان را داديد. هر چه هستى تويى. اين گوى و اين ميدان.

 
| Permalink |

Thursday, June 03, 2004


شكستن كدهاي رمز ايران
نكاتي در مورد رمز نگاري به بهانه‎ي دست‎گيري چلبي
ـــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

آمريكايي‎ها گفته‎اند كه احمد چلبي به ايراني‎ها خبر داده است كه آن‏ها توانسته‎اند كليدهاي رمز ايراني‎ها را به دست بياورند و به همين خاطر دست‎گير شده است.
به همين مناسبت و به خاطر مطالبي علمي تخيلي كه برخي دوستان در موردرمزنگاري منتشر كرده بودند، نكاتي در مورد رمزنگاري به استحضار مي‎رسد:
1) تعريف: يك رمزنگاري خوب، رمزنگاري‎اي است كه به نحوي طيف انرژي ديتا را به هم بريزد كه اولا حداقل وابستگي بين ديتاي اصلي و رمزشده را داشته باشد و ثانيا اگر كسي خط را شنود كند و حتي كليدهاي ردوبدل شده را هم بشنود، نتواند رمز را بشكند.
2) رمزنگاري علمي است كه بيش از همه در دست دانش‎مندان اسرائيلي و يهودي است. حتي در آمريكا. جهان سومي‏ها به ندرت به اين علم راه مي‎يابند.
3) كساني كه يك روش رمزنگاري را پيش‎نهاد مي‎كنند بيش از همه خود براي شكستن آن فعاليت مي‎كنند و توجيهشان هم اين است كه اگر قرار است اين رمز شكسته شود، چه به‏تر كه خودمان قبل از همه باخبر شويم.
4) هر چه كليد رمز بزرگ‏تر باشد، شكستن رمز مشكل‏تر است.
5) مطابق قانون آمريكا، فعال كردن و فروش رمزهاي بالاي 128 بيت براي مقاصد تجاري و خارج آمريكا ممنوع است.
6) معني بند قبل اين به احتمال زياد اين است كه آمريكايي‏ها خود توانايي شكستن اين رمز 128 بيتي را دارند. لازم به ذكر است كه تمام اطلاعات تجارت الكترونيكي دنيا با همين رمز 128 بيتي رمز مي‎شود و با كامپيوترهاي امروزي بيش از ده هزار سال طول مي‎كشد تا آن را بشكنند.
7) شكستن رمز اگر به معني داشتن كليدها با استفاده از شنود خط باشد يعني سيستم رمزنگاري بسيار ابتدايي است. اين از ايران بعيد مي‎نمايد. دانش فعلي كه در ايران هست از اين حد پيش‎رفته‎تر است.
8) شكستن رمز اگر به معني استفاده از كامپيوترهايي با قدرت پردازش بالا باشد ديگر فرقي نمي‎كند كه كليد رمز ثابت باشد و يا متغير. بنابراين آمريكا كافي است خط ايران را شنود كند پس پيام ردوبدل شده را به صورت رمز شكسته مي‎تواند در اختيار داشته باشد.
9) صنايع نظامي پيش‎رفته در بسياري از موارد از نظر علمي چند سال از علم دانشگاهي دنيا جلوترند.
نتيجه: به احتمال زياد آمريكا بلوف نزده است. اين كار از نظر علمي ممكن است. با لختي موجود در صنايع نظامي ايران اگر جز اين بود بايد تعجب مي‏كرديم. ايران بعيد است رمزنگاري مخصوص به خود را داشته باشد.


 
| Permalink |


يتيم شديم !
ـــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

بچه‎ها جرج استعفا كرد. يتيم شديم. من كه فكر مي‏كنم اين جرج كثيف (منظورم اين يكي نيست. اون يكي جرج است) به زور استعفا را بهش تحميل كرده است. تازه اعلام كرده كه علت استعفا مسايل شخصي است. مگر مي‏شود كه زن رئيس سيا به خاطر اين كه شب‎ها دير به خانه مي‎آيد او را تهديد به طلاق كرده باشد و او هم استعفا كرده باشد. به هر حال بچه‎ها يتيم شديم رفت. با رفتن جرج تنت ديگر از چمدان ممه‏دان دلار ملار هم خبري نخواهد بود. در مصرف دلار صرفه‎جويي كنيد تا ببينيم اين يارو جديده جوابمان را مي‎دهد يا نه.
من همين دي‎شب از قضيه باخبر شدم. يعني او به من ايميل زد و قضيه را اطلاع داد. البته چمدان آخر را هم ديشب برايمان فرستاده و تا مدتي ورشكست نمي‏شويم. متن ايميل ايشان به قرار زير است:

رحيم عزيز
ممنون از اين كه برايم پيك زدي. باز هم شما ايراني‎ها. اين نامردها كه سال تا سال خبري از آدم نمي‎گيرند. امروز صبح آمدم سر كار ديدم روي ميزم نامه گذاشته كه يا استعفا مي‏دهي و يا اين كه استعفا بده! بالاخره بعد از هفت سال جان كندن در اين سيستم دولتي مسخره مرا بيرون كردند. در اين سيستم هر كس كم‎تر كار مي‎كند بيش‎تر پاداش مي‎گيرد. همين كريسمس بود كه بوش به همه‏ي كابينه نفري دو تا سكه‏ي بهار آزادي هديه داد ولي به من فقط يكي داد و آن هم امامي بود كه قيمتش كم‏تر است. راستش من اصلا ناراحت نيستم كه دارم مي‎روم. يك شركت خصوصي اطلاعاتي زده‎ام و دارم بخش‎هاي نظامي اطلاعاتي آمريكا را كه دارد خصوصي مي‎شود تحويل مي‏گيرم. به هر حال اين خصوصي‎سازي ما را هم عاقبت‏به‏خير كرد. اميدوارم دولت هم روزي خصوصي‎سازي شود تا اين بوش احمق هم خصوصي بشود. ما كه رفتيم. باقي بقاي شما. آخرين چ را هم فرستادم. نوش جانتان. به بروبچز فانوس سلام برسان. خدا آخر و عاقبت شما را با اين مردك ديوانه به خير كند.

اردتمند
جوجو


 
| Permalink |


مسيح، حسين و خارا
ــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

از ميان آنان كه براي حقيقت مبارزه كرده‎اند و جان باخته‏اند، شهادت سه تن بيش از ديگران پشت مرا مي‎لرزاند. عيسي مسيح (ع) در دوران باستان، حسين (ع) در صدر اسلام و ويكتور خارا در دوران معاصر. هر چند بسياري ديگر بوده اند كه چنين قهرمانانه زيسته و مرده اند اما اين سه به گمان من سمبل زندگي و مرگ قهرمانانه در عصر خويش بوده‎اند. شايد برخي را اين مقايسه خوش نيايد و برخي ديگر دل خوشي از بحث درباره‎ي قهرمانان نداشته باشند ولي نمي‎شود اين همه خشونت ظالمان عالم را در قرون و اعصار و از جمله در قرن حاضر ديد و به قهرمانان فكر نكرد. دست كم من نمي‎توانم.
در همان حال كه همه را به مدارا دعوت مي‎كنم و راه حل مشكلات را در اصلاح تدريجي امور مي‏بينم، نمي‎شود آن چه را در كنج دلم مثل يك كرم شب‎تاب سر در گريبان برده و مجالي براي ظهورش نمي‏بينم كتمان كنم و آن آرزوي خروج و خروش بر ستم است.
آيا كسي دري سراغ دارد كه به آسمان باز شود؟
مرا گر خود نبود اين بند ...



 
| Permalink |

Wednesday, June 02, 2004


وقتي كه بميرم
ـــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

وقتي كه بميرم. كسي مرا تلقين خواهد داد ...
وقتي كه بميرم، كسي كه احتمالا عبايي بر دوش دارد، عبايش را گلوله خواهد كرد و در كنار گورم خواهد نهاد و يك پايش را به آرامي در كنار سرم خواهد گذاشت و پاي ديگرش را در كنار تنم.
وقتي كه بميرم، كسي كفنم را كنار مي‎زند و سرم را در دست‎هايش نگه مي‎دارد. انگار كه زنده‎ام و به من مي‏گويد: افهم رحيم! اسمع رحيم!
و تو كه بر كنار گورم ايستاده‎اي با قيافه‎اي خنثي، در دلت خواهي گفت: او وقتي كه زنده بود نمي‎فهميد. حالا كه مرده است بفهمد؟
و آن وقت جسد من شايد هر چه در دل دارد بالا بياورد ...

 
| Permalink |

Tuesday, June 01, 2004


آيا لاريجاني پايان تراژدي اصلاحات خواهد بود؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

سرورقي (از رحيم مخكوك): داشتم آرشيو را زير و رو مي‎كردم، به يك مطلب از يكي از هم‎كاران سفركرده‎مان برخورد كردم كه اوضاع آينده را پيش‎بيني مي‎كند. اين مطلب حدود 7 ماه پيش نوشته شده و تا به حال بخشي از اين پيش‎بيني به وقوع پيوسته است. خواندن دوباره‎ي آن خالي از لطف نيست:

با پايان تقريبا آبرومندانه‏ي بحران هسته‏اي سياستمداران ايران در عرصه‏ي سياست خارجي توانستند يك بار ديگر كمر خود را از زير آوار صاف كنند و به تكاندن لباس‎هاي خود مشغول شوند. حالا مي‏توان دلگرم بود كه وضع تحريم‎ها و حمله‎ي نظامي حداقل براي مدتي به تاخير افتاده است. در اين فضا احتمالا تا چند ماه آينده و برگزاري انتخابات اتفاق عجيبي در داخل و خارج انتظار نمي‏رود. پس مردم هم‎چنان نااميد از اصلاحات خواهند بود و در انتخابات آمار بالايي از راي‏دهندگان را شاهد نخواهيم بود. پس اكثريت مجلس در دست محافظه‎كاران خواهد بود. پس از انتخابات جناح راست با استفاده از قدرتي كه در فضاي اقتصادي كشور دارد و هم‏چنين با استفاده از ذخاير پر پيمان حساب ذخيره‏ي ارزي به تزريق پول در جامعه خواهد پرداخت و اين وضع اقتصاد كشور را به آن چه در سال 55 و 56 شاهدش بوديم نزديك خواهد كرد. سطح رفاه جامعه به همراه ميزان واردات كالا از خارج افزايش مي‏يابد و جناح راست اميدوار مي‎شود كه علي‎رغم عدم كسب مشروعيت در انتخابات توانسته با مانورهاي پوپوليستي مردم را راضي نگه دارد. از همين الان مي‎توان انتظار داشت كه جناح راست پس از پيروزي در انتخابات تا حدودي به اصلاحات سياسي مورد نظر اصلاح ‎طلبان همت گمارد و آن چه را در زمان اينان از ايران دريغ كرده بود به دست خود به ملت تقديم كند و اين خود اتفاقي اميدوار كننده است. هرچند كه به علت فضاي فكري حاكم بر جناح راست كه آن هم ديد قيم مآبانه و پدر سالار نسبت به جامعه است نمي‏توان آن چنان از اين وضع خوش‏حال بود و گول اين ژست دلسوزانه‎ي راستي‎ها را خورد و احتمالا تغييرات بيش‏تر در آزادي‎هاي اجتماعي بروز خواهد كرد تا سياسي.
در مورد انتخابات رياست‏جمهوري اما به اين راحتي‎ها نمي‎توان اظهار نظر كرد. اگر شرايط خارجي تغيير چنداني نكند و محافظه‎كاران كاخ سفيد دخالتي جدي در اوضاع داخلي ايران نكنند (كه بعيد به نظر مي‎رسد) احتمالا شاهد رئيس جمهور شدن علي لاريجاني خواهيم بود. او از 2 سال پيش برنامه‏ريزي درازمدت خوبي را براي اين كار انجام داده و بعيد است رقبا بتوانند گوي سبقت را از او بربايند. عملكرد پرانتقاد او در صدا و سيما را در كنار موفقيت نشريات ريز و درشت زير نظر صداوسيما مثل جام‏جم و سروش جوان نمي‏توان ناديده گرفت. او اكنون پرتيراژترين روزنامه‏ي كشور را به عنوان تريبون در اختيار دارد. بگذريم كه به علت بغضي كه شخصا از او دارم با وجود چاپ مطالبي از من در همين مطبوعه تا كنون حتي يك شماره از اين روزنامه را هم نخريده‎ام ولي نمي‏توانم كاردرستي دست‎اندركاران اين روزنامه را تحسين نكنم. عقلانيتي كه در بخش مدرن جناح راست در حال ظهور است مايه‏ي خرسندي است. كروبي كه احتمالا صلاحيتش را تاييد مي‏كنند بعيد است حتي بتواند انتخابات را به دور دوم بكشاند و در صورت موفقيت در اين كار پيروزي بزرگي را به دست آورده است و كانديداي مشاركت هم كه يحتمل محمد رضا خاتمي است بعيد است بتواند حماسه‎اي را كه برادرش در 2 خرداد 8 سال پيشش شاهد بود تكرار كند و نااميدي مردم فعلا سرمايه‏ي بزرگ محافظه‎كاران است. افرادي مثل مهاجراني هم كه حاضرم سرم را بگذارم كه از فيلتر شوراي نگه‎بان رد نمي‏شوند. هاشمي رفسنجاني هم ديگر بعيد است به صحنه بازگردد. پس از ماجراي انتخابات مجلس فكر نمي‏كنم دوباره ريسك كند. چه اين كه قسمتي از راستي‎هاي افراطي هم دل خوشي از او ندارند. او از همين جايي كه آلان هم هست مي‏تواند در خدمت اسلام و مسلمين باشد و نياز به خطر كردن ندارد.
و اما در دراز مدت آن چه باعث توسعه‏ي سياسي مي‏شود پذيرفتن قوانين بازي در همين چارچوب فعلي است. سياستمداران ايران چه با فشار خارجي و چه به خاطر شكاف روزافزوني كه بين مردم و حكومت دارد پيدا مي‏شود اصلاحات را در دستور كار خود قرار خواهند داد و جامعه چه به لحاظ اقتصادي و اجتماعي و چه به لحاظ سياسي به سمت توسعه‏ي دموكراتيك حركت خواهد كرد. اين يك ناگزير است. فراموش نكنيد كه بسياري از اصلاح‏طلبان امروز كارنامه‎ي درخشاني در اوايل انقلاب ندارند. منتها اين تغييرات طول مي‎كشد. توسعه يك فرآيند يك ساله و چهار ساله و هشت ساله نيست. شايد بتوان از توسعه در بيست سال يا پنجاه سال سخن گفت. من فكر مي‎كنم حضور مردم در تمامي جاهايي كه بويي از دموكراسي مي‏دهد اين روند را تسريع مي‏كند. انتخابات مجلس و مانند آن را نبايد به عنوان معدود فرصت‎هايي كه ملت مي‏تواند در آن ابراز وجود كند از دست داد. البته ممكن است اين ابراز وجود را ملت ترجيح دهند با عدم حضور اعلام كند. اگر من هم شرايط را چنين ببينم در انتخابات شركت نخواهم كرد اما هنوز و تا لحظه‏ي آخر هم همه را به شركت در انتخابات ترغيب مي‏كنم. به قول بهروز افخمي مردمي كه در انتخابات شركت نكنند حقشان است كه با فرهنگسراهاي بسته و ماتم‎زده روبه‏رو شوند. آناني كه افخمي را از نزديك مي‏شناسند مي‎دانند كه او كسي نيست كه نگران انتخاب نشدنش در دور آينده‎ي انتخابات باشد. اين داستان به فرهنگسراها ختم نخواهد شد. مردم بايد به هوش باشند و نگذارند حداقل قدرتي كه در نهادهاي انتخابي نصيبشان شده است از كفشان برود (چه قدر لحنم شبيه مقام معظم شد!).


 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى