--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Sunday, February 29, 2004


اولین World Idol
________________________________________
آليوس ماکسيموس


World Idol 2003/2004
ميخواهم چند سطری راجع به اولین World Pop Idol بنویسم. کرت نیلسن (Kurt Nilsen) این خواننده 25 ساله نروژى در مسابقه جهانی Worl Idol با در سایه قرار دادن تمام شرکت کننده ها از جمله ویل یانگ انگلیسی مقام اول را از آن خود کرد. صدای او آسمانی است ولی تیپ قابل تعریفی ندارد! شاید به همین دلیل در مسابقه داوران او را به این شکل نامیدند :
'A man that has the voice of an angel but looked like a Hobbit' !!!
البته این عکس اوانصافا مرا یاد سم Samwise Gamgee در Lord of the Rings می اندازد (خیلی بیراه نگفته اند داورها خودتان مقایسه کنید!) او تقریبا در تمام کشورها بیشترین آر ا را به خود اختصاص داد. یکی از دلایل محبوبیت او در مخاطبان نروژی این بود که او 2 فرزند (۳ و ۶ ساله) و یک دوست دختر (که اخیرا با هم نامزد کرده اند) دارد. او علاوه بر صدای آسمانی اش می تواند فلوت٬ پیانو٬ ویولون٬ گیتار باس٬ drums و ... نیز بنوازد و عاشق ماهیگیری است.
این قطعه 30 ثانیه است برای کسانی که تا حالا صدای او را نشنیده اید (احتیاج به Real Player دارد) با عضویت مجانی در این سایت هم میتوانید کلیپ ها و آهنگ های او را داون لود کنید. بعد از گوش دادن به صدای او شاید شما هم مثل من نظر داوران را تایید کنید!

 
| Permalink |


دارانگ و دورونگ و قيمه حاجى
________________________________________
س.ع.دشمن شناس

سال به سال بدتر ميشود. هر سال به بهانه عزادارى ، چه نمايش ها و چه دکان هاى سه نبشى که بر پا نمى گردد. طرف يازده ماه خلق الله را مى چاپد که چلو خورشتش چرب تر باشد. تکيه حاجى هاى تازه به دوران رسيده که روزبه روز عين قارچ بيشتر ميشوند. اين همين طبقه اى است که هم پاى ماهواره است و هم شب پاى بساط در ويلاى لواسان ، پا بدهد خانم بازى هم مى کند. اما تکيه هم علم ميکند. مداح و اکويش هم گوش فلک را کر ميکند ، اصلا خود شمر هم در گور ميلرزد از اين صدا هاى انکر الاصوات. هنوز هشت روز مانده به روز واقعه شروع مى کنند ، صبر کنيد بابا شايد ايندفعه اتفاقى نيفتاد، نه واقعا ما کى ميخواهيم دست از اين کارها برداريم. حرف هم که ميزنيم ميشويم مرتد و ناصبى و مهدور الدم . خوب آخرش چى ، شما هر چى از اين آيين ها و قشرى گرى ها بيشتر و با شکوهتر راه بيندازيد به گرد پاى صفويه که نميرسيد. آخرش چى شد ؟ شاه سلطان حسين قضاى حاجتش را هم با استخاره انجام ميداد، چه دعاها و نذر و نياز ها که نکردند براى دفع فتنه افغانها!
حالا هر سال روغن داغش را هم بيشتر ميگيرند ، هر کس براى خودش دسته و حسينيه و تکيه زده، اينها هم لابد همه اش به عشق حسين است! ما هم باور ميکنيم .مگه خودش نگفت که مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان، خوب بفرما ، انقدر درنگ و دورونگ راه بينداز و تا صبح جوون ها رو توى خيابونها سرگردان کن از اون هم بيشتر، وجدان دردمان کم شد. از حسين امسال هم با شکوه فراوان تجليل کرديم ، به جهنم که در همين تکيه اى که ما زديم چند تا تين ايجر دم صبح براى اينکه خستگى شون دربره سيگارى بار ميگذاشتند، آبکى هم بعضى وقت ها ديده ميشد در همين تکايا ، خونه هاى خالى رو نگم که چه اتفاقاتى مى افته، شام غريبان رمانتيک ترين شب سال ميشه از روز والنتاين هم بدتر. زبونت رو گاز بگير دشمن شناس بى حيا ، اسلام از دست رفت. توى بى دين فقط مشکلت دارانگ دورونگه ،شب ها که ميخواهى کپه مرگت رو بذارى پنبه بچپان توى گوش هات. خدا نيست و نابودت کنه بى دين. بذار همه در شور و حال باشند. خوب باشند. تقبل الله ، جامعه ما دينى است. خدا را شکر.

 
| Permalink |



مسابقه بلاهت
________________________________________
منصور خاکی

1- از خاطرات فرح پهلوی در بی بی سی درباره نقش ارتش شاه در وقايع خونين ميدان ژاله در شهريور سال ۱۳۵۶ يعنی چند ماه قبل از پيروزی انقلاب:
فرح پهلوی می گويد که تيراندازی از سوی نظاميان نبوده بلکه انقلابيونی که لباس نظامی بر تن کرده بودند تيراندازی کردند. به گفته او خونی که در عکس ها نشان داده شد خون گوسفند بود و رسانه های گروهی هم که تحت نفوذ مخالفان حکومت بودند به اين ماجرا دامن زدند.

2- خانم زهرا مصطفوي, فرزند بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران, به خبرنگار كوريه ره دلاسرا, پرتيراژترين روزنامه ايتاليا, گفت:
من امسال كليه هزينه اي را كه در نظر داشتم صرف كارزار انتخاباتي كنم, به عنوان كمك براي زلزله زدگان بم فرستادم, وليكن خوشبختانه ديدم كه انتخابات به خوبي برگزار شد.... اگر چه من وابستگي سياسي به هيچكدام از دو جناح ندارم, وليكن به هيچوجه برايم قابل قبول نيست كه ايران به عنوان كشوري كه در آن آزادی وجود ندارد به جهان معرفي شود ... در كشور ما قانون به اجرا درمي آيد و طبق قانون دزدان, قاتلان و جاسوساني كه مي خواهند ايران را به غرب و آمريكا بفروشند, حق شركت در انتخابات را ندارند.

به نظر شما کدامیک احمق تر هستند؟ من به هر دو رای می دهم ولی انصافا اولی خیلی هم کم استعداد است!

 
| Permalink |

Saturday, February 28, 2004


خاتمي يك پديده بود
ــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

خاتمي را از ديدگاه‎هاي گوناگون مي‏توان بررسي كرد. اما شايد بتوان با گزاره‎هاي كوتاه زير راحت‎تر به نتيجه‎ي نهايي رسيد:
1) فرآيند توسعه – خواه سياسي باشد و خواه اقتصادي و يا هر توسعه‏ي ديگري – در شكل كلان و در بسياري موارد حتي در جزئيات از فرآيند توسعه‏ي علم پيروي مي‎كند. در توسعه‏ي علمي بسيار كم اتفاق مي‎افتد كه فردي كار را از دادن ايده تا پيش‎نهاد مراحل انجام كار و شبيه‎سازي و آزمايش‎ها و رسيدن به نتيجه‏ي نهايي به تنهايي بتواند به سرانجام رساند. معمولا در هر يك از اين مراحل ده‎ها و در برخي از شاخه‏هاي علم صدها و هزاران نفر پژوهش‎گر كار مي‎كنند و مقاله مي‎دهند و ده‎ها كنفرانس برگزار مي‎شود و بسياري مجلات معتبر و غير معتبر چاپ مي‏شود تا يك ايده به جايي برسد كه بتوان از آن به يك محصول تجاري دست يافت و آن را روانه‎ي بازار كرد. اين فرآيند را پژوهش‎گران ’مكاشفه‎ي دو فيل’ ناميده‎اند. منظور از اين نام‎گذاري نموداري شبيه پشت دو فيل است كه در كنار هم قرار دارند. در فيل اول به تدريج تعداد مقالات مربوط به آن شاخه از علم و آن مساله‏ي خاص به تدريج زياد مي‎شود و در حالي كه تعداد مقالات به اوج خود مي‎رسد و مي‎رود كه مسايل آن شاخه از علم حل شود و تعداد مقالات نيز به تبع آن كم شود فيل دوم شروع مي‎شود كه مربوط به تجاري شدن نتايج مساله است و پس از رسيدن به نقطه‎ي اوج فروش با ظهور فن‎آوري‎هاي جديد به تدريج بازار را خالي مي‎كند و فيل دوم نيز به پايان مي‎رسد.
2) البته منظور من از اين نوشتار اين نيست كه مقالات منتشر شده در مورد توسعه و يا تعداد كنفرانس‏هاي برگزار شده را مورد بحث قرار دهم. بحث من نگاهي است كه از يك لايه بالاتر به قضيه‏ي توسعه مطرح مي‎شود و منظورم از مثال فوق شبيه‎سازي روند توسعه‏ي علمي با سياسي – به طور خاص - است.
3) خاتمي در دوم خرداد يك ايده را مطرح كرد. و اين ايده در همان راستا بود كه ايده‏ي ملي كردن صنعت نفت و يا ايده‎ي مشروطه. اين ايده كه چيزي جز اصلاحات نيست تا حدودي با تلاش‎هاي وي پي‏گيري شد و دست‎آوردهايي هم داشت كه از جمله‏ي مهم‏ترين آن‎ها مي‎توان به موارد زير اشاره كرد: افشاي قتل‎هاي زنجيره‎اي، پاك‎سازي وزارت اطلاعات، ايجاد فضاي تا حدودي آزاد مطبوعاتي حداقل براي زمان‎هايي محدود، شفاف‎سازي روند دست‏گيري تا محكوميت متهمين سياسي، خارج كردن رئيس‎جمهور از حلقه‏ي تقدس الهي و باز شدن راه انتقادهاي تند به وي، آغاز حركت كاهش بوروكراسي اداري و كوچك شدن دولت به عنوان يكي از اصول ليبراليسم، تنش‏زدايي در سياست خارجي، مطرح شدن ايده‎ي گفت‎وگوي تمدن‎ها و استقبال جهاني از آن، افشاي چهره‎ي ضدمردمي ارگان‎هاي انتصابي و مهم‏تر از همه مشخص شدن حد اصلاحات در درون نظام. البته در هر يك از موارد فوق نقش خاتمي به عنوان رئيس جمهور قابل بحث است ولي من قصدم به خصوص تاكيد روي مورد آخر است.
4) در يك مقاله‎ي علمي لزوما سخن از يك پيروزي علمي نيست. ممكن است يك نفر در يك مقاله ايده‏اي را مطرح كند و بعد بگويد كه ما فلان روش و يا فلان الگوريتم را به مساله اعمال كرديم و جواب نگرفتيم. البته اين مقاله ارزشش ممكن است كم‏تر از مقاله‏اي باشد كه جواب گرفته است اما دليل نمي‎شود مقاله‏ي اول را بي‏ارزش بدانيم. كار توسعه‏ي علمي با همين جواب گرفتن‎ها و نگرفتن‎ها به پيش مي‏رود. در هر مقاله پژوهش‎گر به بررسي نتايج مقالات قبلي مي‎پردازد و ايرادات كار را گوش‎زد مي‎كند و نتايج خود را مطرح كرده پيش‎نهاداتي براي ادامه‎ي كار ارائه مي‎كند. قرار نيست يك فرد به تنهايي تمام راه را طي كند. در هر مقاله يك گام به جلو.
5) حوزه‏ي علوم اجتماعي هر چند از بسياري جهات با علوم پزشكي و مهندسي و علوم بنيادين متفاوت است اما خيلي هم مستثني از قوانين توسعه‏اي كه بر ساير علوم حاكم‏اند نيست. انجام شبيه‏سازي‎ها به صورت غيرعلمي كه در ايران انجام مي‎شود - البته به‎تر است نام شبيه‎سازي را بر آن نگذاريم، چون ايده‎ها يك‎سره وارد بازار اجتماع مي‎شود - در نهايت ممكن است ايده‎هاي خوب را با نتايج بد در عمل هم‎راه كند. اما اين دليل نمي‎شود ارزش ايده‎ها را زير سؤال ببريم. ايده‏ي اصلاحات مطرح شده و تا حدودي دست‎آوردهاي مثبت هم داشته و به نحوي روش‏هايي هم كه براي عملي كردن اين ايده ناكارآمد هستند را هم مشخص كرده است. اين خود كارنامه‎اي مثبت براي خاتمي است. حال او بماند يا برود، ديگر ادامه‏ي اين كار با ديگران است كه تئوري بدهند و ايده‏ي او را به عمل گامي نزديك كنند.
6) خاتمي يك پديده است. يك پديده‎ي قابل اعتنا در تاريخ ايران. پديده‏اي كه ثبت خواهد شد. با تمام موافقين، مخالفين و منتقدينش. هر چند كه اين پديده تمام شده باشد. نام او در تاريخ ايران باقي خواهد ماند. در كنار نام مصدق، ستارخان، آيت‎الله خميني، سردار جنگل وبسياري ديگر از رجال سياسي و غيرسياسي كه با ايده‏هاي خود ايران را گامي در توسعه به جلو بردند.


 
| Permalink |



ندیدم جز زیبایی
________________________________________
منصور خاکی


به اينجا که برسي يعنى يک زندگى معمولى در بهشت کاغذى غرب با آن همه زرق و برق، وقتى آبها از آسياب افتاد و ديگر تلاش براى بقا جاى خودش را به يک زندگى روزمره داد که هر روزش بى کم و کاست تکرار بيهوده ايام است و تو دلت به پیامی، نامه ای و یا زنگ تلفنی است از دور دست و شب که بر مى گردى تمام راه به صندوق پستى ات فکر مى کنى که امروز چه برايت رسيده آيا باز انبوه صورتحساب و فلاير بى مصرف است يا نامه ای آشنا که در این عصر سرد بی فروغ هر روز احتمالش ضعیف تر. همه چير متعين و مشخص است براى سالها حتى شو تلويزيونى خاصى را در ساعت معینی مى بينى و هنوز هم همانجا که صداى خنده مصنوعى روى فيلم به تو امر مى کند که چه وقت بايد بخندى از خنده روده بر مى شوى و دوباره و دوباره و روزى خيلى زود از خود مى پرسى که آخرش که چه؟ و اين بن بست وحشتناکى است.

راستش در ايران و شايد در خيلى جاهاى ديگر شور زندگى بيشتر است چون تو براى ساده ترين کار هيجان دارى که آيا مى شود يا نه؟ و اين است که کوچکترين موفقيتها تو را سرشار مى کند همانگونه که عادى ترين شکستها حتى اگر شکست تيم ملى باشد یا استیضاح وزیری یا نامه سرگشاده وکیلی. غرضم دفاع از زندگى سخت در ايران نيست مى خواهم بگويم اينجا هم که همه چيز حل شده مخ تو را با بيهودگى انباشته مى کنند و خيلى زود بى معنا بودن زندگى به تو تلنگار مى زند.

وقتى که زندگى را مى کاوى چيزى را کم مى بينى چيزى را جا گذاشته اى. قطعا آن چيز از جنس خرد و منطق نيست که تو با تمام وجود در يک محيط عقلانى زندگى مى کنى چيزى که کم دارى نه شعور که شعر است. مى بينى که زندگى تو خالى از حس شاعرانه است حس خيال انگيزى که عشق به آدم مى دهد يا يک آرزوى دور يا يک اميد خام يک روياى شيرين و يا يک آرمان بلند. در آن دستگاه است که خيلى ناممکن ها ممکن جلوه مى کند و آدمى در دنيايى ديگر و البته جهت دار و بالنده از خود به خود می رسد.

اينجا مى فهمی که درد و دغدغه را فراموش کرده ای. درد قسمتى از زيستن است. کسى که زنده است درد دارد و تنها مردگانند که درد را نمى چشند. درد مثل آن سوزنی است که به سر انگشتان بیمار می زنند تا دریابند هنوز حسی در اندامش هست یا نه؟ و چه درد لذت بخشی است اگر بدانی که هنوز حسی داری و زنده ای. اگر تجارب آنان که از چند قدمی مرگ باز گشته اند ببینید این بازگشت همواره با دردی در تمام وجود همراه بوده است.

و در اینجا چه جای درد و دغدغه است؟ اینجا جای فراموشی است و یا خود را به فراموشی زدن!

به زندگی از سه زاویه متفاوت می توان نگریست: عاميانه، عاقلانه و شاعرانه. و من فکر مى کنم حسين تصوير مجسمى از زندگى شاعرانه بود. در کربلاى 61 هجرى اقدام حسين در دستگاه عقلانى قابل تفسير نيست او نه تنها به زندگى خود که به زندگى پيروانش و به همه آنان که به او مى انديشند طعم جديدى چشاند «احلى من عسل». و من چه اندازه وامدار این عبارت قاسم بوده ام. وقتی که زندگی ام معنایی ندارد. وقتی بی تو که معنی زندگی من هستی زندگی برایم یک تکرار مبتذل خواستن های کوچک است و وقتی که زندگی بی عشق مثل یک قالب مضحک شیرینی پزی است که هیچگاه طعم شیرینی را نخواهد چشید....وفتی فردایی بیاید و تو که بهانه بودنم بودی، نباشی ... مرگ یا آن شمشیرهای آخته در دست آن فرومایگان برایم از عسل هم شیرین تر است!

و من در این چند ساعت بقول زينب (و ما رايت الا جميلا) نديدم جز زيبايى را. ندیدم جز شوریدگی والاترین انسان در جستجوی معنی، در تقلای کشیدن عکس روزنی، پنجره ای روی دیوار این زندان و برای باوراندن من "که تو آزادی ای بشر".

براى همه آنان که خود را شيعه حسين مى دانند و نه مى خوانند حسين هميشه الهام بخش طعم شاعرانه زندگى بوده است. اينکه غم هست، فقر وجود دارد. پشت اين لبخندهاى بزک شده با آرايش غليظ و ناشيانه بشريت، پيکر فرسوده بيمار و رنجور روسپى نوميدى نهفته است که شب فرا رسيده و ميزبانى نيافته تا تن به او بسپارد و لقمه نانى از قبل فروش روحش به زناکاران به چنگ بياورد.

پشت اين همه هياهو و جنجال، چشمان خسته و قلبهاى نوميد موج مى زند و اين همه مى گويد که درد نه تنها در خانواده بشريت کاستى نگرفته که دهشتناکتر و نوميدکننده تر گشته است.

خرد زمانه تغيير مى کند همانگونه که منطق آدمى رو به تغيير است. نوع حکومت، شيوه و سليقه زندگى، آمد و شد و مناسبات اجتماعى. ولى حس شاعرانه زندگى بى تغيير است چراکه درد هميشه مفهوم ثابتى دارد.

و گمان مى کنم حسين بزرگترين تجسم درد باشد و منبع جوشان شاعرانگى زندگى.

شاعرانگى زندگى را فراموش نکنيد،
پاى چوبين استدلاليان همه را عذر بنهيد،
و بدانيد تا وقتى دردمنديد زنده ايد!

"و خدا خواست که تو را کشته ببيند.."

 
| Permalink |



یا شیخ قضا بگردان
________________________________________
منصور خاکی

توضیح: با عرض پوزش از تمام هم میهنان مرز پر گهر اگر این متن کمی از ادب به دور است. خواستم عریان بگویم. نه چنان که ایرانیان را عادت بر آن است که رو در رو با کلاسند و پشت سر ... خدا به دور. و با عرض پوزش و تعظیم به روان استاد حسین گل گلاب که این سروده مرز پر گهر را در ارگ علیشاه تبریز و محاصره قوای قزاق سرود و به خون خود امضا کرد. ایران هر چه باشد. ... در راه تو کی ارزشی دارد این جان ما!

تمام دیروز عصر به یک چیز فکر می کردم: که این لحظات آخر کبری رحمانپور چه حالی دارد؟ و تمام شب اگر خوابم برد بخاطر 5 ساعتی بود که زیر ظل آفتاب که مثل سوزن چشم آدم را کور می کرد رانندگی کرده بودم، ولی چه خوابی؟ همه اش کابوس. تیتر روزنامه ها را می دیدم و اینکه عدالت (!) در حق یک قربانی بی عدالتی ساختاری این مرز پر گهر (!) به اجرا در آمده است!

سراسیمه برخاستم و چاره ای نداشتم تا اول به بی بی سی سری بزنم. خبری نبود. گفتم چقدر احمقی! این خبر برای بی بی سی خبر مهمی نیست حتی برای بخش فارسی اش! اما در "ایران امروز" دیدم مثل آنکه کابوسهایم باطل شده است. نفس راحتی کشیدم و دعا کردم که خدا کند که راست باشد.

خوب باز هم یکی دو هفته ای وقت باقی است. اما بگذارید آنچنان که عادت دارم درسهای این ماجرا را نیز باز گو کنم. می بخشید که نتیجه گیری های من از هر دری سخنی است، اما همیشه وسوسه این را دارم که از زوایای بیشتری به مسائل بنگرم.

1-" مرز پر گهر"! چی گفتم خداییش. با تمام احترام و عشقی که بقول نوری زاده (این هم برای بجا آوردن کپی رایت! – خوب آخه اومدیم به "خونه ناپدری" که لااقل اینجا مثل آدم زندگی کنیم!) به خانه پدری دارم و به آن کهن بوم و بر، انصافا چندان هم مرز پر گهر نیست، این را نه بعنوان یک ایرانی که یک فرد بی وطن می گویم. اما از دید یک ایرانی شاید اگر هم عشقی به آن وطن بلا کشیده هست نه بخاطر خوبی ها و ارزشها و تمام آنچه که نداریم ولی نشان می دهیم که داریم، بلکه عشق به وطنی که خوب و بد مال من است. مثل آن خانه کهنه و کلنگی که تمام رویاهای من هنوز در آن جاری است. اما گذشته از اینها چه مرز پرگهری جز نفت! و ذخائر زیر زمینی که مال آیندگان است و کمی تا قسمتی آثار تاریخی که متعلق به گذشتگان! اما ما چه هستیم؟ بیایید از زاویه "مساله کبری" مردم ایران را دسته بندی کنیم.

از این زاویه مردمان این خانه پدری به دودسته بیشتر تقسیم نمی شوند: ایرانی ها (!) و حاشیه نشینها! ایرانیها (نه ایرانیان که ایران برای آنان است! التفات دارید که) تمام آنهایی هستند که ردی از آنها در آمار و ارقام هست. چه رای بدهند و چه رای ندهند و چه برای کنکور رای بدهند و چه برای ارتقا و و استخدام و دهها بهانه تهوع آور دیگر. ایرانیهایی که در صدا و سیما نشان داده می شوند. گاهی ریشو و چادری (هفته دفاع مقدس و دهه محرم و ایام فاطمیه و ...) گاهی هم سه تیغه و روسری گل گلی و عینک آفتابی و رژ لب و سایر تهاجم فرهنگی ( ایام انتخابات و 22 بهمن یک روز مرز پر گهری دیگر!). ایرانیهای لوس انجلس و استکهلم و اسلو و تورونتو و ونکوور و دهها خراب شده دیگر! با آن اجتماع (باصطلاح اینجا کامیونیتی!) مبتذل و کسالت آور. این ها هم مورد توجه رسانه داران لوس آنجلس هستند. و البته گاهی عزیز برای رسانه ملی حکومت ولایی (برنامه سراب و حباب). اما حاشیه نشینها! هیچ جا نیستند! هیچ کجا. این ها در متن که نیستند در حاشیه اند. مثل پاورقی مثل یک توضیح ساده بی معنی و تکراری. ساکتند و آرام. به خانه هایتان می آیند تا گرد گیری کنند. راستی شب عید است کمک نمی خواهید. به مستخدم و آبدارچی شرکت بگویید زن و دخترش را بفرستد برای کمک! رختی فرشی چیزی واسه شستن ندارید! راستی نرخ یک کارگر ساده روزی چنده. همه هم که غر می زنند که اینها تنبل هستند و دزدی می کنند. آخه دلیلش اینه که اینها مال مرز پر گهر نیستند. مال حاشیه مرز پر گهر هستند. راستی وقت رفتنشون لباس کهنه و میوه گندیده و پلاسیده یادتون نره. چند سر عائله داره بنده خدا!

اینها. این حاشیه نشینانی که حتی سعیدی سیرجانی هم به آنها پریده بود و لکاته نامیده بوده شان. همو که با شیاف پتاسیم جان به جان آفرین تسلیم کرد! این حاشیه نشینان در هیچ آماری نمی آیند. زنده شان ارزشی ندارد. اما اگر کارد به استخوانشان برسد و چون اکبر آباد و رستم آباد و اسلام شهر و هزار مرز پر گهر آباد دیگر عصیان کنند و نیروهای دلاور انتظامی چون مغول آنها را تار و مار کنند آنگاه است که این کشتگان میروند جزو آمار مرز پر گهر. مگر نبود ایام دفاع مقدس که تمام کشتگانشان شهید بودند ولی خواهرانشان میلیشیای روسپی تهران!

آی مرز پر گهر. کبری زود است که به آمار تو بپیوندد چون خون یک ایرانی را ریخته (اینجا حالم از فردوسی و شاهنامه به هم خورد) اما او تورانی هم نیست که مهم باشد. او یک بی همه چیز است از تبار بی تباران. نا نجیبان. آوارگان و روسپیان. بی اصل و نسب. تنبل و دزد و غیر قابل اعتماد. و ما ایرانی ها همه جوانمرد و عیار و اصیل و نجیب. که از خون مادر بالای 80 سالمان نیز نمی گذریم. ای مرز پر گه هر!! (غلط تایپی نیست دست نزن بهش) اگر هم میاد تو لیست ایرونی ها بخاطر حاشیه نشین بودن او نیست بخاطر این است که رسانه ها و عفو بین الملل بدادش رسیده اند وگرنه روزی هزاران کبری حیثیتشان لکه دار میشه و نه با بیست هزار تومن که به دو تا پشت سبز ناقابل راضی می شوند.

2- آقا ول کنید این خاتمی و شورای نگهبان و حداد عادل و ظالم را! به خود خامنه ای نامه بنویسید. چه بپذیریم و چه نه! چه رسمی باشد و چه نباشد. این مملکت ولایی است. خانه ملت را هم که سند به اسم او زدند. سعید جان و مرتضوی و سعید عسکر غیور و شریعتمداری فرمون بریده و جنتی گلو پاره کن هم که از ایادی او هستند و سید خندون هم برگ عورت اوست و حتی دشمن شناس هم بواسطه کردیت اونه که می نویسه. شالچی کاراته باز هم داره و نهضت نرم افزاری هم از صدقه سر اونه!

رهبرا! تو مسئولی. چرا همه اش اشدا علی الکفاری! پس کجا رفت رحما بینهم! نکند کبری از منظر تو نیز بینهم نیست! اگر هم نیست بخاطر نظام باصطلاح مقدس ات هم که شده دست به کار شو. مگر بر جای پیامبر و علی تکیه نزده ای . مگر ولی فقیه بر اموال و انفس رعیت مالک نیست. مگر نمی تواند واجبات را معلق کند حتی نماز و روزه را و حتی وحدانیت و توحید را!!! از خون کبری در گذر. اینجا هم نشان بده تو فصل الخطابی! چقدر پیش آمد که پیامبر شفاعت گناهکاران می کرد. عدالت این نیست که بی گناهان مجازات نشوند که این را هنری نسیت. عدالت آن است که گناهکاران با درک کامل از زمینه های جرم مورد رافت قرار گیرند. رافت تو تنها کلاهبرداران را شامل نشود یا فراریان از خدمت سربازی را! ما برای رهایی گنجی از تو خواهشی نخواهیم کرد. او شیر است چه نیاز به اشک تمساح! کبری 24 سال دارد. یعنی محصول حکومتی است که تو بیش از 50 درصد در آن سهم داشته ای. کبری نه تحت بمباران ماهواره بوده و نه محصول تربیت آریامهری. او محکوم فقر ساختاری است که این مرز پر گهر هزاران سال است به او و هم "بی تبارانش" تحمیل کرده و تو هم بنوبه خود پاسدار آن بوده ای! آن لباس مبدلت را بر تن کن!! و به خانه آن مرحوم برو و خواهش کن، زاری کن و اگر نشد حکم حکومتی بده! مگر حکم حکومتی فقط به توپ بستن مجلس است. ولایی رفتار کن! فرمان بریده باش. بسیجی عمل کن.
اگر تو شیخی ...
پس یا شیخ قضا بگردان!

 
| Permalink |



شوخي با بزرگان آخر هفته!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احسان حقيقت جو

امام جمعه كاشان زنده نگه داشتن عاشورا را از مسائل مهم سياسي و الهي دانست و گفت: كساني كه كشور ما را كشور گريه مي دانند بايد!! بدانند كه گريه اين ملت سياسي است.
احسان: حالا كه بحث دين و سياست به هم آميخته شد، فرصتي پيش آمد تا اين حقير خطابه مفصلي از آسمان و ارتباطش با ريسمان برايتان تقرير كنم كه بايد!! بدانيد كه امام حسين هم اصلاح طلب بود. منتها از آن اصلاح طلبان كه اهل معامله و مذاكره نيستند. حر هم كه از اسمش پيداست آزاديخواه بود. يزيد هم در فكر حفظ نظام بود و شمر هم سگ يزيد بود. از اصلاح طلبان هم بودند كساني كه به طمع حكومت (مثل اوني كه دنبال حكومت ري بود) و منفعت و بعضيا از روي ترس توي لحظه هاي آخر از حسين روبرگرداندند و چي بگم از مظلوميت حسين! پس امسال آي مسلمونا در اين عاشوراي سياسي گريه كنيد به حال اصلاحات كه چگونه مظلومانه شهيد شد. چگونه دستگاه خلافت با فريبكاري و ارعاب ياران حسين را منزوي و تنها كرد. (يكي اون بچه را ساكت بكنه!)
امام جمعه شيراز گفت: حضور مردم در انتخابات هفتمين دوره مجلس شوراي اسلامي هم كميت داشت و هم كيفي بود.
احسان: كميتش را ديديم ولي كيفيتش را آقايان بهتر احساس كردند.
امام جمعه ساري: واژگان فارسي از بيان تشكر براي حضور مردم در انتخابات مجلس هفتم ناتوان است.
احسان: آقاجان مقدمات كه خوانده اي عربي بگو. نشد ديگه هيچي نگو.
امام جمعه اصفهان: هرچه كار مردم با معيار هاي آمريكا مطابقت نداشته باشد، با معيار هاي اسلام مطابقت دارد.
احسان: آمريكا معيار باطل است. پس باطل را به خوبي مشخص مي كند و هرچه باطل را به خوبي مشخص كند، نقيض آن حق را هم به خوبي مشخص مي كند. پس آمريكا معيار حق است بهتر از هر جاي ديگري. بي خود هم نگوييد كه آخرالزمان شده و حق و باطل به هم آميخته شده و.... مثلا اين كه جورج بوش وايساده مي گه ازدواج هم جنس بازها از نظر ما درست نيست. براي ما مشخص مي كنه كه خيلي هم درسته :)

 
| Permalink |



بلا تکليفى آدمى به نام خاتمى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

بياييم يکبار ديگر بحث نخ نما شده رفتن و ماندن خاتمى را بررسى کنيم. جناح تماميت خواه که با رفتن خاتمى موافق است، چون آنها برنامه هاى خود را زودتر مى چينند و الگوى توسعه خود را خواه چين خواه ژاپن خواه مالزى زودتر و قوى تر آغاز ميکنند. هيچ وقت چون اين زمان اقتدار گرايان براى نمايش سياست از خود اشتها نشان نداده بودند، آنها مصمم هستند. اصلاح طلبان اخراج شده از حاکميت هم در همين چند روز نشان دادند که خيلى نميتوان عنوان اپوزيسيون را بر آنان نهاد، آنان به عنوان منتقد سيستم به احتمال زياد سرنوشت نهضتى ها را پيدا خواهند کرد، آنها ايزوله خواهند شد و براى خود جلسات و محافل خصوصى خواهند داشت. پس به چتر پوششى و حمايت احتمالى خاتمى هم در اين يک سال و چند ماه باقيمانده نيازى نيست. مى مانند مردم که نشان دادند نا کارآمدى نظام و بوروکراسى سيستم اشک آنها را در آورده به طوريکه درصد قابل توجهى از حاميان اصلاح طلبى حاضرند زير علم نو محافظه کاران سينه بزنند . عده ديگر هم که چنين تذبذب سياسى و حربا صفتى را از اصلاح طلبان درون حاکميت انتظار نداشتند مصلحت انديشى کردند و ترجيح دادند که در انتخابات حضورى بى معنى داشته باشند تا به هر دليل در تند باد حوادث آتى بازنده نباشند- به درستى يا غلط بودن چنين تفکرى کارى ندارم - تکليف آنها هم با آدمى به نام خاتمى مشخص است ، بازنده اى که به قول عباس معروفى توان چپ کردن اتوبوس علما را هم ندارد ، طبيعى است که از ديد چنين مردمى خاتمى بلا شک شکست خورده است .
مى ماند پايگاه مردمى اقتدار گرايان و نيز مردمى که تحريم کردند، دسته اول که تکليفشان روشن است و واقعا هم تکليفشان هميشه روشن است ، چون بر مبناى تکليف همواره يک تصميم را ميگيرند و پاى آن مى ايستند. گروه دوم هم که از همه گروه هاى پيشين بيشتر هستند حتى اگر به مفهوم اصلاح طلبى هنوز پايبند باشند که خود محل چون و چرا است، در خوشبينانه ترين حالت خاتمى را معذور و ناتوان مى بينند. پس اين هم از مردم .

اما ببينيم که ماندن خاتمى در مسند رياست جمهورى بر مبناى کدام راهبرد ميتواند مفيد باشد. بستر سازى براى انتخابات رياست جمهورى آتى؟ پيشبرد مفهوم جديدى از اصلاحات (مثلا اصلاحات از پايين ) ؟ هر کدام از اين راهبرد ها را مورد بررسى قرار دهيم به اين نتيجه ميرسيم که حتى پيگيرى چنين استراتژى هايى از سوى اصلاح طلبان سوخته روى کاغذ نيز جواب نميدهد تا چه رسد به پياده سازى.

اما از نظر اخلاق در سياست که خاتمى لااقل خود را صاحب نظر در اين عرصه مى بيند و براى سران جهان و مجامع جهانى نسخه مى پيچد، ماندن خاتمى هيچ توجيهى ندارد و مردم هم با صداى بلند آن را اعلام کرده اند ، خاتمى از خطوط قرمزخود هم که براى چندمين بار -عليرغم متحرک و انعطاف پذير بودن اين خطوط - عبور کرده . مصلحتى هم باقى نمانده که ماندن توجيه داشته باشد و اخلاق را بتوان در پاى آن قربانى کرد. پس تصميم نهايى با خود او است.
البته واقعيت اين است که رفتن خاتمى هم مانند ماندنش بلا موضوع شده است. از او انتظار چنين تصميم ساده اى هم نداشته باشيد. خاتمى ماندنى است. تنها کارى که به نظر مى رسد خاتمى ميتواند انجام بدهد تا لااقل کارى کرده باشد ، اين است که در عين اينکه نهايت همکارى را با مجلس هفتم و نئو محافظه کاران داشته باشد ، در اين فرصت باقيمانده فکرى به حال کم کردن از بار بوروکراسى ادارى بکنند، گردش کارها را دوباره اصلاح کنند و اميد به بهبود ده تا بيست در صد موفقيت در اين عرصه داشته باشند، در پايان هم با صحت و سلامت کار را تحويل رييس جمهور اقتدار گرا يا عمل گراى بعدى بدهد. همين يک کار را هم اگر بتواند! بنده که به جد شک دارم. خاتمى حتى يک محافظه کار خوبى هم نيست.

 
| Permalink |

Friday, February 27, 2004


آی آدمها *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


آی آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید .... یک نفر در آب دارد می سپارد جان .... یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
خواستم اشاره ای کنم به اینکه فردا حکم اعدام دختری 23 ساله به جرم قتل مادر شوهر 75 ساله قرار است اجرا شود. سازمان عفو بین الملل طی فراخوانی از همه خواسته که در اسرع وقت نامه های خود را برای تعویق این حکم (که یکبار دیگر به تعویق افتاده بود) ارسال کنند خطاب نامه ها به رییس جمهور; آقای حداد عادل ( به قول ایهام فکس زدن به حداد عادل ثمر بخش باشه چون آقایون برای اینکه خودشونو توجیه کنن و بگن نماینده های منتخب رهبر آدمای خوبی هستند دست به کارهای محبوبیت زا خواهند زد) و ... باید باشد.
تا کی باید شاهد اجرای احکام غیر انسانی در کشورمان باشیم؟! بچه ها بدجوری دلم گرفته...
* عنوان از مقاله آقای بهنود

 
| Permalink |


من هنوز مست بوي چفيه‏ام
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

به نظرم پاك خل شده‎ام. خوب گوش كنيد. شايد بتوانيد كمكم كنيد.
من هر وقت به كوه مي‎روم، با خودم چفيه مي‎برم. نه به آن مقصود كه شبيه خواهران شوم و نه از آن صورت كه به جاي روسري بر سر اندازم و با مد هم‎راه شده باشم. آناني كه اهل كوه‎اند نيك مي‎دانند كه چفيه ابزار كوه‎نورد است. پس لاجرم دو كوه‎نورد هرگز از هم در مورد چفيه چيزي نمي‏پرسند. اما هر گاه با دوستان خانوادگي به گشت و گذار در طبيعت مي‎رفتيم، بايد كلي پاسخ مي‎دادم كه چرا با خود چفيه دارم و آناني كه در جمع مرا نمي‎شناختند تا دقايقي از من احتراز مي‎كردند.
قصه‎ي اصلي كه مدت‎هاست فكر مرا آزاد نمي‎كند مربوط به روزي است كه با يكي از همين جمع‏هاي خانوادگي در اطراف تهران باغي كرايه كرديم و چند ساعتي را به دور از هواي آلوده به عشق‎بازي با طبيعت پرداختيم. سراي‎دار باغ يك مرد افغاني بود كه با دخترش در آلونكي در گوشه‏ي باغ زندگي مي‎كرد. آنان و ما با هم كاري نداشتيم. عصر كه مي‎رفتيم، دختر آن مرد به بهانه‎ي خداحافظي جلو آمد. دست داد و گفت: من از چفيه‎ي شما خوشم آمده است. من خنديدم. گفتم خواهش مي‎كنم. خداحافظي كردم و رفتم.
بعد از چهار سال، هر وقت يادم مي‎آيد، افسوس مي‎خورم كه چرا نفهميدم كه آن تكه پارچه ديگر مال من نيست. بعد از آن هر وقت آن چفيه را هم‎راه دارم، بوي آن باغ و آن دختر را مي‎شنوم. يا شايد هم اين بوي چفيه است. نمي‎دانم. من از پس سال‎ها هنوز مست بوي آن چفيه‎ام.


 
| Permalink |


گناه
ــــــــــــــــــ
سيما درياني

اين بار در غريب حضورم نگاه كن
دل‎تنگي شب خود را پر ز آه كن
افسرده‏ي تن من را در بغل بگير
خاموشي دل زخمي را گواه كن
نازي نوازشي به سر خسته‏ام گذار
تعويض ماجراي گدايان و شاه كن
بر رد تازيانه‎ها بوسه‎اي فرست
يك بار بر خلاف هميشه گناه كن


 
| Permalink |


کاراته سالارى دينى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

با پايان گرفتن انتخابات و شمارش آرا در تهران ، رى ، شميرانات و اسلام شهر و خوردن تو دهنى محکم از دهان امت کاراته باز پرور، منع قانونى براى انتشار پوستر تبليغاتى يک کانديداى روحانى کاراته باز و نسبتا محترم وجود ندارد ، چه هر لحظه ممکن بود به حکم قاضى مرتضوى در فانوس هم پلمب گردد. در هر حال با اين انتخابات نظام تا مدت ها بيمه و واکسينه شد و هر کس هم قبول ندارد يک سر پيش حاج آقا شالچى برود تا ارشاد شود! به واکنش مقامات در مورد اين کانديدا توجه بفرماييد:




رهبرى : « امروز به فضل الهى روحانيت کاراته باز است و کاراته باز پيروز است. البته هيچکدام از اين روحانى ها براى من آقاى روحانى نميشوند. »
رييس شوراى محيط زيست (‌رييس جمهور محبوب و مردمى سابق ) : « عده اى به نام کاراته به دين حمله مى کنند ، عده اى به نام دين به کاراته حمله ميکنند ، عده اى هم به نام کاراته دينى به عين القضات حمله ميکنند. اما مهم آن است که همه چيز در چارچوب قانون باشد. روزى ده دقيقه ورزش کنيد تا سلامت باشيد! »
هاشمى رفسنجانى :« آخه اين چه کاريه؟ اين چه حرکتيه ؟ در هيچ مسابقه اى در هيچ المپيکى در هيچ انتخاباتى انقدر شيطنت نبوده، خوب بياييد نظرتون رو روى راى ها بنويسيد، به اين آقا هم راى نداديد نداديد، هر چى دوست داريد بنويسيد، ما همه رو مى خوانيم!! »
ناطق نورى : « من در بيت هستم داداشم هم بوکسوره ، ميفهمم شالچى کجا را زد. »

حاج آقا شالچى مناسب براى کميسيون اصل نود و پيگيرى مجدانه شکايات مردم هميشه در صحنه، حاج آقا شالچى مناسب براى کميسيون امنيت ملى ! منتظر برنامه هاى جذابتر و مفرح تر کانديداها در انتخابات شاد رياست جمهورى آتى باشيد!

 
| Permalink |

Thursday, February 26, 2004


دو نکته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


۱) شبح در وبلاگش موضوع آزادی بیان رو مطرح کرده و اونو به بحث گذاشته. بد نیست دوستان سری به شبح بزنند و در نظرات شرکت کنند. به نظر من بحث جالبی شده.
۲) اینو به عنوان جک امروز قبول کنید!
خانم زهرا مصطفوي, فرزند بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران, به خبرنگار كوريه ره دلاسرا, پرتيراژترين روزنامه ايتاليا, گفت: من امسال كليه هزينه اي را كه در نظر داشتم صرف كارزار انتخاباتي كنم, به عنوان كمك براي زلزله زدگان بم فرستادم, وليكن خوشبختانه ديدم كه انتخابات به خوبي برگزار شد.
خانم مصطفوي همچنين مي گويد: اگر چه من وابستگي سياسي به هيچكدام از دو جناح ندارم, وليكن به هيچوجه برايم قابل قبول نيست كه ايران به عنوان كشوري كه در آن آزادی وجود ندارد به جهان معرفي شود.
در كشور ما قانون به اجرا درمي آيد و طبق قانون دزدان, قاتلان و جاسوساني كه مي خواهند ايران را به غرب و آمريكا بفروشند, حق شركت در انتخابات را ندارند.
.....

 
| Permalink |


سياوش قميشي به وزارت ارشاد مي‎رود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

به تازگي نوار كاستي بازار موسيقي پاپ ايران را تكاني داده است. اين نوار را كه بشنوي، امكان ندارد كه جز نام سياوش قميشي را به زبان بياوري. صدا، شعر، سبك و موسيقي كاملا مشابه با كار سياوش است و البته اين يك كپي كاملا هوشمندانه و هنرمندانه است. امكان ندارد دوست‎دار نوارهاي سياوش باشي و ديوانه‏ي اين نوار نشوي. خواننده‏ي اين نوار براي من البته ناشناخته بود. مجتبي كبيري، حالا انگار همان خود سياوش است كه پله‎هاي وزارت ارشاد را پايين و بالا رفته و براي نوارش مجوز گرفته است. درست است كه صداي او چند سالي از صداي سياوش جوان‏تر است اما اين موضوع هيچ لطمه‏اي به حال و هواي سياوشي نوار نمي‏زند. اين نوار كه به نام يك آهنگ سياسى ٬معركه٬ نام گرفته است واقعا معركه است. فكر مي‎كنم صحبت در مورد اين نوار بس است. بقيه‎اش باشد وقتي نوار را شنيديد. متن ترانه‏ي معركه را در ادامه مي‎خوانيد. مي‎توانيد آن را يك ترانه‎ي عاشقانه تفسير كنيد. اما من در آن مقايسه‎اي مي‎يابم بين دوران حاضر و بيست سال پيش. بزرگ‎ترها شايد به‎تر منظورم را متوجه شوند:

چنگي به دل نمي‎زنه
اين روزا عشق و عاشقي
از ته دل برات بگم
نمونده قلب صادقي
اونا كه اهل دل بودن
دل رو گذاشتن زير پا
بي سرو سر كه مونده دل
شكسته بازار وفا
عاشق خوب شهرمون
معركه بود رنگ چشاش
تو اين روزاي قحط عشق
راستي عجب خاليه جاش
يادش به خير كه عشقشو
از دل و از جون مي‎خريد
نگاه گرم يارشو
به قيمت خون مي‎خريد
اما تو اين روزا كه دل
منگوله‏ي عروسكاست
واژه‎ي خوب عاشقي
بازي‎چه‏ي آدمكاست
تو حجره‎هاي رنگارنگ
تجارت دل مي‎كنن
بعد يه چشم به هم زدن
عشقشونو ول مي‎كنن


 
| Permalink |


دوتا فیلم
______________
لادن عاشوری


تو این افسردگی و خمودی بعد از انتخابات که کما بیش نصیب همه مون شده و یه جورایی بزرگوارانه نمی خوایم به رو مبارکمون بیاریم و بعضی هامون هم با هزار جور دل خوشکنک حواسمون رو پرت میکنیم، من می خوام از دوتا فیلمی که دیدم یک کمی بنویسم. اولی اش فیلم فریدا هست، راستش از اون کاراهایی بود که پارسال نیتش کرده بودم ولی امسال نمازش رو بجا آوردم. دومی هم "گمشده در ترجمه". هیچکدومشون اونجوری که من فکر میکردم نبودند. گمشده در ترجمه که آنچنان چیزی توش ندیدم و هنوز هم نمی دونم که چرا نامزد این جوایز گلدن گلوب واسکار شده. یعنی پرداخت همون سرگشتگی و گمشدگی خیلی ساده که کم و بیش واسه هر انسانی پیش میآد خیلی قوی نبود.
ولی واسه فریدا هم انتظار خیلی کمتر از این حرفها رو داشتم که به نظرم فیلمی چند لایه و قوی بود خلاصه راست کار دنیای پیچیده فکری ما شرقی ها و خصوصا زنها. اصولا این فیلم برداشتی از زندگی یه زن واقیعه . فیلم از نوجوانی فریدا شروع میشه که دختری سنت شکنه (تو عکس خانوادگی در لباس و آرایش مردونه ظاهر میشه) و میل شدیدی به تجربه داره (نوع رابطه با دوست پسر روشنفکرش). در همون سنین در اثر تصادف تو ترن شهری دچار درد فیزیکی میشه که عاقبت همین درد هم از پا درش می آره. اون تصادف یک کم وجه زنونه اش رو خشن تر میکنه ولی میل به زندگی که خصوصیت بارز شخصیتی اش هست دوباره وصل میکنه به جامعه (سراغ استعداد نقاشی اش میره و می خواد اطمینان کسب کنه که اینکاره است). تو عاشقی خیلی آزاد و رها از هنجارهای جامعه رفتار میکنه (در عین حالی که به دیگو هشدار میده یعنی هنجار جامعه؛ ولی در برابر احساس درونش مقاومت نمیکنه ). زنی که به خودش و قابلیت هاش اعتماد و اطمینان داره( با دیگو که همسری وفادار نبوده ازدواج میکنه).و اون چیزی که برای من در باره شخصیت اش تحسين برانگيز بود ایمان اش به زنده بودن و زندگی بود. وقتی که خیانت شوهرش رو دید تمام اصول و چهار چوبهاش شکسته شد از توش یک آدم عصیانگر و بدون افسار بیرون اومد. نقاشی هاش به اوج شکوفایی رسید تفسیر های جدیدی از عشق رو تجربه کرد ولی هنوز ه احساس خودش به دیگو سخت وفادار بود . به قول خودش دوتا تفاق بد تو زندگی اش افتاد یکی تصادف و دیگری دیگو...

 
| Permalink |


دو سوال ناقابل!
______________
حسين تقى‌زاده


۱. آقا جان يک نفر به ما بگه اين شمارش آراى تهران کى تمام مي‌شه؟ روزى ۱۰۰۰۰۰ راى دارن مى‌ريزن به حساب آقاى حداد «عادل»!
۲. سردار محترم سازندگى از وقتى که فرمودند «… در بدترين شرايط ۲۰ درصد در انتخابات شرکت مى‌کنند تازه مى‌شيم مثل آمريکا! … *» خيلى رويت نشدند. کسى از ايشون خبرى نداره؟ اگه جواب ندين مجبور ميشيم دست به دامن نورى‌زاده و رفقا بشيم‌ها!!

*) فقط من نمى‌دونم چرا هميشه در همين يک زمينه خودمون را با آمريکا مقايسه ميکنيم!


 
| Permalink |



صدای سکوت
________________________________________

برگردان آزادی از ترانه The Sound of Silence اثر پل سايمون (۱۹۶۴)

سلام تاريکی؛ دوست قديمی من!
می خواهم باز با تو سخن گويم ...
زیرا رویایی خزنده و نرم نرمک
دانه هايش را آنگاه که در خواب بودم
در انديشه من چنان کاشته
که هنوز در صدای سکوت جاری است

در رويايی بيقرار به تنهايی قدم ميزدم
در خیایانی سنگفرش
در هاله ای از روشنايی شهر
گريبانم را به هوای سرد و مرطوب گشودم
آنگاه که چشمانم را روشنايی لامپهای نئون کور می کرد
نوری که شب را می شکافت
و صدای سکوت را لمس می کرد

در آن روشنايی عريان ديدم
دهها هزار نفر شايد هم بيشتر
که باهم می گويند بی آنکه حرفی بزنند
می شنوند بی آنکه گوش بسپارند
آوازهايی می نويسند که هرگز کسی آنها را نخواهد شنید
و کسی را دل آن نيست
که اين صدای سکوت را آشفته سازد

گفتم تو نمی دانی که سکوت چون سرطان رشد می کند
بیا و گوش کن حرف مرا
شايد که چیزی به تو بیاموزد
بازوانم بگير
شايد به تو ام دسترسی باشد
و ليک واژه هايم چون قطرات ساکت باران فرو می چکد
و در چاه سکوت طنين می افکند
......

 
| Permalink |


راهکار حکم حکومتى(‌قسمت دوم)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

خانه پاسدار بيت آقا: زهرا و سميه دارند با هم منچ بازى مى کنند ، سر اينکه شيش جايزه داره يا نه ، اختلافات بالا ميگيره بابايى ميره سراغ آقا و با يک حکم حکومتى دبش بر ميگرده و همه خانواده و اهل بيت خوشحال و خندان ميشند.
اسکله: آقازاده جنتى و آقازاده واعظ طبسى هر دوشون در غياب شهيد خلد آشيان آيت الله حکيم سيگار وينستون وارد کردند، کار به جاهاى بد بد ميرسه، باز حکم حکومتى چاره سازه و اختلافات حل ميشه.
کاخ سفيد : جلسه شوراى امنيت ملى آمريکا راجع به ايران تشکيل شده و بازها و کبوتر ها به جان هم افتادند ، جرج بوش گه گيجه گرفته ، يک دفعه محمد جواد ظريف لابى ميکنه و يک نامه از زير در مياد تو ، حکم حکم حکومتى آقا است و معضل کلى نظام آمريکا هم به اين ترتيب حل ميشه!
جماران خانه هاشمى : پاسدارهاى راست مدرن داشتند با هم حکم بازى ميکردند، يک دفعه يک حاکمى دستش رنگين کمان بوده هر کارى ميکنه نميتونه حکم کنه، برگ وسط يار رو هم ممنوع کرده بودند. زنگ مى زنند به بيت آقا و سردار حجازى از طرف ايشون حکم حکومتى ميکنه!
جلسه سران نظام : خاتمى و کروبى سر اينکه حکم حکومتى آقا رو در مورد انتخابات چطورى بپذيرن دعواشون ميشه ، ببخشيد اختلاف سليقه پيدا مى کنن، يک حکم حکومتى ديگه مياد که اينجورى به من نامه بنويسيد. تشريفات نباشه!
منتجب نيا : منتجب نيا هم مثل کروبى در انتخابات راى نياورده، جزو حد نصاب براى دور دوم انتخابات هم نيست، سر اينکه ادامه بده يا نه دودل ميشه(!) و يک جنجال در مجمع روحانيون مبارز در ميگيره ، کار بالا مى گيره و چون ولايت پذيرى فرزندان معنوى امام به طور ذاتى بالا است ، دست به دامان رهبرى ميشند، حکم حکومتى مياد که انصراف بدهيد!!

 
| Permalink |



باز هم جادى
ـــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى

در ايامى که ما در شور و حال انتخاباتى (‌در واقع شور و حال ناشى از پس لرزه هاى کودتاى سفيد! ) به سر مى بريم و اخبار ، تحليل ها حرف ها و مواضع رنگارنگ اشخاص و مسائل روزمره و عموما نااميد کننده را داريم بلغور مى کنيم آدمى عميق به نام جادى يک گوشه مشغول کار خود است. سلسله مقالات مبارزه بدون خشونت او کار عميق و بزرگى است که بدور از هياهو دارد پيش ميرود. قدر کار او را بيشتر بايد بدانيم. مبارزه بدون خشونت را در نروژ و فيليپين بخوانيد. درود بر جادى و مقالات قشنگش.
[مقاومت بی خشونت نروژی ها عليه سلطه نظامي نازيسم]
[مقاومت بی خشونت مردم فيليپين عليه ديکتاتوري مارکوس]

 
| Permalink |

Wednesday, February 25, 2004


خدا چند تاست؟
ـــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

شب بود. دخترم را بغل كرده بودم و داشتم مي‎خواباندم. پرسيد: مامان! آيا هر كشوري يك خدا براي خودش دارد؟ برايم جالب بود كه يك بچه‏ي پنج ساله مباحث الهيات را با جغرافي قاطي كند. بي‎درنگ گفتم: نه مامان! تمام كشورها يك خدا دارند. خداي همه‎ي آدم‎ها يكي است.
هر دو ساكت شديم. من داشتم به كشور دلم فكر مي‎كردم كه هزاران هزار خدا بر آن فرمان‎روايي مي‎كنند. دخترم را نمي‎دانم. شايد داشت فكر مي‎كرد خدا كدام يكي از فرشته‎هايي بوده است كه دي‎شب در خواب ديده است!
وقتي كه خوابيد، نمي‏دانم چه قدر گريه كردم. بيدار كه شدم، نيمه شب بود. برق‎ها را خاموش كردم، رفتم دخترم را بغل كردم و خوابيدم. شايد خواب فرشته ببينم. خدا را هم شايد. اما نديدم. بد جوري دلم گرفته است بچه‏ها!


 
| Permalink |

Tuesday, February 24, 2004


اميد هرگز نمى ميرد… چهار شمع
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

در تاييد مطلب بهاره عزيز اين متن زیبا را می خواستم ترجمه کنم ولي فکر کردم به انگليسي لطف بیشتری دارد... متاسفانه نويسنده آن مشخص نيست…


THE FOUR CANDLES
THE FOUR CANDLES BURN SLOWLY. THE AMBIANCE WAS SO SOFT YOU COULD HEAR THEM TALKING. THE FIRST ONE SAID: ”I AM PEACE ! HOWEVER, NOBODY CAN KEEP ME LIT . I BELIEVE I WILL GO OUT." It’s flame rapidly diminishes and goes out completely.

THE SECOND ONE SAYS: ”I AM FAITH ! MOST OF ALL, I AM NO LONGER INDISPENSABLE , SO IT DOESN’T MAKE ANY SENSE THAT I STAY LIT ANY LONGER ." When it finished talking, a breeze softly blew on it putting it out.

SADLY, THE THIRD CANDLE SPOKE IN ITS TURN: ”I AM LOVE ! I HAVEN’T GOT THE STRENGTH TO STAY LIT. PEOPLE PUT ME ASIDE AND DON’T UNDERSTAND MY IMPORTANCE. THEY EVEN FORGET TO LOVE THOSE WHO ARE NEAREST TO THEM And waiting no longer it goes out.

SUDDENLY... ... A CHILD ENTERS THE ROOM AND SEES THREE CANDLES NOT BURNING. ”WHY ARE YOU NOT BURNING? YOU ARE SUPPOSED TO STAY LIT TILL THE END." Saying this, the child begins to cry.
THEN THE FOURTH CANDLE SAID: ”DON’T BE AFRAID, WHILE I AM STILL BURNING WE CAN RE-LIGHT THE OTHER CANDLES, I AM HOPE !"

WITH SHINING EYES, THE CHILD TOOK THE CANDLE OF HOPE AND LIT THE OTHER CANDLES The flame of Hope should never go out from your life ...With Hope, no matter how bad things look and are...Peace, Faith and Love can Shine Brightly in our lives.

Author Unknown

 
| Permalink |



راهکار حکم حکومتى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

سايت نئو منافقه کاران! (‌يعنى امروز) آورده که انتخابات از ساعت بيست به بعد با حکم حکومتى تمديد شده است و ظاهرا به همين خاطر است که موسوى لارى بنده خدا چون مرغ پرکنده لارى يک گوشه کز کرده و چيزى نميگه! در اين راستا کاربرى هاى زير براى حکم حکومتى پيشنهاد ميگردد:

الف) ‌ورزشگاه آزادى : مسعود مرادى داور جوان و خوشنام فوتبال داور بازى پرسپوليس و استقلال شده. آقا به يکى از دو تيم نظر داره و اون تيم هم يک گل عقبه. مسعود مرادى ميخواد سوت پايان بازى رو بکشه که ناگهان حسن فريدون روحانى با هلى کوپتر وسط ورزشگاه مى شينه و حکم حکومتى رو به داور ابلاغ ميکنه. بازى بيست و پنج دقيقه ديگه ادامه پيدا ميکنه!

ب) سالن هفت تير : مسابقه انتخابى تيم ملى کشتى در جريانه، رسول خادم داره با عباس جديدى کشتى ميگيره ، کشتى خيلى حساسه، صفر صفر پيش ميرن و هر دو کشتى گير هم هر کدوم دو اخطار دارن، کار گره خورده و عن قريبه که يک معضل ديگه براى نظام درست بشه، يک دفعه ناطق نورى با سلام و صلوات وارد سالن ميشه و حکم حکومتى رو روى ميز رييس تشک ميزاره، يک اخطار ديگه به جديدى ميدن و کشتى تموم ميشه!

ج) فدراسيون شطرنج : با هزار بدبختى و بيچارگى و لابى کردن کاسپاروف رو به تهران کشوندن .بازى سختى بين کاسپاروف و سوپر کاميپوتر ديپ بلو در گرفته ، پوزيسيون حسابى مبهمه، وضع کامپيوتر هم هيچ تعريفى نداره. در پرس روم همه مفسرين و استاداى بزرگ دارن فسفر ميسوزنن که کامپيوتر ميخواد بالاخره چه جورى پوزيسيون بازنده رو نجات بده. در سالن مسابقه نفس از کسى بر نمياد. بازى کاسپاروف خيره کننده بوده و همه لب به تحسين اون گشودن . آقا که از نهضت نرم افزارى خوشش مى آد به ولايتى دستور ميده که هيچ جور نبايد اين کاسپاروف خائن صهيونيست و طرفدار ليبراليسم برنده بشه. يک اى ميل حکومتى به فدراسيون شطرنج ارسال ميشه و برق فدراسيون قطع ميشه! UPS ها هم خراب هستند!

د) حوزه علميه : دونفر طلبه دارن با هم در مورد فلسفه ملاصدرا بحث ميکنن، کار بالا گرفته طلاب ديگه هم ميان وسط و بحث حسابى جدى شده ، يک طلبه شديدا ايرادات اساسى از فلسفه صدر المتالهين گرفته ، و اونورى ها جوابى ندارن که بدن. ناگهان تلويزيون حجره روشن ميشه زير نويس حکومتى از طرف آقاى على لاريجانى ابلاغ ميشه . بحث موقوف، فلسفه ملاصدرا مو لاى درزش نميره!

ه) مجلس هفتم: در مورد لايحه بودجه بحث سر اينه که بودجه فليترينگ بلاى قرن يعنى اينترنت رو به وزارت فن آورى اطلاعات و مخابرات بدند يا وزارت اطلاعات، بحث خيلى داغه و همينجورى پته نظام داره روى آب ميفته، يک SMS حکومتى از طرف سردار مير حجازى به مبايل نماينده ها ابلاغ ميشه که بابا گندش رو در آورديد . فرقى نميکنه که همه خودى هستن. تموم کنيد اين بحث مسخره رو . بيت رو شاکى کرديد.

باز در مورد حکم حکومتى خواهيم نوشت . با ما باشيد.

 
| Permalink |


آيا اميد مرده است؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

کوروش عليانى چند وقت پيش و در اوج فعاليت هاى انتخاباتى اعضاى فانوس و غير فانوس به نکته ى ظريفى اشاره کرده بود. "چه قدر اين جا همه افسرده اند. سرى به من بزنيد. شايد حال و هوايتان عوض شد."
ما عصبانى ايم. نتيجه ى انتخابات نه آن شده که مطلوب ما بود و البته به قول حسام در توضيحى که بر مطلب قبلى من نوشته بود شايد همين نوعى از دموکراسى باشد. ما نمى توانيم راهى را که به عنوان راه درست به مردم معرفى مى کنيم به آنان تحميل کنيم. اصلا ما هم جزئى از همين مردم هستيم و رايى برابر با راى تک تک آنان داريم. ما که به منش بسيارى که مى خواهند به زور مردم را سعادت مند کنند معترضيم نبايد خود چنين کنيم. حق داريم انتقاد کنيم اما نمى توانيم و نبايد ديگران را به خاطر نپذيرفتن آن چه ما حق مى پنداريم تحت فشار قرار دهيم.
حال و هواى ما همه در افسردگى است و اين انتخابات البته شايد بهانه اى باشد که حداقل براى من افسردگى رفيق سال هاى دور و نزديک بوده است. کافى است آدم روزى يک بار از خودش بپرسد من کيستم و حداقل کمى و يا حتى کم تر از کمى با خودش صادق باشد و خود را در آينه ى نقد خودش ببيند و آن وقت بدون شک جز افسردگى رفيق و يارش نخواهد بود. شايد اين ضعف ماست که نمى گذارد اين دل تنگى انقلابى در ما ايجاد کند و يا دست کم به اصلاحاتى در درون ما بيانجامد. شايد هم اين فقط ژست افسردگى است که بر وجود ما سايه افکنده و خود حجاب چهره ى جان شده است. هر چه که باشد نتيجه يکى است. ما هر لحظه بيش تر و بيش تر از آن چه آرزويش را داريم دور مى شويم و اصلاح و انقلاب تبديل به شعارهاى قشنگى مى شوند که از بس تکرارشان کرده ايم خودمان نيز باورمان شده است و حتى دست کم ظواهر را براى رسيدن به آن رعايت نمى کنيم.
خوب حالا با اين حال و احوال چه بايد کرد. ما به در بسته ى اصلاحات در درون و برون خود مى کوبيم و در باز نمى شود. ما خسته ايم. ما عصبانى ايم. ما سر خورده ايم. اصلا ما بدبخت ترين موجودات روى زمين هستيم اما آيا همه چيز در پشت اين درهاى بسته تمام مى شود؟ هيچ از خود پرسيده ايم که آيا اين راه را به خود مى پوييم؟ چه کسى ما را به پشت اين درهاى بسته کشانده است؟ چه کسى دارد به لجن کشيده شدن اين همه آرزو را نگاه مى کند؟ آيا ما به خود واگذاشته شده ايم يا اگر چنين شود و به خود واگذار شويم چه مى شود؟
من پاسخى از آن گونه سرراست که هيچ اما و اگرى در آن نباشد بر اين سؤال ندارم که فکر مى کنم اين يک مسأله ى کاملا درونى است و هر کسى تا به چشم خود جواب را نبيند نمى تواند باورش کند. اما پاسخ يکى از استادانم که از او در همين مورد پرسيده بودم هيچ وقت از يادم نمى رود. او که به قول شاملوى بزرگ ظريف و بى پيرايه و اندک سخن بود در ابتدا سخن به اين کلام آغاز کرد که "از رحمت خدا غافل نشويد، که جز ناباوران چنين نمى کنند". اين صداى عزيز براى من در آن لحظه ى بارانى انگار که کلام خود فرشته ى وحى بود که از دهان او بر وجود من نازل مى شد.
ديگر حرفى باقى نمى ماند. اميد زنده است. حتى اگر تمام ما هم بميريم باز هم اميد تنها اميد ماست. گو بهاره بميرد. اميد زنده است.


 
| Permalink |



تحليل روشنفکرى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

بحث :به نظر شما حضور «على عباسپور تهرانى اصل» و «على عباسپور تهرانى فرد» همزمان و يکجا و نزديک هم در جدول چه ميتواند معنى داشته باشد؟

دانشمند ناراضى: «بابا جون بيست و پنج ساله که ميگم اينها همشون سر و ته يک کرباسند. »
سرهنگ بازنشسته نيمکت نشين توى پارک، روزنامه کيهان در دست : « ‌اصلش چى بود که حالا فرعش چى باشه!»
دانشجوى حرص و جوشى فعلى : « نه بابا قضيه بو داره، فرهاد تو وبلاگش نوشته که قراره راى هاى تهرانى اصل رو به اين ترتيب به نام تهرانى فرد بخونن. »
فارغ التحصيل دوران سازندگى : « مگه يادتون نيست در مجلس چهارم يا پنجم يادم نيست کدومش(!) چه الم شنگه اى سر عبدالله نورى به خاطر ناطق نورى در آورند؟ »
بابا پيرى : « شما شايد يادتون نياد، انگليسى ها موقعى که قوام السلطنه رو دوباره خواستند بيارن سر کار . . . »
دانشجوى انقلاب فرهنگى : « اينها در باغ سبزه که بگن انتخابات سالمى داشتيم، على عباسپور تهرانى اصل هم همينطورى شانسى کانديدا شده، کور خوندن. همه جا تقلب شده، نمونه اش سميرم ، پلدختر »
تاريخ شناس : « حالا مى فهمم که چرا اين ملت حافظه تاريخى ندارد ، چون احتياجى به حافظه نيست، وقايع هر چند سال يکبار تکرار ميشود »
ارزشى مشنگ : « ا… عجب زيرآبى رفتن، سيد به نظرت کدومشون ميره بالا؟ »
ارزشى آى کيو دار : « خوب معلومه ، پسر ليست سبز رو نگاه کن ببين آقا چى گفته »
دوم خردادى اميدوار به اصلاحات : « خاتمى نظرش چيه ؟ چرا استعفا نميده اين مرتيکه »
دوم خردادى مشنگ: « دمش گرم خاتمى با اين کاراش همه چيز رو عيان کرد »
اصلاح طلب اعصاب ندار : « به فلان جا ، تو هم حال دارى ها »
چپ اسلامى منصورون: « شما اين موتلفه رو نشناختين. اينها سينه ننه شون رو گاز زدن »
مهندس عضو موتلفه : « حاجى تو نميرى کلکمون گرفت، هر چى از ما بترسن بهتره »
کارمند هيات اجرايى انتخابات استان تهران: « خوبى کار اينه کسى توى تهران حال و حوصله نداره، اونهايى هم که راى دادن طبق ليست بوده، همه توجيه هستن. اگه دوره هاى ديگه بود، اين مطبوعات دوم خردادى هم بودند، بيچاره شده بوديم. سى دفعه بايد ميشمرديم »
هيات هاى نظارت : « اوضاع خوبه! نگران نباشيد، ما ميدونيم آخرش چى ميشه ، بشماريد ، برو پيش »
خواننده اين وبلاگ : « بيمزه تر و خنک تر و احمقانه تر از اين مطلب نداشتى؟ »
خودم: « وقتى روشنفکران ما از روى دست همديگه نگاه ميکنن بعد نظر ميدن فعلا هم همه زدن گاراژ ، از من چه انتظارى داريد؟! الان فقط حودر ميدونداره و فقط داره به اين و اون فحش ميده . يکى اين بچه رو آرومش کنه.»

در حاشيه: به تعدادى تحليل درست حسابى جهت بررسى و جلوگيرى از مکيدن سماق نيازمنديم!

 
| Permalink |



شير آهنکوه زنى که حقيقت جو بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى

فاطمه حقيقت جو در ميان تمام هياهو هاى انتخاباتى شيرزنى کرد و رفت و به بعضى از نامردان اين مرز و بوم ، مگس هاى مذبذب و مصلحت انديش راه استوارى را آموخت. حقيقت جو « قامت رعناى رهبر » را به تمام لجن مال کرد و رفت. او در روز آخر حتى سناتور حداد عادل اين به اصطلاح فرهيخته و فرهنگستانى را به عربده کشى واداشت. ما تمام مردان و نامردان کلاه خود را به احترام خانم فاطمه حقيقت جو بايد از سر برداريم.

 
| Permalink |


باز اين چه شورش است ؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

محمد رسول خدا (ص) فرمود: گاهي وقت‎ها غباري بر دلم مي‎نشيند كه از آن بار هفتاد بار در روز استغفار مي‎كنم.
اما من گاهي وقت‎ها كمي از غبار دلم كم مي‎شود. آن وقت تا هفتاد روز حسرت آن لحظه را مي‎خورم و مزه‎اش زير زبانم مي‏ماند.
آن چه اين را به اين ماه مربوط مي‏كند اين نكته است كه حسين (ع) آمد تا راه زندگي را بياموزد و رفت تا راه كم كردن غبار دل‎ها را نشان دهد.
آي خلق جهان كه شورشي در شما افتاده است و به نوحه و عزا و ماتم مشغوليد، آي آناني كه در رست‏خيز عظيم زمين كه بي آن كه اسرافيل در صور بدمد تا عرش اعظم خاسته است سر از پا نمي‏شناسيد، بياييد فراموش نكنيم كه او براي چه آمد و براي چه رفت. كه اگر محرم بيايد و برود و غباري از دلمان پاك نشود، فقط در شورش گرد و خاك كرده‎ايم و غباري بر دل‏ها نشانده‎ايم.
باشد كه حجاب چهره‎ي جان پاك شود و تا سالي ديگر در مستي بمانيم. آمين!


 
| Permalink |

Monday, February 23, 2004


کوچه ها باریکن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احمد شاملو


کوچه ها باریکن .... دکونا بسته س
خونه ها تاریکن .... طاقا شکسته س
از صدا افتاده ..... تار و کمونچه
مرده میبرن ..... کوچه به کوچه
نگاه کن مردها … به مرده نمى رن
حتا به شمع … جون سپرده نمى رن
شکل فانوسی ين … که اگه خاموشه
واسه نف نيس… هنو … يه عالم نف توشه
جماعت! من ديگه ... حوصله ندارم
به «خوب» اميدو … از «بد» گله ندارم.
گرچه از ديگرون ... فاصله ندارم!
کاری با کار این... قافله ندارم!


دوستان نذاریم فانوسامون خاموش بشه!! سبز باشید و آزاد و امیدوار .... آليوس ماکسيموس

 
| Permalink |



قانون اساسي و سازمان ملل
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احسان حقيقت جو

ما از دست اين گروه از حاكمان خسته شده ايم. اما به راستي اگر همين فردا حكومت تغيير كند، چه تضميني وجود دارد كه در هياهوي اين تغيير، گروه ديگري ديكتاتوري ديگري را بر مردم تحميل نكند. مسلما كراوات زدن گروه جديد به معناي اعتقاد و پايداري آنها بر آرمان دموكراسي نيست. حتي اگر گروهي كه حكومت را در دست مي گيرد واقعا دموكراسي خواه باشد، ولي در تنظيم قانون اساسي جديد به پيچيدگيهاي حقوقي اين امر توجه كافي نشود، به مرور رنگ دموكراسي از حكومت نوپا نيز خواهد پريد. بين آنچه قصد مي كنيد و آنچه به دست مي آوريد، هميشه فاصله اي هست. مگر نه اينكه نظارت شوراي نگهبان را براي جلوگيري از تشكيل مجلس فرمايشي پيش بيني كرده بودند، چه شد كه همين نظارت خود به تشكيل يك مجلس فرمايشي انجاميد؟ فرصتي كه اصلاح طلبان با بازگشت به بدنه اجتماعي اصلاحات يعني مردم و نخبگان به دست آورده اند، در درجه اول بايد مصروف تهيه بهترين اصلاحات براي قانون اساسي مملكت كنند. با اندكي آشنايي كه با قانون اساسي افغانستان و قانون اساسي كشورمان دارم با كمال تاسف بايد اعتراف كنم افعاني هايي كه 50 سال از ما عقب ترند، هم اكنون قانون اساسي بهتري از ما دارند. با وجود آنكه تعابير كلي و قابل تفسير مانند شرع و جمهوري اسلامي در قانون اساسي افغانستان گنجانده شده، تمركز قدرت در نهادي انتصابي يا شبه انتخابي و لوپ و مساثلي شبيه به آن درقانون اساسي شان وجود ندارد. بايد توجه كرد كه پس از تمام اين تلاش ها همچنان تضميني براي تصويب يك قانون اساسي درست و كم نقص و پيشگيري از تغييرات نامطلوب در هنگام تصويب آن وجود ندارد مگر آنكه نهاد معتبري بر اين روند نظارت كند. اين نهاد معتبر نمي تواند از داخل كشور باشد چرا كه ظن آن مي رود تا خود مطامع گروهي خاص را در نظر گيرد. بنابراين نهاد پشتيبان و ناظر و مشاور تصويب قانون اساسي بايد بين المللي باشد. در يك كلام سازمان ملل بهترين نهادي است كه مي تواند در اين امر به مردم ما ياري رساند. به نظر من اصلاح قانون اساسي در سايه حمايت و نظارت سازمان ملل مهمترين خواسته اي است كه نخبگان بايد آنرا پيگيري و تبليغ كنند، آنچه از ما بر مي آيد.

 
| Permalink |



یاد استاد
________________________________________
منصور خاکی

دور از غوغای بعضا پوچ سیاست یاد یک استاد خالی از لطف نیست. امروز 4 اسفند و مصادف با یکصد و یکمین سالروز تولد دکتر محمود حسابی است. من یکی که شاگرد شاگرد او محسوب می شوم می خواستم قسمتی از دین خود را به این استاد و معلم فرزانه ادا کنم. یادش گرامی.

 
| Permalink |

Sunday, February 22, 2004



اظهار نظر هاى بعد از انتخابات
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

ابوالحسن بنى صدر : « آرام باشيد! آرام باشيد! اقتصاد ملاتاريا گنديده، اقتصاد ملاتاريا چولسيده، وقتى عليه رييس جمهور کودتا کردند که بعد بروند آينده خودشان را که غير از آتيه است ببندند و کيش شخصيت آنها اجازه نداد ،رييس جمهور گفت شما بمانيد که برويد ما ميرويم که بمانيم »
على کشتگر : « على خامنه اى و رفسنجانى تا دو هفته ديگر در دادگاه جنايات جنگى، فرصت را از کف ندهيد »
کروبى:« واى خدا امام جان! جواب فاطى رو چى بدم؟ »
رهبرى: « ديديد عزيزان من! رهبرى وارد بشود اينجورى ميشود، به قول اين پسره ساده دل مهران مديرى ، اين است! [اينه!] »
بهنود : « گند زديم و خراب شد، تا اينجاى کار که چند هيچ به نفع اونورى ها. باز خودشان را به رخ ها کشيدند و دلبرى ها کردند. به گمانم اوضاع نه چنان است که بود. »
سروش: « مولوى هم غزالى صفت ميگويد : چون گرفتت پير ، هين تسليم شو / همچو موسى زير حکم خضر رو .»
حسين درخشان : « مادر فلان ! اين هم حرفه که آخه ميزنى؟ درش رو بزار. »
ف.م.سخن : « چشم خورديم! بدجور هم چشم خورديم. »
حسين شريعتمدارى : « جانم بسيج! جاده يک طرفه و ترمز و فرمان بريده، اى جونم، فداى نفستون [اين شد ابى حامدى که!] »
امير فرشاد ابراهيمى: « خبر هايى با ايميل به دستم رسيده که يکى از اعضاى گردان هاى قدس در پرونده کوى دانشگاه که در قتل حکيم هم عملياتى شده بود يک نفر را ديده که وانت پر از شناسنامه را به درخت کوبيده، براى اينکه آبرو ريزى نشود شناسنامه ها را در صندوق هاى پستى ريخته اند . منتظر عکس هاى جديد از کردستان عراق هستم »
عليرضا نورى زاده : « درود بر مردان و زنان آزاده خانه پدرى! ‌دست همتان را ميبوسم، ارکان مافيا و حسين شريعتمدارى را به لرزه در آورديد. آقاى ميرچى يک آهنگ قردار بذار فعلا حال کنيم »
ناطق نورى : « مال اين حرف ها نيستند اينها، ريز ميبينم، اون دفعه گل روى رهبرى هيچى نگفتيم پر رو شدند »
مهدوى کنى : « »
رفسنجانى : « اينکار ضد انقلاب يک افتضاح بود ، رسوايى بود ، آمدند شيطنت کنند فتنه درست کردند به خودشان برگشت »
خاتمى : « چه بايد کرد در اين لحظات ، من کيم من چيم ، چرا مهم آن بود که همه چيز در چارچوب قانون باشد ولى نشد؟ اهه اين روزنامه شرق رو کى بسته؟ »
ابطحى: « اين مصطفى تاج زاده رو اينجورى نگاش نکنين بچه خوبيه، ببينين ريش هاش رو هم مرتب کرده برم يک چند تا عکس ازش بگيرم»
بهزاد نبوى: « عمرا فکر کردين به همين سادگى من روى مين ميرم؟ شما هم همينجورى برين تنها تنها با امريکا ببندين؟ مگه مال ما . . . ؟ »
محمد جواد لاريجانى : « آزادى البته جذابيت و marketing دارد، هم به خاطر لختى گرى هم به خاطر کار آمدى، دوستان اصلاح طلب ما حرف هاى ما را مخدوش کردند و رفتند باب همايون کت و شلوار دوخته شده خريدند.»
امام راحل: « شما منحط شده ايد، شما را منحط کرده اند اينها ، ما هم دنياى شما را ميسازيم هم آخرت شما را، به اين اکتفا نکنيد که اينترنت مجانى به شما ميدهيم، اينترنت مجانى هم ميدهيم ، ولى شما را تعالى ميدهيم، شما را به مقام فلان و بهمان ميرسانيم. »
بروبچه هاى فانوس : « استحقاقش رو داريم، شايستگى هاش رو هم داريم، فقط وقتش رو نداريم، بايد خودمان را از فوتبال آسيا جدا کنيم بريم جهانى بشيم!»


 
| Permalink |



چند نکته مهم دیگر
________________________________________
منصور خاکی

ببینیم از حماسه اول اسفند!! چه درسهای دیگری می توان گرفت:
1- مردم (این واژه پر ابهام و مورد سو استفاده) تنها آن کسانی نیستند که با آنها در تماسیم مثل بچه های جردن و بازار گلستان و شهرک غرب! به آمار مشارکت رباط کریم چسبیده به تهران بزرگ توجه کنید یعنی بیش از 87 درصد! حتما ادعا نمی کنید که همه اینها با ساندویچ و چلوکباب و سکه ربع بهار آزادی اغوا شده اند. آیا این اراجیف اهانت به همان مردمی نیست که ادعا می کنیم.
2- گیریم که درصدی از مردم بدلیل ترس رای داده اند مگر چند میلیون کنکوری داریم که درصد مشارکت بالای 50 درصد شده است.
3- رفراندوم دیگر سرابی بیش نیست. دوستان بهتر است استراتزی دیگری در پیش بگیرند و دعا کنند که حاکمیت آنقدر احمق است که از رفراندوم می ترسد والا حتم بدانید که جمهوری ولایتی مهر تایید خواهد خورد.
4- اتفاقی نخواهد افتاد. حرف همان است که تاج زاده گفت. می رویم که 4 سال بعد بیاییم. نه شورش کور نه رفراندوم و دخالت خارجی. هیچکدام نه عملی است و نه کارساز.
5- بهترین استراتژی حمایت از اپوزوسیون اصلاح طلب فعلی و همکاری با تیم محافظه کار فعلی است. به این ترتیب : ثابت قدم کردن و راسخ کردن اصلاح طلبان، تشویق به اصلاح طلب شدن میانه روهای محافظه کاران و تبدیل محافظه کاران افراطی به عمل گرایی! همین که راست افراطی حاکم شود بدترین بلایی است که بر آنها نازل شده است. کشوری ورشکسته با انبوهی از مشکلات داخلی و چالشهای بین المللی.
6- جناح محافظه کار عنقریب به چند دسته متخاصم و رقیب تقسیم خواهد شد. باید به آن دسته از محافظه کاران عمل گرا و میانه رو که باز از قدرت جا خواهند ماند به اردوی اصلاح طلبان خوشامد گفت. استحاله به همین فرآیند می گویندو آیا روزی تصور می کردید که نام بهزاد نبوی و ابراهیم یزدی زیر یک نامه باشد؟ در غیاب تشکیلات حزبی شناسنامه دار باید به همین دسته بندی ها اکتفا کرد.
7- دوگانگی ساخت قدرت در ایران را جدی بگیرید باید به اختلافات میان اردوی محافظه کاران دامن زد. با زدن بر چسب بر میانه رو ها تنها همبستگی آنها بیشتر خواهد شد.
8- به جد می گویم. امیدی به اپوزوسیون خارج کشور جز معدودی منصف و آگاه (مثل بهنود و فرخ نگهدار) نداشته باشید! من بیش از آنکه از داشتن چنین حاکمانی شرمنده باشم از چنین پیشروانی شرمنده هستم!
9- دریافتیم که فرآیند اجرای انتخابات تقریبا سالم است. گرچه آزاد و دموکراتیک نیست. امکان تقلب گسترده که بتواند سرنوشت سیاسی را تغییر دهد وجود ندارد. البته تا وقتی ساختار نظارت و اجرا دوگانه و دوقطبی است. در مورد آینده نمی توان تضمین داد.
10- همه خسته شده ایم! مدتی همه به مرخصی خواهند رفت! برخی به ماه عسل و برخی دیگر به مرخصی استعلاجی. این برای فضای آلوده و مسموم کشور لازم است. تا 4 سال دیگر یک ثبات گورستانی در انتظار ماست. زمانی برای اندیشیدن و سخت اندیشیدن. دانشجویان فعلی که بدنه جنبش دانشجویی را تشکیل می دهند فارغ التحصیل خواهند شد و یا به بدنه تکنو کرات حافظ سیستم ملحق خواهند شد و یا به مهاجرت دست خواهند زد. مهم این است که 4 سال بعد بدنه جدید جنبش دانشجویی باز تولید خواهد شد بدون انتقال تجارب نسل پیش! بر ماست که این تجارب را انتقال دهیم. آنان نباید از اختراع چرخ آغاز کنند باید راه ناتمام را ادامه دهند. اولین وظیفه آلترناتیو اصلاح طلب داخل کشور همین است. تشکل تشکل و تشکل!
11- با سانسور مبارزه کنیم. اما با کمترین هزینه. راههای ابتکاری برای پراکندن پیام اصلاحات بیابیم. با توده مردم بخصوص 86 درصد مردم رباط کریم(!) رابطه نزدیکتری داشته باشیم. کمتر جردن و گاندی و بازار گلستان برویم. میدان خراسان و خزانه اسلام شهر و قرچک هم جزیی از این سرزمین هستند.
12- از پراکندن شایعه تا اطلاع ثانوی خودداری کنیم. چون از انگیزه های پشت پرده کسی را خبری نیست. اینقدر در مورد خاتمی جوک نسازیم که چلفته است و امثال آن! فراموش نکنیم زمانی را که در مورد آیته الله منتظری لطیفه ساختند و اگر کاریزمایی هم داشت ریختند!
13- وب لاگها را گسترش دهیم و این نهضت وبلاگی را به میان مردم بعنوان رسانه ای که در مقابل سانسور مقاومت می کند تبدیل کنیم.
14- آخرین نکته! از این طبقه متوسط جدید و تازه بدوران رسیده که محصول دوران هاشمی است سخت بترسید. (ما هم کم و بیش از همین ها هستیم) نه اصیل هستند و نه وفادار. تنها به منافع زود گذر خود می اندیشد. حماسه اول اسفند شاهکار این دسته است.

 
| Permalink |



یک نکته
________________________________________
منصور خاکی

سالها طول کشید تا دریافتم راز بقای نظام جمهوری اسلامی با این همه نا کارآمدی و گاف سیاسی در داخل و خارج در چیست؟ در حماقت، نادانی و در خوشبینانه ترین حالت ناشیگری مخالفین و معاندینش! کافی است به گویا نیوز یا این مقاله عالمانه آقای کشتگر که اطمینان دارم روز جمعه حتی قبل از پایان وقت قانونی اخذ رای نگاشته شده نگاهی بیاندازید. جدا بیهوده نیست که این نظام آلترناتیو ندارد چرا که ناکارآمدتر از خود این آقایان زمامدار، مخالفینشان هستند. اما این جریان نوین اپوزوسیون داخل کشور هر روز میدوارکننده تر می شود.

 
| Permalink |



ملت شریف ایران
________________________________________
منصور خاکی

خوب! این هم تموم شد. چتونه زانوی غم بغل گرفتید! چرا همش به خلق الله بد و بیراه می گید. مگه دموکراسی غیر از اینه! مگه دوم خرداد (صرف نظر از مبانی نظری اش و تاریخچه ای که داشت) غیر از لجبازی ملت در مقابل تفرعن و زورگویی اهانت آمیز و قیم ماب اقلیت بود؟

دوستی گفت که سه – چهار میلیون از ملت از ترس و محافظه کاریهای احمقانه و بی مورد رای داده اند گرچه من هم همین حدس را می زنم ولی بیایید و عدد و رقم ندهیم. همین را می دانیم که عده ای با اعتقاد و مصمم رای داده اند. اینان حتی از طرفداران اصلاحات که در اکثریت هستند راسخ ترند چون به سنت تکیه داده اند. آیا توجه به همین پدیده شما را نمی ترساند؟ که درصد مهمی از مردم از ترس کوپن و کنکور و ترقیع از این جناح به آن جناح زیگزاگ بزنند. آیا می شود به این مردم تکیه کرد؟

کاش این مساله حقیقت نداشته باشد چراکه با مخالفین سرسخت بهتر می توان کار کرد تا با مذبذبین و فرصت طلبان ترسو. اما بدبختانه این حقیقت دارد و این جزیی از خصوصیات بد و ناپسند اخلاقی ملت شریف ایران است!! یعنی عدم شهامت اخلاقی! نمی گویم شجاع نیستند که بارها دیده ایم که ملتی بس شجاع و متهور داریم ولی شهامت اخلاقی از جنس دیگری است از جنس صداقت و خلوص است که در این سرزمین کهن کالایی بس نایاب است. در تاریخ بنگرید ملتی چون ایران این چنین استعداد خائن پروری نداشته است. هر قسمت از پاره تن ایران که جدا شده خیانتی در کار بوده و گرنه شکست از بیگانه که در همه ملتها بوده است.

از جنبه اخلاقی گذشته این حق هر کسی است که به هر دلیلی رای بدهد یا ندهد. آیا او که بواسطه نگرانی از آینده خویش رای سفید داده با او که تنها بدلیل کم کردن روی آخوندها و ریشوها و اینکه دخترکان شمال شهری از خاتمی حمایت می کنند به اصلاحات رای می دهد به یک اندازه مسئول هستند. از نظر اخلاقی هر دو مردود است ولی از نظر شخصی گزینه اول منطقی تر بنظر می رسد.

نکته دیگر درسی است که این ماجرا به ما داد. در مورد شایعه پیش از این گفتم اما این بار این تف سر بالا به خود ما برگشت البته گلاب به روتون! مهم نیست که این شایعه احمقانه لزوم مهر انتخابات برای کنکور و از این مزخرفات را چه جناحی پراکنده است. یحتمل جناح راست و شاید هم اصلاح طلبان که نشان دهند چه اندازه رقیب کثیف است و این رسانه داران (بهتر بگویم کاباره داران) لوس آنجلس و یاران و باران امثال آن هم ناشیانه یا لا شیانه!! این شایعات را پخش می کنند بدون آنکه تخمین بزنند که پخش این لاطائلات چه اثراتی در جامعه مبتذل طبقه متوسط ما دارد. مقاله ای دارم تحت عنوان مبارزه با سانسور که بزودی روی فانوس خواهد آمد. در آنجا توضیح می دهم که یک راه مبارزه با سانسور مدیریت شایعه است. بر روشنگران جامعه است که این نوع شایعات را که به قلب و روح ملت بند است (مانند کنکور، خرید خدمت سربازی، کوپن، مجالس عروسی مختلط!) فیلتر کرده و رشنگری کنند و نگذارند که منتشر گردد. لااقل خود صبوری به خرج داده مثل پیر زنها در تاکسی و مجلس خواستگاری و صف نانوایی از سر بی حرفی بلبل زبانی نکنند!!

 
| Permalink |


مقالات انگليسى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


در پیرو مطلب دوستمان احسان

شاید بعضی از شما دوستان این وبلاگ را دیده باشید. آقای جف جارویس در این وبلاگ شخصى خبر افتتاح کافه بلاگ در تهران رو داده و تهران را پایتخت بلاگ دنیا نامیده و در ضمن امروز دیدم که خبرهای مربوط به انتخابات هم در وبلاگ ایشون موجود است.
متاسفانه با وجودیکه وبلاگ نویسی گسترش بسیاری در بین جوانان ما پیدا کرده فقدان وبلاگهایی که مطالب انگلیسی دارند (و طبیعتا میتوانند مخاطب غیر ایرانی هم داشته باشند) کاملا حس می شود. ايران فیلتر شاید اکنون تنها وبلاگ گروهی انگلیسی زبان باشد که به همت حسین درخشان دایر شده ولی استقبال چندانی در بین مخاطبین ایرانی ندارد به شکلی که حتی با وجود فیلتر شدن صبحانه در زمان انتخابات ایران فیلتر؛ فیلتر نشد.
شاید اولین قدم شروع به ترجمه مقالات و قرار دادن هر مقاله به دو زبان در فانوس و در مرحله بعد راه اندازی نسخه انگلیسی فانوس باشد.
در ضمن در این سایت برای اولین بار چشمم به جمال مبارک ویزای جمهوری اسلامی افتاد که دارنده آن نوشته که در حال حاضر گرانبها ترین چیزی است که دارد!
دوستان نظرتان چیست؟!

 
| Permalink |



نتايج سحر
ـــــــــــــــــ
پ.صائبى

با پايان گرفتن تب و تاب انتخابات و مشخص شدن نتايج اوليه به عقيده اينجانب ميتوان به چنين واقعياتى رسيد:

الف) مشارکت در کل کشور بر خلاف آنچه که بعضى ها پنداشته اند، غير قابل انتظار نبوده است. نبايد انتظار داشت در شهرهاى کوچک ومناطقى که مسائل قومى و رقابتى عمده و برجسته است، در نواحيى که صدا و سيماى لاريجانى حرف اول و آخر را مى زند، مردم يکپارچه به تحريم روى بياورند.
ب) کسانى که بدون اجبار و آزادانه با استراتژى راى سفيد در انتخابات شرکت کرده بودند، ناهماهنگى کردند و ضربه بزرگى به جنبش اصلاح طلبى در صندوق ها زدند.
ج) مشارکت بيست و هشت درصدى در شهر هاى بزرگ بوق و کرنا کردن براى اقتدار گرايان ندارد. شادمانى اقتدار گرايان همانقدر بى معنى است که شادمانى لس آنجلس نشين ها و کسانى مثل نورى زاده و کشتگر - که از اين آخرى به عنوان يک استخوان خورد کرده سياسى انتظار بيشترى ميرفت -در مورد مشارکت چهل و هشت در صدى در کل کشور. هياهوى هر دو گروه به واقع بر سر هيچ است.
د)‌ دستاورد مثبت اين انتخابات عليرغم تصورات باطلى که امثال بنده داشتيم، بيمه بودن انتخابات درون نظام از تقلب هاى گسترده است. اين دستاورد خوبى است.
ه) دموکراسى صندوقى همين است که هست، ده انتخابات ديگر هم که برگزار شود دموکراسى در ايران بدون لوازم و ابزار اساسى آن پا نميگيرد.
و)‌ من از دوستان رفراندومى خواهش ميکنم که واقع بين باشند. رفراندوم هم ممکن است به جمهورى اسلامى ختم شود!
ز) از دوستان متخصص در گلوباليزيشن مانند نيما راشدان هم خواهش ميکنم که در آراى خود بازنگرى و واقعيات را لحاظ کنند. جهانى سازى فعلا ايران شمول نيست.

نا اميد نبايد شد . پيش به سوى استفاده از فضاى آزاد اجتماعى براى پيشبرد ميکرو دموکراسى و توزيع عادلانه تر دانايى و آگاهى!

 
| Permalink |

Saturday, February 21, 2004


Lantern
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
احسان حقيقت جو

اندكي بيش از نصف واجدان شرايط در انتخابات شركت نكردند. اگر انتخاباتي عادلانه و آزاد هم برگزار مي شد، امكان به صحنه آوردن بيش از 60 درصد مردم دشوار بود، چراكه تعداد بسياري به صاحب تاثير بودن راي خود معتقد نبودند. يعني يا به خود اصلاح طلبان مشكوك بودند كه اينان نيز سازش كار و محافظه كارند و يا معتقد بودند كه به تجربه ثابت شده اگر هم بخواهند نمي توانند كاري از پيش ببرند. يعني مايوس بودند. در غياب رسانه هاي آزاد وبي عدالتي رسانه اي و يكه تاز بودن صدا و سيما، همين نتيجه هم براي اصلاح طلبان غنيمتي است. وقتي كه بدانيم متوسط شركت در انتخابات مجلس بالاي 60 درصد مي باشد و در عين حال در هيچ زماني چون امروز صدا و سيما با اين حجم از برنامه هاي يك طرفه و توهم زا به مخاطبان خود تلقين حضور نكرده و رهبر، پيروان ذوب شده و نيمه ذوب خود را چنين وسيع فراخواني نكرده است. با اين حال همين مقدار شركت نيز قابل تقسيم شدن مي باشد. چراكه تحليل گران منصف نمي توانند از تعداد كساني كه به اجبار ضمني در اين انتخابات شركت كردند (مانند سربازان) و كساني كه از روي ترس و براي روزمبادايي كه شناسنامه ها را بررسي مي كنند شركت كردند و كساني كه به خاطر حمابت هاي قومي از نامزدها شركت مي كنند و كساني كه ترس به هم خوردن امنيت يا جنگ آنها را وادار به شركت مي كند، صرفنظر كنند. در هر صورت اين هم آزمون ديگري بود براي كساني كه قرار است آينده سياسي اين مملكت را رقم بزنند تا آبديده شوند و از فضاي آرمان ها به فضاي واقعي جامعه نزديكتر گردند. واقعيت اين است كه بدون رسانه هاي سراسري و شرايط رقابت آزاد نمي توان براي مدت طولاني در عرصه رقابت سياسي باقي ماند. جيم ميور گزارشگر بي بي سي بسيار اشتباه به دنيا گزارش كرده كه ميزان حضور مردم در اين انتخابات رفراندوم مشروعيت نظام است!!!! چرا كه در شرايط غير آزاد و نابرابر از نظر اطلاع رسانى و آزادي بيان، رفراندوم معنا پيدا نمي كند. به نظر من اشتباه گزارشگراني چون جيم ميور مدتها مي تواند باعث سوتفاهم كشورهاي خارجي نسبت به فضاي سياسي ايران گردد. اگر اين فانوس و فانوس هاي ديگر بتواند كساني را به دنيا معرفي كند كه گزارشگران بومي و دقيق تري از امثال جيم ميور باشند گام مهمي در جهت آرمان ملي مان برداشته ايم. به پيروي از حسين درخشان پيشنهاد مي كنم به عنوان گام اول كساني فانوس ما را به Lantern يا Lamp ترجمه كنند. منظورم اين است كه نسخه انگليسي فانوس را راه اندازي كنيم. نظر شما چيه؟



 
| Permalink |


آخرين نتايج انتخابات
ــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

بالاخره رفتار غيرقابل پيش‎بيني مردم ايران خود را به شكلي جديد نشان داد و نمايندگان جناح راست اكثريت مجلس را در اختيار گرفتند. 30 درصد واجدين شرايط در تهران و 50 درصد از كل واجدين شرايط حضور بيست ميليون نفر از مردم در پاي صندوق‎هاي راي را خبر مي‎دهد و اين منتهاي همت اين مردم در تعيين سرنوشت خود را نشان مي‏دهد. آن گاه كه بسياري از دانش‎جويان از ترس رد شدن به هنگام استخدام و بسياري از كارمندان از ترس نرسيدن به پست و مقام ترجيح مي‎دهند راي بدهند اما به رد صلاحيت‏هاي گسترده اعتراض نكنند آدم به تمامي وجود درمي‎يابد كه ما ملت شايسته‎ي همين حاكمان هستيم كه داريم و حق اعتراض نداريم. به اينان مي‎گويم كه من هرگز به اندازه‎ي شما نق نزده‏ام و زبانم به انواع كلمات ركيك و غير آن به بالا و پايين مسؤولين مملكت آلوده نشده است، اما واي بر دورويي شما كه يك‏سره در حال دش‎نام دادن به زمين و زمانيد و از هيچ كس راضي نيستيد، اما به استقبال ره‎بر فرزانه‎تان مي‎رويد و راي سفيد و زرد به صندوق مي‎اندازيد. ملت عزيز، اين چند روز با شما بسيار كلنجار رفتم و بحث كردم و نيافتم جز اندكي از شما را كه اعتقاد به راي دادن داشته باشيد. اي كاش حداقل عقيده‏اي داشتيد كه شايد بتوانيد بر سر آن بايستيد. لايقتان باد هر آن چه كه حكامتان با شما مي‏كنند.
پيش‏بيني قبلي من حداكثر 17 ميليون راي و حدود 40 درصد كل واجدين شرايط بود. اين سه ميليون راي اضافي را بگذاريد به حساب زبوني عده‏اي كه مرعوب و متاثر سيماي لاريجاني و گزينش و ... شدند. فعلا چند سال صبر كنيد تا ببينيم چه مي‎شود!


 
| Permalink |



تاج زاده و حزب الله لبنان
________________________________________
منصور خاکی


تاج زاده می گوید:
"امروز حتي حزب‌الله لبنان نيز اعتراض مي‌كند كه با اين كار، آبروي جمهوري اسلامي و اسلام و شيعه را برديد."
اما شرم براین بی لیاقتی و کج سلیقگی که حتی راه استبداد ورزی را هم نمی داند. باشد روزی که سید حسن نصرالله اینان را مردم داری (حتی به شیوه اقتدار گرا) بیاموزد!
در ادامه جمله بسیار جالبی ادا می کند که یک اعتراف غم انگیز پشت آن است:
"دوران كشتن آلترناتيو پايان يافته است. اگر اين فكر را در سر داريد، توهم است. فقط با اين بازي خود مي‌توانيد چند كرسي بيشتر در مجلس داشته باشيد ."

بله دوران آلترناتیو کشی بسر آمده به سه دلیل: اول- تغییر شرایط داخلی دوم- تغییر شرایط بین المللی و مونیتور کردن اوضاع ایران در مقیاس جزئی و نه بیگ پیکچر (مانند دهه 60) و سوم- ظهور یک اپوزوسیون بومی آشنا با چم و خم های سیاست ورزی در ایران دارای پایگاه در بدنه سیستم و از همه مهمتر قانونی. این اپوزوسیون قطعا آلترناتیو آتی حاکمیت خواهد بود.

 
| Permalink |



صندوق هاى خالى مدارس تعطيل
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى

در انتخابات شوراها در سال گذشته آنچه که خود بلا واسطه از يکى از اعضاى ستاد انتخابات کشور شنيده بودم اين بود که صندوق هايى در مناطق شرق تهران و خصوصا در منطقه نظام آباد وجود داشت که آمار راى آنها صفر بود! بله تعجب نکنيد صفر. يعنى دوازده تا چهارده نفر اعم از عوامل اجرايى و ناظران صندوق و سربازان حاضر در شعبه اخذ راى نيز حاضر نشده بودند راى بدهند . يعنى نمايندگان هيات نظارت بر انتخابات نيز که بايد قاعدتا از نيرو هاى ولايت پذير و آبادگر و موتلفه بوده باشند در انتخابات شرکت نکرده بودند. پديده صندوق با آمار راى صفر در يک منطقه و محله يک پديده قابل تامل است. حتم بدانيد اينبار هم چنين صندوق هايى با آمار کمتر از انگشتان دست به تعداد قابل توجه وجود داشته است.
تمديد کردن بى معنى زمان راى گيرى در چنان انتخابات کم رونقى در کنار تعطيلى بيسابقه مدارس تهران در روز شنبه خود گواه بر اين است که احتمال پوشاندن افتضاح نتايج در ام القراى ايران اسلامى وجود دارد.

 
| Permalink |

Friday, February 20, 2004



دوکلمه حرف حساب با رهبرى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع. دشمن شناس

آقا طنزم نمياد مگه زوره، اين عکس هاى رويترز از انتخابات رو ديدم حالم بد شد. اين جور موقع ها استاد طنز نويسى ابراهيم نبوى هم ميزنه گاراژ، ما که انگشت کوچيکه ايشون هم نميشيم. اما من با رهبرى دو کلمه حرف دارم [ خودم ميدونم اين کلمه رهبرى از نظر نگارشى غلطه ، ولى بريد خفت اون هايى رو بگيريد که عين نقل و نبات غلط به خورد مردم ميدن ] :

آقاى رهبرى ،به شما بابت اين روز تاريخى و کودتاى اول اسفند تسليت ميگم چرا ؟ دقيقا يادم هست شما چهار سال پيش به خاطر عوض شدن هزاره و آغاز سال دوهزار ميلادى در نماز جمعه تهران چنين گفتيد: « يکى از ننگ ها و فجايعى که در اين صد سال اتفاق افتاد ، قضيه فلسطين بود . ملتى را از خانه اش بيرون کردند، ببينيد ، ملتى را از خانه اش بيرون کردند » . آرى آقاى رهبرى به شما تسليت ميگم چون شما هم دقيقا همين کار را کرديد و ملتى را از خانه اش بيرون کرديد. مجلس خانه ملت بود و شما با ناجوانمردانه ترين روش نمايندگان ملت را بيرون کرديد. البته اين تنها شيرينکارى شما و همفکران شما در اين روز تاريخى نيست . شما به طرز چندش آورى تقابل سنت و مدرنيته را که به طور طبيعى در حال حل شدن و تعامل و حداقل پيشروى بود به دعواى پدرکشتگى بين ملت تبديل کرديد ، شما رسما اعلان جنگ داخلى (Civil war) داديد. شما رسما نفرت به مردم تزريق کرديد. نه نفرت از شما که نفرت از همديگر و اين فاجعه است. در کوتاه مدت و دراز مدت هر دو فاجعه است. ما در همان راهى افتاديم که نبايد مى افتاديم و سعى همگانى و عقلايى بر اين بود که نيفتيم و حالا من متوجه نميشوم که چرا هر دو طرف دارند هلهله مى کنند ، عزيزان اگر قرار بود در اين راه جنگ در عرصه عمومى بيفتيم که خوب چرا زودتر نيفتاديم و چرا انقدر زمان هزينه کرديم.
آقاى رهبرى يک راى دهنده گفته بود امروز روز مباهله است. مباهله آرى! شما خودتان بهتر ميدانيد يارانتان چگونه فکر ميکنند، ما هم ميدانيم اکثريت مردم خاموش چگونه فکر ميکنند اکثريت خاموشى که زير سى سال سن دارند و به وقتش حساب همه تان را ميرسند، حتى اگر شده بيشتر به خودشان ضربه بزنند ، حتى اگر شده خودشان را در لذت افراطى و تباهى غرق کنند شما را بيش از پيش تحقير خواهند کرد، شما را لجن مال خواهند کرد، چون شما و اعوان و انصارتان هم همين کار را کرديد. بابت چنين مديريت نفرت بايد به شما آفرين گفت. حق داريد انقدر شاد باشيد. لبخند مليح شما را در پاى صندوق ديديم. مبارک باشد.
اين شما اين هم ميدان نبرد عمومى. اين هم کوه مشکلات . شاد باشيد و با مديريت حزب الله و بدون حضور نخبگان و واقع بينان حل بفرماييد.

 
| Permalink |


حضور مردم در انتخابات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

متاسفانه به خاطر مسافرت چند روزه نتوانستم در حوزه هاى اخذ راى حاضر شوم ولى دوستان از چند حوزه ى شمال شهر و يک حوزه از ستارخان خبر از حضور کم رنگ مردم تا ظهر امروز ميدهند. البته معمولا ساعات آخر شلوغ تر است و برخى اخبار نيز اين مورد را تاييد مى کند. هم چنين از جنوب شهر هم خبر از حوزه هاي شلوغ تر ميرسد.
در هر صورت اخبار متناقض رسيده نشان ميدهد جمعيت شرکت کننده نه آن چنان کم بوده که آقاي جنتى خجالت بکشد و نه آن قدر زياد که رهبر از مردم بتواند تشکر کند. به نظر رقم ۴۰ در صد واجدين شرايط تا حدودى واقع بينانه است. به خصوص که خيلى ها به خاطر ترس موهوم تنبيه به علت نداشتن مهر در شناسنامه راى دادند.
يک خبر ديگر هم حاکى است که از سربازان پادگان ها به صورت گروهى و تقريبا اجبارى راى اخذ شد.


 
| Permalink |


(داستان کوتاه)
گلوله‎اي براي من
ــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

بعضى وقت ها آدم در گند و کثافت خودش غرق مى شود و نمى فهمد. اين جور چيزها مثل مرگ است که آدم مىداند ولى نمى فهمد. به همين خاطر هم هست که من از مدت‎ها پيش مى دانستم يک چيزيم مى شود. انگار يک شيئ موهوم مرا دوره کرده باشد و آن قدر در آن فرو رفته باشم که مثل هوا ديگر احساسش نکنم، اما کتمانش را نيز نتوانم. اين شده بود که من تقريبا از همان روزهاى اول انتظار يک گلوله را مى کشيدم. گلوله اى که اين ديواره‎ى نامرئى را بشکافد و راهى براى نفس کشيدن باز کند، يا حتى سوراخى ايجاد کند که بتوانم از آن به در روم و مال خودم باشم، يا دست کم فکر کنم مال خودم هستم.
به هر حال همين الان که دارم اين مطلب را مى نويسم، گلوله ى موعود را که البته فقط خودم وعده اش را به خودم داده بودم و هيچ کس ديگر هم ازش خبر نداشت دارم مى بينم. ساعت يازده شب است و من پشت پنجره نشسته ام و دارم به دب اکبر نگاه مى کنم. از اين نقطه ى شهر و اين طبقه ى آپارتمان که خانه ى ماست ستاره ها خيلى خوب ديده مى شوند و اين سرگرمى هر شب من است که پشت پنجره بنشينم و منتظر گلوله باشم و براى اين که حوصله‎ام سر نرود ستاره‎ها را نگاه کنم. البته اين وقت‎ها فكر مى کنم سوار يک اتومبيل آخرين مدل هستم که با سرعت سرسام‎آورى حرکت مى کند ولى حرکتش آن قدر نرم است که خيلى احساسش نمى کنم. به گمانم اين گلوله هم مدت‎هاست در فضاى لايتناهى به دنبال قربانى اش که من باشم مى گشته است و اميدوارم او هم حس خوبى داشته باشد. چه کسى مى داند که او از لوله‏ى تفنگ يک آدم فضايى در آمده است که به سوى يکى از دوستانش شليک کرده يا محصول جنگ دو ملت است که درسياره اى دور و در سال‎هاى دور آدم هاى زيادى را به کام مرگ فرستاده است.
گلوله حالا تمام توجه مرا به خود جلب کرده است. سرعتى که چنين گلوله اى دارد آدم را متحير مى کند، چون گلوله شيشه را فقط سوراخ كرد و احتمالا تا چند دهم ثانيه‏ي ديگر شيشه فرو نخواهد ريخت، گو اين که من وقت زيادى براى اين احساسات معمولى ندارم ،چون گلوله همين الان گونه ى راستم را شکافت و وارد حفره ى خوش بوى دهانم که هر روز سه بار مسواکش مى زنم شد. جالب اين جاست که شدت حرارت باعث شد که خون زخمم بلافاصله لخته شود و حالا آن را احساس مى کنم که دندانم را خورد کرده و يک راست به طرف سقف دهانم مى رود تا استخوان کام را سوراخ کند و وارد مغزم شود. حتما اعصاب دندانم حامل پيام‎هايى هستند که اگر به مغزم برسند مرا به دردى جان‎کاه دچار خواهند کرد. بگذريم که اين يک درد ديرهنگام است و فکر نمى کنم کار من آن قدر طول بکشد که بتوانم احساسش کنم اما يک حس مرموز در من بيدار شده است که به شدت آن درد را طلب مىکند، آرزويى که قطعا به گور خواهم برد.
شايد فکر کنيد دارم دروغ مى گويم اما هميشه مجسم مى کردم که گلوله اى که به من بخورد مغز مرا در دهانم مىريزد و اين اتفاقى است که حالا واقع شده است. انگار که ما آدم ها وظيفه داشته باشيم وقايع را به منزلشان برسانيم و هر کار را که بلد نباشيم اين يک کار را ناخودآگاه با مهارتى شگفت انجام مى دهيم. در اين موقعيت افسوس مى خورم که نمى توانم منتظر شوم و مزه ى مغزم را زير زبانم احساس کنم اما وقتى که شريان اصلى مغزم متلاشى مىشود و تکه هاى مغز آلوده به خون به‎ناگاه تمام دهانم را پر مىکند ديگر به نظر مىرسد وقت فکر کردن به تمام اين ها گذشته باشد. ديگر فرقى نمى کند عصب شنوايى گوش راستم قطع شده و عصب بينايىام نيز. انگار يک پنجره جلوى چشمم باز شده است که تمام شدن بازى را گوشزد مى کند، گو اين که من نمى توانم باور کنم که تمام زندگى من يک بازى بوده است و اصلا اطمينان دارم که چنين نبوده است. به هر حال گمان نمىکنم بيش از اين بتوانم برايتان بنويسم. اين يک دهم ثانيه هم که در خدمتتان بودم، باعث افتخار بود خ…


 
| Permalink |


چرا؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


در خبرها بود که متاسفانه حادثه ای دیگر جان چندین تن از هموطنانمان را گرفت و چندین زخمی نیز به جا گذاشت. توجه شما را به محتویات واگن های این قطار جلب ميکنم: گوگرد (سولفور) ؛ بنزين ؛ کود ؛ پنبه.
اگر کسي سر رشته اي در شيمی داشته باشد مي داند که حمل این معجون به معنای حمل بمب است(مخصوصا اگر کود شيميايی نيترات باشد) بمبی که فقط به يک جرقه احتياج دارد تا فاجعه اي به وسعت آنچه رخ داد را بیافریند. به نظر شما کسي مسووليت جان اين عده را بر عهده ميگيرد؟‌ آيا هيچ مقام مسوولی استعفا می دهد یا مسوولین فقط به تسلیتی قناعت می کنند؟
چرا وقتي چنين حوادثي در ايران اتفاق مي افتد هيچ کس پاسخگو نيست؟ حادثه ای که شاید مهمترین دلیل آن بی کفایتی و عدم دانش شرکت حمل کننده است.
باز هم این چرا و هزاران چرای دیگر ذهن مرا به خود مشغول کرد...

می دانم که این مرحمی بر درد مصیبت دیدگان این حادثه نیست ولی از قول خود و فانوس اين حادثه را تسليت ميگويم.

 
| Permalink |



سی ان ان و پایان اصلاحات
________________________________________
منصور خاکی


سایت شبکه سی ان ان یک نظر خواهی در مورد پایان اصلاحات در ایران دارد. نتایج بسیار قابل توجه است.

 
| Permalink |



احساس تکليف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

چون بعضى از دوستان دچار شور انقلابى شده اند، احساس تکليف کرده اند به نصايح دشمن شناس عمل کردند(!!) و اکثر آحاد ملت وبلاگ نويس تصميم به آشتى کردن با شعبات اخذ راى در عين قهر و حفظ فاصله مجاز با صندوق ها دارند - و با توجه به نجواى شاعرانه آقاى عين القضات (خواجه خنده روى سابق سردار شرمندگى اسبق ) که بقول نيک آهنگ کوثر عزيز چون خلبانى ناشى با کمک خلبان هاى ناشى تر از خود اکنون در هنگام سقوط از مسافران دست استمداد طلبيده است که اين دکمه اتو پايلوت کجا بود ، شما ميدونيد ؟! - لذا بنده هم همگام با آحاد ملت وبلاگ نويس ساعاتي ديگر با ماشين به دنبال صندوق سيار صد و ده (‌يعنى همان صندوق رهبرى ) روان خواهم شد! به وبلاگ نويسان آگاه ، مومن و فداکار هم توصيه ميکنم اين ترانه را هم با خود زمزمه کنند يکوقت دشمن اونها رو نفريبد :

من راى نميدهم، ديريم رى
تو راى نميدهى، دارام رى
ما راى نميدهيم . . . .

 
| Permalink |



« فردا رای نمی‌دهيم، ولی همه خبرنگاريم »
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
توضيح : ما هم به فراخوان حسين درخشان و همه دوستان وبلاگ نويس مى پيونديم. متن زير از حسين درخشان است که ما آنرا عينا مى آوريم:


« بازيگر آماتور نوشته که می‌خواهد فردا بلند شود و برود توی شهر و حوزه‌های رای‌گيری را بچرخد و چيزهايی را که می‌بيند يا می‌شنود توی وب‌لاگش بنويسد. دوربينش را هم قرار است ببرد.

فکر می‌کنم خيلی جالب می‌شود اگر چند نفر ديگر هم بخصوص در شهرهای کوچک و بزرگ ايران راه بيفتند و بنويسند که در شهرشان چه می‌گذرد، مردم چقدر آمده‌اند رای بدهند، چه جور مردمی بيشتر رای می‌دهند، چه شايعه‌هايی در شهر پيچيده است و...

من سعی می‌کنم تمام کسانی را که اين کار را می‌کنند پوشش دهم و در تمام مدت رای گيری، به وب‌لاگ‌هايی که چيزی درباره‌ی مشاهداتشان در شهر می‌نويسند لينک بدهم. حالا يا در اين جا، يا در صبحانه. فکر کنم فرصت خوبی است برای کسانی که دوست دارند وب‌لاگ‌شان خواننده پيدا کند.

در ضمن، در ايران فيلتر هم يک مطلب باز می‌کنم تا اگر کسی چيز جالبی در وب‌لاگ‌های فارسی درباره‌ی اوضاع و احوال شهرها در روز رای گيری می‌بيند، ترجمه‌اش را آنجا بنويسد. اگر مايل به همکاری هستيد، کافی است که در ايران‌فيلتر ثبت نام کنيد و بعد بر اساس شکل خاصی که اعلام می‌کنم از وب‌لاگ‌های فارسی نقل قول کنيد و لينک بدهيد. اين خيلی خيلی مهم است و از همه‌ی انگليسی‌دان‌ها خواهش می‌کنم کمک کنند.

اين يکی از بهترين فرصت‌هايی است که می‌شود نشان داد که وب‌لاگ‌ها اين جور موقع‌ها چقدر منعطف‌تر و قابل‌اعتماد‌تر از رسانه‌های سنتی هستند. فقط تو را بخدا يک وقت جو نگيرتتان و برويد رای بدهيد. مواظب باشيد. :)

در ضمن، بی.بی.سی ورلد هم قرار است فردا بطور مداوم انتخابات ايران را توسط جيم ميور پوشش دهد که توصيه می‌کنم آن را هم از دست ندهيد. »

انتهاى مطلب
[لينک به نوشته حسين درخشان]

 
| Permalink |



درباره موج جديد بگير و ببند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

موج جديد بگير و ببند از روز قبل با بستن و پلمب کردن دفتر روزنامه شرق آغاز شد و به دنبال آن روزنامه ياس نو نيز در آستانه انتشار شماره پنجشنبه خود توقيف گرديد. دفتر اين روزنامه نيز پلمب گرديد. سايت رويداد نيز به جرگه فيلتر شدگان خودى يعنى سايت امروز پيوست. ( اين دو سايت درون نظام امروز و رويداد بلايى بر سر آقايان آورده اند که سايت وزينى چون ايران امروز نيز نميتوانست! ) گويا نيوز معتدل تر هم دچار مشکل فنى است . خبر ها ميرسد که يکى از دفاتر مشارکت هم بسته شده است. و اين داستان ادامه دارد. با اين اوصاف تعجب نبايد کرد اگر در روز انتخابات تعدادى از مشارکتى ها به اتهام متشنج کردن فضاى کشور به حکم قاضى مرتضوى دستگير شوند. اين البته يک حدس ژورناليستى است . به نظر مى رسد که تاج زاده تنها عضو مشترک سازمان مجاهدين انقلاب و مشارکت و دوست مرتضى مبلغ رييس ستاد انتخابات کشور طعمه خوبى براى مقاصد آقايان باشد.

گمان دارم با اين اعمال دو منظور دارند يکى رجز خوانى است. ميخواهند رعب در دل مردم بيندازند که فرداى انتخابات چه ها خواهند کرد. ولى مردم تصميم خود را گرفته اند، در تهران و شهرهاى بزرگ چنان آبروريزى بشود که آقايان به خود بيايند. فقط اميدوار باشيم که اين سيد خندان لااقل مانند هاشمى در دوم خرداد پا پيش بگذارد، نتايج را حفظ کند و از صندوق هاى خالى صيانت کند. همين يک کار را هم اگر بتواند ! اين مانور ها با دو منظور انجام ميگيرد هم مردم را دچار بيم و هراس ميکند و درصدى را به پاى صندوق ها ميکشاند و هم عرصه را بر هيات هاى اجرايى تنگ ميکند .
قصد ديگر آنان اين است که فضا را براى انجام مقاصد شوم خود گل آلود کنند ، يکى از سناريو هاى محتمل ميتواند اين باشد که جمعه عصر با ايجاد در گيرى هاى صورى در مناطقى از تهران موج نهايى بگير و ببند هاى اشخاص آغاز شود و در صورت همکارى نکردن ستاد انتخابات و وزارت کشور خلع يد هيات هاى اجرايى و جايگزين کردن سريع هيات هاى نظارتى به جاى آنان که کاملا آرايش اجرايى به خود گرفته اند، انجام شده در شمارش آرا تخلف هاى گسترده اى صورت دهند. در چنين ساعات حساسى نشستن و ماتم گرفتن ما وبلاگ نويس ها عين بى تدبيرى است. ما همين يک کار از دستمان بر مى آيد که با فانوس که چه عرض کنم کبريت به کبريت اين فضا را روشن نگه داريم. برخيزيد دوستان، الان زمان زمان انفعال و غصه خوردن نيست.
تحريم مى کنيم و فعالانه هم تحريم مى کنيم. يا على !

 
| Permalink |

Thursday, February 19, 2004


آغاز جنگ انفورماتيک
-----------------------
حسين تقى‌زاده


به نظر ميرسد که برادران ارزشى-ولايى به دنياى مجازى هم رحم نکردند و همگى براى ايجاد اخلال در شبکه‌هاى اطلاع رسانى در امشب و فردا بسيج شده‌اند. پس از بستن شرق و ياس نو، سايت رويداد هم بسته شده، علاوه بر اين، با فرستادن هيتهاى مجازى در خبرنامه گويا، آنها هم به دردسر افتاده اند! احتمالا پرشين بلاگ هم براى ۳۶ ساعت به باد فنا خواهد رفت. به نظر ميرسد بهترين راه مقابله اين است که ايران را سراسر وبلاگ کنيم*! اگر چه اين کار ميزان شايعه را زياد ميکند ولى چاره‌اى نيست!

*- با اقتباس از شعار اوايل انقلاب نهضت سواد آموزى


 
| Permalink |


ياس نو و شرق توقيف شدند



شماره پنج شنبه ياس نو آماده چاپ بود. به تيتر و عکس که هوشمندانه انتخاب شده اند توجه کنيد:


 
| Permalink |



کله پاچه پرشور گوسفند اسفندى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس


مخالفين:

- اگر انتخابات، پرشور نشود بلکه آن را به زور بسيج و شناسنامه هاى آنچنانى پرشور کنند، خاتمى بايد بعد از انتخابات استعفا بدهد و زير بار ننگ نماند.
- اگر انتخابات، پرشور نشود و بى نمک هم باقى بماند و نتايج صحيح و سالم بيرون بيايد، خاتمى بايد با نمايندگان همراهى کند و استعفا بدهد.
- اگر انتخابات پرشور بشود ، تقلبى هم در کار نباشد، نشانه اين است که مردم از حرف هاى اصلاح طلبان خسته شده اند و دنبال چيز هاى ديگرى هستند. راستى ها هم پدر دولت را در مى آورند. پس خاتمى بايد بعد از انتخابات استعفا بدهد.

موافقين:

- اگر انتخابات، پرشور نشود بلکه آن را به زور بسيج و شناسنامه هاى آنچنانى پرشور کنند، خاتمى بايد بماند و « با گرانان گرانى کند » . کله پاچه « گوسفند اسفندى » را هم بار بگذارد!
- اگر انتخابات، پرشور نشود و بى نمک هم باقى بماند و نتايج صحيح و سالم بيرون بيايد، خاتمى بايد بماند و علاوه بر اينکه با گرانان گرانى ميکند، اصلاح طلبى را جان تازه اى بدهد. مقدارى جمهوريت و حجاريان و آرمان هاى امام هم خودتان اضافه بفرماييد.
- اگر انتخابات پرشور بشود ، تقلبى هم در کار نباشد، خاتمى بايد بماند و يکسال و اندى باقيمانده خود را حفظ نتيجه کند تا داور سورى از باند فاروق بوزو سوت پايان را بزند. مقدارى دليل از قبيل پوشش براى اپوزيسيون تازه تاسيس درون نظام و حمايت هاى معنوى از آنها و کمر درد و اينها، خودتان به اين آش خوشمزه اضافه بفرماييد.

در حاشيه : يک چند روز صبر کنيد ببينيم آخرش اين آش يک وجب روغن داشته يا اينکه نمکش رو کم گرفته بودند. هر چند کله پاچه هم در راه است. با چشم و زبان و بناگوش!

 
| Permalink |

Wednesday, February 18, 2004



سانحه اى ديگر
ـــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

سانحه دلخراش انفجار قطار در نيشابور، موجب تاسف فراوان است. يک نکته هم در اين بين گفتنى است که آتش نشانان شجاع و جان بر کفى که در همه دنيا در صدر مينشينند، در مملکت ما به برکت نظام ايثارگر درجه دو محسوب ميشوند و چندان مورد احترام نيستند. مردم هم متاسفانه آن طور که بايد و شايد به آنها توجه نميکنند. بماند.
به ياد درگذشتگان: مردم عزيز نيشابور و آتش نشانان و کارگران و کارمندان زحمتکش راه آهن و فرماندار وظيفه شناس يک دقيقه سکوت.


 
| Permalink |


ما مردم خلاقى داريم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


مردم ايران در خيلى از زمينه ها خلاقيت خود را نشان داده اند يکى از نمونه هاى خلاقيت منفى استفاده از يخ در تلفن عمومى بجاى سکه (که سالها پيش در ژاپن اتفاق افتاد) براى تلفن راه دور بود (مسلما خيلى از شما نمونه هاى ديگرى را سراغ داريد!) . اما اين روزهاخبر پخش شبنامه ، تلفن زدن به منازل براى تحريم انتخابات و طبق آخرين خبر فرستادن پيام کوتاه براى تحريم به موبايل افراد و درخواست براى فرستادن آن به ۵ نفر ديگر واقعا گوياى خلاقيت و پيدا کردن يک راه در صورت بسته بودن راههاى ديگر حکايت دارد! با اين مردم هيچ چيز غير قابل انتظار نيست! همانطور که حضور ميليونى در سال ۷۶ شايعاتى که مبنى بر تقلب و پيروزى ناطق بود (حتما به ياد داريد که جک شده بود که خاتمى راى مياره ناطق رييس جمهور ميشه در حاليکه اصلح کس ديگه است!!) را محو کرد شايد اينبار هم عدم حضور به شکلى باشد که تقلب (حداقل در معيار بالا) مقدور نباشد!

 
| Permalink |


دشمن *
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


دشمن کيه؟ .... دشمن هر کسيه که با ولايت خود من مخالف باشه! **
نزديک به ربع قرن است که اين کلمه را داريم از زبان زمامدارانمان ميشنويم. در همه سخنرانى ها و اعلاميه ها و بيانيه ها. ولى به نظر شما در قرن 21 ديگر چيزى به نام دشمن ميتواند وجود داشته باشد؟ يا استفاده مکرر آن براى نگاه داشتن مردم در تاريکى است!؟ (که اينهم در اين سالها ديگر ممکن نيست) در جهانى که بسوى يگانگى پيش مى رود و مرزها دارند شکسته مى شوند آقايان هنوز به استفاده مکرراز اين واژه اصرار دارند؟
در انتهاى اين کوتاه به نقل ازکسى که در جريان زلزله بم در ايتاليا بوده نکته اى را نقل مى کنم. با وجود خاموشى سيماى لاريجانى تا چندين ساعت بعد از وقوع زلزله (که اولين خبر مربوط به وقوع آنرا چندين ساعت بعد از وقوع اعلام کرد آنهم بعد از خبرهاى مربوط به سخنان رهبرى!!) در اکثر شبکه هاى اروپايى و در همه بخش هاى خبرى آخرين اخبار و گزارش ها را مى شد شنيد. با وجود تعطيلات و جشن هاى کريسمس و سال جديد در بين همه برنامه ها و تبليغات مربوط به سال نو، تبليغى بود براى جمع آورى پول براى کودکان بمى (به شکل فرستادن پيام کوتاه يا sms و هر sms به معناى اهداى يک يورو از طرف فرستنده بود) تعداد اين پيام هاى کوتاه در عرض چند روز به 800،000 رسيد و حتى تعداد چند هزار سرباز ايتاليايى که در عراق بودند مبلغى را از حقوق خود به بم اختصاص دادند. خيلى از اين اخبار براى اينکه از نام بردن دشمن (دشمن اصلى يعنى آمريکا) که بنوبه خود کمک هايى فرستاده بود گفته نشد يا بصورت کلى گفته شد!
اينم آخرين چيز که بى ربطه***: خانم شيرين عبادى در گفتگو با راديو فردا گفت در انتخابات شرکت نخواهد کرد.

* اميدوارم اين چند خط را دوست خوبمان دشمن شناس به خود نگيرد و همچنان به دشمن شناسى خود ادامه دهد!!!
** اينو احتمالا خيلى از شما شنيدين؟
***از بهاره الگو گرفتيم!

 
| Permalink |



ديالوگ دکتر سروش و رهبرى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى

نوشته دکتر سروش در مورد انتخابات کوتاه و زيبا بود . بد نيست به همين مناسبت يادى از يک واقعه جالب بکنيم.
دوستان به ياد دارند که در پاييز سال ۱۳۷۵ که مقاله « سقف معيشت بر ستون شريعت » دکتر سروش در کيان - که اين مقاله در مورد ارتزاق روحانيان از دين بود - چه جنجالى بپا کرده بود و در همان ايام سخنرانى مولوى شناسى دکتر را در دانشکده فنى دانشگاه تهران الله کرم و ده نمکى و اعوان و انصارشان به هم ريخته بودند، در همان ايام به مناسبتى جمعى به ديدار رهبر رفته بودند ، ايشان در سخنرانى خود غير مستقيم شروع به جواب دادن به مطالب اين مقاله کرده بودند . چيزى قريب به اين مضمون که : نه! روحانى اهل ورع است ، اهل قناعت است، کسانى اين روزها حرف هايى ميزنند که دشمن را شاد ميکند. و خصوصا اين جمله را گفتند : « کسانى که ما اونها رو على الظاهر از خودمون ميدونيم » . دکتر سروش به صرافت افتاد که که براى کم کردن از فشار ها هم که شده در صدد تلطيف مطلب خود بر بيايد و گمان ايشان بر اين بود که باب ديالوگى با رهبرى باز شده است. در شماره بعدى کيان دکتر سروش پاسخى در مورد نقد هاى مقاله «سقف معيشت» داد و در آخر کار « فتح باب ديالوگ با مقام رهبرى » را به فال نيک گرفت. چند روز بعد به مناسبت سيزده آبان رهبرى چنين سخنرانى کرد: « بدانند کسانى که اين حرف ها را ميزنند ، اگر عن عمد ميگويند ملت توى دهن اينها خواهد زد » و بدين سان باب ديالوگ بسته شد و باب تو دهنى و سيلى باز شد!
«باده با محتسب شهر ننوشی زنهار/ بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد»


 
| Permalink |

Tuesday, February 17, 2004


چند خبر بامزه‎ي بي‎ربط
ــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

جميله كديور توانست مجوز انتشار روزنامه‎اي با عنوان صداي زن را دريافت كند. اين اتفاق ميمون را به تمام فمينيست‎ها و غير فمينيست‎ها تبريك مي‎گوييم.
نمايندگان مجلس در نامه‎اي به ره‎بر ايران گلايه‎هاي خود را از برگزاري ناعادلانه‎ي انتخابات اعلام كردند. اين نمايندگان با توجه به جو پليسي سياست ايران در اين روزها و خط قرمز ره‎بر انقلاب اقدام شجاعانه‎اي انجام داده‎اند. هريك از اين اقدام‎ها مثل پتكي است كه بر پيكر بتونى مجسمه‎ى ولايت مطلقه‎ي فقيه فرود مي‎آيد. از قرار معلوم روش تعيين قطر گردن يكي از محورهاي اين نامه بوده است.
استقبال محافظه‎كاران از نطق خاتمي: خاتمي دوباره از مردم خواست در انتخابات شركت كنند. عسكراولادي هورا كشيد. بهاره‎ از فانوس: شرمنده آق سيد. اين بار نه تنها حرفتان را گوش نمي‏كنم بلكه دلم هم برايتان مي‎سوزد كه با وجود خط و نشان‎هاي اوليه‎اي كه براي شوراي نگه‏بان كشيديد مجبور شده‎ايد در اوج تنهايي انتخابات ناعادلانه برگزار كنيد. اما همين اندازه هم بالاخره كاري بود از هيچ به‎تر. اگر لاريجانى رئيس جمهور بود حتي همين را هم نداشتيم. حالا مي‎شود اميدوار بود كه از آراي نريخته‏ي ما به صندوق‎ها حفاظت كنيد و دوم خرداد منفي بيافرينيد. آرزو كه بر نوجوانان عيب نيست!
اعلام وجوب شرعي شركت در انتخابات: آيت‎الله مكارم شيرازي شركت در انتخابات را واجب شرعي اعلام كرد. (ديگر حالا مجبور شديم شركت كنيم!!!!!!!)
در استراليا كسي خودش را براي شركت مردم در انتخابات نگران نمي‎كند. مطابق قانون شركت تمام واجدين شرايط در انتخابات اجباري است و متخلفين به پرداخت جريمه محكوم مي‎شوند. اگر مي‎شد چنين قانوني در ايران تصويب كرد، احتمالا خزانه‏هاي دولت در اول اسفند امسال پر مي‎شد!!!
يك خاطره از يكي از استادان: با يكي از استادان آمريكايي‎ام داشتم در يكي از دانشگاه‎هاي آمريكا قدم مي‏زديم كه خبرنگاري رسيد و پرسيد: آقاي دكتر آيا شما مي‎دانيد رئيس جمهور آمريكا كيست؟ او چند لحظه فكر كرد و چون نام رئيس‏جمهور را به خاطر نياورد گفت: نه!

 
| Permalink |


يک سرى آمار و ارقام جالب
حسن راهجو
------------------------------


سرويس بين‌الملل سايت BBC ضمن بازتاب سخنان رييس جمهور، به ارايه يک سرى آمار و ارقام بسيار جالب در مورد زندگى در ايران اقدام کرده است. صرفا مى‌خواستم توجه شما را به آنها جلب کنم.

 
| Permalink |

Monday, February 16, 2004


وصيتنامه پطر کبير و قرن ۲۱ام
حسن راهجو
---------------------------------------------------


سردار رشيد سابق و دکتر استراتژيست و دبير فعلى مجمع تشخيص مصلحت نظام، آقاى محسن رضايى در مصاحبه‌اى با ايسنا فرموده‌اند که:
«… استراتژي آمريكا احاطه و تسلط بر چهار كشور افغانستان، عراق، ايران و سوريه به عنوان محور اتصال درياي مديترانه به چين مي‌باشد كه تا به حال دو كشور افغانستان و عراق به اشغال آمريكايي‌ها درآمده است …»
بابا جان، دور و بر همان مجمع تشخيص هزار ماشاء الله کلّى آدم استراتژيست و … است، لطفا يک نفر ايشان را از عهد خنجر و تفنگ سرپر و وصيت نامه پطر کبير در بياورد.

 
| Permalink |


همهمه
_________
احسان حقيقت جو

درگوشه و كنار اين شهر تصاويري ازآدم ها، اسم هاي بزرگ و دروغ هاي تلخ پراكنده شده است. آيا ممكن است آدمهاي شهرم اشتباه كنند؟ آيا فريب خواهند خورد. من به اينترنت دسترسي دارم، روزنامه مي خوانم و گاهي كه امواج مزاحم بگذارند از پنجره ماهواره دنياي بزرگ تر اطرافم را مي بينم. اما بقيه چه؟ در انتخابات رياست جمهوري سال هفتاد و شش كه تلويزيون با تمام وجود سعي داشت ناطق نوري را به مردممان تحميل كند، ديدم كه به ناگهان بين مردم شهرم غلغله اي درگرفت و در مدت زمان كوتاهي در همه شهر گسترده شد آنچنان كه صداي كر كننده بوق تلويزيون هم نتوانست جلوي آن همهمه را بگيرد. امسال چگونه خواهد شد؟ در مسير بازگشت از كار بسيار دوست دارم كه با آدمهاي شهرم صحبت كنم و فانوسي باشم در روشنايي روز. دلم مي خواهد در گوش بغل دستي ام بگويم فريب اين شعار ها را نبايد خورد، آنها مي خواهند از حضور ما سواستفاده كنند. دلم مي خواهد برايشان تعريف كنم كه چه كاسه اي زير نيم كاسه اين بازي هاست. اما دريغ كه نگاهها و چهره هاي خسته شان مرا مايوس مي كند. از جنجال كار تا مشكلات خانه اندكي خلايي وجود دارد تا به هيچ نيانديشند و بر تصاوير كنار خيابان خيره شوند وبه واژه هاي خدمت، توسعه، اعتدال و كار چنان نگاه كنند كه انگار دارند پشت پارچه ها را مي خوانند.

 
| Permalink |


انتخابات اينترنتي
ــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

در حالي كه دولت آمريكا تلاش مي‎كند انتخابات اينترنتي را گسترش دهد، كارشناسان بر غير امن بودن اين شيوه از انتخابات تاكيد دارند و آن را تاييد نمي‎كنند. مشكلي كه در انتخابات قبلي نيز بروز كرد و مي‎رفت تا به يك افتضاح تبديل شود كه با دخالت دادگاه حل شد. اما به راستي حق با كيست؟ هر روز اخبار و اطلاعات مربوط به سرقت‏هاي اينترنتي شنيده مي‎شود. آيا روشي براي مبارزه‎ي مطمئن با اين مشكل وجود ندارد؟
پاسخ البته بسيار ساده، واضح و شوك‎آور است: نه!
اينترنت دو فلسفه‏ي اصلي دارد.
1) اين شبكه را وزارت دفاع آمريكا به وجود آورده است. قصد پنتاگون از اين كار به وجود آوردن شبكه‏اي بود كه در اثر حمله‎ي شوروي از كار نيافتد. اين نياز مستقيما به شبكه‎اي منجر مي‏شد كه مركزيت نداشت. به عبارت ديگر يك شبكه كه با از كار افتادن هر يك از گره‎هاي خود به كار خود ادامه مي‏دهد.
2) ليبراليسم: اين شبكه وارث همان فلسفه‎اي است كه اجتماع آمريكا بر آن بنيان نهاده شده است. اين شبكه بايد بتواند هر كاربردي با هر سليقه‎اي اعم از اين كه در حال حاضر موجود باشد و يا حتي كاربردهايي كه در آينده به وجود مي‎آيند را پوشش دهد. اين خاصيت باعث شده است كه تقريبا هيچ‎گاه نتوان در مورد كاربردهاي اينترنت پيش‎بيني دقيقي داشت. بنابراين شعار اين شبكه اين است: هر كجا، هر زمان، هر كس، هر كار!
اما و اما اين همه انعطاف و قدرت عمل بدون هزينه به دست نمي‏آيد. دو خاصيت مهم و عمده هست كه در شبكه‏ي اينترنت به طور ذاتي موجود نيست و ممكن است بتوان با صرف هزينه‏ي بالا و با كلي وصله پينه تا حدودي در جهت پشتيباني اين دو ويژگي مهم گام برداشت. اين دو يكي تضمين كيفيت سرويس است و ديگري امنيت شبكه.
كيفيت سرويس همان مساله‎اي است كه مردم به خاطرش مهاجرت مي‎كنند و به فرنگ مي‏روند! يعني همان چيزي كه در ادارات دولتي ما نيست و در مراكز خصوصي نيز كم‎تر يافت مي‏شود! و در اينترنت نمي‏توان كيفيت سرويس را تضمين كرد. اينترنت عادي حداكثر تضميني كه مي‏تواند بدهد اين است كه خودش خراب‎كاري نكند.
و اما امنيت هم اصولا با فلسفه‏ي اينترنت متناقض است. البته همان طور كه گفته شد روش‏هايي به صورت وصله پينه ابداع شده است كه بعضا بسيار كارا هم هست اما مشكل اصلي در اين است كه اين روش‎هاي كارا هيچ‎گاه اطمينان صددرصد ندارند (اين يك موضوع اثبات شده‏ي رياضي است) و بنابراين اگر دزدها به اندازه‎ي متخصصين امنيت شبكه وقت بگذارند شايد بتوانند قفل‏هاي امنيتي را بشكنند.
در حاشيه:
1) توصيه‎هاي امنيتي: هيچ گاه توصيه‎هاي امنيتي را شوخي نگيريد.
2) از حداقل ابزارهايي كه در اختيارتان است مثل ويروس كش ها و ديواره‎هاي آتش حتما استفاده كنيد.
3) سيستم عامل خود را به روز نگه داريد و به خصوص اگر از ويندوز 98 و يا قبل آن استفاده مي‎كنيد 2000 و يا اكس پي نصب كنيد و امكانات امنيتي آن را فعال كنيد.
4) هر وقت با اينترنت كار مي‎كنيد احتمالي را براي اين كه الان كسي در حال گوش كردن به حرف‎هاي شما باشد بگذاريد.
5) اين احتمال را وقتي پست الكترونيك مي‏فرستيد بيش‎تر كنيد. به طور متوسط هر نامه‎ي الكترونيكي از مبدا تا مقصد در 20 جاي مختلف كه روح فرستنده و گيرنده هم از آن خبر ندارد ضبط مي‎شود.
6) از كنار اتفاقات عجيبي كه در كامپيوترتان مي‎افتد به سادگي نگذريد و هر چيزي را O.K. نكنيد.
7) خلاصه اين كه مواظب باشيد. هكرها، ويروس‏ها و مزدورها ممكن است به راحتي به سراغتان بيايند. راحت‎تر از اين كه فكرش را بكنيد.


 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى