ديروز پس از مدتها چشممان به جمال شبکه ماهواره اى سيماى لاريجانى و از آن مهمتر تحليلگر بزرگ و همه فن حريف آن جناب آقاى دکتر عباسى روشن شد. فرازهايى از افاضات ايشان به اين قرار است:
۱. شدت زلزله بين ۳/۶ تا ۳/۷ ريشتر و ۱g بوده است.
۲. در مديريت بحران سه مرحله وجود دارد:
الف- مرحله پيش بينى: که اساسا در مورد زلزله مقدور نيست
ب- مرحله پيش گيرى: که بدليل شدت زلزله و محدوديت امکانات ما در ايران مقدور نيست!!
ج- مرحله پى گيرى: که در اين مرحله با کمک ملت و مسولين و خصوصا دلاوران سپاه بخوبى انجام گرفته است!
۳. در مصيبتهاى مشابه در جهان (خصوصا کوبه ژاپن) همينقدر خسارت وارد شده
۴. زلزله در بم بيسابقه است چرا که ارگ ۲۰۰۰ ساله بم سر پا بوده!
واکنش اوليه حقير احساس توهين شخصى بود. البته در اين که توهين به شعور مخاطب امرى نهادينه شده در صدا و سيماى کيهانى ولى امر مسلمين جهان است شکى نيست ولى محتواى اين برنامه بنده را واداشت که به روح پر فتوح گوبلز درود بفرستم (دوستان به من گفتند که برنامه هاى ديگر ايشان هم به همين وزينى است) و نظر خود را در مورد آن بگويم:
عاليجناب آقاى دکتر عباسى، فارغ از حرفهاى نامربوط در مورد شتاب ۱g و اندازه شدت زمين لرزه، در مورد مديريت بحران هم حرفهاى جالبى زدند، در مرحله «پيش بينى» ايشان نفرمودند که فرياد و فغان ۱۲-۱۰ ساله دکتر عکاشه و گزارش هاى مفصل ايشان (که در آن از رشت، تهران و بم مشخصا اسم برده شده است) اگر پيش بينى نيست پس چيست؟ البته پاسخ را شوراى عالى امنيت ملى در سال ۱۳۷۵ داده اند «تشويش اذهان عمومى» است!
در مورد «پيش گيرى» هم که ما چه کاره ايم! تصميم گيرى با بساز بفروشها است! بقول عباس معروفى، خانه مي سازيم تا آدم ها به مصرف زلزله برسند.
و اما «پى گيرى»: ايشان (که اسامى هواپيماها و هليکوپترهاى سپاه را تا چند رقم اعشار ميدانستند) نفرمودند که اين دلاوران در حياتى ترين زمان (چند ساعت اوليه پس از زلزله) در کجا تشريف داشتند؟ چرا اولين واحد کمکى ۹ ساعت پس از حادثه به محل ميرسد؟ کداميک از ايمه جمعه و جماعات به حادثه اشاره کردند؟ شهردار ۲۹ ساله بم (که افتخار حضرتشان مداحى و روضه خوانى است) زنده است يا مرده؟ روستاهاى اطراف بم چه شدند؟
در مورد موارد مشابه بايد به عرض برسانم که شهر کوبه يک شهر چند ميليونى صنعتى بود که بخش اعظم تلفات ناشى از مراکز صنعتى بود! چند روز پيش در کاليفرنيا زلزله مشابه ۲ کشته (که درنتيجه فروريختن يک کليساى در حال تعمير بود) داشت … اصلا چرا دور برويم در ابر شهر استانبول بر اثر زلزله ۳/۷ ريشترى (که اثرات دريايى عظيمى به همراه دارد) ۲۵۰۰۰ کشته گزارش شده!
همه و همه مويد نکته اى است که اکثر نويسندگان و تحليلگران در چند روز گذشته به آن اشاره کردند:
حکومت ايران نه تنها براى حقوق و جان انسانها ارزش قايل نيست، بلکه هيچ علاقه اى به کتمان اين امر از خود نشان نميدهد!
در حاشيه : دوستان من جدا خيلى متاسفم که مجبورم اينگونه طنز بنويسم. آنهم در چنين شرايط هولناک ناشى از زلزله . واقعا هر کدام از ما هزار درد داريم و چشمه هاى اشکمان خشکيده، هر چه مانده زهر خندى است از روى اجبار . زلزله دست هيچ کس نبود ولى بى درو پيکرى اين مملکت دست کيست ؟ واقعا اوضاع مملکت عزيز ما به همين پوچى و اسفناکى است و حاکمان مسخره ما به همين تباهى و دغلى هستند. ببينيد نفرت همه جا را گرفته است و شانس و بخت يا آسمان يا لطف خدا هر چه که دوست داريد اسم بگذاريد هم از ما رو برگردانده . چنين نخواهد ماند.
به اميد فرداى بهتر براى ايران.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
چند روزى از بيانات گهربار نماينده تام الاختيار الله و مقتدا و مولاى کل ايران اسلامى و جهان اسلام که در شهر قزوين به ذهن مبارکشان نازل گرديده بود، نگذشته بود که بلاى ديگرى براى حوزه قلمرو ايشان نازل شد . نميدانم چرا آسمان ها هم با رهبرى ما دشمن هستند . آخر اين همه بلا و بدبختى در ام القراى جهان اسلام و مرکز دنيا براى چيست ؟ اين دار السلام جهان چرا هيچوقت رنگ سلام را به خود نميبيند؟ اين شما اين هم مش قاسم از بيت رهبرى براى شما گزارش ميدهد :
« سلام عليکم آقا دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ
ديديد آقا ولى امر مسلمين عالم بيخود فرمايش نميکنند ،ديديد آقا گفتن دشمن در کمين است. آقا خيلى به آسمان ها نزديک هستند ولى در ديدار با « عوام » بر زبان نمى آورند و در جمع «خواص» گاهى کافى است يک کم دوز مبارک را زيادتر بگيرند، آقا دروغ چرا ! ما با همين گوش هاى خودمان شنيديم که ديشب در جمع «خواص» فرمودند : « گاهى دشمن در بارگاه خدا هم وارد ميشود و عليه ما توطئه ميکند » حالا نميدانم اين بار چه شد که آقا در قزوين زدند به سيم آخر . نکند انگليسيها آقا را چيز خورشان کرده اند ؟
خودشان مگر نفرمودند که منصوب از طرف خدا هستند؟ پس چرا او را در آستانه انتخابات و بعد از لشکر کشى به زنجان و قزوين و آن در افشانى ها کنف کرده اند ؟ فکر کنم زير آبشان را اون بالا ها زده اند. توى جنگ ممسنى ما با همين گوش هاى خودمان شنيديم که . . . »
مش قاسم بسه خيلى ممنون ! حالا به گزارشى که ميثم رابط دوم آقاى عباد براى دکتر عليرضا نورى زاده از طريق رابط اصفهانى آقاى ذاکرى فرستاده توجه نماييد :
«الان وقت خوبى براى امتحان الهى نبود ». اين را رييس دفتر جبرئيل هم يواشکى ديروز زير گوش آقا گفت و رفت. شنيده ام آقا بعد از پچ پچ با سکرتر الهى حسابى برزخى شده اند. حکم به قرق داده اند . يعنى حتى على لاريجانى هم حق وارد شدن به بارگاه ندارد. خوابگزار اعظم را (از گروه فراکسيون شيطانى هاى مقيم بيت) خبر کرده اند ، ايشان با رمل و اسطرلاب عرض کرده اند که قمر در عقرب است و احتياط کنيد. آقا در اين فکر بودند که نکند کار عوامل موساد در درگاه باشد، نکند hotline بين او و سکرتر الهى شنود ميشود، در همين شش و بش بودند و اين گفته خوابگزار را نشنيدند که يواشکى به حاج آقا محمدى گلپايگانى داشت مى گفت : « امسال را که سال «حيات با عزت» اعلام کرديد ، زياد هم براى شما خوش يمن نيست چون دهه فجر انقلاب در بيست و پنجمين سالگرد خود دو عيد قربان و غدير را در دل خود گرفته است. دو تا عيد در دهه زجر آنهم در برج دلو ؟ عسل و خربزه ميشود . آنوقت شما انتخابات را هم آخر همين برج انداخته ايد! هى من گفتم از «والفجر و ليال العشر» استفاده ابزارى نکنيد. من از اولش هم گفتم که مقبول نمى افتد. من جرات نميکنم به آقا بگم. مى ترسم مثل اون دفعه سهميه دود ام را قطع کنند. شما خودتان يک جورى غير مستقيم بهشان حالى کنيد که اوضاع خراب است. بقيه اش را من نميدانم. يک جورى يکى را مثل لاجوردى يا صياد شيرازى يا مخلص تر و زرنگ تر مثل حاج سعيد بفرستيد اون بالا ، مستقيما با اون دور و برى هاى خدا لابى کنه! » آخرين چيزى که ما خبر داريم اينه که قراره ستاد يک جورى فعال بشه و فشار روانى رو از روى بيت آقا برداره . قرار شده زلزله رو به گردن بهزاد نبوى و شيرزاد و آرمين بيندازن. حاج آقا خزعلى هم قراره بد حجاب هارو نفرين کنه. روح الله حسينيان هم قرار شده که يکجورى از اسناد ساواک ارتباط زلزله و شيرين بانو را کشف کنه. »
دوازده سال پيش، آخرين روز بهار بود كه خبر رودبار و منجيل همه را شوكه كرد. جمعه خبر آرام آرام بزرگ شد. پيچ راديو را كه بپيچاني، لازم نيست زبان فرانسه و عربي و آلماني و چيني بلد باشي. همهاش ميگويند بم. هماش ميگويند ايران. بم هم مرد. تركيد و خراب شد. ديگر خبري از آن شهر نه چندان كوچك كه در وسط كوير تفتيده سالها تاريخنوردي كرده بود نيست. ارگ بم را من البته در ذهن خودم ذخيره كردهام و حالا قسمتي از اين ذهن به تاريخ پيوسته است. خدا كند آن پيرمردي كه نگهبان در ورودي ارگ بم بود و شبها در اتاق گلي كوچكي در همانجا ميخوابيد حالا زنده باشد.
بچههاي پزشكي دارند براي اعزام ثبت نام ميكنند. افسوسي ميخورند آناني كه هنوز انترن نشدهاند و البته خانمها كه پس از ساعتي خبر ميرسد به خاطر شرايط بد آب و هوا در بم و عدم وجود فضاي مناسب براي اقامت شبانه اجازهي عزيمت به بم را ندارند. بچههاي مهندسي هم ربات نجاتدهندهشان را كه براي مسابقات جهاني ساختهاند به بم بردهاند شايد بتوانند آناني را كه هنوز عمرشان به دنيا باقي است در زير آوار بيابند و خدا كند بيابند. آن ديگرها هم در شركت و بيمارستان و مدرسه و كوچه و خيابان هر چه بتوانند ميكنند. اگر بدانيد چه خبر است در بيمارستانها و چه خبر است در اتاقهاي عمل! در هر بخشي فقط يك رزيدنت سال يك ماندهاست، و چه غلغلهاي است در اورژانس و بخش اورتوپدي!
نميدانم اين چه بغضي است كه گلويم را ميفشارد و دارد خفهام ميكند. كاش جايي بود كه هيچ كس نبود و ميشد اين بغض را فرياد كنم. حالا كه نميتوانم فكر ميكنم همان بهتر كه خفه شوم.
در اين فغان و درد، انتظار نوشتن انتظار عبثى است . ليکن براى من نو غربتى کسى که تازه به اين آرامستان به دست خود گرفتار آمده ، نوشتن که نه فرياد زدن و به زمين و زمان لعنت فرستادن تنها کارى است که ميتوانم براى
دل خسته خود بکنم وگرنه چه کار از دست من ساخته است ؟ جز اينکه چون دربدر هاى خانه از دست داده از اين وب سايت فارسى به آن يکى و از اين وبلاگ به ديگرى ميروم ليکن آرام نميگيرم. قاطى کرده ام .
ده هزار تا نه بيست هزار تا شايد هم خيلى بيشتر . ايرج بسطامى هم رفت ، ارگ نابود شد ، کارخانه هاى آل هاشمى خوشبختانه سالمند ! خون بدهيد ، نه خون ندهيد کمک بفرستيد ، نه کمک نفرستيد ، پتو و چادر بفرستيد ، پتو ها لطفا نو باشد . اين توصيه آخر ديگر خيلى چندش آور است آنهم در جايى که گورکنى هم نيست و با لودر دسته جمعى دفن مى کنند . کجاست شاملو که ببيند شهرش با خاک يکسان شد و « مزد گورکن » هم اينبار با « آزادى آدمى » هم تراز و همسنگ . هر دو هيچ .
پاک قاطى کرده ام . شايد بعدا بشود نوشت .
زلزله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احسان حقيقت جو
در مهتابي خانه خواهرم دو فاخته لانه شان را در جاي بسيار نامتعادلي مي ساختند، لانه پس از چندي فرو مي افتاد و تخم هاي فاخته هاي بيچاره مي شكست ولي باز آنها در همانجا خانه ديگري مي ساختند و از نو تخم ميگذاشتند. فاخته هاي بيچاره شعور پيش بيني و استفاده از تجربه را نداشتند.
ما مي دانيم كه ايران زلزله خيز است. هنوز بويين زهرا را فراموش نكرده ايم. هنوز طبس از خاطره ها نرفته است. رودبار را كه با چشمانمان ديده ايم. زمين سرزمين ما هر از چندي مي لرزد، پر توش و پر توان و ما زمين سرزمينمان را مي شناسيم. اكنون بم لرزيد. اما زمين ما از لرزيدن نمي افتد و ما اينرا خوب مي دانيم. گسل هايي كه تا كنون نلرزيده اند. با انرژي قوي تري خواهند لرزيد. چرا ميگويند زلزله را نمي شود پيش بيني كرد؟! خيلي هم خوب مي شود پيش بيني كرد. آيا اينطور نيست كه در ايران در فاصله هاي زماني كوتاهتر از 20 سال زلزله هاي بزرگ مي آيد! آيا اين پيش بيني براي اقدام هاي عملي كافي نيست؟
ما يك كشور عقب افتاده و در حال توسعه هستيم. درامدمان پايين است. كارهاي زيادي هم هست كه بايد انجام بدهيم. نمي توانيم پول هايمان را هدر بدهيم. بايد ثروت كشور را با دقت نظر فراوان و يك اولويت دهي استراتژيك هزينه كنيم. آيا در استراتژي ما مسائل انساني و جاني رتبه بالايي از اهميت ندارند؟ ما كه خود را مردمان نوع دوست مي دانيم و همه در سراسر دنيا براي هموطنانمان ابراز هم دردي مي كنيم. اگر اين ها واقعي است پس اولويت مسائل انساني و جاني براي ما بايد از هر چيز بالاتر باشد. دريغ كه شما مي دانيد، من هم مي دانم كه اين كشور چه پول هاي عظيمي بر سر سياست هاي احمقانه و تنگ نظري هايش پرداخت كرده و سبيل روسيه و چين و فرانسه و سوريه و ... را چرب كرده تااندك زماني بتواند با تظاهر به اصول گرايي، نظامش را حفظ كند و در اين راه از اصول هم گذشته است ولي در چنين حادثه پيش بيني پذيري فلج مي شود.
شايد ناممكن باشد اگر بخواهيم تمام خانه ها در تمام شهرستانها را از نو بسازيم ولي اگر از هم اكنون هرچه خانه ساخته مي شود، بر طبق اصول و با پيش بيني بالاي 7 ريشتر زلزله ساخته شود، 30 سال الي 50 سال ديگر تمام خانه هاي ايران مقاوم شده، با لرزيدن زمين مي لرزند و تنها صداي لبخند كودكانمان از آنها بر خواهد ساخت. قطعا اين كار براي كشور هزينه مي تراشد ولي مگر اولويت ما صرف چنين هزينه هايي نيست.
شايد ناممكن باشد اگر بخواهيم تمام خانه ها را از نو بسازيم ولي تقويت كردن سازه بيمارستان ها و يا ساخت مجدد بيمارستانهاي قديمي اگرچه دشوار است، اما ناممكن نيست. در نظر گرفتن فضاي هاي اضطراري بزرگ در هر شهر براي برپايي بيمارستان صحرايي، ناممكن نيست. آموزش مردم از طريق رسانه ها و مدارس و شورا ها و .. ناممكن نيست. در نظر گرفتن سيستم هاي هشدار دهنده در شهر ها و آشنا كردن مردم با عملكرد انها و حتي استفاده نمايشي از آنها ناممكن نيست. خريد تجهيزات و ابر رايانه هاي پيش گو از كشوري مانند ژاپن و هزينه كردن براي دست يابي به اين تكنولوژي در ايران، ناممكن نيست.
اتفاقي بزرگ رويداده است. اتفاقي كه هم انساني است، هم سياسي است، هم اقتصادي است، هم علمي است. نبايد از هيچ كدام از وجوه اين حادثه غافل شويم. نبايد آنرا فراموش كنيم. بر ويرانه هاي بم باز خانه ها ساخته مي شوند و مردمان زندگي را از سر خواهند گرفت. نگاه فاخته اكنون بر اين ويرانه هاست كه بناهاي سست از آنها سربرميآورد يا بناهاي محكم و سرفراز!
شما زن هستيد؟ برويد با وليتان بياييد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي
من يك زنم. روزگارم بد نيست. در دانشگاهي درس ميدهم. دورهي تخصص را چند سالي است كه به پايان بردهام. به نظر ميرسد كه از نظر اجتماعي اينها وضعيت مطلوبي باشد و البته من هم ناشكري نميكنم. حال سهراب را هم خوب ميفهمم كه وقتي ميگفت روزگارم بد نيست و از پيشهاش مينوشت چه منظوري داشت. اما من منظورم شان اجتماعي است و آن احترامي كه جامعه به چنين فردي كه من باشم و يا هزاران نفر مثل من ميگذارد. از اين بابت در بسياري موارد همان طور كه گفتم وضع بد نيست.
اما:
چند ماه پيش به دليل درد ناگهاني شكم در بيمارستان بستري شدم. تشخيص پزشكان به سرعت مرا به اتاق عمل رهنمون شد و گفتند بايد هر چه سريعتر عمل شوي. من هم مخالفتي نداشتم، اما ميدانستم در چه وضع مسخرهاي گرفتار آمدهام. پرسنل بيمارستان رضايت همسر را براي عمل لازم ميدانستند و همسر من براي ماموريت به خارج از كشور رفته بود. بگذريم كه پس از چند روز كه همسرم كارهايش را به سرعت جمع و جور كرد و خودش را رساند، مشكل به خوبي و خوشي حل شد، اما اگر نميتوانست بيايد چه؟ آن موقع ممكن بود بشود با رضايت پدر قضيه را فيصله داد و اگر پدر نبود كار به برادر و يا فرزند پسر ميكشيد. فقط يك مرد ميتواند اجازه دهد كه يك زن تحت عمل جراحي قرار گيرد! اين قاعده حتي در مورد زنان مطلقه نيز صادق است. حالا اگر طرف با افراد ذكور خانوادهاش قهر باشد، بدبخت ميشود. ديروز زني را به بيمارستان آورده بودند كه در حال طي كردن مراحل دادگاه براي طلاق بود اما هنوز طلاق در شناسنامهاش وارد نشده بود. حالش بد بود و براي عمل كيست بدخيمي كه داشت بايد هر چه سريعتر اقدام ميشد. اما آقا به خاطر دعوايي كه با زن داشت حاضر نبود وقتش را تلف كند! و بيايد رضايت عمل بدهد. البته با تلاش همكاران مددكار در بيمارستان بالاخره اين آقا از خر شيطان پايين آمد ولي اگر پايين نميآمد آن وقت ما مجبور بوديم صبر كنيم تا وضعيت مريض حالت اورژانسي پيدا كند و با شهادت چند نفر از پرسنل پزشكي كه وضع اورژانسي است ميشد او را عمل كرد و تازه در آن صورت هم حق شكايت براي آن آقا باقي ميماند كه چرا همسر عزيز!!! مرا بدون اجازه عمل كردهايد. هر چند بعيد بود شكايتش به جايي برسد. در همين شرايط اگر اين آقا – البته خداي ناكرده- دچار بيماري مشابهي ميشد بدون هيچ مشكلي و با يك امضاي ساده از خود ايشان مساله حل ميشد.
زن جنس ناقص است! عقلش هم ناقص است! قانون هم اين مساله را تاييد ميكند! آقايان شوراي نگهبان هم كه چارچنگولي مراقب اسلام متحجر خودشان هستند حق دارند كه با پيوستن به كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان مخالفت كنند. يكي هم نيست كه به اين آقايان يادآوري كند كه پيامبر اسلام در زمان خود كه جامعه خشنترين رفتارها را با زنان داشت و بدترين تبعيضها را به زنان روا ميكرد، سعي كرد تا حدي كه جو آن روزها اجازه ميداد اين قوانين و سنتهاي ناروا را بشكند و شكستن اينسنتهاي جاهلي در مقابل شكستن بتها شايد اگر كار بزرگترى نباشد مسلما كار كوچكترى هم نيست. به هر حال قوانين مدرن به تدريج اين بيعدالتيها را از ميان خواهد برداشت. فقط اين سؤال باقي ميماند كه آيا عمر ما قد ميدهد كه شاهد مرگ اين ظلم باشيم؟
صبر بايد و مبارزه! صبر بايد!
قديمي ها به كلك سوار كردن و حقه زدن و دروغ گويي پلتيك (Politic) مي گفتند. در دوره نوجواني تحت تاثير افكار اصولگرايان، سياست مبتني بر صداقت و اخلاق را امري شدني مي پنداشتم و هدف مبارزات سياسي خياليام رسيدن به چنين سياستي بود. اما اكنون در وجود و امكان چنين چيزي ترديد بسيار دارم. آخر چطور مي توانيم دم از چيزي بزنيم كه حتي يك نمونه كوچك از آن را هم نمي توانيم در دنيايمان نشان دهيم. يادتان مي آيد كه چندين هفته پيش وزراي امورخارجه ايران و پاكستان در يك كنفرانس مطبوعاتي هرگونه همكاري هسته اي را تكذيب كردند؟! از همان روز من مطمئن شدم كه ايران از طريق پاكستان به فناوري غني سازي دست يافته است. اكنون پس از چندين هفته وزارت خارجه پاكستان تحت فشار نيروهاي بين المللي و آمريكا گوشه هايي از اين همكاري را به عنوان رفتار خودسرانه و از روي آزمندي مالي كارشناسانش فاش كرده است. در حكومت ايران كه همه از بالا تا پايين دم از اسلام و دينداري و پايبندي به اخلاق مي زنند، متوجه مي شوي كه چقدر راحت دروغ مي گويند و تعهداتش را زير پا مي گذارند و البته ابزار توجيه بسيار مناسبي دارند كه با آن مي توان هر ناحقي را حق و هر حقي را ناحق كرد و آن مصلحت است. باني نظام كه يك فقيه بود مي گويد: حفظ نظام از اوجب واجبات است. كاش حداقل يك استثنا قائل مي شد كه فلان واجب از حفظ نظام واجب تر است. مثلا حفظ حرمت و آبروي اسلام. اما اين سخن حتي يك استثنا هم ندارد. البته اگر كسي بخواهد اين سخن را توجيه كند، توجيه خواهد كرد ولي نتيجه عملي چنين سخني را اين روزها اكثريت به خوبي درك مي كنند. بايد اعتراف كنم كه قديمي ها معناي پلتيك را بهتر از من فهميده بودند ومن دير دانستم.
به ياد كشتهشدگان آذر 77
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي
پاييز تمام شده است. زمستان آمده است. سرت را كه به سمت پنجره بچرخاني، دانههاي ريز سفيدي را ميبيني كه ميرود تمام سياهيها را بپوشاند. اما آنان كه رويشان در پيشگاه ملت سياه است با هيچ چيز نميتوانند روي سياه خود را بپوشانند.
حالا البته دژخيمان آداب و معاشرت ياد گرفتهاند. مرتضويها كت و شلوار ميپوشند و خط ريششان را صاف و منظم ميكنند. آنها مجبور شدهاند يك سري آداب را مراعات كنند. شكنجهاي نيست مگر آن كه تمام دنيا از آن باخبر ميشوند و اين خود پيروزي بزرگي براي كساني است كه آرزوي جهاني سفيدتر را در دل آرزو دارند. سياهي ماندني نيست. سياهي ممكن است آرام برود اما حتما ميرود.
قطعه اي از ضيا موحد در مرثيهي كشتهشدگان آذر 77 و تمام آذرهاي ديگر و تمام ماههاي ديگر سال. آنان كه جان بر سر آرمان خود نهادند. آرماني كه جز جهاني سفيدتر براي همه آرزو نميكرد.
ما با چراغ
ديشب بر گرد شهر گرديديم،
و شهر آرام بود و خوب بود.
گاهي ستارهاي ميمرد،
كه ظاهرا و حتما عمرش سر رسيده بود.
تاريخ جنگ در آمريكا
يك مشت آمار!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي
در پي يافتن آماري از كشته شدگان ارتش آمريكا در جنگهاي مختلف بودم كه در نهايت مطلبي به شرح زير حاصل شد. نكات جانبي را هم بعضا آوردهام، تا آن جايي كه زياد بيربط نباشد.
جنگ جهاني اول در مجموع حدود 186 ميليارد دلار خسارت وارد كرد و بيش از 11 ميليون در آن كشته شدند.
تعداد نفرات ارتش آمريكا در طول سالهاي جنگ جهاني دوم ار پنجاه هزار نفر به دوازده ميليون نفر افزايش پيدا كرد. ژاپنيها با حمله به بندر پرل مذاكرات با آمريكاييها را ناتمام گذاشتند و بدين ترتيب آمريكا با اعلان جنگ به ژاپن رسما وارد جنگ جهاني دوم شد. ژاپنيها همزمان با حمله به آمريكا به هنگ كنگ، مالايا، فيليپين و گوام حمله كردند.
در اين جنگ بيش از 70 كشور به صورت مستقيم و يا با قطع روابط ديپلماتيك درگير شدند و بيش از2100ميليارد دلار خسارت ديدند و پنجاه و هشت ميليون نفر كشته شدند. مجموع كشتههاي حملات اتمي آمريكا به هيروشيما و ناكازاكي نيز بيش از دويست هزار تن بود و بالاترين آمار كشتهشدگان مربوط به بيست و پنج ميليون نفر از شوروي و 11 ميليون نفر چيني بود. شدت كشتار و بدبختي كه در اين جنگ بر نسل بشر عارض گرديد باعث شد تا كشورهاي جهان در صدد چارهجويي برآيند و با تاسيس سازمان ملل متحد و شوراي امنيت سعي كنند از وقايع مشابه جلوگيري كنند. ركن اساسي تصميمگيريها هم با اعطاي حق وتو به دول پيروز جنگ عملا به اين كشورها سپرده شد. (چيزي مثل مجلس اعيان يا مجلس سنا يا مجلس خبرگان يا شوراي نگهبان خودمان، منتها در سطح بينالمللي)
ركورد كوتاهترين زمان براي نابودي كامل ارتش يك كشور در دست نازيهاي آلماني در جنگ جهاني دوم است كه در كمتر از دو هفته موفق به شكست كامل ارتش لهستان شدند.
شروع اين جنگ نيز نكات جالبي دارد. انگلستان و فرانسه وقتي آلمان به اتريش، چكسلواكي و يوگسلاوي حمله كرد فقط نظارهگر بودند و فقط وقتي وارد جنگ شدند كه آلمان به لهستان كه با انگلستان پيمان مشترك نظامي داشت حمله كرد. پس از آن ژاپن كه با آلمان پيمان مشترك نظامي داشت به انگلستان اعلان جنگ كرد و فرانسه كه به محاصرهي آلمان درآمده بود نتوانست مقاومت كند و سقوط كرد. آمريكا هم تا پيش از حمله به بندر پرل وارد جنگ نشده بود و پس از اعلان جنگ به ژاپن اينبار اين آلمان بود كه به آمريكا اعلان جنگ كرد و به اين ترتيب دنيا درگير خونينترين جنگ كل دوران تاريخ شد.
و اما آمار كشتههاي آمريكا در طول جنگهاي مختلف به قرار زير است:
جنگهاي استقلال: 25324 نفر (اواخر قرن 18)
جنگهاي داخلي: 204000 نفر (اواخر قرن 19)
جنگ جهاني اول: 137000 نفر (1914-1918)
جنگ جهاني دوم: 400000 نفر (1939-1945)
جنگ كره: 36914 نفر (1950-1953) از كرهايها: بيش از يك ميليون نفر
جنگ ويتنام: 58148 نفر (1964-1975)( 67 نفر زن آمريكايي) از ويتناميها: سه تا چهار ميليون نفر از دو طرف شمال و جنوب (130 مييارد دلار خسارت مستقيم به آمريكا)
لبنان: 240 نفر (1983) حملهي انتحاري
گرانادا: 19 نفر ( 1983) از گرانادا و كوبا 78 نفر
پاناما: 40 نفر (1989)
جنگ اول خليج فارس: 269 نفر (از هر سه نفر يك نفر با آتش خودي كشته شدند) (11 نفر زن) (1991) از عراق 100 هزار نفر (500 هزار كودك به صورت غير مستقيم(آمار يونيسف))
سومالي: 18 نفر
جنگ افغانستان: 64 نفر
جنگ عراق: بيش از 400 نفر (در حال افزايش) حدود ده هزار عراقي (مجموع خسارت مستقيم و غير مستقيم جنگ تا كنون: 90 ميليارد دلار)
درصد كشتهشدگان آمريكا در جنگهاي مختلف همواره در حال كاهش بوده است و از 18 در صد در جنگهاي داخلي تا 2 درصد در ويتنام و 0.03 درصد در افغانستان و 0.04 درصد در عراق متغير بوده است. زمان جنگ هم همواره در حال كاهش بوده است و به جز مورد ويتنام آمريكاييها در جنگ ديگري مزهي شكست را نچشيدهاند.
به هر حال از آمار بالا نتيجه ميگيريم كه اين آمار هنوز آن قدر زياد نشده است كه بتواند بوش را دچار مشكل جدي كند. بنابراين ميتوان پيشبيني كرد كه آمريكا تا حدود دو الي سه سال آينده در عراق خواهد ماند و پس از تحويل عراق به يك دولت نسبتا مردمي عراق را ترك خواهد كرد. اين بود انشاي من در مورد آمريكا و جنگ!
يك نكتهي كاملا بيربط: مجموع كساني كه در فلسطين و جنگهاي دوروبر (از هر دو طرف) كشته شدهاند حدود 110 هزار نفر است. در روآندا همين چند سال پيش ظرف مدت چند ماه 800 هزار نفر كشته شدند (آب هم از آب تكان نخورد)!
آدم هر چه ميخواهد سياسى ننويسد مقدور نيست. وقايع سياسى هميشه در کمين هستند. البته در ايران هم اگر وقايع و حوادث سياسى نباشد ، اظهارات سياسى به حد وفور هست و معمولا خود همين اظهارات تنور تحليلها را داغ نگه ميدارند و به قول مخملباف ما هم که « ملت گوش » هستيم و بالطبع دوستدار « بازى با کلمات » .
عراقيها چه شيعه چه سنى چه کرد دوستدار تفنگ بودند قائدشان يعنى مقام معظم صدام نيز در کار اسلحه بود ، کلت هديه ميداد، با شمشير طاق نصرت ميساخت، در جشن ها با وينچستر يک دستى شليک ميکرد، به دنبال سلاح هاى نامتعارف بود و قس على هذا . . . ليکن ما که مردمى شاعر پرور و دوستدار کلماتيم ،مقام معظم رهبرى مان نيز حرف بى ربط زياد ميزند، شعر ميخواند ، شعار ميدهد و از تعريف و تمجيد هم البته به شدت مسرور ميشود. خود بنده شاهد بودم که يکى از آشنايان که شاعرى در رده متوسط است، کارش جايى گره خورده بود و حقش را ناحق کرده بودند بر خلاف ميل باطنى اش دوبيت شعر در منقبت آقا سرود و به همراه عريضه اى براى بيت رهبرى پست کرد ، دو روز نگذشته بود که از دفتر حاج آقا محمدى گلپايگانى تماس گرفتند که بيا ببينيم چرا کارت گره خورده ؟! آقا فرموده اند سريع رسيدگى کنيد! ( نميدانم تا حالا گذرتان به ميدان پاستور افتاده تا خيل عظيم مردم رنج ديده و صاحبان عريضه به حضرات را که از دورترين نقاط ايران آمده اند ببينيد ؟ نميدانم اين عريضه ها چه ميشوند و در کدام سطل زباله اى ريخته ميشود ) از مطلب دور نشويم ، آقا بعد از شاهکار اخير خود مبنى بر اينکه « بعد از صدام بوش هم بايد برود » [!!!] - که واقعا توهينى به شعور جمعى ايرانيان بود و بى ربط تر و بى معنى تر از اين جمله تا کنون نشنيده ام - در قزوين باز (به قول گزارشگران ورزشى ) جو ورزشگاه ايشان را گرفت و فرمايش هايى بى معنى در مورد «مشروعيت حاکميت» که «از طرف خداوند به کسانى که عدالت و تقوا دارند تفويض ميگردد» فرمودند. البته ايشان افزودند «به شرط اينکه مردم بخواهند » [!] اصلا معلوم نيست که معيار ايشان براى عدالت چيست؟ داشتن محاسنى مرتب و يکدست سفيد و بليچ شده نشانه عدالت است؟ خرج هاى ميلياردى در سفرها کردن و دستمال بدست ها را به دور خود کشاندن نشانه تقوا است؟ حالا اينها به کنار . مکانيسم «تفويض از طرف خداوند» چگونه است؟ باز اين هم به کنار، مردم چگونه بايد بخواهند ، و اگر نخواهند چه ميشود؟ (همچنانى که بارها با صداى بلند اعلام کرده اند که نميخواهند) آيا چون قوم لوط آنها مغضوب خداوند ميشوند ؟! حضرت ايشان البته چند جمله بعد بيانات گهربار قبلى خود را فراموش کردند و ضمن تکليف به حضور مردم در پاى صندوق هاى راى فرمودند که کم شدن تعداد شرکت کنندگان در انتخابات مجلس مهم نيست ! (يکبار ديگر بدون حاشيه مرور کنيم : مردم ولايت را که منصوب خداوند و عادل و با تقوا است دوست دارند . با او بيعت کرده اند . ولايت فرمان به حضور پرشور در پاى صندوق هاى راى ميدهد در عين حال ميگويد که اگر مردم به حرف ولايت گوش نکردند و بيعت شکستند مهم نيست. مهم اين است که ولايت منصوب خداوند است! ولايت لابد در دل خود ميگويد « اهدى قومى انهم لا يعلمون» ! ) گمان دارم سندروم على خامنه اى بسيار پيشرفته تر و حادتر و خطرناکتر از سندروم صدام است . صدام لااقل محملى قلابى از مشروعيت مردمى براى خود تدارک ديده بود ، هر چند خود را مويد به تاييدات خداوند ميدانست ليکن ادعاى خليفة اللهى نميکرد. اگر جهنمى در عراق بپا کرده بود ،صد البته با بهشت و جهنم و آخرت مردم کار نداشت و دنيا را با ابزار دنيا مديريت مى کرد . گرچه او هم حرف بى ربط زياد ميزد ليکن کمتر از آقاى ما صحبت ميکرد!
زيباترين پاسخ را به نظر، غير مستقيم و مختصر و مفيد، دکتر سروش داد که در همايش مولانا گفت :« دنيا را کسانى خراب مى کنند که زياد حرف مى زنند »!!
من به چشم خود ديدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى
چند روزي است كه آقاي خامنهاي در قزوين است. صبح روز سهشنبه كه ايشان قرار بود به قزوين بيايد، ساعت پنج و نيم صبح در هواي سوزناك پاييزي به طرف بيمارستان حركت كردم. پياده رو ها مملو از جمعيتي بود كه به صورت سازماندهي شده و غير سازماندهي شده به طرف شازده حسين – محل سخنراني آقاي خامنهاي – حركت ميكردند. من البته در مراسم شركت نكردم اما استقبال پرشور از ايشان را با چشمان خود ديدم. من در اين جا قصد تحليل ندارم و قصدم فقط خبررساني است. برخي ميپندارند كه جمعيت را از جاهاي ديگر با اتوبوس به آن جا ميآورند. من به شدت اين قضيه را تكذيب ميكنم. در برخي از جاها اين اتفاق ميافتد و من به چشم خود در يكي از دانشگاهها – چند سال پيش – شاهد بودم كه براي ديدار دانشجويان با ايشان اتوبوس اتوبوس آدم از بيرون دانشگاه وارد ميكردند. اما اين امر در اين شهر اگر هم بود در برابر خيل استقبالكنندگان محلي قابل صرف نظر كردن بود. هم چنين واقعهاي ديگر كه با يك واسطه – موثق – شنيدم و البته بسيار مرا متعجب كرد اين بود كه كارتهاي مراسم ديدار آقاي خامنهاي با دانشجويان 20000 تومان – بيست هزار تومان- خريد و فروش ميشود! اينها از اين جهت آوردم كه عزيزان روشنفكر در تحليلهايشان به اين رفتار دوگانهي مردم توجه داشته باشند.
ايشان هم الحق در سخنراني خود سنگ تمام گذاشتند و آب پاكي روي دست تمام اصلاح طلبان ريختند، اهم سخنان ايشان:
1) تبيين مباني دموكراسي اسلامي (مردم سالاري ديني) و تفاوتها و شباهتهاي آن با دموكراسيهاي غربي
2) مجلس نبايد جايي براي مبارزه با نظام باشد.
3) صلاحيت كانديداها بايد احراز شود (نه عدم صلاحيتها) و اين تفتيش عقايد نيست. من خودم از مخالفين تفتيش عقايدم و در اوايل انقلاب كه به هنگام گزينش براي ورود به دانشگاه سؤالات عجيب و غريب ميپرسيدند نيز مخالف بودم.
4) موارد زيادي از تصميمات مسئولين در مجلس و قوهي مجريه بوده كه مورد تاييد من نبوده است اما من مخالفت نكردهام
5) برخي وقتها مجبور به دخالت شدهام مثل مورد قانون مطبوعات در مجلس و مواردي در قوهي مجريه.
همان طور كه ديده ميشود، هيچ صحبتي از قوهي قضاييه نيست!!! اي قاضي مرتضوي قد و بالايت را بگردم كه رهبر اين جوري دوستت دارد. به قول بروبچس انصار: اني سلم لمن سالمكم يا امام خامنهاي و حرب لمن ......
6) مشروعيت نظام در گرو درصد شركتكنندگان در انتخابات نيست!!! در دوم خرداد مردم زياد شركت كردند آنها گفتند مردم به نظام “نه“ گفتند. در نهم اسفند مردم كم شركت كردند آنها باز هم همين را گفتند!
7) اگر مردم در نهم اسفند كم شركت كردند به اين خاطر بود كه از عملكرد شوراها ناراضي بودند.
در حاشيه: آي مردم ببينيد آقايان چه قدر رو دارند. اگر در انتخابات شركت نكنيد خواهند گفت به اين خاطر بوده كه مردم از عملكرد مجلس اصلاحات راضي نبودهاند و اين نارضايتي به خاطر اين بوده كه مجلس در خط رهبري حركت نكرده است!!! حالا خود دانيد. در انتخابات شركت نكنيد!
تبريک از نوعى ديگر -------------------------------------------
حسن راهجو
۱. بقول يکى از وبلاگيستها، آنها که چند انفجارِ پراکنده در مرکزِ عراق را با تلفاتِ آمريکا در ويتنام مقايسه مىکردند و آنها که مقاومتِ چهار روزهى ناصريه را ( که در اثر طوفان شن ميسر شد) با مقاومت استالينگراد مقايسه کردند، نه تنها از درک اين وقايع عاجز بودند بلکه يک هنر اساسى دارند که همانا لوث کردن دلاوريهاى تاريخى گذشته در اثر کثرت «دستمالى» کردن آن است. و اين دقيقا همان بلايى است که تبليغاتچى هاى مملکت ما بر سر دلاوريهاى تک تک مردان و زنان آزاده کشورمان در طول هشت سال جنگ نابرابر با خون آشام بغداد آوردند. به سيستم تبليغاتى نظام مقدسمان (مخصوصا صدا و سيماى عزيزمان ) تبريک ميگوييم!
۲. به جرات مى توان گفت که يکى از مهمترين مسايلى که سياست خارجى رسمى مملکت ما را تحت سيطره خود قرار داده است، مساله فلسطين است. نميدانم تا کنون چند بار ملت فلسطين و حتى گروههاى جيره خوار نظام ايران کوچکترين حرکتى در راستاى منافع مملکت ما (حتى به تعريف وزارت خارجه) انجام داده باشند. بنده حتى يک مورد تظاهرات فلسطينى (حزب الله لبنان فلسطينى به حساب نمى آيد) به ياد نمى آورم که عکسى از مقام عظماى ولايت در دست آدمها باشد (در حالى که در ماتم دستگيرى تکريتى کثيف همگى سياهپوش شده اند). بماند که دولتشان همواره خصمانه ترين رويکرد را در اتحاديه عرب نسبت به ايران دارند. به سيستم ديپلماسى نظام مقدسمان (مخصوصا وزارت خارجه) تبريک ميگوييم!
۳. در سال ۱۳۶۱ هنگامى که بغداد پيشرفته ترين سيستم دفاع هوايى روز را در اختيار داشت که به همين دليل در طول ۸ سال، ما فقط ۳-۲ بار موفق به حمله هوايى به بغداد شديم (که همگى با تلفات همراه بود)، نيروى هوايى اسراييل نيروگاه اتمى ازيراک را (که در قلب اين سيستم تعبيه شده بود) بدون تلفات با خاک يکسان کرد. مانور عصر يكشنبه گذشته پدافند نيروگاه اتمي بوشهر (با توپهاى ۳۵!!) دو كشته و سيزده زخمي به جاى گذاشت. اين در حالى است که سرداران چاق و چله ستاد فرماندهى کل قوا که نيروهاى تحت فرماندهيشان قابليت اجراى آخرين رژههاى ارتش عراق را (بهرغمِ تمامیِ معضلات، مشکلات، تحریمات و حملاتِ ده سالهیِ دشمن) ندارند، دم از طرح هاى جامع اين ستاد براى مقابله با حملات نيروهاى آمريکايى به کشور ميزند. به سيستم نظامى نظام مقدسمان (مخصوصا سردار-دکترهاى سنگين وزن سپاه پاسداران) تبريک ميگوييم!
تازه اينها بدون در نظر گرفتن خدمات پيدا و پنهان چند سال گذشته سه ارگان ذکر شده به افلقى ملعون است.
هنوز در شوک دستگيرى صدام با آن وضع نکبت بار به سر ميبريم . ليکن آقاى هاشمى شاهرودى اين جو سنگين را تا حدى با مزاح خودشان تلطيف کردند! پيشنهاد محاکمه صدام در دادگاه هاى عدل[!] جمهورى اسلامى انصافا لطيفه مضحکى بود. (تصور کنيد صدام را جلوى قاضى مرتضوى با لباس خاکسترى راه راه ترازو دار!) شايد الهاشمى العراقى خواسته اند خودشان را در شادى هموطنانشان شريک کنند! انصافا عراقى ها و عموم مردم ايران شادند. کرد هاى عراقى چنان مراسم بزن بکوب و رقص محلى در سراسر جهان راه انداخته اند که سوژه رسانه هاى غربى شده است.
صدام چنان از اوج قدرت بر زمين آمد که خيلى ها که از او نفرت داشتند بر او ترحم کردند. اين نتيجه هم آغوشى عجوزه قدرت با يک جانى ديوانه بود. صدام به قول يکى از روشنفکران عراقى تفاوتش با هيلتر و استالين و موسولينى در اين بود که اينها اول ديکتاتور شدند بعد جنايتکار ، ليکن او اول جنايتکار بود بعدا ديکتاتور گرديد! اولين جنايت صدام به اعتراف خود او کشتن معلم دبيرستانى اش بوده است . او را به خاطر زدن يک کشيده شبانه با اسلحه در خانه اش کشت و بى سروصدا به رختخواب برگشت ! پليس به در خانه ناپدرى صدام آمد ليکن او را خواب يافت، صدام سالها بعد تعريف کرده که چگونه از يکى از اقوامش اسب و اسلحه گرفته تا شبانه دست به اين جنايت بزند. معلم کش بعد ها مردم بيگناه را کشت ، گور هاى دسته جمعى به پا کرد. فرزندان پاک ايران زمين را ناجوانمردانه پر پر کرد و . . .
« باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سياه پوش
- داغ داران زيباترين فرزندان آفتاب و باد -
هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند! » *
* شعر« احمد شاملو» -« آخر بازى» از مجموعه « ترانه هاى کوچک غربت »
خبر کوتاه ولى شوکه کننده بود:
صدام دستگير شد.
ديکتاتور چون يک موش متعفن از سوراخش بيرون کشيده شد. تصاويرى کوتاه که از او نشان داده شد، حقارت آور و نکبت بار بود. در پايتخت هاى عربى همچنين در غزه و کرانه باخترى اعراب از تحقير شدن قهرمان پوشاليشان ناراحتند. حال اينکه در خود عراق شور و غوغايى بپاست. همچنين در سراسر جهان عراقى ها و خصوصا کرد ها شاد و خوشحالند اما گمان مى رود که بوش پسر بيشتر از همه شاد باشد که در آستانه کريسمس و در زمانى که محبوبيت او ۴۵ درصد بود و آمارها نشان ميداد که بيشتر از ۵۰ درصد مردم آمريکا به او راى مجدد نخواهند داد، بهترين هديه را از بابا نوئل گرفت. بوش به احتمال قوى نجات پيدا کرد!
از پوشالى بودن صدام همين بس که بر خلاف رجز هايى که خوانده بود نه تنها تا آخرين گلوله مقاومت نکرد بلکه گويا از زندگى نکبت بار خود در زير زمين خسته هم شده بود! اين ديوانه خود شيفته دلش براى خبرگزارى ها و غولهاى رسانه اى تنگ شده بود.
مسعود بهنود از قهرمانان و غروب زود هنگام آنها بسيار گفته است. اينبار بايد در مورد قلابى بودن قهرمان هاى منفى در عصر ما نيز بنويسد جايى که صدام بايد گلوله اى در شقيقه خود خالى کند ، بزدلانه تسليم ميشود و خود را به موج جهانى نفرت و عدالت خواهى مى سپارد.
پايان ناخوش آيند صدام بى شباهت به سرنوشت شخصيت مورد علاقه او يعنى دون ويتو کورلئونه در فيلم پدرخوانده نيست که بعد از پشت سر گذاشتن تمام خطرات به آرامى تسليم مرگ ميشود با اين تفاوت که اکنون کل «خانواده» در بدر و آواره هستند و جانشينان نيز( عدى و قصى)هر دو مرده اند.
دون ويتوى قلابى تمام شد.
از دوست بپرسيد چرا ميشكند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي
نطق اخير آقاي رئيس جمهور در ژنو مرا بياندازه مكدر ساخت. نه به خاطر مطرح نشدن آن چه من به آن معتقدم كه ميدانم بالاخره نبايد همه چيز را پيش خارجيها گفت، بلكه بيشتر به خاطر دروغگويي!
البته آقاي خاتمي حتما محتويات سايتهاي ايران امروز و گويا نيوز را نديده است ولي به هر حال اين دليل نميشود كه هر گزارشي را هم كه به ايشان ميدهند باور كند. كدام مطلب موهني در اين سايتها منتشر شده است كه قبل از آن در سايت بي بي سي و سي ان ان نيامده باشد. آيا بايد اين جمله را به حساب مهماننوازي ايرانيان گذاشت كه ما سايتهاي انگليسي و آمريكايي را هرگز فيلتر نميكنيم؟ آقاي خاتمي شما ديگر چرا؟ بعد از وزير فنآوري اطلاعات شما كه از دستگيري سينا مطلبي اظهار بياطلاعي ميكند و هنوز چند ثانيه نگذشته از آزادي او خبر ميدهد، چشمم به شما روشن كه وجود زندانيان مطبوعاتي را تكذيب ميكنيد و بزرگترين زندان خبرنگاران و روزنامهنگاران خاور ميانه را به يكباره منكر ميشويد. حالا اي عزيز، ميشود بگوييد كه من در برابر دوستانم با چه رويي از راي خودم به شما دفاع كنم و آنان را به شركت در انتخابات بعدي تشويق كنم، وقتي آقاي الهام – اين مزور دروغگو - درست مثل شما اعلام ميكند كه ما در كشور زنداني سياسي نداريم. حالا من چگونه به ديگران بقبولانم كه شما و ايشان سر و ته يك كرباس نيستيد؟! آقاي رئيس جمهور عزيز، ميدانيد از تمام سخنان شما در اخبار سراسري فقط آن نكته پخش شد كه مطبوعات آزادند اما نبايد جرم مرتكب شوند؟ بله آقا! شما ديگر داريد از دست ميرويد!
در حاشيه هم بگويم كه هنوز هم به آن فرهيختگي كه شما داريد افتخار ميكنم كه سؤال خبرنگار الجزايري را با شعر شاعر هموطنش پاسخ ميدهيد، اما فرهيختگي تنها براي پيشبرد اصلاحات كافي نيست. شما داريد آرام آرام در باتلاق ديكتاتورها فرو ميرويد. لطفا خودتان را بيرون بكشيد. خواهش ميكنم!
صدام دستگير شد!
يك خبر كوتاه و بدون شرح! خوشحالي از سقوط يك ديكتاتور ديگر و انتظار براي سرنگوني ديگر ديكتاتورها، چه مسلمان، چه يهودي و چه مسيحي! آنان كه فهم خود را برتر از فهم تمام ديگران ميپندارند. انتظار، انتظار، انتظار!
ميگويند صدام لب به سخن گشوده است. صبر ميكنيم ببينيم چه از دهان اين نامرد بيرون ميآيد. صبر! انتظار!
چند لحظه پيش از طرح سؤالات ميان ترم بروبچههاي دانشگاه فارغ شدم. سؤالاتي كه هميشه سعي كردهام ميزان فهم دانشجويان را با آن اندازه بگيرم و نه ميزان قدرت حافظهي آنها را. من معتقدم ما در دانشگاه بايد چگونه آموختن را بياموزيم. به ياد ندارم كه هيچ وقت امتحان كتاب بسته و جزوه بسته گرفته باشم. بسياري از اوقات اين امر مايهي اعتراض دانشجوياني بوده است كه ميپنداشتهاند هدفم از اين كار بهانهاي براي طرح سؤالات سخت و قدرتنمايي بوده است اما من اگر امتحان كتاب بسته هم بگيرم سؤالاتم فرقي نميكند. ما فراموش كردهايم كه هدف اين نظام آموزشي چيست. در دبستان كه شاد زيستن را بايد به بچههايمان بياموزيم، تمام تلاشمان اين است كه فرزندانمان قسطنطنيه را درست بنويسند و ذرهاي به روحيهي افسردهي بچهاي كه به زور ميخواهيم باسوادش كنيم توجه نميكنيم. در راهنمايي به جاي آموزش فرهنگ كتابخواني و مهارتهاي اوليهي زندگي و دوران بلوغ، به فكر آموزش نحوهي برش چوب توسكا و رياضيات و حفظ كردن علوم هستيم. در دبيرستان به جاي اين كه بچهها را براي ورود به جامعه آماده كنيم و روش تحقيق براي يافتن پرسشهاي اساسي زندگي و به دست آوردن اطلاعات مورد نياز را آموزش دهيم، كنكور، كنكور، كنكور. اين بزرگترين خيانت به نسل جوان كه در اثر القائات حضرات در به وجود آوردن لشكر امام زمان و كمبود فرصتهاي شغلي مناسب به وجود آمده است. و در دانشگاه، از نوع آزادش همان دبيرستان را ادامه ميدهيم و فقط اسمش را دانشگاه ميگذاريم و در نوع دولتياش ميگوييم دانشجو بايد فكر كند و نرمافزار بيافريند اما نبايد خارج از چارچوبي كه ما برايش معين كردهايم فكر كند و به نتيجهاي متناقض با آن چه ما به آن معتقديم دست يابد.
هاي هاي هاي، تف بر اين دورويي و جهل، واي بر اين استبداد روغنزده، لعنت بر اين نظام آموزشي استعداد كش انرژي هدر كن!
ياد امتحانهاي دكتر شريعتي به خير. فقط آخر چنين كلاسهايي ميشود از دانشجويان خواست كه خود نمرات خود را معين كنند. آري من فقط چند لحظه است كه از طرح سؤالات ميانترم فارغ شدهام!
آخرين نسخه (version) صلوات جمهوري اسلامي كه در ديدار آقاي خامنهاي از زنجان شنيدم:
“اللهم صل علي محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
و اهلك اعدائهم
و ايد قائدنا الخامنهاي“!
اي اف بر چاپلوسان! كجاست آن مولا كه خاك بپاشند بر صورت اينان؟!
دكتر صالحي نمايندهي ايران در آژانس بينالمللي انرژي اتمي احتمال دارد به زودي استعفا كند. علت استعفاي وي معلوم نيست و اصل خبر نيز در پردهاي از ابهام قرار دارد، اما ممكن است اختلافاتي بين او و آقاي آقازاده مدير سازمان انرژي اتمي به وجود آمده باشد. از طرف ديگر تغييراتي در ساختار سازمان انرژي اتمي و آن هم به طور رسمي اما بي سروصدا در حال انجام است. هدف از انجام اين تغييرات مشخص نيست اما با توجه به وضعيت وخيمي كه سازمان در آن قرار دارد به نظر نميرسد در جهت پنهانكاريهاي جديد باشد.
آقاي خامنهاي رهبر جمهوري اسلامي به زودي سفري به استان قزوين خواهد نمود، به همين مناسبت و طبق معمول سفرهايي كه ايشان به تمام نقاط ايران ميكنند، تمهيدات گستردهاي در جهت استقبال از ايشان در حال انجام است و ستاد استقبال در مساجد و مراكز آموزشي و دانشگاهها تشكيل و از مردم براي شركت در مراسم ثبتنام ميكنند. به گزارش دوستان از قزوين راديو قزوين مسابقهاي تحت عنوان : ”رهبرم به شهر من خواهد آمد، وقتي او را ببينم خواهم گفت: ...“ برگزار كرده است و عدهاي از مردم آبيك نيز قرار است مسافت 50 كيلومتري آبيك قزوين را پياده طي كرده به ديدار رهبر بشتابند.
و اما اين كه يك دختر ايرانيالاصل مقام دوم مسابقات دختر شايستهي جهان را بعد از دختر كريسدبرگ كسب كرد خيلي مرا هيجانزده نكرد. اين مساله ميتواند به خاطر حسودي من باشد كه چرا من دوم (يا حتي اول) نشدم و شايد هم مال اين اعتقادات ما باشد. به نظرم بين اين مسابقات و اسلام ديگر هيج جوري نميتوان رابطهي مثبتي برقرار كرد. به هر حال چون اين مسابقات بعد از 50 سال ممنوعيت در چين برگزار شده است، ميتوان از هماكنون به آقاي عسكراولادي مسلمان پيغام فرستاد كه منتظر باشند حدود 25 سال ديگر يعني 2028 اين مسابقات در ايران برگزار شود. البته بخت ايرانيها در آن سال براي مقام اول مسلما بيش از چينيها خواهد بود كه امسال در مملكت خودشان بعد از ايرلند و كانادا (دختر ايراني مقيم كانادا بوده است) سوم شدند. دخترهاي ايراني كجا، چينيها كجا!
روز دانشجو را هم به همهي مردم تبريك ميگويم. نه از آن گونه كه سيماي لاريجاني گفت كه تا آخرهاي تبريك نميفهميدي منظورش چيست. اين روز مطمئنا يكي از اصليترين فرصتهاي اعتراض به ظلم باقي خواهد ماند. رونقي كه برگزاري مراسم اين روز در برابر 13 آبان دارد اين نكته را گوشزد ميكند كه وقتي مراسمي يا هر چيز ديگري دولتي شد ميتواند چهقدر مبتذل شود! به هر حال اين نكته را هم نميتوانم ناگفته بگذارم كه آقاي لاريجاني با پخش سرود يار دبستاني در سيما مرا و همسرم را در مقابل تلويزيون ميخكوب كرد. آقا دست شما درد نكند. چرا زحمت كشيديد؟ پس چرا كم كشيديد؟
راجع به عنوان اين مطلب هم (منظورم خناق است) اصلا نگران نباشيد. من ديدم بعد از دومطلب به نامهاي ختنه و خون حالا فقط خناق ميتواند اين مجموعه را كامل كند!
داستان كوتاه كوتاه
خون
ـــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي
دخترك شش ساله داشت با خواهرش تاببازي ميكرد. بلند بلند داد ميزد: “السلام عليك يا ابا عبدالله“
خواهرش خنديد و گفت: “ندا اين حرفها چيه كه ميزني؟!“
من مواظب بودم دخترم از روي تاب نيافتد.
ندا به نظر نميرسيد حرف خواهرش را شنيده باشد هر چند لحظاتي نگذشت كه ساكت شد. بعد باز شروع كرد:
تاب تاب عباسي خدا منو نندازي!
دخترم نيم زباني شروع به همنوايي كرد.
آن طرفتر، پشت بوتهها، حواسم پرت پسرك خوشلباسي شد كه مويي را كه تازه بر صورتش روييده بود تراشيده بود. از دور به نظرم رسيد اسكناسهاي مچاله در دستان جوان سيهچردهاي همسن خودم فرو رفت و بعد دستها لحظاتي بر هم مماس شدند و آنگاه جدا. پسر خوشتيپ كه رفت، جوان داشت با زن ميانسال چاق زشتي خوشوبش ميكرد.
دخترم كه از روي تاب افتاد، يك ساعت تمام وغ زد و كلي سرش خون آمد ولي نميدانم چرا اصلا ناراحت نشدم. همهاش داشتم دنبال ندا ميگشتم كه رفته بود.
كتاب خاطرات آيت الله خدا بيامرز خلخالي را ديشب خريدم. دو جلد بود و قيمتش شد 5000 تومان. وقتي چند صفحهاي از آن را خواندم آن را خواندني يافتم و از اين كه پولم را دور نريختهام خوشحال شدم. اين كتاب روايت تاريخي خوبي از وقايع پراكندهاي است كه شايد از مناظري ديگر بارها به آن نظر انداخته باشيم و البته به قول آقاي بادامچيان اين دفعه ميتوان گفت تاريخ به روايت خلخالي! به هر حال اين كتاب خالي از نكات تازه و حرفهاي ناگفته هم نيست و تمام اينها كتاب را به مجموعهاي خواندني تبديل ميكند. شباهتهاي فراواني كه بين وقايع قبل و بعد از انقلاب ميتوان يافت بسيار عبرتآموز است. به خصوص براي آناني كه بر اريكهي قدرت تكيه زدهاند و دگراني را به همان جرمها كه قبلا خود متهم به آن بودند و با همان چوب ظلم كه قبلا خود گرفتار آن بودند ميآزارند.
شايد پس از اتمام خواندن اين كتاب مطلب كاملتري بر آن نوشتم. اما نكتهاي كه در همين چند صفحه كه خواندهام خودنمايي ميكند اين است كه جزمانديشي و تندروي حتي در امر دينداري ميتواند چگونه به خشكمغزي بيانجامد. آن هم از جانب كساني كه نيت برپايي عدل و داد در زمين را دارند و در برخي موارد حامل افكار و تفكرات مدرن نيز ميباشند.
آيت الله خلخالي در مقدمهي كتاب ميآورد: “مردم اگر اين واقعيت تلخ را بدانند كه هويدا كه متصدي پست رياستالوزرايي در طول سيزده سال بوده، ختنه نشده بود؟!! ...“
من واقعا نميدانم آن يك تكه پوست چه تاثيري در رفتار ايشان داشته و اين چگونه ميتواند واقعيت تلخ باشد؟ البته ذكر اين مطلب به عنوان نقل تاريخ كاري پسنديده است اما اشكال من به طرز بيان اين مساله است. آقايان انگار فراموش كردهاند اصل ماجرا جاي ديگري است. ما ظواهر را چسبيدهايم و فراموش كردهايم آدمها را به رفتار و دلشان ميسنجند نه فقط به ظاهر.
مشكلي دارم زدانشمند مجلس بازپرس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي
آيا تا به حال شده است از كاري كه كردهايد آن قدر شرمسار باشيد كه نتوانيد در آينه به چشمان خود نگاه كنيد؟ من بسياري زمان است كه اين چنينم. و از آن جا كه فرهاد از گذشتگانمان خبر داده است كه شكستن آينه جز تكرار مشكل چيزي نميآفريند، من به شدت به دنبال جاييام كه در آن بتوانم خود را نبينم، نفس نكشم، هيچ ننوشم و نخورم و در يك كلام نباشم. به نظرم بايد جايي چنين باشد، اما اجارهاش احتمالا آن قدر بالاست كه وسع ما نميرسد. پس ميسوزيم و ميسازيم، ما كه توبهفرماياني هستيم كه چون به خلوت ميرسيم آن كار ديگر ميكنيم، البته دروغ چرا، در ميان جمع هم آن كار ديگر ميكنيم. راست راستش را بخواهيد حالا آن كار ديگر، ديگر آن كار ديگر نيست. آن قدر آن كار ديگر تكرار شده است كه آن يكي كارهاي غير ديگر كار ديگر شدهاند، انگار يك جاي كار ما دارد ميلنگد.
البته من از روز اول اين طور نبودم.
پانزده سال پيش هوا كه ابري ميشد من روي ابرها داشتم پرواز ميكردم. حالي كه دانم و داني!
ده سال پيش، باران كه ميآمد، آن قدر زير باران راه ميرفتم كه خيس خيس، عاشق و رها، سبكبال!
پنج سال پيش، باران كه ميآمد، زار زار ميگريستم كه چرا ديگر مرا هيچ نميشود؟
امسال، باران كه ميآيد ميدوم تا از سرما در امان باشم و فصل محبوب من ديگر به جاي پاييز، بهار و تابستان است.
لابد پنج سال ديگر چتر ميخرم.
امضا: خليفة الله روي زمين!
- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در
تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد.
فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.