--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Tuesday, December 30, 2003


کاين هنوز از نتايج سحر است!
ح. راهجو
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - − - - - - - -


ديروز پس از مدتها چشممان به جمال شبکه ماهواره اى سيماى لاريجانى و از آن مهمتر تحليلگر بزرگ و همه فن حريف آن جناب آقاى دکتر عباسى روشن شد. فرازهايى از افاضات ايشان به اين قرار است:
۱. شدت زلزله بين ۳/۶ تا ۳/۷ ريشتر و ۱g بوده است.
۲. در مديريت بحران سه مرحله وجود دارد:
الف- مرحله پيش بينى: که اساسا در مورد زلزله مقدور نيست
ب- مرحله پيش گيرى: که بدليل شدت زلزله و محدوديت امکانات ما در ايران مقدور نيست!!
ج- مرحله پى گيرى: که در اين مرحله با کمک ملت و مسولين و خصوصا دلاوران سپاه بخوبى انجام گرفته است!
۳. در مصيبتهاى مشابه در جهان (خصوصا کوبه ژاپن) همينقدر خسارت وارد شده
۴. زلزله در بم بيسابقه است چرا که ارگ ۲۰۰۰ ساله بم سر پا بوده!

واکنش اوليه حقير احساس توهين شخصى بود. البته در اين که توهين به شعور مخاطب امرى نهادينه شده در صدا و سيماى کيهانى ولى امر مسلمين جهان است شکى نيست ولى محتواى اين برنامه بنده را واداشت که به روح پر فتوح گوبلز درود بفرستم (دوستان به من گفتند که برنامه هاى ديگر ايشان هم به همين وزينى است) و نظر خود را در مورد آن بگويم:

عاليجناب آقاى دکتر عباسى، فارغ از حرفهاى نامربوط در مورد شتاب ۱g و اندازه شدت زمين لرزه، در مورد مديريت بحران هم حرفهاى جالبى زدند، در مرحله «پيش بينى» ايشان نفرمودند که فرياد و فغان ۱۲-۱۰ ساله دکتر عکاشه و گزارش هاى مفصل ايشان (که در آن از رشت، تهران و بم مشخصا اسم برده شده است) اگر پيش بينى نيست پس چيست؟ البته پاسخ را شوراى عالى امنيت ملى در سال ۱۳۷۵ داده اند «تشويش اذهان عمومى» است!
در مورد «پيش گيرى» هم که ما چه کاره ايم! تصميم گيرى با بساز بفروشها است! بقول عباس معروفى، خانه مي سازيم تا آدم ها به مصرف زلزله برسند.
و اما «پى گيرى»: ايشان (که اسامى هواپيماها و هليکوپترهاى سپاه را تا چند رقم اعشار ميدانستند) نفرمودند که اين دلاوران در حياتى ترين زمان (چند ساعت اوليه پس از زلزله) در کجا تشريف داشتند؟ چرا اولين واحد کمکى ۹ ساعت پس از حادثه به محل ميرسد؟ کداميک از ايمه جمعه و جماعات به حادثه اشاره کردند؟ شهردار ۲۹ ساله بم (که افتخار حضرتشان مداحى و روضه خوانى است) زنده است يا مرده؟ روستاهاى اطراف بم چه شدند؟

در مورد موارد مشابه بايد به عرض برسانم که شهر کوبه يک شهر چند ميليونى صنعتى بود که بخش اعظم تلفات ناشى از مراکز صنعتى بود! چند روز پيش در کاليفرنيا زلزله مشابه ۲ کشته (که درنتيجه فروريختن يک کليساى در حال تعمير بود) داشت … اصلا چرا دور برويم در ابر شهر استانبول بر اثر زلزله ۳/۷ ريشترى (که اثرات دريايى عظيمى به همراه دارد) ۲۵۰۰۰ کشته گزارش شده!

همه و همه مويد نکته اى است که اکثر نويسندگان و تحليلگران در چند روز گذشته به آن اشاره کردند:
حکومت ايران نه تنها براى حقوق و جان انسانها ارزش قايل نيست، بلکه هيچ علاقه اى به کتمان اين امر از خود نشان نميدهد!

راستى، باقر جان بمب اتم چى شد؟ لازمش داريم!

 
| Permalink |

Monday, December 29, 2003



توطئه
ـــــــــــــــ
پ.صائبى


در حاشيه : دوستان من جدا خيلى متاسفم که مجبورم اينگونه طنز بنويسم. آنهم در چنين شرايط هولناک ناشى از زلزله . واقعا هر کدام از ما هزار درد داريم و چشمه هاى اشکمان خشکيده، هر چه مانده زهر خندى است از روى اجبار . زلزله دست هيچ کس نبود ولى بى درو پيکرى اين مملکت دست کيست ؟ واقعا اوضاع مملکت عزيز ما به همين پوچى و اسفناکى است و حاکمان مسخره ما به همين تباهى و دغلى هستند. ببينيد نفرت همه جا را گرفته است و شانس و بخت يا آسمان يا لطف خدا هر چه که دوست داريد اسم بگذاريد هم از ما رو برگردانده . چنين نخواهد ماند.
به اميد فرداى بهتر براى ايران.
- - - - - - - - - - - - - - - - - -
چند روزى از بيانات گهربار نماينده تام الاختيار الله و مقتدا و مولاى کل ايران اسلامى و جهان اسلام که در شهر قزوين به ذهن مبارکشان نازل گرديده بود، نگذشته بود که بلاى ديگرى براى حوزه قلمرو ايشان نازل شد . نميدانم چرا آسمان ها هم با رهبرى ما دشمن هستند . آخر اين همه بلا و بدبختى در ام القراى جهان اسلام و مرکز دنيا براى چيست ؟ اين دار السلام جهان چرا هيچوقت رنگ سلام را به خود نميبيند؟ اين شما اين هم مش قاسم از بيت رهبرى براى شما گزارش ميدهد :

« سلام عليکم آقا دروغ چرا تا قبر آ آ آ آ
ديديد آقا ولى امر مسلمين عالم بيخود فرمايش نميکنند ،ديديد آقا گفتن دشمن در کمين است. آقا خيلى به آسمان ها نزديک هستند ولى در ديدار با « عوام » بر زبان نمى آورند و در جمع «خواص» گاهى کافى است يک کم دوز مبارک را زيادتر بگيرند، آقا دروغ چرا ! ما با همين گوش هاى خودمان شنيديم که ديشب در جمع «خواص» فرمودند : « گاهى دشمن در بارگاه خدا هم وارد ميشود و عليه ما توطئه ميکند » حالا نميدانم اين بار چه شد که آقا در قزوين زدند به سيم آخر . نکند انگليسيها آقا را چيز خورشان کرده اند ؟
خودشان مگر نفرمودند که منصوب از طرف خدا هستند؟ پس چرا او را در آستانه انتخابات و بعد از لشکر کشى به زنجان و قزوين و آن در افشانى ها کنف کرده اند ؟ فکر کنم زير آبشان را اون بالا ها زده اند. توى جنگ ممسنى ما با همين گوش هاى خودمان شنيديم که . . . »
مش قاسم بسه خيلى ممنون ! حالا به گزارشى که ميثم رابط دوم آقاى عباد براى دکتر عليرضا نورى زاده از طريق رابط اصفهانى آقاى ذاکرى فرستاده توجه نماييد :
«الان وقت خوبى براى امتحان الهى نبود ». اين را رييس دفتر جبرئيل هم يواشکى ديروز زير گوش آقا گفت و رفت. شنيده ام آقا بعد از پچ پچ با سکرتر الهى حسابى برزخى شده اند. حکم به قرق داده اند . يعنى حتى على لاريجانى هم حق وارد شدن به بارگاه ندارد. خوابگزار اعظم را (از گروه فراکسيون شيطانى هاى مقيم بيت) خبر کرده اند ، ايشان با رمل و اسطرلاب عرض کرده اند که قمر در عقرب است و احتياط کنيد. آقا در اين فکر بودند که نکند کار عوامل موساد در درگاه باشد، نکند hotline بين او و سکرتر الهى شنود ميشود، در همين شش و بش بودند و اين گفته خوابگزار را نشنيدند که يواشکى به حاج آقا محمدى گلپايگانى داشت مى گفت : « امسال را که سال «حيات با عزت» اعلام کرديد ، زياد هم براى شما خوش يمن نيست چون دهه فجر انقلاب در بيست و پنجمين سالگرد خود دو عيد قربان و غدير را در دل خود گرفته است. دو تا عيد در دهه زجر آنهم در برج دلو ؟ عسل و خربزه ميشود . آنوقت شما انتخابات را هم آخر همين برج انداخته ايد! هى من گفتم از «والفجر و ليال العشر» استفاده ابزارى نکنيد. من از اولش هم گفتم که مقبول نمى افتد. من جرات نميکنم به آقا بگم. مى ترسم مثل اون دفعه سهميه دود ام را قطع کنند. شما خودتان يک جورى غير مستقيم بهشان حالى کنيد که اوضاع خراب است. بقيه اش را من نميدانم. يک جورى يکى را مثل لاجوردى يا صياد شيرازى يا مخلص تر و زرنگ تر مثل حاج سعيد بفرستيد اون بالا ، مستقيما با اون دور و برى هاى خدا لابى کنه! » آخرين چيزى که ما خبر داريم اينه که قراره ستاد يک جورى فعال بشه و فشار روانى رو از روى بيت آقا برداره . قرار شده زلزله رو به گردن بهزاد نبوى و شيرزاد و آرمين بيندازن. حاج آقا خزعلى هم قراره بد حجاب هارو نفرين کنه. روح الله حسينيان هم قرار شده که يکجورى از اسناد ساواک ارتباط زلزله و شيرين بانو را کشف کنه. »




 
| Permalink |

Sunday, December 28, 2003


Rescue Robot
ـــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

دوازده سال پيش، آخرين روز بهار بود كه خبر رودبار و منجيل همه را شوكه كرد. جمعه خبر آرام آرام بزرگ شد. پيچ راديو را كه بپيچاني، لازم نيست زبان فرانسه و عربي و آلماني و چيني بلد باشي. همه‎اش مي‏گويند بم. هم‏اش مي‏گويند ايران. بم هم مرد. تركيد و خراب شد. ديگر خبري از آن شهر نه چندان كوچك كه در وسط كوير تفتيده سال‎ها تاريخ‎نوردي كرده بود نيست. ارگ بم را من البته در ذهن خودم ذخيره كرده‎ام و حالا قسمتي از اين ذهن به تاريخ پيوسته است. خدا كند آن پيرمردي كه نگه‎بان در ورودي ارگ بم بود و شب‎ها در اتاق گلي كوچكي در همان‎جا مي‏خوابيد حالا زنده باشد.
بچه‎هاي پزشكي دارند براي اعزام ثبت نام مي‏كنند. افسوسي مي‏خورند آناني كه هنوز انترن نشده‎اند و البته خانم‎ها كه پس از ساعتي خبر مي‏رسد به خاطر شرايط بد آب و هوا در بم و عدم وجود فضاي مناسب براي اقامت شبانه اجازه‎ي عزيمت به بم را ندارند. بچه‎هاي مهندسي هم ربات نجات‎دهنده‎شان را كه براي مسابقات جهاني ساخته‎اند به بم برده‎اند شايد بتوانند آناني را كه هنوز عمرشان به دنيا باقي است در زير آوار بيابند و خدا كند بيابند. آن ديگرها هم در شركت و بيمارستان و مدرسه و كوچه و خيابان هر چه بتوانند مي‏كنند. اگر بدانيد چه خبر است در بيمارستان‎ها و چه خبر است در اتاق‏هاي عمل! در هر بخشي فقط يك رزيدنت سال يك مانده‎است، و چه غلغله‎اي است در اورژانس و بخش اورتوپدي!
نمي‏دانم اين چه بغضي است كه گلويم را مي‏فشارد و دارد خفه‎ام مي‏كند. كاش جايي بود كه هيچ كس نبود و مي‏شد اين بغض را فرياد كنم. حالا كه نمي‏توانم فكر مي‏كنم همان به‎تر كه خفه شوم.


 
| Permalink |

Saturday, December 27, 2003



باز لرزيد
- - - - -
پ.صائبى

در اين فغان و درد، انتظار نوشتن انتظار عبثى است . ليکن براى من نو غربتى کسى که تازه به اين آرامستان به دست خود گرفتار آمده ، نوشتن که نه فرياد زدن و به زمين و زمان لعنت فرستادن تنها کارى است که ميتوانم براى
دل خسته خود بکنم وگرنه چه کار از دست من ساخته است ؟ جز اينکه چون دربدر هاى خانه از دست داده از اين وب سايت فارسى به آن يکى و از اين وبلاگ به ديگرى ميروم ليکن آرام نميگيرم. قاطى کرده ام .
ده هزار تا نه بيست هزار تا شايد هم خيلى بيشتر . ايرج بسطامى هم رفت ، ارگ نابود شد ، کارخانه هاى آل هاشمى خوشبختانه سالمند ! خون بدهيد ، نه خون ندهيد کمک بفرستيد ، نه کمک نفرستيد ، پتو و چادر بفرستيد ، پتو ها لطفا نو باشد . اين توصيه آخر ديگر خيلى چندش آور است آنهم در جايى که گورکنى هم نيست و با لودر دسته جمعى دفن مى کنند . کجاست شاملو که ببيند شهرش با خاک يکسان شد و « مزد گورکن » هم اينبار با « آزادى آدمى » هم تراز و همسنگ . هر دو هيچ .
پاک قاطى کرده ام . شايد بعدا بشود نوشت .

 
| Permalink |


زلزله
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
احسان حقيقت جو

در مهتابي خانه خواهرم دو فاخته لانه شان را در جاي بسيار نامتعادلي مي ساختند، لانه پس از چندي فرو مي افتاد و تخم هاي فاخته هاي بيچاره مي شكست ولي باز آنها در همانجا خانه ديگري مي ساختند و از نو تخم مي‏گذاشتند. فاخته هاي بيچاره شعور پيش بيني و استفاده از تجربه را نداشتند.

ما مي دانيم كه ايران زلزله خيز است. هنوز بويين زهرا را فراموش نكرده ايم. هنوز طبس از خاطره ها نرفته است. رودبار را كه با چشمانمان ديده ايم. زمين سرزمين ما هر از چندي مي لرزد، پر توش و پر توان و ما زمين سرزمينمان را مي شناسيم. اكنون بم لرزيد. اما زمين ما از لرزيدن نمي افتد و ما اينرا خوب مي دانيم. گسل هايي كه تا كنون نلرزيده اند. با انرژي قوي تري خواهند لرزيد. چرا مي‏گويند زلزله را نمي شود پيش بيني كرد؟! خيلي هم خوب مي شود پيش بيني كرد. آيا اينطور نيست كه در ايران در فاصله هاي زماني كوتاهتر از 20 سال زلزله هاي بزرگ مي آيد! آيا اين پيش بيني براي اقدام هاي عملي كافي نيست؟

ما يك كشور عقب افتاده و در حال توسعه هستيم. درامدمان پايين است. كارهاي زيادي هم هست كه بايد انجام بدهيم. نمي توانيم پول هايمان را هدر بدهيم. بايد ثروت كشور را با دقت نظر فراوان و يك اولويت دهي استراتژيك هزينه كنيم. آيا در استراتژي ما مسائل انساني و جاني رتبه بالايي از اهميت ندارند؟ ما كه خود را مردمان نوع دوست مي دانيم و همه در سراسر دنيا براي هموطنانمان ابراز هم دردي مي كنيم. اگر اين ها واقعي است پس اولويت مسائل انساني و جاني براي ما بايد از هر چيز بالاتر باشد. دريغ كه شما مي دانيد، من هم مي دانم كه اين كشور چه پول هاي عظيمي بر سر سياست هاي احمقانه و تنگ نظري هايش پرداخت كرده و سبيل روسيه و چين و فرانسه و سوريه و ... را چرب كرده تااندك زماني بتواند با تظاهر به اصول گرايي، نظامش را حفظ كند و در اين راه از اصول هم گذشته است ولي در چنين حادثه پيش بيني پذيري فلج مي شود.

شايد ناممكن باشد اگر بخواهيم تمام خانه ها در تمام شهرستانها را از نو بسازيم ولي اگر از هم اكنون هرچه خانه ساخته مي شود، بر طبق اصول و با پيش بيني بالاي 7 ريشتر زلزله ساخته شود، 30 سال الي 50 سال ديگر تمام خانه هاي ايران مقاوم شده، با لرزيدن زمين مي لرزند و تنها صداي لبخند كودكانمان از آنها بر خواهد ساخت. قطعا اين كار براي كشور هزينه مي تراشد ولي مگر اولويت ما صرف چنين هزينه هايي نيست.

شايد ناممكن باشد اگر بخواهيم تمام خانه ها را از نو بسازيم ولي تقويت كردن سازه بيمارستان ها و يا ساخت مجدد بيمارستانهاي قديمي اگرچه دشوار است، اما ناممكن نيست. در نظر گرفتن فضاي هاي اضطراري بزرگ در هر شهر براي برپايي بيمارستان صحرايي، ناممكن نيست. آموزش مردم از طريق رسانه ها و مدارس و شورا ها و .. ناممكن نيست. در نظر گرفتن سيستم هاي هشدار دهنده در شهر ها و آشنا كردن مردم با عملكرد انها و حتي استفاده نمايشي از آنها ناممكن نيست. خريد تجهيزات و ابر رايانه هاي پيش گو از كشوري مانند ژاپن و هزينه كردن براي دست يابي به اين تكنولوژي در ايران، ناممكن نيست.

اتفاقي بزرگ رويداده است. اتفاقي كه هم انساني است، هم سياسي است، هم اقتصادي است، هم علمي است. نبايد از هيچ كدام از وجوه اين حادثه غافل شويم. نبايد آنرا فراموش كنيم. بر ويرانه هاي بم باز خانه ها ساخته مي شوند و مردمان زندگي را از سر خواهند گرفت. نگاه فاخته اكنون بر اين ويرانه هاست كه بناهاي سست از آنها سربرمي‏آورد يا بناهاي محكم و سرفراز!

 
| Permalink |

Thursday, December 25, 2003


شما زن هستيد؟ برويد با ولي‏تان بياييد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

من يك زنم. روزگارم بد نيست. در دانشگاهي درس مي‏دهم. دوره‏ي تخصص را چند سالي است كه به پايان برده‎ام. به نظر مي‏رسد كه از نظر اجتماعي اين‎ها وضعيت مطلوبي باشد و البته من هم ناشكري نمي‏كنم. حال سهراب را هم خوب مي‏فهمم كه وقتي مي‏گفت روزگارم بد نيست و از پيشه‏اش مي‎نوشت چه منظوري داشت. اما من منظورم شان اجتماعي است و آن احترامي كه جامعه به چنين فردي كه من باشم و يا هزاران نفر مثل من مي‏گذارد. از اين بابت در بسياري موارد همان طور كه گفتم وضع بد نيست.
اما:
چند ماه پيش به دليل درد ناگهاني شكم در بيمارستان بستري شدم. تشخيص پزشكان به سرعت مرا به اتاق عمل رهنمون شد و گفتند بايد هر چه سريع‏تر عمل شوي. من هم مخالفتي نداشتم، اما مي‏دانستم در چه وضع مسخره‎اي گرفتار آمده‎ام. پرسنل بيمارستان رضايت همسر را براي عمل لازم مي‏دانستند و همسر من براي ماموريت به خارج از كشور رفته بود. بگذريم كه پس از چند روز كه همسرم كارهايش را به سرعت جمع و جور كرد و خودش را رساند، مشكل به خوبي و خوشي حل شد، اما اگر نمي‏توانست بيايد چه؟ آن موقع ممكن بود بشود با رضايت پدر قضيه را فيصله داد و اگر پدر نبود كار به برادر و يا فرزند پسر مي‏كشيد. فقط يك مرد مي‏تواند اجازه دهد كه يك زن تحت عمل جراحي قرار گيرد! اين قاعده حتي در مورد زنان مطلقه نيز صادق است. حالا اگر طرف با افراد ذكور خانواده‎اش قهر باشد، بدبخت مي‏شود. ديروز زني را به بيمارستان آورده بودند كه در حال طي كردن مراحل دادگاه براي طلاق بود اما هنوز طلاق در شناسنامه‎اش وارد نشده بود. حالش بد بود و براي عمل كيست بدخيمي كه داشت بايد هر چه سريع‎تر اقدام مي‏شد. اما آقا به خاطر دعوايي كه با زن داشت حاضر نبود وقتش را تلف كند! و بيايد رضايت عمل بدهد. البته با تلاش همكاران مددكار در بيمارستان بالاخره اين آقا از خر شيطان پايين آمد ولي اگر پايين نمي‏آمد آن وقت ما مجبور بوديم صبر كنيم تا وضعيت مريض حالت اورژانسي پيدا كند و با شهادت چند نفر از پرسنل پزشكي كه وضع اورژانسي است مي‏شد او را عمل كرد و تازه در آن صورت هم حق شكايت براي آن آقا باقي مي‏ماند كه چرا همسر عزيز!!! مرا بدون اجازه عمل كرده‎ايد. هر چند بعيد بود شكايتش به جايي برسد. در همين شرايط اگر اين آقا – البته خداي ناكرده- دچار بيماري مشابهي مي‏شد بدون هيچ مشكلي و با يك امضا‏ي ساده از خود ايشان مساله حل مي‎شد.
زن جنس ناقص است! عقلش هم ناقص است! قانون هم اين مساله را تاييد مي‏كند! آقايان شوراي نگه‎بان هم كه چارچنگولي مراقب اسلام متحجر خودشان هستند حق دارند كه با پيوستن به كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان مخالفت كنند. يكي هم نيست كه به اين آقايان يادآوري كند كه پيامبر اسلام در زمان خود كه جامعه خشن‏ترين رفتارها را با زنان داشت و بدترين تبعيض‎ها را به زنان روا مي‏كرد، سعي كرد تا حدي كه جو آن روزها اجازه مي‎داد اين قوانين و سنت‎هاي ناروا را بشكند و شكستن اين‎سنت‎هاي جاهلي در مقابل شكستن بت‎ها شايد اگر كار بزرگ‎ترى نباشد مسلما كار كوچك‎ترى هم نيست. به هر حال قوانين مدرن به تدريج اين بي‎عدالتي‎ها را از ميان خواهد برداشت. فقط اين سؤال باقي مي‏ماند كه آيا عمر ما قد مي‏دهد كه شاهد مرگ اين ظلم باشيم؟
صبر بايد و مبارزه! صبر بايد!

 
| Permalink |

Wednesday, December 24, 2003


احسان حقيقت جو

قديمي ها به كلك سوار كردن و حقه زدن و دروغ گويي پلتيك (Politic) مي گفتند. در دوره نوجواني تحت تاثير افكار اصولگرايان، سياست مبتني بر صداقت و اخلاق را امري شدني مي پنداشتم و هدف مبارزات سياسي خيالي‏ام رسيدن به چنين سياستي بود. اما اكنون در وجود و امكان چنين چيزي ترديد بسيار دارم. آخر چطور مي توانيم دم از چيزي بزنيم كه حتي يك نمونه كوچك از آن را هم نمي توانيم در دنيايمان نشان دهيم. يادتان مي آيد كه چندين هفته پيش وزراي امورخارجه ايران و پاكستان در يك كنفرانس مطبوعاتي هرگونه همكاري هسته اي را تكذيب كردند؟! از همان روز من مطمئن شدم كه ايران از طريق پاكستان به فناوري غني سازي دست يافته است. اكنون پس از چندين هفته وزارت خارجه پاكستان تحت فشار نيروهاي بين المللي و آمريكا گوشه هايي از اين همكاري را به عنوان رفتار خودسرانه و از روي آزمندي مالي كارشناسانش فاش كرده است. در حكومت ايران كه همه از بالا تا پايين دم از اسلام و دينداري و پايبندي به اخلاق مي زنند، متوجه مي شوي كه چقدر راحت دروغ مي گويند و تعهداتش را زير پا مي گذارند و البته ابزار توجيه بسيار مناسبي دارند كه با آن مي توان هر ناحقي را حق و هر حقي را ناحق كرد و آن مصلحت است. باني نظام كه يك فقيه بود مي گويد: حفظ نظام از اوجب واجبات است. كاش حداقل يك استثنا قائل مي شد كه فلان واجب از حفظ نظام واجب تر است. مثلا حفظ حرمت و آبروي اسلام. اما اين سخن حتي يك استثنا هم ندارد. البته اگر كسي بخواهد اين سخن را توجيه كند، توجيه خواهد كرد ولي نتيجه عملي چنين سخني را اين روزها اكثريت به خوبي درك مي كنند. بايد اعتراف كنم كه قديمي ها معناي پلتيك را بهتر از من فهميده بودند ومن دير دانستم.




 
| Permalink |

Tuesday, December 23, 2003


به ياد كشته‏شدگان آذر 77
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

پاييز تمام شده است. زمستان آمده است. سرت را كه به سمت پنجره بچرخاني، دانه‎هاي ريز سفيدي را مي‏بيني كه مي‎رود تمام سياهي‎ها را بپوشاند. اما آنان كه رويشان در پيشگاه ملت سياه است با هيچ چيز نمي‎توانند روي سياه خود را بپوشانند.
حالا البته دژخيمان آداب و معاشرت ياد گرفته‎اند. مرتضوي‏ها كت و شلوار مي‏پوشند و خط ريششان را صاف و منظم مي‏كنند. آن‎ها مجبور شده‎اند يك سري آداب را مراعات كنند. شكنجه‎اي نيست مگر آن كه تمام دنيا از آن باخبر مي‎شوند و اين خود پيروزي بزرگي براي كساني است كه آرزوي جهاني سفيدتر را در دل آرزو دارند. سياهي ماندني نيست. سياهي ممكن است آرام برود اما حتما مي‏رود.
قطعه اي از ضيا موحد در مرثيه‎ي كشته‏شدگان آذر 77 و تمام ‎آذرهاي ديگر و تمام ماه‎هاي ديگر سال. آنان كه جان بر سر آرمان خود نهادند. آرماني كه جز جهاني سفيدتر براي همه آرزو نمي‏كرد.

ما با چراغ
ديشب بر گرد شهر گرديديم،
و شهر آرام بود و خوب بود.
گاهي ستاره‏اي مي‎مرد،
كه ظاهرا و حتما عمرش سر رسيده بود.


 
| Permalink |

Saturday, December 20, 2003


تاريخ جنگ در آمريكا
يك مشت آمار!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

در پي يافتن آماري از كشته شدگان ارتش آمريكا در جنگ‏هاي مختلف بودم كه در نهايت مطلبي به شرح زير حاصل شد. نكات جانبي را هم بعضا آورده‎ام، تا آن جايي كه زياد بي‏ربط نباشد.
جنگ جهاني اول در مجموع حدود 186 ميليارد دلار خسارت وارد كرد و بيش از 11 ميليون در آن كشته شدند.
تعداد نفرات ارتش آمريكا در طول سال‏هاي جنگ جهاني دوم ار پنجاه هزار نفر به دوازده ميليون نفر افزايش پيدا كرد. ژاپني‎ها با حمله به بندر پرل مذاكرات با آمريكايي‎ها را ناتمام گذاشتند و بدين ترتيب آمريكا با اعلان جنگ به ژاپن رسما وارد جنگ جهاني دوم شد. ژاپني‎ها هم‏زمان با حمله به آمريكا به هنگ كنگ، مالايا، فيلي‎پين و گوام حمله كردند.
در اين جنگ بيش از 70 كشور به صورت مستقيم و يا با قطع روابط ديپلماتيك درگير شدند و بيش از2100ميليارد دلار خسارت ديدند و پنجاه و هشت ميليون نفر كشته شدند. مجموع كشته‎هاي حملات اتمي آمريكا به هيروشيما و ناكازاكي نيز بيش از دويست هزار تن بود و بالاترين آمار كشته‏شدگان مربوط به بيست و پنج ميليون نفر از شوروي و 11 ميليون نفر چيني بود. شدت كشتار و بدبختي كه در اين جنگ بر نسل بشر عارض گرديد باعث شد تا كشورهاي جهان در صدد چاره‎جويي برآيند و با تاسيس سازمان ملل متحد و شوراي امنيت سعي كنند از وقايع مشابه جلوگيري كنند. ركن اساسي تصميم‏گيري‎ها هم با اعطاي حق وتو به دول پيروز جنگ عملا به اين كشورها سپرده شد. (چيزي مثل مجلس اعيان يا مجلس سنا يا مجلس خبرگان يا شوراي نگه‎بان خودمان، منتها در سطح بين‎المللي)
ركورد كوتاه‎ترين زمان براي نابودي كامل ارتش يك كشور در دست نازي‎هاي آلماني در جنگ جهاني دوم است كه در كم‎تر از دو هفته موفق به شكست كامل ارتش لهستان شدند.
شروع اين جنگ نيز نكات جالبي دارد. انگلستان و فرانسه وقتي آلمان به اتريش، چكسلواكي و يوگسلاوي حمله كرد فقط نظاره‏گر بودند و فقط وقتي وارد جنگ شدند كه آلمان به لهستان كه با انگلستان پيمان مشترك نظامي داشت حمله كرد. پس از آن ژاپن كه با آلمان پيمان مشترك نظامي داشت به انگلستان اعلان جنگ كرد و فرانسه كه به محاصره‎ي آلمان درآمده بود نتوانست مقاومت كند و سقوط كرد. آمريكا هم تا پيش از حمله به بندر پرل وارد جنگ نشده بود و پس از اعلان جنگ به ژاپن اين‎بار اين آلمان بود كه به آمريكا اعلان جنگ كرد و به اين ترتيب دنيا درگير خونين‎ترين جنگ كل دوران تاريخ شد.
و اما آمار كشته‎هاي آمريكا در طول جنگ‎هاي مختلف به قرار زير است:
جنگ‎هاي استقلال: 25324 نفر (اواخر قرن 18)
جنگ‎هاي داخلي: 204000 نفر (اواخر قرن 19)
جنگ جهاني اول: 137000 نفر (1914-1918)
جنگ جهاني دوم: 400000 نفر (1939-1945)
جنگ كره: 36914 نفر (1950-1953) از كره‏اي‏ها: بيش از يك ميليون نفر
جنگ ويتنام: 58148 نفر (1964-1975)( 67 نفر زن آمريكايي) از ويتنامي‏ها: سه تا چهار ميليون نفر از دو طرف شمال و جنوب (130 مييارد دلار خسارت مستقيم به آمريكا)
لبنان: 240 نفر (1983) حمله‏ي انتحاري
گرانادا: 19 نفر ( 1983) از گرانادا و كوبا 78 نفر
پاناما: 40 نفر (1989)
جنگ اول خليج فارس: 269 نفر (از هر سه نفر يك نفر با آتش خودي كشته شدند) (11 نفر زن) (1991) از عراق 100 هزار نفر (500 هزار كودك به صورت غير مستقيم(آمار يونيسف))
سومالي: 18 نفر
جنگ افغانستان: 64 نفر
جنگ عراق: بيش از 400 نفر (در حال افزايش) حدود ده هزار عراقي (مجموع خسارت مستقيم و غير مستقيم جنگ تا كنون: 90 ميليارد دلار)
درصد كشته‏شدگان آمريكا در جنگ‎هاي مختلف همواره در حال كاهش بوده است و از 18 در صد در جنگ‎هاي داخلي تا 2 درصد در ويتنام و 0.03 درصد در افغانستان و 0.04 درصد در عراق متغير بوده است. زمان جنگ هم همواره در حال كاهش بوده است و به جز مورد ويتنام آمريكايي‎ها در جنگ ديگري مزه‎ي شكست را نچشيده‎اند.
به هر حال از آمار بالا نتيجه مي‏گيريم كه اين آمار هنوز آن قدر زياد نشده است كه بتواند بوش را دچار مشكل جدي كند. بنابراين مي‏توان پيش‏بيني كرد كه آمريكا تا حدود دو الي سه سال آينده در عراق خواهد ماند و پس از تحويل عراق به يك دولت نسبتا مردمي عراق را ترك خواهد كرد. اين بود انشاي من در مورد آمريكا و جنگ!

يك نكته‎ي كاملا بي‏ربط: مجموع كساني كه در فلسطين و جنگ‎هاي دوروبر (از هر دو طرف) كشته شده‎اند حدود 110 هزار نفر است. در روآندا همين چند سال پيش ظرف مدت چند ماه 800 هزار نفر كشته شدند (آب هم از آب تكان نخورد)!


 
| Permalink |



اين سروش نکته دان!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پ.صائبى

آدم هر چه ميخواهد سياسى ننويسد مقدور نيست. وقايع سياسى هميشه در کمين هستند. البته در ايران هم اگر وقايع و حوادث سياسى نباشد ، اظهارات سياسى به حد وفور هست و معمولا خود همين اظهارات تنور تحليلها را داغ نگه ميدارند و به قول مخملباف ما هم که « ملت گوش » هستيم و بالطبع دوستدار « بازى با کلمات » .
عراقيها چه شيعه چه سنى چه کرد دوستدار تفنگ بودند قائدشان يعنى مقام معظم صدام نيز در کار اسلحه بود ، کلت هديه ميداد، با شمشير طاق نصرت ميساخت، در جشن ها با وينچستر يک دستى شليک ميکرد، به دنبال سلاح هاى نامتعارف بود و قس على هذا . . . ليکن ما که مردمى شاعر پرور و دوستدار کلماتيم ،مقام معظم رهبرى مان نيز حرف بى ربط زياد ميزند، شعر ميخواند ، شعار ميدهد و از تعريف و تمجيد هم البته به شدت مسرور ميشود. خود بنده شاهد بودم که يکى از آشنايان که شاعرى در رده متوسط است، کارش جايى گره خورده بود و حقش را ناحق کرده بودند بر خلاف ميل باطنى اش دوبيت شعر در منقبت آقا سرود و به همراه عريضه اى براى بيت رهبرى پست کرد ، دو روز نگذشته بود که از دفتر حاج آقا محمدى گلپايگانى تماس گرفتند که بيا ببينيم چرا کارت گره خورده ؟! آقا فرموده اند سريع رسيدگى کنيد! ( نميدانم تا حالا گذرتان به ميدان پاستور افتاده تا خيل عظيم مردم رنج ديده و صاحبان عريضه به حضرات را که از دورترين نقاط ايران آمده اند ببينيد ؟ نميدانم اين عريضه ها چه ميشوند و در کدام سطل زباله اى ريخته ميشود ) از مطلب دور نشويم ، آقا بعد از شاهکار اخير خود مبنى بر اينکه « بعد از صدام بوش هم بايد برود » [!!!] - که واقعا توهينى به شعور جمعى ايرانيان بود و بى ربط تر و بى معنى تر از اين جمله تا کنون نشنيده ام - در قزوين باز (به قول گزارشگران ورزشى ) جو ورزشگاه ايشان را گرفت و فرمايش هايى بى معنى در مورد «مشروعيت حاکميت» که «از طرف خداوند به کسانى که عدالت و تقوا دارند تفويض ميگردد» فرمودند. البته ايشان افزودند «به شرط اينکه مردم بخواهند » [!] اصلا معلوم نيست که معيار ايشان براى عدالت چيست؟ داشتن محاسنى مرتب و يکدست سفيد و بليچ شده نشانه عدالت است؟ خرج هاى ميلياردى در سفرها کردن و دستمال بدست ها را به دور خود کشاندن نشانه تقوا است؟ حالا اينها به کنار . مکانيسم «تفويض از طرف خداوند» چگونه است؟ باز اين هم به کنار، مردم چگونه بايد بخواهند ، و اگر نخواهند چه ميشود؟ (‌همچنانى که بارها با صداى بلند اعلام کرده اند که نميخواهند) آيا چون قوم لوط آنها مغضوب خداوند ميشوند ؟! حضرت ايشان البته چند جمله بعد بيانات گهربار قبلى خود را فراموش کردند و ضمن تکليف به حضور مردم در پاى صندوق هاى راى فرمودند که کم شدن تعداد شرکت کنندگان در انتخابات مجلس مهم نيست ! (يکبار ديگر بدون حاشيه مرور کنيم :‌ مردم ولايت را که منصوب خداوند و عادل و با تقوا است دوست دارند . با او بيعت کرده اند . ولايت فرمان به حضور پرشور در پاى صندوق هاى راى ميدهد در عين حال ميگويد که اگر مردم به حرف ولايت گوش نکردند و بيعت شکستند مهم نيست. مهم اين است که ولايت منصوب خداوند است! ولايت لابد در دل خود ميگويد « اهدى قومى انهم لا يعلمون» ! ) گمان دارم سندروم على خامنه اى بسيار پيشرفته تر و حادتر و خطرناکتر از سندروم صدام است . صدام لااقل محملى قلابى از مشروعيت مردمى براى خود تدارک ديده بود ، هر چند خود را مويد به تاييدات خداوند ميدانست ليکن ادعاى خليفة اللهى نميکرد. اگر جهنمى در عراق بپا کرده بود ،صد البته با بهشت و جهنم و آخرت مردم کار نداشت و دنيا را با ابزار دنيا مديريت مى کرد . گرچه او هم حرف بى ربط زياد ميزد ليکن کمتر از آقاى ما صحبت ميکرد!
زيباترين پاسخ را به نظر، غير مستقيم و مختصر و مفيد، دکتر سروش داد که در همايش مولانا گفت :« دنيا را کسانى خراب مى کنند که زياد حرف مى زنند »!!

 
| Permalink |

Thursday, December 18, 2003


من به چشم خود ديدم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

چند روزي است كه آقاي خامنه‎اي در قزوين است. صبح روز سه‎شنبه كه ايشان قرار بود به قزوين بيايد، ساعت پنج و نيم صبح در هواي سوزناك پاييزي به طرف بيمارستان حركت كردم. پياده رو ها مملو از جمعيتي بود كه به صورت سازمان‏دهي شده و غير سازمان‎دهي شده به طرف شازده حسين – محل سخن‎راني آقاي خامنه‎اي – حركت مي‏كردند. من البته در مراسم شركت نكردم اما استقبال پرشور از ايشان را با چشمان خود ديدم. من در اين جا قصد تحليل ندارم و قصدم فقط خبررساني است. برخي مي‏پندارند كه جمعيت را از جاهاي ديگر با اتوبوس به آن جا مي‎آورند. من به شدت اين قضيه را تكذيب مي‎كنم. در برخي از جاها اين اتفاق مي‏افتد و من به چشم خود در يكي از دانشگاه‎ها – چند سال پيش – شاهد بودم كه براي ديدار دانش‎جويان با ايشان اتوبوس اتوبوس آدم از بيرون دانشگاه وارد مي‎كردند. اما اين امر در اين شهر اگر هم بود در برابر خيل استقبال‎كنندگان محلي قابل صرف نظر كردن بود. هم چنين واقعه‎اي ديگر كه با يك واسطه – موثق – شنيدم و البته بسيار مرا متعجب كرد اين بود كه كارت‎هاي مراسم ديدار آقاي خامنه‏اي با دانشجويان 20000 تومان – بيست هزار تومان- خريد و فروش مي‎شود! اين‎ها از اين جهت آوردم كه عزيزان روشن‏فكر در تحليل‎هايشان به اين رفتار دوگانه‎ي مردم توجه داشته باشند.
ايشان هم الحق در سخن‎راني خود سنگ تمام گذاشتند و آب پاكي روي دست تمام اصلاح طلبان ريختند، اهم سخنان ايشان:
1) تبيين مباني دموكراسي اسلامي (مردم سالاري ديني) و تفاوت‎ها و شباهت‎هاي آن با دموكراسي‎هاي غربي
2) مجلس نبايد جايي براي مبارزه با نظام باشد.
3) صلاحيت كانديداها بايد احراز شود (نه عدم صلاحيت‎ها) و اين تفتيش عقايد نيست. من خودم از مخالفين تفتيش عقايدم و در اوايل انقلاب كه به هنگام گزينش براي ورود به دانشگاه سؤالات عجيب و غريب مي‏پرسيدند نيز مخالف بودم.
4) موارد زيادي از تصميمات مسئولين در مجلس و قوه‎ي مجريه بوده كه مورد تاييد من نبوده است اما من مخالفت نكرده‎ام
5) برخي وقت‎ها مجبور به دخالت شده‎ام مثل مورد قانون مطبوعات در مجلس و مواردي در قوه‎ي مجريه.
همان طور كه ديده مي‎شود، هيچ صحبتي از قوه‎ي قضاييه نيست!!! اي قاضي مرتضوي قد و بالايت را بگردم كه رهبر اين جوري دوستت دارد. به قول بروبچس انصار: اني سلم لمن سالمكم يا امام خامنه‎اي و حرب لمن ......
6) مشروعيت نظام در گرو درصد شركت‎كنندگان در انتخابات نيست!!! در دوم خرداد مردم زياد شركت كردند آن‎ها گفتند مردم به نظام “نه“ گفتند. در نهم اسفند مردم كم شركت كردند آن‎ها باز هم همين را گفتند!
7) اگر مردم در نهم اسفند كم شركت كردند به اين خاطر بود كه از عملكرد شوراها ناراضي بودند.
در حاشيه: آي مردم ببينيد آقايان چه قدر رو دارند. اگر در انتخابات شركت نكنيد خواهند گفت به اين خاطر بوده كه مردم از عملكرد مجلس اصلاحات راضي نبوده‎اند و اين نارضايتي به خاطر اين بوده كه مجلس در خط رهبري حركت نكرده است!!! حالا خود دانيد. در انتخابات شركت نكنيد!


 
| Permalink |

Wednesday, December 17, 2003


تبريک از نوعى ديگر
-------------------------------------------
حسن راهجو

۱. بقول يکى از وبلاگيستها، آن‌ها که چند انفجارِ پراکنده در مرکزِ عراق را با تلفاتِ آمريکا در ويتنام مقايسه مى‌کردند و آن‌ها که مقاومتِ چهار روزه‌ى ناصريه را ( که در اثر طوفان شن ميسر شد) با مقاومت استالينگراد مقايسه کردند، نه تنها از درک اين وقايع عاجز بودند بلکه يک هنر اساسى دارند که همانا لوث کردن دلاوريهاى تاريخى گذشته در اثر کثرت «دستمالى» کردن آن است. و اين دقيقا همان بلايى است که تبليغاتچى هاى مملکت ما بر سر دلاوريهاى تک تک مردان و زنان آزاده کشورمان در طول هشت سال جنگ نابرابر با خون آشام بغداد آوردند. به سيستم تبليغاتى نظام مقدسمان (مخصوصا صدا و سيماى عزيزمان ) تبريک ميگوييم!

۲. به جرات مى توان گفت که يکى از مهمترين مسايلى که سياست خارجى رسمى مملکت ما را تحت سيطره خود قرار داده است، مساله فلسطين است. نميدانم تا کنون چند بار ملت فلسطين و حتى گروههاى جيره خوار نظام ايران کوچکترين حرکتى در راستاى منافع مملکت ما (حتى به تعريف وزارت خارجه) انجام داده باشند. بنده حتى يک مورد تظاهرات فلسطينى (حزب الله لبنان فلسطينى به حساب نمى آيد) به ياد نمى آورم که عکسى از مقام عظماى ولايت در دست آدمها باشد (در حالى که در ماتم دستگيرى تکريتى کثيف همگى سياهپوش شده اند). بماند که دولتشان همواره خصمانه ترين رويکرد را در اتحاديه عرب نسبت به ايران دارند. به سيستم ديپلماسى نظام مقدسمان (مخصوصا وزارت خارجه) تبريک ميگوييم!

۳. در سال ۱۳۶۱ هنگامى که بغداد پيشرفته ترين سيستم دفاع هوايى روز را در اختيار داشت که به همين دليل در طول ۸ سال، ما فقط ۳-۲ بار موفق به حمله هوايى به بغداد شديم (که همگى با تلفات همراه بود)، نيروى هوايى اسراييل نيروگاه اتمى ازيراک را (که در قلب اين سيستم تعبيه شده بود) بدون تلفات با خاک يکسان کرد. مانور عصر يكشنبه گذشته پدافند نيروگاه اتمي بوشهر (با توپهاى ۳۵!!) دو كشته و سيزده زخمي به جاى گذاشت. اين در حالى است که سرداران چاق و چله ستاد فرماندهى کل قوا که نيروهاى تحت فرماندهيشان قابليت اجراى آخرين رژه‌‌هاى ارتش عراق را (به‌رغمِ تمامیِ معضلات، مشکلات، تحریمات و حملاتِ ده ساله‌یِ دشمن) ندارند، دم از طرح هاى جامع اين ستاد براى مقابله با حملات نيروهاى آمريکايى به کشور ميزند. به سيستم نظامى نظام مقدسمان (مخصوصا سردار-دکترهاى سنگين وزن سپاه پاسداران) تبريک ميگوييم!

تازه اينها بدون در نظر گرفتن خدمات پيدا و پنهان چند سال گذشته سه ارگان ذکر شده به افلقى ملعون است.

و …
به خودمان تسليت

 
| Permalink |

Tuesday, December 16, 2003



« آخر بازى »
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پ.صائبى

هنوز در شوک دستگيرى صدام با آن وضع نکبت بار به سر ميبريم . ليکن آقاى هاشمى شاهرودى اين جو سنگين را تا حدى با مزاح خودشان تلطيف کردند! پيشنهاد محاکمه صدام در دادگاه هاى عدل[!] جمهورى اسلامى انصافا لطيفه مضحکى بود. (تصور کنيد صدام را جلوى قاضى مرتضوى با لباس خاکسترى راه راه ترازو دار!) شايد الهاشمى العراقى خواسته اند خودشان را در شادى هموطنانشان شريک کنند! انصافا عراقى ها و عموم مردم ايران شادند. کرد هاى عراقى چنان مراسم بزن بکوب و رقص محلى در سراسر جهان راه انداخته اند که سوژه رسانه هاى غربى شده است.

صدام چنان از اوج قدرت بر زمين آمد که خيلى ها که از او نفرت داشتند بر او ترحم کردند. اين نتيجه هم آغوشى عجوزه قدرت با يک جانى ديوانه بود. صدام به قول يکى از روشنفکران عراقى تفاوتش با هيلتر و استالين و موسولينى در اين بود که اينها اول ديکتاتور شدند بعد جنايتکار ، ليکن او اول جنايتکار بود بعدا ديکتاتور گرديد! اولين جنايت صدام به اعتراف خود او کشتن معلم دبيرستانى اش بوده است . او را به خاطر زدن يک کشيده شبانه با اسلحه در خانه اش کشت و بى سروصدا به رختخواب برگشت ! پليس به در خانه ناپدرى صدام آمد ليکن او را خواب يافت، صدام سالها بعد تعريف کرده که چگونه از يکى از اقوامش اسب و اسلحه گرفته تا شبانه دست به اين جنايت بزند. معلم کش بعد ها مردم بيگناه را کشت ، گور هاى دسته جمعى به پا کرد. فرزندان پاک ايران زمين را ناجوانمردانه پر پر کرد و . . .

« باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سياه پوش
- داغ داران زيباترين فرزندان آفتاب و باد -
هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند! » *

* شعر« احمد شاملو» -« آخر بازى» از مجموعه « ترانه هاى کوچک غربت »

 
| Permalink |

Monday, December 15, 2003



صدام در دام
- - - - - - - -
پ.صائبى

خبر کوتاه ولى شوکه کننده بود:
صدام دستگير شد.
ديکتاتور چون يک موش متعفن از سوراخش بيرون کشيده شد. تصاويرى کوتاه که از او نشان داده شد، حقارت آور و نکبت بار بود. در پايتخت هاى عربى همچنين در غزه و کرانه باخترى اعراب از تحقير شدن قهرمان پوشاليشان ناراحتند. حال اينکه در خود عراق شور و غوغايى بپاست. همچنين در سراسر جهان عراقى ها و خصوصا کرد ها شاد و خوشحالند اما گمان مى رود که بوش پسر بيشتر از همه شاد باشد که در آستانه کريسمس و در زمانى که محبوبيت او ۴۵ درصد بود و آمارها نشان ميداد که بيشتر از ۵۰ درصد مردم آمريکا به او راى مجدد نخواهند داد، بهترين هديه را از بابا نوئل گرفت. بوش به احتمال قوى نجات پيدا کرد!

از پوشالى بودن صدام همين بس که بر خلاف رجز هايى که خوانده بود نه تنها تا آخرين گلوله مقاومت نکرد بلکه گويا از زندگى نکبت بار خود در زير زمين خسته هم شده بود! اين ديوانه خود شيفته دلش براى خبرگزارى ها و غولهاى رسانه اى تنگ شده بود.

مسعود بهنود از قهرمانان و غروب زود هنگام آنها بسيار گفته است. اينبار بايد در مورد قلابى بودن قهرمان هاى منفى در عصر ما نيز بنويسد جايى که صدام بايد گلوله اى در شقيقه خود خالى کند ، بزدلانه تسليم ميشود و خود را به موج جهانى نفرت و عدالت خواهى مى سپارد.

پايان ناخوش آيند صدام بى شباهت به سرنوشت شخصيت مورد علاقه او يعنى دون ويتو کورلئونه در فيلم پدرخوانده نيست که بعد از پشت سر گذاشتن تمام خطرات به آرامى تسليم مرگ ميشود با اين تفاوت که اکنون کل «خانواده» در بدر و آواره هستند و جانشينان نيز( عدى و قصى)هر دو مرده اند.
دون ويتوى قلابى تمام شد.



 
| Permalink |

Sunday, December 14, 2003


از دوست بپرسيد چرا مي‏شكند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

نطق اخير آقاي رئيس جمهور در ژنو مرا بي‎اندازه مكدر ساخت. نه به خاطر مطرح نشدن آن چه من به آن معتقدم كه مي‎دانم بالاخره نبايد همه چيز را پيش خارجي‎ها گفت، بلكه بيش‎تر به خاطر دروغ‎گويي!
البته آقاي خاتمي حتما محتويات سايت‎هاي ايران امروز و گويا نيوز را نديده است ولي به هر حال اين دليل نمي‎شود كه هر گزارشي را هم كه به ايشان مي‎دهند باور كند. كدام مطلب موهني در اين سايت‎ها منتشر شده است كه قبل از آن در سايت بي بي سي و سي ان ان نيامده باشد. آيا بايد اين جمله را به حساب مهمان‎نوازي ايرانيان گذاشت كه ما سايت‎هاي انگليسي و آمريكايي را هرگز فيلتر نمي‎كنيم؟ آقاي خاتمي شما ديگر چرا؟ بعد از وزير فن‏آوري اطلاعات شما كه از دستگيري سينا مطلبي اظهار بي‎اطلاعي مي‎كند و هنوز چند ثانيه نگذشته از آزادي او خبر مي‏دهد، چشمم به شما روشن كه وجود زندانيان مطبوعاتي را تكذيب مي‎كنيد و بزرگ‎ترين زندان خبرنگاران و روزنامه‎نگاران خاور ميانه را به يك‎باره منكر مي‏شويد. حالا اي عزيز، مي‏شود بگوييد كه من در برابر دوستانم با چه رويي از راي خودم به شما دفاع كنم و آنان را به شركت در انتخابات بعدي تشويق كنم، وقتي آقاي الهام – اين مزور دروغ‎گو - درست مثل شما اعلام مي‏كند كه ما در كشور زنداني سياسي نداريم. حالا من چگونه به ديگران بقبولانم كه شما و ايشان سر و ته يك كرباس نيستيد؟! آقاي رئيس جمهور عزيز، مي‏دانيد از تمام سخنان شما در اخبار سراسري فقط آن نكته پخش شد كه مطبوعات آزادند اما نبايد جرم مرتكب شوند؟ بله آقا! شما ديگر داريد از دست مي‏رويد!
در حاشيه هم بگويم كه هنوز هم به آن فرهيختگي كه شما داريد افتخار مي‎كنم كه سؤال خبرنگار الجزايري را با شعر شاعر هم‎وطنش پاسخ مي‏دهيد، اما فرهيختگي تنها براي پيش‏برد اصلاحات كافي نيست. شما داريد آرام آرام در باتلاق ديكتاتورها فرو مي‏رويد. لطفا خودتان را بيرون بكشيد. خواهش مي‎كنم!



صدام دستگير شد!

يك خبر كوتاه و بدون شرح! خوش‎حالي از سقوط يك ديكتاتور ديگر و انتظار براي سرنگوني ديگر ديكتاتورها، چه مسلمان، چه يهودي و چه مسيحي! آنان كه فهم خود را برتر از فهم تمام ديگران مي‏پندارند. انتظار، انتظار، انتظار!
مي‏گويند صدام لب به سخن گشوده است. صبر مي‏كنيم ببينيم چه از دهان اين نامرد بيرون مي‏آيد. صبر! انتظار!


 
| Permalink |

Friday, December 12, 2003


نظام آموزشي
ــــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

چند لحظه پيش از طرح سؤالات ميان ترم بروبچه‏هاي دانشگاه فارغ شدم. سؤالاتي كه هميشه سعي كرده‎ام ميزان فهم دانش‏جويان را با آن اندازه بگيرم و نه ميزان قدرت حافظه‏ي آن‎ها را. من معتقدم ما در دانشگاه بايد چگونه آموختن را بياموزيم. به ياد ندارم كه هيچ وقت امتحان كتاب بسته و جزوه بسته گرفته باشم. بسياري از اوقات اين امر مايه‎ي اعتراض دانش‎جوياني بوده است كه مي‎پنداشته‎اند هدفم از اين كار بهانه‎اي براي طرح سؤالات سخت و قدرت‎نمايي بوده است اما من اگر امتحان كتاب بسته هم بگيرم سؤالاتم فرقي نمي‎كند. ما فراموش كرده‎ايم كه هدف اين نظام آموزشي چيست. در دبستان كه شاد زيستن را بايد به بچه‎هايمان بياموزيم، تمام تلاشمان اين است كه فرزندانمان قسطنطنيه را درست بنويسند و ذره‏اي به روحيه‎ي افسرده‎ي بچه‏اي كه به زور مي‏خواهيم باسوادش كنيم توجه نمي‏كنيم. در راه‎نمايي به جاي آموزش فرهنگ كتاب‎خواني و مهارت‎هاي اوليه‎ي زندگي و دوران بلوغ، به فكر آموزش نحوه‏ي برش چوب توسكا و رياضيات و حفظ كردن علوم هستيم. در دبيرستان به جاي اين كه بچه‎ها را براي ورود به جامعه آماده كنيم و روش تحقيق براي يافتن پرسش‎هاي اساسي زندگي و به دست آوردن اطلاعات مورد نياز را آموزش دهيم، كنكور، كنكور، كنكور. اين بزرگ‎ترين خيانت به نسل جوان كه در اثر القائات حضرات در به وجود آوردن لشكر امام زمان و كم‎بود فرصت‎هاي شغلي مناسب به وجود آمده است. و در دانشگاه، از نوع آزادش همان دبيرستان را ادامه مي‎دهيم و فقط اسمش را دانشگاه مي‏گذاريم و در نوع دولتي‎اش مي‏گوييم دانش‎جو بايد فكر كند و نرم‎افزار بيافريند اما نبايد خارج از چارچوبي كه ما برايش معين كرده‎ايم فكر كند و به نتيجه‎اي متناقض با آن چه ما به آن معتقديم دست يابد.
هاي هاي هاي، تف بر اين دورويي و جهل، واي بر اين استبداد روغن‏زده، لعنت بر اين نظام آموزشي استعداد كش انرژي هدر كن!
ياد امتحان‎هاي دكتر شريعتي به خير. فقط آخر چنين كلاس‎هايي مي‎شود از دانش‎جويان خواست كه خود نمرات خود را معين كنند. آري من فقط چند لحظه است كه از طرح سؤالات ميان‎ترم فارغ شده‎ام!


 
| Permalink |

Thursday, December 11, 2003


بدون شرح
ــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

آخرين نسخه (version) صلوات جمهوري اسلامي كه در ديدار آقاي خامنه‎اي از زنجان شنيدم:
“اللهم صل علي محمد و آل محمد
و عجل فرجهم
و اهلك اعدائهم
و ايد قائدنا الخامنه‎اي“!
اي اف بر چاپلوسان! كجاست آن مولا كه خاك بپاشند بر صورت اينان؟!


 
| Permalink |

Tuesday, December 09, 2003


خناق
ــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

دكتر صالحي نماينده‏ي ايران در آژانس بين‎المللي انرژي اتمي احتمال دارد به زودي استعفا كند. علت استعفاي وي معلوم نيست و اصل خبر نيز در پرده‎اي از ابهام قرار دارد، اما ممكن است اختلافاتي بين او و آقاي آقازاده مدير سازمان انرژي اتمي به وجود آمده باشد. از طرف ديگر تغييراتي در ساختار سازمان انرژي اتمي و آن هم به طور رسمي اما بي سروصدا در حال انجام است. هدف از انجام اين تغييرات مشخص نيست اما با توجه به وضعيت وخيمي كه سازمان در آن قرار دارد به نظر نمي‏رسد در جهت پنهان‎كاري‎هاي جديد باشد.
آقاي خامنه‎اي رهبر جمهوري اسلامي به زودي سفري به استان قزوين خواهد نمود، به همين مناسبت و طبق معمول سفرهايي كه ايشان به تمام نقاط ايران مي‏كنند، تمهيدات گسترده‏اي در جهت استقبال از ايشان در حال انجام است و ستاد استقبال در مساجد و مراكز آموزشي و دانشگاه‎ها تشكيل و از مردم براي شركت در مراسم ثبت‎نام مي‏كنند. به گزارش دوستان از قزوين راديو قزوين مسابقه‏اي تحت عنوان : ”رهبرم به شهر من خواهد آمد، وقتي او را ببينم خواهم گفت: ...“ برگزار كرده است و عده‎اي از مردم آبيك نيز قرار است مسافت 50 كيلومتري آبيك قزوين را پياده طي كرده به ديدار رهبر بشتابند.
و اما اين كه يك دختر ايراني‏الاصل مقام دوم مسابقات دختر شايسته‏ي جهان را بعد از دختر كريس‏دبرگ كسب كرد خيلي مرا هيجان‎زده نكرد. اين مساله مي‏تواند به خاطر حسودي من باشد كه چرا من دوم (يا حتي اول) نشدم و شايد هم مال اين اعتقادات ما باشد. به نظرم بين اين مسابقات و اسلام ديگر هيج جوري نمي‏توان رابطه‏ي مثبتي برقرار كرد. به هر حال چون اين مسابقات بعد از 50 سال ممنوعيت در چين برگزار شده است، مي‏توان از هم‎اكنون به آقاي عسكراولادي مسلمان پيغام فرستاد كه منتظر باشند حدود 25 سال ديگر يعني 2028 اين مسابقات در ايران برگزار شود. البته بخت ايراني‏ها در آن سال براي مقام اول مسلما بيش از چيني‎ها خواهد بود كه امسال در مملكت خودشان بعد از ايرلند و كانادا (دختر ايراني مقيم كانادا بوده است) سوم شدند. دخترهاي ايراني كجا، چيني‎ها كجا!
روز دانش‏جو را هم به همه‏ي مردم تبريك مي‏گويم. نه از آن گونه كه سيماي لاريجاني گفت كه تا آخرهاي تبريك نمي‏فهميدي منظورش چيست. اين روز مطمئنا يكي از اصلي‎ترين فرصت‎هاي اعتراض به ظلم باقي خواهد ماند. رونقي كه برگزاري مراسم اين روز در برابر 13 آبان دارد اين نكته را گوشزد مي‏كند كه وقتي مراسمي يا هر چيز ديگري دولتي شد مي‎تواند چه‏قدر مبتذل شود! به هر حال اين نكته را هم نمي‏توانم ناگفته بگذارم كه آقاي لاريجاني با پخش سرود يار دبستاني در سيما مرا و همسرم را در مقابل تلويزيون ميخ‎كوب كرد. آقا دست شما درد نكند. چرا زحمت كشيديد؟ پس چرا كم كشيديد؟
راجع به عنوان اين مطلب هم (منظورم خناق است) اصلا نگران نباشيد. من ديدم بعد از دومطلب به نام‎هاي ختنه و خون حالا فقط خناق مي‏تواند اين مجموعه را كامل كند!


 
| Permalink |

Monday, December 08, 2003


داستان كوتاه كوتاه
خون
ـــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

دخترك شش ساله داشت با خواهرش تاب‎بازي مي‏كرد. بلند بلند داد مي‎زد: “السلام عليك يا ابا عبدالله“
خواهرش خنديد و گفت: “ندا اين حرف‎ها چيه كه ميزني؟!“
من مواظب بودم دخترم از روي تاب نيافتد.
ندا به نظر نمي‏رسيد حرف خواهرش را شنيده باشد هر چند لحظاتي نگذشت كه ساكت شد. بعد باز شروع كرد:
تاب تاب عباسي خدا منو نندازي!
دخترم نيم زباني شروع به هم‎نوايي كرد.
آن طرف‎تر، پشت بوته‎ها، حواسم پرت پسرك خوش‏لباسي شد كه مويي را كه تازه بر صورتش روييده بود تراشيده بود. از دور به نظرم رسيد اسكناس‎هاي مچاله در دستان جوان سيه‎چرده‎اي هم‏سن خودم فرو رفت و بعد دست‎ها لحظاتي بر هم مماس شدند و آن‎گاه جدا. پسر خوش‎تيپ كه رفت، جوان داشت با زن ميان‏سال چاق زشتي خوش‎و‎بش مي‏كرد.
دخترم كه از روي تاب افتاد، يك ساعت تمام وغ زد و كلي سرش خون آمد ولي نمي‏دانم چرا اصلا ناراحت نشدم. همه‏اش داشتم دنبال ندا مي‎گشتم كه رفته بود.


 
| Permalink |

Friday, December 05, 2003


ختنه
ــــــــــــــــــ
بهاره اميدى

كتاب خاطرات آيت الله خدا بيامرز خلخالي را ديشب خريدم. دو جلد بود و قيمتش شد 5000 تومان. وقتي چند صفحه‎اي از آن را خواندم آن را خواندني يافتم و از اين كه پولم را دور نريخته‎ام خوشحال شدم. اين كتاب روايت تاريخي خوبي از وقايع پراكنده‎اي است كه شايد از مناظري ديگر بارها به آن نظر انداخته باشيم و البته به قول آقاي بادامچيان اين دفعه مي‎توان گفت تاريخ به روايت خلخالي! به هر حال اين كتاب خالي از نكات تازه و حرف‎هاي ناگفته هم نيست و تمام اين‏ها كتاب را به مجموعه‎اي خواندني تبديل مي‏كند. شباهت‎هاي فراواني كه بين وقايع قبل و بعد از انقلاب مي‏توان يافت بسيار عبرت‎آموز است. به خصوص براي آناني كه بر اريكه‏ي قدرت تكيه زده‎اند و دگراني را به همان جرم‎ها كه قبلا خود متهم به آن بودند و با همان چوب ظلم كه قبلا خود گرفتار آن بودند مي‏آزارند.
شايد پس از اتمام خواندن اين كتاب مطلب كامل‎تري بر آن نوشتم. اما نكته‏اي كه در همين چند صفحه كه خوانده‎ام خودنمايي مي‏كند اين است كه جزم‎انديشي و تندروي حتي در امر دين‎داري مي‎تواند چگونه به خشك‎مغزي بيانجامد. آن هم از جانب كساني كه نيت برپايي عدل و داد در زمين را دارند و در برخي موارد حامل افكار و تفكرات مدرن نيز مي‎باشند.
آيت الله خلخالي در مقدمه‏ي كتاب مي‏آورد: “مردم اگر اين واقعيت تلخ را بدانند كه هويدا كه متصدي پست رياست‎الوزرايي در طول سيزده سال بوده، ختنه نشده بود؟!! ...“
من واقعا نمي‏دانم آن يك تكه پوست چه تاثيري در رفتار ايشان داشته و اين چگونه مي‏تواند واقعيت تلخ باشد؟ البته ذكر اين مطلب به عنوان نقل تاريخ كاري پسنديده است اما اشكال من به طرز بيان اين مساله است. آقايان انگار فراموش كرده‎اند اصل ماجرا جاي ديگري است. ما ظواهر را چسبيده‏ايم و فراموش كرده‏ايم آدم‎ها را به رفتار و دلشان مي‏سنجند نه فقط به ظاهر.


 
| Permalink |

Wednesday, December 03, 2003


مشكلي دارم زدانشمند مجلس بازپرس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

آيا تا به حال شده است از كاري كه كرده‎ايد آن قدر شرمسار باشيد كه نتوانيد در آينه به چشمان خود نگاه كنيد؟ من بسياري زمان است كه اين چنينم. و از آن جا كه فرهاد از گذشتگانمان خبر داده است كه شكستن آينه جز تكرار مشكل چيزي نمي‏آفريند، من به شدت به دنبال جايي‏ام كه در آن بتوانم خود را نبينم، نفس نكشم، هيچ ننوشم و نخورم و در يك كلام نباشم. به نظرم بايد جايي چنين باشد، اما اجاره‏اش احتمالا آن قدر بالاست كه وسع ما نمي‏رسد. پس مي‏سوزيم و مي‏سازيم، ما كه توبه‎فرماياني هستيم كه چون به خلوت مي‏رسيم آن كار ديگر ‏مي‏كنيم، البته دروغ چرا، در ميان جمع هم آن كار ديگر مي‏كنيم. راست راستش را بخواهيد حالا آن كار ديگر، ديگر آن كار ديگر نيست. آن قدر آن كار ديگر تكرار شده است كه آن يكي كارهاي غير ديگر كار ديگر شده‏اند، انگار يك جاي كار ما دارد مي‏لنگد.
البته من از روز اول اين طور نبودم.
پانزده سال پيش هوا كه ابري مي‏شد من روي ابرها داشتم پرواز مي‏كردم. حالي كه دانم و داني!
ده سال پيش، باران كه مي‎آمد، آن قدر زير باران راه مي‏رفتم كه خيس خيس، عاشق و رها، سبك‏بال!
پنج سال پيش، باران كه مي‏آمد، زار زار مي‏گريستم كه چرا ديگر مرا هيچ نمي‏شود؟
امسال، باران كه مي‏آيد مي‏دوم تا از سرما در امان باشم و فصل محبوب من ديگر به جاي پاييز، بهار و تابستان است.
لابد پنج سال ديگر چتر مي‏خرم.
امضا: خليفة الله روي زمين!


 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى