--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Friday, April 30, 2004


براى گل ‌آقايمان
حسن راهجو
---------------------



آنانکه محيط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زين شب تاريک نبردند ولى
گفتند فسانه‌اى و در خواب شدند

 
| Permalink |


ايران در ابتداي ليست
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

بوش در آخرين سخن‎راني‎اش ايران را فعال‎ترين كشور در زمينه‎ي تروريسم خواند. او از سوريه، كره‎ي شمالي، كوبا و سودان نيز ياد كرد. اما اين نشان مي‎دهد كه ما در ابتداي ليست هستيم. اگر در آينده جنگي رخ دهد، به احتمال زياد در ايران خواهد بود. با روشي كه بوش در پيش گرفته، اگر در انتخابات پيروز شود، احتمال حمله به ايران كم نيست. خدا به خير كند.


 
| Permalink |


گل آقا، خوش بخوابي
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

گل آقا! خسته نباشي. بالاخره تو هم رفتي به راهي كه همه‎ي ما دير يا زود مي‎رويم. خوش بخوابي.
در روزهايي كه به زحمت صدايي از كسي برمي‎خواست و هر اعتراضي در نطفه خفه مي‎شد، گل آقا بود كه توانست زورمداران را راضي كند تا با طنز خواندني خود، منش و روش مدارا را ترويج كند و هم او بود كه سبك جديدي در طنزنويسي ايحاد كرد. سال‎ها هر كه مي‎خواست طنز بنويسد، گل آقايي مي‎نوشت، تا روزي كه ابراهيم نبوي آمد كه او نيز تحولي بود و سبك جديدي به هم‎راه آورد.
گل آقا امروز صبح در بيمارستان مهر (و نه ايرانمهر) جان به جان آفرين تسليم كرد و فردا صبح از ميدان آرژانتين تشييع مي‎شود.
روحش شاد.


 
| Permalink |


صلوات مزورانه
ـــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

گوينده‏ي اخبار راديو و تلويزيون سخن آغاز مي‎كند:
با صلوات بر محمد و آل محمد .....
من ريا و دورويي را مي‎بينم كه در اين چند كلمه نهفته است و دارد به همه جا پراكنده مي‎شود. مشمئزكننده است. تلويزيون انگار ابزاري است براي به گند كشيدن همه چيز. مباركتان باشد آقايان. يك وقت نكند رودربايستي كنيد و به چيزي رحم كنيد. اي دايه‏هاي خاله خرسه! هر كار دلتان مي‎خواهد با هر چه زيبا و محترم است بكنيد. بدريد حرمت‎ها را.
...................................
شب وفات امام حسن عسكري است. گوينده‎ي اخبار راديو، شهادت امام حسن را تسليت و هم‎زمان آغاز امامت امام زمان را تبريك مي‎گويد. در طول روز وفات همه منتظرند تا شب شود و شور و شعف خود را نشان دهند. خورشيد تازه غروب كرده كه همان گوينده و يا يك بدبخت ديگري مي‎گويد:
آغاز حكومت و خلافت امام زمان مبارك باد!
و من ناراحتم از اين كه براي امامت هم تاج‏گذاري متصوريم و برايمان فرق مي‎كند كه شماره‎ي اماممان يكي افزوده شده و انگار كه امام زمان هم خوش‎حال از رسيدنش به حكومت است.
عده‎اي تخصص دارند در قشري برخورد كردن با همه چيز. فرقي نمي‎كند چه باشد. صدا و سيما هم البته به شدت از اين برخورد حمايت مي‎كند. آخر دين اگر قشري نباشد كه لاريجاني و عمالش و بالا دستي‎هايش از نان خوردن مي‎افتند. پس زنده‎باد رياكاري. درود بر قشري‏گري. مرده باد فكر و انديشه‎ي نو. پاينده باد حكومت عدل الهي جمهوري اسلامي!!!


 
| Permalink |

Thursday, April 29, 2004


سخنرانى رهبرى
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

اين دوست ما رحيم ، براى اينکه بيشتر از اين فسفر نسوزاند که سرنوشت نامه سرگشاده انجمن صنفى مطبوعات به رهبرى چه ميشود، اين سخنرانى را در چند روز آينده پيش بينى مى کنم. خدا کند که جرج تنت هم از ما راضى شود و raise ساليانه بيشترى به ما بدهد. در هر حال اگر به آتش قهر رهبرى سوختيم و در بهترين حالت با نعلين ولايت تودهنى خورديم، از ما به مهربانى ياد آريد!

« خوب عده اى از اين آقايان که ما اکثر آنها را و سوابق شان را خوب ميشناسيم نامه به قول خودشان سرگشاده و چه و چه ميدهند، چيزى ميگويند که دشمن شاد کن است. دشمن براى آنها کف ميزند. بگردند اينها ببينند که چه چيزى مطرح مى کنند چه مى گويند، که بلافاصله دشمنان اين ملت در بوق و کرنا ميکنند. لابد يک جاى کار اشکال دارد. خوب بنده کرارا گفته ام با اينها کارى نداشته باشيد. اينها از اين نامه ها به رهبرى بنويسند. اشکال ندارد. الحمد لله ذره اى هم تکبر در من نيست. ليکن بدانند رهبرى اون روز که تکليف خود را بداند عمل خواهد کرد. [ تکبير ]
بدانند اين کسانى که بازيچه دست دشمن شده اند که رهبرى بيدار است، به فضل پروردگار آحاد اين ملت هم بيدارند، کسانى که در مخفيگاه ها خزيده بودند و دم نميزدند ديديد چگونه از سوراخ هاى خودشان بيرون آمده بودند و مطبوعات را پايگاه خود کرده بودند و تيشه به ريشه انقلاب و اسلام ميزدند. اگر نيروهاى مومن و بسيجى و فداکار وارد نميشدند، اگر رهبرى احساس تکليف نميکرد، اگر علما و مراجع وارد عمل نميشدند، اينها پدرمان را در مى آوردند. ليکن ملت توى دهن اينها کوبيد. [ تکبير ]
اين است عزيزان من، تا حرفى زده ميشود اينها ميگويند آزادى آزادى، ما خودمان يک عمر در راه تحقق آزادى بوديم، ما حاضريم جان خودمان را هم براى آزادى بدهيم، آنوقت شما ميگوييد آزادى؟ اين را هم بدانند همه آحاد اين ملت که اينها دنبال آزادى توطئه هستند. اينها مطبوعات را براى ضربه زدن به اين نظام و اسلام ميخواهند. عده اى از آنها آلت دست دشمنان اين ملت و عده اى از ساده دلان و ساده انديشان و فريب خوردگانى هستند که حد و حدود خودشان را نميدانند، اينها از عفو و رحمت نظام اسلامى و از غفلت مسوولان سو استفاده مى کنند. بدانند اينها که اگر به توطئه هاى خود خاتمه ندهند، ملت صبر نخواهد کرد و اينها را منکوب خواهد کرد [ تکبير ] »

 
| Permalink |

Wednesday, April 28, 2004


تحليلهاى ولنگارانه
---------------
حسن راهجو


اين روزها چند نکته شديدا توجه بنده را به خود جلب کرده است. وضع عراق، انتخابات آتى رياست جمهورى آمريکا و حملات کانديداها به يکديگر و مسايل داخلى ايران از آن جمله هستند.

مهمترين نکته وضعيت کنونى عراق است که با بى‌توجهى و بى برنامگى دولت ايالات متحده براى دوره پس از تصرف عراق (که از قضا شديدا مورد توجه رسانه‌هاى مستقل واقع شده است)، تبديل شده به جولانگاه انواع و اقسام رفتارهاى عجيب و قريب. از همه خطرناکتر، بازى است که مقتدى صدر شروع کرده و نتيجه غايى آن همانا خالى ماندن دست شيعيان عراق از دولت آينده عراق است (تحليل بهنود در اين زمينه بسيار خواندنى است).

معرفى سفير جديد آمريکا در عراق بنده را شديدا نگران کرد. جان نگروپونته سفير سابق آمريکا در هندوراس و از همه مهمتر کارگردان ماجراى ايران -کنترا و طراح جوخه‌هاى مرگ است.

باز هم انتشار کتابى جنجالى نکاتى اساسى در مورد حمله آمريکا به عراق را نشان مى‌دهد، هنوز کاملا مفاد آن را نمى‌دانم ولى چند نکته مهم آن اين است:
۱. سه ماه قبل از حمله به عراق (هنگامى که دولت آمريکا مدعى بود که مشغول رايزنى بين‌المللى در اين زمينه است)، در مزرعه جرج بوش در تگزاس طرح قطعى حمله به عراق، با سفير عربستان در ميان گذاشته شد!
۲. دولت بوش بدون اطلاع کنگره ۷۰۰ ميليون دلار از بودجه تخصيص يافته براى هزينه در افغانستان را صرف هزينه هاى جنگ عراق کرده است!
۳. شرکت هليبرتون، مقاطعه کارى کامل جنگ را به عهده دارد.
با وجود شهرت نويسنده (يکى از خبرنگارانى که واترگيت را برملا کرد)، شبکه‌هاى خبرى بزرگ آمريکا بطرز ماهرانه‌اى نکات فوق را زير سبيلى رد کرده‌اند.


 
| Permalink |

Tuesday, April 27, 2004


حال
ـــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

نمي‎دانم چرا حال همه خراب است. به هر جا سر مي‎زني، صحبت از افسردگي‎ست. دل‎ها با تپش قلب طبيعت بيگانه‎اند انگار. آنان كه “بيرون زمان ايستاده بودند با دشنه‏ي تلخي در گرده‎هايشان“ حالا ديگر دشنه و تلخي را از ياد برده‎اند و دارند پوست‎اندازي مي‎كنند. بچه‎ها را كه ديدم، از دور و مجازي البته، سعي كردم لب‎خند بزنم و كمي شوخي كردم. شايد تا باورم كنند كه حالم خوب است. رفتم بدوم شايد بتوانم خود را از اين لجن كه در آن دست و پا مي‎زنم رها كنم. دويدم. دور يك ميدان بيضي شكل چهارصد متري كه اول و آخرش يك نقطه است چندين دور دويدم. تا آن‏جا كه قلبم از شدت ضربان داشت به حلقم مي‎آمد. دخترم توي شلوارش جيش كرده بود و من وسط خيابان مجبور شدم دورش را بگيرم تا بتواند لباسش را در بياورد و شلوار مرا كه با تمام بچه‎هاي كلاسش در آن جا مي‎شد بپوشد. رفتم بدوم تا حالم به‎تر شود اما نشد. همسرم بر سرم فرياد كشيد كه موم سردي كه خريده‏اي خراب است و من دوباره رفتم تا موم سرد بخرم و البته مارك پروين هيچ‎جا پيدا نشد. حالا كه پشت اين صفحه‎ي لعنتي نشسته‎ام حالت تهوع دارم و دل و روده‎ام دارد به هم مي‎خورد. دخترم كه هنوز نصف جيشش را نكرده دراز كشيده تلويزيون نگاه مي‎كند و پاهايش را بر زمين مي‎كوبد تا جيشش دوباره نريزد. ببينم كسي گل‏گاوزبان الكترونيكي ندارد به يك بدبخت حال‎ندار بدهد كه بدبختي‎اش هم از جنس الكترونيكي است؟
حالا برخي از سختي پروژه‎ها شكايت دارند كه ريالش و يا دلارش بيش‎تر نشده است، آن ديگري مي‎نالد كه چرا ديگران دركش نمي‎كنند، آن يكي ناراحت است كه چرا از امكانات مهد علم و تكنولوژي خوب استفاده نكرده است و يك‎باره به همه چيز پشت پا مي‎زند، عزيزي هم مي‎گويد كه آگاهانه و بنا به يك دليل كاملا شخصي تصميم دارد ما را و آرمان ما را ترك كند و من هم دارم زنجموره مي‎كنم كه چرا ديگر درخت چنار پير سر كوچه با من سخن نمي‎گويد.
حالا ديگر هيچ نمي‎توان گفت. تنها بايد نظاره كرد. جز اين باشد دون‎كيشوت مي‎شويم. آدمي كه به جنگ ماشينيسم برود. حالا ديگر هيچ نمي‎شود گفت. دنيا عوض شده است. آدم‎هاي دنيا عوض شده‎اند. قلب‎هاي آدم‏هاي دنيا عوض شده‎اند. صداي قلب‏هاي آدم‏هاي دنيا ...
اين طور پيش برود ممكن است كار به جاهاي باريك بكشد. من به شدت نگران خدا هستم. نكند خدا هم تكنوكرات بشود! خدا نكند.


 
| Permalink |


گوته و ميکونوس
ــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

بالاخره کسى در نظام مقدس اسلامى نمى خواهد توضيح بدهد که در رستوران ميکونوس برلين چه گذشت؟ آيا اين قتل ها هم کار ضد انقلاب بود يا اينکه عناصر به اصطلاح خودسر خيره سرى کرده بودند؟! آيا اينجا هم مقتولين مرتد و ناصبى بودند يا اينکه مفسد فى الارض؟ نکند قربانيان دادگاه ميکونوس خود زنى سياسى کرده بودند که به قول آقايان نظام اسلامى را بدنام کنند؟ چه توجيهى و کدام قصه پردازى براى اين ماجرا شده ؟ کسى چيزى ميداند؟
حالا همه اينها به کنار بسته شدن انستيتو گوته چه ربطى به نصب لوح قربانيان ميکونوس دارد؟ نکند ميخواهند کسى ديگر آلمانى ياد نگيرد و نتواند آن لوح ضاله را بخواند؟!!

 
| Permalink |

Sunday, April 25, 2004


ديگه چه خبر؟
ـــــــــــــــــــ
سپيده مويه

بچه ها را که از مهدکودک آوردم، ازشان پرسيدم:
• خوب مامان، چه خبر؟
- نمى دانم!
• چرا؟
- من سرمو گذاشتم خوابيدم.
• يعنى چى؟!
- ما نديديم! خواب بوديم.


 
| Permalink |

Saturday, April 24, 2004


واكنش پنجم
ــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

مطلب قبلي كه خاطر دوستان هست. اين جملات را كه چند خط انتهايي نامه‎ي انجمن دفاع از آزادي مطبوعات است دلم نيامد در وبلاگ نياورم:
به راستی مقام رهبری درباره اعمال فشار بر مجلس شورای اسلامی و جلوگيری از اصلاح قانون مطبوعات و سلب حق تقنين از قوه مقننه چه جوابی دارند؟ در شرايطی كه حتی در برخی از كشورهای خاورميانه شاهد حذف مجازات زندان برای جرائم مطبوعاتی هستيم، پاسخ آن مقام محترم به زندانی بودن بيش از ده روزنامه‌نگار چيست؟ مقام رهبری برای توقيف نزديك صد نشريه در كمتر از چهار سال – كه يك ركورد جهانی محسوب می‌شود- چه جوابی دارند؟
لازمه لاينفك پاسخگويی پرسشگری است، و پرسشگری هرگز بدون مطبوعات مستقل، منتقد و آزاد محقق نمی‌شود. در كشوری كه منتقدان و مخالفان قانونی شما از حق داشتن روزنامه محرومند و روزنامه‌ها به دليل انتشار بخشی از نامه نمايندگان مجلس شورای اسلامی به مقام رهبری توقيف می‌شوند، چگونه می‌توان از پاسخگويی و پرسشگری واقعی دم زد؟
به هر حال اگر شخص اول كشور صدای فزاينده اعتراض ملی را شنيده باشند و خود را آماده اصلاح ساختاری رويه پيشين و پاسخگويی به مطالبات ملی، نهادهای مدنی و مطبوعات كرده باشند، زهی سعادت. لذا برای برداشتن قدم اول پاسخگويی در حوزه آزادی مطبوعات، مطالبات خود را به طور مشخص اعلام می‌داريم:
١- مقام رهبری كارنامه پانزده ساله خود را در حوزه آزادی بيان و مطبوعات به پيشگاه ملت ارائه فرمايند.
٢- رفع توقيف از نشريات توقيف‌ شده و جبران خسارات مادی و معنوی ناشی از توقيف انتشار آنها.
٣- آزادی فوری كليه روزنامه نگاران و نويسندگان مطبوعات و رفع اثر از محكوميت صادره.
٤- تضمين اجرای كامل و دقيق اصول بيست و چهارم و يكصدوشصت و هشتم قانون اساسی خصوصا توسط قوه قضائيه.
٥- برخورد قانونی با كليه مقامات رسمی و اشخاصی كه از طرق غيرقانونی و شبه قانونی اقدام به توقيف مطبوعات و نقض حقوق مطبوعات و روزنامه‌نگاران كرده‌اند.
٦- رفع مانع از اقدامات نمايندگان مجلس شورای اسلامی در مورد اصلاح قانون مطبوعات.
انجمن دفاع از آزادی مطبوعات شيوه پاسخگويی مقام رهبری را به مثابه ميزان صداقت مقامات جمهوری اسلامی ايران در امر پاسخگويی تلقی می‌كند.

و يك سؤال: به نظر شما محتمل‎ترين واکنش ره‎بر چيست؟ من كه فكر مي‎كنم ايشان سكوت كند. سكوت هم همان طور كه مي‎دانيد سرشار از ناگفته‎هاست. به نظر شما ناگفته‎هاي ره‎بر چيست؟ هر چه هست بايد جالب باشد. ما منتظر مي‎مانيم تا كتاب اين ناگفته‎ها هم مثل ناگفته‏هاي رئيس‏جمهور چاپ شود.


 
| Permalink |


تجمع اعتراض آمیز علیه صدا و سیما
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس





روزبه این لوگو رو برای مراسم چهارشتنه طراحی کرده. ما فانوسیان هم از این حرکت حمایت میکنیم...
نظر شخصی من این است که نهادینه کردن این تجمعات بدون خشونت قدم برداشتن در راه رسیدن به خواستهاست. بالاخره چند بار مدیر نمونه کشور میتواند مجوز تجمعات را باطل کند؟؟؟ امیدوارم که دوستانی که امکان شرکت را دارند در این تجمع شرکت کنند و گزارشات خوب خود را برای کسانی که دستشان کوتاه است بنویسند.

 
| Permalink |

Friday, April 23, 2004


كديور، مدير پروژه‎ي تحديد
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

خبر براي من تكان‎دهنده بود:
انجمن دفاع از آزادي مطبوعات در نامه‎اي به ره‎بر ايران از او خواسته است تا همان‎گونه كه خود اعلام كرده است كه امسال سال گزارش‎دهي به مردم است، از خود شروع كند و گزارش عمل‎كرد خود در زمينه‎ي آزادي بيان را به اطلاع مردم برساند. آقاي كديور كه دبير اين انجمن است در اين نامه با شهامت به ره‎بر انقلاب اعلام مي‎كند كه او را در تضييقاتي كه در اين سال‎ها بر اهل قلم رفته است مسؤول مي‎داند و خواستار پاسخ‎گويي او مي‎شود.
نكات زير گفتني است:
1) صرف‎نظر از واكنش ره‎بر انقلاب، اين گامي است در جهت استفاده از امكانات محدود و قانوني موجود براي محدود كردن و به چالش كشيدن مباني نظام كه از اهداف اوليه‎ي آن فاصله‎ي فراواني يافته‎اند. پس هنوز هم در اين عرصه مي‏شود اميدوار بود كاري انجام شود و مي‎توان به راه‎كارهاي پروژه‎ي تحديد فكر كرد.
2) واكنش ره‎بر در اين زمينه مي‎تواند يكي از موارد زير باشد. ايشان يا بايد گزارش بدهد كه آن گزارش اگر صادقانه باشد به محدود كردن كساني مي‎انجامد كه مخالف آزادي بيان هستند و اگر دروغ باشد باعث كم‎تر و كم‎تر شدن وجهه‎ي ايشان در برابر افكار عمومي و به خصوص در برابر كساني كه هنوز به ايشان اعتماد دارند مي‎شود. واكنش ديگر مي‎تواند قهري باشد كه ظلم از اين نوع فقط پايه‎هاي حكومت را سست مي‎كند. وقتي كسي به جرم نامه نوشتن به ره‎بر و اين كه از او خواسته كه فرمان خود را كه عين قانون است اجرا كند به دادگاه برود جز كم‎تر شدن حمايت افكار عمومي نتيجه‎اي ندارد و البته كديور هم كسي نيست كه از رفتن به زندان ابايي داشته باشد. آيا مذهبي‏هاي سنتي از خود نمي‏پرسند چرا بايد با يك روحاني چنين برخوردي بشود و او چه كرده است؟ واكنش ديگر هم سكوت است كه در اين صورت راه براي ارسال نامه‎هايي از اين دست باز مي‎شود و مي‎توان شاهد ارسال نامه‎هايي اين چنيني بود كه هر روز به صورت سرگشاده منتشر مي‎شود و شايد حتي به تديج سر از مطبوعات و رسانه‎هاي رسمي جمهوري اسلامي درآورد. در هر صورت واكنش هر چه باشد، در مجموع نتيجه به نفع اصلاحات خواهد بود.
3) محافظه‎كاران با اين حركت در بازي‎اي كيش مي‎شوند كه حتي ورود به آن را هم قبول نداشتند و حالا مجبورند در آن حداقل براي يكي دو حركت هم كه شده بازي كنند.
4) اين فقط يك كيش است. مات نيست. مهم اين است كه اين بازي در جريان باشد. در نهايت و در دراز مدت كسي بازي را مي‎برد كه عاقل‎تر باشد. حتي اگر محافظه‎كاران آن قدر عاقل شوند كه اين بازي را ببرند، من باز هم براي آنان كف مي‎زنم. مهم عقلانيت است كه بايد نهادينه شود.
5) براي كساني كه اين‎چنين صادقانه و شجاعانه حق‎گويي مي‎كنند آرزوي موفقيت مي‎كنيم. خداوند ما را هم در زمره‎ي آنان قرار دهد كه جهاد برتر سخن حقي است كه نزد ظالمي گفته شود.

لينک به اصل خبر


 
| Permalink |


روز ارتش!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

« هک… هو … هه … چار ، هک… هو … هه … چار، هک… هو … هه … چار، »
« گروهان! نظر بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه راست »
« الله اکبر ديرى ريم ريم، خمينى رهبر، دارا رام رام » [مارش - « اين بانگ آزادى است، کز خاوران خيزد. » ]
« چاپ چاپ چاپ چاپ چاپ چاپ . . . . »
( سرباز بينوا توى دلش: سنگ تموم بگذاريم ، بلکه يک مرخصى تشويقى ۱۲ ساعته بگيريم، بريم سينما )

چند قدم آنورتر :
- « حاج آقا بفرما پرتقال! »
- « مويد باشيد انشا الله، خداوند شما را براى ما حفظ کنه، سيب هم ميوه خدا است. شکر! مشغول هستيم به کار پوست کندن اين ميوه که موکدا سفارش شده و در احاديث آمده که پوست ميوه را نازک بگيريد که شائبه اسراف خداى نکرده نباشد. راستى امير از آن زمينهاى تعاونى مسکن چه خبر؟ »
- « حاج آقا تيمنا و تبرکا سهم شما به عنوان اولين قواره زمين محفوظ است، مختصرى درگيرى با مسکن و شهر سازى پيش آمده، از طريق حاج آقا […] در ستاد فرماندهى کل قوا در حال پيگيرى هستيم »
- « خدا را شکر ، اگر نيازى بود به ما هم اعلام کنيد به حفاظت تک زنگى بزنيم »
- « به روى چشم، سلامت باشيد حاج آقا »
- « ‌بيا از اين سيب بزن، ببينيم اين رژه کى تمام ميشود ، اهل بيت را بايد ببريم يک سر باغ حاج آقا […] اصرار کردند و بيوت بين خودشان قول و قرار گذاشتند »
- « ان شا الله به شما خوش بگذرد »
- « خداوند به شما هم اجر خير بدهد، امروز هوا خيلى بهارى شده، فقط تا يادم نرفته اگر سهم ما از زمين هم مشترى داشت،نگه نداريد. ما به نقد راضى تريم. ميدانيد که جو هم خوب نيست. مرتب حرف و حديث در مى آورند. »
- « روى چشم حاج آقا »



 
| Permalink |

Thursday, April 22, 2004


با ولايت فقيه چه كنيم؟ (3)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

با خودم داشتم فكر مي‎كردم براي بخش سوم چه بنويسم، ديدم بد نيست تعريفي از ولايت فقيه و ضد ولايت فقيه ارائه كنم. به گزاره‎هاي زير رسيدم:
1) ولايت فقيه با ولي فقيه فرق دارد. البته منظور من اين نيست كه بايد تلاش كرد تا ولي فقيه فعلي با يك ولي فقيه به‎تر جاي‎گزين شود، بلكه مي‎خواهم بگويم اين بحث را شخصي نكنيم و به يك فرد خاص محدود ننماييم.
2) در اين مملكت همه ضد ولايت فقيه‎اند. برخي به زبان، برخي به دل و برخي به عمل.
3) حالا كه همه ضد ولايت فقيه‎اند پس سؤال اين جاست كه چه كسي ضد ولايت فقيه‎تر است؟ به گمانم كسي كه در عمل ضد ولايت فقيه است از همه ضد ولايت فقيه تر است و كساني كه به زبان و دل ضد ولايت فقيه‎اند در درجات بعدي قرار دارند.
4) عزيزاني هستند كه تجارت مي‎كنند. ماليات نمي‎دهند. هر كجا پول بيش‎تر باشد سرمايه‎گذاري مي‎كنند و به خوب و بدش هم كار ندارند. چند تا مؤسسه‏ي قرض‎الحسنه و غيره هم هست كه پول‎هايشان را در آن‎جا مي‎شويند. خمسشان هم عقب نمي‎افتد. طول ريششان هم بي‎نهايت برابر بنده است. تسبيح و ذكر هم البته نقل و نبات دهان مؤمن است.
5) عزيزتراني هم هستند كه ياري‎كنندگان دين خدايند. مي‎گيرند، مي‎بندند، مي‎زنند و از خدا مي‎خواهند اين جهاد را از آنان بپذيرد. دروغ مي‎گويند كه مصلحت است و فريب مشركين. هتك حرمت انسان‎هايي را مي‏كنند كه به گمانشان خودي نيستند و لابد بي‎دين‎اند. غيبت مي‎كنند و آبرو مي‎ريزند كه مشركين غيبت ندارند.
6) شما در گوشه‏اي از اين مملكت داريد كارتان را مي‎كنيد. سعي مي‎كنيد كارتان را به به‎ترين نحو انجام دهيد. وجدان كاري داشته باشيد. مقالات علمي مي‎نويسيد و در كنفرانس‎ها و مجلات چاپ مي‎كنيد. پس لابد داريد براي نهضت نرم‎افزاري كار مي‎كنيد. موقع رانندگي سعي مي‏كنيد تا آن جا كه ممكن است مقررات را مطابق آيين‎نامه رعايت كنيد. مالياتتان را مي‎دهيد. فكر و ذكرتان اين است كه چگونه مي‏شود براي اين مملكت كاري كرد. وبلاگ مي‎نويسيد و در آن نيز همين اصول را تبليغ مي‎كنيد.
7) ولايت فقيه حداقل در جنبه‏ي تئوري و نظر، توجيه وجودش اجراي احكام اسلام است.
8) آقا به نظرم اشتباه شده. فكر مي‎كنم براي دريافت حقوقتان بايد سري به مراجع ذي‎ربط بزنيد. به گمانم ضد ولايت فقيه بايد دوباره تعريف شود.
9) شنيده‎ام كه اگر كسي در حكومتي حرف حقي داشت و ترسيد بزند، به گمانم بايد دنبال حاكم جائري گشت. شما مي‎ترسيد اين حرف‏ها را تحت نام خود بزنيد. فكر مي‎كنم خيلي ترسوييد. البته نمي‎دانم چرا مطبوعات نيز مي‎ترسند اين حرف‎ها را چاپ كنند. شايد همه‎ي ما ترسوييم. بله بابا نعوذ بالله حكام اين مملكت نمي‎دانند جور را با كدام عين مي‎نويسند.
10) سر خم مي سلامت شكند اگر سبويي

والسلام


 
| Permalink |

Wednesday, April 21, 2004


ديدار برندگان صلح نوبل
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

چند روز پيش نوشته بودم که دالايى لاما و اسقف توتو و شيرين عبادى قرار است در دانشگاه SFU شهر ونکوور ديدارى داشته باشند. ظاهرا اين ديدار در دانشگاه UBC انجام شده و به دالايى لاما دکتراى افتخارى داده شده است . آنگونه که از پيگيرى رسانه اى بر ميايد ، حضور خانم عبادى تحت الشعاع حضور پر رنگ دالايى لاما قرار گرفته و رسانه هاى بى جنبه آمريکاى شمالى که فقط مشترى گرايى صرف را سرلوحه کارهاى خود قرار داده اند، از حضور شيرين عبادى و اسقف توتو تنها براى زينت المجلس هواداران دالايى لاما (جامعه چينيان و تبتى ها) استفاده کرده اند. لااقل تا اين لحظه که چنين بوده است و در هر آيتم خبرى چند دقيقه شرح فعاليت ها و سوابق و شوخ طبعى هاى دالايى لاما را به همراه ديدار هاى عمومى ايشان نشان ميدهند، چند ثانيه هم اسقف توتو را نشان ميدهند و اگر دوست داشتند در آخر يک اشاره اى هم به طور شفاهى به حضور شيرين عبادى مى کنند ، گويا که سال گذشته مقام معظم دالايى لاما بوده که جايزه صلح نوبل گرفته است!

 
| Permalink |

Tuesday, April 20, 2004


ترك
_________
رحيم مخکوک

1) ديشب
راه دراز است تا به خانه برسم، پس فكر مي‎كنم.
امشب بچه‏ها را كتك نخواهم زد و با تو دعوا نخواهم كرد.
2) امشب
راه دراز است تا به خانه برسم، افسوس مي‎خورم.
امشب ديگر بچه‎ها را كتك نمي‎زنم و ديگر با تو دعوا نمي‎كنم.
3) فردا شب
راه دراز است تا به خانه برسم، من خمارم.
فكر مي‎كنم بايد ترك كنم.
4) پس‏فردا شب
راه دراز است تا به خانه برسم، من تصميمم را گرفته‎ام.
همين يك بسته‎اي را كه امروز خريده‎ام امشب مي‎كشم، از فردا ديگر ترك مي‎كنم.
.....
1000) سه سال بعد
راه دراز است و من به خانه نمي‎روم، هيچ كس در خانه منتظرم نيست.
فقط همين امشب و ديگر ترك مي‎كنم.
....


 
| Permalink |


تولد
_________
رحيم مخکوک

اين هفته زادروز سه نفر از مشاهير قديم و جديد است:
هيتلر كه بد شروع كرد و بد تمام كرد.
لنين كه خوب شروع كرد و بد تمام كرد.
و كانت كه خوب شروع و خوب تمام كرد.
اين حديث بماند تا روزي كه بميريم و پشت سر ما چه بگويند!


 
| Permalink |

Monday, April 19, 2004


رييس جمهور ما افشا کن افشا کن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

با توجه به اينکه عده اى از آگاهان سياسى خصوصا تئوريسين هاى نابغه دوم خرداد پيشنهاد کرده اند تا رييس جمهور ما ، کتاب خاطرات خود را بنويسد تا ما بالاخره ناکام از دنيا نرويم و اگر هم رفتيم لااقل فرزندان ما ناگفته هاى انتخابات و غير ذالک را متوجه شوند، در چند اپيزود به اين موضوع مى پردازيم.
(پيشاپيش از ‌بيمزه بودن آن پوزش ميخواهيم! )

اپيزود اول:
چهارشنبه يکى دوهفته ديگر زير باران پاى پله هاى ساختمان رياست جمهورى :

- « قربان راسته که شما استعفا کرديد؟ »
- « من هم خودم امروز شنيدم! »
- « يعنى شما تکذيب مى کنيد؟ »
- « متشکرم »
- « بالاخره نمى خواهيد به ما جواب بدهيد که بحث استعفا جدى است يا نه؟ »
- « من از اينکه ، شما خبرنگاران در گرما و سرما زحمت ميکشيد ممنونم، مخصوصا اينطورى زير باران سگ لرز ميزنيد آزرده خاطر ميشوم. »
- « دشمن تون زحمت بکشه ولى جواب سوا… آخ شست پام، شست پام ، پاى من رو کى لگد کرد؟ »
- « از کجا معلوم که شما نکرده باشيد؟ »
- « بله؟! »
- « با شما نبودم »
- « پس حالا که صداى بنده رو ميشنويد ، به ما ميگيد که اين بحث استعفا از کجا مى آد؟ »
- « من از اينکه هر خبرنگار زير باران و برف و آفتاب تموز باشد، ناراحتم »
- « جناب رييس جمهور ، آيا موضوع عفو زندانيان سياسى صحت داره ؟ »
- « من از اينکه هر زندانى سياسى در زندان باشد، کسل ميشوم. »
- « آيا شما خودتان را تدارکچى دستگاه ها ميدانيد؟ »
- « باز هم ممنونم »
- « آيا ناگفته هاى شما سر جمع همين ها بود؟ »
- « بقيه اش را در کتاب خاطراتم بخوانيد »
- « آقاى رييس جمهور ، آقاى رييس جمهور ، »
در خودروى رياست جمهورى بسته ميشود ، خاتمى از پشت شيشه يک لبخند و باى باى به خبرنگاران نثار ميکند.

اپيزود دوم :
دفتر کار- کاخ هشت ضلعى ملکه مادر سابق (سعد آباد)

- « محمد على ، تو ميگى از کدام مقطع شروع کنم؟ »
- « خوب از دوم خرداد شروع کنيد. يک چند تا عکس هم از شور و حال مردم براى رسيدن به مردم سالارى دينى ميزنيم به تنگش. »
- « نه خنگه!‌ مى ترسم به رهبرى بر بخوره . چطوره از کنفرانس برلين شروع کنم و بگم که من باهاش مخالف بودم و از همونجا اونها از خط من خارج شدند. بعدش يک فلاش بک بزنم به قبل و … »
- « والا من ميگم با تاريخ نميشه شوخى کرد. بهتره که مثل کارهاى هاشمى باشه. روزنوشت و خاطره و چند تا عکس . من هم تو اين فاصله با اين موبايلم عکس هاى بيشترى مى گيرم. ميندازيم کنار قضيه، يک جورى برگزار ميکنيم. »
- « حالا اگه ما چيزى ننويسيم نميشه؟ کدوم شير پاک خورده اى مارو انداخت تو دام کتاب خاطرات. »

اپيزود سوم :
هيات دولت - گفتگوى بين وزراى عمل گرا

- « آقا خاتمى چشون شده؟ »
- « چطور؟ »
- « چند ماهى هستش که ديگه با کسى خارج از مباحث رسمى حرف نميزنه »
- « شايد مال نوشتن کتاب خاطرات باشه »
- « بعيد هم نيست. توى جلسات هيات دولت هم گاهى تو باغ نيست و داره يک چيز هايى نت برميداره »
- « عجب گرفتارى شديم ها، آخه الان هم وقت نوشتن کتابه؟ »
- « من فکر کنم که ايشون دوباره در دقيقه نود تصميمش رو عوض کنه »
- « يعنى چى؟ »
- « يعنى بگه خاطرات بى خاطرات. خلاص. ناگفته ماگفته کيلو چنده؟ »
- « من ميگم چطوره ما هم يک چيزى بنويسيم؟! »
-‌ « قربون دستت اون قندون رو بده ، فعلا چاى سرد نشه »

اپيزود چهارم:
بازارچه کتاب روبروى دانشگاه:

ـ « آقا کتاب خاطرات خاتمى رو ميخواستم »
- « منصور، يک جلد خاطرات بده خدمت آقا »
- « دست شما درد نکنه، ولى چرا صفحاتش اکثرا سفيده؟ چاپش مشکل داشته؟ »
- « نه عزيز جان شما مثل اينکه تو باغ نيستى، اونجاهايى که سفيده بعضى هاش «سکوت معنى دار» هستش، بعضى هاش هم «ناگفته ها» است »
- « آقا مارو گرفتى؟ »
- « نه به جان شما. خاطرات فرح هم دارم بدم خدمتتون؟ »

اپيزورد پنجم و آخر:
مرکز گفتگوى تمدنها

- « آقايان بياييد با هم گفتگو کنيم. من يک چند تا ناگفته دارم »
- « بق بقو … بق بقو »
- « ميو … ميو … پيفف … پيييفف »



استراتژى مرتبط :
« زودتر کتاب را بنويسيد ، تا مسجد جامعى هست مجوز بگيرد! »
شعار مرتبط :
« خدايا خدايا تا انقلاب مهدى از ناگفته خاتمى محافظت بفرما. »

 
| Permalink |

Sunday, April 18, 2004



خشونت متقابل
_______________________
خردورز


كورش علياني در وبلاگش مطلبي درباره گروههاي فلسطيني و تفاوت عملكردشان قرار داده است و عنوان كرده كه همه آنها به اهداف غير نظامي حمله نمي كنند. نوشتار زير در پرسش از آن مطلب مي باشد:
كدام يك از گروههاي مبارز فلسطيني، حمله به اهداف غير نظامي را در دستور كار خود قرار نداده است؟ آقاي علياني از روش كار حزب اله لبنان نام مي برد و مي گويد بعضي گروههاي فلسطيني نزديك به آن. آقاي علياني كه به خوبي از اسامي گروههاي مختلف فلسطيني آگاهي دارد چرا در هنگام مثال زدن تنها از يك گروه لبناني! اسم مي آورد؟ حزب اله لبنان به عنوان يك تشكيلات تقريبا رسمي كه در خارج از اسرائيل مستقر است و هدف عمده اش مبارزه براي بيرون راندن اشغالگران از مرز لبنان است، طبعا در مزر به صورت عمده با نظاميان طرف است و نه غير نظاميان. اما از ميان گروههاي مبارز مختلف عليه اسرائيل، مي توان گفت حزب اله لبنان و حماس نزديك ترين گروهها به جمهوري اسلامي محسوب مي شوند. با روش برخورد جمهوري اسلامي كه به طور رسمي و به صورت متعمدانه فرقي بين حمله به اهداف غير نظامي در اسرائيل و يا حمله به نظاميان قائل نيست و يك بچه چهار ساله اسرائيلي يا عرب اسرائيلي را هم صهيونيست مي نامد و بمب گذار را شهيد خطاب مي كند مي توان پي برد كه گروههاي حمايت شونده و نزديك كه متاسي از پدر معنويشان مي باشند، يدري كه طبعا ملاحظات فرزندش را هم درنظر مي گيرد، از اين در هم و بر هم كردن ها منتفع مي گردند يعني اگر خود مسبب اين گونه عمليات ها نباشند، خط خود را هم از آن جدا نكرده و احتمالا در پنهان از آن ابراز خشنودي هم مي كنند. تاآنجا كه من خبر دارم تنها حكومت خود گردان است كه رسما اين گونه عمليات ها را تقبيح و محكوم مي كند. و باز تا آنجا كه من مي دانم حماس حداقل يك بار مسووليت يك حمله انتحاري عليه هدفي غير نظامي را به عهده گرفته ولي خوب بيش از او جهاد اسلامي در اين خشونت ورزي پيشتاز است. شايد هم اين گونه نشان مي دهد. كاش كورش خان براي ما توضيح بيشتري از گروههاي درستكار تر فلسطيني بدهند.

 
| Permalink |


«ذکر جميل سعدى»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

« اول ارديبهشت ماه جلالى/ بلبل گوينده بر منابر قضبان »
« برگل سرخ از نم اوفتاده لآلى/ همچو عرق بر عذار شاهد غضبان »

اول ارديبهشت روز سعدى، صلح دوست ترين حکيم و استاد شعر و نثر و ادب فارسى است.
باشد که دمى دور از اين دنياى سياه و آلوده و وحشى سرى به دنياى زيبا و سرسبز و لطيف حکمت سعدى زنيم:

« اگر ز باغ رعيت ملك خورد سيبى/ برآورند غلامان او درخت از بيخ »
« به پنج بيضه كه سلطان ستم روا دارد / زنند لشكريانش هزار مرغ به سيخ »

« آهنى را كه موريانه بخورد / نتوان برد از او به صيقل زنگ »
« به سيه دل چه سود خواندن وعظ / نرود ميخ آهنين بر سنگ »

« يكى يهود و مسلمان نزاع مى كردند / چنانكه خنده گرفت از حديث ايشانم »
« به طيره گفت مسلمان : گرين قباله من / درست نيست خدايا يهود ميرانم »
« يهود گفت : به تورات مى خورم سوگند / وگر خلاف كنم ، همچو تو مسلمانم »

« به آنچه مى گذرد دل منه كه دجله بسى / پس از خليفه بخواهد گذشت در بغداد »
« گرت ز دست برآيد، چو نخل باش كريم / ورت ز دست نيايد، چو سرو باش آزاد »

« منشين ترش از گردش ايام كه صبر / تلخ است وليكن بر شيرين دارد »

« به سرو گفت کسى ميوه اى نمى آرى / جواب داد که آزادگان تهيدست ‌اند »

 
| Permalink |

Saturday, April 17, 2004


با ولايت فقيه چه كنيم؟ (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

لازم است قبل از اين كه وارد قسمت دوم بحث بشوم روي چند نكته تاكيد كنم:
- ولايت فقيه يك معضل است. نمي‏توان بي‎خيال آن شد يا آن را نديد. هدف اصلي اين نوشتار پيدا كردن يك راه‎حل عمل‎گرايانه براي اين معضل است كه آن هم جز با مشاركت دوستان ممكن نيست حاصل بشود.
- ولايت فقيه سرچشمه‎ي تمام مشكلات مملكت نيست. معضلات زيادي داريم كه برخي از آن‎ها اگر مهم‎تر از ولايت فقيه نباشند در همان درجه‏ي اهميت قرار دارند و از آن جمله است قانون گريزي كه حسام عزيز به آن اشاره كرده بود.
- اميد داشتن به مجامع بين‎المللي در نفس خود چيز بدي نيست اما من يكي كه معتقدم اين امام‎زاده شفا نمي‎دهد. كساني كه بر صندلي‎هاي رياست‏جمهوري و نخست‎وزيري و وزارت دنيا تكيه زده‎اند عمدتا در فكر منافع خود و كشور خود هستند و به بشريت و حقوق بشر - آن هم در كشوري مثل ايران كه در نظر مردم دنيا مهد تروريسم و خشونت‏گرايي است - فكر نمي‎كنند. البته استفاده‎ي ابزاري مي‎كنند و ما در همين حد هم اگر بتوانيم سوار امواجي شويم كه گاهي اوقات به راه مي‎اندازند كار پسنديده‎اي انجام داده‎ايم ولي بسيار بعيد مي‎دانم كه مجامع بين‎المللي ايران را وادار به برگزاري يك رفراندم كنند. حتما خير داريد كه در آخرين جلسه‎ي كميسيون حقوق بشر هيچ كشوري حاضر نشده پيش‎نويس قطع‎نامه‎اي عليه ايران را مطرح كند. اين مجامع همين كه لطف كنند و ما را درگير يك جنگ ويرانگر ديگر – كه اين يكي ديگر داروندارمان را به باد مي‎دهد و پنجاه سال به عقبمان برمي‎گرداند – نكنند ما دستشان را هم مي‎بوسيم. در حال حاضر مجامع جهاني تحت نفوذ شديد آمريكايي‏هاست و البته آمريكا هم در اختيار تيم تندروان بدون مرز است. مطمئن باشيد اين‏ها به چيزي كم‎تر از جنگ راضي نمي‎شوند مگر اين كه انتخابات حالي از آقايان بگيرد – كه اين طور پيش‎بيني نمي‎كنم – و اگر هم در انتخابات بازنده شوند باز هم خيلي خوش‎بين نيستم. هر چند كه اگر بشود كاري كرد كه رفراندمي واقعي در ايران برگزار شود من هم جزء حمايت‏كنندگان خواهم بود.
هر وقت پارساي عزيز دست به قلم مي‏شود حواسم را خوب جمع مي‎كنم. چون استدلالاتش انصافا دقيق است و آدم مشكل مي‏تواند به همه‎ي پرسش‎هايش پاسخ دهد. اما من هم سعي مي‎كنم در حد بضاعت ناچيز خودم – كه معترفم انگشت كوچيكه‎ي دوستان هم نمي‏شوم – پاسخ بدهم.
سؤالاتي كه پارسا مطرح مي‎كند مسايلي است كه خيلي جاي كار دارد. راستش را بخواهيد پاسخ به برخي از اين پرسش‎ها درگيري خود من است و رك بگويم هنوز جوابي براي برخي از آن‎ها نيافته‎ام. اما نكته‎اي كه نبايد فراموش شود اين است كه نمي‎توان نظري را به صرف اين كه هنوز براي برخي سؤالات پاسخ ندارد رد كرد. بسياري از پيش‏رفت‏هاي علمي هم در همين فضا رشد مي‎كنند و طبيعي است در ابتدا به نظر ضعيف برسند.
من معمولا دوست ندارم سؤال را با سؤال پاسخ دهم اما بسياري از اين سؤالات براي آلترناتيو – كه همان حذف ولايت فقيه است- هم برقرار است. به عنوان چند نمونه مي‎توان به موارد زير اشاره كرد:
- خاستگاه اجتماعي يك حكومت سكولار در ايران كجاست؟
- چه استراتژي براي حذف ولايت فقيه وجود دارد؟
- نخبگان سياسي پي‎گير بحث حذف ولايت فقيه و يا همان نيروهاي چانه‏زن از بالا چه كساني هستند؟
من سعي كرده‎ام با يك معضل برخورد عمل‎گرايانه‎اي داشته باشم. دوستاني كه مرا مي‏شناسند نيك مي‎دانند كه اين برخورد را در بسياري از امور روزمره هم دارم. حرف من اين است كه به جاي اين كه هويت ولايت فقيه را زير سؤال ببريم ناصح و ناقد ولايت فقيه باشيم. اپوزيسيون ايراني خارج كشور اگر امروز كار عمده‎اي نمي‎تواند بكند شايد يكي از دلايلش اين است كه انگار نمي‎خواهد بپذيرد كه انقلابي در ايران شده و 99 درصد مردم به جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن راي مثبت داده‎اند. اينان در هر لحظه همه چيز را مي‎خواهند نفي كنند. از ولايت فقيه گرفته تا خاتمي و هر كه را كه به قول ايشان براي رژيم كار مي‎كند. مگر همين نظر نيست كه ناراحت است چرا خاتمي در اين شش سال باعث شده عمر جمهوري اسلامي بيش‎تر شود و اعتباري براي ايران كسب شود و فكر نمي‎كند كه اين اعتبار بيش از اين كه به ولي فقيه برسد اين ملت ايران است كه از آن متنفع مي‎شود. آيا كار فردي مثل بهنود كه حتي آن طرف آب هم هنوز دم از مدارا و ميانه‏روي مي‏زند احتمال نتيجه‎گيري‎اش بيش‎تر نيست؟ طرف‎داران حذف ولايت فقيه در برابر جمهوري اسلامي چه آلترناتيوي را مطرح مي‎كنند؟ با اين فرهنگ و مردم اصلا به چه آلترناتيوي مي‎شود فكر كرد؟ گزينه‎هايي را كه پيش رو داريم اگر دوباره جمهوري اسلامي نباشد يا آنارشي خواهد بود - مثل عراق -، يا ديكتاتوري ارتش – از نوع تركيه - ، يا حكومتي مثل سوريه. البته هر يك از اين موارد ممكن است برتري‏هايي بر نظام فعلي داشته باشد و يا گزينه‎هاي ديگري ممكن است مطرح شود اما هيچ يك از اين گزينه‎ها يك دموكراسي سكولار از آن نوع كه در بسياري از ممالك اروپايي داريم نخواهد بود. حكومتي كه ما داريم بر فرهنگ سنتي‎ ما بنا نهاده شده و در شخص ولي فقيه تجسم پيدا مي‎كند كه به قول دوستان سايه‎ي خدا بر زمين است انگار و بخشي از توده‎ها نمي‎توانند مملكت را بدون آن تصور كنند پس اگر در حركات تند حذف شود به شكل ديگري خود را نشان خواهد داد. اين ماجرا فرق بين تاج و عمامه و كلاه نظامي و يا هر كلاه ديگري است. من هم مثل شما با تمام اين كلاه‎ها و آن آدمي كه بخواهد زير آن كلاه بر ما حكم براند مخالفم اما فكر مي‎كنم اين كلاه در فرهنگ ما جا افتاده و تا از اين فرهنگ بيرون نرفته سعي در برداشتن آن هزينه‎ي زيادي دارد و در نهايت با كلاه ديگري عوض خواهد شد. بنابراين مثل شما اگر روزنه‎ي اميدي پيدا شود كه اين كلاه را برداريم من هم هم‎راهي مي‎كنم اما فكر مي‎كنم برنامه‎ريزي و استراتژي دادن براي حذف ولايت فقيه به قول يكي از دوستان فقط بر پايه‎ي حركات پوپوليستي ممكن است و نتيجه‎اي ندارد، اما گمان مي‎كنم حتي در رده‎هاي بالاي اين نظام به تدريج كساني يافت بشوند كه با پروژه‎ي تحديد موافق باشند. و اگر روشن‎فكران در اين زمينه سرمايه‎گذاري كنند شايد در درازمدت پايگاهي در دل جناح راست پديد آيد كه در خدمت اجراي اين نظريه برآيد. اگر بتوان بخش ميانه‏رو راست را به تدريج با خود هم‎آهنگ كرد مي‎شود از شكافي كه بين اينان و راست افراطي به وجود مي‎آيد (كه سرآغاز آن مجلس هفتم و انتخابات رياست جمهوري خواهد بود) استفاده كرد و بخشي از قدرت حاكمه را در جهت پروژه‎ي تحديد فعال كرد. فراموش نكنيم كه در اين شش سال بعد از دوم خرداد در داخل حكومت ضدولايت فقيه ترين افراد، راستي‎ها بوده‎اند و بيش از همه از ره‎بر نافرماني كرده‎اند و اين مساله‎اي است كه در آينده و در دعواهايي كه بين ميانه‎روها و تندروها پيش خواهد آمد تكرار خواهد شد. البته اين جملات در حكم استراتژي و راه‎كار نيست و جاي كار بسيار دارد.
صحبت از حذف ولايت فقيه در واقع صحبت از حذف اسلام از حكومت است و من فكر مي‎كنم اسلام نه به عنوان يك دين و بلكه به عنوان آن‎چه در سنت ما وارد شده آن قدر قوي هست كه صحبت از حذف آن غير واقع بيني است. صحبت از سكولاريسم در مقابل حكومت فعلي واقعيات فرهنگي جامعه‏ي ايران را ناديده مي‎گيرد و همين هم مايه‎ي شكست اين نظريه است. باز هم تاكيد مي‏كنم كه خود طرف‎دار اين نوع حكومت سكولارم اما به دلايل عمل‎گرايانه فكر مي‎كنم بايد جاي ديگري سرمايه‎گزاري كرد. من هم با مشكل بودن پروژه‎ي تحديد موافقم ولي فكر مي‏كنم آلترناتيو آن چندين برابر مشكل‎تر است. البته در نهايت هدف پروژه‎ي تحديد هم يك حكومت سكولار است و اسلام مينيمال كه چه عرض كنم، هيچ قرائتي از اسلام در آن جايي ندارد اما اين وضع فقط در دراز مدت مي‎تواند اتفاق بيافتد. مثل همان مفهومي از سلطنت كه در انگلستان داريم و در شكل وطني‎اش آن چه مصدق از شاه مي‎خواست.
خاستگاه اجتماعي پروژه‎ي تحديد تك تك مردمي است كه در زبان ولايت فقيه را دشنام مي‎گويند و در دل با او هم‎راهند و در خانواده، خود يك ولي فقيه هستند. كسي كه مي‎خواهد ولايت فقيه را حذف كند در واقع مي‎خواهد اكثريت جامعه را حذف كند. من فكر مي‎كنم بايد به سنت شكني روي آورد. بايد به مردم فهماند كه حق ندارند بگويند:“ حرف همين است كه من مي‏گويم.“ وقتي اين كار را با مردم كردي در واقع داري ولايت فقيه را تحديد مي‎كني. اگر بشود فرهنگ مردم را عوض كرد و اگر همه‎ي مردم، ديكتاتور درونشان را به قانون پاي‎بند كنند از ولي فقيه كه هيچ حتي از جنتي هم ديگر كاري برنمي‎آيد!
در اين نوشتار نظري مطرح شد كه به قول دوستان هم در عرصه‎ي نظر وهم در عرصه‎ي عمل ابهام‎هاي زيادي دارد كه من طبيعتا توانايي پاسخ به آن‏ها را حتي در درازمدت ندارم. اميدوارم اين فكر در ميان انديشمنداني كه از من بضاعت علمي بيش‎تري دارند طرف‎داراني داشته باشد كه در پاسخ به سؤالات بكوشند و راه‎كار بدهند. من خود نيز مي‎كوشم تا چنين كنم. شايد اگر در مقاله‎ي بعدي چند راه‎كار ارائه شود برخي از نظرات در اين مورد تلطيف شود.
نكته‏ي آخر هم اين كه من اتفاقا قصد بيرون كردن رقبا و نظرات مخالف را از ميدان ندارم. من دوست دارم حتي نظر قدرتمند رقيبي پيدا شود كه نه تنها مرا از ميدان بيرون كند بلكه خود به ميدان بيايد و راه‎كار ارائه كند. دغدغه‏ي من پاسخ به اين سؤال است: “چه بايد كرد؟“ و پاسخ خوب را از هر كسي كه باشد با كمال ميل مي‎پذيرم. ضمنا جمله‎ي آخرم در مورد عصبانيت برخي خوانندگان را براي اين كه خداي ناكرده باعث سوء تفاهم نشود و به اصل بحث لطمه نزند پس مي‎گيرم.

لينك به قسمت اول بحث
لينك به پاسخ پارسا


 
| Permalink |


رده بندی دانشگاههای جهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

دوستی دیروز این لینک را که رده بندی 500 دانشگاه برتر جهان در سال 2003 است را برایم فرستاد. دانشگاه هاروارد در این رده بندی در جای اول ٬ دانشگاه استنفورد در رده دوم و کمبریج در رده پنجم قرار دارند. روش انتخابی برای این رده بندی که در چین انجام شده روش خاصی است: 5 شاخص در نظر گرفته شده که عبارتند از:
1) تعداد برندگان جوایز نوبل در فیزیک شیمی علوم پزشکی و اقتصاد
2) محققین در 21 زیرشاخه که به مقالات آنها بیشترین استناد شده (cite)
3) تعداد مقالات منتشر شده در مجلات Nature و Science
4) تعداد مقالات منتشر شده در Science Citation Index و Social Science Citation Index
5) کارآیی آکادمیک در هر دانشکده....
متاسفانه حتی یک دانشگاه از ایران هم در این رده بندی نیست...حتی در بین صد دانشگاه برتر آسیا هم هیچ دانشگاه ایرانی دیده نمی شود... دوستانی که علاقه مند هستند حتما سری به این سایت بزنند و حتما نگاهی هم به 100 دانشگاه برتر آسیا بیندازید!

 
| Permalink |

Friday, April 16, 2004


اميدوارى در روزهاى تاريك
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

کلمات زير جملات ابتدايى تز دکتراى دکتر Dovrolis است که در سال 2000 نوشته شده است. نکته اى جالب در مورد روزهاى تاريک در آن به چشم مى خورد. براى ما نيز که در آرزوى نور به سر مى بريم، شايد اين حديث خود ما باشد. نااميد نبايد بود. تلاش بايد کرد.
« پنج سالى که روى تز کار مى کردم حقيقتا مثل يک سفر جالب بود. سفرى دشخوار از ميان تجربه هايى که هيچ جاى ديگر يافت نمى شود. وقتى به گذشته نگاه مى کنم روزهاى هيجان انگيز مکاشفه را مى بينم، شب هايى را به خاطر مى آورم که تا صبح نمى خفتم و سخت کار مى کردم و لحظاتى را که وجودم پر از رضايت مى شد و آن وقتى بود که موفق به تکميل کارى مى شدم. هم چنين روزهاى نااميدى و سرخوردگى را به ياد مى آورم. روزهايى که نمى توانستم مساله اى را که با آن دسته پنجه نرم مى کردم از پا درآورم و يا موانع گوناگونى را در مسير پيش رو مشاهده مى کردم. حالا که فکر مى کنم، آن روزهاى تاريک برايم ارزشمندتر به نظر مى رسد چون در آن هنگام بود که به ضعف و اشتباهات خود پى مى بردم ....»


 
| Permalink |


تاملى در پروژه تحديد ولايت فقيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

اشاره :دوستمان آقاى رحيم مخکوک مطلبى تحت عنوان «با ولايت فقيه چه کنيم؟» نوشته است. اين نوشتار در حد بضاعت نويسنده و با توجه به محدوديت هاى کار وبلاگ نويسى پاسخى تلگرافى است به ايشان.

الف) ولايت فقيه مبانى تئوريک قوى دارد (‌به درستي يا نادرستى آن کارى ندارم). مبناى اصلى ولايت فقيه از دل اسلام ماکزيمال بيرون آمده و معتقد است که اسلام براى گهواره تا گور انسان برنامه دارد. هدف پيامبر تاسيس حکومت اسلامى بوده و بدون برقرارى حکومت اسلامى حدود الهى و عدالت برقرار نميگردد. امر به معروف و نهى از منکر فريضه اى است که به شدت سياسى - اجتماعى است و اسلام ماکزيمال نظام ارزشى مستقل براى خود قائل است. اينها را نميتوان ناديده گرفت و حکم به محدود شدن ولايت فقيه داد. مبانى ولايت فقيه محدود که با تسامح آن را ولايت مشروط ميناميم چيست؟ پلتفرم دينى آن کدام است؟ اگر پاسخ، اسلام مينيمال است، اين قرائت از اسلام تا کجا ميخواهد در حوزه هاى عمومى و خصوصى حاضر و ناظر باشد؟ اينها همه سوالاتى است که اصلاح طلبان معتقد به ولايت مشروطه آنها را بى پاسخ گذاشته اند.

ب) ولايت مشروطه قرار است چه نقشى در نظام حقوقى و سياسى ايفا کند. آيا قرار است عامل مشروعيت (‌به معنى حقانيت)‌باشد؟ آيا قرار است بحران کار آمدى را حل کند؟ آيا عامل وحدت ملى است؟ بالاخره براى ولايت تحديد شده چه نقشى ميتوان قائل شد. فلسفه سياسى ولايت مشروطه کجا است تا آن را مطالعه کنيم؟

ج) خاستگاه اجتماعى پروژه تحديد ولايت کجا است؟ اسلام مينيمال کدام پايگاه طبقاتى و اجتماعى را به عنوان نماينده خود معرفى مى کند؟ در دعواى عينى سنت و مدرنيته و در اين چکاچک شمشير، جايگاه هواداران اين پروژه کجا است؟

د) استراتژى رسيدن به چنين هدف يا برنامه چنين پروژه اى چيست؟ آيا قرار است با دموکراسى يا روش هاى دموکراتيک از اسلام ماکزيمال به اسلام مينيمال و از ولايت مطلقه فقيه به ولايت مشروطه فقيه برسيم؟ آيا اين کار عملى است؟

ه) نيروى پيگير موجود در ساختار قدرت و نخبگان سياسى يا همان به اصطلاح نيروهاى «چانه زن از بالا» کجا هستند؟

نتيجه : محدود شدن ولايت فقيه پروژه عقيم و سقيمى است که هم در عرصه نظر و هم در عمل ابهامات و مشکلات زيادى دارد و بسادگى قابل پياده سازى نيست. البته ميتوان ميانه رو هم ماند ولى با پروژه محدود کردن ولايت فقيه از اين جنبه مخالف (‌و نه دشمن) بود. اگر نشود که دريا را با يک کاسه ماست دوغ کرد به طريق اولى آن را هم نميتوان به تدريج و طى يک پروسه هفتاد ساله تبديل به دوغ نمود (‌حتى اگر اين دوغ با تسامح آبکى باشد!). نکته جنبى اينکه همانطور که خشونت گاهى متفاوت از عصبيت است، (‌مى توان آرام و متين بود ولى خشونت ورزيد)، ميانه روى هم گاهى متفاوت از اصلاح طلبى است، مثلا مى توان اصلاح طلب هم بود و به ديگران بر چسب تند روى هم زد و نظر و عقيده رقيب را از ميدان به در کرد. اين خود نوعى تندروى است.

 
| Permalink |

Thursday, April 15, 2004


با ولايت فقيه چه كنيم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

سؤال كوتاه است و از ديد بسياري بدون ذره‎اي تامل جواب آن روشن است. ما ولايت فقيه را نمي‎خواهيم!
اين نخواستن از جنس نخواستن يك بچه نيست كه سر سفره به مادرش مي‎گويد اين غذا را دوست ندارد و مادر برايش غذاي ديگري درست مي‎كند. نيز از جنس نپسنديدن كت و شلوار به هنگام خريد هم نيست كه بحث سر جنس و شكل و رنگ و مدل آن باشد و با تعويض كت‎ و شلوار درست شود.
اين نخواستن مثل اين است كه يك ايراني كه البته هيچ اختياري هم به هنگام تولد نداشته ناراحت باشد كه چرا در ايران زاده شده و اين مليت را نخواهد. نخواستنى كه البته حق اوست و اما كسي هم از او نپرسيده كه چنين مي‎خواهد يا نه و حالا هم كاري‎اش نمي‎تواند بكند و تا آخر عمر به ريشش آويزان است. اين مقام از دل فرهنگ ديکتاتور پرور ما بيرون آمده است.
حالا سؤال را يك بار ديگر تكرار مي‎كنم:
با ولايت فقيه چه كنيم؟
بگذاريد يك بار هم كه شده فارغ از عجله و بغض به اين مساله كه من دوست دارم آن را معضل بنامم در آرامش و نه در عصبانيت فكر كنيم و ببينيم مي‎شود برايش راه حلي پيدا كرد يا نه؟
اول راه حل‎هاي موجود را بررسي مي‏كنيم:
1) برگزاري يك رفراندم در رد و يا قبول اصولي از قانون اساسي كه به ولايت فقيه مربوط مي‎شود و حذف اين مقام از مديريت كشور.
2) هر جا مي‎رويم شعار مرگ بر ولايت فقيه سر دهيم و آن قدر در و ديوار را از اين شعار پر كنيم و تبليغ كنيم كه ولي فقيه خودش از اين مقام استعفا كند و مقدمات حذف آن از قانون اساسي را فراهم كند.
3) ....
بگذريم. اين راه‎ها به نظر آن قدر سطحي مي‏رسد كه شكل اين نوشته را تا حدودي به طنز شبيه كرده و خنده‎دار است. فكر مي‏كنم بايد قبول كنيم كه اين مقام به ريشمان بند است و به اين راحتي‏ها هم نمي‎شود كاري‎اش كرد. البته اين با اين فرض است كه ما حركات خشونت‎آميز و توده‎اي (پوپوليستي) را نمي‎پسنديم و بنا بر تغييرات تدريجي و انجام اصلاحات و نه انقلاب داريم.
در اين تغييرات تدريجي دو هدف عمده مي‎شود در نظر گرفت. اول حذف كامل ولايت فقيه و دوم محدود كردن آن. صرف‎نظر از اين كه كدام گزينه قابل اجراتر و مطلوب‎تر است، من فكر مي‏كنم همه متفق‎القول باشيم كه هر يك از اين دو مي‎تواند يك هدف خوب باشد. اما من از ميان اين دو، دومي را انتخاب مي‎كنم. چرا كه هدف اول با حركات غيرخشونت‎آميز به مراتب دست‎نيافتني مي‏رسد. به راحتي مي‏توان متصور بود كه عده‏اي كه واقعا به اين اصل معتقدند و هم عده‏اي كه منافع خود را در آن مي‎بينند به اين راحتي‏ها در مقابل حذف اين مقام كوتاه نخواهند آمد و خون و خون‎ريزي مي‎شود و معلوم هم نيست نتيجه بدهد. تند و تيز كه بخواهي نتيجه بگيري، طرف مقابل هم تند و تيز برخورد مي‎كند و سركوب مي‏كند. كما اين كه حركات اين چنيني در اين چند سال داشته‎ايم و آقايان صراحتا اعلام كرده‎اند كه از راه انداختن حمام خون ابايي ندارند. بنابراين من در مورد هدف اول مي‎گويم: نميشه! ولي اگه بشه، چي ميشه! بالفرض هم که اين حرکات به نتيجه برسد با توجه به اين که ولايت فقيه ستون اصلى قانون اساسى فعلى است حذف آن باعث فرو ريختن تمامى ساختارهاى فعلى مى شود و اين به معنى يک انقلاب ديگر است که اصلا نتيجه اش معلوم نيست به تر از انقلاب سال ۵۷ باشد.
هدف دوم كه همان محدود كردن ولايت فقيه است چند فايده دارد. اول اين كه در چارچوب قانون مي‏توان براي آن راه‎هايي يافت كه شايد با صدمات كم‏تري بتواند تبليغ شود. دوم اين كه عقلاي جناح راست نيز احتمال دارد با اين نظر هم داستان شوند و به اين ترتيب ضمن اين كه عده‎اي از مخالفان به موافق تبديل مي‏شوند احتمال موفقيت آن هم افزايش مي‎يابد. سوم اين كه نيازي به تغييرات بنيادين نيست كه واكنش شديدي به هم‎راه داشته باشد. چهارم اين كه نمونه‎هاي موفقي از اين استراتژي در تاريخ كشورهاي جهان يافت مي‎شود و از آن جمله مي‎توان به انگليس و اسپانيا اشاره كرد كه حكومت پادشاهي دارند و در ضمن دموكراسي هم ايجاد كرده‎اند. به عبارت ديگر بايد بپذيريم كه مقام ولايت فقيه با دموكراسي ذاتا مشكلي ندارد و اگر بتوانيم آن را محدود كنيم ممكن است به هدف مطلوب دست يابيم و در كنار آن از حركات تند و خشن كه نهادينه شدن آن‏ها جاي سؤال بسياري دارد جلوگيري كنيم.
به گمانم دو گروه همين الان به شدت از من و اين نوشته عصباني‎اند. راست‎هاي تندرو و چپ‏هاي تندرو. من اينان را به دست برداشتن از تندروي دعوت مي‎كنم و از راست‏هاي ميانه‎رو خواهش مي‎كنم به چپ‏هاي ميانه‎رو بپيوندند. چه به‎تر كه به جاي اين كه دو جبهه‎ي چپ و راست وجود داشته باشد دو جبهه‎ي تندروها و ميانه‎روها وجود داشته باشد. فكر مي‎كنم در چنين آرايشي از نيروها ميانه‎روها شانس بيش‎تري دارند چرا كه زمان تندروها را به ميانه‎رو تبديل مي‎كند.
منتظر نقدهاى خردمندانه ى عزيزان از هر جناح کند و تند و چپ و راست هستيم.


 
| Permalink |


و اما (من فکر ميکنم) حکايت بود زين قرار
______________________
حسن راهجو



۱. دشمن شناس در پست ديروز به اين نتيجه رسيد که از امامزاده اصول گرايان افراطى هيچ معجزه اى به نام اصلاحات بر نمياد … . هنوز جوهر مرقومه مبارک ايشان خشک نشده بود که شاهد ديگرى از واشنگتن رسيد، آريل شارون در سفر آمريکا موفق شد از ضعف شديد کابينه بوش و حماقت شخصى او استفاده کند (شخصا فکر مى‌کنم که مشغوليت سنگين مشاوران جرج بوش در مقابل کميته تحقيق ۱۱ سپتامبر براى فلسطينيان گران تمام شد) و اميدهايى که در سال ۱۳۷۴ (با موافقت نامه اسلو) براى صلح در خاورميانه ايجاد شده بود، به ياس تبديل کند. جرج بوش با اين حمايت کامل حتى حزب ليکود اسراييل را هم غافلگير کرد. هم اکنون شارون با چراغ سبز کاخ سفيد موافقت نامه اسلو و در واقع تمام تلاشهاى دهه نود دولت‌هاى ليبرال آمريکا، اسراييل و فلسطين را دفن مى‌کند و طرح صلح خودش را (به سبک آمريکايى اسمش را مى‌گذاريم زندان بزرگ) به کرسى بنشاند. اين موفقيت را به برادران ارزشيمان در اقصى نقاط عالم تبريک مى‌گوييم.

۲. پر بيننده‌ترين سايت فارسى جهان و کهکشان ( درست حدس زديد! منظورم سايت بازتاب است) کم کم پرچم زرد را پايين مى‌کشد و پرچم سياه را بالا مى‌برد و ارزش پرت و پلاهايى که تحت نام پر طمطراق خط سوم (که همان خط اول است ولى سومش) بخوردمان مى‌دهد را نشان مى‌دهد.

۳. در مورد عراق: به نظر مى‌رسد که دوستان به اين نتيجه رسيده اند که روشى که در دهه هشتاد ميلادى در لبنان استفاده شد را دوباره در عراق آزمايش کنند. خطر اين قمار بسيار زياد است خصوصا که اسبى که روى آن داريم شرط مى‌بنديم (مقتدا صدر و جيش المهدى) بر عکس حزب‌الله، کاملا ضد ايرانى است.بنده بر عکس متفکران کبير بازتاب، فکر مى‌کنم حتى در صورت برنده شدن اين اسب هم به ما چيزى نمى‌رسد.

 
| Permalink |


یک جوان 19 ساله اسراییلی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


چند روز پیش در ایستگاه اتوبوس منتظر بودم که پسر جوانی ساعت از من پرسید. همین سوال باعث شروع صحبت شد؛ چون مسیرمان یکی بود در طی مسیر صحبت ادامه پیدا کرد... مطابق معمول اولین سوال هر کداممان این بود که کجایی هستی... او ۱۹ ساله و اهل اسراییل بود. وقتی فهمید من ایرانی هستم با اشتیاق شروع به گفتن از ایران کرد؛ از اطلاعات و علاقه ای که به ایران داشت ... از تخت جمشید (پرسپولیس) گفت تا رییس جمهور خاتمی؛ از علی (ع) و ذوالفقار (که او از او با نام بزرگترين شواليه عرب نام برد) تا انقلاب ایران و رفتن شاه؛ از زرتشت و اهورا مزدا گفت و از مولانا...حتی از نتایج و وقایع بعد از انتخابات اخیر از من پرسید. بی تعارف میتوانم بگویم اطلاعاتش در مورد تاریخ ما خیلی بیشتر از بعضی جوانان هموطن خودمان بود! وقتي صحبت به ترور شيخ احمد ياسين رسيد؛ گفت که شارون ديوانه است... او و بعضي از اعراب نميخواهند آرامش به خاور ميانه برگردد. البته بگذریم از اطلاعاتی که از سابقه جنگ اعراب و اسراییل داشت.... واقعا تحت تاثیر مطالعه و اطلاعاتش قرار گرفتم... می گفت: خیلی دوست دارم که روزی ایران را که از قدیمیترین تمدن های بشری است را ببینم!
بعد از صحبت با او فکر کردم «از کودکی هميشه در کتاب ها يا روزنامه ها مردم اسراييل مردمي که خوشی زده زير دلشون و برای تفريح مسلمانها رو مي کشند معرفی مي شوند»* و در کتابهای درسی نامه ای از کودک فلسطينی که خانه و وطن ندارد نقل می شود. ولی هیچوقت سعی در ارايه حقايق نمي شود. البته هدف من به هيچ وجه انکار ظلمی که به فلسطینی ها می شود یا تحلیل شرایط اسراییل و فلسطین نیست ولی فکر کرده اید همانقدر که ترور یک انسان غیر مسلح با هلیکوپتر نکوهیده و کثیف است؛ عملیات شهادت طلبانه (به قول سیمای لاریجانی) علیه مردم عادی اسراییل هم ناجوانمردانه و کثیف است و کسانی که کشته میشوند همین شهروندان عادی هستند که مثل من و شما می خواهند زندگی کنند! البته هدفم از این سطور تکرار مباحثی که پارسا و حسن قبلا آنرا تحلیل کرده اند نبود؛ خواستم دوستان را در آنچه دیدم شریک کنم.
* از وبلاگ بانو ـ خاطره ای دیگر.
لینک بعد التحریر: حمایت بوش از طرح شارون.

 
| Permalink |

Wednesday, April 14, 2004



سخن امروز

چهارشنبه 26 فروردین 1383 ________________________________________

مالکوم ایکس

شما نمی توانید آزادی و صلح را از یکدیگر تفکیک کنید زیرا کسی نمی تواند در صلح بسر ببرد مگر آنکه آزاد باشد.

 
| Permalink |


جشنواره شهيد بهشتى و جشنواره هاى ديگر
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

با انتخاب قاضى مرتضوى به عنوان مدير نمونه کشور در جشنواره شهيد بهشتى، قلوب اصولگرايان آبادگر از شادى لبريز و بعض قسمت هاى هشتاد و پنج درصد بقيه آحاد ملت دچار قبض و بسط غير تئوريک گرديد. گويى که «جسم سخت» به جايى برخورد کرده باشد.

شما که بهتر ميدانيد ما با اين اقدامات جشنواره اى عميقا موافقيم و اصولا نميدانيم که چرا همه مثل ما شوخيشان گرفته. در همين راستا جوايز و جشنواره هاى زير پيش بينى ميگردد (‌تا باشه از اين جايزه ها باشه!) :

جايزه جشنواره جانى دپ به مهندس اسحاق جهانگيرى بابت خوش تيپ ترين مدير سال (‌لوح تقدير به دکتر على لاريجانى)
جايزه جشنواره گاليله به آيت الله امامى کاشانى به عنوان تيز بين ترين مدير سال
جايزه جشنواره آرنولد به دکتر غلومعلى حداد عادل به عنوان خوش هيکل ترين مدير نظام
جايزه جشنواره بنان به آيت الله جنتى به عنوان خوش صداترين مدير نظام (‌لوح تقدير به حجت الاسلام کروبى)
جايزه جشنواره آشخ حسين انصاريان به دکتر الاسلام حسن فريدون روحانى به عنوان روضه خوان ترين مدير نظام
جايزه جشنواره مايکل جوردن به بلاگر الاسلام محمد على ابطحى به عنوان قد بلند ترين مسوول نظام
جايزه جشنواره نلسون ماندلا به فوق ليسانس الاسلام سيد محمد خاتمى به عنوان پيگير ترين مدير نظام
جايزه جشنواره روسو به آيت الاسلام هاشمى رفسنجانى به عنوان فيلسوف ترين مدير نظام
جايزه جشنواره آناتولى کارپف به دکتر محسن رضايى به عنوان خرد ورزترين مدير نظام
جايزه جشنواره شهيد گاندى به دکتر على لاريجانى به عنوان غير خشن ترين مدير نظام
جايزه جشنواره دکتر کاظم سامى به دکتر احمدى نژاد شهردار تهران به عنوان موفقترين مدير نظام

در حاشيه : ما که قبلا گفته بوديم از امامزاده اصول گرايان افراطى هيچ معجزه اى به نام اصلاحات بر نمياد، روم به ديوار با يک «خالد اسلامبولى» همه مان را خر کردند! اين امامزاده کور ميکنه اما شفا نميده. ميگيد نه؟ از گوگل بپرسيم!

 
| Permalink |

Tuesday, April 13, 2004


به ياد هايزنبرگ
_________
رحيم مخکوک

اسم هايزنبرگ (۱۹۰۱-۱۹۷۶) براي ما تداعي كننده‎ي اصل عدم قطعيت است. تلاشي جالب توجه و تحسين‏برانگيز براي توجيه برخي از پديده‎هايي كه در اين دنيا اتفاق مي‎افتد. در اين متن قصد پرداختن به اين اصل را ندارم بلكه قصد دارم به كتابي از هايزنبرگ با نام Der Teil und das Ganze, Gesprache im Umkreis der Atomphysik كه در سال 1969 در مونيخ منتشر شده است بپردازم. ترجمه‎ي اين كتاب با نام جزء و كل را مركز نشر دانشگاهي منتشر كرده و در سال 1368 به بازار آمده است.
اگر توجه كنيم كه هايزنبرگ دوران نوجواني و جواني خود را در دوره‎ي بسيار سخت و دهشت‎ناك جنگ‎هاي جهاني اول و دوم و آن هم در محيط آلوده به فاشيسم آلمان نازي گذرانده است و در تمام اين مدت بر آن بوده كه ضمن اين كه دامان خود را از آلودگي‎هاي سياسي پاك نگه مي‎دارد با تمام وجود به دنبال علم و كشف حقيقت باشد ديگر او را فقط به مثابه‎ي يك دانشمند بزرگ و يك فيزيك‏دان مشهور نگاه نخواهيم كرد. اين نكته وقتي جالب‎تر مي‎شود كه بدانيم در تمام مدت جنگ جهاني دوم و در زمان استيلاى هيتلر فاشيست بر آلمان تحت فشار بود ولي وطن خود را ترك نكرد و سعي كرد با مبارزاتي كه ممكن است در ظاهر ساده بيايد و در واقع چيزي جز جدال عليه كساني نبود كه مي‎خواستند حقيقت را در راستاي منافع خود تعبير كنند وظيفه‎ي خود را نسبت به وطنش، علم و مهم‎تر از همه حقيقت به انجام رساند. او به قول خودش در دوران جنگ جهاني دوم تن به سازش داد و ماند تا دانشگاه را از سياست دور نگه دارد و به دنبال علم باشد و آن چه را نجات دادني بود نجات دهد.
او به قول هايدگر به شيوه‎اي كاملا فيلسوفانه‎اي مي‎انديشيد و اين موضوع در جاي جاي كتاب ديده مي‎شود. تلاشي كه او وهم‎كارانش براي رسيدن و دريافتن حقيقت مي‎كنند در تمام مكالمه‎ها و بحث‎هاي جالبى كه در كتاب آمده نمود دارد. بحث‎هاي جالبي كه از توضيح مباني فيزيك كوانتم با دانشمندان مختلف تا بحث در مورد قانون عليت و اثبات عدم برقراري آن در برخي پديده‏ها پيش مي‏رود. همان چيزي كه انيشتين سخت مخالف آن بود و هميشه مي‏گفت كه خدا دنيا را با شير يا خط نمي‎چرخاند و در جواب مي‏شنيد: ما هم وظيفه نداريم در اداره كردن جهان براي خدا تكليف تعيين كنيم.
با تمام اين مباحثات او هرگز از دايره‎ي انصاف خارج نمي‏شود و اختلاف عقيده را به حوزه‏هاي ديگر گسترش نمي‎دهد. خاطره‎اي بسيار زيبا از كتاب را كه مربوط به حواشي يكي ازسخن‎راني‎هاي انيشتين است عينا نقل مي‏كنم و اين متن را به پايان مي‎برم:
... اعلاميه‎اي توي مشتم فشرد كه مرا از نسبيت و انيشتين بر حذر مي‎داشت و مي‎گفت كه سرتا پاي اين نظريه جز مشتي تخيلات لجام گسيخته نيست كه مطبوعات يهودي بزرگش كرده‎اند. و به كلي با روح آلماني بيگانه است. .... آن روز دريافتم كه مردماني با سرشت ضعيف يا بيمار مي‎توانند احساسات منحرف سياسي خود را حتي به پيكر زندگي علمي تزريق كنند. نيازي به گفتن نيست كه اثر آن اعلاميه بر من اين بود كه همه‏ي ترديدهايم را در باره‎ي نظريه‎ي انيشتين ... كنار بگذارم. زيرا مهم‎ترين درسي كه از تجارب خود در دوران جنگ داخلي گرفته بودم اين بود كه هرگز درباره‎ي يك جنبش سياسي بر پايه‎ي هدف‎هايي كه آشكارا اعلام مي‎كند و يا حتي واقعا در راه رسيدن با آن‎ها مي‎كوشد داوري نكنم. بلكه داوريم فقط بر اساس وسايلي باشد كه براي رسيدن به آن هدف‎ها به كار مي‎برد. كسي كه به وسايل بد رو مي‎آورد با اين كار خود ثابت مي‎كند كه ديگر به نيروي اقناعي استدلالات اصيلش اعتقادي ندارد....


 
| Permalink |


سخن امروز

سه شنبه 25 فروردین 1383 ________________________________________
بودن - احمد شاملو

گر بدين سان زيست بايد پست
من چه بي شرمم اگر فانوس عمرم را به رسوائي نياويزم
بر بلند كاج خشك كوچه بن بست

گر بدين سان زيست بايد پاك
من چه ناپاكم اگر ننشانم از ايمان خود، چون كوه
يادگاري جاودانه بر تراز بي بقاي خاك!


 
| Permalink |


بهنود ديگر
ـــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

مصاحبه خواندنى آقاى مسعود بهنود در سايت قاصدک بازگو کننده مطالبى قابل بحث و بررسى فراوان است:

الف)در ماجراى نمايش تصوير آقاى خمينى از تلويزيون در شب هفده شهريور اثرى از نرم خويى و همه جانبه نگرى و ميانه روى هميشگى آقاى بهنود ديده نميشود، هر چه هست چريک بازى و چيزى بيش از يک فعاليت داغ ژورناليستى است. حرکتى که به واقع نقشى بسيار عمده در انقلاب ايفا کرده است. عجيب اينکه بهنود تاکنون روايتگر فعاليت هاى بسيار تند انقلابى خود نبوده و همواره از يک ديدگاه بى طرفانه و توام با سرگشتگى و حيرانى به حوادث تاريخى انقلاب ايران نگاه کرده است.

ب)‌در ماجراى باز شدن مطبوعات در زمان بختيار که يک مقطع بسيار حساس در تاريخ انقلاب است، آقاى بهنود باز نقشى مهم و کليدى ايفا کرده است گر چه که مايل است آن را کمرنگ جلوه بدهد. واقعا اگر آنگونه که بهنود ماجرا را روايت مى کند که تنها به عنوان شوخى به آقاى بهشتى اعلام ميکند که آقاى خمينى هم کوتاه بيايد و در آوردن روزنامه ها را تاييد کند، ديگر ماندن بهنود در منزل بهشتى و پى گيرى هاى بعد از اقامه نماز و متقاعد کردن ساير روزنامه نگاران اصلا يک شوخى نيست! اشتباه تاريخى روزنامه نگاران در چنان مقطعى عملا همچون اعلام يک ضربه پنالتى در دقيقه نود به نفع آقاى خمينى بوده است. نکته اينجا است که هر چقدر هم که آيت الله و اطرافيان در به پا کردن موج انقلاب و بهره گرفتن از احساسات غليان گرفته مردم از بقيه نيروها جلوتر بوده باشند اما نتيجه رقابت بين طيف انقلابيون توام با برترى مطلق نيرو هاى اسلامى تا قبل از آن مقطع نبود. همچنانکه خود آقاى بهنود در روايت خود به داستان درگيرى آقاى خمينى با روزنامه آيندگان بعد از پيروزى انقلاب ميپردازد و از آن به عنوان اولين شکست آقاى خمينى ياد مى کند. پس اگر آقاى خمينى را مى شد حتى در هنگام بعد از پيروزى انقلاب و در زمانى که ايشان سوار موج سهمگين احساسات مردمى بود شکست داد، چرا روزنامه نگاران روشنفکر ما - حتى به قول خود بهنود از نوع شاگردان «مکتب آيندگان» - چنان اشتباهى را مرتکب شدند و از ترس برخورد آيت الله با مطبوعات، فضا را براى يکه تازى ايشان آماده کردند به گونه اى که از آن مقطع به بعد سياسيون براى آب خوردن هم نياز به کسب جواز شرعى آيت الله فقيد داشتند و هر کس در اين خط نبود لاجرم بايد کنار ميرفت. خط کشى هاى يا با ما يا بر ما از همانجا شروع شد.

قصد من محاکمه آقاى بهنود نبود . اگر روشنگرى ، دليرى در به کار بردن فهم خويش است و اگر روشنفکرى دليرى در نقد سنت و قدرت است، بد نيست که همه بيش از پيش مراقب خود باشيم که اگر به قول بهنود « بزرگ شده ايم »‌ باز ممکن است که از چاله اى در آمده باشيم ليکن چاه ها و چاله هاى ديگر باز در راهند. اگر از مکتب جلال و شريعتى انتقاد مى کنيم از مکتب آيندگان هم انتقاد کنيم که در اولى به سنت چسبيده بودند و قدرت را نقد ميکردند و در دومى دقيقا بر عکس.

پى نوشت :
مصاحبه با مسعود بهنود [قسمت اول] [قسمت دوم]

 
| Permalink |

Sunday, April 11, 2004


خشونت و مدارا
_________
رحيم مخکوک

همه‎ي ما به نحوي تندرو هستيم. اگر نماز مي‎خوانيم كافي است بدانيم كسي هست كه نماز نمي‎خواند و روزه نمي‎گيرد، آن وقت آن فرد برايمان به يك فرد غير قابل اعتماد تبديل مي‏شود و به خود اجازه مي‏دهيم هر تعبيري را در موردش به كار ببريم و تمام بغض خود را نثارش مي‏كنيم.
اگر نماز نمي‎خوانيم كافي است كسي را ببينيم كه نماز مي‎خواند و مثلا ريش مي‏گذارد. آن وقت سايه‎اش را با تير مي‎زنيم و تبديل مي‎شود به يك جوك براي محافل دوستانه‏مان و برايش داستان مي‎بافيم و از هر كاري كه مي‎كند ايراد مي‎گيريم.
ممكن است برخي از ما حق داشته باشيم. تندروي‎هايي كه در اطراف ما هر روز اتفاق مي‎افتد روح و روان همه را خراش مي‏دهد و زخمي مي‎كند و يك روح زخمي چه مي‎تواند بكند جز زخم زدن و اين از هر دو طرف ادامه مي‏يابد و تندروي تندروي را تشديد مي‏كند. نقطه‎ي غم‎انگيزتر ماجرا جايي است كه يكي از طرفين بر اريكه‎ي قدرت تكيه زده باشد و خود را صاحب جان و مال و ناموس طرف مقابل بداند.
اگر دو طرف با هم برابر باشند، در اين ماجرا تعادلي را مي‎توان انتظار داشت و عقلانيتي كه عقلاي دو قوم در ميان آورند و به تندروها بقبولانند كه جز خشونت راه ديگري هم هست و مي‏توان مدارا پيشه كرد و در عين حال حرف خود را هم زد و به ديگران هم اين حق را داد كه به نحو ديگري زندگي كنند. اما يك طرف كه زورمند باشد و زورمدار، طرف ديگر كتك‏خور مي‏شود و اخم مي‏كند و عقده‏اي مي‏شود و سعي مي‎كند فرار كند برود جايي كه خبري از اين بازي ناعادلانه‎ي ناخواسته نباشد. اگر يك طرف قدرت‏مند باشد و به طرف مقابل اجازه‎ي ظهور ندهد طرف مقابل طبيعي‏ترين عكس‎العملش اين است كه بي‎خيال همه چيز شود. سرش را در لاك خود فرو كند و قدرت را انكار كند. انگار كه وجود ندارد و تا مي‎تواند از آن فاصله بگيرد و اين همان اتفاقي است كه در پادگان‎ها مي‎افتد. يك شكاف عميق و خطرناك بين طبقات اجتماعي كه در درازمدت پايداري سيستم را زير سؤال مي‎برد.
و اما ما چه مي‎توانيم بكنيم. آيا اين شكاف به نفع جامعه است؟ آيا فروپاشي اجتماعي و حتي سياسي مطلوب ماست؟ آيا اگر همين ساختارهاي ناقص فعلي هم نباشد و مثلا با انقلابي ديگر و يا حمله‏اي نظامي همه چيز فرو بريزد در راه بهشت گام خواهيم برداشت؟ من اين گونه نمي‏انديشم. من فكر مي‎كنم مايي كه مي‎نويسيم مي‎توانيم نقش عقلاي قوم را بازي كنيم. من فكر مي‎كنم مي‏شود همه‏ي اتفاقاتي را كه دور و برمان مي‎افتد اعم از خوب و بد ببينيم و فارغ از اين كه چه كسي اين كار را مي‎كند به آن نگاه كنيم.
مثال بزنم و بحث را به پايان برسانم. من از شهردار تهران خوشم نمي‏آيد و تركيب شوراي شهر تهران را هم اصلا نمي‎پسندم اما نمي‎توانم برخي اقدامات مثبتي را كه حداقل تلاش مي‎كنند انجام دهند در راستاي عوام‎فريبي ارزيابي كنم. اصلا بگذار كارهاي خوب بكنند و نيتشان عوام‎فريبي باشد. كارهايي را كه اصلاح‎طلبان نتوانستند بكنند بگذار اينان بكنند تا ثابت كنند ما خوبيم. اگر احزاب در اين مملكت جا افتاده بود، آن وقت مي‎شد عضو حزب رقيب شد و قواعد بازي در آن هنگام به ما اجازه مي‎داد كه از هر كار جناح رقيب ايرادهايش را بزرگ كنيم. اما در حال حاضر من فكر مي‎كنم آن چيزي كه بايد تبليغ كرد مداراست، آن هم براي هر دو طرف. فراموش نكنيم كه اين قدرتمندان زورگو از همين اجتماع برخواسته‎اند و لابد زمينه‎اي مثلا دوهزاروپانصدساله در ما وجود داشته كه توانسته‎اند ظهور كنند. اگرعقلانيت و مدارا تبليغ شود مي‎توان اميدوار بود آن ديكتاتوري و خشك مغزي‎اي كه در بسياري از ما هست (و در قدرتمندانمان بيش‎تر) به آرامي جاي خود را به مدارا و تحمل نظرات مخالف بدهد. تنها در اين صورت است كه مي‎توان آسيب‎هاي جدي دوران گذار را كم كرد و تا حدودي به سلامت اين مرحله را به پايان برد.


 
| Permalink |



بریده جراید الکترونیکی
________________________________________
منصور خاکی

مقاله خواندنی از آقای داریوش آشوری است. برای کسانی که جریانات روشنفکری معاصر را پیگیری می کنند. بخصوص برای ریشه یابی فلسفی و فکری جریان مسلط جامعه بسیار مفید است. برخلاف آنچه ممکن است برخی تصور کنند ممکن است نظام عوام فریب جلوه کند ولی به هیچ روی ریشه های عوامانه ندارد و چه در وجه روحانی و چه غیر روحانی ریشه های فکری عمیق دارد.

دومین مقاله بی ارتباط به مورد قبلی نیست. مقاله ای در مقوله سنت و مدرنیته و روشنفکری دینی به قلم دکتر جواد طباطبائی.


 
| Permalink |

Saturday, April 10, 2004



هرگز فراموش نخواهیم کرد!
________________________________________
منصور خاکی


می گویند در اغلب کنسولگری های آمریکا در بخش مراجعین ویزا پوستری نصب شده است که دو برج تجارت جهانی را در حال فروپاشی نشان می دهد و زیر آن نوشته شده است: ما هرگز فراموش نخواهیم کرد! البته آمریکائیان حق دارند و لابد به تمام مردم دنیا نیز حق می دهند که آنها نیز خیلی چیزها را فراموش نکنند. یکی از آنها عکسی است که ذیلا مشاهده می کنید. رئیس پلیس سایگون (ویتنام جنوبی در جریان جنگ ویتنام) تحت حمایت آمریکا در حال شلیک گلوله به سر یک ویت کنگ (چریک چپ گرای ویتنامی) است. این عکس شاید به اندازه خود جنگ ویتنام مشهور باشد. آیا با دیدن این عکس دیگر می توان چهره این ویت کنگ را فراموش کرد؟ اگر عراق یک ویتنام دیگر نباشد، آمریکا همان آمریکاست!





این هم یک تصویر زیبا از تضاهرات ضد جنگ در بوداپست 20 مارچ 2004.



برای دیدن کامل عکس ها به این سایت مراجعه کنید.

 
| Permalink |


حل مساله جهان اسلام و آمريکا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

با توجه به اينکه معلوم شده که امروز نه تنها مساله فلسطين مساله جهان اسلام است ، بلکه مساله عراق هم مساله جهان اسلام است و کار دارد به جاهاى بد بد کشيده ميشود، با کمى تحقيق و تفحص معلوم ميشود که اصولا مساله آمريکا هم مساله جهان اسلام است، (خوشبختانه رييس مجمع تشخيص مصلحت نظام هم به نصايح دشمن شناس گوش داد و وارد صحنه شد و تصميم دارد که امريکا را از باتلاق عراق نجات بدهد! ) در اين راستا راهکارهاى زير پيشنهاد ميگردد:

- راه حل اصولگرايانه : بريزيم تو عراق، انتقام خون شيخ احمد ياسين رو از خود خود آمريکا بگيريم، بعدش اون از باتلاق در مياد به ايران حمله ميکنه و به اين ترتيب مساله جهان اسلام حل ميشه.
- راه حل رهبرى : ‌با يک حکم حکومتى … ( ‌انقدر گفتم نخ نما شده ! )
- راه حل کد خدامنشانه نيروى سومى : همه يکصدا از هاشمى حمايت کنيم و بگيم بابا روى هم رو ببوسيد تمومش کنيد. ما هم قول ميديم کارى به کار شما بالايى ها چه اينور چه اونور نداشته باشيم.
- راه حل خاله زنکى : هر چى هست زير سر اون کاندى گيس بريده اس، يک شوهر خوب براى کاندى پيدا کنيم بره دنبال کار و زندگيش.
- راه حل اصولى : هر کدوم يک دلار جمع کنيم بديم به ديک،[چه اسم با مسمايى!] بگيم بابا بيا اين يک ميليارد دلار رو بزار جيبت تو هم خرج دارى،باهاش اون شرکت هاليبرتون رو بگردون، اين که ديگه اينقدر بزن بکش نميخواست. هر وقت هم نفت خواستى بيا چند بشکه ببر مهمون ما باش.
- راه حل فرهنگى : ‌يک چند تا فيلم تاريخى بسازيم بگيم بوش خنگ بياد تماشا کنه، بلکه لذت ببره و چند تا چيز بدرد بخور هم در اشغالگرى و کشوردارى ياد بگيره. [در حاشيه : بوش در عمرش يک کتاب تاريخى هم نخوانده ، روزنامه هم بندرت مى خواند.]
- ‌راه حل دوم خردادى : خاتمى را که بلا استفاده مانده و استعداد هاش داره همينطور هدر ميره به آمريکا صادر کنيم ، بلکه مردم آمريکا يک کم به فلسفه و يونان و مدينه النبى و چند تا چيز خوب ديگر علاقمند شوند و دست از سر مردم دنيا بردارند.
- راه حل مشکوک : جک استرا رو به عنوان رييس جمهور جديد آمريکا و ساير ملل آزاد جهان معرفى کنيم. بريتانيا با کوله بارى از تجربيات استعمارى در خدمت شما است.
- راه حل هودرى : يک وبلاگ به نام اسامه بن لادن بزنيم ، در اون از همه چيز معذرت خواهى کنيم و به همه هواداران بگيم که آتش بس اعلام کنند و با بقيه پول ها هر جا که هستند شاد و پيروز و تندرست باشند و خوش بگذرانند.

« هر جا که بزن بزنه ، پشتش بخور بخوره! » صمد آقا - در راه اژدها

در حاشيه : چيزى از چمدان دلار به ما نرسيد، ما هم از هر چى انگلوساکسونه جديدا بدمون مياد. يورو را برسان که در خدمت فرانسه و آلمان عزيز هستيم!

ماله کشى بعد از انتشار : همکاران در اتاق فرمان اشاره مى کنند که «مساله» رو بصورت «مسئله» بايد مى نوشتم. راستش ما آخر نفهميديم کدومش درسته، اين هم خودش يک مساله ديگر براى جهان اسلام شد!

 
| Permalink |

Friday, April 09, 2004



آخرین خبر از چمدان دلار!
________________________________________
منصور خاکی

این عکس را همکار ما از بروکسل فرستاده است! چمدان هنوز در راه است! و ادعای آبچینوس در مورد دفن چمدان در کنار درخت کذایی تکذیب می شود!!!


 
| Permalink |

Thursday, April 08, 2004


خانه‎ى ملت
_________
رحيم مخکوک

ديروز قرار بود در مجلس براى تشکيل هيات تحقيق و تفحص در مورد دريافت رشوه در قرارداد شرکت نفتى اشتات اويل نروژ راى گيرى شود. ابتدا راى گيرى به صورت قيام و قعود انجام شد و راى نياورد. عده اى راى گيرى را مورد تشکيک قرار دادند و راى گيرى با ورقه به عمل آمد. پس 132 راى آورد و تصويب شد. صرف نظر از اين که اين تحقيق و تفحص به عمر مجلس ششم قد بدهد و يا اين که اصلا به نتيجه ى قابل اعتنايى برسد و يا مثل بقيه ى موارد بايگانى شود و کسى به نتايج آن محل ندهد همين نکته که راى گيرى با ورقه که به صورت مخفى انجام مى شود نتيجه اى متفاوت از راى گيرى به صورت آشکار دارد قابل تامل است. نمايندگان از چه کسى مى ترسند و يا مثلا رودربايستى دارند؟ (کامنت خوانندگان: اين که سوال ندارد نادان!!!)
مساله ى ديگر بررسى برنامه ى توسعه ى چهارم است که جناح اقليت مجلس به دنبال عدم مطرح شدن آن در مجلس ششم است. حجه الاسلام انصارى نماينده ى نيشابور و رئيس کميسيون تلفيق از اين نمايندگان درخواست کرد که هم کارى کنند تا اين برنامه سريع تر تصويب شود. به نظر مى رسد نمايندگان اقليت که از عملکرد هم کاران اصلاح طلب خود و پرداختن به انتخابات و تحصن و استعفا ناراضى هستند دارند تلافى مى کنند. هم چنين آنان نمى خواهند مجلس هفتم مجبور شود يکى يکى بندهاى اين برنامه را دوباره بررسى و باطل کند و يا تغيير دهد. به هر حال با توجه به حضور فقها و حقوق دانان صادق و فعال و هوش يار در شوراى فخيمه ى نگه بان لازم نيست نمايندگان اقليت خود را نگران کنند. سرنوشت اين برنامه از همين الان مشخص است. برنامه با توجه به اکثريت داشتن اصلاح طلبان در مجلس فعلى تصويب مى شود و در شوراى نگه بان مدتى آب خنک مى خورد و آقاى جنتى در اين مدت به عمره ى مفرده و يا زيارت قبور مطهر شهداى بوسنى مشرف مى شوند تا تحويل و تحول در مجلس انجام شود و در اين مدت نگه بانان صديق شوراى نورانى نگه بان سياهه اى از موارد خلاف شرع و قانون اساسى تهيه و با گردن کج و شرمندگى بسيار و اين که ببخشيد کارتان را زياد کرديم به نمايندگان ره برى – ببخشيد نمايندگان مردم – تقديم مى کنند و اين مجلس نيز تغييرات عمده اى به صورت فله اى در برنامه اعمال و پس از تصويب يک روزه در شوراى نگه بان بلافاصله به دولت ابلاغ مى شود. هم چنين ممکن است خاتمى و برخى از وزراى وى درست يک روز پس از ابلاغ برنامه به مجلس فراخوانى شوند و مورد سوال و يا حتى استيضاح قرار گيرند که چرا برنامه را اجرا نکرده اند.
پيش نهاد سازنده: با توجه به اين که در مجلس هفتم نمايندگان ره‎برى اکثريت دارند و نمايندگان ملت قرار است اقليت فوق العاده کوچکى را تشکيل دهند که کاملا قابل صرف نظر است پيش نهاد مى شود اسم مجلس به نام نورانى مقام معظم متبرک شود و از خانه ى ملت به خانه ى ره‎برى تغيير کند.

رحم الله من قرا الفاتحه و الاخلاص مع الصلوات


 
| Permalink |


به یاد سیروس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

در سالگرد وفات مرحوم سيروس قايقران که متاسفانه در سال 1377 در تصادف رانندگی جان خود را از دست داد خواستم خاطره ای را برای شما نقل کنم:
با خانواده برای سفری به بندر انزلی رفته بودیم و در هتل بزرگ بندر انزلی اقامت داشتیم. در روز دوم اقامتمان متوجه شلوغی هتل و رفت و آمد ها شدیم و وقتی به لابی هتل رفتیم دیدیم که تیم ملی فوتبال برای بازی تدارکاتی با تیم ملوان انزلی در هتل ما ساکن شده اند. آن زمان دقیقا قبل از آن تصفیه بزرگی بود که بر روی بازیکنان تیم انجام شد و همه بزرگان کنار گذاشته شدند. بزرگانی مثل سیروس قایقران٬ فرشاد پيوس٬ مجتبى محرمى٬ مرتضى فنونى زاده و ... همه بودند...
به خاطر دارم که برای اولین بار در آن سال (با بزرگتر ها) به استاديوم رفتم و بازی تیم ملی با ملوان را از نزدیک شاهد بودم.... بخاطر ارنج تیم در آنروز سیروس در تیم ملی بازی کرد و نه در ملوان. بازى زيبايى بود که ابتدا با گل ملوان و شوق تماشاگران شروع شد و در نهایت 4-1 به سود تیم ملی خاتمه یافت. جالبترین چیزی که از بازی به خاطر دارم این است که تیم ملی صاحب ضربه پنالتی شد و کاپیتان تیم یعنی سیروس مسوول زدن این پنالتی... سکوتی همه ورزشگاه را فرا گرفت و سیروس پنالتی را به گل تبدیل کرد و سپس دروازه بان تیم ملوان (تیم خود) را بوسید و همه تماشاگران او را تشویق کردند... یکی از کسانی که در کنار ما بود به گیلکی به دیگری گفت "سیروس وجدانش ناراحت شد![که به تیم خود گل زد]". همانطور که دوستی در سوگ سیروس نوشته واقعا من به جشم شاهد بودم که سیروس در انزلی یک قهرمان بود.
علاوه بر خاطره این بازی و دیدن بازیکنان از نزدیک٬ مجله اى کیهان ورزشی با امضای تمام این بزرگان هم برای من به یادگار مانده.....
یاد سیروس و مردانه بازی کردنش برای تیم ملی و گل زیبایی که در دقیقه 91 به تیم کره زد و باعث قهرمانی ایران شد هرگز از خاطره ها پاک نخواهد شد... یادش گرامی باد....

 
| Permalink |



نفت نکبت آنها و خاک پر مصیبت ما!
________________________________________
منصور خاکی

روزهای انقلاب بهمن 57، یکبار آقای خمینی جمله جالبی ایراد کرد به این مضمون که کارتر (رئیس جمهور وقت آمریکا) همانقدر مسیحی است که شاه مسلمان. حال با عاریه گرفتن این سخن می گویم که آمریکا همانقدر به فکر حقوق بشر و خاورمیانه دموکراتیک است که حکومت ولایی ایران در اندیشه منافع جهان اسلام و حفظ نفوس مسلمین وشیعیان!

این روزها وقایع بسیار غمباری بر عراق می گذرد که به احتمال زیاد اثرات عمیقی بر منطقه و علی الخصوص ایران خواهد داشت. سرکوب ددمنشانه و قلدرمابانه آمریکا در من بی خبر از الفبای غیرت (فرموده رهبر معظم) و زیر بمباران سی ان ان نیز شکی باقی نگذاشته است که این یک جنگ صلیبی بیش نیست همانطور که جرج بوش پسر روز 11 سمپتامبر 2001 ناشیانه بر زبان راند. حال خدا رحم پروردگار کند! آنها که زیر بمباران المنار و الجزیره هستند که خدا به فریاد همه ما برسد.

راستی می دانستید که حادثه 11 سپتامبر فقط ناشی از احساس حقارتی بود که به جهت حمایت آمریکا از اسرائیل در طول این نیم قرن نصیب مسلمانان شده بود؟ تمام قدرتها اعم از روسها، انگلیس، فرانسه و حتی چین و هند و قدرتهای استعماری که حال روی بند رخت آویزانند مانند اسپانیا و پرتغال، سوابق رویارویی با مسلمانان را داشته اند که زمینه کینه توزی را فراهم می کرد ولی به جرات می توان گفت که آمریکایی ها سابقه رویا رویی مستقیم و فاجعه آمیز نداشتند و یا خیلی اندک. به عبارتی 11 سپتامبر اتفاق افتاد بدون آنکه آمریکا مسجدی را هدف موشک لیزری قرار دهد و یا به انتقام جنون آمیز 4 قربانی آمریکایی 100 کشته پشت سر بگذارد.

صرف نظر از تمامی تحلیلها و اینکه مقتدا صدر کیست و از کجا حمایت می شود و مقاومت در عراق براستی مقاومت است یا شرارت، یک نکته کاملا واضح و روشن است و آن نیات آمریکاست. بر ما که از ابتدا پوشیده نبود شاید که پرده بر خوش خیالان کنار رود. بازی همان است اینها نفت خودشان را می خواهند. دوستی می گفت در جریان جنگ خلیج فارس یک آمریکایی یحتمل گاوچران پشت اتومبیل ون خود این جمله را نوشته بود.
Why is our oil under their soil? یعنی چرا نفت ما زیر خاک آنان است؟ راستی چرا؟

 
| Permalink |


ديدار تاريخى
ــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى


در خبرها آمده که به دعوت دانشگاه سايمون فريزر کانادا (SFU) قرار است برنده سه جايزه صلح نوبل در تاريخ بيستم آوريل در شهر ونکوور برنامه ميزگرد و سخنرانى داشته باشند. اين سه نفر عبارتند از :

اسقف اعظم دزموند توتو ( Desmond Mpilo Tutu ) : اسقف ژوهانسبورگ و از فعالان جنبش ضد آپارتايد و رهبرى تحريم هاى بين المللى اقتصادى در مبارزه با رژيم آپارتايد که در سال ۱۹۸۴ جايزه صلح نوبل را از آن خود کرد. شخصيت وارسته و خاکى و دوست داشتنى اسقف توتو همه را تحت تاثير خود قرار ميدهد. او به همايش اتحاد جمهورى خواهان در برلين نيز پيام فرستاد.

دالايى لاما (Tenzin Gyatso) : رهبر روحانى مردم تبت (‌چهاردهمين دالايى لاما) که از سال ۱۹۵۹ به دنبال اشغال نظامى تبت توسط چين، مجبور به تبعيد و اقامت در هندوستان گرديد. او بعدا دولت در تبعيد در شهر درامسالا يا لهاساى کوچک تشکيل داد و از حقوق مردم تبت دفاع کرد.او در سال ۱۹۸۹ جايزه صلح نوبل را دريافت کرد.


شيرين عبادى : که ايشان معروف حضور هستند!

البته قرار بود که واتسلاو هاول رييس جمهور سابق چک نيز در اين مراسم حضور داشته باشد که ظاهرا به بدليل بيمارى عذر خواهى کرده است. اميدواريم که خانم عبادى همانطور که خود گفته اند نشان بدهند که فعال در زمينه صلح و حقوق بشر بويژه حقوق زنان و کودکان هستند و شايسته دريافت جايزه صلح نوبل و به تلاش هاى خود مسوولانه تر و بيش از پيش ادامه دهند.

 
| Permalink |

Wednesday, April 07, 2004


تحقیق در کشورهای فقیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس


وقتي که دولت شما توانایی برابری با بودجه تحقیقاتی پرداخت شده در کشورهاى ثروتمند آمریکاى شمالى ؛ اروپا و ژاپن را نداشته باشد پرداخت هزینه٬ بیشتر از رقبای ثروتمندتان برای تجهیزات و مواد آزمایشگاهی مشابه٬ آزاردهنده است.
اين جمله آغازين يادداشت سردبير؛ در آخرين شماره مجله نيچر است (اول آوريل ۲۰۰۴). آنچه میخوانید ترجمه و برداشت آزادی از سرمقاله و مقاله ای تحقیقی در همین شماره مجله نیچر است.
اين تحقیق که در کشورهای آمریکا٬ آلمان٬ برزیل و لهستان (Poland) انجام شده نشان میدهد در هر دو سوی آتلانتیک هر چه بازار قدرت های علمی بزرگتر و رقابتی تر بوده سعی در کاهش قیمت ها شده در حالیکه فقرا فقیر تر شده اند! مقایسه ای از قيمت ابزار آزمایشگاهی مشابه در این کشورها در مقاله ارایه شده که مثال آن قیمت يک منبع تغذيه آزمايشگاهى (Power Supply: Amersham Bioscience) در دو کشور همسايه لهستان و آلمان است: قيمت این دستگاه در لهستان ۱۶۷۸۰ یورو است در حالیکه در آلمان همین دستگاه ۱۰۴۲۰ یورو قیمت دارد! ( مقايسه کامل قيمت ها ) يعنى محققين در اين کشور فقير [در مقايسه] گاهى تا۷۰٪ بيشتر از همکاران خود در کشورهاى متمول هزينه اقلام مشابه را مى پردازند! محققين لهستان براى ادامه تحقيق خود از روشهایی مثل چانه زنى استفاده مى کنند (يک محقق و ليدر يک گروه تحقيقاتى در لهستان به نيچر گفته که براى يک سانتريفيوژ ۳۵٪ تخفيف گرفته) و يا در سفرهای خارجى خود چمدانى پر از مواد آزمايشگاهى با خود به ارمغان مى آورند! البته با در نظر گرفتن این نکته که لهستان در اول ماه می (در کمتر از یک ماه) به اتحاديه اروپا خواهد پیوست مشکل محققین این کشور تا حدود زیادی حل خواهد شد در حالیکه برای بقیه کشورها امید زیادی در بهبود اين شرایط نیست. دانشمندان و محققین این کشورها علاوه بر پرداخت هزینه بیشتر گاهی باید انتظاری یک ساله را هم برای دستیابی به دستگاه خود تحمل کنند!
در ادامه این مقاله راهکارهایی را برای محققین در کشورهای فقیر ذکر میکند که از جمله خبر های خوب ایجاد سازمان های غیر دولتی برای پشتیبانی محققین در کشورهای در حال توسعه و سازمانهاى مشابهى که سعی در انتقال ابزار آزمايشگاهى دست دوم به کشورهاى آمريکاى جنوبى دارند؛ است. نويسنده مقاله به دولت هاى مطبوع اين محققين پيشنهاد داده که موانع گمرکى و ... را از سر راه ورود ابزار علمى بردارند.
این حقایق برای هر کسی که دستی در امور تحقیقاتی در ایران داشته باشد بسیار آشنا است. گروههای تحقیقاتی در ایران بعلت تحریم آمریکا و موانع مالی و اداری موجود مجبورند اقلام مشابه را با قیمت چند برابر از بازار اروپا (آنهم به زحمت و بعد از ماهها کاغذ بازی) تهیه کنند؛ و علاوه بر پرداخت پول بیشتر مدتها در انتظار ابزار مورد نظر خود بمانند. محققين ما براى گرفتن ویزا برای سفر های علمی خود با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند ؛ بودجه مراکز دانشگاهی و تحقیقاتی سالیانه کاهش می یابد و .......البته هدف از از این یادداشت ٬نه یادآوری مشکلات (که تکرار مکررات است) بلکه اولا تقدیر از کسانی است که با وجود همه این فشارها و مشکلات هنوز عاشقانه در ایران به تولید علم مشغولند و دوم٬ یادآوری به خودمان بود (اول نوشتم آنانی که دستی در کار دارند‌ ولی دیدم به خودمان بگویم بهتر است) ... بدون تولید علم و بدون هزینه کردن برای دانشگاهها٬ پیشرفت ٬هدفی دست نیافتنی است! به امید روزی که محقق و تحقیق جایگاه واقعی خود را در کشورمان پیدا کند.
* آخرین شماره مجله نیچر که با عنوان ژنوم رَت (The rat Genome) منتشر شده بصورت آنلاین (مجانى) در دسترس همه قرار دارد.
Reference: Nature 1 Apr 2004, 428(6982) 451, 453

 
| Permalink |

Tuesday, April 06, 2004


محرمانه فانوس
_________
رحيم مخکوک

از : امير محترم فرمان‎دهى کل ساحفافا
به : کليه‎ى قلم به دستان مزدور فانوس و حومه

سلامٌ عليکم

ضمن عرض تبريک به مناسبت سال نو با توجه به زيادى دريافتى در ماه هاى اخير و توزيع چمدان هاى توپر و توخالى دلار و هم چنين بالا رفتن قيمت بنزين در ايران و زياد شدن تورم و خرج زندگى، از کليه‎ى واحدها درخواست مى شود کمک‏هاى کاملا داوطلبانه‎ى خود را به حساب شخصى اين جانب در بيزنس بانک سوئيس که شماره ى آن با کد رمز 001 قبلا در اختيار آن قلم به مزدهاى محترم قرار گرفته واريز نمايند. به فرموده رعايت نکات زير الزامى است.
1) مبلغ کمک ها نبايد از پنجاه درصد مبلغ دريافتى مندرج در فيش حقوق کم تر باشد.
2) کمک ها بايد حتما داوطلبانه باشد.
3) کمک هاى غير داوطلبانه پذيرفته نخواهد شد.
4) کليه ى واحدها ظرف مدت 24 ساعت از تاريخ چاپ اين مطلب بايد کمک هاى خود را به حساب فوق واريز کنند. به فرموده با واحدهايى که کمک آن ها به هر دليلى به دست ما نرسد برخورد غيرقانونى لازم صورت خواهد گرفت.
5) هماهنگى لازم با قوه ى قضائيه و شخص جناب دادستان محترم براى انجام اقدامات لازم در انتهاى بند چهار صورت گرفته است.
6) به کمک هايى که بعد از مهلت قانونى ارسال شوند ترتيب اثر داده نخواهد شد.
7) عدم ارسال کمک به معنى انصراف از ادامه ى زندگى خواهد بود.
8) اگر در هر يک از مراحل پرداخت، دريافت، شمارش و خرج کردن مبالغ مشخص شود که کمک ها يا قسمتى از آن ها داوطلبانه نبوده است با موارد مطرح شده در بند 4، 5، 7 و 13 برخورد خواهد شد.
9) با توجه به کاهش ارزش دلار در برابر يورو حساب اين جانب از دلارى به يورويى تغيير داده شده است.
10) علاقه مندان به کمک، تعويض پول را در شعبه‏ى بانک FISB (Fanous Intelligent Service Bank) در دوبى انجام دهند در غير اين صورت با يوروهاى دريافتى مطابق بندهاى 4، 5، 7 و 13 برخورد مى شود. لازم به ذکر است که کارمزد exchange در بانک مذکور پنجاه درصد مى باشد. در صورتى که کارمندان شعبه ى فوق درخواست مبالغ بيش ترى را کردند به اين فرمان دهى اطلاع داده تا برخورد شود.
11) براى واريز پول به بانک از فيش هاى سه برگى جديد که ممهور به مهر کنترل شد مطابق استاندارد ايزو 14001 است استفاده کنيد. فرم از روش کد رمز 014 ارسال خواهد شد. اين فرم ها به صورتى تنظيم شده که مطابق استاندارد نه تنها سلامت محيط زيست که سلامت پر کننده ى فرم را نيز تضمين خواهد نمود.
12) براى اقامت در سوئيس لازم است در شعبه‎ى شهرستان ژنو هتل FISH (Fanous Intelligent Service Hotel) اقامت کنيد. در غير اين صورت بندهاى 4، 5، 7 و 13 و از اين حرف ها.
13) به علت نحس بودن حذف گرديد.
14) با توجه به اعلام اخير بانک مرکزى مبنى بر خشن شدن چهره ى روى دوهزار تومانى به علت استفاده از قابليت هاى امنيتى فراوان اين اسکناس غيرقابل استفاده در کليه ى معاملات درون و برون فانوسى است.
15)
16) بند قبل به نشانه ى احترام به پانزده تن از پرسنل جان بر کف ساحفافا که در اثر پرخورى پس از تقسيم چمدان قبلى به ديدار حق شتافتند خالى گذاشته شد. به فرموده خواندن اين بند را يک دقيقه طول دهيد تا يک دقيقه سکوت شبيه سازى شود.
ديگر ملالى نيست جز دورى شما. براى همه آرزوى سلامتى بر مبناى بندهاى 4، 5، 7 و 13 مى کنم.

والسلام على من اتبعنا
امير سرشمع رحيم مخکوک


 
| Permalink |



مبارزه با تروریسم به سبک کانادایی!
________________________________________
منصور خاکی

بدون شرح!



 
| Permalink |



اقتصاد ایران
________________________________________
منصور خاکی

مطلبی که متعاقبا ملاحظه خواهید کرد از طریق پست الکترونیکی بدستم رسیده است. از آنجا که نکات قابل ملاحظه ای در آن وجود دارد با ذکر نام نگارنده خدمت دوستان ارائه می گردد.

حركت اقتصاد ايران به سمت بحران
‏- اگر درآمد نفت در سال 18 ميليارد دلار باشد هزينه ‏استخراج نفت ساليانه حدود 4 ميليارد دلار ، اقساط وام ‏خارجي كه هر سال سررسيد مي‌شود حدود 3 ميليارد دلار، ‏بودجه دفاع 4 ميليارد دلار، هزينه وزارت آموزش و پرورش و ‏وزارت علوم 4 ميليارد دلار در سال جمعا 15 ميليارد دلار مي شود جز در بخش دفاع، آموزش، اقساط ‏سررسيد شده وام خارجي و استخراج نفت كه از اين به بعد كشور بايد ‏بدون اتكا به نفت اداره شود . ‏

- اداره مملكت بدون اتكا به درآمد نفت مستلزم گفتن ‏هزاران «نه» به مردم است .
-‌حداقل 2 تا 3 دولت در ايران بايد عوض شود تا مردم ‏اين امر را بپذيرند . ‏

- تا ده سال آينده هر سال حدود1 ميليون و 800 هزار نفر به سن ‏‏24 سالگي مي‌رسند يعني فرصت اشتغال مي‌خواهند . بضاعت ‏اقتصاد ايران ايجاد 1 ميليون و 500 هزار اشتغال، در سال است تا اطلاع ‏ثانوي ساليانه1 ميليون و 500 هزار نفر به تعداد بيكاران موجود ‏اضافه شود و طي 3 سال آينده لشكر بيكاران در ايران به ‏حركت در مي‌آيد . ‏

- با عضويت ايران در ‏WTO‏ حداقل 30 درصد از شاغلان ‏فعلي بيكار مي‌شوند يعني چيزي حدود 5 ميليون نفر شغل خود ‏را دست مي‌دهند . ‏
‏- ‌قيمت گوشت قرمز در ايران 5/2 برابر بازار جهاني ‏است و1 ميليون و 200 هزار نفر عشاير كشور طي 3 سال آينده با غير ‏اقتصادي شدن توليد گوشت، فرصت اشتغال خود را از دست ‏مي‌دهند. علاوه بر عشاير600 هزار توليد كننده گوشت قرمز در ‏كشور وجود دارد ، قيمت گوشت مرغ توليد داخلي نيز 2 برابر ‏بازار جهاني است و صنعت دامپروري كشور در آستانه ‏ورشكستگي سنگيني قرار دارد . ‏

- قيمت برنج توليد داخل 3 برابر بازار جهاني، قيمت ‏چاي 5/2 برابر ، شكر دو برابر و گندم و پنبه 30 درصد از ‏بازار جهاني گران‌تر است . در وضع موجود برنج و شكر به ‏صورت غير قانوني وارد مي‌شود و طي 2 سال آينده ، واردات ‏غير قانوني شكر و برنج توليدكنندگان داخلي را ورشكست ‏مي‌كند. عمده محصولات كشاورزي داخلي بين 30 درصد تا 300 ‏درصد گران‌تر از بازار خارجي است واردات قانوني و غيره ‏قانوني اين محصولات حداقل 50 درصد كشاورزان موجود را طي 5 ‏سال آينده ، بيكار مي‌كند . كارخانجات نساجي داخلي نمي ‏توانند پنبه را 30 درصد گرانتر از بازارجهاني از كشاورز ‏داخلي خريداري كنند . چرا كه پارچه خارجي غير قانوني به ‏قيمت بازار جهاني وارد مي‌شود. نمي‌شود پنبه را 30 درصد ‏گرانتر از بازارجهاني خريداري كرد و بعد پارچه توليدي را ‏به قيمت بازار جهاني فروخت با اين توليد پنبه طي 2 سال آينده ‏در ايران متوقف مي‌شود . ‏

- معادن زغال سنگ داخلي محصول خود را 80 درصد گران‌تر ‏از بازار جهاني به كارخانجات فولاد مي‌فروشند اما كارخانجات ‏فولاد مجبورند تا محصولات خود را تنها بين 5 تا 15 درصد ‏گران‌تر از بازار جهاني بفروشند تداوم اين وضعيت غير ممكن ‏است . حداقل هفتاد درصد معادن ايران وضعيتي شبيه معادن ‏زغال سنگ دارند . تعطيل شدن بخش قابل ملاحظه‌اي از معادن ‏موجود اجتناب ناپذير است. بحران ناشي از تعطيل شدن شمار ‏زيادي از معادن سنگين خواهد بود . علت عمده بالا بودن ‏هزينه تمام شده معادن ايران استفاده از تكنولوژي قديمي در ‏استخراج معادن است . ‏

- با آمار وزارت نيرو، سطح آبهاي زيرزميني از سال ‏‏1340 تا سال 1379، 40 متر كاهش يافته است يعني بطور متوسط ‏هر سال يك متر ، و از سال 1379 به بعد در بسياري از ‏مناطق ساليانه 3 متر سطح آبهاي زيرزميني كاهش مي‌يابد . از ‏سال 1379 به بعد ميزان استفاده از منابع آب زير زميني 3 ‏برابر ميزاني است كه طبيعت جايگزين مي‌كند . در بسياري ‏از مناطق شرقي و مركزي ايران اگر استفاده بي‌رويه از ‏ذخاير آبهاي زيرزميني طي 5 سال آينده در سطح 40 سال گذشته ‏باشد در پايان 5 سال حتي آب براي شرب هم نخواهده بود و آب ‏شرب بسياري از روستاها هم بايد با تانكر حمل شود . در ‏صورت تداوم اين وضعيت قسمت عمده جمعيت از شرق و مركز ‏كشور بايد به شمال و غرب كشور مهاجرت كنند . يك انتقال ‏وسيع جمعيتي در راه است . ‏

- صيد بي‌رويه در درياي مازندران و خليج فارس باعث ‏كاهش منابع آبزيان اين دو حوزه شده ، و آينده شغلي ‏صيادان را زير سؤال برده است. صيد ماهيان استخواني در ‏درياي مازندران در سال1381 نسبت به 1380 حدود 16 درصد ‏كاهش يافته، صيد ماهي در استان بوشهر در سال1381 به30هزار تن كاهش يافته و صيد در سال 1380، 45 هزار تن بوده ‏است. صيد كيلكا در درياي مازندران به قدري كاهش يافته ‏كه در سال 1382از 17 واحد مجاز تبديل كيلكا به پودر ماهي ‏هفت واحد تعطيل شده است . ‏

- ارتباط بين درآمد نفت و بيش از 99 درصد شركتهاي ‏دولتي قطع شده است به عبارت بسيار صريح از محل درآمد نفت، ‏سوبسيد و كمكي به شركتهاي دولتي پرداخت نمي‌شود و بيش از ‏‏99 درصد شركتهاي دولتي به حال خود رها شده‌اند عرف موجود ‏در ساختار دولتي بگونه‌ايست كه شركتهاي دولتي كه زيان قابل ‏ملاحظه‌اي داشته باشند به ندرت تحمل مي‌شوند لذا در ايران ‏مديران دولتي مي‌كوشند تا يا زيان بر نباشد و يا زيان دهي ‏در سطحي نحيف و قابل قبول باشد، در عمل بيش از 90 درصد از‏شركتهاي دولتي نه زيان قابل ملاحظه‌اي دارند و نه سود قابل ‏ملاحظه‌. اما فساد در شركتهاي دولتي با قوت گذشته ادامه ‏دارد؟ فساد نوعاً و نه و البته همواره فقط تا سطحي تحمل ‏مي‌شود كه شركت به زيان دهي نيفتد و مديران دولتي شيوه ‏بسيار خاصي در پيش گرفته‌اند . شركت را نوسازي نمي‌كنند . ‏شركت در حال مستهلك شدن و فرسوده شدن قرار دارد گرايش ‏براي نوسازي نياز به بودجه‌اي دارد كه يا بايد از محل ‏كمك‌هاي دولتي مثل درآمد نفت تأمين شود و يا از محل عايدات ‏شركت. از محل نفت كمكي به شركت‌هاي دولتي نمي‌شود و فساد ‏حاكم بر شركتهاي دولتي در حدي است كه عايدي چندان و قابل ‏ملاحظه‌اي براي نوسازي ايجاد نمي‌كند . لذا مديران شركتهاي ‏دولتي در اكثر موارد و نه البته همواره پروسه نوسازي ‏شركتهاي دولتي را متوقف كرده‌اند تا بتوانند مداخل لازم را ‏داشته باشند . به عبارت بسيار صريح بيش از 80 درصد ‏شركتهاي دولتي طي 3 تا 5 سال آينده مستهلك شده و تعطيل ‏مي‌شوند. آنچه كه در كشور جريان دارد پروسه مرگ تدريجي ‏شركتهاي دولتي است . ‏

- حداقل 80 درصداز كارخانجات ايران فرسوده و مستهلك ‏شده هستند اين كارخانجات طي 5 سال آينده به مرور و به ‏صورت پلكاني تعطيل مي‌شدند مگر اينكه نوسازي شوند و در ‏صورت نوسازي نيز معمولاً 70 درصد پرسنل موجود مازاد ‏خواهند بود . و به هر سو يا اين قبيل كارخانجات تعطيل ‏مي‌شوند و يا اگر نوسازي شوند عمده پرسنل موجود اخراج ‏خواهند شد.‏

- تعداد كارمندان وزارتخانه‌هاي دولتي ژاپن200 هزار ‏نفر (به استثناي بخش آموزش) و ايران نيز منهاي بخش آموزش ‏‏1300000 نفر است . نظر به اينكه جمعيت ژاپن 2 برابر ‏ايران است آشكارا تعداد كارمندان دولتي ايران 13 برابر ‏استاندارد ژاپن است . در صورتي كه نظام اداري ايران ‏مكانيزه شود حداقل يك ميليون نفر نيروي مازاد در ‏وزارتخانه‌هاي دولتي و نه شركتهاي دولتي وجود دارد . هزينه‌ ‏حقوق يك ميليون پرسنل مازاد دولتي در سال معادل ريالي 3 ‏ميليارد دلار است . اخراج پرسنل مازاد دولتي به بحران ‏اجتماعي منجر مي‌شود . ‏

- در ايران 5 برابر حد نياز مغازه‌هاي وجود دارد . ‏سيستم توزيع در ايران استوار است بر فروش اندك و سود ‏بسيار، به اعتقاد نگارنده طي ده سال آينده به مرور و به ‏صورت پلكاني اين سيستم با سيستم جديدي جايگزين مي‌شود، ‏سيستم فروشگاههاي بزرگ كه مبتني است بر فروش بسيار و سود ‏اندك به صورت تدريجي جايگزين سيستم ظل السلطاني موجود ‏مي‌شود . ريزش نيروي مازاد در بخش توزيع حداقل 5/1 ميليون ‏شاغل طي ده سال آينده خواهد بود . اين فرايند از هم ‏اكنون آغاز شده است . ‏

- براي اينكه صندوق‌هاي بازنشستگي وضعيت مطلوبي ‏داشته باشند بايد به ازاي هر 8 شاغل يك بازنشسته وجود ‏داشته باشد و در وضع حاضر در باب صندوق بازنشستگي كشوري ‏به ازاي هر 3 شاغل يك بازنشسته وجود دارد و طي 5 سال ‏آينده ، احتمالاً به ازاي هر 2 شاغل يك بازنشسته خواهد ‏بود كه در اين صورت صندوق‌هاي بازنشستگي ورشكست مي‌شوند . ‏

- به سبب كاهش رشد جمعيت ، ساليانه 6 درصد تعداد ‏دانش‌آموزان كاهش مي‌بايد . در وضع موجود70 هزار معلم ‏مازاد در وزارت آموزش و پرورش وجود دارد. كاهش 6 درصدي ‏طي 5 تا 10 سال آينده منجر به اخراج حداقل 40 درصد ‏معلمين موجود مي‌شود . ‏

- 7 ميليون خودرو و موتورسيكلت در كشور وجود دارد ‏كه مصرف عمده آنها دو تا 3 برابر استاندارد امروز خودرو ‏در دنيا است . اين شيوه مصرف ساليانه يك ميليارد دلار ‏مصرف اضافي بنزين بر كشور تحميل مي‌كند.‏
محمد حسين اديب
عضو هيئت علمي گروه اقتصاد دانشگاه اصفهان


 
| Permalink |

Sunday, April 04, 2004


گردش در کوچه هاى کودکى
__________________
رحيم مخکوک

پس از سال ها در کوچه هاى کودکى چرخى زدم. رفتم آن جايى که سال ها پيش مهين و پرى و افسانه خانه‎اى کرايه کرده بودند. توى همان کوچه ول شدم و چند بار رفتم بالا و آمدم پايين. به گمانم آن هايى که مرا ديدند فهميدند ديوانه‎ام.
مهين دوست خانوادگى ما بود و پرى دوست مهين بود و افسانه دوست پرى و هم کلاس مهين بود. سه دانش جوى مهندسى که سال هاى دبيرستان مرا با صحبت از دانشگاه و مبارزه و اعلاميه و تظاهرات پر مى کردند. پاى من به دانشگاه را هم پرى باز کرد. مرا برد کتاب‎خانه و برايم کتابى گرفت. من خيلى خوشم آمد. يک دبيرستانى محال است به يک دانشگاه بزرگ وارد شود و کيف نکند.
مهين با مرتضى آشنا شد و پرى با پوريا و افسانه با آرش و کار اين هر سه با آن سه پس از اندک زمانى به ازدواج کشيد. من هم شاد بودم و در خانه ى اين سه گاه مى پلکيدم و کم کم مرتضى و پوريا و آرش بودند که برايم از دانشگاه مى گفتند و از مبارزه و اعلاميه و تظاهرات. چيزهاى ديگرى هم اما بود که آن سه ديگر کم‎تر مي‎گفتند. سوالاتى مى پرسيدند که ذهن کوچک من ساعت ها بايد با آن ها کلنجار مى رفت تا بفهمد. مرتضى مذهبى بود و پوريا از جوان مردى مى گفت و آرش ياد مى داد که چگونه مى شود جان خود را در چله ى کمان کرد.
سرخوش از حال خراب و تلخى که از ديدن هر يک حاصل مى شد، سال هاى نوجوانى و جوانى آرام به سر مى شد. آن قدر غرق در اين سه بودم که آن سه از يادم رفت. اين قدر يادم است که به خود آمدم و ديدم مرتضى معتاد شده و پوريا با يکى ديگر رفيق شده و آرش هم مرده است. من آن قدر روان شناسى نمى دانم که بتوانم شرح دهم چرا چنين شد، اما چيزى که ياد گرفتم اين بود که آدمى که مي‎خواهد ديگران را بسازد نبايد از خودش غافل شود. يک لحظه که خودت را ول کنى، ممکن است کارت به جايى برسد که اين سه رسيد. آرش را البته تقبيح نمى کنم که سر بر سر آرمانش گذاشت. اما آن دو ديگر براى من هميشه سوال بوده است که چه طور توانستند با جفت‏هايشان چنين کنند. شکنجه نمى تواند بهانه‎ى خوبى براى اعتياد و خيانت باشد. من که همه چيزم را از آنان الگو گرفته بودم و از جمله ازدواجم را که خطبه اش در آسمان ها بسته شده و هيچ نشانى از زرق و برق در آن نبود، سال هاست در کف اين فاجعه مانده ام که چرا چنين شد.
حالا سال‏ها از آن روز گذشته است. پسر مهين بزرگ شده و ديگر سراغ بابا را از مادرش نمى گيرد. البته کسى از دلش خبر ندارد. پرى عروس شده و دوباره طلاق گرفته و افسانه هم تنهاست. تنهاى تنها دارد دکترا مى گيرد. گاه گاهى در جشن تولد پسر مهين آن سه خانم مهندس را مى بينم. مى گويند، مى خندند، اما سيگارشان را که پک مى زنند من آتش مى گيرم. گيرم که سعى کنم لب‎خند بزنم و به روى خودم نياورم.
حالا پس از سال‎ها به آن کوچه‎ى پرماجرا بازگشته‎ام و دارم کوچه را بالا و پايين مى روم. اين همان کوچه‎اى است که سال ها پيش مهين و افسانه و پرى خانه اى کرايه کرده بودند. به گمانم آن هايى که مرا مى بينند مى فهمند ديوانه‏ام.


 
| Permalink |


پول گيت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

در راستاى اينکه مامور سيا قصد داشت يک عدد چمدان دلار به عنوان عيدى از جانب پل ولفوويتز به بچه هاى فانوس و دوستان برساند و يکى از دوستان ما در وسط راه چمدان را از دست او گرفته بود و به جاش يک عدد چمدان پر از اسکناس دو هزار تومانى به دست سردبير ما رسانده بود، در همين فاصله يک توطئه شوم ديگر بى ربط به اين توطئه شوم کشف و خنثى و ضبط و دى وى دى گرديد. اين توطئه اين بود که عده اى قصد داشتند در اسکناس چهره اى خشن از امام و اسلام نشان بدهند، لذا به جرم تشويش اذهان عمومى و ترويج خشونت حکم به جمع آورى اسکناس ها داده شد. بدين ترتيب دو هزارى ها روى دست سردبير ما باد کرد! آگاهان سياسى معتقدند که اين تحولات عن قريب در نظام طنز پرداز جمهورى اسلامى اتفاق خواهد افتاد:
- قاضى مرتضوى به جرم تشويش اذهان عمومى در بانک مرکزى را پلمب خواهد کرد و اموال و دارايى هاى آنرا به نفع هيات رزمندگان اسلام و مهديه تهران و ساير مصارف شرعيه ضبط و هبه خواهد کرد.
- حکم جلب لئوناردو داوينچى به جرم نقاشى فتنه بر انگيز لبخند ژوکوند که در آن موناليزاى صهيونيست هم خنديده و هم گريه کرده هم به ايمام فحش داده و هم اسلام را در خطر انداخته صادر خواهد شد.
- علما و بيوت به خروش خواهند آمد و کفن پوشان تمام اسکناس ها را به عنوان عوامل ترويج خشونت و نشان دادن چهره خشن از امام از دست مردم خواهند قاپيد. آگاهان معتقدند حاج حبيب با ديدن پول هاى جمع شده خوشحال خواهد شد.
- يک هيات نظارت بر چاپ اسکناس با حکم حکومتى آقا با اين اعضا تشکيل خواهد شد: دو نماينده از بيت رهبرى، يک نماينده از صدا و سيما، يک نماينده از جامعه اسلامى اصناف و بازار، يک نماينده از سايت بازتاب، يک نماينده از طرف حجت الاسلام دکتر حسن فريدون روحانى، يک نماينده از طرف جامعه مدرسين، يک نماينده از طرف مجمع تشخيص، دو نفر از فقهاى شوراى نگهبان(‌حقوقدانان محترم ميتوانند کماکان قو قو بازى کنند)، يک نماينده از بنياد حفظ آثار حضرت امام، يک نماينده از طرف کميته امداد امام، خود قاضى مرتضوى به خاطر خوشتيپى، يک نماينده از طرف بسيج، شهردار هميشه در صحنه تهران، رسول خادم به خاطر مرام و معرفت و ارزشى بودن و رييس فرهنگستان علوم به خاطر رودرواسى، سعيد ابوطالب هم پسر خوبى است او هم باشد.
- براى ديوانه شدن کافى است کمى تحولات ايران را دنبال کنيد. پس بهتر اين است که اصلا دنبال نکنيد! ما که پاک خل شديم ميريم مرخصى، شما را نميدانيم.

 
| Permalink |

Friday, April 02, 2004


سخن امروز

جمعه 14 فروردین 1383 ________________________________________
حافظ



 
| Permalink |


بى بى سى و صادق هدايت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

سايت بى بى سى فارسى به شکلى مغرضانه به بررسى ابعاد و در واقع نقاط ضعف شخصيتى صادق هدايت پرداخته است و چنان يکطرفه به بهانه صدمين سال تولد صادق هدايت به اين موضوع پرداخته است که گويى اصل پروژه زدن پنبه شخص صادق هدايت است! نقد کردن غير از تخريب است، به نظر من هم اين سرى برنامه ها واقعا بى معنى و غير ادبى و گستاخانه و تا حد زيادى مغرضانه است.اين نامش نقد آثار هدايت که نيست هيچ، نقد خود هدايت هم نيست!

[ بى بى سى - رشته برنامه هاى صادق هدايت ]
[ فراخوان سايت مانيها ]

 
| Permalink |

Thursday, April 01, 2004


مگس
_________
رحيم مخکوک

قصد كرده بودم كه با مگسان سخني ساز كنم. كمي كه فكر كردم، آن قدر به نظرم حقير آمدند كه منصرف شدم. مگس‎ها موجوداتي هستند كه از بودن به حداقلش بسنده كرده‎اند. موجوداتي كه به نظر من از جلبك‏ها هم پست‎ترند. در پستي آن‏ها همين بس كه هر بنده‎اي در هر افسانه‎اي مي‎خواهد به رب‏العالمين گير بدهد كه چرا برخي كارها را كرده است مي‎پرسد كه چرا مگس را خلق كردي؟ گيرم كه فوايدي هم در اين كار بوده – كه منكرش هم نيستيم. اما چه كسي اهميت مي‎دهد؟ مگس را نبايد ديد. بگذار ويزويزش را بكند.
اوج خوش‎حالي مگس‎ها آن وقتي است كه تكه‎اي كثافت پيدا كنند. هر چه تازه‎تر به‎تر و چه مي‎شود اگر از آن بخار بلند شود. فرقي هم نمي‎كند مال انسان باشد يا گاو يا الاغ.
چنين موجودي البته همه جا پيدا مي‎شود. و نكته‎ي غم‎انگيز ماجرا هم همين جاست. به هر جا كه سر مي‎زني ويزويزش بلند است. اما مگسي كه در جاهاي كثيف يافت مي‏شود مگس بي‎كلاس است و آن مگسي كه اداي آدم‎هاي باكلاس را درمي‎آورد و به جاهاي ترتميز سر مي‎زند واقعا دست مريزاد دارد. گيرم كه هر شب يواشكي سري به توالت بزند و دلي از عزا درآورد. به هر حال ما بي‎خيال مگس‎ها مي‎شويم. هر جا كه باشند. هر چه قدر كه مي‎خواهند ويزويز كنند. آن روز دور نخواهد بود كه مگس‎ها در مگس‏كش برقي و يا غيربرقي به عدم بپيوندند. موجودي كه وجودش اين قدر حقير است، عدمش ديگر اصلا جاي صحبت ندارد.


 
| Permalink |


نامه اى به نه‏نه‎ى مرده‎ى خودمان
______________________
رحيم مخکوک

خدمت نه‏نه‎ى خوشگل خودم سلام

نه‏نه جون! شايد از اين که پسرت اين قدر بزرگ و باکلاس شده است که سواد ياد گرفته و برايت نامه مى نويسد کلى خوش‎حال شوى. خوب ما هم از خوش حالى شما شاد مى شويم. به هر حال اميدوارم حال شما و بابا خوب باشد و خوش بگذرد. خيلى دوست داشتم الان آن جا بودم و مى ديدم چه شکلى شده ايد يا اين که چه کارهايى مى کنيد يا اين که توى استکان هاى کمرباريک چايى مى خوريد يا ليوان. به هر حال شما که وضع ما را مى دانيد اميدوارم عذر ما را بپذيريد که براى دست بوسى خدمت نرسيديم.
راستى نه‏نه! اين جا تا دلتان بخواهد پشت سرتان حرف هست. مى گويند شما دنبال شکمتان از درخت رفته‎ايد بالا مثل يک دختر بچه‎ى شيطان و ميوه‎اى را خورده‎ايد که دهن همه را صاف کرده است. مى گويند که بابا را هم شما توى ديگ انداخته ايد و هزار تا چيز ديگر. بى خيال نه‏نه! من فقط اين ها را گفتم که يک وقت اگر از جاى ديگر به گوشتان رسيد فکر نکنيد از دستتان ناراحتم. برعکس! مى خواستم بگويم دمتان گرم! تازه حتما بابا کلى حال کرده که گول دختر خوشگلى مثل شما را خورده تا مجازاتش اين باشد که در يک سياره‎ى بامزه يک عمر با شما زندگى کند. تازه در آن عصر قحطى دختر. چه مجازاتى به‎تر از اين؟ تا باشد از اين مجازات‎ها باشد. تازه اگر اين کار را نکرده بوديد معلوم نبود تکليف ما چه مى شد؟ آيا اصلا بود مى شديم؟ نه‏نه جان بگذار رازى را برايت بگويم. من مزه ى آن ميوه را هنوز زير زبانم احساس مي‎کنم. دمت گرم نه‏نه! تو هم با سليقه‎اى ها!
راستى چه قدر خوب مى شد برايمان مي‏گفتى چه طور با بابا آشنا شدى؟ تو خيابان؟ تو باغ؟ تو دانشگاه؟ چه طور اومد خواستگارى؟ کى عقدتان کرد؟ سر سفره ى عقد کى بالا سرت قند مى ساييد؟ مهرت چند بود؟ من از شما نه‏نه‎ى ناقلا بعيد نمى دانم که شيربها هم از باباى بى خبر ما گرفته باشى. نوش جانت. اين قدر که تو خوشگلى، اگر تمام دنيا را هم مهرت مي‎کرد کم بود.
راستى نه‏نه اگر ناراحت نمى شويد يک کمى هم برايتان درد دل کنم. اين روزها زمين اصلا مثل آن روزهاى شما نيست. همه چيز قاطى پاطى شده. اتفاقاتى اين جا مى افتد که آدم اصلا نمى فهمد. من هم دلم گرفته. دلم برايت تنگ شده است. به نظرم شما هم اين وسط بي‎تقصير نيستيد. اين هم شد وضع بچه تربيت کردن. خوب مى دانم آن زمان‎ها امکانات نبوده. ولى اين‎ها دليل نمى شود. کاش بابا کتاب هاى تربيت کودک برايتان مى خريد شايد وضع به‎تر مى شد. اصلا ولش! اين حرف‎ها چه فايده اى دارد؟
به هر حال سال نو بود و سال‎روز فرود شما و بابا روى اين سياره‎ى خاکى. مبارک باشد ان شاءالله. بقيه اش بى‎خيال. سرت سلامت. بابا را از قول ما ببوس. سلام ما را هم به عموها برسان. به هر دو. خدا بگويم چه کارشان کند. دعوايشان هنوز هم ادامه دارد.

خرابتم نه‏نه به مولا
رحيم ته تغارى


 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى