--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Tuesday, November 30, 2004


اين عرب‏هاي بامزه!
ـــــــــــــــ
رحيم مخكوك

اول اين كه من زنده‏ام. سر و مر و گنده! فقط سرم مقداري شلوغ بود كه با افسردگي روان هم‎راه شد و اين همه مرا از نوشتن مطالبي كه خاطر عزيز شما را بيازارد معاف كرد.
دوم اين كه در روزهايي كه در عربستان بودم، مقداري از وقتم را به مباحثه با دوستان عرب كه اكثرا سني مذهب بودند مي‏پرداختم. برايم جالب بود كه درصدي از آنان وحدت ميان شيعه و سني را اصلا نمي‎توانستند قبول كنند و مي‎گفتند: وقتي ما به يك چيز اعتقاد نداريم چگونه مي‎توانيم با هم متحد شويم؟
حالا جالب است كه شبكه‏ي الجزيره در ميان دعواي نام خليج فارس علم وحدت بلند كرده و ايرانيان را به وحدت اسلامي فرا مي‎خواند. ما خود منادي وحدتيم اما وحدت به معني چشم‏پوشي از حقوق مشروعمان نيست. لابد فردا خواهند گفت براي وحدت بياييد و اسم پايتخت خود را يك اسم عربي بگذاريد.
پس از خواندن خبر مربوط به شبكه‏ي الجزيره ياد عمروعاص افتادم. اما الجزيره بايد بداند كه ما حداقل در اين يك مورد 60000000 نفر داريم كه هيچ يك تا هفت نسل گذشته اهل كوفه نيستند.



 
| Permalink |


سوزن و جوالدوز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

ناصر حجازى: «براى رياست جمهورى برنامه هاى اقتصادى دارم»
نکنه از «جناح مقابل» على پروين و دايى هم سر رياست جمهورى افتاده بودند به جان هم؟

شرق: «ديدار خاتمى با دانشجويان»
موضوع سخنرانى: «تفاوت بين منچ با ايروپولى»

عشرت شايق: «اگر ده زن خيابانى اعدام شوند، ديگر زنان خيابانى نخواهيم داشت»
اونوقت کانديداهاى نمايندگى مجلس زياد مى شوند.

حسين درخشان: « نشنال جئوگرافيک، درياى هميشه مازندران را با عنوان «کاسپين» آورده است.»
حالا خوبه با عنوان «کيش اير» نياورده!

نعمت احمدى: «گويا پرونده موكلانم به مجتمع مفاسد اجتماعى ارسال شده است»
خبر ندارى بنده خدا، پرونده خودت هم ضميمه است.

حميد استاد (‌انصار حزب الله مشهد): «جريان افراطى با تشكيل همايشى به نام دين و دموكراسى در دانشگاه فردوسى مشهد و با دعوت از ميهمانان خارجى و دكتر سروش به عنوان سخنران سعى دارند جو شهر مشهد را متشنج كنند.»
همش تقصير حاج فرج دباغه! ا… نالوطى، قيمه قيمت مى کنم، آرامش ما رو به هم مى زنى؟

کروبى: «منتظرم ببينم تا شرايط و فضاي سياسي آينده چقدر «بستر» حضور بنده را در انتخابات آتي فراهم مي‌‏كند.»
از خواهر عشى سوال فرماييد.

روزنامه شرق: «مقيمى جاى خرم، خرم جاى مقيمى»
خوشبختانه آزادى انديشه و جامعه مدنى داره به يک جاهايى مى رسه

واکنش وزارت امور خارجه کانادا نسبت به سخنان آصفي: «مرگ زهرا کاظمى تنها يک مساله داخلى نيست»
چه معنى داره اتحاديه اروپا به نون و نوايى برسه، پس کانادا چى؟

رمضان‌زاده: «نمى‌دانم پشت پرده برداشت از ذخيره ارزى چيست»
بخور بخور.

 
| Permalink |

Monday, November 29, 2004


فلسفه سیاسی مدرن و دموکراسی
(پاسخ به یادداشت داریوش سجادی )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی

همکار گرانقدر، آقاى داريوش سجادى در آخرين يادداشت خود با عنوان «?Now What نقدی بر فراخوان رفراندوم تغییر قانون اساسی» و در پی مخالفت با اصل «تغییر قانون اساسی و نوع حکومت»، مدعی شده‌ است که «شرط برخورداری از حکومتی دمکرات ، برخورداری از شهروندانی دموکرات است. شهروندانی که شجاعت و توان تفکر و تصمیم گیری و ایستائی بر روی پاهای خود را داشته باشند.» و شرط «تحصل» چنين شهروندى را «تفرد توام با احراز هویت مستقل» دانسته است.

به نظر می رسد نگارنده یادداشت اخیر، بدون نگاهی ژرف به تاریخ فلسفه سیاسی مدرن و آوردن مصداق‌های بریده و با برداشتی افلاطونی، جوهر فلسفه سیاسی مدرن را به درستی در نیافته است و به کارگیری تعابیر گزینشی ایشان در تایید گفتار خود از منابع غربی نشان این مدعاست. غافل از آن که غرب نیز در ابتدا و پيش از ظهور «روسو» و دیگران از بی‌خردی و گم‌گشتگی هویت رنج می برده است. اما بر خلاف نظریه منتقد محترم منتظر تغییر بحران بی خردی و بی هویتی مردم آن هم در شرایط خفقان و استبداد نماند و با گذار از «لویاتان» هابز، به یاری روسو، فروم و سایرین به «قرارداد اجتماعی»، خرد و دموکراسی رسید و همه اینها با تغییر نوع حکومت میسر شد.

«تامس هابز» بی نظمی سیاسی در انگلستان را منشاء جنگ داخلی و بروز برادرکشی ها می دانست و به همىن جهت راه حلی را که در کتاب معروف خود «لویاتان» ارایه داد طرح نظام اجتماعی جدید مقتدری بود که در آن قدرت مطلق در دست حاکم بود. هابز با روشی تازه در مطالعه فلسفه سیاسی از استبداد دفاع کرده است و گرچه حاکم مستبد پيشنهادی خود را تا حد خدایی برمى‌کشد اما او را «خداى فانى» مى‌نامد.

به نظر «ژان ژاک روسو» فساد سیاسی جامعه از دغل بازی و نابرابری اخلاقی ریشه می گیرد. او معتقد بود که جامعه فرانسه شهروندان را تشویق می کند تا خواسته های فطری و تمایلات طبیعی خود را سرکوب کنند و رفتار های اجتماعی دروغی و تصنعی را جانشین آنها کنند. چنین جامعه ای نابرابری افراطی را ترغیب کرده و در نتیجه همگونی اخلاقی جامعه سیاسی از بین می رود. در کتاب «قرارداد اجتماعى» روسو، جامعه سعادتمند برابری اخلاقی و مشروع را که در آن، بر اساس قرارداد، همه حقوق مساوی دارند، به جای نابرابری طبیعی و جسمی می نشاند.

روسو از این رنج می برد که در جامعه فاسد فرانسه، فیزیکدان، شیمیدان، ستاره شناس، شاعر، هنرمند و ... فراوانند اما شهروند وجود ندارد. همچنین در زمانه‌اش حسادت، سوءظن، ترس، سردی، توداربودن، تنفر و دغل بازی در زیر لوای آداب اجتماعی شدیداً رواج داشت. روسو در قرارداد اجتماعی پیشنهاد می‌دهد که برابری مدنی جایگزین نظام نامشروع سلسله مراتبی شود تا صداقت و شایستگی جای دروغ و نیرنگ و رابطه و اتحاد جای تفرقه و دشمنی را بگیرد. روسو هرگز مدعی نشد که باید منتظر تغییر رفتار اجتماعی مردم ماند، چه می‌دانست در آن شرایط چنان خواستی قابل وصول نبود.

تصویر «اريک فروم» از جامعه بازسازى شده، «جامعه مبتنی بر عقل» ‌است. فروم می گوید: «باور دارم یکی از فاجعه بارترین خطاهای فرد و جامعه، گرفتار شدن در افکار قالبی است.» او نیز در حالی که آزادی و استقلال را موکول به گسستن زنجیر های پندار می کند نسخه انتظار نمی پیچد.

«میشل فوکو» معتقد است قدرت در کلیه سطوح جامعه حلول دارد و هر عنصری هر قدر ناتوان فرض شود، خود مولد قدرت است. از این رو به جای بررسی سرچشمه‌های قدرت، باید به پیامد های آن توجه کرد. فوکو نیز با ارائه این دیدگاه در جمع منتظران قرار نمی گیرد!

«جيمز مديسون» می گوید تنها راه منطقی بازسازی جامعه در برخورد با اغتشاشات سیاسی، فرصت دادن به رشد دسته ها و منافع متضاد و رقیب برای جلو گیری از رشد جاه طلبی هاست. مدیسون در جمله معروف خود می گوید:«حکومت چیست جز عالی ترین مصداق فطرت انسانی». نظامی که او به کمک یارانش الکساندر هیلتون و جان جی در «مقالات فدرالسیت» ارائه دادند، نظامی بود که می‌بایست از قدرت بیش از حد حکومت و فروپاشی جامعه جلوگیری می‌کرد. مدیسون نظامی را بنا نهاد که بتواند به جای اصلاح شخصیت آدمی، نهادها را تعدیل کند. این نظام انسان ها را همان گونه که بودند در نظر می گرفت، نه آن گونه که ممکن است بشوند. نکته ظریفی که افلاطون و شاگردانش دیده بودند و هنوز عده ای در نیافته‌اند.

«افلاطون» چنین کوششی را حزن آور و محصول خیال پردازی مصلحان حقوق‌دان می‌دانست. در «مدینه فاضله» افلاطونی، توده مردم سهمی و نقشی ندارند زیرا به حکم فطرت از امکان فیلسوف شدن محروم‌اند.

«کارل ريموند پوپر» صاحب کتاب مناقشه برانگیز «جامعه باز و دشمنانش» که از هواداران فلسفه لیبرالیسم است در تعریف جامعه باز آن را جامعه‌ای می داند که مردمش پیوسته با شک در تابوها و زدودن اوهام، تصمیمات اجتماعی خود را با معیار عقل و پس از بحث و گفت و گو با یکدیگر بگیرند. حال آن که در جامعه بسته افراد در همه امور مقلد محض‌اند. پوپر با انتقاد از افلاطون به خاطر آن که «تغییر» را نشانه تباهی و «ثبات» را مایه رستگاری می داند، جامعه مطلوب وی را نمونه ارتجاع فکری و جمود سازمانی می خواند. در این جامعه طبقه حاکم یک طبقه ثابت و ابدی است و همیشه از توده مردم جداست. مردم از بحث و انتقاد و مناقشه سیاسی محروم اند و باید از آن چه که به آنان انشا می شود کورکورانه اطاعت کنند. امکان تربیت در اختیار حاکمان است و حاکمیت با تبلیغات مداوم ذهن و ذوق مردم را در قالب های یکدست نگه می دارد تا هیچ اندیشه تازه‌ای آرامش حوزه تربیت و قانون و دیانت جامعه را بر هم نزند! بدیهی است در چنین جامعه ای نیز تغییر مردم بی تغییر نوع نظام نشدنی است.

به هر تقدیر و با توجه به مرور کوتاه تاریخ فلسفه سیاسی، به نظر می رسد فهم دموکراسی بدون شناخت فلسفه سیاسی امکان پذیر نیست. فلسفه جدید نیز بر خلاف یونانیان باستان معطوف به ثبات نیست. بلکه برای تحقق اصل دموکراسی با فلسفه سیاسی معطوف به آزادی، محتاج «تغییر» ‌است و تغییر نیز به صبر و ثبات به دست نمی‌آید، مگر با برگزاری انتخابات کاملا آزاد و تخصیص آرای برابر به شهروندان، با نظارت کاملا مردمی و این هم ممکن نیست مگر با تغییر قانون اساسی کنونی و واگذاری قدرت به اراده ملی! نه صبر و نه انتظار!

 
| Permalink |


خجسته باد این مبارک بهار!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

از این که در این سرمای استخوان سوز؛ آتش گرمابخش و آرامش زایی فراهم شده جدا خوشحالم. مطمئنم که اگر درصد بیشتری از ایرانیان به اینترنت دسترسی داشتند شمار امضا کنندگان فراخوان برای رفراندوم به طور نجومی افزایش می یافت. بیانیه شورای محترم سردبیری فانوس هم عالی بود . شاید فرجی حاصل شود وخواب رهبران جمهوری اسلامی در آستانه یکدست کردن حاکمیت پریشان شود. امضا کردن یا خودداری از امضای این فراخوان معیاری برای سنجش میزان صداقت مدعیان آزادی است. حداقل ثمری که امضای این فراخوان می تواند داشته باشد خلع سلاح کردن طیف خاتمی – کروبی است در انتخابات ریاست جمهوری آینده رژیم. ما با صدای بلند فریاد می زنیم که هرگز حاضر نیستیم برای چهار سال دیگر"استخوان لای زخم" را تحمل کنیم و نردبانی شویم برای آدمهایی در نهایت بی کفایتی و بی برنامگی ؛ معین یا کروبی فرقی نمی کند؛ خواست ماحذف شاه است و برای مان فرق نمی کند نخست وزیرچه کسی باشد. صریح و شفاف می گوییم که هیچ مقامی در حکومت آینده ایران نباید انتصابی باشد. کراوات و عمامه در ظاهر فرق دارند اما هر کدام؛ اگر به یک مقام انتصابی و مادام العمر داده شود؛ تولید استبداد می کند. مشکل اصلی ما وجود فردی در راس حاکمیت است که خود را عقل کل می داند و همه را به پرستش خود می خواند. این طرف و آن طرف دیده ام که بعضی از ائتلاف بین جمهوری خواهان و سلطنت طلبان حرف می زنند؛ حال آنکه؛ هم چنان که پیشتر گفته ام؛ سلطنت طلبان؛ چه از نوع طرفدار عمامه؛ چه از نوع کراوات پسند؛ در اقلیت محضند و اکثریت جمهوری خواه نیاز ندارد از اقلیت مطرود یاری بطلبد. من به عنوان یک جمهوری خواه؛ چنان در طول تاریخ از هر دو طیف سلطنت طلب زخم خورده ام که حاضرم دست به هر کاری بزنم تا مبادا دیگر بار روزنه ای برای ظهور و بروز سلطنت پدید آید. درست به همین دلیل است که با "تک رهبری" برای جنبش های مردمی مخالفم. اگر جنبشی؛ یک رهبر داشته باشد؛ فردای پیروزی یک شاه جدید پیدا میشود.
به هر حال باید منتظر بود و ثمره این اولین حرکت اصلاح طلبانه ساختار شکن را به انتظار نشست.
آمد نوبهار
طی شد هجر یار
مطرب می بزن
ساقی می بیار

 
| Permalink |


گزينه چهارم! (پيشنهاد به کميته اقدام)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائي

هنوز هم «انتخابات» تنها راه طرح استيفاي مطالبات سياسي مردم در جهان و دموکراسي که با سازوکار انتخابات محقق مي شود مناسب ترين روش براي احتراز از اشکال خشونت‌بار جابه‌جايى قدرت است. به‌ نظر مي رسد در ايران نيز با توجه به بحراني بودن وضعيت اجتماعي و سياسي، ياس شديد و نفرت مردم از حاکميت و بدبيني تقريبا بي بازگشت آنان نسبت به اصلاح طلبان درون نظام، تنها راه پرهيز از خشونت و فرار از انقلاب، توسل به آراي مستقيم مردم است:

۱ ــ وادار کردن حکومت به برگزاري رفراندوم از راه هاي قانوني و تحت نظارت سازمان هاي بين المللي هر چند بهترين گزينه، اما دشوارترين و دست نيافتني ترين آنها در شرايط ثبات نسبي حاکميت است و با توجه به طرح چند باره آن از سوي احزاب و گروه هاي داخلي و نداشتن ضمانت قانوني و اجرايي از يک سو و نپذيرفتن حاکميت از سوي ديگر، بدون دخالت نيروهاي خارجي غير قابل دسترسي است.

۲ ــ تغيير قانون اساسي با برقراري شرايط برگزاري انتخابات آزاد نمايندگان قانونگزار هم از گزينه‌هاي دشوار ديگري است که به تازگي از سوي کمیته اقدام برای همه پرسی با نظارت نهادهای بین المللی برای تشکیل مجلس موسسان به منظور تدوین پیش نویس یک قانون اساسی نوین، مبتنی بر اعلامیه جهانی حقوق بشر و میثاق های الحاقی آن، با راى آزاد مردم پيشنهاد و به فراخوان عمومي گذارده شده است. در اين مورد نيز به نظر مي رسد حاکميت با توجه به پيش بيني تقليل صريح و واگذاري سريع قدرت مطلق خود به ملت به آن تن در نخواهد داد.

۳ ــ شرکت مردم در انتخابات رياست جمهوري به شرط حذف فيلتر استصوابي شوراي نگهبان از راه هايي است که به سختي گزينه هاي پيشين مي نمايد. چه، شوراي نگهبان که تمام قدرت مافوق رهبري خود را از اين حربه دارد هرگز حاضر به تقديم آن به ملت نخواهد شد. اين مشکل اساسي در دو گزينه پيشين نيز به قوت خود باقي است .

۴ ــ به نظر مي رسد پيشنهاد شرکت در انتخابات رياست جمهوري آينده پس از استعفاي رياست جمهوري کنوني در پيشگاه ملت در آخرين لحظه‌هاي پيش از آغاز انتخابات و راي اعتراض آميز مردم براي تغيير قانون اساسي و حاکميت، نزديک تر و حداقل عملي تر از راه هاي پيشين باشد. هر چند امکان بروز بحران پس از اجراي گزينه چهارم غير قابل پيش بيني نيست اما به اين دليل قابل دسترسي تر است که تقديم استعفاي رياست جمهوري به مردم ضمن آن که آبروي برباد رفته رييس جمهوري را باز خواهد گرداند، (آن هم در آخرين لحظه ها و شرکت مردم در يک انتخابات حاضر و آماده) هر دو بي دخالت حاکميت و در موقعيتي بي بازگشت براي اقتدارطلبان قابل اجراست. مگر آن که حاکميت نيز به عنوان آخرين راه نجات خود به روش هاي خشونت آميز متوسل شود که بي شک اين بار ناگريز دخالت بيگانگان را در برخواهد داشت و کاش ــ هر چند بعيد به نظر رسد ــ تجربه افغانستان و عراق در ايران تکرار نشود!

يک نکته نيز يادآوري مي شود که اجراي گزينه هاي يکم تا سوم بي فشار و يا دخالت سازمان هاي بين المللي و کشور هاي قدرتمند جهاني در حال حاضر غير قابل دسترسي است و آن چه از شرايط کنوني جهاني بر مي آيد اين سازمان ها و کشورها هنوز به زمان چنين دخالت آشکاري نرسيده اند. مزيت گزينه چهارم حتي در صورت عدم موفقيت نيز حداقل زمان حمايت را نزديک خواهد کرد و در نتيجه شرايط گزينه هاي ديگر را هموار.

در همين راستا و در فرصتي که باقي است به «کميته اقدام براى همه پرسى» پيشنهاد مي شود با توجه به پيش بيني عدم يذيرش حاکميت براي برقراري شرايط رفراندوم قانون اساسي و نبود حاميان قدرتمند در شرايط کنوني جهانى، «گزينه چهارم» اين يادداشت را نيز به عنوان يک راه وصول غير مستقيم به هدف مورد بررسي قرار داده و با اشخاص حقيقي و حقوقي مربوط وارد مذاکره شوند.

 
| Permalink |

Sunday, November 28, 2004


رفراندوم و يادى از تحصن
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

بحث رفراندوم داغ است. بازار امضا کردن هاى تومار مربوطه البته متاسفانه چندان آنطور که مورد انتظار بوده است داغ نيست. اميدوارم شرايط طورى نشود که مانند ماجراى تحصن سال گذشته نمايندگان مجلس ششم مجبور شويم يادى از طنزپرداز عزيز هادى خرسندى کنيم. خاطر شريف هست؟ «مردم نيامدند و شما بور مانده ايد/ ايندفعه را به گمانم که همه کور خوانده‌ايد» البته واقع امر اين بود که مردم نيامدند و در نهايت دود آن توى چشم همه منجله خود مردم رفت و همه با هم بور مانديم!

بحث تحصن جداى از انتخابات بود، ميشد با يک حرکت اعتراض آميز مردمى و ادامه دادن آن بصورت مسالمت آميز و آرام (تحصن مردمى در جلوى مجلس) شوراى نگهبان را در مورد نظارت استصوابى به عقب نشينى هاى زياد وادار کرد و اين کار شدنى بود. البته اين حرکت غافلگيرانه و تاکتيکى ريسک زيادى داشت اما ماهيتا به همان دليل غافلگيرانه و نسنجيده بودن آن همه طرف ها را غافلگير کرد! مردمى نااميد که حلقه ارتباطيشان با اصلاح‌طلبان قطع شده بود. پايتخت نشينانى که مى خواستند سر به تن اصلاح طلبان نباشد. دانشجويانى که به شدت دلگير بودند. بدين سان شد که بومرنگ ابداعى بهزاد نبوى و دوستان به سمت خودشان برگشت و بى اعتنايى مطلق افکار عمومى در داخل فارق از جار و جنجالى که در دنياى مجازى در حمايت از تحصن و پيگيرى بحث ها راه افتاده بود، دست استبداد را براى پافشارى بر حق نامشروع خود بازتر گذاشت و نتيجتا نه تنها تحصن به جايى نرسيد بلکه مجلس دکورى گوش به فرمان آقاى خامنه‌اى قدرت را در دست گرفت و آب هم از آب تکان نخورد.

کارى به اين ندارم که خود اصلاح طلبان عاشق نظام و ايضا صندلى هاى قدرت چنان نصيحت هاى چند ساله منتقدان و روشنفکران را به هيچ گرفتند و به مغازله با نيروهاى پشت پرده و نهاد هاى انتصابى پرداختند و همه چيز را توجيه کردند که کار از کار گذشت. اما مردم هم فرصت مناسب بهره گرفتن براى دميدن سوختى دوباره به کوره خاموش شده جنبش دموکراسى خواهى را از کف دادند و طبق معمول همه چيز را با هم خلط کردند و کار از دست رفت.

اينبار هم شرايط حرکت رفراندوم مشابهت هايى دارد. مردم نااميد هستند و به اين سادگى به حضور تن در نمى دهند. محافظه‌کارى بالا است. بعضى ها متاسفانه به اين فکر مى کنند که اگر گردانندگان اين سايت دستگير شوند و نام ها و آدرس اى ميل ها بدست اطلاعات يا نهاد هاى موازى بيفتد چها خواهد شد و چه حمام خونى به راه خواهد افتاد!! هر چند که اعضاى کميته برگزارى از اعتبار به سزايى نسبت به اصلاح طلبان برخوردار هستند اما نکته اين است که رسانه‌ها درست عمل نمى کنند و حلقه هاى ارتباطى ضعيف هستند. عده زيادى از مردم اصلا از اينترنت بدشان مى آيد چون هيولايى از اينترنت در ذهن مردم عادى و افراد مسن تر شکل گرفته که به اين سادگى نمى توانند بر سد ذهنى کار با دنياى مجازى غلبه کنند. براى خيلى ها امکان دسترسى نيست. در کنار اين مسائل فنى اين نکته که مردم ما فعلا در نيم پريود قهر و نااميدى هستند موضوع مهمى است. عالم سياست هم عالم واقع گرايى است. حداکثرى کردن رفراندوم اقدامى نابهنگام بود. به نظر مى رسد که تجربه دو حرکت مجازى جنبش «امروز» شدن وبلاگ ها و خصوصا اقدام اخير «خليج فارس» ، سازگارا و ياران را به اين گمان انداخت که: « يا حالا، يا هيچوقت » . در حاليکه اين حرکت نيازمند بستر سازى هاى بيش از اين بود. چه در سطح تئوريک و چه در اقدامات عملى و سازماندهى ها. در زمينه تئوريک ميشد روى همخوانى داشتن رفراندوم و مبارزه مسالمت آميز و قانونى و در عين حال يافتن ربط و ارتباطى محکم تر بين جنبش اصلاح طلبى (‌چانه نزدن هاى دوم خردادى ها مد نظر نيست) و رفراندوم برقرار کرد. علاوه بر آن اتحاد عمل بين نيروهاى اپوزيسيون خصوصا نيروهايى که سابقه و تجربه فعاليت جمعى در اين کار داشته اند، شرط لازم براى موفقيت بوده و هست.

اصلى در شطرنج هست که در عرصه سياست نيز شايد چندان پر بيراه نباشد و آن اين است که بازيکن مهاجم دو برابر بازيکن مدافع انرژى مصرف مى کند. به عبارت ديگر هنگامى بايد دست به حمله زد که دوبرابر بيش از حريف امکان سنجى و بررسى ادامه هاى محتمل مورد ارزيابى قرار گرفته باشد. با چريک بازى و تعجيل کار سامان نمى يابد. چنانکه الان همه ما هم زير علم رفراندومى ها سينه بزنيم، اين اقدام زود و نسنجيده بود. حرف و گفتنى در اين مورد زياد است و در عين حال مستقل از نتايج اين دست نوشته ها، هيچ چاره اى جز حمايت از رفراندومى ها نيست، چون اين «عمل انجام شده» را بايد براى حفظ و صيانت از خود «حقوق بشر» تا آخر دنبال و حمايت کرد.

 
| Permalink |


درسي براي آنان كه مسابقه مي‎دهند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد

وقتي جرج پس از شليك تپانچه در خط شروع مسابقه‏ي 100 متر پاراالمپيك به زمين خورد و ديگر نتوانست بلند شود، هيچ كس فكر نمي‏كرد چون‏اين اتفاقي بيافتد. او كه به طرز رقت‎باري دست‏وپا مي‏زد، از شدت ناراحتي و اين فكر كه حتي نمي‎تواند برخيزد و خود را به عنوان نفر آخر به خط پايان برساند به گريه افتاد. ناگهان تمام 7 نفر ديگري كه مسابقه را چند ثانيه بود شروع كرده بودند ايستادند و به عقب نگاه كردند. بعد انگار كه يك تيم باشند همه با هم به عقب برگشتند، او را بلند كردند و بازو به بازو و شانه به شانه از خط پايان گذشتند.
من نمي‎دانم داوران مدال‏ها را چگونه بين اينان تقسيم كردند اما برايم وضح است كه هشت مدال طلا كه هيچ، هشتادهزار مدال طلا نيز نمي‎تواند با ارزش اين كار برابري كند.
از حدود سي سال پيش كه اين اتفاق افتاد مشابه آن در هيچ مسابقه‎ي رسمي دووميداني تكرار نشد!


 
| Permalink |


توضيحات مدير حلقه ملکوت
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اشاره: به دنبال درج مطلب «اشد مجازات» توسط يکى از نويسندگان فانوس، جوابيه‌اى از آقاى داريوش محمد پور مدير حلقه ملکوت دريافت گرديد که عينا در اينجا منتشر مى شود. بديهى است که فانوس آمادگى درج ديدگاه هاى ديگر دوستان را - در صورتى که در چارچوب نقد سازنده يا در راستاى رفع سوتفاهمات باشد - دارد.

دوستان عزيز وبلاگ فانوس

اين يادداشت مختصر را خطاب به دوست بزرگوار آقای صائبی می‌نويسم که طی چند يادداشت نکاتی را درباره‌ی حلقه‌ی ملکوت نگاشته بودند. نخست از حسن نظر و دردمندی و نقد مشفقانه‌ای که نگاشته بوديد سپاسگزارم. مايه‌ی بسی خرسندی است که در ميان اهل وبلاگستان، هستند کسانی که نقد را به دشنام نمی‌آلايند و راه انصاف و برهان را در استدلال خويش می‌پيمايند.

غرض از اين مختصر که می‌نگارم ذکر دو نکته است: نخست اين‌که قصد نداشتم و قصد هم ندارم که در باب ماجراهای ملکوت توضيحی آشکار در بخش نظرهای شما بنويسم از آن رو که چنان‌که قطعاً حس کرده‌ايد، مايه‌ی برافروختن تنش‌ها و دامن زدن به سوءتفاهم‌ها می‌شود و البته گروهی از آب گل‌آلود ماهی می‌گيرند.

ديگر اين‌که در ملکوت ماجراهايی رفته است که بيرونيان تنها بخشی از ماجراها را می‌دانند. شرط انصاف نيست که يکتنه به قاضی برويم و حکمی در غياب کسی صادر کنيم که هيچ جا از خود دفاعی نکرده است و در عوض نوشته‌‌های او را بدون اعتنا به صدر و ذيل و سابقه‌ی نوشته‌ها مثله کنيم و از آن نتيجه‌ای بگيريم که مراد و مقصود گوينده نبوده است. آن‌چه در نامه‌ی من خطاب به خانم طاری آمده است، که نامه‌ای خصوصی بوده است و هنوز جای سئوال دارد که چرا اين نامه سر از وبلاگ در می‌آورد، در ادامه‌ی سلسله‌ای از مکاتبات بوده است که بدون خواندن آن‌ها و پيگيری مرتب و دقيق وقايع ملکوت، فهم ماجرا اگرنه ناممکن حداقل دشوار و مبهم می‌شود.

در مجال مناسب، روزی در آينده‌ی نزديک که از مشغله‌های بسيار مهم‌تر زندگی فراغتی حاصل شود و کج‌فهمی‌ها راه خود را به انصاف و داوری منطقی و بی‌طرفانه بدهد، شرحی از قضايا خواهم نگاشت و به تفصيل خواهم گفت که چرا چنين وضعی در ملکوت رخ داده است. جمعی از ملکوت نشينان فعلی، چنان که نويسنده‌ی سيبستان به درستی اشاره کرده بود، به دعوت من به اين‌جا نيامده‌اند بلکه به توصيه‌ی دوستان آمده‌اند و طبعاً نمی‌توان انتظار داشت که در چنين فضايی همدلی و شناختی درست و منصفانه وجود داشته باشد. ان‌شاءالله غبار اين کدورت‌ها و سوء‌تفاهم‌ها فرو خواهد نشست و اهل تحقيق و اعتبار، به فراست در ماجراها نظر خواهند کرد و يقيناً اگر قصوری از جانب من رفته باشد به آن اذعان خواهم کرد. اما تا آن‌زمان نمی‌توان زبان به درشتی گشود و در غياب سخنانی متين و مستند، خشک و تر با هم سوزانيد و انواع نسبت‌ها را به کسی که اصلاً نمی‌شناسيم داد.

نکته‌ی مهمی که در خلال تمامی بحث‌های جاری به دوستان گوشزد کرده بودم اين است که گروهی از نويسندگان ملکوت در ايران زندگی می‌کنند و شماری هم، مانند برخی، تمامی پل‌های رفتن به ايران را پشت سر خود خراب نکرده‌اند و دلبستگی به مام ميهن دارند و آينده‌ی ايران را تنها در خشم و خروش‌های احساسی نمی‌دانند. شرط انصاف اين است که چيزی ننويسيم که با نوشتن آن امنيت و آزادی فرد ديگری به خطر بيفتد. شما نيک می‌دانيد که بر وبلاگ‌نويسانی که در ايران بوده‌اند و هيچ گرايش سياسی و موضع حزبی هم نداشته‌اند چه رفته است. تدبير و دورانديشی حکم می‌کند که راه آسيب‌ ديدن اعضای حلقه را مسدود کنم تا پيش خود و خدای خود شرمسار نباشم که در تعرضی که ممکن است بر کسی برود ما نقشی داشته‌ايم و می‌توانستيم راه آن را ببنديم. گمان می‌کنم اين توضيح به خوبی ماجرا را روشن می‌کند. با اين حال، تا فرصت مقتضی که به تفصيل ماجراها را بازگو کنم، اين مختصر برای روشن ساختن ماجرا کافی است.

سربلند و موفق باشيد و بار ديگر هم از اعتنای منتقدانه و مشفقانه‌ی شما به صاحب اين قلم سپاسگزارم.

با مهر و احترام

داريوش محمدپور
مدير حلقه‌ی ملکوت

 
| Permalink |


ايمــــــان من!
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائي




* ايمانم را
مثل قرآن مادربزرگ
روي تاقچه ي اتاق سرد ميهمان خانه ي يدربزرگ مي گذارم
و بي دغدغه ي بهشت و
هراس از جهنم ،
به خدا مي انديشم.

* خداي من
خداي هيچ قوم برگزيده اي نيست
برگزيده نيست!

* خداي من
خداي دورافتاده ترين شهر ها
خداي همه ي کوچه هاي تاريک
همه ي محله هاي بدنام
همه ي روسپي خانه ها
خداي روسپيان
خداي ديگران
ــ هم ــ
هست!
* خداي تازه ي من
همچون نفس دوشيزه و نگاه مادرم
بوي عشق مي دهد

و خداي مادربزرگ
بوي
عباي
واعظ
مسجد
جامع
بازار!

 
| Permalink |

Saturday, November 27, 2004


با لشکر مورچگان نمى‌توان درافتاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

این مطلب را برای کسانی مانند دوستم می نویسم که از ترس نظام حاکم بر ایران حاضر به امضای فراخوان برای رفراندوم تغییر قانون اساسی نشده اند.

اگر خود را تنها نفری بدانید که این فراخوان را امضا می کند، شاید حق داشته باشيد که بترسيد. اما آیا اگر امضای پای این سند به چند ميلیون (حتی چند صد هزار) برسد، می شود با آنها کار کرد. پس بیاید امضاهاى پاى آن را ميليونی کنیم!
این دوست من از کسانی است که به شدت به خاتمی و اطرافیانش گیر می دهد که چرا هیچ کار نکرده اند. دوست عزیز! آیا فکر نمی کنی که فرزند خود تو این سوال را از تو خواهد پرسید. بابا/مامان چرا وقتی اکثریت جامعه ادای دموکراسی‌خواهی داشت، امضاهای این سند فقط به تعداد معدودی ختم شد؟

نکته مهم و قابل توجه این است که در صورت شکست این طرح، یک برگ برنده به برگهای ته کشیده حکومت اضافه خواهد شد. شاید عده ای بخواهند عدم برنامه ریزی از طرف برگزار کنندگان این طرح را دلیل عدم موفقیت آن بداند. اما باید به دو نکته اشاره کرد: اول اینکه این کاری است که انجام شده است، حالا باید به فکر موفقیت آن بود. دوم اینکه چقدر کارهایی قرار بود انجام شود که در همان مرحله برنامه ریزی ماندند.

اما! باید این دفعه حواس متفکران جامعه جمع باشد تا کلاهی که در سال پنجاه و هفت به سر این ملت رفت، دگرباره به اشکال مختلف رخ ننماید. شاید از همین امروز مستقل از اینکه نتیجه این درخواست به کجا می انجامد، باید به بالا بردن سطح شناخت مردم از گروه های مختلف اندیشید. گرچه در این بین شبکه های ماهواره ای و اینترنت می توانند تاثیر گذار باشند اما باید به فکر رسانه ای همه گیرتر بود. حتی باید روشی جایگزین برای امضا کردن این تومار بعد ازاین که امضا های اینترنتی به اشباع رسید یافت.

دست در دست هم دهیم به مهر / میهن خویش را کنیم آباد!

 
| Permalink |


حمايت از فراخوان ملى براى رفراندوم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شوراى سردبيرى فانوس

بر اين باوريم که:
- اعضاى کميته اقدام براى همه پرسى همگى از فعالان سياسى و حقوق بشرى سالهاى اخير بوده و کارنامه‌اى شفاف و مثبت از فعاليت هاى خود به جاى گذاشته اند.
- با ادله ارائه شده در مورد وجود بن بست قانون اساسى و تنگناها و موانع حقوق بشرى و موانع توسعه نيافتگى کاملاً موافقيم.
- ضمن حمايت از هرگونه تلاش براى واداشتن نظام به تغييرات مسالمت آميز و کاملاً شفاف در راستاى اصلاحات از بيرون و نه چانه‌زنى‌ در لابى هاى هزارتوى قدرت آنهم بر سر بقاى خود و گروه خودى خويش، از هر گونه فعاليت براى برقرارى رفراندوم ساختار شکن و شفاف قوياً حمايت مى کنيم.
- راهکار ارائه شده براى برگزارى يک رفراندوم آزاد تحت نظارت بين المللى را نفى کننده استقلال کشور نمى دانيم.
- فعاليت هاى حقوق بشرى، فعاليت هاى سياسى غير خشونت آميز نيرو هاى اپوزيسيون، فعاليت هاى نيروهاى باقيمانده و صادق اصلاحات و فعاليت هاى اخير جهت برگزارى رفراندوم گرچه کاملاً همسو نيستند اما همگى ناشى از اراده عمومى براى تغيير و بهبود شرايط کلى کشور هستند. اين فعاليت ها در کليت خود منافاتى با هم ندارند.

لذا پا به پاى همه بزرگان و فعالين سياسى به فراخوان ملى براى رفراندوم پيوسته، از همه دوستان و عزيزان همراه و همگام با فانوس تقاضامنديم که به اين حرکت ملى بپيوندند. هرچند که ممکن است انتقاداتى به متن بيانيه بدليل تعجيل بيش از حد ناشى از عملگرايى وجود داشته باشد، اما معتقديم که بايد با تمام وجود از حرکتى که آغاز شده است حمايت کرد تا اين فرصت نيز همانند فرصت هاى قبلى آسان از کف نرود. بديهى است که حمايت همه‌جانبه بايد به طور مستمر ادامه داشته باشد و کميته اقدام براى همه پرسى گامهاى عملى زيادى با استفاده از پتانسيل هاى نهفته با هميارى همه نيرو هاى موجود بردارد.

حرکتى که دير يا زود بايد آغاز مى شد بالاخره آغاز شده است. لحظه‌اى بينديشيد و گام در راه بگذاريد. همه با هم به سوى رفراندوم تغيير قانون اساسى.

 
| Permalink |


اشد مجازات
ــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

با مطلبى که در وبلاگ يکى از اعضاى حلقه ملکوت خواندم به عنوان يک خواننده و فردى بيطرف متعجب و حيران شدم. گويا آقاى داريوش محمدپور از بحثهاى در گرفته در مورد ترور ونگوگ دلگير شده است. نمى‌خواهم وارد جزييات و حواشى آن بحث ها شوم. چه اگر کسى در اين بين چند تا ناسزا و فحش شنيده قطعا به روايت آرشيو هاى موجود خودش چند ناسزا و چند توهين در زرورق پيچيده شده حواله جوانب ديگر کرده است. اما آقاى محمد پور در حاشيه اين جنگ قلمى طى نامه اى رسماً يکى از اعضاى حلقه ملکوت را از آنجا اخراج کرده اند.‌ به تعبير خودشان «صاحبخانه» به «مستاجر» مهلت داده که آنجا را ترک کند.

آيا از نظر حقوقى اين کار مجاز است؟ از ظاهر امر چنين بر مى آيد که بله، چون تمام وبلاگ هاى حوزه قلمرو جناب «صاحب ارض ملکوت» در دامنه نام سايت ايشان قرار دارد و تمام اين وبلاگ ها سرويس فنى و ميزبانى صفحاتشان را از آنجا مى گيرند. اما سوالى دارم که باز از جهتى حقوقى و در عين حال اخلاقى است گيرم که نويسنده اى از اين حلقه، در نوشته خود مسلمانان را «وحشى» بخواند. (‌اين اتهامى است که داريوش.م يا همان «صاحب ارض ملکوت» به خانم حميرا طارى نويسنده وبلاگ «خيال تشنه» زده است. ما به عنوان خواننده آن وبلاگ ها از صحت آن خبر نداريم و داريوش.م هم شاهدى بر ادعاى خود قرار نداده است.) اصلاً فرض کنيد که ايشان چنين مطلبى را در وبلاگ خود نوشته است. آيا سطحى بودن اين حرف آشکار نيست؟ وحشى بودن مسلمانان يک حکم کلى و بى‌پايه است است که آشکارا از نظر منطقى پذيرفته نيست. اين حرف فرق دارد با اينکه بگوييم بعضى از مسلمانان تندرو وحشى هستند. ( که آنهم محل چون و چرا است و البته حرف بى منطقى هم نيست.) در هر حال کسى آمده و حرفى کلى زده و نظرى داده. قطعا اين حرف مشمول توهين به مقدسات هم نيست. (‌حتى اگر هم به فرض محال کسى توهين به مقدسات کند بنا بر رويه منابع چهارگانه فقه شيعه، «خفه کردن» و «زبان بريدن» و «قلم شکستن» و «حکم تخليه دادن» راه حل اوليه نيست.) سوال اين است که اين مجازات شديد و توهين آميز (‌شديد ترين مجازاتى که آقاى محمد پور مى توانست انجام دهد) متناسب با کدام جرم است؟ آزادى بيان چه مى شود؟ «مدارا و مديريت مومنان» کجا رفت؟ تساهل و تسامح‌مان چه مى شود؟ اگر اهل آياتيم «مروا بالغو مروا کراما» را چرا فراموش کرديم؟ مگر وبلاگ ملکوت مزين به اشعار عرفا و مهربانان اين ديار نيست؟ مگر هزار دستان ايران شجريان نازنين آنجا هنرنمايى نمى کند؟ مگر رايت حافظ سراينده «ار خصم خطا گفت نگيريم بر او» را بر نيفراشته ايد؟ تلخى و ترشرويى و سختدلى و قشرى‌گرى به کدام يک از اينها مى ماند؟

از صاحب ملکوت سوالى ديگر دارم، (فضولى است اما چه کنم) چرا دعوت مى کنيد که بعد اخراج کنيد؟ چرا در ملکوتتان خود را آزادانديش مى‌ناميد و مى نماييد و به همه «پذيرش» مى دهيد که بعد آنها را رد صلاحيت و به اشد مجازات در دنياى مجازى محکوم و بلافاصله حکم را اجرا کنيد؟ چرا نوشته هايشان را مى‌کاويد مبادا چيزى خلاف ذائقه شما نوشته باشند و بعد آنها را به شديدترين وجهى مجازات مى کنيد؟ خوب برادر عزيز «هسته هاى گزينش» راه بيندازيد و نهايتاً «صلاحيت» ها را پيشاپيش «احراز» کنيد. چه اشکالى دارد دوست عزيز تابلويى بزنيد و بنويسيد هر کس که با اسلام و مسلمانان - که همه رحمانى و بهشتى و مصفا و بى عيب هستند! - کوچکترين مشکلى دارد وارد نشود.

اين چند سطر را براى جنجال آفرينى ننوشتم که اهل اين کار نيستم و سخت به موضوعات ديگرى که شايد از نظر حقير مهمترند - آنهم در اين فرصت هاى اندکى که همه براى مطالعه و انديشيدن داريم- علاقمندم اما به عنوان يک خواننده حلقه ملکوت لازم ديدم که نظر خود را مکتوب کنم و به ضربه زدن به آزادى بيان از جانب مدعيان آن اعتراض داشته باشم. من با اين فکر بد مخالفم و به عملکرد آقاى داريوش محمدپور انتقاد دارم. همين!

 
| Permalink |

Friday, November 26, 2004


استفتائات اخير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بيت حضرت آيت الله دشمن شناس

« سوال: اخيراً عده اى از نمايندگان نسوان محترم مجلس، خواهان اعدام زنان خيابانى شده اند. تکليف شرعى چيست؟ »
« بسمه تعالى. بايد اولاً ثابت بکنند که آن زن خيابانى و ايضاً رشيده و صاحب کمالات است اين با حضور چهار شاهد عادل (‌ترجيحاً علما و طلاب شريف) انجام بشود. ثانياً حاکم شرع او را نصيحت بکند، مثل همان کارى که حاکم شرع بلاد نکاح انجام داد. [توضيح بيت: منظور حاج آقا شهرستان نکا است] ثالثاً اموال و دستمزد هاى او را به نفع بيوت مصادره بکنند. رابعاً آن گيس بريده قول بدهد که در خدمت اسلام و مسلمين باشد، آب توبه سرش بريزند و به قم بياورند که در خدمت به طلاب عزيز باشد، اگر اثر نداد او را کانديداى اصولگراى مجلس کنند ولو بلغ ما بلغ »

« سوال: اخيراً مشاهده شده است که آقاى خرازى وزير خارجه نظام مقدسمان در حال مطايبه با جک استرا در شرم الشيخ بوده است. ايشان براى اولين بار دندانهاى خودشان را به خنده نشان دادند. حکم حضرتعالى در اين مورد چيست؟ »
« بسمه تعالى. مومنين به اين پديده نادر شک کنند و نماز آيات بخوانند، على اى حال تبادل لطيفه با مامورين بلاد بريطانى و بيت مکرم پرنس فيليپ باى نحو کان مستحب است. »

« سوال: حکم شرعى رفتن به «کاخ سبز معاويه» در بهارستان چيست؟ »
« بسمه تعالى. جواب به حکم خود معاويه است. از صاحب آن خانه بپرسيد. »

« سوال: وبلاگ نويسى حاجيه خانم هاى فمينيست چه حکمى دارد؟ »
« بسمه تعالى. اگر مانع رسيدگى به امور حاج آقا باشد شرعاً حرام است. فمينيسم هم مانند کمونيسم رو به زوال است و صداى خورد شدن استخوانهاى آن شنيده مى شود انشاالله. البته اگر سهم امام را بدهند اشکال ندارد. »

« سوال: اگر مومنين در وبلاگ نويسى با مشقت مواجه شوند… »
« بسمه تعالى. ما خسته شديم از اين سوالات شما. هواى طهران هم سرد شده، ما مدتى تشريف مى‌بريم به دوبى المقدسه، بقيه سوالات را هم اين آقا مجتبى جواب بدهد، وکيل است از طرف ما، توفيرى هم ندارد. »

والسلام على عباد الله الصالحين
طهران، باغات الشميرانات المقدسات
چندم شوال هزار و چارصد و اندى
بيت حضرت آيت الله س.ع.دشمن شناس

 
| Permalink |


«تلخ شیرین» گمشده!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

دارنده عکس زیر به نام «رحیم مخکوک » از تاریخ نوشتن حاشیه هایی بر تئوری مترقی ولایت مطلقه فقیه گم شده است.از یابندگان خواهشمندیم در صورت مشاهده و یا یافتن هر گونه سرنخی با دفتر حضرت آیت اله ضیائی تماس حاصل فرمایند.به یابنده یا یابندگان مژدگانی در خور توجهی از سوی بیت آن حضرت در نظر گرفته شده است.عکس زیر از جوانی های طلبه مورد نظر گرفته شده اما با حال ایشان مو نمی زند ما شا ء الله!

!!!

 
| Permalink |


به حاکمان زر و زور و تزویر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

یاد مرگ، ذلت واقعی انسان را به رخ او می‌کشد و از سرکشی‌ها و فرعون منشی‌هایش جلوگیری می‌کند. مرگ از جمله پدیده‌هایی است که زور هیچ زورمداری به آن نمی‌رسد و زمانش در انحصار هیچ انحصارطلبی نیست و هر گاه و بر هر که بخواهد چیره می‌شود.
مرگ به انسان گوشزد می‌کند که با وجود همه گردن فرازی‌ها و نقشه‌پردازی‌ها برای دگرباشان، یک آستانه هست که وقتی خواستی از آن بگذری باید سر خم کنی و آن آستانه، مرگ است.انسان مردنی است و لاجرم در برابر مرگ عاجز و ذلیل. و به همین دلیل است که یاد مرگ نفس را ذلیل می کند. این را علی خطاب به فرزندش می گوید که «دل را به یاد مرگ ذلیل کن» تا خودخواهی‌های افراطی را از بین ببری.
مرگ یادآوری می کند که برای خدایی کردن نیامده ای! خدا به پیامبرش می گوید: «بگو من از رسولان، نخستین نیستم و نمی‌دانم با من و شما عاقبت چه می کنند.من جز آن چه وحی می شود پیروی نمی‌کنم و جز آن که با بیان روشن خلق را آگاه کنم وظیفه ای ندارم».
به راستی جایی که خدا به رسولش چنین بگوید، ‌چه جای گردن فرازی شماست که ملتی را بندگان نادان می دانید و خدایی می‌کنید! جایی که پیامبرش جز آگاه کردن وظیفه‌ای ندارد چه جای ما و منی شما؟!
نردبان این جهان ما و منی است / عاقبت این نردبان افتادنی است
لاجرم هر کس که بالاتر نشست / گردن او سخت‌تر خواهد شکست

 
| Permalink |

Thursday, November 25, 2004


مدرسه فاشیسم
ــــــــــــــــــــــــــــ
نامه وارده به فانوس
به مسوولیت شورای سردبیری

این روزها با شدت و حدت همه جا صحبت از بسیج و بسیجی است؛ آن چنان که نظامیان راه یافته به مجلس ولایت هم پرده پوشی را کنار گذاشته و با لباس نظامی در مجلس حاضر شده اند. کسی هم نمی گوید مجلس جای نماینده های منتخب مردم است ؛ نه نظامیان و افراد با سابقه‌های حضور طولانی در نهادهای نظامی. با مشاهده این وضع تصمیم گرفتم در این مورد مطلب بنویسم که آیا همان تصور و علاقه‌ای که نظام جمهوری اسلامی (و مشخصا شخص ولی فقیه) به بسیج و بسیجی دارد مردم ایران هم دارند؟ بی هیچ تردید پاسخ این سوال منفی است. سال‌هاست که دیگر مردم با شنیدن اسم بسیج و بسیجی یاد فتح خرمشهر و این قبیل افتخارات نمی افتند؛ بلکه این لغات بلافاصله قیافه ده‌نمکی‌ها؛ سعید عسگرها و الله‌کرم ها را در ذهنشان تداعی می کند. یاد کوی دانشگاه تهران و تبریز و علامه می افتند؛ کتک خوردن نوری و مهاجرانی را به یاد می‌آورند و همه حوادث ریز و درشت این سالها در ذهنشان زنده می شود. هر چند که سران بسیج اعلامیه رسمی بدهند و نقش بسیج و یا عضویت عاملان آن فجایع و حوادث را در بسیج انکار کنند؛ (آن چنان که در آخرین مورد؛ برای بسیجی‌های قاتل کرمانی انجام شد) اما در نزد مردم سه واژه " بسیج"؛ " امت حزب الله"؛ و" گروه فشار" خبر از یک معنا میدهد: تجاوز به حریم عمومی و خصوصی مردم؛ ضرب و شتم و تحقیر و توهین و.... قتل!
خود نظام هم وقتی از بسیج و بسیجی حرف می‌زند نظرش به کلیت مدافعین وطن در جریان جنگ تحمیلی نیست؛(که اگر هر فردی به واسطه این سابقه درخشان( دفاع از وطن) از طرف نظام عنوان بسیجی می یافت و قدر می دید و بر صدر می‌نشست؛ سرنوشت هزاران نفر مثل داود کریمی وجلایی پوروهادی زاده – نماینده مجلس ششم- و... به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد) بلکه گروهی را مورد خطاب قرار می‌دهد که "امروز" حاضر به انجام هر کاری برای تحقق منویات مقام ولایت(!) هستند وهیچ باکی از حق و ناحق شدن ندارند و هیچ دغدغه خداترسی و آخرت اندیشی وپاسداری از حقوق مردم در دلشان نیست. در واقع باید گفت هفته ای که در آن بسر بردیم هفته پاسداشت گروه‌های فشار بود که اینک نام بسیج را یدک می کشند و سال‌هاست سعی می کنند همه افتخارات دوران جنگ را به نفع خود مصادره کنند و بگویند ما بودیم که آنروز آن افتخارات را آفریدیم و نتیجه بگیرند پس این اعمالی که امروز انجام می دهیم حق و صحیح است. غافل از این که مردم به خوبی می دانند جنگ 16-17 سال است تمام شده و این بسیجی های عمدتا زیر 25 سال در دوران جنگ کودکی بیش نبوده اند وچه بسا خیلی از آنها دوران شیر خوارگی خود را طی می‌کردند!
اما از منظری دیگر بسیج را بررسی کنیم و با کنکاش در احوالات بسیجیان خصوصیاتشان را باز شناسیم. فکر می کنم بهترین نمونه مورد بررسی؛ همین بسیجی‌های قاتل کرمانی باشد. با توجه به مورد ذکر شده بسیجی آدمی است که اهل مطالعه نیست؛ با یک سخنرانی تحریک به انجام هر کاری (حتی قتل) می‌شود( بستگی دارد تحریک‌کننده "چه کسی" باشد و شدت تحریک چقدر باشد؛ مثلا باید در منبر گفته شود فلان کس دشمن حضرت زهرا است و یا فلان کس عامل همه مشکلات بشریت (!) است) بسیجی زود باور است و ساده لوح؛ اگر به او بگویند برو و آدم بکش ؛ ما حمایتت می کنیم ؛میرود و می کشد و بعد فریب خورده و ناباور خیانت حامی اش را به تماشا می نشیند ؛افتخاربسیجی به زور بازویش است که به پشتوانه حکومت بزند و همه عقده‌های انباشته در دلش را خالی کند و در اکثر موارد بیمی از مجازات نداشته باشد (جز در مواردی که فشار افکار عمومی نظام را مجبور به محاکمه کند و البته مجازات‌های وضع شده برای امثال سعید عسگررا دیده‌ایم) ؛ بسیجی هر عمل زشتی را از سوی "خودی" اش قابل تحمل می داند اما کوچک‌ترین عمل از افراد "غیر خودی" مستوجب سنگین‌ترین مجازات است و باید تلاش کرد تا فرد یاد شده حتی‌الامکان از هست و نیست ساقط شود( به این می‌گویند تناسب جرم ومجازات!) بسیجی بدون آن که تخصصی داشته باشد از امنیت شغلی و اقتصادی برخوردار است ؛ بالاترین مناصب هم برای او خیلی راحت در دسترس است ؛ یک جو شانس او را در سمت نمایندگی مجلس هم می نشاند تا احساس نخبگی کند وبگوید ده زن خیابانی را اعدام کنید تا مشکل زنان خیابانی برای همیشه حل شود!
( مشابه این تفکر را "آن بسیجی بزرگ" دارد که فکر می کند اگر ده تا نشریه بسته شود و ده تا نویسنده دستگیر شوند هیچ کس مردم را برای گرفتن حقوق خویش فرا نمی خواند) و بسیجی..... فرق جامعه و پادگان را نمی فهمد و متاسفانه بسیج؛ که حالا اکثریت مجلس را در اختیار دارد در انتخابات فرمایشی بعدی با اتکا به رای چند درصدی خود دولت را هم در اختیار می گیرد.
در مدرسه فاشیسم جز لمپن هاى جامعه را ثبت نام نمی کنند. آنان که به بندگی نمی‌ارزند ولی امروز کنیز و غلام دارند.

 
| Permalink |


سه پرده یک واقعیت:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

پرده اول:
شایع است که در مورد یکی از قراردادهای ننگین دوره فتحعلی شاه، شاه که خجالت می کشید این قرارداد را بپذیرد برنامه ای هماهنگ کرد. همه سران سپاه و بزرگان جمع شده منتظر عکس العمل قبله عالم. قبله عالم وارد می شود و شمشیر خود از غلاف به درآورده و فریاد می کشد.
صدراعظم جلو می رود و با عجز و ناله عرض می دارد: قبله عالم به سلامت باشد. خشم ملوکانه شما باعث خواهد شد که خون تمام ابنا بشر ریخته شود و نسل شان از میان بر افتد. قبله عالم دستی به ریش مبارک می کشد و می گوید پس ما برای حفظ جان ابنا بشر این قراداد را می پذیریم.

پرده دوم:
در زمان جنگ های ایران و روسیه، ایران با کشورهای اروپایی قرارداد همکاری می بست. ولی آنها با روسیه همکاری می کردند.در هر صورت ایران مجبور است به مفاد عهدنامه ها پایبند باشد.

پرده سوم:
رهبر مسلمین جهان فریاد می زند که ایران زیر بار زور نمی رود و حق استفاده صلح آمیزاز انرژی هسته ای را برای خود محفوظ می دارد. ایران با سه کشور اروپایی قرارداد می بندد و تعلیق غنی سازی اورانیوم را تا به نتیجه رسیدن مذاکرات می پذیرد. اتحادیه اروپا از این امر خوشحال می شود.
اما سه کشور نمی خواهند زیر بار مفاد عهدنامه بروند در نتیجه با ارسال بیانیه ای از سازمان انرژی اتمی می خواهند که ایران را مجبور به پذیرش توقف دایم غنی سازی اورانیوم کند.
ایران مجبور می شود توقف کامل غنی سازی را بپذیرد و هیچ گونه امتیازی نیز نگیرد.

راستی چرا قسمت های بد تاریخ برای ایران تکرار می شود. شاید زمان آن رسیده که قبله عالم شمشیر در غلاف کند و مردم را با خود همراه سازد و گرنه قرارداد ترکمانچای که سهل است بدترش را هم مجبور خواهد شد چون جام زهر سر بکشد.

 
| Permalink |

Wednesday, November 24, 2004


در ملکوت چه خبر است؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

از حلقه ملکوت خبرهاى خوبى نمى رسد. قبلا دوستمان ايگناسيو از اين حلقه خارج شده بود و بعد از چند بحث و جدل در مورد ترور تئو ونگوگ بين داريوش.م و سيبستان و مهدى خلجى و نيز مجيد زهرى و دوستان ديگر بيرون از حلقه ناگهان از اين بين مهدى خلجى (صاحب کتابچه) در اقدامى عجيب براى هميشه وبلاگ نويسى را کنار گذاشت و اين در حالى بود که عباس معروفى چند روز پيش از آن از فضاى بدى که در حلقه ملکوت حاکم شده، گله و شکايت کرده بود. در حال پيدا کردن ربط بين يک بحث تند - که قاعدتاً بايد در بين کسانى که خود را کارکشته بحث و جدل هاى اين‌چنينى ميدانند امرى نه چندان غير معمول و متداول بوده باشد - و اين کناره گيرى بوديم که خبر رسيد وحيد صاحب وبلاگ درياروندگان نيز با وبلاگ نويسى (‌البته در ملکوت) ‌خداحافظى کرده است. فهم اينکه در آنجا چه اتفاقاتى افتاده است که گريز از مرکز در آنجا هم بالا گرفته است، کمى پيچيده شده است.

در هر حال براى جمع وبلاگ نويسان که همه ما باشيم باعث تاسف است که اين قبيل اتفاقات باعث تصميم هايى اينچنين مى شود. بسته شدن وبلاگ هاى اهل فکر و نظر و خداحافظى هاى اينچنين به نفع کيست؟ با اطمينان مى توان گفت که تا زمانى که آزادى را پاس نمى داريم و مدارا را حوصله نداريم، چه شکايت از حاکمان دينى مسلط بر مقدرات کشورمان داريم؟ چگونه مى توان در کنجى نشست و بى‌تفاوت ماند و قلم بر زمين کوبيد و باز هم از مردم نااميد و سرگشته و حيران انتظار معجزه داشت؟ دوستان برگرديد! بر احساسات غلبه کنيد ما يک راه صدساله در پيش داريم!

 
| Permalink |


خورشيد
ـــــــــــــــ
آرمين راد

مگر خورشيد روزها در اين دنيا چه مي‎بيند كه غروب‏ها خون گريه مي‎كند؟
بالاخره يك روز غروب توي بزرگ‏راهي به سمت غرب با تمام سرعت خواهم راند تا در افق به خورشيد برسم و اين راز را فاش كنم.

 
| Permalink |


نسخه عربی Arabian Gulf
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شورای سردبیری فانوس

دوستان صفحه عربی برای خليج العربي نیز ساخته اند ساخته‌اند (حتما از ي عربی استفاده کنید). این هم برای کسانی که به زبان عربی در گوگل جستجو خواهند کرد. به این صفحه نیز در وبلاگ/وبسایت خود لینک دهید.

تعداد امضاهای پتیشن به 16090 در لحظه تحریر این مطلب رسیده است! (و دایم در حال افزایش است) اگر هنوز امضا نکرده‌اید اینکار را انجام دهید.

گزارش کیوان حسینی (رادیو فردا) از حرکت وبلاگ نویسان و کاربران اینترنتی.

 
| Permalink |

Tuesday, November 23, 2004


اگر امام موسى صدر زنده باشد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد

اين روزها اخبار خوش‌حال‌کننده‌ای راجع به زنده بودن امام موسی صدر می‌رسد. اين روحانى شيعه‌ى ايرانى که در لبنان فعاليت می‌کرد در سال 57 با دو تن از هم‌راهانش به هنگام سفر رسمی در ليبى ربوده شد. از همان دوران طبيعتا قذافى مورد سوء ظن قرار گرفت. حالا دادگاهی در ايتاليا پرونده‌ى ربودن او را مجددا به گردش انداخته و عده‌ای در ليبى پيدا شده‌اند که مدعى‌اند امام موسی صدر را در سال 2001 در ليبى ديده‌اند که در خانه‌ای محبوس بوده که به شدت از آن محافظت می‌شده است. بگذريم که اين عده که خود زندانی بوده‌اند چگونه موفق به ديدار امام موسى صدر شده‌اند و اين که اين خانه در چه‌طور جايى است که بيش از بيست‌وپنج سال مخفی مانده و اين که ربودن امام موسی صدر چه سودی به حال قذافی داشته است؟ از اين پرسش‌هاى بى‌پاسخ که بگذريم يک نکته قابل تامل است و آن اين که اگر امام موسی صدر به راستی زنده باشد و همين روزها خبر آزادى‌اش را بشنويم، در مورد وضعيت حاضر جهان و ايران چه موضعى خواهد گرفت؟
داستان‌هايى که در مورد امام موسى صدر شنيده‌ايم شخصيتى خوش‌فکر، روشن‌فکر، غير متعصب و اهل تساهل و مدارا را نشان می‌دهد. چون‌اين شخصيتى اگر از قبر بيرون آيد و زنده شود دشمنانی خواهد داشت که البته اسرائيل بدون شک جزء آنان است. اما فکر مى‌کنيد نظام جمهورى اسلامى که اين همه از جنازه‌ى وى حمايت کرده با او چه خواهد کرد و او در مقابل نظرش در مورد ديکتاتورى آقايان چه خواهد بود؟
شک ندارم که امام موسی صدر در به‌ترين حالت مورد بى‌مهری آقايان قرار مى‌گيرد و اخبار مربوط به او مثل اخبار مرگ عرفات به صورت رقيق‌شده و کم‌رنگ پخش مى‌شود. من اگر جای امام موسی صدر بودم از آن جايى که بودم درنمی‌آمدم. وقتی قرار است دنيايى پر از آدم‌هاى تندرو از اسرائيل و آمريکا و ايران و القاعده و عراق از آدم پذيرايى کنند و خوش آمد!!! بگويند فکر کنم به‌تر باشد که آدم سر خود گیرد و کارى به کار آقايان نداشته باشد. البته اين موسى صدرى که ما مى‌شناسيم بد جورى براى آقايان دردسر خواهد ساخت.
خدا کند که زنده باشد و بيايد. دست‌کم به خاطر روشن شدن تاريخ. يا به اين خاطر که اين نوشته را بخواند که هنوز هم دوستش داریم. يا اين که بداند دنياى امروز چه‌قدر محتاج آدم‌هاىی مثل اوست. وقتی مجسم می‌کنم سخن‌رانی پيرمردى را که نزديک به سه دهه از عمرش را در چنگال دشمن بى‌هيچ نشانه‌اى اسير بوده سرشار از شوق می‌شوم. او حتی اگر خرد شده باشد دوست داشتنی است. آيا سرنوشت فرصت چون‌اين ديدارى را به ما و او خواهد داد؟

 
| Permalink |


دوفاکتو!
ــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

وقتى اول انقلاب جناب مهندس غرضى لمپن و دوستانشان نام ميادين شناخته شده نفت و گاز فلات قاره را در خليج فارس از اردشير و سيروس به سلمان و ابوذر و بلال و غير ذالک تغيير دادند بايد فکر اين روز را مى کردند که روزى رسانه هاى پول گرفته از لابى عربها تا جزيره لاوان پيش بيايند و اين جزيره نفتى و صد درصد ايرانى را که آشکارا در محدوده سى مايلى ساحل خودى قرار دارد، شيخ شعيب بنامند! اين عربها از پررويى روى دست حاکمان ما بلند شده اند. نکته جالب ماله کشى هاى بى‌بى‌سى است که سعى کرده قضيه را در دو اسمى کردن خود خليج فارس محدود و تنها آنرا توجيه کند. غافل از اينکه در نقشه به جزاير ايرانى تنب کوچک و بزرگ و ابوموسى نيز دست درازى شده است و آنرا اشغال شده توسط ايران ناميده است چيزى که بى‌بى‌سى در مورد آن سکوت کرده است. جالب اينجا است که هنگامى که در همين نقشه به اسراييل و فلسطين و سوريه مراجعه مى کنيم اثرى از کامنت هاى اشغال و غير ذالک مشاهده نمى شود!‌ جل الخالق. دوستان باز چشم بيندازيم و نقشه را دقيق بررسى کنيم چه بسا ممکن است شيرينکارى هاى ديگرى هم حتى داخل خاک ايران پيدا کنيم!

 
| Permalink |


بمباران گوگلی علیه خلیج عربی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شورای سردبیری فانوس

Arabian Gulf ; The Gulf ;

لوگو ماهی ایده خوبی برای ایجاد یک بمب گوگلی ارایه کرده و این صفحه را به همین منظور ایجاد کرده است. دوستان وبلاگ نویس اگر به این صفحه در وبلاگ خودشون با عنوان خليج العربي (با ي عربی) و یا Arabian Gulf لینک دهند هر کس در گوگل این دو لغت رو سرچ کنه به این صفحه خواهد رسید (به شرط اینکه دوستان زیادی شرکت کنند). نکته اینکه باید عنوان لینک حتما یکی از این دو لغت باشد که نتیجه معکوس نداشته باشد.
مطالب دیگر در این رابطه را در لینکدونی ببینید.

 
| Permalink |


مجلس ختم چريك پير
_____________
آرمين راد

امروز يك آگهي خيلي كوچك در صفحات اول برخي روزنامه‏ها و در لابه‏لاي آگهي‎هاي ترحيم و تسليت رنگارنگ به چشم مي‎خورد. دلم گرفت. به نظرم آگهي مجلس ترحيم عرفات بايد خيلي بزرگ‎تر از اين‎ها چاپ مي‎شد. اما حالا كه سفارت فلسطين نخواسته و يا هزينه‎اش را نداشته كه اين كار را بكند احساس كردم حداقل كاري كه مي‎شود كرد اين است كه به اطلاع همه برسانيم كه چهارشنبه‎ي همين هفته سفارت فلسطين مجلس ختم ياسر عرفات را در مسجد بلال صدا و سيما از ساعت 5/2 تا 5/4 برگزار مي‎كند. شايد شلوغ بودن اين مراسم، آن هم بيخ گوش سيماي لاريغامي بتواند چيزي را كه ملت انتظار داشت و سيما مثل هميشه از مردم دريغ كرد را فرياد كند.


 
| Permalink |

Monday, November 22, 2004


جدایی دین از واقعیات عرفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی

ظهور دانش جدید ،با پدید آمدن واقعیات عرفی(1) جدید همراه است.گذشتگان در عرصه آگاهی‌ها و معرفت عصری خود به خدا و دین نظر می‌کرده اند و انسان جدید در شعاع اندیشه و روحیه جدید خویش به خداوند و خود نگاه می کند و از این رو در هر زمان دین را به اقتضای واقعیات عرفی موجود در همان زمان ،تجربه می‌کند.برخی از دانشمندان دینی معتقدند احکام مستنبط از کتاب و سنت نیز که متضمن معرفت ما از آنها و محصول فهم بشری از دین است، از لحاظ کشف صدق و کذب وامدار معارف بشری است. به عبارتی، معرفت دینی و فهم بشری از کتاب و سنت، معرفتی مصرف کننده و تابع علوم مولد است و بنابر این کمترین تحول در علوم مولد، بر معارف بشری از دین نیز اثر خواهد گذارد.
این امر در باب شریعت اسلام نیز به طور اعم می‌تواند جاری شود که تا کنون روحانیت رسمی مانع آن بوده است. شکی نیست شریعتی که مومنان خویش را به بررسی تاریخ و سیر در جغرافیا و تحقیق در طبیعت و در یک کلام تدبر در همین علوم مولد می کند، نمی‌تواند محصولات زمانی و مکانی این علوم را نپذیرد. بدین ترتیب از آن جا که تعقل و تحقیق در تاریخ و جغرافیا‌، هر روز تعریفی تازه از انسان و تصویر نظری وی از جهان به دست می‌دهد، فهم آدمی از کتاب و سنت را نیز به مقتضای زمان و مکان و به دنبال آن اخلاق و معیار‌های جدید آن تغییر خواهد داد.واقعیات عرفی جدید برآمده از معیارهای جدید نیز به همان اقتضا ناگزیر خواهد بود و مقابله روحانیت رسمی با آن نیز بیهوده.
برده داری در زمان پیامبر اسلام نمونه‌ای از واقعیات عرفی موجود در جامعه به معنای یک سازه اجتماعی و بازتابی از شیوه تولید اقتصادی اجتماعی جزیره العرب در آن مقطع زمانی بود.مبارزه با یک ساختار عرفی اگر نشدنی نباشد،بسیار دشوار است و به همین دلیل نیز ییامبر به دشمنی مطلق با این واقعیت عرفی برنخاست،بلکه استکراه خود را نسبت به آن ابراز داشت و آزاد کردن برده را به عنوان یک ارزش ستودنی دینی در برابر آن قرار داد. پرده داری یک وجه تولید اقتصادی به شمار می‌رفت و تغییر آن ساده نبود. اما واقعیات عرفی بسیاری در جامعه تغییر کرده و در حال تغییر است که به لطف مقاومت متولیان مرتجع دین غیر قابل تغییر دانسته می‌شود، در حالی که بر عقل سلیم پوشیده نیست که علیرغم مخالفت مغز‌های پوسیده محافل حوزوی باید در فتاوی مربوط به آنها تجدید نظر شود و این شجاعتی به مراتب بیشتر از فتاوی در باره شطرنج و موسیقی و احکام حکومتی آیت‌الله خمینی دارد. هر چند به نظر نگارنده‌، این حرکت پسندیده آنچنان هم شجاعانه نبود، بلکه این دیگران بودند که بزدلانه در واقعیات عرفی کهنه پرسه می‌زدند و آنها را غیر قابل تغییر می‌دانستند.
موارد بسیاری از چنین واقعیت‌های عرفی در جامعه جهانی و منطقه‌ای تغییر کرده است و بر عالمان به اصطلاح دینی است که جمود فکری خودشان را یقین نبندارند و بر گردن خدا و رسولش نگذارند. مواردی از حجاب زنان گرفته تا مباحث حقوق در گرایش‌های جنسی باید با نگاهی بیرون دینی و نگاهی باز به جهان معاصر و واقعیت های عرفی جامعه و عرصه علوم جدید بازبینی شود. چه گریزناپذیر است و تعلل در آن جز ایجاد خلل در باورهای نسل جدید که در قرن بیست و یکم و عصر ارتباطات الکترونیکی، جهان اطراف خود را با نحوه زیست اجتماعی خود مقایسه می کند نیست.
نسل جدید ــ چه بخواهند و چه نخواهندــ، با پارادایم های جدید، الگوهای جدید بر می گزیند. پس چه بهتر که این الگوها ــ البته با نگاهی باز و نه مرتجعانه مثل مضحکه لباس ملی در مجلس فرمایشی ــ به طور جدی و اساسی بازنگری شود. آخرین کلام این که واقعیات عرفی غیر قابل بازگشت است و رفتارهای عرفی جامعه را خود جامعه می سازد نه متولیان دین و نه مفتشان دولت.

 
| Permalink |


طبیعت، این هنرمند بی بدیل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

فکر کنم بیشتر ما خاطره این جمله را که "هیچ دو دانه برفی مثل همدیگر نیستند" را از کودکی و دوران دبستان به خاطر داشته باشیم؛ ولی شاید کمتر کسی نام ویلسون بنتلی (Wilson A. Bentley) را شنیده باشد؛ کشاورزی بدون تحصیلات دانشگاهی که با نوآوری خود توجه جهان را به فوتومیکروگرافی (Photomicrography) و مخصوصا کار فشرده او با کریستال‌های برف (برف دانه یا snowflakes) جلب کرد. او با تنظیم یک میکروسکوپ و یک دوربین عکاسی و سالها سعی و خطا بالاخره در سال 1885 اولین کسی شد که عکسی از یک تک کریستال برف توانست بگیرد. وی در طول زندگی خود 5000 عکس از کریستال‌های مختلف برف گرفت و هیچ دو عدد از این کریستال‌ها را شبیه به هم نیافت. ( عکس‌‌های گرفته شده توسط بنتلی در وبسایت او).
اما آیا واقعا هیچ دو دانه برفی مثل هم نیستند؟! جواب ساده‌ی این سوال بله است؛ البته جواب علمی به این سوال را که با تعریف "مثل (alike)" است را دکتر لیبرشت داده است. دکتر کنت لیبرشت (Kenneth G. Libbrecht) پروفسور در فیزیک از دانشگاه کالتک (Caltech) بخشی از تحقیقات خود را در زمینه فیزیک و ایجاد الگوهای کریستال یخ انجام می‌دهد. وی در سال 2003 کتابی با عنوان زیبایی مخفی زمستان را منتشر کرده که همه چیز درباره برف‌دانه‌هاست؛ همراه با عکس‌های رنگی از برف‌دانه‌ها. اندازه این کریستال‌های زیبا بین یک تا 5 میلی‌متر است (به این عکس که مقایسه اندازه کریستال با یک پنی است نگاه کنید).
در وبسایت دکتر لیبرشت می‌توانید اطلاعات خوبی در مورد دلایل علمی (فیزیکی) تشکیل این کریستال‌های زیبا و ... دریافت کنید. علاقمندان به عکاسی نیز می‌توانند روش و تکنیکی را که در گرفتن عکس‌ها به ‌کار رفته را ببینند. جالب اینجاست که هنوز تکنیکی که برای آوردن این برف‌دانه‌ها زیر دوربین عکاسی همان روشی است که بنتلی سال‌ها پیش بکار برد.
چند تا از عکس‌ها را (با رعایت کپی‌رایت) برای نمونه اینجا آورده‌ام. برای دیدن عکس‌ها روی آنها کلیک کنید. برای عکس‌های بیشتر نیز می‌توانید اینجا را ببینید! مطمئنم که دیدن آثار این هنرمند بی‌بدیل خالی از لطف نخواهد بود...

     
     


این‌ عکس نیز با میکروسکپ الکترونی (SEM) از یک کریستال برف گرفته شده است.

پانوشت: مدتی پیش بطور اتفاقی با این گروه و تحقیقات جالب آن برخورد کردم؛ فکر کردم دوستان نیز از شاید از این اطلاعات و همچنین عکس‌های زیبا استفاده کنند.
© Snowcrystals.com

 
| Permalink |


وبلاگ راه پيوستن به دريا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

می‌نويسم تا خود را باور کنم. می‌نويسم تا خود را شفاف تر کنم، ذهنم را خانه تکانی کنم، از هزاران گره و عقده ای که در درونم هست يک يک بند باز کنم، آنجا که سالها است کسی قدم نگذاشته است!
می‌نويسم که از زير يوغ زورگويان و صاحبان زنجير و بندهای استيلا فرار کنم. می‌نويسم که خود را بشناسم. هويت خود را بازستانم. مينويسم چون به شعور من توهين شده است. من از رنگ کردن گنجشک و فروختن به نام قناری بيزارم. من تنها می‌نويسم و هشدار ميدهم و خود بيش از همه ياد می‌گيرم و می‌فهمم که در اين دريای بيکران فکر و انديشه هيچم هيچ، می نويسم تا به اين دريا متصل باشم. می‌نويسم پس هستم.

 
| Permalink |


خلیج همیشه فارس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

گر چه این نوشته دارای حقایق تلخی است ولی قصد آن توهین به هیچ تمدن و نژادی نیست، بلکه هدف آن بیداری ما جماعت قلم به دست است.
از کجا شروع کنم، از انقلاب ناب که باعث خدمت بسیاری به جهان اسلام شد. از دشمنی با ابرقدرت و اسراییل غاصب که باعث سرمایه دارتر شدن کشورهای عربی،به ویژه امارات، شد و یا از دفاع مقدس (که بعد از فتح خرمشهر می توانست تمام شود) که باعث شد قطب اقتصاد منطقه در یک کشور سی ساله ایجاد شود. همه کار کردیم تا ایران نابود شود. آن موقع که در فکر جایگاه آقا دردل مردم سودان، لبنان، ... بودیم، غافل از همه جا دشمنان دیرینه فرهنگ ایرانی با دلارهای باد آورده نفتی کمر همت به نابودی نشانه‌های این فرهنگ بستند. در این راه حتی کشور دوست و برادر سوریه هم که همه ساله هدیه‌های نفتی تحویل گرفته‌است نیز کوتاهی نکرد. خلیج فارس که همواره تاریخ فارس بوده است دارد تبدیل به خلیج عربی می شود و ما همچنان ساکتیم.
این آخوند جماعت از روشنفکرش تا متعصبش دل در گرو حفظ این فرهنگ ندارند، که باید هم چنین باشد چون نانشان از چیز دیگری تامین می شود. دولت منتخب که سکوت مرگبار برگزیده و دعای سریعتر گذشتن زمان می‌کند. دولت غیر منتخب که هیچ چیزی برایش اهمیت ندارد جز قدرت در داخل. حال سوال اینجا است که اگر کسی به عبای آقایان در خارج توهین می کرد آیا خشتکش را جر نمی داند؟ حال چه شده که ساکت شده‌اند؟ نکند اصلا دلارهای نفتی اعراب در اینجا هم کارمی کند؟
بگذریم که از حکومتی اینچنینی هیچ توقعی نمی شود داشت. حال چرا ما ساکتیم. بسیاری از وبلاگ نویسان در خارج کشور زندگی می کنند، چرا کاری انجام نمی دهند. چرا ایرانیان ثروتمند کالیفرنیا سکوت کرده اند. چرا مشروطه‌طلبان و ... همه سکوت کرده اند. اگر دیگر ایرانی نماند نه میتوان بر آن حکومت کرد نه می توان آن را اصلاح کرد. پس باید منفعت مشترک همه گروه‌ها حفظ نام ایران باشد، پس چرا؟ امان از دست این دلارهای نفتی اعراب!!!

 
| Permalink |

Sunday, November 21, 2004


يک روح در يک بدن و نصفی
___________________
آرمين راد

آن که چشم داشت بر صندلی چرخ‌دار نشسته بود و آن که پا داشت او را هل می‌داد. آرام از جلوی پای من گذشتند و چند قدم ان طرف‌تر، آن جا که گل‌های بنفشه نويد آمدن بهار را به اهل دنيا مى‌داد ايستادند. آن که چشم داشت فرمان ايست را صادر کرد و آن که پا داشت ايستاد. انگار که يک روح در دو بدن باشند و يا شايد يک روح در يک بدن و نصفى.
- گل‌ها بزرگ شده؟
صدايى با هيجان، انگار که اعصاب بينايى‌اش مستقيم به دهانش وصل شده باشد بنفشه‌هاى رنگارنگ را توصيف مى‌کرد.
- آره! اونى که تو کاشتى بنفش شده ولى وسطش سياه سياهه. اون يکى که من کاشتم کوچيک‌تره. زرده با رگه‌هاى قرمز.
من فکر مى‌کردم که اگر آن‌جا را ترک نکنم هر لحظه ممکن است اتفاقى بيافتد. دلم توى سينه آرام نداشت. درست مثل پاچه‌هاى پيژاماى راه راه آن که چشم نداشت توى باد سرد تلوتلو مى‌خورد.
- دستم رو بگير روى گل خودم بذار. مى‌خوام رنگ گلم رو خودم ببينم ...
وقتى که دست آن که پا نداشت، دست آن که چشم نداشت را گرفته بود و بر گل‌ها مى‌کشيد، چشم‌هايم پشت پرده‌اى از اشک پنهان مى‌شد. خيلى سعى کردم، مگر خفه کنم اين حس عميق دردآلود را. به گمانم موفق نشدم که ناگهان دستی بر شانه‌ام احساس کردم. برگشتم و به دو صورت بهت‌زده که کودکانه کنج‌کاوى مى‌کردند گفتم: من هم گل‌ها را دوست دارم. به خصوص گل‌هايى که در روز هشتم آفريده شده باشند.
خيلى دوست داشتم آن که چشم نداشت دستی بر صورتم می‌کشيد و مى‌گفت اشکم چه رنگى است. به نظرم براى يک بار هم که شده اشکی به رنگ دريا ريخته بودم.
***
سال‌ها از آن روز مى‌گذرد. ديگر هرگز به آسايشگاه معلولين سرنزدم. آدم چهار بار چهار ستون بدنش اين طور بلرزد ديگر مال اين دنيا نيست.


 
| Permalink |


مطلب ارسالى به مسابقه طنز تصويرى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

[لينک به محل برگزارى مسابقه طنز تصويرى]

شيبانى: «ما با سياست هاى انقباضى خودمان امسال توانستيم نرخ تورم را در حد رقم پيش بينى شده برنامه، نگه داريم. خوشبختانه با تعامل مجلس محترم … »
پشت صحنه حداد عادل: «ببين دست چپ آقا معمولا به اين شکل روى زانوى مبارکشون قرار ميگيره»
سعيد ابوطالب: «دکتر جون، دست‌بوسى رو که بلدم. شگرد جديد چى بهم ياد ميدى؟»
[همزمان شيبانى براى خودش مشغول نطق است.]
حداد : « اى بابا! شما جوونها چقدر آتيشتون تنده، بابا يک کم صبر داشته باشيد. ما سالها مشغول بوديم. اونوقت شما از در نيومده …»
سعيد: « نوکرتم آقا غلام… »
حداد: « يا الله بيا يک کم تمرين کن، ببوس ببينم کارت رو درست انجام ميدى يا نه؟ »

ابيات

رييس مجـــــلس هفــــــتم بــود «عــادل حـدادى» / بداده ابن آقا را لباس و رخــت دامــــــــــــادى
ز اين پيوند فرخنده، غلام حلقــــــــه گوشش بين / بزد کبريت بر عـــــــلم و ادب، فرهنگ و آزادى
ســـــپاهى گـــــــرد کردنــــــد و به پررويى ناميدند / اداهاى اصـــــــــــــولى را ارزشـــــــهاى آبادى
چريک پير سياسان، بخورد يک ضرب شست از او / صفايى،خاتـــم کوچک، جناب مـــــــيردامادى
به يوم الله روز دى(D)*، پريدند خانـــــــــه ملــــت / چو نيروهاى آمريکا، به فتح شـــهر نورمــاندى
به يمن فتح آسانش، بود فرمان که باشـــــــد هم / رييس مجلس خويشم، زخويشان سـنابادى
غرض هر چاکر خادم، بشـد مــداح آن رهـــــــــــبر / يکى ممنوع کرد لبخند، يکى جنگيد با شادى
يکى گير داد به خشــتک، يکى بند کــرد به تنبان / يکى عر زد يکى شيون، يکى تکبير و فريادى
کــــرامات غلام هر روز افـــــزون شـــد ز پيش از آن / به استيضاح خرم روز، وزيد از پشت او بادى!
کسى گفتا که نعلينش شود چون کفش آقا جفت / بياموزد به نوکـــــر ها راه و رســـــم شــيادى
غلام مســــــــجد اعظم شده کـــــــــاردار در آلمان / به «فن» خويش مشغولند هنرمندان اين وادى!
رموز پاچــه‌خــارى را، ســـعيد پرسيد از حــــــــداد / بگفتا گــر تو هــــم مالى، به يکباره ز اوتادى!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* منظور از روز دى همان D-day است!

 
| Permalink |


بعد از اعلام نتايج، بر ما چه گذشت؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

از طرف ستاد مسابقه طنز تصويرى، نتايج اين مسابقه هم اعلام شد. بنده با احساس تکليف نسبت به حساسيت اوضاع و کيد و مکر دشمنان و در عين حفظ هوشيارى در اين عرصه شرکت کردم و با سياهه‌اى که فرستاده بودم و يک عدد شعر بند تنبانى ضميمه شده، مشمول لطف داوران عزيز قرار گرفتم و به مدال برنز قناعت کردم(!) و مشترکا با «عصيان» عزيز بر سکوى سوم ايستاديم. (‌اميدوارم «عصيان» عزيز برخلاف نامش اهل صلح و صفا باشد و ما را از روى سکو به پايين هل ندهد.)
در اينجا لازم ميدانم به سهم خودم از تلاش هاى آقاى «عليرضا تمدن» و هيات محترم داوران آقايان «سخن»، «خالديان» و «پيام» و نيز «زيتون» خانم تشکر و قدردانى کنم. روح مرحوم «ويليام کيسى» رييس فقيد سازمان سيا از شما راضى و خشنود شد!
همچنين به دوستان عزيزم نويسندگان وبلاگهاى «چاپ اول» و «راديو سيتى» و همينطور «عصيان» بابت موفقيتشان تبريک مى گويم.
همچنين از حسين درخشان و خورشيد خانم بابت نصب جايزه ها سپاسگزارم. از کليه عزيزانى که با تلفن، تلگراف، بى‌سيم، پيجر، چت، آفلاين، SMS ، ايميل، اورکات، کامنت و ترک بک به اينجانب محبت کردند تشکر مى کنم! (‌بازار گرمى) همچنين از لسان بازماندگان فانوس، از تشريف فرمايى همه سپاسگزارم. نيز از سردبير و شوراى سردبيرى (‌بالاخره ما خودمان هم نفهميديم که اينجا چند تا سردبير داريم؟ حکايت «يک مويز و چهل قلندر» شده) که قرار شده به ما جايزه‌اى ويژه بدهند، ممنونم. اميدوارم که از آن چمدان دلار که عده اى از دست اندرکاران آن را پاى درختى معروف چال کرده اند به ما هم بدهند.

 
| Permalink |

Saturday, November 20, 2004


گام بعد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

حسن آرپناهی؛ مدیر شبکه تلویزیونی مهاجردراظهار نظری شگفت انگیز در پاسخ به فکس بیننده ای که می پرسید چرا موسیقی هایی که از شبکه شما پخش میشود؛ از جام جم و کانال های داخلی نظام پخش نمی شود؛ کانال های یاد شده را مطابق میل اکثریت خواند و در واقع کانال خود را کانالی خصوصی اعلام کرد که به خواسته های اقلیت تن می دهد و لابد از نظر ایشان چون این گونه موسیقی ( پاپ ؛ به همراه نمایش نوازنده ها) مورد نظر اکثریت نیست؛ جایی برای پخش در کانال های جمهوری اسلامی ندارد!
مدت سه هفته است که کانال مهاجر بر روی ماهواره هات برد افتتاح شده ومن با دقت برنامه ها و مصاحبه های مدیران شبکه را از ابتدا تا کنون دنبال کرده ام. شاید بخشی از این حساسیت ناشی از این باشد که این کانال تنها شبکه فارسی زبان است که با مجوز در داخل ایران فعالیت می کند وبرای من که بیش از یک دهه است اتفاقات داخل کشور را پیگیری ی کنم ؛ جالب بود سر از کار این شبکه در آورم. مدعی هیچ کشفی نیستم و خبر موثقی هم در اختیار ندارم؛ اما وقتی مجموع داده های اطلاعاتی را کنار هم می گذارم؛ بسیار بعید می بینم این کانال ؛ علیرغم تاکید مکرر و موکد گردانندگانش؛ خصوصی باشد!
هر دو مدیر شبکه ( به خصوص آقای عزیز زاده) به اتفاق همه مجریانی که تا به حال در این تلویزیون ظاهر شده اند؛ همگی غیر حرفه ای بوده و جای تردید نیست که هیچ یک" این کاره" نیستند. مدیران شبکه مکرر گفته اند که ما بیزینس من های موفقی در آلمان هستیم (بدون اشاره به نوع بیزینس) و از سرمایه خود و بدون کمک و پشتیبانی هیچ سازمان و نهادی( با تصریح بر عدم پشتیبانی و حتی "هم کاری" صدا و سیمای نظام) این کانال را تاسیس کرده ایم. آنها گفته اند که اصولا" در بند" جذب و پخش آگهی ( به خصوص از خارج ایران ) نیستند و هیچ وقت برنامه های تله تان برای جمع آوری کمک های مردمی به تلویزیون نخواهند داشت. این در حالی است که این شبکه اصلا برنامه های "تلفن محور"؛ ( مثل دیگر شبکه های فارسی) ندارد و برنامه ها اکثرا تولیدی یا خریداری شده است و همه می دانند که تولید برنامه و پخش از طریق ماهواره به اضافه اداره دفاتر متعدد در ایران و خارج ایران با پرداخت دستمزد به کارمندان؛ چنان هزینه ای را رقم می زند که از توان پرداخت دو آدم معمولی (آقایان آرپناهی و عزیز زاده) بیرون است! جالب این که مدیران شبکه سی و چند ساله اند ( یکی متولد وساکن شهرک غرب و دیگری با سابقه اقامت حدود دو دهه در آلمان) و مشخص نیست این چه بیزینسی است که نه تنها نیازهای فردی و خانوادگی آنها را در این سن کم برآورده؛ بلکه به آنها این "استطاعت فوق العاده مالی" را داده که دست به چنین کار پر هزینه ای بزنند. نکته قابل توجه آنکه تا کنون فیلم های سینمایی خارجی که از این شبکه پخش شده قبلا از شبکه دوم سیما پخش شده اند و من نمی دانم آیا جز صدا و سیما جای دیگری برای خرید حق رایت این فیلم ها وجود دارد یا خیر.
به هر حال من این مطالب را ننوشتم برای آن که با وجود این تلویزیون مخالفت کرده باشم! اتفاقا بسیار خوشحالم که (از نظر من) عاقلانی در نظام جمهوری اسلامی پیدا شده اند که یک کانال فارسی نسبتا خوب را تاسیس کرده اند . کانالی که صدا و سیمای "انصار" آخوند و غیر آخوند ولایت فقیه را پخش نمی کند و سکس و هرزگی دیگر کانال های فارسی ماهواره ای را هم ندارد. کانالی برای عامه مردم؛ در اوقات فراغت؛ فارغ از همه جنجال های سیاسی!
اما نکته این جاست که علیرغم آن چه در ابتدای نوشته از مدیر شبکه نقل کردم و می تواند بیان کننده دلیل اصلی تاسیس این تلویزیون توسط بانیان واقعی اش باشد؛ بنده معتقدم تمایل به داشتن چنین شبکه ای با برنامه هایی این گونه؛ خاص اقلیت مردم ( به زعم ایشان) نیست. توضیح آن که به نظر میرسد برخی گمان کرده اند اکثریت مردم (که لابد ماهواره هم ندارند) تمایل به دیدن برنامه های سیمای ضر(ر) جانی{ضرغامی – لاریجانی} دارند و بعد به این نتیجه رسیده اند که برای باقی مردم؛ همین کانال های موجود( نظام) را رتوش کنند ( شبیه به رتوش عکس در فتوشاپ که همه زگیل ها و زشتی های صورت را محو می کند!) و به خوردشان دهند. این سیاست بدی نیست؛ فقط آنها باید بدانند که اکثریت قاطع مردم به دلایل متعدد؛ می خواهند کانالی داشته باشند که نه شب و روز جمهوری اسلامی را تبلیغ کند؛ نه شبیه کانال های لوس آنجلسی باشد. چه موسس این کانال (مهاجر) خود نظام باشد چه نباشد؛ گام بعدی این است: جمهوری اسلامی این کانال را از طریق آنتن های سراسری پخش کند تا همه مردم بتوانند آن را ببینند.

 
| Permalink |


وبلاگ اتوبوس نیست!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی

به راستی این همه حرف برای چه؟ مگر ما چقدر حرف حساب شده داریم که می‌خواهیم درباره همه چیز اظهار نظر فنی و قطعی کنیم؟ از آیت‌اله (!) شیرین عبادی تا خویی و سیستانی و عمق مباحث دینی بگیر تا رابطه مرگ عرفات و صلح و دلایل حسن ارتباط با اسرائیل و ...آن وقت هم از دیگران بپرسیم چرا اینقدر از ما عصبانی اند! دوست گرانقدر همه وبلاگ نویسان؛ نگارنده نه از دست شما عصبانی است و نه از سر نزاع و خدای ناکرده دشمنی گله‌مند شماست. اما متاسف از آن است که راست است که گفته‌اند ما بیش از هر چیز از سخنانی ضرر می‌کنیم که حساب شده نیست! حتی اگر در وبلاگ با تعریف ویژه‌اش باشد!
به یقین، عزیز ییش کسوت ما نیز از سر دغدغه‌هایش می‌نویسد، اما بدانیم که گاهی نگفتن‌ها آن قدر لطمه نمی‌زند که بی‌حساب گفتن‌ها! گروه‌های فشار فیزیکی هم که بر ای رد گم‌کردن ادای روشنفکر‌ها را در می‌آورند و روزنامه و وبلاگ‌نویس شده‌اند که مثل ما و شما نیستند! ما مدعی هستیم که باید فکر کنیم و بگوییم.شما عزیز گاهی خیلی فکر نمی‌کنید و می‌نویسید، و آنها هرگز فکر نمی‌کنند و وارد عمل می‌شوند! از وادار کردن عملگرایان به حوزه عمل هم تا می‌شود باید پیشگیری کرد!
حکایت شما هم شده حکایت آن روشنفکر ساده‌انگاری که در اتوبوس شروع می کند به نقد اتوبوسی و دیگری از آن سو با مشت محکم حزب‌الله به جانش می‌افتد و تا جان دارد و می‌خورد می‌زند! آب هم از آب تکان نمی‌خورد! ما هم شده‌ایم آن مسافران بیچاره‌ای که یا از ترس دهن باز نمی‌کنند و یا از سر هم دردی طرف روشنفکر را می‌گیرند و شریک کتک خوردنش می‌شوند! بی هیچ نتیجه معقولی از کل ماجرا!
ارزش گفت و گو در وبلاگ را به جدال‌های اتوبوسی تنزیل ندهیم! راحت و ساده نوشتن هنر است اما با نسنجیده و بی‌حساب نوشتن تفاوت بسیار دارد.

 
| Permalink |

Friday, November 19, 2004


نتایج مسابقه طنز تصویری
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سردبیر فانوس

نتایج نهایی مسابقه طنز تصویری که آقای علی تمدن ترتیب داده بودند مشخص شد و چاپ اول ؛ رادیو سیتی ؛ دشمن شناس از فانوس بطور مشترک با عصیان مقام‌های اول تا سوم را کسب کردند (در زیر نتایج هم طنز‌های برگزیده را می‌توانید بخوانید). البته همانطور که آقای تمدن هم ذکر کرده‌اند شاید بعلت تبلیغات کم متاسفانه استقبال شایانی از این مسابقه نشد. باز هم از آقای تمدن به‌ خاطر این حرکت خوب سپاسگذاری می‌کنم. در ضمن جایزه‌ی اختصاصی دشمن شناس عزیز همانطور که قول داده بودم محفوظ است!

 
| Permalink |


ابهام زايى سردبير
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

در اين مطلب فارغ از لب کلام آقاى شمس الواعظين به چند عبارت جالب و مبهم که در مقاله معروف «بازگشت هاشمى رفسنجانى» آورده مى پردازيم:

- «انسداد كريدور هاى ميانى و پايانى حوزه قدرت سياسى». من که با اين عقل ناقصم از اين عبارت چيزى سر در نياوردم. اگر کسى متوجه شد لطفاً به ما هم اعلام کند!‌

- «اين خطاى استراتژيك آن هم در شرايط تراكم ناكامى هاى اصلاح طلبان، براى ثبت امتياز به سود صحت و تندرستى يك ديدگاه و صاحبان آن نيست.»
از «تراکم ناکامى» که بگذريم از «صحت و تندرستى يک ديدگاه» نمى توانيم بگذريم!‌ «صحت و تندرستى يک ديدگاه» يعنى چه؟! آيا درستى و «تندرستى» از يک جنس هستند؟! آيا «صحت» براى «ديدگاه» و «تندرستى» براى «صاحبان» آن است؟ در اين صورت «صحت» يک «ديدگاه» چه ربطى به «تندرستى صاحب» آن دارد؟!

- «ترافيك و مناقشه و بى نظمى در حوزه سياسى ايران با هيچ يك از استانداردهاى جهانى مطابقت ندارد.» معناى «مناقشه» و «بى‌نظمى» را مى شود فهميد ولى «ترافيک» اينجا به چه معنا است؟! آيا به معناى عبور و مرور و جابجايى زياد در قدرت است؟ يا به معناى انسداد سياسى است؟

- «در كشورهاى پيرامونى ايران كانون هاى نگران كننده اى شكل گرفته كه دير يا زود شعاع امنيت ملى ما را تحت تاثير قرار خواهند داد.» جالب اينجا است که به جاى خود امنيت ملى، «شعاع» آن را تحت تاثير قرار مى دهد.

- «منظومه منافع ملى يا آرمانى» منظور آقاى شمس الواعظين «منظومه آرمانى» است يا «منظومه منافع آرمانى». من که از دومى هيچ نمى فهمم. مگر «آرمان» هم «منظومه» دارد و اگر هم داشته باشد مگر «آرمان» لزوما «منفعت» دارد؟

- «آنچه در پس قيل و قال هاى جريان هاى سياسى كشور در حال نطفه گيرى است» پوزش از بابت اين توضيح که نطفه را يکبار مى گيرند و استمرارى نيست!‌ منظور شمس الواعظين احتمالاً شکل گيرى بوده است که استمرار دارد و نه ماه طول مى کشد!‌

- «رفسنجانى شخصيتى متعادل كننده (بالانسر) است.» آيا به نظر شما آوردن بالانسر جز يک ژست آنچنانى چه مى تواند باشد؟ آخر بالانسر در کجاى ادبيات سياسى ايران جا افتاده که سردبير محترم آن را براى توضيح «متعادل کننده» داخل پرانتز آورده است؟ لااقل آقاى شمس جمله خودشان را اينگونه مى نوشتند: «رفسنجانى شخصيتى بالانسر (‌متعادل کننده) است.» اين منطقى تر نبود؟! آيا شمس نميخواهد با چماق بر سر خواننده بکوبد که اگر تو با «متعادل کننده» آشناترى من با «بالانسر» مانوس ترم؟

- «سازه هاى سياسى ايران» اين ديگر شاهکار آقاى سردبير است. «سازه» لغتى فنى و در اصل مربوط به مهندسى عمران است. آيا منظور ايشان از «سازه» پلتفرم است که به نظر مى آيد چنين نباشد چون نبايد آن را جمع مى بست و در اين صورت بايد مى گفت: «سازه سياسى ايران» ظاهراً ايشان دارد اين لغت را به جاى «ساختار» استفاده مى کند. اما سوال اينجا است که مگر عبارت آشناى «ساختار سياسى ايران» چه اشکالى دارد؟

موارد زياد است و با کمى دقت ميتوان نکات ديگرى يافت. (به دليل طولانى شدن مطلب، به هنگام ويرايش نهايى مطلب حدود چهار مورد ديگر را حذف کرده‌ام.) سوال اينجا است که چه اصرارى هست که پيچيده و مبهم مقاله بنويسيم و سعى کنيم که در مورد موضوعى که خود ذاتاً جنجال برانگيز است، به جاى ابهام زدايى ابهام زايى کنيم؟ مثل اينکه ساده نوشتن کار چندان ساده‌اى هم نيست!

 
| Permalink |

Thursday, November 18, 2004


حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند....
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رامشاد

در این چند وقتی که توفیق نوشتن در فانوس را نداشتم؛ حوادث مهمی اتفاق افتاد؛ که خوشبختانه دیگر دوستان آن مسائل را مورد بررسی قرار دادند. مهم ترین آنها فاجعه ضرب و شتم و گروگان گیری رئیس دانشگاه علم و صنعت بود؛ که از نظر من جا داشت دولت و یا دست کم وزیر علوم استعفا دهد. هر چند که این جماعت خوش غیرت را هیچ حادثه ای نمی تواند وادار به استعفا کند! به هر حال خامنه ای و انصارش عزم خود را جزم کرده اند که هیچ اندیشمند و فعال سیاسی چه در دانشگاه برای دانشجویان و چه در حوزه برای حوزویان (سخنرانی دکتر سروش در منزل آخوند شبیری) نتواند سخنرانی کند و در واقع دستور کار این است:
قطع کلیه مسیرهای ارتباطی در سراسر کشور! ضرب و شتم دکتر صالحی نشان داد هزینه دفاع از آزادی بسیار بالا رفته است و از این پس روسای دانشگاهها در صورتی که اجازه برگزاری سخنرانی در محیط دانشگاه را بدهند باید منتظر عواقب پیش بینی نشده ای باشند. من هیچ تعجب نمی کنم اگر بشنوم انصاردر یک جلسه سخنرانی بمب گذاشته و سخنران و مستمعین را باهم به دیار باقی بفرستند. فراموش نکنیم که شاگردان مصباح ( مثل قاتلین بسیجی کرمانی) معتقدند حتی اگر حکومت آنها را به خاطر کارشان مواخذه و محاکمه کند واعدام شوند شهید محسوب می شوند و جایشان در بهشت است.(عین این مضمون را یکی از آن قاتل ها بیان کرده بود). من صلاح نمی دانم با وجود اینترنت و امکان وبلاگ نویسی (به خصوص در وبلاگ های گروهی که خواننده های بیشتری دارد) به برگزاری جلسات سخنرانی و پرسش و پاسخ دلخوش کنیم. هر کس (مشخصا فعالین سیاسی) طریقه استفاده از اینترنت را نمی داند برود یاد بگیرد. ما در شرایطی هستیم که امنیت حرف اول را برایمان می زند و تک تک مهره های سیاسی برایمان مهم هستند و هیچ نیازی و دلیلی نیست که خیلی راحت در معرض تعرض رژیم قرار بگیرند. البته خودم می دانم که خیلی ها کامپیوتر ندارند و یا دسترسی به اینترنت ندارند ویا به خاطر فیلتر؛ از سایت های سیاسی محروم اند؛ اما این مشکلات چاره دارند فقط یک مقدار هزینه بر است. ارزان ترین راهی که به ذهن من میرسد آن است که به جای پرینت گرفتن و توزیع مطالب آگاهی بخش؛ راهی که چند وقت پیش یکی از دوستان عزیزم در فانوس نوشته بود؛ این مطالب را در سی دی بریزیم وپخش کنیم. اگر بشود سی دی های مولتی مدیا درست کرد که چه بهتر. به هر حال قیمت سی دی بسیار ارزان است و عمر مفیدش از کاغذ بسیار بیشتر و جذابیتش نیز هم چنین. باید دیگران را تشویق به خریدکامپیوتر کنیم و حتی اگر شده رایگان؛ استفاده از اینترنت و وبلاگ نویسی را آموزش دهیم. کامپیوتر موردنظر ما با 300 هزار تومن هم قابل خریداری است و باید حداقل دانشجویان ما هر کدام یک کامپیوتر داشته باشند. نرم افزار هایی هست که به ما اجازه میدهد کل یک سایت را دانلود کنیم و آفلاین بخوانیم. یک سی دی می تواند مشتمل بر محتویات دهها سایت و کلیپ های فلش و ... باشد. این کلیت آن چیزی بود که به ذهنم رسید و دوستان تلاش کنند کاملش کنند. مبارزه که صرفا با حرف زدن پیش نمی رود. باید تلاش کرد ؛ وقت گذاشت و هزینه نمود. یک مساله دیگری که می خواهم مطرح کنم پیشنهاد تشکیل کانونی است که به طور مرتب و منظم آخرین اخبار و تحلیل ها را از سایت های مختلف به ایمیل اعضای کانون بفرستد. این وظیفه را دوستان خارج از ایران که از فیلتر محروم اند(!) باید متقبل شوند. همه حرف من آن است که راههایی غیر قابل نفوذ و کنترل برای انتشار اخبار و اطلاعات بیابیم. خوشبختانه ای میل های ما را رژیم نمی تواند کنترل کند.

 
| Permalink |


تلخ شیرین «هنر هفتم!»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

اول قرار بود با عکسی که دیروز دیدید یک مبحث کاملا جدی هنری و سینمایی را دنبال کنیم. اما از آن جا که اوستا کریم حدس زد بعد از شعر و داستان و یادداشت سیاسی و اجتماعی و دینی و چه می دانم نقاشی و عکاسی و هنرپیشگی و آخر عمری هم وبلاگ‌نویسی شاید از پس این یکی بر نیاییم آق رحیم را برای نجاتمان فرستاد تا با اظهار نظرش ما را نجات بدهد! اتفاقا آق رحیم کار خود را کرد و نظرمان را تغییر داد با سوژه نمکینش!
1) نظر دوست عزیزمان آق رحیم مخکوک در باره عکس مورد سوال همچین ما را «مخکوب‌» کرد که سرمان هنوز گیج میرود! سرباز هخامنشی و صحنه هایی از فیلم هندی زیبای باج که به مدت چند ساعت از سیما پخش شد؟!!! یاد فیلم «جاده های سرد» اثر به یاد ماندنی مسعود جعفری جوزانی افتادم. در یک صحنه حمید جبلی خطاب به مسئول داروخانه می گوید «تونم برو انترته بفروش!» آقا رحیم جان شما هم مثل خودم ثابت کردید این کاره نیستید و فقط به درد آخوند شدن می‌خورید! «تونم برو برا ولایت فقیه حاشیه تو بنویس!»
2) این آلیوس ماکسیموس هم که آدم را یاد فیلم رنج‌های مسیح می‌اندازد و نمی‌دانم چرا هر وقت اسمش را می بینم چهره مسیح مریم در این فیلم به خاطرم می آید، با یک نگاه حرفه‌ای گفت عکس خیلی قشنگیه و البته در مورد سرباز هخامنشی درست حدس زد و راهنمایی شد برای نفر بعدی.
3) این یکی یعنی آقا ماهان زد به خال:
:This picture is related to Oliver Stone's latest film Alexander The Great. By the way, don't forget to send me my present
اما جواب ماهان عزیز: Ok!Babe,I'll send it to your mailbox!
4) دوشیزه محترمه ساناز خانم هم که نمی دانم کدام فیلم و کدام کوروش را می گوید؛ ما که ندیدیم! شاید برای همین بود که اوس کریم، آق رحیم را فرستاد!
5) سرکار خانم شهلا خانوم که با سلام گرمش و با «درود بر سام عزیزم» ما را یاد خانم شهلا ریاحی هنرپیشه عزیز انداخت نشان داد یا در زمان هخامنشیان طراحی صحنه می کرده‌اند و یا استاد تاریخ کهن ایران در مراکز آموزش عالی‌اند که با آن عزیزی که در ابتدای جمله آوردند هر دو منتفی است و نباید سن شریفشان بیشتر از نوزده باشد! این طور نیست خانم ریاحی؟! راستی آن انار طلایی هم ظاهرا افتاده و چشم تیز بین شما عزیز متوجه‌اش شده است! اگر نه همه نیزه‌ها انار داشتند!
6) می‌خواستم عکس زیر را به عنوان جایزه برای آقا ماهان بفرستم. اما با اجازه ایشان بهتر است همه ببینند! این دفعه قرار نیست کسی نطر بدهد! همان «Alexander The Great» است. همان سرباز هخامنشی که در فیلم نقش محافظ «رکسانه» ( Rosario Dawson) همسر ایرانی اسکندر کبیر (Colin Farrell) را بر عهده دارد!


Alexander The great

 
| Permalink |


بر «امتيازات» ما چه گذشت؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

من فقط اومدم که بگم پس اين ستاد مسابقه طنز تصويرى مستقر در وبلاگ «بر ما چه گذشت» چرا نتايج را اعلام نمى کند؟ آقاى نوباوه شما صداى من رو داريد؟ کار شمارش آرا به کجا رسيد؟ آدم ياد انتخابات تهران مى افته. نکنه که «عليرضا تمدن» به سفر حج يا شايد هم لاس‌وگاس رفته و گفته که نتايج را اعلام نکنيد تا من برگردم!‌ نکنه که در کامپيوتر شوراى نگهبان دست برده باشند؟ نکنه که مثل هيات مرکزى نظارت بر انتخابات اولين دوره شوراها، اختلافات بالاگرفته باشد و مثلا «ف.م سخن» روى «نقطه ته خط» هفت تير کشيده باشه؟ نکنه که «زيتون» صورتجلسه را امضا نکرده باشه؟ نکنه هيات داوران به اتفاق آرا هيچ مطلب طنزى رو واجد «صلاحيت» ندانسته باشند؟! آقا هر چى هست اعلام کنيد لطفا!‌ ما هم بتونيم مطلبمون رو چاپ کنيم در فانوس، ثواب داره تو اين بى مطلبى و بى سينا مطلبى!

 
| Permalink |

Wednesday, November 17, 2004


برنامه‌های مذهبی شبکه‌های ماهواره‌ای
___________
آرمین راد

مدتی است که شبکه‌های ماهواره‌ای فارسی‌زبان اقدام به استفاده از مفاهیم و مضامین مذهبی در برخی برنامه‌های خود کرده‌اند. از این جمله می‌توان به برگزاری ویژه برنامه‌ی عید فطر در شبکه‌ی جام جم و ترانه‌ی جدید سامان در مورد سفر حج و پخش وسیع آن اشاره کرد.
این نکته به خودی خود هیچ اشکالی ندارد اما با توجه به این که گردانندگان بیش‌تر این کانال ها از سلطنت‌طلبان هستند و از محافل تندروی آمریکا تغذیه‌ی مالی و فکری می‌شوند این تغییر در برنامه‌ها می‌تواند از دیدگاه دیگری نیز مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد.
به نظر می‌رسد این بخش از اپوزیسیون به تاثیر مهم مذهب در فرهنگ ایران پی برده و روی آن سرمایه‌گذاری می‌کند. این وضعیت از طرفی باعث جذب بیش‌تر مخاطب می‌شود و از سوی دیگر محتوای برنامه‌ها را با فرهنگ ما سازگارتر می‌کند. نمونه‌ی چون‌این استفاده‌های مذهبی‌ای را در تبریک بوش به مناسبت عید فطر و موکول کردن شروع کردن جنگ در افغانستان به انتهای ماه‌های حرام نیز می‌شود مشاهده کرد.
به طور کلی نادیده گرفتن احساسات مذهبی و به خصوص آن بخش آن که در فرهنگ ما وارد شده است یک عامل مهم در شکست خوردن بسیاری از حرکات و اصلاحات محسوب می‌شود. البته در این میان رفتار ریاکارانه و خشن مذهبی جمهوری اسلامی نقش موثری در مذهب‌زدایی از فرهنگ ایران داشته و باعث شده تا ایرانیان در میان کشورهای خاورمیانه کم‌ترین تعصبات مذهبی را دارا باشند. اما در هر صورت به نظر می‌رسد مذهب هنوز گزینه‌ای موثر در معادلات سیاسی و اجتماعی ایران باشد و آن را نباید نادیده گرفت.

 
| Permalink |

Tuesday, November 16, 2004


اگر گفتید!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی


اگر گفتید


تعجب نکنید! این تعزیه عاشورا نیست! اصلا ربطی به اسلام و تشیع ندارد و نمی‌توانند برای نمایش آن حکم ارتداد کسی را صادر کنند! اما به ایران مربوط می شود؛ در ایران گرفته نشده البته! به تاریخ ۲۴ نوامبر یک ربط هایی دارد!یک راهنمایی: فیلم سینمایی است! دیگر چیزی نمی گویم؛ شما بگویید... اگر گفتید؟

 
| Permalink |


تلخ شیرین! «متن مصاحبه SW Press» با رفسنجانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

خبر گزاری SW پرس ــ متن کامل دیدگاه‌های هاشمی رفسنجانی درباره مردم، ولایت فقیه، جنگ، ثروت، ارتباط با آمریکا و نامزدی ریاست جمهوری در مصاحبه خبرنگار تار عنکبوت:
* مردم یعنی چه؟
تحقیقا (مکث چند ثانیه ای و گزیدن لب)، مردم همین آدم‌های شریف، آدم‌های بی سروصدا (به فتح صاد)، آدم‌های قانع، آدم‌های متدین و پیرو ولایت (به فتح واو) فقیه همیشه در صحنه نماز جمعه تهران هستند (خیلی جدی).
*درجه ذوب در ولایت شما چند است؟
(لبخند زیرکانه و جویدن لب‌ها) تحقیقا این سوال (مکث و جویدن مجدد لب‌ها) در حیطه کاری جناب (به فتح جیم) آقای ولایتی (به فتح واو) است. (می‌خندد- گویا شوخی کرده است) درجه ذوب ما با درجه انجماد (به فتح جیم) ملت نسبت (به فتح نون) به ولایت انطباق (به فتح طا) کامل دارد.به مردم سالاری ما (نیشخند) شک نکنید! (به نظر شوخی می کند).
* اگر قرار باشد روزی در موقعیتی مانند موقعیت رهبر فقید انقلاب در جنگ تحمیلی قرار بگیرید، حاضرید جام زهر را به توصیه کسانی مثل خودتان بنوشید و بعد هم به سرطان مبتلا شوید و ارتحال کنید؟! با توجه به ماجرای از دست دادن فرصت فتح خرمشهر و توصیه کسانی مثل باز خودتان مبنی بر ادامه جنگ تا پیروزی؟!
(گویا بخشی از پرسش را نادیده گرفته است ــ لب‌هایش را می‌گزد) تحقیقا ترجیح خواهم داد به جای نوشیدن جام زهر، دیگران داروی تشخیص مصلحت بخورند.(مکث و جویدن دوباره لب‌ها) تحقیقا مسئولان رسمی کشور برای خوردن چیز‌های بزرگ و رسمی درجات و مراتبی (به فتح ت) دارند. مرحوم امام (ره) رهبر بودند و جام زهر نوشیدند. در جنگ بعدی ــ ان شاءالله ــ رهبر معظم انقلاب (به فتح قاف) خودشان مصلحت کشور را تشخیص خواهند داد. اما تحقیقا اگر ما رهبر بودیم، یک چیزی به خورد دیگران می‌دادیم! (می‌خندد، می‌خواهد بگوید شوخی کرده است!)
* آقای هاشمی! ثروتمند بودید یا شدید؟
ما حاضریم همه ثروت (به فتح ث) پیش از انقلابمان را با خانه ای که در آن نشسته ایم عوض کنیم! تحقیقا(عصبانی است و صورتش سرخ شده‌است) یک عده آدم تنگ نظر وجود (به فتح واو) دارند که نمی‌توانند ما را ببینند! یک عده آدم حقیر، پست و مخالف (به فتح لام) روحانیت مترقی (به فتح ت) شیعه! تحقیقا این ثروت ما هم بهانه است!اینها با روحانیت مترقی مخالف‌اند!
* تا کنون چند بار با آمریکایی‌ها ارتباط پنهانی داشته‌اید؟
(مکث طولانی ــ لب ها را می جود) یک بار تحقیقا تا نزدیکی‌های ارتباط هم رفتیم. خدا وکیلی کیکشان را هم خوردیم (صدایش زیرتر از آن چه هست می شود)، اما (مکث می‌کند ــ گویا می خواهد گریه کند!) رهبر انقلاب (ره) مخالفت فرمودند و ما را از نزدیکی با آنان برحذر داشتند.آن نقطه حساس تاریخی را الحمدلله به خیر گذراندیم و با مک فارلین جاسوس نزدیکی نکردیم.
* عالیجناب! صریح بفرمایید نامزد می شوید یا نه؟
(با لبخندی هوشمندانه!) والله تا جایی که یادمان است (مکث می کند و صورت زردش گل می اندازد ــ می خندد و لبش را می گزد) تحقیقا، عیال ما را فی‌الفور به حجله ( به فتح ح) برد و به نامزدی نکشید(به فتح کاف.)
* آقای هاشمی ، پاسخ مرا ندادید! تکرار می کنم؛ صریحا بفرمایید نامزد می شوید؟
شما خبرنگارها هم (نیشخند و گزیدن تب) گاهی گیرتان از شیطان بزرگ عیالات متحده هم بدتر است!
*ازپاسخ به بعضی سوال‌ها طفره رفتید. اما برای این سوال جواب روشن می‌خواهم! برای سومین بار می پرسم، آیا نامزد می شوید؟
با اجازه مقام معظم رهبری «بعله»! (لب ها را می‌گزد و قیافه جدی‌تری می‌گیرد) تحقیقا اگر رهبری پیشنهاد بدهند، بی‌میل نیستیم یک بار هم با ایشان احساس وظیفه بکنیم.

 
| Permalink |

Monday, November 15, 2004


روز یاد‌آوری (Remembrance Day)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

11th Nov. Rememberance day 


کسانی که در انگلیس؛ کانادا و استرالیا زندگی می‌کنند؛ در هفته گذشته حتما متوجه گل‌های قرمز رنگ کوچکی که بسیاری از مردم به سینه زده‌بودند شده‌باشند. این گلهای مصنوعی (شقایق) برای گرامی‌داشت شهدای جنگ جهانی اول (و کلا جنگ‌های گذشته) در روز خاتمه جنگ جهانی اول یعنی 11 نوامبر (1918) برای کمک مالی به سازمان‌های حمایت از سربازان بازنشسته فروخته می‌شوند (Earl Haig Fund در انگلیس و Royal Canadian Legion در کانادا). علت انتخاب گل شقایق (Poppy) بعنوان سمبل این روز گل‌های شقایقی است که در فلاندرز (Flanders) یکی از بدترین و پرتلفات ترین نبردگاه جنگ جهانی اول (با صدها هزارنفر تلفات) رویید؛ رنگ سرخ این گل نمادی از خونهای ریخته شده در طی جنگ است (البته عده‌ای نیز ترجیح در استفاده از شقایق‌های سفید بعنوان نمادی از صلح دارند). در انگلیس؛ کانادا ، آفریقای جنوبی و استرالیا و نیوزیلند (آنزاک) 2 دقیقه سکوت در ساعت 11 در یازدهمین روزِ یازدهمین ماه سال (زمانی که صلح برقرار شد) به احترام شهدای جنگ برقرار می‌شود.
Remembrance Day 2004 (London). BBC News.

 
| Permalink |


تغيير نام خليج فارس
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

سالها است که اعراب تمامى تلاش خود را مصروف به اين کرده‌اند که خليج فارس نامى «عجمى» نداشته باشد و بدون توجه به اينکه بيشترين مرز آبى اين خليج از آن ايران است و قرن ها است که نام رسمى و جغرافيايى آنجا «خليج فارس» بوده و در نهاد هاى رسمى بين المللى مانند سازمان ملل متحد نيز از اين نام استفاده مى کنند، عربها با انواع و اقسام روش ها هنوز دنبال آن هستند که نام مهمترين آبراه جهان خليج فارس نباشد و خليج عربى باشد. در سالهاى اول استراتژى آنها بر اين بود که از کلمه خليج به جاى خليج فارس استفاده کنند، شرکتهاى مختلفى به نام خليج به ثبت رساندند (‌مانند شرکت هواپيمايى الطيران الخليج يا همان Gulf Air متعلق به قطر) و در رسانه هاى خود مرتب از کلمه خليج استفاده مى کردند، غربيها نيز با توجه به اينکه از جمهورى اسلامى ايران دل خوشى نداشتند زياد از معرفى پرشن گلف در رسانه هايشان خرسند نبودند، چه در ذهن و ضمير عامه مردم غرب، پرشيا سرزمين قالى هاى زيبا و پسته هاى خوشمزه و بناهاى تاريخى است و با تصويرى که رسانه هاى غربى از سرزمين بلاخيز ايران نشان مى دهند همخوانى ندارد - هر چند که خشک مغزان داخل بيش از هر چيز مايلند که غربيها با آنها هيچ کارى نداشته باشد، حالا هرگونه تصوير منفى هم که آنها دوست دارند از ايران نشان بدهند! اينکه حجم زيادى از اين تصاوير نيز با واقعيات مطبق است خود بحث ديگرى است! - بنابراين لابلاى گزارش هاى خبرى رسانه هاى غربى از واژه خليج به جاى خليج فارس استفاده مى شد، مثل اينکه يک روزنامه تورنتويى به درياچه انتاريو بگويد درياچه، خوب به جايى بر نمى خورد، يعنى که مخاطب محترم تو که ميدانى من دارم در مورد کدام خليج صحبت مى کنم، پس بگذار گزارشم را بدهم و خبرم را بخوانم و بدين ترتيب هردويمان راحت تريم! اين يک توجيه خوب براى شيطنت رسانه هاى غربى بود.

اما شيرينکارى اخير ماهنامه معتبر نشنال جئوگرافيک در گذاشتن نام خليج عربى داخل پرانتز و زير نام خليج فارس، کارى جديد و اقدامى کاملاً هدفمند بوده است. گويا قرار است از اين به بعد خليج فارس دو اسمى باشد تا بعد از يک فرصت مناسب اعراب ادعاهاى آنچنانى خود را علنى کنند. اينکه چه بايد کرد،واقعا نميدانم اما از اين نظام بى تدبير که به هر درى مى زند و به همه کس باج مى دهد تا فقط خودش را حفظ کند، انتظار معجزه نبايد داشت.

 
| Permalink |

Sunday, November 14, 2004


سوزن و جوالدوز
ــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

عليزاده رييس دادگسترى تهران: « اسيد پاشى جرم نيست»
ريختن اسيد داخل آفتابه چطور؟!

ايسنا: « ۹ نفر از عوامل ضرب و شتم و ۹ نفر از دانشجويان خشمگين حمله‌ور به بسيج دانشگاه علم و صنعت اخراج شدند»
قربان عدلت برم کميته انضباطى، ۹ به ۹ برابر، به نفع داور و رهبرى!

سرمقاله سايت اخبار روز: «حقوق بشر را وارد اين معامله نکنيد!»
بابا نون مردم را چرا آجر مى کنيد آخه؟

سايت بازتاب: «مجرمان جنسى در فرانسه عقيم مى‌شوند»
مجرمان سياسى هم در ايران اخته سياسى مى شوند.

سام الدين ضيايى: «انقلاب مرده است،اما اصلاحات همچنان نفس می کشد!»
البته زير دستگاه و در حالت کما. خاتمى هم بالاى سر اين بيمار محتضر کتاب امير ارسلان نامدار و فرخ لقا مى خواند.

بى‌بى‌سى : «اختلاف بر سر اعلام زمان عيد فطر بر سر چيست؟»
اگه اين اختلاف نباشه پس علما به چه درد مى خورند؟!

شرق: «تاجزاده به جاى موسوى لارى»
عبدالله‌ نورى بهتر است. بى زحمت قطامش رو هم بيشتر کنيد!

يک سردار سپاه: «دانشگاه هاى کشور در سطح مديريتى نياز به پالايش دارد»
وزير فرهنگ ما سرهنگ بايد گردد. رييس علم و صنعت، بخشى بايد گردد. (منظور دکتر حاجى بخشى است!)

 
| Permalink |

Saturday, November 13, 2004


نيمه‎ي پنهان ماه رمضان
ـــــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد

ماه رمضان هم رفت و اين سؤال را مثل هميشه باقي گذاشت كه آيا سال ديگر ما هستيم كه اين ماه را ببينيم يا نه؟
در هر صورت اين ماه يك نيمه‏ي پنهان هم دارد و آن وقايعي است كه هر سال تكرار مي‎شود ولي كم‎تر به آن توجه مي‎شود.
آمار بزه‎كاري در اين ماه به ميزان قابل توجهي كاهش مي‎يابد.
حتي كساني كه روزه ندارند سعي مي‎كنند در برابر روزه‎داران از خوردن و آشاميدن امتناع كنند و يا در خفا چيزي بخورند.
حرمت شب شهادت مولا را همه سعي مي‎كنند نگه دارند. انگار كه حتي اگر در همه چيز شك داشته باشند اين يكي را نمي‎توانند نديده بگيرند.
برخي از كساني كه حتي نماز نمي‎خوانند در اين ماه روزه مي‎گيرند.
و يك واقعيت جالب كه نتيجه‏اش 9 ماه بعد از ماه رمضان هويدا مي‎شود و آن آمار زايمان در ماه نهم پس از هر ماه رمضان است كه تقريبا يك كاهش پنجاه درصدي دارد. آمار بسياري از زايشگاه‎ها اين مساله را تاييد مي‎كند!
عيد فطر مبارك. يك تبريك از نوع فانوس!


 
| Permalink |


اين طومارها خوب است اما …
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

متاسفانه نقش سايت ها و وبلاگ هاى سياسى مدتى است که از نظر تبادل نظر و گفتگو و ارائه طريق کمرنگ شده و کم‌کم نقش آنها به فعاليت هاى حقوق بشرى (بويژه در زمينه جمع کردن طومار) کاسته شده است. بدون اينکه بخواهم از ارزش تلاش هاى دوستان حقوق بشرى کم کنم و يا بدون اينکه منکر گشايش هاى حقوقى اخيرى که در عرصه حقوق مادران (‌تغيير قانون حضانت) و يا لغو مجازات اعدام زير هجده سالگان - که مستقيم و غير مستقيم حاصل تلاش هاى حقوق بشرى ها است - باشم و بدون اينکه منکر تلاش هاى آنها در لغو مجازات اعدام عده اى از متهمين باشم، اين نکته را يادآورى مى کنم که اين فعاليت ها براى گشايش سياسى کافى نيست. بدون آزادى بيان، بدون بردن اينترنت به درون خانه ها، بدون ميکرودموکراسى، برقرارى ارتباط جنبش دانشجويى با بدنه مردم و به طور کلى بدون تلاش براى متقاعد کردن مردم براى به دست گرفتن سرنوشت خود و مشارکت در عرصه عمومى، فعاليت هاى اجتماعى و غيره در دراز مدت دستاوردهاى حقوق بشرى هم قابل تکيه نيست. چه با تغيير شرايط ممکن است اين دستاورد ها هم مانند دستاورد هاى محدود دوم خرداد محو و نابود شود. طومار اعتراض جمع کردن و ذکر «فلانى را آزاد کنيد» ، «ديگرى را اعدام نکنيد»، «بم را فراموش نکنيد» و «خليج فارس را حفظ کنيد» کارهاى ارزشمندى است اما به روزمرگى افتادن و در عين حال غفلت از نقاط ضعف جنبش آزادى خواهيمان و نپرداختن به آنها و دست و پنجه نرم نکردن و فراموشى صورت مسائل بسيار جدى ما را به وادى ديگرى خواهد کشاند. غفلت از تحليل و نقد و گفتگوى سياسى به دليل ناامن بودن فضاى دنياى اطلاعات مجازى، يا بى فايده ديدن آن به دليل انفعال و سرخوردگى مردم و جذابيت ناشى از موثر ديدن طومار سازى و روى آوردن صرف به فعاليت هاى طومارى و پتيشنى و حرکت هاى اعتراضى در دنياى مجازى در دراز مدت به نفع فعاليتهاى سياسى نيست. چه حريف قدرتمند و بى اخلاق هم قواعد اين بازى را به خوبى ياد گرفته و فى المثل با دستگيرى‌هاى نوبتى به کار خود ادامه مى دهد و کم‌کم اين سلاح آزاديخواهان را نيز ناکارآمد مى کند. لااقل به نظر مى رسد که بايد در هر دو سطح به فعاليت پرداخت و خصوصا از فعاليت در سطح دوم به دليل داغ بودن بحث دستگيرى ها غفلت نکرد.

 
| Permalink |

Friday, November 12, 2004


انقلاب مرده است،اما اصلاحات همچنان نفس می کشد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی

در نخستین ماه‌های پس از انقلاب، افزایش نسبی آگاهی‌ها حوزه انديشه‌گرايى را تقويت مى‌کرد که با آغاز جنگ، روح عمل‌گرایی، ناگزیر اندیشه را در اولویت‌های بعدی قرار داد. بعد از جنگ التهاب ناشی از «سازندگی» ساختگی و «دولت کاری» هاشمی رفسنجانی که نمی‌خواست جامعه از سیاست کاری‌هایش سر در آورد، آنچنان فضای فکر و فرهنگ را تحت فشار قرار داد که «انديشه‌گرايى» به ته جدول اولويت کشانده و در واقع حذف شد. نهاد‌های غیر رسمی و پنهانی با سوء ‌استفاده از این وضعیت و صلاحدیدهای انحصاری دینى و سیاسی خود و با محدود کردن همان آزادی‌های باقیمانده از ابتدای انقلاب، محدودیت و ممنوعیت‌های بیشتری را در حوزه‌های فکری، هنری، فرهنگى و سیاسی اعمال کردند. چنان که استیلای «بی‌فکرى» در کنار بهتر نشدن وضعيت اقتصادى مردم، جز افسردگی اجتماعی و ناامیدی عمومی به ارمغان نياورد.
«جنبش اصلاحات» برای نخستین بار به واسطه موجودیت خود مردم و نه استفاده صرفا ابزاری از آنان، از «حقوق مردم» سخن به میان آورد و آنان را به اعاده حقوق معوق خود امیدوار ساخت و افسردگی اجتماعی مستولی بر جامعه را به نشاط نسبی فرهنگی و سیاسی مبدل ساخت. از این جهت گسترش مباحث فکر عمومی در عرصه فرهنگ و دین و سیاست حاصل از این نشاط، مرهون جنبش اصلاحات بود و این کمترین و بزرگترين ارمغان دوم خرداد و نخستین گام در تقویت ساز و کار توسعه فرهنگی و سیاسی بوده است.
شکی نیست هزینه‌های پرداخت شده با دستاورد‌های این جنبش تناسب نداشته است. اما با توجه به برتری طلبی و خشونت ورزی‌ها و مقاومت و هزینه خروج رقیب از قانون و عرف جامعه‌، به تنهایی از این سو پرداخت شد و با این حساب می توان گفت پرداخت چنین هزینه هنگفتی ناگزیر بود. اما باید به نسبت وزن اعضای جنبش بین آنان تقسیم می شد که اینچنین نشد و برخی هزینه ای بیشتر از سهم خود پرداخت کردند و برخی دیگر نه.
در این عرصه، دولت، مجلس و نهاد‌های مدنی جنبش‌، به ترتیب عملکرد ضعیفی ارایه کرده و در مقابل بهره‌گیری اقتدارگرایان از قانون سازی‌هاى غیر قانونی و ساختار‌های نامریی قدرت‌، مضطرب و مردد، به اصطلاح «جا خالی» دادند!
به نظر می رسد اگر «خاتمی» به اندازه نمایندگان به تعداد انگشتان دو دست چون «نماینده‌های اصفهان» در برخی مقاطع از خود هزینه می کرد و نمایندگان نیز به اندازه «‌جنبش دانشجویی»، از خود مایه می گذاشتند، اکنون برخی دوستان مانند جناب آقای «شمس‌الواعظین» که هنوز به درستی دغدغه اصلاحات دارند، چنین شتابزده و با چشم پوشی‌های بسیار «هاشمی رفسنجانی» را منجی نمی‌یافتند و نامزد شایسته اصلاحاتش نمی‌خواندند.
به هر تقدیر، هر چند اصلاحات نتوانست ساختار دولت را دگرگون و بازسازی کند و دولت اصلاحات به ویژه در دومین دوره ریاست جمهوری خاتمی تنزل یافت، اما اصلاح‌طلبان واقعی بر «ساختار جامعه» تاثیرگذار بوده‌اند. هم آنان که بیشترین هزینه‌ها را پرداخت کردند همان رای دهندگان، دانشجویان، روزنامه‌نگاران و بخشی از روشنفکران اصلاح طلب.
اما جنبش اصلاح‌طلبی تا همیشه تاریخ زنده است. چنان که «اصلاحات» با استقرار کامل «دموکراسی» نیز نخواهد مرد. بلکه پس از آن مراقب خواهد بود تا ظهور دوباره «استبداد» را به جامعه گوشزد کند! اصلاحات زنده است، هرچند در خواب فرورفته باشد .اما «انقلاب» برای همیشه مرده است و آنان که «شکست اصلاحات» را اعلام می کنند، یا در فکر تداوم «انقلاب» پیشین‌ اند و یا تدارک «انقلاب» نوین که بر حسب تجربت قدیم و معرفت جدید هر دو گزینه مردود است!

 
| Permalink |

Thursday, November 11, 2004


اشکی برای عرفات و
آرزویی برای فلسطین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سید سام الدین ضیائی

«برای من مهم نیست با نام قهرمان یا به عنوان سازشکار بمیرم، برای من مهم این است که فلسطین زنده بماند. زنان و مردان و کودکانش در صلح و آرامش زیتون بچینند و زندگی کنند. بگذارید من قربانی شوم! فکر می کنم این بزرگترین وظیفه یک رهبر باشد». یاسر عرفات
به گذشته که نگاه مى کنم مرگ «یاسر عرفات»، سومین درگذشت سیاسی بود که بغض را ترکاند. پیش از این بر از دست دادن «مهدی بازرگان» که مصیبتی بزرگ برای جنبش ملى-مذهبی بود، بسیار گریستم. چه با توجه به کهنسالی مرحوم «دکتر سحابى» آینده نهضت چندان روشن به نظر نمی‌رسید. پیش‌تر از آن نیز در مرگ رهبر انقلاب که می شد پیش‌بینی کرد بعد از درگذشت ایشان، چه مصیبت عظمایی با بدعت نامیمونی که آن مرحوم با اصل استبدادی «ولایت فقیه» گذارد، در انتظار کشور خواهد بود.
با درگذشت عرفات، آینده نامشخص صلح در فلسطین از آن چه بود، مبهم‌تر می‌نماید و اشک را سزاوار ریختن برای آرزوی بعید فصل زیتون چینی فلسطینیان در صلح. فصلی که چریک صلح‌خواه به چشم ندید و رفت. از خداوند بخواهیم، آینده ای بهتر از پس از خمینی و بازرگان برای ملت ایران را، برای فلسطین پس از عرفات فراهم آورد!

 
| Permalink |


سرنوشت عرفات
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

ظاهراً ماجراى به کما رفتن ياسر عرفات دارد به جاهاى باريکى مانند باريکه غزه کشيده مى شود! گفته ميشود که عرفات امکان زنده ماندن ندارد و يا مرده است و اينهمه کش دادن و معطلى به چند دليل صورت مى گيرد. در درجه اول بايد فکرى به حال جسد رهبر فلسطينيها کرد، البته صهيونيست ها گفته‌اند که اجازه دفن جسد عرفات را در بيت المقدس - که وصيت کرده او را آنجا به خاک بسپارند- نمى دهند، چه به هر حال اين اقدام سمبوليک مستقيماً روى سرنوشت مناقشه فلسطين اثر گذار خواهد بود. جهودها به زرنگى و صحنه گردانى خاص خود هفته پيش عنوان کردند که بنا بر سنت اعراب پسر بايد پيش پدر خاک شود و بنابراين چه جايى بهتر از خان يونس؟! دولت اسراييل وعده کرده تدابير امنيتى لازم را در مراسم تشييع جنازه که احتمالاً با حضور سران بعضى از کشورهاى اروپايى و احتمالاً آمريکا همراه خواهد بود در اين شهر برقرار کند. مشکل دوم بحث جانشينى عرفات است که قند را در دل رهبران همه گروه هاى رقيب فلسطينى آب کرده است و از پيش معلوم است که درگيرى بين اين گروه‌ها در آينده بسيار شديد خواهد بود. سومين و تراژيک ترين نکته دعوايى است که گفته مى شود بر سر ارث و ميراث عرفات بين مقامات تشکيلات خودگردان و همسر عرفات درگرفته است! اين يکى ديگر بدجورى آبروريزى است. در هر حال بايد ديد دعواها کى حل و فصل و پيکر ياسر عرفات به خاک سپرده مى‌شود.

 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى