--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Thursday, September 30, 2004


ماه شب چهارده! ماه شب پانزده
_______________
رحيم مخكوك

اين جا كلي چيز نوشته بودم كه همه را پاك كردم. فكر مي‏كنم به‏تر است كي‎بورد را به گيتار فريدون فروغي بسپارم. به گمانم گيتار فريدون فروغى هم او را می‌شناخته است. هم‌او که از تبار پاک آريايى بود و تنش اين‌جا اسير بود و قشنگ‌ترين قصيده‌ى رهايى را مى‌سرود. به اميد رهايى!
يک نفر می‌آد که من منتظر ديدنشم
يک نفر می‌آد که من تشنه‌ی بوييدنشم
مثل يک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرهای عاشقونه گفتن بلده
خالی سفره‌مونو پر از شقایق می‌کنه
واسه موجاى سياه دستارو قايق مى‌کنه
مثل يک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرهاى عاشقونه گفتن بلده
هميشه غايب من زخمامو مرهم مى‌زاره
هميشه غايب من گريه‌هامو دوست نداره
نکنه يه وقت نياد صداش به دادم نرسه
آينه ها سياه بشه کور بشه چشم ستاره
مثل يک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرهاى عاشقونه گفتن بلده
خشم اين پنجره‌ى خسته هميشه غايبه
کليد صندوق در بسته هميشه غايبه
نعره‌ى اسب سپيد قصه‌ى مادربزرگ
به‌ترين شعراى سربسته هميشه غايبه
مثل يک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرهاى عاشقونه گفتن بلده

 
| Permalink |


عمر رفته
ـــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

در بيست سالگى، با تمام دنيا جنگ داريم. با هر چه بدى است دشمنيم و با تمام انرژى قصد داريم دنيا را از شر پاک کنيم.
در سى سالگى، فهميده ايم که بخش عمده‌اى از شر در درون ماست. آهنگ مبارزه با خود را سر مى‌دهيم.
در چهل سالگى، به يک زندگى مسالمت‌آميز با خود رسيده‌ايم. خود را تحمل مى‌کنيم.
در پنجاه سالگى، افسوس مى‌خوريم که اين همه خوبى درون‌مان را چرا بد مى‌پنداشته‌ايم و چرا بيش‌تر به فکر خانواده و وضع مالى خود نبوده‌ايم.
در شصت سالگى، جنگ را فراموش مى‌کنيم.
در هفتاد، مرگ را منتظريم.
اگر هشتادى باشد، دعا مى‌کنيم نود هم بيايد.
در نود سالگى به يقين کفن پوسانده‌ايم.
و تنها همين يک بار است که چون که صد آمد، نود هم و حتى بيست هم پيش ما نيست!

 
| Permalink |


براى حسين بازجو

ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

گفتنيها توسط دوستان گفته شده. با حسين بازجو (‌ لقب خوبى که نورى‌زاده به حسين شريعتمدارى داده است) دروغگويى که کل مملکت را به بازى گرفته، حرف خردمندانه و منطقى زدن منتهاى بى منطقى است. او کسى است که با سرکنگبين صفرايش زياد مى شود (به تعبير مولانا) و روغن بادامش هم به خشکى مى زند. ديالوگ با آدم بيمار روانى روا نيست. قبول! از آن بدتر ديالوگ با آدمى است که خودش را به بيمارى روانى زده است! حسين بازجو از دسته دوم است. کافى است که با او بحث کنيد . ميگويد ديديد گفتم اين آدم مشکوک است که دارد جواب ميدهد. حتما کاسه‌اى زير نيم کاسه است. خودش هم ميداند که خبرى نيست. ليکن با آسمان ريسمان بافتن هاى خاص خود و جنگ روانى فضا را براى دوستان قصاب آماده ميکند که قلع و قمع کنند. برادر حسين مامور ويژه تواب ساز - که به قول بعضى از دوستان مخلص است. نميدانم اين لغت مخلص به چه معنى است که هر «ترمز بريده و فرمان کنده» اى (‌تعبير از خود جناب حسين تواب ساز است) مشمول آن مى شود! - پروژه جديد خود را ناشيانه کليد زده است. دم خروس پيدا شد و معلوم شد که دادستان تهران هم از برادر حسين فرمان مى‌گيرد.(‌نيروهاى خودسر!) با اين حال چند خطى براى حضرت ايشان و دوستداران مى نويسم:

برادر حسين شريعتمدارى دماوندى! خبر بدى از محافل و از پشت پرده(!) برايت دارم. اين تار عنکبوتى که برايش از قرآن آيه پيدا کرده اى، تار عنکبوت است اما صدها ميليون گره دارد. هيچکدامتان از دست اين «بلاى قرن» نجات پيدا نخواهيد کرد. زورتان نميرسد. نه برادر گرامى! قبول کن که کم آورده اى. ما از جايى دلار نميگيريم از مکانى هدايت نميشويم. از همين نخبگان و مغزها و دانشجويان خارج کشور - کسانى را که کوچانديد - هزاران نفريم، از نيروهاى اپوزيسيون صدها وبلاگ نويس داريم. (سايت هاى سياسى که بسيار زياد است.) از بروبچه هاى آزاد انديش از نويسندگان، هنرمندان از علاقمندان سرنوشت خود و دلسوزان آينده مملکت هزاران هزار هستيم. به قول ابراهيم نبوى پشت هزاران اسم پنهان شده ايم. حريف ما نميتوانى بشوى. ما را هم نميتوانى به ضرب و زور دگنک و «تعزير خواب» تواب کنى. بينمان هم چيزى نيست که بخواهى اختلاف بيندازى. دنياى مجازيى است که امثال شما را دست به سر کرده است. هر روز هم با حرکت هاى آرام و خزنده و روشنگرانه خودمان مزاحم شما و يارانتان مى شويم و در دام خشونت دوستان قصاب تو هم نمى افتيم، جالب است بدانى که دينار و دلارى هم بابت اين کار نميگيريم. مرد و مردانه در جاى جاى کره خاکى کار مى کنيم و در وقت آزاد خود به جاى اينکه به بار و رقاص خانه برويم مى نشينيم پاى اينترنت و حال شما را جا مى آوريم. حالا مى خواهى باور کن مى خواهى خود را به خرى بزن. اهميتى ندارد. اما نکته در اينجاست که هيچکارى هم نميتوانى بکنى. قبولش سخت است نه؟

 
| Permalink |

Wednesday, September 29, 2004


سرخوردگی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد


در مطلبی زیدآبادی خاتمی و مصدق را مقایسه کرده بود. گفته بود از خاتمی نامی نیک در تاریخ نخواهد ماند. بگذارید داستان را از اول شروع کنم.
خوابگاه دوازده فروردین سالن تلویزیون: جایی برای سوزن انداختن نیست. مناظره خاتمی و بقیه کاندیداها است. بال و پر بگشایید او می آید.
دانشکده فنی: ناطق نوری به خاتمی تبریک گفت. خوشحال می شویم وبه همدیگر مغرورانه تبریک می گوییم.
تابستان در انتظار: کابینه خاتمی! جمع آوری اطلاعات و روشی جدید برای تعیین کابینه! بی برنامگی موج می زند. خودشان هم معترف هستند که نمی دانستند که پیروز می شوند لذا برنامه ای مدون ندارند.
اگر مجلس با خاتمی بود: چقدر این مجلس چوب لای چرخ دولت خاتمی می گذارد. اگر مجلس با خاتمی بود چه کارها که نمی شد کرد!
قتل های زنجیرهای: وزیر اطلاعات را به خاتمی تحمیل کرده اند.
انتخابات مجلس خبرگان: ده روز سر وصدای دانشجویان را تحمل کنیم، هشت سال راحتیم!
انتخابات مجلس: حیف شد عبدالله نوری افتاد زندان وگرنه رییس مجلس می شد ولی مهم نیست مجلس همراه خاتمی شد.
کوی دانشگاه: سکوت! تاوان کشف قتلهای زنجیره ای بود.
بستن فله ای روزنامه ها: محکوم است!
....
اما در همه مواردی که بر خلاف قانون و وعده های انتخاباتی خاتمی اتفاقی در کشور افتاد، خاتمی فقط حرف زد. از ترس اینکه بحران تشدید شود و یا آشوب به پا شود هیچ نکرد. آنقدر از آنارشی ترسید که فاشیست را خوش آمد گفت.
کسی نمی تواند منکر تاثیر خاتمی بر گفتمان و تفکر رایج جامعه شود. اما مگر یک نفر سیاست مدار چقدر حق اشتباه کردن دارد. فرصت هایی که در دوره خاتمی و مجلس ششم از دست رفت، به این آسانی دوباره بدست نمی آید. مگر چند بار در تاریخ اتفاق می افتد که وزیر خارجه ابرقدرت دنیا از ایران معذرت خواهی کند.
مجلس و دولت به درستی اولین مسیر را همراه کردن رهبر با اصلاحات دانستند. آنها فکر می کردند اگر در چند مورد با او مصالحه کنند، می توانند از حمایت هایش برخوردار شوند. این روش اگر جواب می داد بهترین و کم هزینه ترین گزینه بود اما آنها حاضر به پذیرش شکست این روش تا آخرین لحظات نشدند. آن موقع فهمیدند که دیگر حضور خودشان به چالش کشیده شده بود ولی دیگر دیر بود. مردم و دانشجویان نا امیدتر از آن بودند که از تحصن تاریخی مجلس حمایت کنند. دیگر نه انرژی مانده بود و نه اعتمادی!
خاتمی که انتظار می رفت مصدق وار حداقل اختیارات قانونی دولت را باز پس بگیرد،خاتمی وار سنگرها را یکی پس از دیگری واگذار کرد. و حال آخرین روزهای دولتش را با نگاهی به آنچه از دست رفته می گذراند و نظاره گر حذف ته مانده اختیارات دولت است.
من اگر چه برای نقش آفرینی در دوم خرداد همواره سپاس گذار خاتمی خواهم بود اما بخاطر نابود کردن آن هیچ گاه او را نخواهم بخشید.

 
| Permalink |


امام هخا و امامى امام جمعه
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

حالا که همه بزرگان طنز نويس و همچنين وبلاگ نويس هاى طنز پرداز و بذله گو به سمت امام هخا هجوم برده‌اند، ما براى اينکه حسين نيت خود را ثابت بدهيم و وافور متالب طنز را نشان بکنيم (‌ما هم شديم هخا!) توجه شما را به مطلبى در مورد افاضه جديد دانشمند و فيلسوف بزرگ آيت الله امامى کاشانى که بتازگى بدستمان رسيده جلب مى کنيم:

[براى مطالعه بيانات آيت الله امامى کاشانى بياييد اينجا]

چند هفته بعد:

اخبار علمى، فرهنگى، هنرى، اقتصادى:
[موزيک]
ديم ديم ديم ديم … ديم ديم ديم ديم … بنگ …
[تصوير: چند تا مولکول دارند توى سر هم ميزنند. بوعلى سينا کتاب زير بغل توپ و نشئه جلوى دوربين مى آيد. گاليله آشفته و خسته گوشه تصوير را نگاه مى کند. چند تا روبات ژاپنى. بعد يک آفتابه دوران ديلميان. تصوير ايستگاه فضايى بين المللى.] [تصوير روى گوينده اخبار محو مى شود]

« بسم الله الرحمن الرحيم با صلوات بر محمد و آل محمد. توجه شما را به خبرهاى علمى، فرهنگى، هنرى و اقتصادى جلب مى کنم. گروهى از رياضيدانان دانشگاه کمبريج به اين نتيجه رسيدند که آخرين کشف آيت الله امامى کاشانى يعنى برابر بودن هشت نهم و يک هشتم انقلابى در رياضيات پديد آورده است. متخصصان تئورى اعداد مى گويند که براحتى مى توان ثابت کرد که هر دو عدد گويا با هم برابرند. چند سال پيش امام خمينى (ره) با تئورى معروف خودشان : « امريکا از شوروى بدتر، شوروى از انگليس بدتر، انگليس از فرانسه بدتر، فرانسه از آمريکا بدتر، همه از همه بدتر » انقلابى در علم منطق پديد آورده بودند و اينبار امام جمعه تهران افق جديدى در تئورى اعداد باز کرده اند. رياضيدانان دانشگاه ييل معتقدند که تئورى يکى بودن اعداد گويا اگر در حوزه اعداد گنگ هم وارد شود منجر به تئورى واحد بودن اعداد و برابر بودن همه و هيچ مى شود که سالها است ذهن فيلسوفان شکاک را به خود جلب کرده است. پيش‌بينى مى شود که جايزه مرد علمى سال ۲۰۰۴ نصيب آيت الله امامى کاشانى بشود. همچنين به پاس زحماتى که ايشان هرسال براى رويت هلال ماه رمضان متحمل ميشوند قرار است يک عدد تلسکوپ فضايى هابل به ايشان هديه شود. ادامه خبرها … »

 
| Permalink |

Tuesday, September 28, 2004


اثرات افزايش قيمت نفت
_______________
آرمين راد

قيمت نفت در طول تاريخ هيچ‌گاه به 50 دلار نرسيده بود. اين شوکى که به جامعه‌ى جهانى وارد شده است هم در کوتاه مدت و هم در دراز مدت اثراتى بر اقتصاد محلی و جهانی خواهد گذاشت. من آن قدر در اين زمينه تخصص ندارم که تحليل جامعى را از اين اثرات ارائه کنم، اما جملات زير به نظرم قابل طرح است:
- رشد اقتصادی کشورهای پيش‌رفته به علت وابستگى بيش‌تر به منابع انرژى و واردکننده بودن نفت کاهش می‌يابد و اين باعث افزايش بى‌کاران خواهد شد.
- کشورهاى صادرکننده‌ى نفت در کوتاه مدت دلارهای نفتی فراوانی را به جيب خواهند زد. از آن جايى که اين کشورها عمدتا از کشورهاى درحال‌توسعه هستند و برنامه‌ریزی دقیق به علت عدم ثبات سياسى، اقتصادى و اجتماعى ممکن نيست نخواهند توانست از اين درآمد در جهت سرمايه‌گذارى‌هاى پايه‌اى استفاده کنند. ضمنا قسمتى از درآمدشان صرف جبران افزايش قيمت کالاها در بازارهاى جهانى مى‌شود.
- رشد اقتصادى دنيا کم خواهد شد و اين در دراز مدت به ضرر همه خواهد بود والبته ممکن است تا حدودی رشد مهاجرت به کشورهای توسعه‌يافته را بکاهد.
- افزايش ارزش ارز کشورهاى درحال‌توسعه در مقابل دلار تمايل به افزايش واردات را افزايش و قدرت صادرکنندگان کالا در بازارهای جهانی را کاهش خواهد داد.
- اين وضعيت نمى‌تواند براى مدت طولانى ادامه داشته باشد. بدون شک آمریکا برای رفع مشکل اقدام خواهد کرد و اين اقدامات از فشار بر اوپک برای افزايش توليد تا تمهيداتى براى کاهش تنش‌ها در مناطق جنگى و يا خروج نيروها را شامل خواهد شد. اگر آمريکا از اين کارها سرباز زند تمام دنيا مجبور است تاوانش را پس بدهد.
- براي كاهش قيمت نفت تمركز بر عراق، نيجريه و روسيه لازم است. ظرف روزهاي آينده علاوه بر راي‎زني‏هاي سياسي پشت و روي پرده، شاهد افزايش قابل‎ملاحظه‎ي اخبار در مورد اين سه (به خصوص دو تاي آخر) و مسايلي مثل اعتصاب و افزايش قيمت بنزين در نيجريه خواهيم بود.


 
| Permalink |


"نامه ای برای هخا"
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کودکي گستاخ و بازيگوش


با کسب اجازه از استاد نبوی ؛
همانطور که در جریان هستید ، از چند ماه پیش یک "گاردین" فداکار برای نجات ایران از حکومت ملاها اعلام آمادگی کرده و این شخص کسی نیست جز "دکتر فتح الله اهورا پیروز خالقی یزدی" که البته با اسم "آیت الله روح الله الموسوی الخمینی" اشتباه نگیرید !
این آقای محترم که لقب "هخا" رو برای خودشون انتخاب کردن (باز هم عرض کنم با لقب "امام" اشتباه نگیرید) طبق فرمایش خودشون روز دهم مهرماه با چند فروند هواپیمای اختصاصی به همراه هوادارانش وارد فرودگاه مهرآباد خواهد شد و ایران را از شر حکومت ملاها نجات خواهد داد و به پشتوانه همین ملت مشت به دهان این حکومت خواهد زد و به پشتوانه همین ملت رفراندوم برگزار خواهد کرد .
از آنجا که یکی از چهره های سیاسی ممتاز کشورمان (استاد ابراهیم نبوی) در چند نوشته اخیرش قضیه رو جدی گرفته و برای همکاری با جناب "هخا" اعلام آمادگی فرموده اند ؛ ما هم قضیه رو جدی می گیریم (حتما یه خبرایی هست!) و اعلام همکاری خود را برای نجات ایران از حکومت ملاها از طریق همین وبلاگ به عرض ایشان می رسونیم .
ولی از آنجا که مشغله کاری و فکری جناب "هخا" پس از روز دهم مهرماه بسیار زیاد خواهد بود و شاید فرصت شنیدن حرفهای ما رو نداشته باشند ! و در راسستای اعلام آمادگی دوباره خودم با ایشان ، لازم دونستم با توجه به دوری چند ساله ایشان از کشور و طبعا کمی ناآگاهی از مسائل (به ایشان برنخورد !؟) ، گوشه هایی از مشکلات "پیش" رو و "پشت رو" ی کشورمان و کمی هم پیشنهاد برای ادارا آینده کشور ، خدمت جناب "هخا" عرض کنم شاید که رهگشا باشد !!؟
پانوشت : هیچ اولویتی در طرح پیشنهادها وجود ندارد!
1 – جناب "هخا" همانطور که مستحضرید ؛ 25 سال پیش هم شخصی بنام "خمینی" برای نجات ایران از حکومت شاهنشاهی وارد ایران شد ، شعاری که "خمینی" برای فریب ملت ایران انتخاب کرده بود "مذهب" بود و بعدها آنچنان بلایی بر سر مذهب آورد که یزید هم نتوانسته بود ؛ شما هم با شعاری با مضمون : "احیای تاریخ پرشکوه ایران باستان" وارد ایران خواهید شد (!!؟) ، با توجه به تجربه ای که اکنون بدست آورده ایم ، قبلا از شما خواهشمندیم با گذشته پر افتخار ایران کاری نداشته باشید . دلخوشی مان به همین یک مورد است .
2 – سخنرانی در محل بهشت زهرا از طرف "خمینی" ، برای ملت ایران تأثیرات بسیار ناگواری داشت ، بوی خون به مذاق آقا خوش آمده بود و از طرفی گورستان بهشت زهرا هم آباد به نظر نمی رسید (!!) ؛ در روزها و سالهای بعد ، با فرمان قتل عام گسترده جوانان وطن (در جبهه جنگ ، بکمک صدام و در داخل کشور ، بکمک کمیته انقلاب اسلامی) ، ایشان ضمن استشمام بوی دل انگیز خون ، قبرستان های زیادی را در ایران آباد و دایر کردند که خدمتی بود از طرف ایشان برای عمران و آبادانی بیابانهای کشور . قبلا از شما خواهشمنم اگر قصد دارید به عنوان همدردی با زندانیان سیاسی ؛ اولین سخنرانی خود را آنجا برگزار نمائید ؛ لطفا از این تصمیم منصرف شوید . چون با توجه به همان تجارب تلخ گذشته مان ، می ترسیم .! در ضمن ، زندان بر خلاف گورستان ، هزینه های جانبی دیگر مثل خوراک و پوشاک زندانیان دارد و نمی توان روی مسائلی مثل "اعتصاب غذای زندانیان" هم حساب باز کرد .
3 – جناب آقای "هخا" خواهشمند است در اولین فرصت پس از ورودتان حکومت ملاها را سرنگون کنید و اجازه ندهید تا این عمل مقدس ده روز طول بکشد . زیرا در اینصورت ملت مجبور است بار سنگین مالی مراسم های مربوط به "دههء ...؟" را از جیب خالی خودش تقبل نماید . تا همین جا هم ده روز از مهرماه گذشته است و ممکن است در سالهای بعد مراسم بازگشایی مدارس را با تأخیر مواجه کند!!
4 – جناب آقای "هخا" همانطور که باید در جریان باشید "مجلس غیر مردمی هفتم" اخیرا طرحی را به تصویب رسانده که براساس آن "دولت آقای خاتمی" باید برای انعقاد هر قرار داد خارجی از مجلس کسب تکلیف کند . با توجه به اینکه این طرح با هیچ عقل و منطقی سازگار نیست و از آنجا که بیم آن می رود چنین طرح هایی در آینده هم از طرف چنین مجلسی به تصویب برسد ، خواهشمند است در اولین فرصت و بدون انجام رفراندوم درِ این مجلس را تخته کنید . قبلا متشکرم .
5 – به گفته "دکتر حسین شریعتمداری" جامعه شناس و مدیر مسئول روزنامه کیهان اکثر ناهنجاری های اجتماعی کشور و از جمله فجایعی مثل "جنایت پاکدشت" دلیلش نه سیستم ضعیف امنیتی و نه فقر اقتصادی جامعه ؛ بلکه فرهنگ سازی غلط وزارت ارشاد مثلا در مورد اعطای جایزه به هنرمندان سینمای قبل از انقلاب در مراسم جشن خانه سینما ست . بر طبق این نظریه کارشناسی از شما خواهش می کنیم قبل از هر اقدامی برای برقراری امنیت ، به مشکلات فرهنگی و بخصوص مسایل وزارت ارشاد رسیدگی کنید . لطفا .
6 – جناب "هخا" ما ملت ایران حق خود را برای هرگونه استفاده ای از انرژی هسته ای (مخصوصا بمب اتمی) (بعنوان سلاح پیشگیرانه) محفوظ می داریم ولی به دلیل عدم صلاحیت حکومت ملاها تاکنون از این حق خود صرفنظر کرده بودیم . ولی حالا از شما درخواست داریم با استفاده از نفوذ خود در گروه "گاردین"ها (که بقول خودتان ، دنیا زیر نظر آنها اداره می شود) هر چه زودتر امکان دستیابی ایران را به انرژی هسته ای فراهم نمایید .
7 – و در پایان هم ، "جناب هخا" ! یک مشکل خصوصی (که البته مشکل خیلی های دیگر هم هست) را با شما در میان می گذارم . لطفا فکری برای مشکل سربازی و بیکاری جوانان هم داشته باشید . نیروی آماده به خدمت در این کشور ، آنقدر زیاد است که با این وضع فعلی هر جوانی باید حدود چهار ماه از جوانی اش را پشت خط سربازی بماند ! مشکل کنکور و بیکاری هم بماند . اگر فکری برای این مشکل (مثلا کاهش مدت سربازی) بفرمایید ، آنوقت چه شـــــود !!؟؟

جناب هخا ! مشکلات ، بسی بیش از اینهاست ؛ در فرصتی دیگر گوشه ای دیگر از مشکلات را بازگو می کنم . فعلا بسـٌـــه .

 
| Permalink |


هخا بيا که خوش آمدى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

مردم احساساتى و تنوع طلب و بى برنامه‌اى هستيم. راه خود مى خواهيم و منفعت خود مى جوييم. به قول مرتضى مرديها هر کس از راه ميانبر خود مى خواهد بگذرد و کسى به منفعت جمعى کارى ندارد. اينجا است که منتظر حادثه هستيم. حادثه مگر چيست؟ امرى غير قابل پيش‌بينى است و در اثر تضاد و آشوب و برخورد پيش مى آيد. پس بيهوده نيست که اين همه حادثه در اين بلاد بلا اتفاق مى افتد. چشم ها به آسمان داريم براى روزى، براى تدبير و تمشيت امور حتى براى قدرت! تنبلى و بى‌نيازى به جمع و جامعه در ما ريشه دوانده. اين تلقى که ايرانى جماعت باهوش است به اضافه هزار و يک درد بيدرمان که داريم و دوباره آنها را رديف نمى کنم و همه بهتر از من ميدانيد، ما را به اينجا رسانده که از هر کار سازمان يافته و سيستماتيک بى‌نيازيم. سازمان را تحقير مى کنيم چون احساس نياز به آن نداريم، چون بخيليم. تا زمانى که نتوانيم کار جمعى بکنيم و در يک مجموعه منسجم بصورت هماهنگ کار جمعى را تجربه کنيم هر گونه صحبت کردن از بهبود اوضاع غير واقع بينانه است. حکومت را که اينطور سد راه تغيير و اصلاح امور شده پيش رو داريم ، اما جامعه ما هم انصافا فضائل فردى و رذايل جمعى زيادى دارد!

کلى گويى و منفى بافى مذموم است. قبول! اما سوالى دارم. چرا هيچوقت دنبال کارهاى سخت و طاقت فرسا که حتى نه در دراز مدت بلکه در ميان مدت هم حاصلى پايدار و ماندنى داشته باشد نمى رويم؟ نمى گويم همه فردوسى و على اکبر دهخدا بشويم. اما چرا انقدر همه دنبال موفقيت سريع هستيم؟ چرا ديگران براى ما مهم نيستند؟ چرا موفقيت جمعى براى ما مهم نيست؟

فکر کنم که زياد هم نبايد هخا را مسخره کنيم. هخا آيينه ايرانيت و اسلاميت ما است. هخا مى آيد تا ايران براى هزارمين بار يکشبه گلستان شود. مبارک باد!

 
| Permalink |

Monday, September 27, 2004


«تلخ شيرين» ( به تشديد لام!)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی


توضيح: تلخ شيرين را از آن جهت انتخاب کردم،چون در اين يادداشت ها بر آنم تا به شيرينی طنز و تلخی حقيقت بنويسم.

در اثنای ماجرای خودکشی «سعيد امامي» همکار عزيزم جناب سيد ابراهيم خان بی ستون در طنزی،نام «داروی نظافت» را به «داروی تشخيص مصلحت نظام » تغيير داد.اين تعبير با تمام سوزندگى شيميايی اش،به شيرينی تمام وارد قاموس ادبيات مطبوعات آن زمان شد.چنان که نگارنده نيز تحت تاثير قرار گرفت و در يادداشتی در «صبح امروز» و در ياسخ به زياده گويی های شيخ مصباح يزدی خطاب به رهبران نظام گفتم امروز غير از قرون وسطى است که کشيشی فتوا بدهد و بيدادگاه هم حکم صادر کند و «ژوردانو برونو» به حکم بی دينی شمع آجين شود،مگر اين که دست برورده ای چون سعيد امامی باشد که محفلی تشکيل دهد و بدنی مثله کند و بعد هم به نوشيدن «شوکران نظافت» تن دهد!(۱)

ديشب وقتی بعد از خواندن مطلبی درباره نامزدى رياست بی جمهور جناب اکبر شاه رفسنجانی، به کسوت سردار سابق سازندگی و جاه طلبی های بی حد و اندازه حضرت ايشان فکر می کردم،ديدم چه کارستانی است اگر بشود برای تنوع هم که شده نام «مجمع تشخيص مصلحت نظام» را به «مجمع تشخيص شوکران نظافت» تغيير دهيم.بعد ديدم بهتر است همان «دارو» باشد تا ملت هميشه در صحنه تقليل يافته به نماز وحدت شکن و دشمن بخش جمعه تهران(۲)هم سر در بياورد!

اما هنگامی که اين يادداشت را دوباره نويسی می کردم ديدم «رئيس مجمع داروی نظافت» بهترين گزينه برای رياست جمهوری سارق است.الغرض گفتم تغييری در کسوت حضرت ايشان داده باشيم تا يک وقت غده ی احساس مسئوليتشان در قبال نظام عود نکند و فکر نامزدی مجدد با جمهور به سر مبارک نزند!چه، بعد از رياست «مجمع داروی نظافت» تنها مقام برازنده ی حضرتش «ولايت مطلقه فقيه» است به تشديد «لام»!

(۱):راه حصول به دين حقيقی ـ صبح امروز ۲۸ شهريور ۱۳۷۸
(۲):ليکن ملت يعنی اين! (نقل به مضمون خطاب به نمازگزاران جمعه تهران) ۱۱ مرداد ۱۳۸۱ هاشمی رفسنجانی

 
| Permalink |


مبارك است!!!!!!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سورا ايرانى


تهران ديروز 5/7/83 ساعت 30/18 ميدان وليعصر

به سمت ايستگاه اتوبوس مي رفتم كه ناگهان سر صدايي توجه ام را جلب كرد. جمعيتي حدود 20 – 30 نفر كه همگي جوان بودند در حالي كه دست مى زدنند و فرياد مى زدند‍ «مبارك است» ديگران را به پارك ملت دعوت مي كردند.
يعنى مردم هخا را باور كردند؟ اولين سوالي بود كه ناخودآگاه از ذهنم گذشت.
جمعيت چه شور و شوقي داشت و به مغازه دار ها مي گفتند : تعطيلش كنيد حالا دو ساعت كاسبي نكنيد.خانمي از تو جمعيت از مردم التماسانه خواهش مي كرد « تو رو خدا بيائيد پارك ملـت و ديگرا ن جمعيت رو مسخره مي‌کردنندو اما جمعيت مصمم به راه خوش ادامه مي داد.
قادر به تحليل ماجرا نيستم. فقط مي دونم جمعيتي كه ديدم خسته بود و دلخوش به وعده و عيد.
يعني خستگي روزگار توان منطق رو از حمعيت گرفته بود؟
ديروز مردم به سه گروه تقسيم شده بودند:
گروه اول هماني كه همه مي دانيم سكوت سنگيني كرده اند. كه شامل اكثريت است.
گروهي كه تاب خستگي ندارند.
گروهي كه همه چيز رو مسخره مي كنند.
به نظر كدام از اين گروه ها مي توانند خطر ناك باشند؟
هخا يك بازي است. كه حتي الفباي بازي در آن رعايت نشده. و با يك گروه خسته نمي شود بازی كرد.
آيا بايد 10 مهر ماه منتظر هخا با 50 فروند هواپيماي اسباب بازي باشيم؟

 
| Permalink |

Sunday, September 26, 2004


به بهانه غربت!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائى

روزهای تلخ و ناگواری بود.سياه روی سياه يوشيديم.هنوز در غم از دست دادن «جامعه» حيران بوديم که ماتم مرگ« توس» تاب و توان ما را ستاند.بار ها صفحه بی جان توس و جامعه شهيد را با چشم های اشکبار خوانديم و چاره ای جز سکوت نديديم.آن همه دلتنگی و آزردگی خاطر دست خودمان نبود.در هوای مالامال از نگفتن ،توان انديشيدن نداشتيم و دست را انگيزه ای برای نوشتن نمانده بود.
...تولد «خرداد» و «صبح امروز» کمی از اندوه و عمق فاجعه کاست.ديگر نتوانستم ننويسم.خواستم «با مسئوليت شمس» برای جامعه بنويسم و به يادم آمد که جامعه به دار جهل آويخته شده و توس هم!به مسئوليت خودم و با چشمانی منتظر‌،انتظارم را از خرداد نورسيده نوشتم و گفتم(۱):
«قلم زبان خداست.قلم امانت آدم است.قلم وديعه عشق است.
هر کس را توتمی است.
و قلم توتم من است
و قلم توتم ماست.»(۲)
و خواستم تا به تزويرش نفروشند. به دست زور نسيارندش و به کيسه زرش نبخشند.به بيگانه اش ندهند!...مبادا نان لای خرداد بييچند!
و چنين شد.هرگز نان ـ مثل آن روزنامه عصر ـ نان لای خرداد ييچيده نشد.
...جامعه تولدی ديگر يافت و «نشاط » آمد.اما نشاط را هم از جامعه گرفتند و مردم بی نشاط، بر دار کردن «سلام» را به چشم ديدند.به انتقام از دانشجويان کوی ،خرداد را نيز ـ در راه آزادی انديشه و بيان آن ـ که زبان گويايشان بود، شهيد کردند.«فتح» آمد و نويد فتح الفتوح ديگر داد که «عصر آزادگان» از راه رسيد.آفتاب امروز و بيان و.... تو گويی از خون مطبوعات وطن لاله دميده! اما اين بار زندان دسته جمعی و قتل عام! لطف فرموده گفتند بگذار «بيان» آزاد باشد تا «آزادی بيان» محفوظ بماند!
آزادی «بيان» غنيمتی بود گرانقدر و يگانه گوهر بازمانده ی خانواده مطبوعات ، که «بهار» آمد و مطبوعات «حيات نو» يافتند.گفتيم مطبوعات هنوز زنده است و براى بازماندگان بازجشنواره گرفتيم.
ديگر نمی خواهم به ياد بياورم يس از بريدن زبان بيان و درد ينهان بهار و مرگ حيات نو را که با سرگذشتم در دوران قلم زنی دوباره ام در «دوران امروز » و «بنيان» و «آيينه» عجين است و ييوندی بی گسست با «صبح امروز»يان دارد! و «نوروز» را با اتهامی بی سرانجام!(۳)
... و اين که ديگر بار نتوانستم بنويسم.حتی در «امروز».تا به امروز که يک سال از «ميهن» و «مصباح» دورم!(۴) ديدم «حسين زمان» برای صبح «امروز» خودمان از غربت خود و ۱۸ تير نوشته،که گويا نبايد از آن نوشت!خواستم به بهانه غربت زمان و ننوشتن از ۱۸تير و فراموش شدن خودم دو سه سطری نوشته باشم!
(۱):روزنامه خرداد،۳۰دی ماه۱۳۷۷(اولين يادداشتم در مطبوعات اصلاح طلب)
(۲)دکتر علی شريعتی،هبوط در کوير
(۳)بند چهارم ادعانامه دادستان با عنوان اهانت به جايگاه ولايت فقيه و توهين به مسئولان رسمی کشور،موضوع مورد اتهامم در يادداشت مورخ ۸/۳/۱۳۸۰ روزنامه نوروز
(۴)يس از گذشت يک سال، اين عادت بد را نتوانسته ام ترک کنم!از هر ۳ يادداشت اولی اش خود به خود به «مصباح» مربوط می شود!اولی را بعد از يک سال وقفه به ياد اولين اش با عنوان «راه حصول به دين حقيقی ـييرو سخنان اخير مصباح يزدي» مندرج در صبح امروز شهريور ۱۳۷۸ ،به حضرت ايشان تقديم می کنم.يادش به خير باد اگر شر نسازد!

 
| Permalink |

Saturday, September 25, 2004


خانم پيرزاد، شما چند سال داريد؟
به مناسبت انتشار رمان “عادت مي‏كنيم“
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

در اين دوره زمانه‏اي كه فتنه از در و ديوار مي‎بارد و آدم روزي چند بار عشقش را با دست‏هاي خيانت‎كار خودش خاك مي‏كند، به گمانم وجود كسي كه آينه‏اي بردارد و رك و بي هيچ رودربايستي شخصيت تو و آدم‏هاي دوروبرت را عريان كند و نشانت دهد بايد خيلي غنيمت باشد.
فكر كنم زويا پيرزاد يكي از اين آدم‏ها باشد. كارهاي اين بشر را بسيار دوست دارم. شايد برخي دلايل شخصي در اين علاقه بي‎تاثير نباشد اما اگر رماني بخواني كه پرده‏ها را بدرد و آدم‎ها را همان گونه كه هستند نشان دهد حتما به نويسنده‏اش علاقه‎مند مي‎شوي.
“عادت مي‎كنيم“ نام دومين رمان زويا پيرزاد است. كتابي با جلد آبي كه فقط جلدش كافي است تا تو را تشويق كند تا بخري‏اش و تا ته بخواني.
و اگر پشت جلد كتاب را بخواني، زندگي‎نامه‏ي كوتاهي از خانم پيرزاد مي‎بيني و آثارش را و البته بنا به سنت هميشگي خانم‎ها نمي‎تواني سنش را بفهمي! اگر يك خانم نويسنده‏ي بزرگي هم باشد نمي‎توان از او انتظارات غيرممكن داشت حتي اگر زويا پيرزاد باشد!
از خواندن اين كتاب لذت فراواني بردم. منتظر رمان بعدي اين نويسنده‏ي توانا هستيم. ضمنا چراغ‎ها را من خاموش مي‏كنم. شب‏به‏خير.


 
| Permalink |


برگ برنده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

پرونده هسته ای ایران برای هر دو طرف پیچیده شده است. با کمی دقت در رفتار اتحادیه اروپا و امریکا این نکته به نظر می رسد که آنها تمایل بیشتری دارند قضیه را با کد خدا منشی حل کنند. با بررسی راه‌حل‌های احتمالی این قضیه حتی به نظر می آید که برگ برنده در دست ایران است.
تحریم اقتصادی:
بالا بودن قیمت نفت در بازارهای جهانی حذف یک کشور دیگر را از چرخه تولید و فروش نفت غیر ممکن می کند. نکته قابل توجه دیگر این است که اگر ایران به دنبال ساخت سلاح اتمی باشد، تحریم کردن ایران از این قضیه جلوگیری نمی کند. تا هم اکنون هم ایران امکانات مورد نیاز خود را با واسطه و دست دوم خریداری کرده است. وجود بازار سیاه و دلالانی که به دنبال سود بیشتر هستند عملا این تحریم ها را بی اثر خواهد کرد. حال اگر ایران به دنبال این امر نباشد، اعمال تحریم و احتمال برخورد شدیدتر ایران را وسوسه خواهد کرد که این قضیه را دنبال کند.
انهدام تاسیسات اتمی:
این امر فقط به کند شدن قضیه کمک خواهد کرد. اگر ایران واقعا به فناوری هسته ای دست پیدا کرده باشد، می تواند این کار را دوباره از سر بگیرد. نکته دیگر این است که لزومی ندارد این تاسیساتی که تا کنون مشخص شده تنها تاسیساتی باشند که ایران دارد.
جنگ :
هم به دلیل افزایش قیمت نفت و هم به دلیل این که سه کشور افغانستان، ایران و عراق به محل امنی برای تروریستها و کمربند مرگ دنیا خواهد شد غیر عاقلانه ترین تصمیم است. به علاوه لزومی ندارد که ایران را به راحتی عراق و افغانستان بشود تصاحب کرد.
با توجه به دلایل فوق اتحادیه اروپا و امریکا تمام سعی خود را خواهند کرد که قضیه به صورت یک قرارداد دوطرفه حل شود. اما مشکل این امر عدم اعتماد دو طرف به یکدیگر است و این که هیچ تضمین اجرایی برای آن مصور نیست.

برگ برنده دست ایران است و اگرکمی بازی بلد باشند شاید بشود امتیازات خوبی گرفت!!!

 
| Permalink |


کیش و مات
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حسام آزاد

وضعیت ایران مانند یک مریضی است که از یک بیماری مزمن رنج می برد. به خاطر این بیماری چندین بار تا پای مرگ رفته است ولی با خوش شانسی از مرگ بر گشته است. چندین دفعه تحت عمل جراحی (جنبش های اجتماعی) قرار گرفته است ولی بعد از یک بهبودی موقتی دوباره بیماری پیشرفت کرده است. این مریض بعد از آخرین عمل جراحی (دوم خرداد) از درمان قطع امید کرده است و حاضر نیست هیچ گونه درمانی را بپذیرد.
دوم خرداد حداقل حسنش نشان دادن علایم بیماری بود. مشخص شد بیماری خیلی بیشتر ازآن که فکر می‌شد پیشرفت کرده است. اما بخاطر عدم موفقیت در درمان عده زیادی را از درمان پذیری این بیماری مایوس کرد.
اما هنوز ایران هست و نفس می‌کشد باید کاری کرد !!
شمس الواعظین در یکی از سخنرانی هایش در جمع دانشجویان ایرانی یکی از دانشگاه های کانادا اسم مجلس هفتم
را مجلس رفاه گذاشت. او معتقد بود که جناح راست توانایی سامان دادن اقتصاد داخلی را به خاطر در دست داشتن بنگاه‌های سنتی مثل صندوق‌های قرض الحسنه و بنیاد مستضعفان دارد. او می گفت که این رفاه همراه با آزادی‌های اجتماعی خواهد بود.
اما دیدیم که با روی کار آمدن مجلس هفتم همه محاسبات مردم و جناح های اصلاح طلب به هم ریخت. مجلس چشم و گوش بسته ای که اگر اندک توانایی اندیشیدن را هم دارد بر سر ذوب شدن در ولایت آنرا از دست داده‌ است. اگر گمان می‌رفت که محافظه‌کاران با بدست گرفتن قدرت مدل اصلاحات چینی (آزادی اجتماعی و محدودیت سیاسی) را در پیش خواهند گرفت اما آزادی‌های اجتماعی را هم همزمان با اعمال محدودیت‌های سیاسی محدود کردند. حتی تنش روابط خارجی ایران بر سر پرونده هسته‌ای هم محافظه‌کاران را از محدود کردن آزادی های اجتماعی و سیاسی غافل نکرده است (این خود بحث مفصلی دارد که بزودی نظرم را در مورد آن خواهم نوشت).
همه اینها را گفتم تا به انتخابات ریاست جمهوری در ایران برسم! به نظر می رسد که برنامه محافظه کاران در برخورد با دولت دارای دو جهت است که هم زمان دنبال می شود. جهت اول برنامه ریزی برای بدست گرفتن دولت. آنها دیگر حاضر به پذیرش ریسک دیگری مثل دوم خرداد نیستند. اما با مطرح شدن موسوی بعنوان کاندیدای مورد نظر اصلاح طلبان و تجربه دوم خرداد این احتمال مطرح شد که ممکن است نتوان دولت را بدست آورد. لذا تصمیم بر محدود کردن قدرت دولت توسط وضع کردن قوانین جدید گرفته شده است.
به نظر می رسد که مردم و جناح‌های اصلاح طلب کیش شده‌اند و چند حرکت بیشتر برای مات شدن ندارند. از قرار معلوم هیچ برنامه خاصی نیز از طرف هیچ گروهی مطرح نیست.تجربه مجلس هفتم و شورای شهر ثابت کرد که با بودن در قدرت حتی بصورت محدود بهتر می‌توان اصلاحات را به پیش برد.

به نظر من باید اصلاح‌طلب‌ها روی یک کاندیدای معقول به توافق برسند و وظیفه ما این است که هر وبلاگ و هر مکان عمومی مثل تاکسی به یک ستاد تبلیغاتی برای آن کاندیدا تبدیل شود. شاید مردم رای بدهند!!!

 
| Permalink |

Friday, September 24, 2004


عصر «جامعه زدنى»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

دکتر سروش در قم مورد ضرب و شتم قرار گرفت. خبرى تاسف بار و حزن انگيز. يک عده قداره بند حرفه اى و چند تا نوجوان کم عقل و ساده دل را جمع مى کنند و سنگ و چماق به دستشان ميدهند و ميگويند بزنيد. همين بود که به امام و پيغمبر فحش مى داد! کجاى دنياى امروز را سراغ داريد که با يک استاد فلسفه علم، فلسفه اديان، اسلام شناس، اديب، خطيب، شاعر و روشنفکر - با نظراتش که گاهى انتقاد برانگيز هم ميتواند باشد کارى ندارم - با سنگ و چوب و زنجير و کشيده و مشت، مقابله ايدئولوژيک کنند! يک نمونه در کل دنيا هم نيست. ما ايرانيان واقعا بى‌نظيريم. سروش را که ماشين طرح معما و مساله فکرى است و همه ما را به انديشيدن (وجه مميزه آدمى) دعوت مى کند و خودش هم راه حل ارائه مى دهد، ميزنند براى اينکه منافق است و قم المقدسه جاى منافقين نيست!

نميدانيم دوباره چه شده که سگان هار استبداد دينى پاچه گيرى را شروع کرده اند. با توجه به اشاره اى که سعيد حجاريان کرده بود شايد کشتيبان را سياسيت دگر مى خواهد بيايد و از دل اين معرکه اتمى ناگهان تصميمى اساسى قرار است گرفته شود. الله اعلم. از اين قوطى مارگيرى آخوندى هر چيزى بر مى آيد.

 
| Permalink |

Thursday, September 23, 2004


بسيجي کيست؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
آبچينوس










اين روزها ياد آور ايام شروع جنگ است.قريب ربع قرن از آن روزها ميگذرد.هنگامي که ارتش عراق وارد خاک ايران شد و در چشم به هم زدني خرمشهر را اشغال کرد. مردمي که با هجوم يکباره نيروهاي نظامي مواجه شده بودند ، چاره اي جز مقاومت نداشتند. همه بايد بسيج ميشدند تا جلوي مهاجمين را بگيرند. کساني که بسيج شده بودند ، به اين کار نداشتند که چه شد که اينها آمدند. فقط يک هدف بود. بايد دشمن را از محل زندگيشان بيرون ميراندند. بسيج شدگان را کسي جمع نکرده بود. حتي قبل از آنکه دشمن آمده باشد هم کسي سازمانشان نداده بود. بسيجي همان دوست مدرسه ، همسايه توي خيابان، برادر من ، پدر تو و عموي او بود. همان مردم کوچه و بازار .بسيجي يک نيروي مردمي بود به معني واقعي کلمه. تيپ و ظاهر مشخصي نداشت.ميتوانست هر جور افکار سياسي داشته باشد. چه بسا اصلاً به آميختگي دين و سياست هم اعتقادي نداشت. از لحاظ تئوريک حتي هيچ بعيد نبود که لامذهب هم باشد.اصلاً اينها چه حرفهاييست؟! دشمن دم در منزلش بود . خانواده اش در خطر بودند.بايد کاري ميکرد! جايي براي دعوا ها و برتري جوييهاي سياسي نبود.اين يک وظيفه بود. همه بسيجي بودند. براي بسيجي بودن ،گزينشي درکار نبود.بسيجي بودن براي کسي امتيازي محسوب نمي شد.

اين گونه بود که بسيج پاگرفت و بسيجي بوجود آمد. بسيجي شدن يعني اقدام هماهنگ و «خود جوش » عده زيادي از مردم ، براي رسيدن به هدفي مشخص.بسيجي بودن در جهت خواست مردم بود نه در مقابل آن. بسيجي ها خود مردم بودند آنها براي امر ونهي مردم بوجود نيامده بودند. بسيجي ها منتي بر کسي نداشتند.

ملت ايران در يک اقدام عمومي بسيج شدند و دشمن را از خاک ميهن بيرون راندند. بسيج شدند و دوم خرداد را بوجود آوردند. و معلوم نيست در آينده براي چه کاري بسيج بشوند. آنچه مسلم است، همواره براي دستيابي به حقوق اوليه حيات و مساعدکردن شرايط زندگي بسيج شده اند.

به اين دليل است که معتقدم در اين زمان، بسيجي بودن مفهوم خاصي ندارد جز آنکه کابردي در حد نام يک سازمان داشته باشد. مثل سوهان حاج حسين و پسران.يا تجارتخانه احمدي و شرکاء ! و تصور نميکنم بسيجي واقعي به کسي بگويند که در سازماني به نام نيروي مقاومت بسيج عضو شده باشد.
 
| Permalink |


کاريکلماتورهاى سياسى(۲)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

به ياد پرويز شاپور

- راهکار برون رفت از بن بست را يافت و سر و ته کرد.
- خروج از حاکميت به معنى دست دادن بود در عرصه ورق بازى.
- خودش را هم رد صلاحيت کرد.
- اى ميل امام زمان را گم کرده بود، پس انتخابات را به تعويق انداخت.
- هنگام خواب سياست آرامش فعال را برگزيد.
- با شفافيت نشان ميداد که شفاف نيست.
- زنجير قتل ها دست او بود.
- «دشمن» بود، اما خودش قبول نداشت.
- مصلحت به اين بود که مصلحت را تعطيل کنند.
- با رژيم مشکل داشت، پس چاق شد.
- نهاد هاى موازى در يک نقطه به هم مى رسيدند.
- انديشه هايش را مرتضوى توقيف کرد.
- چون دستور سانسور داده بود، وبلاگ خودش را هم نميديد.
- هارد فرمت شده، بوى براندازى مى دهد.
- در زندان يک وبلاگ براى خودش درست کرد.
- از دل سانسور، آزادى بيان برآمد.

[کاريکلماتور هاى سياسى(۱)]

 
| Permalink |

Wednesday, September 22, 2004


از بسيج چه مي‎دانيم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

وقتي صحبت از بسيج مي‎شود، عده‎اي از ما موجودات ريشويي را مجسم مي‎كنيم كه جز فضولي در كار ديگران و عربده‎كشي و خشونت و مزاحمت و خراب كردن عيش ديگران كاري بلد نيستد. برخي از ما فكر مي‎كنيم كه بسيجي معصوم است و لابد دور سرش هاله‏اي از نور است و پس هر چه مي‎گويد عين كلام خداست و جز به راه حق گام برنمي‎دارد. شايد برخي تصورات معتدل‎تري هم از بسيج داشته باشيم اما وقتي تفاوت ديدگاه‏ها تا اين حد زياد است بد نيست كمي تامل كنيم كه بسيج چه معني دارد و بسيجي چيست؟
فكر مي‎كنم به‎تر است از فرهنگ معين شروع كنيم:
بسيج: (1) اسباب، وسايل (2) سلاح، ساز جنگ (3) رخت سفر (4) آماده‎ي سفر شدن (5) آماده ساختن نيروي نظامي
و اما بسيج در جامعه‏ي امروز به نيرويي نظامي اطلاق مي‎شود كه از نظر سازماني تحت نظارت سپاه پاسداران قرار دارد. پس هر آن كس كه كارت عضويت بسيج داشته باشد متعلق به اين نيرو است و لاجرم بسيجي محسوب مي‏شود.
وقتي صحبت از آرمان‎گرايي به ميان مي‎آيد و اين آرمان‏گرايي با ايدئولوژي هم‏راه مي‎شود، بقيه‎ي راه از عبور كردن از پل صراط هم دشوارتر مي‎شود. پس پاي قدرت كه به اين قضيه كشيده شود، فاتحه‏ي همه چيز در چشم به هم زدني خوانده مي‎شود و اين اتفاقي است كه در مورد بخشي از بسيجيان افتاده است. عده‎اي كه قدرت فاسدشان كرده و عده‏اي كه از ابتدا به هواي قدرت به اين خمره افتاده‎اند. اما اين بي‎انصافي است كه چشم بر آرمان بسيج و بسيجي ببنديم و همه چيز را از ديد همين عده كه گفتم منحرف‎اند ببينيم. بسيجي واقعي آن كسي است كه خود از درد اين منحرفان نا‏آرام است و چنين افرادي هنوز هم وجود دارند.
من خود ديرگاهي با چنين انسان‏هايي محشور بوده‏ام. كساني كه درد انسان بودن را درك مي‎كنند و حاضر نيستند وجدانشان را به قدرت بفروشند. براي اينان مال و جان و ناموس مردم محترم است و انداختن رعب و وحشت در دل خلق را نشانه‏ي پستي و نه برتري مي‎دانند. گو اين ‏كه از نظر سياسي با هم اختلاف نظر هم داشته باشيم و يا نداشته باشيم.
آيت‎الله خامنه‏اي در يكي از سخن‏راني‎هايش از بسيجي‏ها صحبت مي‏كرد كه هر كس كه در گوشه‏اي از اين مملكت با اخلاص دارد به خلق خدمت مي‏كند بسيجي است. من تعريفي به‏تر از اين براي بسيجي سراغ ندارم. چه خوب است ايشان كه ان‏شاءالله به آن چه مي‎گويند ايمان دارند آنان را كه عربده مي‏كشند و از اسلام هيچ چيز نياموخته‏اند جز دش‏نام و زور و از محبت بويي نبرده‏اند را رسوا كنند و نام بسيجي را از اينان بردارند. مگر نه اين است كه ايشان فرمانده‎ي كل قوايند و اين روزها سعيدهاي بسياري از انواع عسكر و امامي خود را بسيجي مي‏نامند و ايشان را امام خود؟!
فكر مي‏كنم يك بار ديگر بايد تيتر مطلب را تكرار كنم:
- از بسيج چه مي‎دانيم؟
- هيچ!


 
| Permalink |


امروز
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سورا ايرانى


از «امروز» گفته ام؛
به الينا خواهرم كه مفتخر به لقب نسل سوم شده است و گاه رهبران ادعا مي كنند نگرانشان هستند و گاه متهم مي‌كنند که آرمان و اخلاقشان را اين نسل به گند كشيده‌اند.
گفته‌ام از امروز زمزمه‌هايي مي‌شنوم كه تو شب‌ها بدون قرص خواب آور، تكه ناني بر سر و لالايي مادر كه هنگامه طلوع آفتاب به زمزمه حزن آلود تبديل مي‌شود؛ خواهي آرميد.
گفته‌ام در اين سرزمين قلم به دستاني هستند كه نگران عشق تو، آزادي تو و نان شب تواند.. با آنكه خسته‌اند و گاه تنشان ياراي مبارزه ندارد؛ اما قلمشان باردار و نطفه‌اش از درد است و كودكي به تو ارمغان خواهند داد كه نامش را از سالها قبل انتخاب كرده اند: «آزادى بيان»
الينا، آسوده باش آنها امروز استوار با تمامي عشق‌شان به اين سرزمين آمده اند...

 
| Permalink |


زنده باد حقيقت ( در مورد مطلب زنده باد اتحاد )
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سحر

مى‌دونم که معمولا وبلاگ نويس‌ها جواب کامنت‌ها رو به صورت کامنت می‌نويسن اما با توجه به اهميت موضوع از سردبير می‌خوام که اين دفعه رو به بزرگی خودشون ببخشن.
و اما اصل مطلب اينه که من مطلب ((زنده‌باد اتحاد‌)) رو با اين جمله تموم کردم:
وبلاگ‌نويساني که به دليل مخالفت با اصلاح‌طلبان تن به اين وحدت ضروري نمى‌دهند بايد بدانند که کسانى که امروز متحدند ((امروزى)) اند و کساني که با امروزيان نيستند بدون شک ((مرتضوى)) اند.
حالا کامنت‌ کياوش رو بخونيد:
اين مدل از برخورد كاملن مشابه با رفتار بوش در باره‌ي تروريست است كه مي‌گفت هر كه با ما نيست با تروريست هاست و چندان معقول و منطقي به نظر نمي‌آيد و بيشتر جنبه‌ي احساسي دارد.
حالا من از کساني که مثل کياوش فکر مي‌کنن می‌خوام که به اين جمله‌ي دکتر شريعتي که من ازش استفاده کردم فکر کنن (البته عين کلماتش رو يادم نمياد): آنان که با حسين شهيد شدند ((حسينى)) اند ؛ آنان که ماندند يا ((زينبى)) ‌اند و يا ((يزيدى)) اند.
حتما شما هم متوجه شباهت اين جمله و جمله‌ی بوش که کياوش يادآوری کرده شديد و حالا سوال من اينه :
به نظر شما دکتر شريعتي هم مثل بوش بوده؟ به نظر شما دکتر شريعتى هم ديکتاتور بوده؟ اصلا بذاريد يه سوال ديگه بپرسم؛ به نظر شما اگر بوش (بر فرض محال) واقعا طرفدار حقوق بشر بود و فقط به خاطر عشق به انسانيت با تروريستها مي‌جنگيد و خودش هم تروريست نبود باز هم از اينکه بگه هر کس با ما نيست تروريسته ناراحت مي‌شديم؟ حرف حساب من اينه که خودخواهانه‌ترين جمله‌ وقتي به قصد دفاع از حقيقت بيان بشه منطقي‌ترين جمله است و به نظر من در چنين شرايطي که امثال مرتضوي هر کاري که مي‌خواهند می‌کنند و در شرايطي که تمام وبلاگ‌نويسان از اتفاقات اخير ناراضي‌اند وقتي شرايطي براي اعلام اعتراض به کساني که حق را ضايع می‌کنند به‌وجود می‌آيد اگر کسي خودش را به آن راه بزند يا به دليل مخالفت با اصلاح‌طلبان يا دلايل ديگر از حق دفاع نکند هيچ فرقی با امثال مرتضوی‌ها ندارد و من ايمان دارم که در دنيا تنها دو دسته وجود دارند : آنها که از حق دفاع می‌کنند حقيقت‌طلب هستند و آنها که حق را زير پا مي‌گذارند و نيز آنهايی که در برابر اين کار سکوت مي‌کنند بدون شک ضد حقيقت هستند .( ممکنه کساني فکر کنن که تعريف انسانها از حقيقت متفاوته ولي من مي‌گم که اينطور نيست و يا حداقل در اين مورد بخصوص همه‌ي ما می‌دونيم که حق وبلاگ‌نويسان و حتی حق وبلاگ‌خوان‌ها ضايع می‌شود) پس من يک بار ديگه مى‌گم: (( زنده‌باد اتحاد)) به اميد اينکه در اقدام بعدي همه با هم حتی با وجود اختلافاتمان متحد شويم ( حتی اگر به نظرمان بي‌فايده باشد ويا حتی اگر از سوی فرقه‌ای خاص پيشنهاد شده‌باشد و يا خيلی چيزهای ديگر ) و بدانيم که ((امروزيان)) يک فرقه‌ يا يک جناح سياسی نيستند که بخواهند براي خود تبليغ کنند بلکه اکثر آنها انسانهايی هستند که از نظر سياسی با هم اختلاف نظر دارند ولى به خاطر دفاع از حقيقت با هم متحد شده‌اند و حقيقت چيزی نيست که بتوان نسبت به آن بی‌توجه بود.

 
| Permalink |


زنده باد اتحاد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سحر


توضيح سردبير: اين مطلب براي ديروز صبح نوشته شده بود منتها بعلت مشکلات فونت پابليش آن به الان موکول شد!

دو سه روزي بود که به هيچ وبلاگي سر نزده بودم تا اينکه ديروز گفتم يه سري به وبلاگ
دوستام بزنم ؛ چند تا آدرس مختلف رو تايپ کردم و منتظر موندم تا بالا بيان ( آخه نيست که روي کارت اينترنت من نوشته شده : سرعت ۵۶ واسه همين اينقدر صفحه ها زود بالا ميان!) بايد مي ديديد که چقدر تعجب کردم وقتي ديدم چهار پنج تا از وبلاگها اسمشون رو عوض کردن و اسم امروز رو انتخاب کردن. خلاصه يه کمي طول کشيد تا من با آي کيو زير نودم تونستم بفهمم اوضاع از چه قراره و چي به چيه.
پارسا در باره‌ي اين اقدام جمله‌ي زيبايي نوشته بود: ((بنده هم چون خيلى از دوستان از اين اقدام حمايت ميکنم. هر چند اينجانب نيز از اصلاح طلبان حکومتى دل خوشى ندارم.))
اين جمله يعني اتحاد در هدف و در دنيايي پر فرقه که حتي دو نفر هم‌عقيده نمي‌شه پيدا کرد تنها راه رسيدن به هدف همينه و من هم از جمله‌ي پارسا استفاده مي‌کنم و مي‌گم :بنده هم چون خيلى از دوستان از اين اقدام حمايت ميکنم. هر چند اينجانب از اصلاح‌طلبان حکومتي کوچکترين دلخوشي ندارم .
در ضمن وبلاگ‌نويساني که به دليل مخالفت با اصلاح‌طلبان تن به اين وحدت ضروري نمي‌دهند بايد بدانند که کساني که امروز متحدند ((امروزي )) اند و کساني که با امروزيان نيستند بدون شک (( مرتضوي )) اند .

 
| Permalink |

Tuesday, September 21, 2004


مرجع جديدي براي مشروعيت
به بهانه سخن رانى جديد آيت الله خامنه‏اى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

آيت الله خامنه‏اي، ميزان جديدي براي مشروعيت مسؤولين تعريف كرده است. در اين تعريف شرايط ذكر شده در قانون اساسي و ميزان كارآمدي به عنوان ميزان مشروعيت ارائه شده است. كمي تامل در برخي متون اسلامي ممكن است واقعا اين نكته را به ذهن متبادر كند كه جز اين هم نيست. شايد اگر اكثريت مردم صلاح خود را نفهمند بايد حاكمي را به زور هم كه شده بر آنان مستولي كرد و آن حاكم اگر با تمام وجود تلاش كند به مردم خدمت كند هيچ مشكلي در مشروعيت حاكم وجود ندارد. ايرادات زير بر اين نظريه وارد است:
1) مولا علي با توجه به تاكيدات صريح پيامبر مبني بر ولايت و خلافت ايشان قبول خلافت را به حضور جمع مربوط مي‎كند. (لو لا حضور الحاضر ...) اگر حضور مردم مبناي قبول خلافت مولا علي (ع) است چرا مسؤولين جمهوري اسلامي بايد از اين امر مستثني باشند؟
2) با توجه به تاكيد آيت الله خامنه‎اي بر مساله‎ي مهم فيدبك و تصحيح و به‏بود مستمر در سيستم‏ها مشخص نيست كه اگر مردم اجازه‎ي انتقاد و اظهار نظر نداشته باشند اين فيدبك چگونه عملي مي‎شود؟ چرا با راه‎كارهاي تعبيه شده در سيستم‏هاي انساني براي اين امر كه همان مطبوعات و آزادي قلم و بيان است به شدت برخورد مي‎شود؟
3) چه تضميني بر صحت اصول ثابت و تغييرناپذيري كه آيت‎الله خامنه‏اي به آن اشاره مي‎كند و تجديدنظر در آن را غيرممكن مي‎داند وجود دارد و به عبارت ديگر وقتي در بسياري از موارد حتي علماي حوزه نيز در آن موارد اتفاق نظر ندارند چگونه مي‎توان حكم بر ثابت بودن برخي اصول داد؟ ضمنا وقتي اين اصول بهانه‏ي اعمال ظلم بر خلق مي‏شود، چگونه مي‎توان انتظار داشت تقدس اين اصول حفظ شود و اصل فيدبك در اين موارد چگونه مي‎تواند بدون ايجاد خطر جاني و مالي اعمال شود؟
4) با توجه به اين كه ميزان قديم‎ترها راي ملت بود ايشان بايد صراحتا نظر خود را در مورد راي ملت بيان كنند. بازي‎هايي كه اين روزها براي دل‎سرد كردن مردم انجام مي‎شود نشان مي‏دهد كه صندوق راي كاركرد خود را از دست داده و فقط و فقط به سمبلي براي ادعاي وجود دموكراسي در جمهوري اسلامي تبديل شده است. اگر ميزان راي ملت نيست چرا صراحتا اين موضوع بيان نمي‎شود و چرا همه جا مخالفت با بيانات آيت‏الله خميني در حكم ضدولايت فقيه است و اين جا مخالفت البته هيچ مشكلي ندارد.


 
| Permalink |


دوستان آزاديخواه! چرا عصبانى مى شويد؟

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

اشاره: دوستانى وبلاگ نويس و سياسى در اين چند روز خود را به راه ديگرى زده اند گويى که اتفاق خاصى نيفتاده است. ايرادى نيست. در هر حال به عقيده اين دوستان قطعا بايد احترام گذاشت. هر کس آزاد است که سکوت کند. (‌هر چند الحق از وبلاگ هايى که هيچ انتظار همراهى نبود، همصدايى و هم آوايى ديديم. دست مريزاد!) اما در اين بين دوستانى سياسى و وبلاگ نويس منجمله جناب شبح به شدت عصبى شده اند. به ما «امروزيها» ايراد گرفته اند که جو زده شده ايم، گله وار پشت سر کسى يا کسانى راه افتاده ايم يا هويت خود را از دست داده ايم و از اين قبيل تعابير تند. به اين دوستان چند نکته کوتاه يادآورى مى شود:

الف) با ناسزا گفتن و متلک پراندن و تحقير عقيده اى که با آن مخالفيم چه چيزى را ميخواهيم ثابت کنيم؟
ب) ‌از اينکه نيروى جمعى ما هميشه بايد صرف خودمحورى و تکروى و پرداختن به امور تفرقه برانگيز و کم نتيجه بشود، عميقا بايد متاسف بود.
ج) کلى گويى راه به جايى نمى برد. از بد بودن حرکت گله وار چگونه مى خواهيم به محکوم کردن حرکت « امروزى» شدن وبلاگ ها برسيم؟ ترجيع بند اکثر قريب به اتفاق وبلاگ ها اين بوده است که «از اصلاح طلبان دل خوشى نداريم» و «اين حرکت به معنى همراهى آنان نيست» . جالب اينجا است که خود مصطفى تاجزاده نيز به اين مطلب که عده‌اى از حمايت کنندگان از اين حرکت از طيف فکرى مخالف با اصلاح طلبان بوده اند اشاره کرده است. خوب اين کمال بى انصافى و کج نظرى و لجبازى و بى منطقى است که به اين دسته از دوستان وبلاگ نويس منطق پذير و کسانى که هيچ منافعى در اين کار ندارند و بنا بر يک حسابگرى مثبت سياسى و دفاع از آزادى بيان و مقابله با سانسور به اين عرصه پا گذاشته اند و با اصلاح طلبان حکومتى درست يا نادرست (‌از ديد بنده درست) مرز بندى مشخصى داشته اند، لقب گله بدهيم. سوال اين است که پس بنا به منطق اين دوستان کدام حرکت جمعى گله وار نيست؟ تعريف حرکت و اتحاد ناگله وار چيست؟
د)‌ دوست انقلابى ما که گويا از انقلابى بودن خود پشيمان هم نيست ليکن از گله وار حرکت کردن بقيه گله مند است، بد نيست به خاطر داشته باشد که انقلاب هاى دنيا را چه بخواهيم چه نخواهيم همين گله ها - به قول ايشان- انجام داده اند.

آقايان هر گردى گردو نيست. هر انسجامى پوپوليستى نيست. اگر هم باشد بنا به منطق انقلابى شما بر آن عيبى نيست! (‌مگر اينکه کتاب تاريخ انقلاب ها را از نو و با روايت جديدى بنويسيم.)
عجيب است که انقلابى باشيم، از انقلاب پنجاه هفت هم حمايت کنيم، بعد «اتحاد گله وار» را محکوم کنيم سپس باز انقلابى مانده باشيم و حکم به انقلاب موعود هم بدهيم! (‌انقلاب با کدام نيروى غير گله اى؟ اجازه بدهيد يواشکى حتى به عنوان يک بدبين سابقه دار نسبت به پديده اصلاحات بپرسم اصلا کدام نيرو؟)
نه! ما «امروزيها» گمان کنم که منطق پذيريم و در درجه اول حواسمان به خودمان است که تناقضات حرفهايمان از درجه اى بالاتر نگيرد! ما گله نيستيم و با همين کارهاى کم هزينه تحرکى اثر گذار از خود نشان مى دهيم. مطلب را در ميانه آن با توجه به ايام شادى و شعف فعلى به پايان مى برم و کام دوستان را با ياد آورى مطالب توهين آميز تلخ نمى کنم.

اميدوارم دوستان متوجه شده باشند که «دشمن ما» ممکن است گاهى خيلى هم به ما نزديک باشد. دليلى براى عصبانيت نيست. در درجه اول مواظب خودمان باشيم!

 
| Permalink |

Monday, September 20, 2004


اگر من “امروز“ قاضي مرتضوي بودم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

بعضي القاب براي برخي آدم‎ها ماندگار مي‎شود. مثل پزشك براي احمدي، امام براي موسي صدر، مولا براي علي و قاضي براي مرتضوي. مهم نام و آواي لقب نيست. مهم اين است كه وقتي زمان خيلي گذشت، از آن هنگام كه مردم باشند تا آن وقت كه ديگر نباشند و روز ديگر آمده باشد، آن لقب يك چيز خوب را در ذهن‎ها به ياد آورد و يا كينه و دشمني را متولد كند.
در اين ميان اين آخري – قاضي - براي آن ديگري – مرتضوي – ديگر تكليفش روشن است ...
من اگر امروز قاضي مرتضوي بودم، وقتي مي‎شنيدم و مي‎ديدم كه چند صد وبلاگ يك‏صدا به آن چه من سمبلش هستم اعتراض كرده‎اند با خود مي‏گفتم چرا؟
بعد كه كمي بيش‎تر فكر مي‎كردم، مي‎ديدم اين طور نمي‎شود. مي‎رفتم يك جايي كه خلوت باشد و ساكت باشد مي‎نشستم و دقيق‎تر مي‏انديشيدم. بعد به گمانم پيامي را كه برايم فرستاده بودند دريافت مي‎كردم. اولش شايد فكر مي‎كردم اين پيام خصمانه است. بعد مي‎ديدم كه خصمانه بودن نشانه‏هايي دارد كه در اين پيام نشاني از آن‎ها نيست. عده‎اي آن قدر زلال كه آيينه شده‏اند. نه! اين نمي‎تواند خصمانه باشد!
بعد كه عميق و دقيق مي‎شدم، شايد درمي‎يافتم كه در اين پيام چيزي از جنس دوستي هست. دستي كه دراز شده تا دوستي را از فرورفتن نجات دهد. دستي خالي براي نجات دستي خالي. و فقط مهر! شايد از جنس آن شاخه‏هاي گل ميخك كه بهمن 57 در لوله‏هاي تفنگ ارتشيان گذاشته مي‎شد كه: چرا برادر كشي؟ يا شايد از جنس آيه‎هاي انجيل كه به دشمن خود عشق بورز. يا شايد از جنس محمد (ص) كه: “داري از غم ايمان نياوردن ايشان خود را مي‎كشي!“
شايد در همين وقت بود كه مي‎فهميدم، يا شايد هم يقين مي‎كردم كه اشتباهي در كار من بوده است. بعد آرام جست و جو مي‎كردم جايي را كه در آن هيچ كس ديگر نباشد. هيچ كس. حتي آينه هم نباشد. و از ته دل گريه مي‎كردم.
بعد يك سايت درست مي‏كردم و اسمش را مي‏گذاشتم امروز. درش يك خبر مي‎نوشتم كه من هم امروز امروزم. و آن وقت براي يك بار هم كه شده به جاي اين كه قاضي باشم، به مردم اجازه مي‎دادم برايم حكم صادر كنند. باشد كه نام قاضي مترادف با فرشته باشد. و با عدالت باشد و با هر چه چيز خوب است ...
من اگر قاضي مرتضوي بودم، آن بندها كه در بندم كشيده است را پاره مي‎كردم و ...
من اگر قاضي مرتضوي بودم، “امروز“ توبه مي‏كردم ...


 
| Permalink |


رد قطعنامه آژانس توسط مجلس
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نقل از سايت امروز

احمد توكلي، راه یافته تهران در مجلس آبادگران در خصوص قطعنامه اخير شوراي حكام گفت: مجلس شوراي اسلامي حاضر نيست زير بار زور برود. قطعنامه را رد مي‌كنيم و از موضع دولت كه همان ايستادگي و ادامه فعاليت در زمينه فناوري هسته‌اي ايران است، پشتيباني مي كنيم. ما از دولت مي خواهيم كه غني سازي اورانيوم را از سر بگيرد.

[پيوند به سايت امروز]

 
| Permalink |


برنامه بسیج ومجلس آبادگر برای طراحی لباس بانوان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نقل از سايت امروز

فاطمه آجرلو، مخبر كميسيون زنان مجلس آبادگرگفت: فراكسيون زنان مجلس در خصوص بحث كارشناسي لباس ملي و الگوي حجاب كامل با بسيج خواهران جلسه اي برگزار كرد. اين موضوع به اوامر مقام رهبري و خواسته ايشان از وزارت ارشاد برمي‌گردد كه لباس ملي طراحي و به جامعه ارائه شود ولي اين دستور، نشنيده گرفته شد و به آن پرداخت نشد كه مجلس هفتم، قصد دارد، اين موضوع را پيگيري كند.

[پيوند به سايت امروز]

 
| Permalink |


حمایت رئیس کمیسیون
فرهنگی مجلس آبادگران از اقدامات قوه قضائیه علیه اصحاب فرهنگ وهنر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نقل از بامداد

عماد افروغ؛ راه یافته تهران ضمن اعتراض به نحوه تعيين افراد براي اهداي جوايز به برگزيدگان جشن سينما مدعی شد: در حالي از " سعيد راد" در برنامه "ياد ياران" به عنوان" ياران" ياد شد تا به برگزيدگان جايزه دهد كه قطعا هيچ سينماگري از او به عنوان" يار" ياد نخواهد كرد.
رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس آبادگران با طرح اين پرسش كه"چگونه ممكن است كسي كه يكي از چهره هاي سينماي مبتذل قبل از انقلاب بوده را از ياران سينما دانست؟ گفت: هنر و سينما جايگاهي دارد[!!!!] كه براي حفظ اين جايگاه والا [!!] نبايد اجازه دهيم چند ‌‏آدم بيمار كل فضا را مشوش سازند [!!] و اين ماجرا گريبانگير كل سينما شود.
افروغ گفت: گزارش هاي رسيده از جشن سينما حاكي است كه برخي از رفتارهاي انجام شده وهن بعضي از ارزش هاي ديني و تاريخي [!!] ما بود اما اين وجهه قضيه را نبايد به كل سينما تعميم داد. وي با بيان اين نكته كه عكس العمل به موقع وزارت ارشاد مي توانست مانع از برخوردهايي قضايي شود، گفت: عدم واكنش به موقع وزارت ارشاد و نهادهاي قانوني ديگر زمينه بحث هاي مدعي العموم و برخوردهاي قضايي را در اين زمينه فراهم كرده كه مطمئنا اگر مسوولان وزارت ارشاد خودشان نسبت به برخي رفتارهاي انجام شده واكنش نشان مي دادند، قطعا فرصت از نهادهاي قضايي سلب مي شد.
افروغ ضمن ابراز تاسف از روندي كه در خصوص جشن خانه سينما درپيش گرفته شد، گفت: كميسيون فرهنگي مجلس پيش از اين نيز در خصوص يكي از مطالب مستهجن جنسي [!!!!!] كه در يكي از مجلات به چاپ رسيده بود به صورت غيرعلني به وزارت ارشاد نامه اي داد و خواستار رسيدگي اين مساله شد اما متاسفانه پس از گذشت چندين ماه همچنان با اما و اگر اين وزارت خانه مواجه هستيم كه به نظر مي رسد همين تعلل موجب مي‌‏شود كه زمينه برخوردهاي قضايي با تخلفاته فرهنگي فراهم شود.
رئيس كميسيون فرهنگي مجلس با بيان اين نكته كه براي هيچ كس قابل قبول نيست كه چهره
هاي فاسد سينماي قبل از انقلاب كه فيلم هاي مبتذلي بازي كرده در برنامه" ياد ياران" نقش ايفا كرده و جوايز را اهدا كند يادآور شد: وزارت فرهنگ و ارشاد مي‌‏توانست خودش نقاد خوبي در اين زمينه باشد، چون اگر مكانيزم هاي نقد دروني را فعال كنيم قطعا هيچ نيازي به برخوردهاي قضايي نخواهد بود اما متاسفانه سهل انگاري در واكنش به موقع وزارت ارشاد موجب شد تا قوه قضاييه به وظايف خود عمل كند.
رئيس كميسيون فرهنگي مجلس آبادگران با يادآوري آسيب هايي كه بر سينماي ايران مترتب است، تصريح كرد: قرار است كميسيون فرهنگي مجلس جلسه مشتركي با مسوولان وزارت ارشاد و كارشناسان و سينماگران تشكيل دهد و نقاط ضعف و قوت سينماي كشور مورد بررسي دقيق قرار گيرد .
وي افزود: رگه هايي از گرايشات ملي و تعهد در سينماي قبل از انقلاب وجود داشت كه پس از انقلاب اين رگه ها تقويت يافت ولي طي سال هاي اخير شاهديم كه سوژه هاي كم عمق و سطحي وارد عرصه سينما شده كه اگرچه ابتدا اوج گرفت اما رفته رفته از اوج فرود آمد و همين امر موجب استقبال اندك مردم از سينما شد[!!].
این آبادگر تصريح كرد: كنترل سينماي داخلي ما از سوژه هاي ناب به سوژه هاي كم عمق و بعضا مبتذل موضوعي است كه سينماگران متعدد و حرفه اي كشور آن را درك كرده و بارها نيز نسبت به اين روند هشدار داده اند.

توضيح : علامت هاى تعجب از فانوس است!

 
| Permalink |


آیا یک روحانی جای حداد را می گیرد؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سايت امروز


نطق راهیافته بوشهر در انتقاد به ضعف رياست آقاي حدادعادل و پيشنهاد تعيين يك شيخ (روحاني) به عنوان رئيس مجلس هفتم در سال آينده وضعيت آشفته مجلس را آشكار كرد. هفته پيش روزنامه جمهوري اسلامي نيز مديريت مجلس هفتم و شخص آقاي حدادعادل را ضعيف خواند. رفتار چهار ماهه مجلس هفتم موجب شده است كه مشروعيت مجلس به كمترين ميزان خود در بيست و پنج سال گذشته برسد.

[پيوند به سايت امروز]

 
| Permalink |


"من هم "امروز" م "
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کودک گستاخ

گیرم که در باورتان به خاک نشته ام و از ضربه های تبرهاتان زخم دارم !
باریشه چه می کنید ؟
گیرم که بنشسته در پس این بام ، پرنده ای به کمین ، پرواز را علامت ممنوع می زنید !
با جوجه های نشسته در آشیانه چه می کنید ؟
گیرم که می زنید ، گیرم که می کشید ، گیرم که می برید !
با رویش ناگزیر جوانه چه می کنید ؟
در اعتراض به 25 سال توهین ، تحقیر ، شکنجه ، محرومیت ، زندان ، توقیف روزنامه هایمان ، شهادت عزیزانمان ، حاکمان سفاکمان .... ؛ .... در اعتراض به همه چیز ... امروز متحد میشویم ؛ سرود یار دبستانی مان را یکبار دیگر با هم فریاد می زنیم ؛
يار دبستانی من با من و همراه منی چوب الف بر سر ما
بغض من و آه منی
حک شده اسم من و تو رو تن اين تخته سياه
ترکه بيداد و ستم مونده هنوز رو تن ما
دشت بی فرهنگی ما هرز تموم علفاش
خوب اگه خوب بد اگه بد
مرده دلای آدماش
دست منو تو بايد اين پرده ها رو پاره کنه
کی می تونه جز من و تو درد ما رو چاره کنه
يار دبستانی من با من و همراه منی چوب الف بر سر ما
بغض من و آه منی
قرار گذاشته ایم که همه "امروز" باشیم . و امروز همه "امروز"یم . به پیشنهاد "مدیار" نام وبلاگم رو برای یکروز بطور سمبولیک "امروز" گذاشتم . و به پیشنهاد "حسین درخشان" و طبق قرارهای وبلاگیمان هر کس به سلیقه خود مطلبی از سایت "امروز" رو تو وبلاگش کپی می کنه ...... ادامه مطلب تو وبلاگ خودم

ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم .

 
| Permalink |


هر روزتان امروز ، امروزتان پيروز

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

نوروز است. همه جا امروز است. همه دوستان امروزى بيرق امروز بر سر در وبلاگهايشان زده اند. روز باشکوهى است. شک نکنيد که استبداد از اين کار ما در خشم و استيصال است. راه پيدا شد. بر بام سراى اين مرز و بوم سپيده در حال دميدن است. امروز روز مبارزه با دستگاه سانسور استبداد دينى است. همه با هم هستيم و همه يک هدف داريم. همه يک چيز مى گوييم و يک هدف را تا جان و توان داريم دنبال مى کنيم.
در چار گوشه اين کره خاکى هر يک از ما بعد از چند ساعت مبارزه با سانسور، پست نگهبانى را به برادر ديگرمان، هموطن آزاديخواهمان، مبارز امروزى مسالمت جو و دشمن جهل و تاريکى و استبداد دينى و خشونت مى سپاريم و اميدوارانه به انتظار فردا مى نشينيم. فردا خواهد آمد. ما همه با هم متحديم. ما همه راه سخت و صعب و دشوار آزادى را گام به گام با هم خواهيم پيمود و تا توان در بدن داريم با هم همپيمان ميشويم که با جهل و خرافه و سانسور و خودمحورى و مماشات مبارزه کنيم.
امروز همه جاى زمين روز است. فردا زمين در اعتدال خواهد بود و پس فردا مهر خواهد آمد.
هر روزتان امروز ، امروزتان پيروز!

 
| Permalink |


طرح جديد دوم خردادي‌ها از نظر كيهان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نقل از بامداد

کیهان: دوم خردادي‌ها بخش‌هاي مهمي از قدرت را از دست داده اند و به بقاي الباقي آن نيز اميد چنداني ندارند. پس بايد تدبيري كنند و دوباره به قدرت برگردند. بسيار خوب، چه كار مي‌توانند بكنند؟ نقشه اين است: بايد انبوهي از سازمان‌هاي غيردولتي، اصناف، سنديكاها و تشكل‌ها به وجود آورد.[!] بالاخره آرام آرام زماني مي رسد كه انبوهي از نهادهاي مدني به وجود آمده‌اند كه به اندازه دولت و بلكه بيشتر قدرت دارند و اختيار و زمام همه امور نيز به دست آنهاست. اين نهادها دستور كار خود را مستقيم يا غيرمستقيم، آگاهانه يا ناآگاهانه، از سازمان‌هاي اطلاعاتي غربي خواهند گرفت[!!] و به
فرمان آنها هر وقت كه لازم باشد- زمان‌هايي مانند انتخابات، تهديد، رفراندوم، فراخوان، آشوب و ... مي‌توانند به مقابله با دولت برخيزند و كنترل اوضاع را به دست بگيرند. [!!]

توضيح : علامت هاى تعجب از فانوس است!

 
| Permalink |


اقدامات جدید محافظه کاران برای منصرف کردن میر حسین موسوی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سايت امروز

اعتراض به بازداشت مسئولان خانه سينما، وبلاگ نويسان و همكاران سايت هاي امروز و رويداد همچنان ادامه دارد. اين در حالي است كه مقامات قضايي كشور بدون احساس مسئوليت به اقدامات غيرقانوني خود ادامه مي دهند. يك صاحب نظر سياسي در اين زمينه به سايت امروز گفت به نظر مي‌رسد اين اقدامات براي منصرف كردن مهندس موسوي از كانديداتوري صورت مي گيرد و اينكه ثابت كنند حرف اول را در كشور محافظه كاران مي‌زنند نه راي ملت.

[پيوند به سايت امروز]

 
| Permalink |


رسوائی هاوائی وحیثیت قوه قضائیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سايت امروز

اخذ مدرك از شعبه دانشگاه هاوايي در تهران توسط بسياري از مسئولان قوه قضائيه، از جمله مديركل دادگستري تهران به اندك حيثيت اين قوه لطمات زيادي وارد كرده است.

[پيوند به سايت امروز]

 
| Permalink |


دلایل اعتراف لاریجانی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سايت امروز

اعتراف آقاي محمدجواد لاريجاني به امكان پيروزي اصلاح طلبان در انتخابات سال آينده به منظور ايجاد نگراني در محافظه كاران و جلوگيري از تشديد اختلافات آنان صورت گرفت. وي كه به شدت مخالف كانديداتوري آقاي ولايتي است و معتقد است او در طول شانزده سال اداره وزارت امور خارجه هيچ گام مثبتي برنداشته است، مي كوشد محافظه كاران را قانع كند كه آقاي علي لاريجاني بهترين رئيس جمهور ايران است. در همين زمينه آقاي علي لاريجاني نيز از هفته پيش انتشار خاطرات ده ساله خود را آغاز كرده تا نشان دهد كه چه خدمات بزرگ به محافظه كاران كرده است.

[پيوند به سايت امروز]

 
| Permalink |

Sunday, September 19, 2004


آیا آبادگران روند استیضاح را ادامه می دهند؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نقل از سايت امروز

تلاش آقاي باهنر و دوستانش براي منتفي كردن استيضاح آقاي خرم و به جاي آن استيضاح وزير كشور ناكام ماند. يك فرد مطلع با بيان مطلب فوق به سايت امروز گفت تحليل آقاي باهنر اين بود كه مجلس هفتم به علت پايگاه ضعيف مردمي و همچنين به دليل شعار همراهي با دولت كه در ايام تبليغات انتخاباتي سر داد، نمي‌تواند به طور مستمر با دولت آقاي خاتمي درگير شود. پس بهتر است فقط وزير كشور را استيضاح كرد تا هم خيالمان از برگزاري انتخابات رياست جمهوري آينده راحت باشد تا هر طور دلمان بخواهد آن را برگزار كنيم و هم ستاد دولت را در استانها ضعيف و نااميد كنيم. وي افزود هنوز معلوم نيست كه پس از استيضاح وزير راه آيا وزير كشور را نيز استيضاح خواهند كرد يا خير.

[پيوند به سايت امروز]

 
| Permalink |


ندامتنانه برای پرسش از رئیس جمهور!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نقل از بامداد

پس ازمصاحبه مطبوعاتی رئیس جمهور خاتمی وطرح سوال خبرنگار روزنامه همشهری درباره
دستگاه های موازی خبر رسیده است که شهردار آبادگر تهران از این سوال بسیار خشمگین
شده است .
به گزارش ارسالی به روزنت بامداد در چند روز گذشته این خبرنگار از سوی مسولان همشهری
تحت فشار بوده است که تا با نوشتن نامه ای به صراحت از طرح این سوال ابراز ندامت
کند و اعلام نماید که این سوال و ایجاد شبهه(!) نظر دشمنان بوده و وی اشتباها این
پرسش را مطرح کرده است.

[پيوند به مطلب]

 
| Permalink |


نظرات مشکینی در مورد پوشش اجبارى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نقل از بامداد

مشكيني رئیس مجلس خبرگان رهبری در جلسه افتتاحیه این مجلس با اشاره به
تصويب قانون منع حجاب در فرانسه گفت: هيچ دولتي حق ندارد به ملت خود، لباس خاص،
زندگي خاص، مسكن خاص و... را تحميل كند و خبرگان رهبري، مجلس فرانسه كه مدعي تمدن
هستند رامحكوم مي كند و حركت آنها را مخالف با اسلام و پيروي از آمريكا مي داند.

وي در ادامه افزود : دولت فرانسه بداند كه ملت ايران براي ملت فرانسه احترام قائل
است. چون امام را به كشور خود راه دادند، اما فرانسه با اين كار قلب ايرانيان را
جريحه دار كرد.

مشکینی توضیح نداد که آیا نظر وی در مورد پوشش دربقیه کشورها از جمله ایران نیز صدق
می کند یا نه...

[پيوند به مطلب]

 
| Permalink |

Saturday, September 18, 2004


عدو شود سبب خیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

همانطور که پارسا هم در پست قبل اشاره کرد؛ بعد از اتفاقات ناگوار اخیر و بازدداشت وبلاگ نویسان؛ و پدر سینا مطلبی جنب و جوشی در وبلاگستان شروع شده؛ که شاید بعد از رکود شدیدی که بعد از انتصابات مجلس هفتم در بین همه (و خصوصا وبلاگ‌‌های سیاسی)افتاده بود پدیده نیکویی است. رادیوفردا گزارشی از این جنب و جوش ارایه کرد (لینک مطلب در لینکدونی) که اگر طیف شنوندگان رادیوفردا را که خیلی گسترده‌تر از خوانندگان وبلاگ‌هاست در نظر بگیریم؛ می‌توان گفت که این افت و خیزها در نهایت به نفع اطلاع‌رسانی شد! شاید خیلی‌ها از این طریق شروع به خواندن وبلاگ‌ها و خواندن مطالب اینترنتی کنند. در این بین خیلی از وبلاگ‌نویسان فعال نیز با یکدیگر آشنا می‌شوند که این هم پدیده نکویی است. در همین چند روز چندین وبلاگ به بلاگ رولینگ فانوس اضافه شده است.
از دوستانی که هنوز تردید دارند دعوت مى‌کنم که دلايلى که پست قبلى پارسا را بخوانند و تاملی دوباره کنند. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است!

پانوشت: همانطور که دوستان شاید بدانند بعلت مشکلاتی که سایت بلاگ‌رولینگ از دیروز دارد آپدیت شدن را اعلام نمی‌کند. به گیرنده‌‌های خود دست نزنید!

 
| Permalink |


مورچگانيم

ــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

فضاى وبلاگ ها جنب و جوشى گرفته است. حسين درخشان براى مقابله با اقدامات مستبدانه عمله استبداد دينى پيشنهادى بسيار بجا و سازنده داد. دوشنبه همه «امروز» خواهيم بود. بنده هم چون خيلى از دوستان از اين اقدام حمايت ميکنم. هر چند اينجانب نيز از اصلاح طلبان حکومتى دل خوشى ندارم.
نکته در همينجا است که گرچه اين اقدام بايد زودتر از اينها اتفاق مى افتاد اما سرانجام اول مهر دموکراسى خواهان مستقل، وبلاگ نويس هاى غير متعهد بر پهنه اينترنت رسيد. مشق دموکراسى از همينجا شروع شد:
صفحه اول سطر اول. همه بنويسيم: ما با اصلاح طلبان حکومتى اختلاف نظر داريم. نقطه. از آنها انتقاد داريم. نقطه. جواب سوالات ما را هنوز نداده اند. نقطه. با حسين درخشان گاهى اختلاف نظر داريم. نقطه. اما حمايت قاطع خود را از اين حرکت و پيشنهاد حسين درخشان اعلام مى کنيم.نقطه. از آزادى بيان و آزادى اطلاع رسانى حمايت قاطع و عملى مى کنيم.

اين تازه مشق اول ما است. خواهيم آمد باز! بگذار شير ژيان و شغالها و کفتارها و کرکس هاى دور و بر به ما پوزخند بزنند. ما مورچگانيم. با لشکر مورچگان نميتوان در افتاد.

از دوستانى که تاکنون به اين حرکت نپيوسته‌اند کسانى که اهل تامل هستند - با کسانى که هزار بند بر پا دارند يا خودشان را به خواب زده‌اند کارى ندارم - مى پرسم چه اشکالى در اين حرکت که همانا حمايت از آزادى بيان است مى بينند؟ دوستانى معتقدند زودتر از اينها بايد شروع ميشد. خوب قبول. از اينجا شروع مى کنيم. کسانى ديگر معتقدند که اين قبيل کارها فايده ندارد. خوب بى زحمت بفرمايند چه کنيم؟ راه حل اين دوستان غير از صبر و سکوت و تسليم و رضايت به مشيت و يا ناله و شکايت و يا پاک کردن صورت مساله چيست؟

جا دارد که از حسين عزيز تشکر کنيم . کسى که به دست خيلى از ماها کى برد داد و درصد عظيمى از نهضت وبلاگ نويسى مديون تلاش ها و فضاسازى هاى او است - هر چند احساساتى شدن هايش را نپسنديم، جوانى کردن هايش را، غرورش را، بعضى کارهايش را - اما به نظر من او شخصى بسيار مفيد براى جامعه ما ايرانيان است. نه بناى خود شيرينى دارم نه اهل اين کارم - چه باک از طعن طاعنان هم نميترسم- بگذاريد با اجازه همه دوستان بگويم که همه ما به اين جوان کمابيش مديونيم. اين اقدام او اين بهانه را به دست آدم مى دهد که يک تشکر درست و حسابى از او داشته باشد به خاطر تمام تلاش هايى که در اين چند سال از خود نشان داده است. هر کدام از دوستان اگر نشستن هفده ساعته پاى کامپيوتر و پيگيرى خبرهاى ايران را - که عموما ملال آور هستند- تجربه کرده باشد، ميداند که اينکار چه کار طاقت فرسايى است.
او محتاج تشکر کردن ما هم نيست. او همين است که هست. او را همانطور که هست دوست داريم.

 
| Permalink |

Friday, September 17, 2004


مرگ بر ديكتاتور
ـــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

رسم است كه مادرها براي خواباندن فرزندان خود لالايي مي‎گويند. قصه‎ها و لالايي‏هاي اين سرزمين، سال‏هاست قلب ستم‎كاران و ديكتاتورها را صريح و يا با كنايه نشانه رفته است. ما فرزندان لالايي‏هاي ضدديكتاتور هستيم.
لابد مادر و مادربزرگ ماني مطلبي هم از اين قاعده مستثني نيستند. به خصوص كه در كانون ظلمي قرار گرفته‎اند و به جرم خويشاوندي با كسي كه نتوانسته خفه شود و نتوانسته‎اند خفه‏اش كنند مورد جفا قرار مي‏گيرند.
حالا جناب آقاي مرتضوي، گيرم كه سينا هم خاموش شد، گيرم كه سعيد مطلبي هر كار شما خواستيد كرد. گيرم كه ايران – مهد دليران – به همت شما دشمنان دين و دنيا و آزادي به بزرگ‏ترين زندان آزادانديشان و اهل فرهنگ و مطبوعات تبديل شد، گيرم اصلا همه‏ي ما خفه شويم، با لالايي‏هاي مادران و مادربزرگ‎هاي اين سرزمين چه مي‎كنيد؟ فكر نمي‎كنم از قوم مغول خون‎خوارتر و بي‎رحم‎تر باشيد (خدايي‏اش خيلي عزت و احترام به قاضي مرتضوي گذاشتم!). شايد كمي مرور تاريخ بد نباشد. آن جا كه لالايي‏هاي همين مادران قوم سفاك مغول را شكست داد. آي جوجه‏ها! شما كه كسي نيستيد.
دنيا دو روزي به كام شما بود و مطمئن باشيد عمرتان حتي به عمر هم‏سايه‎ي شمالي كمونيست هم نخواهد رسيد. از همين الان خداحافظ. نفرت ملتي را با تمام وجود به جان خريديد. اين كفن برازنده‎ي وجودتان باد! و امروز هر آن كس كه سكوت كند و بر اين ظلم راضي باشد، شك نكنيد كه جايي در اين كفن برايش هست.

در حاشيه: سردار!!! صفوي فرموده‎اند كه اگر كارها به بسيج ده ميليوني سپرده شود ايران آباد مي‎شود. بگو كارها كه بيست‏و‎پنج سال است به همين‎ها كه شما مي‎گوييد سپرده شده است. معني آبادي را هم فهميديم.


 
| Permalink |


دوشنبه من هم مشارکتى خواهم بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

اشاره: در راستاى دستگيرى چند نفر از بچه‌هاى وبلاگ نويس مشارکتى و نيمه مشارکتى و دستگيرى پدر سينا مطلبى و خود ابوالحسن داوودى و … ايضا يواش يواش جدى شدن موضوع و به خروش آمدن شهر خون و قيام تورنتو، جهت انبساط خاطر و تقويت روحيه در سنگر بچه هاى خودى چند شعار خنک تقديم مى شود:

« واى اگر درخشان اذن بلاگم دهد، لشگر هکر نتواند که جوابم دهد »
«خاتمى خاتمى، تمارض تمارض»
« خاتمى خاتمى، کمر درد کمر درد »
« مرتضوى حيا کن. بچه ها رو رها کن »
« اى حامى مرتضوى، ننگت باد، ننگت باد »
« اى هودر عزيزم، بگو مطلب بريزم»
« خروج از حاکميت، خاموش بايد گردد» (اينهم يک شعار براى تاج‌زاده. قرار شده که «امروز»ى فکر کنيم.)
« حسين حسين شعار ما است، لاگيدن افتخار ما است » (‌تورنتو باز به خروش آمد)
« لبيک يا ف.م.سخن، لبيک يا حسين است»
« سانسورچى حياکن، وبلاگ ها رو رها کن »
« خليج فارس ايران، وب سايت بايد گردد »
« سکوت هر بلاگر، علوفه است به قاطر » (منظور قاطر مرتضوى است)
« اى رهبر آزاده، سعيد جويد قلاده »
« فشار بر وبلاگ ها، تقسيم بايد گردد» (‌فکر فکر مشارکتى است!)

نظام اسلامى پتيشن سالار :
پارسال - - > «سينا مطلبى را آزاد کنيد.»
امسال - - > «سعيد مطلبى را آزاد کنيد.»
اگر جلوى اين قاطر گرفته نشود:
لابد سال بعد - -> «مانى مطلبى را آزاد کنيد!»

 
| Permalink |

Thursday, September 16, 2004


فانوس هم دوشنبه «امروز» خواهد بود
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

حسین درخشان پیشنهاد خوبی در وبلاگ فارسی خودش کرده برای مبارزه با سانسور مرتضوی. در اینجا از طرف خودم و بقیه دوستان فانوسی اعلام می‌کنم: "فانوس هم دوشنبه «امروز» خواهد بود." از دیگر دوستان نیز دعوت می‌کنم که با وجودی‌که دل خوشی از اصلاح‌طلبان حکومتی ندارند ولی برای مبارزه با مرتضوی به این حرکت بپیوندند.

در همین زمینه:
با سلاح "پيست" و "کپي" به جنگ مرتضوي برويم! ف.م. سخن
دوشنبه ، من هم «امروز» خواهم بود کیوان حسینی
لینک‌های دیگر در این زمینه در لینکدونی فانوس .

 
| Permalink |


پيش‌بينى علمي آينده
ـــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

پيش‌بينى آينده از موضوعات جالبى است که اگر بتوان روشى را براى انجام دقيق آن يافت بسيار مورد علاقه است و کم‌تر کسى در دنيا هست که نخواهد بداند در آينده براى او و يا ديگران چه اتفاقى مى‌افتد.
جذابيت اين موضوع باعث شده که در همه جا يکى از مباحث مطرح و مهم باشد و حيطه‌ى علم نيز از اين قضيه مستثنى نيست. موضوعاتى مثل تخمين و پيش‌بينى از بحث‌هاى جالب و پيچيده‌اى است که در بسيارى از علوم کاربرد دارد و عمدتا بر اساس پايه‌هاى تقريبا مشابه رياضى در علوم مختلف انجام مى‌شود. نکته‌ى مهمى که در استفاده از اين روابط رياضى مطرح است اين است که اين فرمول‌ها و قوانين پيش‌بينى و تخمين فقط وقتى ارزش علمى پيدا مى‌کنند که يک متخصص آن رشته‌ى خاص که پيش‌بينى در آن رشته انجام مى‌شود اين فرمول‌ها را به مساله‌ى مورد نظر اعمال کند. مثلا تخمين وضعيت اقتصادى يک شرکت در آينده کار يک متخصص اقتصاد و يا يک استراتژيست است و البته اين فرد نيز بدون دارا بودن اطلاعاتى در زمينه‌ى کارى آن شرکت قادر به انجام پيش‌بينى آينده نيست. در ضمن اين شخص احتمال وقوع پيش‎بيني را هم بيان مي‎كند و به عبارت ديگر بيش‎تر پيش‎بيني‏ها قطعي نيست.
برخى پيش‌بينى‌ها زمان کوتاه و برخى ديگر زمان طولانى‌اى را پيش‌بينى مى‌کنند اما ارزش پيش‌بينى لزوما به طول اين زمان بستگى ندارد. مثلا يک سرباز در جنگ تن‌به‌تن اگر بتواند رفتار دشمن را در زمان‌هاى کوتاه پيش‌بينى کند خواهد توانست جان خود را نجات دهد. يا پيش‌بينى قيمت سهام چند شرکت خاص در بازار بورس در کوتاه مدت ارزش زيادى دارد و مى‌تواند ثروت زيادى را به هم‌راه داشته باشد.
بسيارى از پيش‌بينى‌ها بر اساس احساس انجام مى‌شود اما يک پيش‌بينى علمى بر اساس يک مدل مناسب از سيستم مورد مطالعه بنا نهاده شده است. مدل‎سازي عموما كار دشوار اما ممكني است و متاسفانه چنين مدل‌هايى در سيستم‌هاى انسانى يا وجود ندارند و يا اين که دقت پايينى دارند، اما همين مدل‌هاى نادقيق هم اگر درست استفاده شوند مى‌توانند پيش‌گويى‌هاى قابل ارزشى ارائه کنند.
اعلام يك پيش‎بيني در يک زمان مناسب و از طرف يک شخص مناسب و قدرت‌مند مى‌تواند تضمين کافى براى اجراي آن را به هم‏راه بياورد. مثلا پيش‌بينى مور که مديرعامل شرکت IBM بود باعث تشديد رشد سريع و نمايى الکترونيک گرديد. ضمنا شخصي كه توانايي پيش‎بيني آينده را داشته باشد ممكن است بتواند براي تغيير آينده از آن استفاده كند. به عبارت ديگر مي‎توان با استفاده از پيش‎بيني، سيستمي را به نحوي كنترل كرد كه به سمت حالت خاصي حركت كند. مثلا يك راننده و قتي در چند متري روبه‎روي خود با مانعي روبه‏رو مي‎شود پيش از برخورد به مانع مسير خود را تصحيح مي‎كند تا تصادف نكند.
در هر صورت نگاه سيستماتيك به عناصر و اجزاء مختلف اجتماع‏، صنعت، اقتصاد و حتي فرهنگ و تلاش در جهت پيش‎بيني آينده‏ي هر سيستمي مي‎تواند ابزاري قوي براي جلوگيري از وقوع اتفاقات ناگوار باشد. ابزاري كه در دنياي مديريت امروز بسيار استفاده مي‎شود و متاسفانه در ميان مديران كشور ما و به خصوص در مديريت كلان تا حدود زيادي ناشناخته است.


 
| Permalink |

Wednesday, September 15, 2004


بي‎وفا حالا كه من افتاده‏ام از پا چرا؟
به مناسبت سال‎مرگ زنده‏ياد شهريار
_________
رحيم مخكوك

وقتي عاشق دختر صاحب‎خانه‏ي خود شد دانش‎جوي سال پنجم پزشكي بود. پدر دختر، او را به مردي ثروت‎مند شوهر داد و شهريار كه در خوابي عجيب به كشف و شهودي رسيده بود پزشكي را رها كرد و رفت تا به جاي جسم، جان انسان‏ها را درمان كند و شاعر شد. چند سال بعد كه دختر با انبوهي از مشكلات خانوادگي به سراغ شهريار آمد دل پردرد شهريار برايش سرود:
نوش‎دارويي و بعد از مرگ سهراب آمدي/بي‎وفا حالا كه من افتاده‎ام از پا چرا؟
دست دختر را گرفت و آشتي با همسر را به او هديه كرد تا زندگي خوشي داشته باشد و خود تا آخر عمر در عشق او سوخت.
او بي‎دليل شهريار سخن نشد. در ماندگاري او هم‎اين شاه‎بيت:
علي اي هماي رحمت تو چه آيتى خدا را/كه به ما سوي فكندي همه سايه‎ي هما را
بس و كافي است. در طريق سرودن اين شعر پرمغز چون‎آن داستان‏هايي عجيب ساخته‎اند كه هر چند از بزرگاني نقل شده كه دروغ از آنان فرسنگ‏ها دور است اما نقل آن را فقط با احتياط فراوان ممكن مي‎سازد.
سال‎هاي تبعيدش در نيشابور به او بسيار سخت گذشت. سروده‏ي بلندي كه در وصف اين دوران و اين شهر دارد حكايت از رنج فراوان دارد. حيدر باباي او را به چند ده زبان دنيا ترجمه كرده‎اند و آن جا كه به شعر مادر مي‎رسيم كه در سوگ مادرش سروده است سيل اشك امان نمي‎دهد. آن قدر اين شعر زنده و واقعي است كه انگار آدم مي‏بيند شهريار را كه دارد مادر را غسل مي‎دهد و برايش مرثيه‎سرايي مي‎كند.
حالا كه شانزده سال از مرگ او كه در بيمارستان مهر تهران اتفاق افتاد مي‎گذرد شايد استخوان‎هاي اين پيرمرد نيز خاك شده باشد و هيچ چيز از جسم او باقي‎نمانده باشد اما انگار اثر اشعار او در طول زمان و مكان به وضوح ديده مي‎شود. به گمانم خود اوست. گوش كنيد:
حيدر بابا ...
با علي محشور باشد. ان‏شاءالله!


 
| Permalink |


کلمه ها و ترکيبهاى تازه(۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس

اين قسمت: «کمر»

کمر: قسمتى مهم از بدن که در نظام مقدس جمهورى اسلامى از اهميت مضاعف برخوردار است.
کمر به پايين: خط قرمز مورد علاقه ما ايرانيان مسلمان
کمربند: سلاحى اصولگرايانه، محکم بودن آن نشانه اقتدار است.
کمربند سبز: شبدر و يونجه‌هاى زرد اطراف تهران بزرگ براى دادن آمارهاى شهر سالم هواى پاک و گل و بلبل و غيره
ديسک کمر: يک حربه سياسى، معمولا در مواقع حساس سياسى عود مى کند.
کمر تو کمر: يک فن جديد در کشتى که چون ما بلد نيستيم، داوران جهانى حق ما را مى خورند! (‌معمولا چيزهايى که بلد نيستيم، تقصير استکبار جهانى است)
کمرى: فکر بى‌تربيتى نکنيد! نوعى اسلحه است که شخصيت هاى فرهنگى و نمايندگان محترم و اصولگرا با خود حمل مى کنند.
کمر شکسته: معمولا وقتى کسى از زندان جمهورى اسلامى بيرون مى آيد به اين عارضه دچار مى شود.
کمربندى: محلى که در آن تريلى ها با پيکان ها و ماکسيما ها مسابقه مى گذارند. معمولا يک الگانس سبز هم داور مسابقه است.
دست به کمر: طلبکار، بعضى از اصلاح طلبان فعلى
کمرستان : اسم يک وبلاگ سکسى- ناموسى- فرهنگى است که در آينده نزديک افتتاح خواهد شد. پيش بينى ميشود هر روز پنجاه هزار نفر آنجا را ببينند.
کمر درد: معمولا ورزشکاران ما قبل از بازى با اسراييل به آن دچار مى شوند.

کمر درد بعد از راه حل داروى مصلحت و اسهال سومين راه حل عمومى «عبور از بحران» است.

 
| Permalink |

Tuesday, September 14, 2004


باز هم عشق
_________
رحيم مخكوك

از عشق كه مي‏نويسم، لابد عاشق بايد باشم. اما اين نيست. من يك مدعي‏ام.
عشق آن جايي آغاز مي‏شود كه از خود بگذري. به خاطر كسي.
عشق آن جايي آغاز مي‏شود كه احساس كني كسي هست كه وجودت مال اوست.
آن گاه عاشقي كه ديگر نباشي. يا آغاز كني راهي را كه ته‏اش نبودن است. در چون‎اين نبودني بودني هست كه در بودن نيست.
آن كه عاشق است - به قول يك ناشناس- از درد فراق رنج مي‏كشد. اين رنج كشيدن از جنس رنجي كه به خاطر بريدن انگشت مي‎كشيم نيست، يا از جنس اضطرابي كه بعد از زير گرفتن يك آدم و يا يك سگ دامن‏گيرمان مي‏شود.
رنج درد فراق از جنس رنجي است كه يك كوه‏نورد مي‏كشد. كش‏دار و مدام و سخت و اما يك چيز در آن هست كه هيچ جاي ديگر نيست. كوه‏نورد مي‏تواند نفسي بكشد كه هيچ كس ديگر نظيرش را نتواند. و عاشق نيز!
كوه‏نورد آن گاه كه بالا مي‎رود بارها و بارها با خود مي‎گويد دفعه‎ي آخر است كه به كوه مي‎آيم و همين كه به قله مي‏رسد براي دفعه‏ي بعد نقشه مي‎كشد. عاشق سختي مي‎كشد و مي‎نالد اما در اين رنج فراق و آشفتگي به چيزي مي‏رسد كه انتهايش آرامش است.
شهوت مي‎تواند جزئي از عشق باشد. و اين مقدس است. اما عشق جزئي از شهوت نيست كه بسياري چيزها در عشق هست كه در شهوت نيست. شهوتي كه جزء عشق نباشد مذموم است، خواه قانوني باشد يا نباشد و اما عشق هميشه خوب است حتي اگر قانوني نباشد كه انتهايش جز حقيقت نيست.
من درد فراق بسيار چشيده‏ام و باز هم براي خودم و همه دعا مي‎كنم كه عاشق شوند. چون عاشق‏ها وقت دارند كه غروب خورشيد را نگاه كنند و براي مردن يك گنجشك ساعت‏ها اشك بريزند.
اين هم از يك دوست رسيده است:
زندگی زيباست نه به زيبايی حقيقت
حقيقت تلخ است نه به تلخی جدايی
جدايي سخت است نه به سختي تنهايي


 
| Permalink |


جمهورى خواهان در آستانه کسب پيروزى

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

روزنامه واشينگتن پست و شبكه‌ى ای‌بی‌سی نتايج نظر سنجی خود را در باره انتخابات ماه نوامبر منتشر كرده‌اند. [رجوع به سايت ايران امروز]
با کمى تامل به نتايج اين نظر سنجى متوجه ميشويم که:
الف)‌ وضعيت بوش شش درصد بهتر است. (‌۵۰ به ۴۴ )
ب) طرفداران بوش در حمايت از او قاطعيت بيشترى دارند. (۹۰ به ۷۵)
ج) طرفداران جمهورى خواهان بيشتر از دموکرات ها به خاطر برنامه هاى حزب خود نه از لج رقيب از حزب خود حمايت مى کنند. به عبارت بهتر لجبازان در ميان دموکرات ها بيشترند.
همينطور در مورد ساير شاخص ها ميتوان به راحتى دست به مقايسه زد. تنها در دو مورد «ايجاد شغل» و «داشتن هواى طبقه متوسط» اين جان کرى است که پيشتاز نظر سنجى است و در ساير موارد (‌حدود بيست مورد ) اين جرج بوش است که جلوتر است.

به نظر مى رسد که نظرات زيگزاگى جان کرى در مورد جنگ و تغيير موضع پى‌درپى او کار را بر او بسيار سخت کرده است. به طوريکه برنامه ريزان جمهورى خواه روى دو موضوع تزلزل عقيده و فرصت طلبى جان کرى به اندازه بسيار زيادى تبليغات و بهره بردارى کردند. مى شود گفت اگر جمهورى خواهان در عراق گرفتار شدند، دموکرات ها در دام ويتنام افتادند(!) و با بحث و جدل هزينه بردار بر سر موضوع جنگ ويتنام به بخت خود لگد زدند.

فراموش نکنيم که اوضاع عراق هم رو به سامان است و با اين اوصاف که برگ برنده سورپريز ماه اکتبر هم در دست جمهورى خواهان خواهد بود، احتمال پيروزى بوش و چنى در انتخابات بسيار بالا است. مگر اينکه حادثه تروريستى شديدى در اين فاصله در داخل خاک آمريکا اتفاق بيفتد و علاوه بر آن ثابت شود که مقامات امنيتى در کار خود کوتاهى کرده اند يا اينکه يک افشاگرى غير منتظره عليه تيم نفتى-ميليتار کاخ سفيد اتفاق بيفتد که بسيار نامحتمل است. در هر صورت ميتوان از هم اکنون با ظن قريب به يقين بوش را رييس جمهور آينده آمريکا دانست.

 
| Permalink |

Saturday, September 11, 2004


سه سال گذشت!
نگاهي به پرتلفات‎ترين و مهم‎ترين حمله‏ي انتحاري تاريخ بشر
________________________
رحيم مخكوك

سه سال از حمله به برج‎هاي دوقلو كه ديگر حالا تقريبا واضح است كه كار يك گروه تندرو به سركردگي بن لادن به نام القاعده بوده است گذشت. اين واقعه آن قدر مهم بود كه شايد بتوان تاريخ معاصر را به دو بخش قبل و بعد از اين تاريخ تقسيم كرد. سرعت تغييرات بعد از 11 سپتامبر آن قدر زياد است كه روزشمار وقايع اين دوره را بسيار پرتعداد و سنگين مي‏كند. عمده‏ي تغييرات به اين شرح است:
سقوط طالبان (به نفع ايران)
سقوط صدام (به نفع ايران)
كاهش قدرت عربستان و مصر و ساير ديكتاتوري‏هاي خاور ميانه به عنوان دوستان سنتي آمريكا در منطقه و جهان (به نفع ايران)
نزديكي ايران و عربستان (به نفع ايران)
تغيير مركز توجه در خاور ميانه از فلسطين به افغانستان و سپس عراق (به نفع اسرائيل)
تضعيف شديد شوراي امنيت و سازمان ملل متحد و سعي در دل‏جويي از آمريكا (به ضرر همه! حتي آمريكا)
قدرت يافتن تندروها در آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي (به ضرر همه)
قدرت يافتن آمريكا در عرصه‏ي بين‎الملل‏ تا جايي كه علي‎رغم مخالفت افكار عمومي دنيا بسياري از كشورها نيرو به عراق گسيل كردند و افكار عمومي آمريكا هم بوش را پشتيباني كرد. (به ضرر همه)
قرار گرفتن ايران در صدر كشورهاي تروريستي و خواهان سلاح‏هاي كشتار جمعي و بمب اتمي (به ضرر ايران)
قرار گرفتن ايران ذيل شمشير تهديد ايالات متحده (اين شمشير تمامي فعاليت‏هاي اقتصادي و سياسي در ايران را تحت تاثير قرار داده و خواهد داد. معني آن ركود اقتصادي در دراز مدت و انزواي سياسي است.)
فشار بر ايران كه در مواردي باعث به‎بود در وضعيت حقوق بشر شده است. (به نفع ايران)
قدرت گرفتن شيعيان در عراق (به نفع ايران)
ظهور اشكالي از تندروهاي شيعه (به ضرر ايران)
تشديد فعاليت تندروهاي سني (به ضرر همه و نفع اشغال‏گران)

اگر بخواهيم يك جمع‎بندي كنيم هر چند فوايد زيادي از اين واقعه‏ي هولناك به ما رسيده است اما موارد ضرر آن چنان ضرباتي بر ما فرود آورده و خواهد آورد كه ما را حداقل تا كنون به يك بازنده تبديل كرده است. در عرصه‎ي بين‎الملل ايران مجبور است منفعلانه عمل كند و حركات ما معمولا واكنش‎هايي در برابر حركات و حملات خارجي است. فكر مي‎كنم علاوه بر مشكل اخلاقي كه با واقعه‎ي 11 سپتامبر داريم‏، از لحاظ دو دو تا چهار تاي عقل ابزاري هم اين واقعه به ضرر ما تمام شده و بايد دعا كنيم هر چه زودتر اين نوع وقايع و تفكري كه باعث آن مي‎شود (هر گونه تندروي از نوع اسلامي و آمريكايي) نابود شود. به اميد آن روز.


 
| Permalink |


گروگانگيرى اينترنتى

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

خبر رسيد که پدر سينا مطلبى را هم که به هيچ روى يک فعال سياسى نيست، گرفته اند. در پست قبلى نوشته بودم که عمله هاى استبداد دينى اتفاقا بيشتر به سراغ آدمهايى که کمتر سياسى هستند مى روند - افشاگر نيستم البته و از جايى ويژه هم خبر نمى گيرم - هر چند که با دستگيرى سعيد مطلبى، گروگانگيران بى وجدان بيشتر قصد فرستادن پيغام به خود سينا و ساير فعالين سياسى خارج از کشور را دارند که يعنى دوران تحمل اصلاح طلبان مستقل خارج از کشور هم تمام شد. دست کسانتان زير سنگ ما است. پس همه ساکت شويد و در خارج از کشور هم برويد دنبال کار خودتان و ديگر با داخل کار نداشته باشيد.
اين کار با هدف قطع کردن سيمهاى ارتباطى بين داخل و خارج صورت مى گيرد. چيزى که استبداد بشدت از آن واهمه دارد. ترکيب فکر آزاد تحليلگر داخلى که جلاى وطن کرده و اکنون غرب را هم ديده با اطلاعات خام و پردازش نشده‌اى که از زواياى گوشه و کنار درون نظام به بيرون ميرسد - در مقايسه با شرايط بسته گردش اطلاعات داخل کشور بايد گفت که بيرونيها سريعتر در جريان اخبار قرار مى گيرند - از اول ترکيب خطرناکى براى استبداد بوده، منتها قبلا به دلايل مختلف اين موضوع چندان در کانون توجهات نبود. اکنون که همه نگاه ها به بيرون مرزها است، راز بگير و ببندهاى اخير بيشتر آشکار مى شود. (‌ قابل توجه دوستانى که معتقدند فعاليت سياسى اينترنتى و وبلاگى بسيار کم اثر است. حوادث و رويداد هاى اخير کاملا خلاف اين مطلب را ثابت مى کند. ) از توانايى هاى بالقوه و جمعى فعالين سياسى در خارج ازکشور چيزى نمى گويم که هنوز بعد از گذشت سالها چندان به منصه ظهور نرسيده است.
ممکن است از ديد دوستانى در آمدن احتمالى مير حسين موسوى و ناخوشنودى پدرخوانده ها از اين موضوع و تلاش براى به صحنه نيامدن او از دلايل عمده حوادث اخير باشند. اين استدلال چندان برجسته و عمده نيست چون به هر حال با توجه به پيچيدگى بازيهاى سياسى در ايران حتى مى توان آن طرف موضوع را هم ديد که پدرخوانده ها مقدارى شير نفت سياه را باز کرده اند تا تنور انتخابات از حالا گرمتر شود. طبق معمول از مستقل ها به عنوان گوشت جلوى توپ استفاده مى شود.

يک سوال هم برايم پيش آمد. هر چند ايام تلخى است اما به ياد گهر افشانى هاى دکتر حسن عباسى افتادم. به همان سبک و سياق مى پرسم:
واقعا به نظر شما سيد محمد خاتمى به چه دردى مى خورد؟

 
| Permalink |

Friday, September 10, 2004


توقيف فله‌اى در اينترنت

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

اقتدارگرايان هنوز در کار چرخاندن چرخ تاريخ به عقب هستند! النصر بالرعب، منتها چون خارجيها دستشان را خوانده اند مجبورند جلوى آنها کوتاه بيايند و با عجله نمايندگان ويژه برايشان بفرستند در همان زمان براى اينکه وجهه مقتدر نظام تضعيف نشود (‌اقتدار از نظر اين گروه يعنى اينکه کسى ناشناخته و غير خودى روى حرف کدخداى ده حرف نزند، منتقد اينترنتى نظام بايد آقاى داريوش سجادى باشد، اصلاح طلب نظام مقتدر کسى جز سردار دکتر محسن رضايى نيست، روزنامه نگار دگر انديش بايد جناب مسيح مهاجرى باشد و قس على هذا) و «عوام» حساب کار دستشان باشد و «خواص» مشق شب و جريمه هاى خودشان را فراموش نکنند، معمولا سراغ چند نويسنده و روزنامه‌نگار ميروند که چه بسا در اين ميانه آب را هم مقدارى گل آلود کنند تا با منحرف کردن افکار عمومى در مذاکرات ديپلماتيک با دست پر بتوانند حاضر شوند (‌ يعنى بيشتر و بهتر بتوانند شروط اتحاديه اروپا و بطور غير مستقيم آمريکا را رعايت کنند! ) اينبار بد نبود که ضربه را دوباره به اينترنتى ها وارد کنند. اينترنت هنوز از نظر بعضى از آقايان يعنى «بلاى قرن». همين چارتا و نصفى سايت و بيست سى تا وبلاگ سياسى را هم نميتوانند ببينند. پس به زعم خودشان با يک تير ‌چند نشان زدند. غافل از اينکه چرخ زمان به گذشته برنميگردد. اين اشتباهى است که گاهى بعضى از دوستان هم مرتکب مى شوند. سکوت و انزواى مردم به هيچ روى به معنى بازگشت شرايط به قبل از دوم خرداد نيست. حال اينکه اقتداريون گمان دارند که با بستن چند سايت و گرفتن چند تن از دوستان وبلاگ نويس اوضاع داخلى عين دوران خوش هاشمى خواهد شد.
با اينکه آدم پوپوليستى نيستم اما به نظرم بايد وجه مثبت قهر و نااميدى مردم را هم ديد. اين يک واکنش دفعى و خودجوش از جانب همان بدنه پنجاه درصدى مردم است نسبت به اين قبيل شلوغ کارى هاى حاکميت. نظام ما حيات خود را در بحران آفرينى ميبيند. چون اساسا کار آمديش در بحران است. با ايجاد و پيگيرى چنان بحران هاى تصنعى است که ميتواند نقاط ضعف و ناکارآمدى خود را بپوشاند. لذا گرچه قهر و نااميدى مردم هزينه هاى زيادى براى آزاديخواهان و فعالين سياسى ايجاد کرده است ليکن از اين جهت که بى اعتنايى مردم به اين بحران هاى ساختگى سلاح حاکميت را کم‌کم بى‌اثر کرده است، بايد به ديد مثبت به آن نگاه کرد. قبول دارم که پيگيريهاى مردمى در مطالبات غير سياسى هنوز چندان قوى نيستند اما بايد به آينده خوشبين بود.
هنگامه سختى است و دوستانى که دست بر قضا کمتر سياسى هستند، بيشتر در تيررس عمله استبداد خواهند بود. اميدواريم که اين ظالمين يا بر سر عقل در آيند و صلاح خود را در رعايت حقوق حقه ملت ببينند يا در اعمال ظلم و زور خود ناتوان و برکنار گردند. چنين باد!

 
| Permalink |

Thursday, September 09, 2004


مروری بر دست‌آوردهای زنان
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سورا ايرانى


در طی 25 سال گذشته زنان جامعه ما به رشد چمشگيری در تمامی زمينه‌های علمی، فرهنگی، اقتصادی، سياسی و غيره رسیده‌اند. به طوری‌كه ارایه گزارش‌های مربوط به اين پيشرفت‌ها باعث انگشت به دهان ماندن جهانيان شده است. دست‌آوردهای ارائه شده در ذيل؛ پايان‌نامه يكی از دانشجويان رشته تحصيلی مترجمی زبان انگليسی می باشد.
در ابتدا به واژه‌هاى تركيبى جديد زن به صورت جمع اشاره مى شود: زنان بدسرپرست؛ زنان بى‌سرپرست؛ زنان خيابانى؛ زنان فرارى؛ زنان دست‌فروش و...
عوامل افزايش فساد و فحشا در جامعه: لباس زير زنان(بويژه در كوچه برلن)؛ تعداد زياد دانشجويان دختر؛ تعداد زياد دختران از پسران در امر مقدس ازدواج
بعضي از دست‌آوردهای در حال به تصويب رسيدن به قرار ذيل می‌باشند:
1- حذف عدالت جنسيتی2- حذف بورسيه تحصيلی دختران 3- طرح لباس ملي 4- كاهش دانشجويان دختر 5- طرح تعدد زوجات(آجيل مشكل گشا در امر ازدواج-اين طرح شامل بعد معنوی تقسيم روح و جسم می شود) 6- طرح جداسازی اماكن (خوشبختانه با اين طرح مردان بدون زنان نيز كتاب مي شود). با به تصويب رسيدن طرح‌های معنوی فوق فساد و فحشا ريشه‌كن خواهد شد.

ساير یافته‌های کلیدی:
عوامل افزايش خودكشى زنان: وجود سلاح سرد و گرم در منزل؛ اختراع آتش در گذشته‌های دور به دست انسان‌های اوليه؛ قرص، طناب، كپسول گاز و وسايلي كه تحریک به خودكشي می‌کنند.
عوامل افزايش اعتياد زنان: همسايگی با افغانستان(وجود زمين‌های حاصلخيز برای كشت)؛ حس كنجكاوی-حس خود كم بينی؛ حس همچشمی با شهين خانم.
عوامل افزايش زنان شاغل(و كارگر) با داشتن چند سر عایله: پركردن اوقات فراغت؛ خريد لوازم آرايش و در كل عقب نماندن از مد لباس در جامعه.

در پايان متذكر می‌شود سكس‌های ناقص، سقط‌های زيرزمينی، ازدواج‌های ناپايدار، تغذيه‌ی نامناسب، روان‌های پريشان، كلمات تركيبی وارد شده از زبانهای ديگر می باشد كه معادل فارسی ندارند؛ لذا فرهنگستان ادب پارسي با كوشش شبانه‌روزی در حال تحقيق براي پيداكردن جايگزين مناسب اين كلمات می باشد. شايان ذكر است مترجمان فارسی زبان تا اطلاع ثانوی اين سازمان از كاربرد وازه های بيگانه در متون ترجمه شده خود استفاده نفرمايند. و برای اطلاع بيشتر خواهشمند است به سايت فرهنگستان ادب فارسی مراجع شود.
پیشنهاد: شایسته است به جای كلمه حرام و غرب زده زن از كلمه ضعيفه كه مترداف با جنس دوم مي‌باشد استفاده گردد.

 
| Permalink |


عشق
___________
رحيم مخكوك

یک روز از خواب بیدار می‌شوی. احساس می‌کنی تمام شب را در سفر بوده‌ای. بیدار بوده‌ای. اما عجیب که اصلا خسته نیستی. سرحال و سلامتی و اما هر کس که می‌بیندت شاید فکر کند که مریضی. یا حال نداری. ولی تو در دلت طوفان است. بادهای نرم و سخت چهار ستون تنت را به هم می‌پیچد و تو فکر می‌کنی که در این طوفان نیازی به هیچ تکیه‌گاهی نداری. به هر طرف نگاه می‌کنی، چهره‌ی عزیزی در ذهنت این قدر واقعی مجسم می‌شود که می‌توانی تمام روز در آغوش بگیری‌اش و عشق‌بازی و نظربازی کنی. پس چون‌این می‌کنی و ذره‌ای از ملامت ملامت‌گران نمی‌ترسی و وجودت یک سر غزل می‌شود.
آن وقت زمانت به دو بخش تقسیم می‌شود. یک بخش وقتی که نامه‌ می‌نویسی و طوفان محبتت را به کاغذ اسیر می‌کنی و پست می‌کنی و بخش دیگر وقتی منتظر رسیدن جواب نامه می‌مانی. نامه را که دریافت می‌کنی اشک اجازه‌ی خواندن را از تو می‌گیرد. اما کو قدرتی که بتواند دلت را مانع شود تا تک تک کلمات نامه را با تمام وجودت ببلعی. تو تشنه‌ای و او تنها چشمه‌ای است که می‌خواهی. و چه زلال. تو آرزو داری و او تنها امیدت است. و چه روشن.
حالا شب که می‌شود، تو غروب آفتاب را یک جور دیگری تماشا کرده‌ای و داری با ماه و ستاره و آسمان درددل می‌کنی و از او می‌گویی.
شب که می‌خوابی، یادش را در آغوش می‌کشی تا خود صبح و بیدار که می‌شوی، احساس می‌کنی که تمام شب را در سفر بوده‌ای ...
به گمانم که عاشق شده‌ای! گوارایت باد معجون جنون!


 
| Permalink |

صفحه ي اعتراض به دستگيري خبرنگاران و وبلاگ نويسان:

مسوولان خبرنامه ی گويا، در زير خبر دستگيری اخير خبرنگاران و وب لاگ نويسان، بخش نظرخواهي را به امضا و اعتراض خوانندگان اختصاص داده اند. با هر اسمي كه مي نويسيد اين صفحه را امضا كنيد.

دعاي روز (به نقل از الپر):

اعوذ برب المرتضوي، من شر المرتضوي!

 
| Permalink |

Wednesday, September 08, 2004


خبری کوتاه در مورد گروگانگیری در روسیه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آليوس ماکسيموس

توضيح: اين متن امروز صبح نوشته شد، ولي به علت مشكل فني بلاگر پابليش آن به تاخير افتاد.

روز گذشته شبکه تلویزیونی NTV روسیه فیلم ویدیویی تکان‌دهنده‌ای از داخل سالن ورزشی (قبل از انفجار) که گروگان‌گیرها اکثر گروگان‌ها را در آن نگاه داشته بودند نشان داد. این شبکه هیچ توضیحی در مورد چگونگی به دست آوردن این ویدیو نداده است. این فیلم که گویا توسط گروگان‌گیرها ضبط شده و توسط بازرس‌های روس پیدا شده؛ نشان می‌دهد که در گروگان‌ها در کنار هم در سالن نشسته‌اند در حالیکه در اطراف آنها و آویخته به سقف سالن مواد منفجره و سیم‌کشی دیده می‌شود. در صحنه‌ای از ویدیو نیز یکی از گروگان‌گیرهای زن دیده می‌شود که احتمال می‌رود از بیوه‌های سیاه (Black widows) باشد که در جنگ همسر و فرزندان خود را از دست داده است. این فیلم دقیقا در مکانی گرفته شده که بیشتر تلفات در اثر انفجار و فروریختن سقف ایجاد شده.شاید تکان‌دهنده‌ترین صحنه این ویدیو صحنه‌ایست که یکی از گروگان‌گیران اشاره به پوتین خود می‌کند که بر روی یک بمب آماده انفجار قرار دارد؛ درست در کنار این فرد کودکی شاید 8 ساله نشسته و با هراس به این صحنه می‌نگرد. اين ویدیو گوشه‌ای از لحظات سختی که گروگان‌ها کشيده‌اند را نشان مى‌دهد. هنوز خیلی از قربانیان حادثه شناسایی نشده‌اند.
خبر بی بی سی در مورد این ويديو ؛ (Real player ) لینک دیدن فیلم .

 
| Permalink |

Tuesday, September 07, 2004


عصاي معجزه گر حضرت موسوي
__________________________
آبچينوس

انبوه مقالات و اظهار نظر ها در باره حضور يا عدم حضور مير حسين موسوي در انتخابات سال آينده رياست جمهوري صفحات روزنامه ها را پر کرده است. اوضاع مشابه سال هفتاد و پنج شده است. زماني که تقاضا ها براي کانديداتوري نخست وزير پيشين در حد اعلاي خودش قرار داشت و شرکت او در چنين رقابتي به عنوان نيروي بالقوه قدرتمند سياسي براي خارج کردن طيف سياسي مجمع روحانيون مبارز از انزواي اجباري ، ضروري به نظر مي رسيد. انزوايي که بدليل فضاي بسته سياسي و دلزدگي مردم بوجود آمده بود.اما مير حسين موسوي از پذيرش اين درخواست سرباز زد و اين در حالي بود که براي شرکت در انتخابات از شرايط به مراتب مساعد تري نسبت به امروز برخوردار بود. مجمع روحانيون ناچار شد دست به ريسک بزرگتري بزند و خاتمي را به ميدان بفرستد. شخصي که از سوي منتقدينش بدليل داشتن روحيه آرام و نيز آن استعفاي کذايي دوران وزارت فاقد اقتدار لازم براي اداره کشور معرفي مي شد . اما خاتمي که به خاطر سابقه فرهنگي اش در ميان قشر روشنفکر و فرهنگي آن زمان از مقبوليت و محبوبيت فراواني برخوردار بود ، بلافاصله با استقبال غير منتظره مردم خصوصاً زنان و جوانان روبرو شد و همه گروه هاي سياسي را غافلگير کرد. انتخاب خاتمي، پيام روشني براي حاکميت بود که مردم از روند اداره مملکت خسته و دلزده شده اند و به اميد بوجود آوردن تغيير و تحول اساسي ،دست به چنين انتخابي زده اند.
خاتمي با همه مشکلاتي که برايش بوجود آمد ، تا پايان دوره اول رياست جمهوري ،تا حدودي محبوبيت خودش را حفظ کرد.کشمکش هاي سياسي و آزادي نسبي مطبوعات باعث شد تا پرده قداست از جلوي خيلي ازمقدسين کنار برود و زشتي درون براي همه آشکار بشود.حد نهايي اصلاح پذيري حاکميت مشخص شده بودو ديگر راهي براي دستيابي خاتمي به اهدافش باقي نمانده بود . در چنين فضايي ،ادامه دادن آن وضع ، به معني تحليل خاتمي در گندابي بود که خود آشکارش کرده بود.
دوره دوم رياست جمهوري خاتمي تلاش بيهوده و بي ثمري بود براي حفظ دستاورد هاي جنبشي که در دوم خرداد هفتاد و شش پا گرفته و خاتمي مولود آن بود. در عين حال شاهد پيش روي گام به گام « اراده مخالف اکثريت » و باز پس گيري مواضع از دست رفته شان بوديم.

مرادم از ياد آوري آنچه گذشت ، بوجود آوردن ديد روشني نسبت به وقايع پيش رويمان است. اکنون ديگر امکان کانديداتوري خاتمي وجود ندارد که اگر ميداشت هم ديگرنسبت به او رغبت چنداني وجود نداشت. شرايط،مشابه خرداد هفتاد و شش شده و دوباره دست گروه هاي سياسي« به اصطلاح چپ» خالي شده است . در اين شرايط بار ديگر مجمع روحانيون به سراغ مير حسين موسوي رفته است. و هرروز کسي را براي راضي کردن او به نزدش ميفرستند.اما آنچه اينبار از ديد بازيگران عرصه سياست پنهان مانده است اين نکته است که حتي اگر موسوي هم به ميدان بيايد و از قضا پيروز انتخابات هم باشد ، نتيجه کار از پيش روشن است. دوره خاتمي را ديده ايم و ميوه اش را نيز چشيده ايم.
خاتمي با سد محکمي برخورد کرد که او را به محافظه کاري واداشت البته فراموش شدني هم نيست که اواز موقعيت منحصر به فردي هم برخوردار بود و ميتوانست اوضاع را به گونه ديگري رقم بزند که ترجيح داد چنين نکند. با اين وصف، بعيد است شخص ديگري بتواند موقعيتي مشابه خاتمي بيابد ويا امکان اين را بيابد که قدمي پيش تر بردارد.

سوال اينست که هدف از درخواست براي کانديداتوري موسوي چيست؟ با توجه به تجربه چند سال اخيرآيا جريان حامي مير حسين موسوي برنامه جديدي براي شکستن بن بست بوجود آمده دارند ؟ آيا عصاي معجزه گر حضرت موسي را در دستان موسوي ديده اند؟ تصور ميکنم براي ريس جمهور بعدي دو راه بيشترنباشد: يا بايد روش خاتمي را ادامه داده در مقابل جريان مخالف کوتاه آمده و محو شود يا مقابل جريان مقتدر حاکم قد علم کند که در اين صورت فقط عده کمي حال و حوصله حمايت از چنين حرکت خلاف جهتي را خواهند داشت.گو اينکه چنين چيزي اساساً امکانپذير هم نيست.

به نظر ميرسد تلاش براي کشاندن اين و آن به انتخابات، بيشتر از آنکه بنا بر ادعا وسيله اي براي دستيابي به اهداف مردمسالارانه باشد ، دست و پا زدن عده اي از سياستمداران براي جلوگيري از حذف شدنشان از حاکميت است.


 
| Permalink |


اصلاحات در يک ايدئولوژى تقريبا مرده
گزارشى از سفر به چين
قسمت اول: ايدئولوژى
___________
رحيم مخكوك

وقتی که در همان سالنی نشسته بودم که بوش سخن‌رانی کرده بود و ميان مردمی که بدون استثنا بوش را احمق می‌دانستند و به سخن‌رانی پروفسوری گوش می‌کردم که چينى بود اما از آمريکا آمده بود و موضوع سخن‌رانی افتتاحيه را به سليقه‌ى خودش از يک موضوع علمی عوض کرده بود تا در مورد امنيت و المپيک 2008 و حفاظت از جان آمريکايى‌هايى که به چين می‌آمدند صحبت کند به یقين رسيدم که دنيا به دو گروه تقسيم شده است. دسته‌ی اول دوست‌داران بوش (که برخی البته می‌پندارند دشمن اویند) و دسته‌ی دوم آنانی که با دل ريش بر بلاهت آن ديگرى مى‌خندند و هنرنمايى تاريخ را انتظار می‌کشند.
چين در 20 سال گذشته پيش‌رفت‌هاى زيادى کرده است و به وضوح همان اتفاقی که در ورزش برايش افتاده است در ساير زمينه‌ها نيز در حال وقوع است. کمونيسم در چين حالا فقط يک اسم است. اسمی که کسی حق ندارد از آن خيلى بد بگويد اما از قيد مارکسيسم آزاد شده است. چين حالا دوره‌ى گذارش را با يک ثبات فوق‌العاده دارد طی می‌کند. سرمايه‌گذاری خارجی اقتصاد چین را به شدت تحت تاثير قرار داده و مديريت عالى و فهيم توانسته سود حاصل از اين سرمايه‌گذارى را در کانال‌های مناسب هدايت کند. نتيجه‌ی دارا بودن بالاترين رشد اقتصادى دنيا جامعه‌اى است که هر چند استانداردهاى زندگی در آن به وضوح از اروپا پايين‌تر است اما افزايشى سريع در اين استانداردها مشاهده می‌شود. ره‌بران چینى حالا بدون هيچ مشکلى دارند ليبرال عمل مى‌کنند و نام کمونيسم را فقط در روزهای ملی و جشن‌ها و اعياد زنده نگه داشته‌اند.
روزی با يک دانش‌جوى فوق‌ليسانس فلسفه که به شدت کمونيست (شاید انصار حزب کمونیست!) بود بحث می‌کردم. پرسید: فرق اصلی کشور ما و شما چيست؟ آيا حجاب دختران است ... که من حرفش را رد کردم و اين گونه جواب دادم: اصلاحات در کشور شما از بالاترين سطوح قدرت شروع شد. با مرگ مائو و به قدرت رسيدن دنگ شيائوپينگ و پس از آن جيانگ زمين اصلاحات در کمونيسم آغاز شد و اين اصلاحات به موقع باعث شد تا ضمن حفظ ثبات جامعه، کشور به سوی پيش‌رفت حرکت کند و تحولات اجتماعى از کنترل خارج نشود. اما در ايران اصلاحات از سطوح پايين اجتماع آغاز شد و تنها بخش کوچکى از قدرت بود که آن را درک کرد و با مقاومت شديد لايه‌هاى بالايى قدرت که در دست ره‌بران افراطی و محافظه‌کار بود مواجه شد. این باعث شده که جامعه‌ى ايران در حال حاضر يک دوران ناپايدار اجتماعى و سياسى را تجربه کند و انواع فشارهای داخلی و خارجی جامعه را به سوی فروپاشی و يا حداقل عدم پيش‌رفت ببرد.
آنانى که از اصلاحات به شيوه‌ى چينى فقط کشتار دانش‌جويان در تين‌آن‌من را ياد گرفته‌اند بد نيست سرى به اين کشور بزنند. فکر کنم اصلاحات بايد از مغز اين آقايان آغاز شود.


 
| Permalink |


يادداشتى در مورد سخنرانى اخير دکتر سروش

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى

چند روز پيش دکتر سروش در در نشستى كه در دفتر جبهه‌ مشاركت اصفهان برگزار شد، به ايراد سخنراني پيرامون موضوع «روشنفكرى» پرداخته است (عين مطلب گويا نيوز به نقل از ايسنا):

سروش ابتدا ضمن اشاره به پيشينه‌ي كلام و علم فلسفه به تشريح تفاوت‌هاي ميان حوزه‌ي عمل متكلمان و فلاسفه پرداخت و در اين زمينه اظهار داشت: « برخلاف متكلمان كه به ديانت خاصي تعلق داشتند و به دفاع از اصول خاصي برمي‌خاستند، موضوع معرفت فلاسفه، ديني نبود، بلكه همه‌ي هستي را شامل مى‌شد.»

« در اين ميان متكلمان گاها [بعضا] مورد طعن فيلسوفان قرار مي‌گرفتند و ابزار و روش آنها به عنوان مثال در اثبات اموري نظير اختيار از سوي فلاسفه ضعيف و ناكارآمد خوانده مي‌شد، اما با اين وجود هيچ فيلسوفي بر هيچ متكلمي خرده و ايراد نگرفته و نه به اصل علم كلام ايرادي وارد نساخته است، چرا كه اصولا و منطقا چنين ايرادي وارد نيست. اگر ايرادي باشد بايد به احتياجات و استدلالات متكلمان ايراد گرفت و نه به اصل علم كلام. »

وي افزود: « در باب روشنفكري نيز همين بحث مطرح است، همانطور كه علم كلام ديني داريم و نمي‌توانيم به اصل آن ايرادي وارد كنيم، منطقا بر روشنفكري ديني نيز ايرادي وارد نيست. »



سروش در آخر سخنرانى خود مى گويد :« روشنفكر ما براي حركت در شكاف سنت و مدرنيسم بايد به همان اندازه كه بر انديشه‌ي مدرن اشراف دارد، سنت خود را نيز بشناسد و چه بپسندد و چه نپسندد بايد به حكم تعريف روشنفكري و به اقتضاي روشنفكري وقوف كامل بر سنت داشته باشد، همانگونه كه بر مدرنيسم واقف است. »

* * *
بارها توسط منتقدين روشنفکرى دينى گفته شده است که اگر روشنفکرى دينى به معنى روشنفکرى يک متخصص در عرصه دين باشد گرچه کمى نامتعارف است ولى کسى چندان مشکلى با آن ندارد. ميتوان آن را يک شاخه تخصصى از روشنفکرى گرفت. مثل روشنفکرى در عرصه سينما. اما و صد اما که روشنفکران دينى در اينجا نمى مانند و به اين تعريف بسنده نمى کنند. بحث هم همينجا است. کسانى مانند دکتر سروش به عنوان سمبل روشنفکرى دينى حاضر معتقدند که اولا براى روشنفکرى در يک جامعه سنتى مانند ما بايد خوب سنت را شناخت. لذا بايد به خوبى دين را شناخت و بعد در درون دين به روشنفکرى پرداخت. لذا آنها معتقدند که يک روشنفکر غير حرفه اى در امور دين نميتواند در عرصه روشنفکرى موفق باشد. اين نتيجه حرف آنان است که بارها هم صريحا آن را در جاهاى مختلف بيان کرده اند. روشنفکران سکولار نيز دقيقا با اين تالى مفسده برانگيز مشکل دارند. روشنفکران دينى ما تلويحا و در عرصه نظر خود يک شوراى نگهبان درست کرده اند و به جرم نشناختن دين مهر ابطال و رد صلاحيت بر نظرات روشنفکران سکولار ميزنند. يا دست کم به نظرات روشنفکران سکولار وقعى نمى نهند و به آنان پاسخ درخور نميدهند.
البته مشکل فقط اين نيست. روشنفکران دينى چيز بيشتر از اين را حتى مى گويند. آنان زمانى درون دينى مى شوند و زمانى برون دينى. زمانى بحث کلامى مى کنند و زمانى برون دينى به ماجرا نگاه مى کنند و به قول خودشان مى خواهند بين مفاهيم مدرن مانند حقوق بشر و سنت دينى نوعى آشتى برقرار کنند. سعيشان مشکور . جدا کارهاى خوبى در اين زمينه کرده اند. اما و صد اما چند منبعى بودن آنها در آن واحد براى روشنفکران سکولار قابل فهم نيست. گاهى به عقل مدرن يا پست مدرن تکيه مى کنند و همزمان به سنت، بعد به وحى و ايضا به حديث. يعنى ممکن است در يک پروژه، شما همه اين منابع را مورد استفاده روشنفکران دينى ببينيد. بماند که استاد اديبى چون سروش در احتجاج هاى جدى خود گاهى به غزالى و مولانا و حافظ هم استناد مى کند! اينجا است که هذا فراق بينى و بينک. اينجا است که به نظر سکولارها روشنفکرى از ميان بر مى خيزد و دلبستگى هاى شاعرانه جاى خود را به احتجاج و تحليل مى دهد.

ملخص کلام روشنفکران دينى بسيار در آشتى دادن سنت و مدرنيته جهد وافر کرده اند و بعضا هم در مواردى موفق بوده اند اما انحصار طلبى آنها در عرصه نظر و تلاش براى حذف روشنفکران سکولار و زدن برچسب شکست خورده به آنان غير قابل قبول است. يک سوال هم در پايان هنوز باقى است و آن اينکه آيا روشنفکران سکولار بهتر مدرنيته را نمى شناسند؟ و اگر چنين باشد آيا آنها هم نميتوانند به سبک و سياق سروش، روشنفکران دينى را به خاطر نشناختن خوب مدرنيته محکوم کنند؟!

 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى