۱۴ مرداد و آرزوهاى ديرين
نوشته: حسن راهجو
− − − − − − − − − − − − − − − − − − − − −
۱۴ مرداد از جمله روزهاى نادر تاريخ پر فراز و نشيب کشور ماست. در واقع روز تبلور روشنگرى چند دهه نخبگان کشورمان از اميرکبير تا ميرزا حسين خان سپهسالار است. نميدانم که فرزند عليل « شاه شهيد» بالاجبار آن را امضا کرد يا به تعبير (در واقع تصوير) مرحوم على حاتمى بدل، ولى در نهايت موجبى شد که ملت ما با مبانى جوامع مدرن آشنا شوند. شيخ شهيد (فضل الله نورى) مشروعه را علم ميکند و هم بطور نظرى (با رساله « تذکره الغافل و ارشاد الجاهل») و هم بطور عملى (در خدمت ظل الله قرانى امضا ميکند که پشتيبانى شرعى بتوپ بستن مجلس در روز بعد ميشود) مشروطه را به چالش ميکشد. مردان و زنان دلاور با جانفشانى آن طفل نوباوه را از نو زنده ميکنند ولى هنوز نه تمرين کافى داشتند و نه تدبير مناسب، تقريبا بجز چند دوره اول، از مجلس مشروطه جز نامى باقى نماند.
شگفت آن که هنوز آن دغدغه ها پا برجاست، شاملو ميگفت ملت ما حافظه تاريخى ندارد! نميدانم اين دليل اصلى است يا نه، ولى مطمين هستم که يکى از دلايل مهم آن است. ميگوييد نه؟ شعر زير از يکى از روزنامه هاى آن دوره برداشته شده، آيا براى امروز مصداق ندارد؟
حراج وطن (*)
حاجى! بازار رواج است رواج
کو خريدار حراج است حراج
ميفروشم همه ايران را
عرض و ناموس مسلمانان را
رشت و قزوين و قم و کاشان را
بخريد اين وطن ارزان را
يزد و خوانسار حراج است حراج
کو خريدار؟ حراج است حراج
با همه خلق عداوت دارم
دشمنى با همه ملت دارم
از خود شاه وکالت دارم
به حراج از همه دعوت دارم
وقت افطار، حراج است حراج
کو خريدار؟ حراج است حراج
مى دهم تخت کيان را به گرو
مى زنم مسند جم را به الو
ميکشم قاب خورش را به جلو
مى خورم قيمه پلو قرمه چلو
مال مردار، حراج است حراج
کو خريدار؟ حراج است حراج
در همه مکر و فن استادم من
مفتى بصره و بغدادم من
قاضى سلطنت آبادم من
آى عجب در تله افتادم من
دين به ناچار حراج است حراج
کو خريدار؟ حراج است حراج
(*) شعر از اشرف الدين گيلانى در روزنامه نسيم شمال