سخنی با دوست ناديده آقای نيما راشدان
-----------------------------------
نوشته: خليل آذرکوب
از آنجا که گمان می برم جنابعالی اين مطالب را پيگيرى می کنيد نکاتی چند متذکر می شوم.
حدس می زنم که هم سن و سال باشيم و هر دو از نسل سوخته. من بسياری از نظرات جنابعالی بخصوص ريشه های تحولات اجتماعی ايران را تا حد زيادی می پذيرم ولی از عمده کردن آنها خرسند نيستم. گرچه از روش شاخص آرمانی ماکس وبر در تحليل مناسبات جامعه شناختی خود نيز بهره ها برده ام ولی در مقام قضاوت نهايى می بايست همه و يا اکثر عوامل اجتماعی را مد نظر داشت. منظورم مشخصا تاکيد جنابعالی روی انقلاب سکس و گفتمان جهانی شدن است (که البته به طرز باور نکردنی اين دو با هم دست در آغوشند- اين را عمدا سکسی گفتم)
من نيز همانند شما به تاثير شگرف اين دو در تحولات اجتماعی ايران نظر دارم- و حتی بالاتر از آن به آن يک ميليون و هفتصد هزار دختری که قرار است بدون شوی باقی بمانند- ولی ديدن تمام محرکهای اجتماعی را از اين دريچه بس مخاطره آميز است.
من به طرز شديدى منتقد قضاوتهای شما هستم گو اينکه مقدمات تحليلهای شما را می پسندم ولی احساس می کنم که در نتيجه گيرى نهايى دچار تعجيل يا غفلت می شويد.
نکته ديگر ارزش بيش از اندازه ای است که شما به آمار و ارقام می دهيد که باز محل ترديد دارد آنهم در مورد جامعه ايران که اين اطلاعات همواره غير موثق و غير قابل اعتماد است و گاه جامعه آماری بصورت جوانمردانه و تصادفی انتخاب نمی شود. کافی است شما آماری را از شرق و غرب تهران جداگانه ملاحظه نماييد. براحتی عدم يکنواختی را بدليل تفاوت بافت جمعيتى سطح سواد و امثال آن در خواهيد يافت.
و آخر آنکه جدا از اظهارات شما در رم شوکه شدم و آنرا نپسنديدم. کمک گرفتن از سازمانهای غير دولتی و مدنی اروپا و آمريکا صحيح و حتی عفو بين الملل و سازمان ملل هم توجيه دارد ولی لحن شما جنبه دعوت از اروپاييان به دخالت در جنبش مردمسالاری ايران داشت.
مشکل امثال ما که دور از وطن بسر می بريم آن است که بتدريج از فضای واقع بينانه داخل کشور فاصله می گيريم و فرآيندهايى را عمده می پنداريم که پديده ای جزئی در داخل کشور بشمار می آيند. البته حسن پی گيرى جريانات از بيرون نيز آن است که ما می توانيم بجای فاکتها فرآيندها را بنگريم. که شما تا حدی در اين مورد موفق عمل کرده ايد.
اميدوارم که موفق باشيد.