آقاجری: حلاج زمانه
----------------------
نوشته: خليل آذرکوب
در خبرها آمد که دکتر آقاجری که به جرم آگاهی در ديار شهيد عين القضاة همدانی به بيدادگاه تفتيش عقايد سيه کاران کشانده شد نامزد جايزه نوبل گشته است. آقاجری چه اين جايزه را دريافت کند و چه دريافت نکند در پيشگاه تاريخ روشنگری اين خلق والاترين افتخارات را کسب کرده است. اين فراز از زندگی صوفی شوريده حسين منصور حلاج را به او تقديم می کنيم.
...چون حسين منصور حلاج را که به جرم آگاهی به مسلخش می بردند در راه اراذل و اوباش جاهلان و متمسکين و مومنين و مجاهدين فی سبيل الله و زاهدان شب و همه و همه به او دشنام می گفتند و سنگ می زدند هر کس هر چه داشت بر سر و روی او می کوفت قومی برای قرب الی الله و قومی ديگر برای قرب سلطان و فقيه شهر. در اين بين شبلی صوفی شوريده کلوخی به حلاج انداخت. حلاج آهی کشيد گفتند ای شيخ آن همه سنگ و دشنه را آهی نگفتی بر تو چه آمد که از کلوخ بی مقدار شبلی به درد آمدی. گفت آنها که می زنند حق مرا نمی دانند ولی اين دانست و زد!
و چون مقدر شد که او را خواهند کشت گفت مرا بکشيد که شما مجاهديد و من شهيد.
و آنگاه که کشان کشان به چوبه دارش می کشيدند يک دست او را قطع کردند با بازوی بريده صورتش را با سرخی خون خود خضاب کرد. گفتند چه می کنی ای شيخ. گفت:
رکعتان فی العشق لايصح وضوهما الا بالدم!
نماز عشق را دو رکعت است که وضويش نمی شود الا بخون!