بازنشستگى يک نعمت الهى است!
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
پ.صائبى
يکى از باگ هاى بزرگ تشيع در ماجراى مرجعيت است آنجا که مراجع عظيم الشان در سالهاى آخر عمر و کهولت سن و از دست رفتن حجم زيادى از سلول هاى خاکسترى همچنان به زعامت و مرجعيت خود ادامه مى دهند، همين قضيه در ولايت فقيه هم صادق است. ولى فقيه اگر سن بالا داشته باشد و چند روز هم اجابت مزاج نکرده باشد ممکن است حکمى بدهد که چند صد ميليارد دلار بر باد فنا برود . بديهى است که خبرگان رهبرى هم به همين درد مبتلا هستند و کارى هم از آنها بر نمى آيد.
روشنفکرى ما هم البته به همين درد مبتلا است. غير از تمام محدوديت ها يک محدوديت بسيار ساده بر سر راه روشنفکر وجود دارد و آن اينکه روشنفکر نميتواند تا ابد الدهر کار شديد فکرى داشته باشد، توانايى هاى دماغى روشنفکر هم با بالا رفتن سن رو به افول است. ضمن اينکه دغدغه هاى روز نيز در عرصه نظر در حال تغيير خواهد بود. (فى المثل امروزه دغدغه قبض و بسط ديگر در فلسفه دين وجود ندارد.) خلاصه اينکه فانوس روشنفکر هم روزى نفتش تمام ميشود و شعله اش کم فروغ. چه از نظر فکرى چه توانايى ذهنى چنين اتفاقى خواهد افتاد.
اين مقدمه طولانى براى آن بود که يک نگاهى به حال و روز دکتر احسان نراقى مشاور مدير کل يونسکو و پير عرصه روشنفکرى بياندازيد. ايشان حرف جديدى براى گفتن که ندارند هيچ، افراطى گرى در محافظه کارى ( آفت روشنفکرى) را به اوج خود رسانده اند هم به کنار، با عرض معذرت مطالب نامربوط هم زياد مى گويند! اگر سرى به مصاحبه اخير ايشان در مورد پروتکل الحاقى و قطعنامه آژانس بزنيد ، متوجه عرض بنده ميشويد. نيازى هم به تفسير و تحليل نيست، شما يک مراجعه داشته باشيد و خود قضاوت کنيد.
گمان کنم که باز نشستگى براى ايشان لازم باشد. بازنشستگى در موعد مقرر لازم است. اگر امام راحل هم که عنوان اين مطلب را از قول ايشان جعل کرده ايم ، يکسال زودتر و بعد از نوشيدن جام زهر به تدريج کناره ميگرفت و کار را به شوراى رهبرى (حتى نه آقاى منتظرى) مى سپرد ، واقعا وضع ما بهتر نبود؟ لا اقل جنجال سلمان رشدى ، قتل عام هاى زندانيان ، بازنگرى آنچنانى قانون اساسى ، عزل منتظرى و کشف آنچنانى و يک شبه رهبر فرزانه توسط خبرگان شايد اتفاق نمى افتاد. البته در تاريخ معاصر نمونه هاى زيادى از اين دست مى توان يافت.