--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Tuesday, October 07, 2003


فتح خون
معرفي كتاب
ـــــــــــــــــــ
بهاره اميدي

از قرن‏ها پيش تا كنون بسياري مقاتل نوشته‏اند. هر چند كه يكي از دوستان مرا تشويق مي‏كرد اما هيچ‏گاه نتوانستم و شايد هم رغبتي به خواندن كتابي از آن نوع كه مكتوب سخنان نوحه‏سرايان محرم باشد احساس نمي‏كردم. تا آن جا كه كتابي از مرتضي آويني به دستم رسيد به نام فتح خون. اين كتاب شرح روايت واقعه‏ي كربلاست. از آن نوع قلم كه آويني دارد كه نمي‏شود بخواني و دلت به هم فشرده نشود. از آن نوع كه به قول دوستان نه با چشم كه با تيره‏ي پشتت بايد بخواني. شايد كساني كه مرتضي آويني را نشناسند و نام او را با ظلمي كه جمهوري اسلامي بر ملت و اسلام كرده است در پيوند ببينند از خواندن ادامه‏ي اين مطلب سرباز زنند اما مرتضي آويني را بايد به روايت كساني كه از نزديك مي‏شناسندش شناخت. رفتار اين دانش‏جوي قديم رشته‏ي معماري دانشكده‏ي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران كه آن سال‏ها به عشق غزاله عليزاده - كه بعدها نويسنده‏ي مشهوري شد - از پله‏هاي دانشكده‏ي ادبيات و علوم انساني با ميني‏ماينر خود بالا رفت را فقط يك جور و در كنار يك كلمه مي‏توان فهميد. “عشق“. او نويسنده بود، معماري خوانده بود، فيلم مي‏ساخت، هنرمند بود. همه‏ي اين‏ها بود و قبل از همه‏ي اين‏ها و با همه‏ي اين‏ها يك عاشق بود. اين بود كه همان‏ها كه اگر امروز زنده بود معلوم نبود چه بر سرش مي‏آوردند به درستي لقب سيد شهيدان اهل قلم به او دادند و چه به نادرستي از نوشته‏هاي او در جهت توجيه ديكتاتوري ولايي خود استفاده كردند.
به ياد دارم كه چند روز پس از شهادتش يكي از روشنفكران فوق پسامدرن كاملا خارج از نظام در مرگ او سخت مي‏گريست و از مرگ استاد بي‏تابي مي‏كرد و هنوز روزهايي از مرگش نمي‏گذشت كه همين نويسنده از بي‏مهري هم‏كاران او در سوره سخن مي‏گفت و اين كه به حرمت مرتضي تحملش مي‏كرده‏اند.
او را هر كس كه ذره‏اي از عشق چيزي مي‏فهميد دوست داشت. همين عشق هم باعث شد كه دوربينش را برداشت و به جبهه‏هاي جنگ شتافت. جايي كه صرف‎نظر از مسايل سياسي اطراف آن واقعا نمي‏توان از اخلاص و عشق افرادي كه جان خود را بركف نهاده بودند سخن نگفت و چيزي نديد. همين هم هست كه با تمام تنفري كه همه از جنگ و خون‏ريزي داريم، وقتي تصاوير روايت فتح را مي‏بينيم بر جا ميخ‏كوب مي‏شويم از عظمت اين واژه‏ي رؤيايي: “عشق“.
كتاب مقاتل او هم با نام “فتح خون“ را از همين زاويه بايد خواند. ديدگاهي تاريخي و با رعايت نكات علمي يك تحقيق در كنار هنر نويسندگي و ديدگاه عاشقانه‏ي آويني به واقعه‏ي كربلا، كتابي را به دست خواننده مي‏دهد كه در كنار اطلاعات خواندني درباره‏ي يك واقعه‏ي عظيم و غير قابل انكار، دلت را اسير خود مي‏كند و تو را از مكه و از آغاز هجرت عظيم به كربلا و فتح خون مي‏رساند. مشكل بتواني كتاب را در دست بگيري و قبل از قرائت كامل آن را بر زمين گذاري. روايت اين واقعه كه هزاران بار تكرار شده است و آن هم به اين صورت حكايت از توانايي قلم نويسنده و عظمت داستان ذكر شده دارد. براي آن كه بفهمي در كربلا چه گذشت، لازم نيست مسلمان باشي. ياد دارم روزي را كه در محله‏ي مجيديه‏ي تهران فرزندانم را براي ديدن شبيه‏خواني حضرت ابوالفضل برده بودم. واكنش فرزندان خردسال حكايتي جدا دارد و اشك ريختن مسيحياني كه به تماشا ايستاده بودند خود گواهي بر اين مدعاست. البته كسي نمي‏تواند بفهمد در آن روز بر حسين و اصحابش چه گذشت. بگذار ما هم حرمت دل سنگمان را نگه داريم و بيش از اين از آن چه كه نمي‏فهميم سخن نگوييم.


 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى