روياى آمريکايى
-------------------
نوشته: خليل آذرکوب
کلود ژولين سردبير اسبق لوموند کتاب مشهورى بنام رويا و تاريخ دارد که ديدى منتقدانه به روياهاى آمريکايى و در مقابل واقعيتهاى تاريخى آن دارد. در همين کتاب از ملکوم ايکس که البته از شخصيتهاى جذاب من بشمار مى رود جمله اى نقل شده است که بسيار تامل برانگيز است: من از روياى آمريکايى چيزى نمى دانم ولى کابوس آمريکايى را خوب مى شناسم! بدرستى مالکوم ايکس و بسيارى همتايان او نمود بارز کابوس آمريکايى بوده و هستند. کابوس تبعيض نژادى بردگى و بى عدالتى.
اما اين روزها با انتخاب آرنولد اين شخصيت زمخت و خشن هاليوود که حتى انگليسى را به زحمت تکلم مى کند به سمت فرماندار ثروتمند ترين نقطه جهان مى توان روياى آمريکايى را هم مشاهده کرد! انتخاب آرنولد به اين سمت اگرچه به بيانى عمق حماقت (با حفظ احترام به راى کاليفرنيان!) عوام گرايى و سطحى بودن مردمان آمريکا را نشان مى دهد بخودى خود پيام جالبى به همراه دارد و آن اينکه در آمريکا براى همه اگرچه نه به تساوى فرصت به اندازه کافى وجود دارد و اين خود بر تمامى معايب جامعه مصرف زده و بى خبر آمريکا سر پوش مى گذارد. يک قهرمان بد قواره زيبايى اندام بقول ويل اسميت با دستان خالى وارد آمريکا مى شود و پس از مدتى اين اجازه را بخود مى دهد که براى فرماندارى کاليفرنيا نامزد شود. البته حمايت خانواده همسر او و جناحهاى محافظه کار هم نقش بسزايى در اين جسارت داشته اند ولى همين وضعيت در ديگر کشورها حتى قابل تصور هم نيست.
اگر آمريکا آمريکا شده است بدليل همين فرصت سازى هاست و اينکه هيچکس خود را از پيش بازنده نداند حتى اگر براستى هميشه بازنده باشد. اگر اين رويا نيست پس چه چيزى روياست؟!