ختنه
ــــــــــــــــــ
بهاره اميدى
كتاب خاطرات آيت الله خدا بيامرز خلخالي را ديشب خريدم. دو جلد بود و قيمتش شد 5000 تومان. وقتي چند صفحهاي از آن را خواندم آن را خواندني يافتم و از اين كه پولم را دور نريختهام خوشحال شدم. اين كتاب روايت تاريخي خوبي از وقايع پراكندهاي است كه شايد از مناظري ديگر بارها به آن نظر انداخته باشيم و البته به قول آقاي بادامچيان اين دفعه ميتوان گفت تاريخ به روايت خلخالي! به هر حال اين كتاب خالي از نكات تازه و حرفهاي ناگفته هم نيست و تمام اينها كتاب را به مجموعهاي خواندني تبديل ميكند. شباهتهاي فراواني كه بين وقايع قبل و بعد از انقلاب ميتوان يافت بسيار عبرتآموز است. به خصوص براي آناني كه بر اريكهي قدرت تكيه زدهاند و دگراني را به همان جرمها كه قبلا خود متهم به آن بودند و با همان چوب ظلم كه قبلا خود گرفتار آن بودند ميآزارند.
شايد پس از اتمام خواندن اين كتاب مطلب كاملتري بر آن نوشتم. اما نكتهاي كه در همين چند صفحه كه خواندهام خودنمايي ميكند اين است كه جزمانديشي و تندروي حتي در امر دينداري ميتواند چگونه به خشكمغزي بيانجامد. آن هم از جانب كساني كه نيت برپايي عدل و داد در زمين را دارند و در برخي موارد حامل افكار و تفكرات مدرن نيز ميباشند.
آيت الله خلخالي در مقدمهي كتاب ميآورد: “مردم اگر اين واقعيت تلخ را بدانند كه هويدا كه متصدي پست رياستالوزرايي در طول سيزده سال بوده، ختنه نشده بود؟!! ...“
من واقعا نميدانم آن يك تكه پوست چه تاثيري در رفتار ايشان داشته و اين چگونه ميتواند واقعيت تلخ باشد؟ البته ذكر اين مطلب به عنوان نقل تاريخ كاري پسنديده است اما اشكال من به طرز بيان اين مساله است. آقايان انگار فراموش كردهاند اصل ماجرا جاي ديگري است. ما ظواهر را چسبيدهايم و فراموش كردهايم آدمها را به رفتار و دلشان ميسنجند نه فقط به ظاهر.