بختیار بازرگان و بنی صدر
_____________________________________
منصور خاکی
عنوان نوشته بسیار جالب و کوتاهی است که به خواندنش می ارزد. هیچوقت شده که اینطور به تاریخ بنگرید؟ اگر بختیار با موج انقلاب کنار می آمد و هوس مرغ توفان بودن نمی کرد آیا ضربه چکشی 22 بهمن رخ می داد؟ یا اگر انقلابیون تند رو فردای 22 بهمن از هر سو دولت موقت را تضعیف نمی کردند و بازرگان نازنین ولی زود رنج 15 بار استعفا نمی داد تا بالاخره غفلتا آنگاه که نباید استعفایش پذیرفته شود کار به دست موج سواران اشغال سفارت آمریکا می افتاد و مسیر انقلاب دموکراتیک بصورت کودکانه ای به کانال بی مورد انقلاب ضد امپریالیستی آن هم بدون رعایت الفبای این مبارزه یعنی تکیه به اردوگاه شرق کشیده می شد؟ آیا اگر بنی صدر کیش شخصیت خود را تنها برای حفظ کمترین دستاوردهای انقلاب و جلوگیری از ریختن خون بی گناهان (بقول آقای بهنود بیش از 50000 هزار نفر از دو طرف) برای مدتی کنار می گذاشت عرصه برای یکه تازی روحانیون بی رقیب باقی می ماند؟ اگر و دهها اگر دیگر!
مماشات خاتمی با ملاحظه این اما و اگرها کمی قابل درک به نظر نمی رسد؟ گرچه خود به عنوان انقلابی دهه های 50 و 60 و از نسل سوخته اگر نه سهمی در همه این توفانها که به اندازه دست کم چند جفت کفش که در تظاهرات برای محکوم کردن سازشکاران پاره کردم سهیم هستم ولی نخبگان آن روزگار را چه شد که چنین بر طبل چپ روی زدند. آیا بقول لنین چپ روی افراطی همواره اسب تروای راست افراطی نبوده است؟ پس چگونه است که اینک مقاومت در حد ممکن برای حصول حداقل ممکن چنین بی یار و یاور مانده است؟ چگونه است که خاتمی دعوت به استعفا می شود؟ استعفا بر مبنای چه برنامه و نقشه ای؟ فرض کنید که خاتمی استعفا داده است آقایان محترم اپوزوسیون خارج در گام بعد چه خواهند کرد؟ درخواست به رفراندوم با چه ابزاری؟ برای طرح چه سئوالی؟ راستی اگر خاتمی و اکثریت نمایندگان اصلاح طلب مجلس ملت ایران را نمایندگی نمی کنند پس چه کسی می کند؟ این اپوزوسیون نماینده کیست؟ و این را از چه طریق بدست اورده است؟
لحظه ای است برای اندیشیدن! تنها لحظه ای.