خانه شن و مه
ـــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى
به جهت اينکه دوست ما « دشمن شناس » در پايان اولتيماتوم خود وارد ماجرا نشود و دوباره طنز نوشته اى آنچنانى منتشر نکند، بر آن شديم تا شمه اى از « فيلم خانه شن و مه » و مسائل حاشيه اى آنهم با ذهنيت سياسى خود بنويسيم :
تهيه کننده فيلم کمپانى دريم ورکس (Dream works) است که استيون اسپيلبرگ از سرمايه گذاران اصلى آن است، ناگفته پيدا است که اسپيلبرگ يعنى يکى از گيت هاى ورود به لابى هاى فرهنگى جهود ها در آمريکا . ماجرا و فضاى فيلم بر خلاف آنچه که تبليغ شده است تا حدى سياسى است. يعنى فيلم نسبت به نشان دادن وضعيت سرهنگ بهرانى ( با بازيگرى بن کينزلى ) که يک سلطنت طلب دو آتشه است، فقط احساس همدردى مخاطب را طلب نميکند بلکه جهتدارانه از عظمت و شکوه دوران پهلوى گهگاه سراغ گرفته ميشود. فيلم از عناصر نمادين زياد استفاده ميکند در آخر آن در صحنه اى سرهنگ بهرانى را ميبينيم که با لباس فرنچ و اتوکشيده نيروى هوايى سلطنتى بعد از خوراندن فراوان قرص هاى خواب آور به همسرش ،يک کاور لباس را به دور سر خود کشيده و با ايجاد خفگى خودکشى ميکند. به نظرم اين سکانس سمبوليک سياسى ترين صحنه فيلم است و خفگى نمادى از خفقان حاکم بر ايران است. سناريوى فيلم از اشکالاتى برخوردار است . يک سرهنگ بازنشسته نيروى هوايى نبايد انقدر از بازگشت به ايران در رنج و عذاب باشد، همسرش ثريا (با بازيگرى شهره آغداشلو ) مرتبا تاکيد ميکند که به محض ورود به ايران آنها را تکه تکه خواهند کرد . البته کارگردان در صحنه اى که پسر بهرانى از او ميپرسد آيا راست است که شما هم جزو ساواک بوده ايد و پدر جواب واضحى به او نميدهد ، به نوعى به بيننده القا ميکند که بهرانى سوابق بد ساواک نيز داشته است که از بازگشت انقدر هراس دارد.
به نظر ميرسد که در انتخاب يک سرهنگ و نه نظاميى با درجه بالاتر به عنوان يک نظامى کليدى سلطنت طلب وفادار و مرفه در ايران که هم ويلاى مجلل در شمال ايران داشته است و هم باغى در اصفهان و هم سر ميز شام عکسى با يک واسطه قهقهه زنان در کنار محمد رضا شاه دارد، تعمدى صورت گرفته باشد . در حاليکه منطقى ترين کار اين بود که بهرانى لا اقل يک سرتيپ يا سر لشکر باشد. شايد کارگرى و بيل زدن يک سرلشکر زمان شاه در آمريکا سلطنت طلبان لس آنجلس نشين را به واکنش وا ميداشت. گرچه که فيلم در نهايت با به کارگيرى عناصر هاليوودى فيلم نسبتا تماشاگر پسندى از آب در آمده است. ليکن تماشاگر ايرانى خيلى از جاها مصنوعى بودن فضا ها را متوجه ميشود. جاهايى که در اوج احساسات در حاليکه ثريا يا پسرشان فارسى حرف ميزنند، بهرانى وطن پرست ، انگليسى جواب آنها را ميدهد! که به فيلم لطمه زيادى زده است . درسکانس تيراندازى در حاليکه پسر بهرانى زخمى شده است و اميدى هم به زنده بودنش نيست ، بهرانى مرتبا اين جمله را تکرار ميکند : « پسرم! آى ام هير ! I am here »
در صحنه اى از فيلم ثريا خطاب به شوهرش ميگويد : تا کى ميخواهى من را چون عرب هاى کولى از اين ور به آنور سرگردان کنى ؟! نميدانم اين از بدبينى ما است يا تعمدى از جانب دوستان پشت صحنه در کار بوده. در هر حال نيک ميدانيم که عليرغم عدم علاقه اکثر ايرانيان به اعراب حتى سلطنت طلبان هم چنين جمله اى در محاوره بر زبان نمى آورند.
از بازى خانم آغداشلو نيز انصافا چيز فوق العاده اى نديديم . يعنى به عنوان بازيگر نقش مکمل زن فرصتى براى ايشان نبود و نقش ايشان هم به عنوان اين بازيگر نقش مکمل فرعى تر بود . به نظر بنده در انتخاب خانم آغداشلو و هياهو بر سر آن - ضمن احترام به هنرمندى ايشان - تعمد و دخالت هاى غير هنرى ميبينم .