--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Thursday, February 05, 2004



دو گانگی ذاتی بافت قدرت سیاسی در ایران پس از انقلاب – بخش نخست
________________________________________
منصور خاکی

در تحلیل آرایش سیاسی نیروها در آستانه انتخابات صرف نظر از جریان سنتی و محافظه کار که به انتخابات بعنوان یک تکلیف می نگرد و لذا همواره درصد ثابتی از مشارکت و آرا را بخود اختصاص می دهد گروههای اصلاح طلب داخل به دو دسته تقسیم می شوند:

1- نیروهایی که اعتقاد به تحریم انتخابات دارند. مانند ائتلاف ملی مذهبی و نهضت آزادی. بر اساس تحلیل این دسته از اصلاح طلبان دوگانگی فعلی در ساختار قدرت در حال متلاشی کردن جامعه و بسیار زیانبار برای منافع ملی است. محافظه کاران مصمم به کسب تمامی قدرت هستند و این کار را خواهند کرد ولی به دلیل ناکارآمدی بتدریج چاره ای جز یاری جستن و شریک کردن اصلاح طلبان ندارند. در چنین شرایطی اصلاح طلبان خواهند بود که شرایط خود را تحمیل خواهند کرد.

2- نیروهایی که اعتقاد دارند سیستم سیاسی ایران ذاتا دوگانه است و با کناره گیری اصلاح طلبان و استیلای مطلق محافظه کاران بر قدرت سیاسی دیری نخواهد گذشت که باز سیستم سیاسی دچار شکاف شده و دوگانگی بروز خواهد کرد با این تفاوت که در چنین حالتی مطالبات در سطح پایین تری مطرح خواهد شد. پس چه بهتر که در همین نقطه در مقابل زیاده خواهی آنان بایستیم. این تحلیل تا حدی به نظران جبهه مشارکت و طیفهای همسو نزدیک است.

با مرور 25 سال تاریخ سیاسی پس از انقلاب بنظر می رسد تحلیل دوم بسیار واقع بینانه تر است. در ادامه مختصرا توضیحاتی داده می شود.

بافت سیاسی ایران دست کم از 22 بهمن 57 یک ویژگی دوگانه ذاتی دارد. به این ترتیب که هر گاه یک قطب بر قطب مقابل غلبه می کند پس از مدت کوتاهی بدلیل نیاز به نمایندگی گرایشات بسیار متنوع و نیز نمایندگی طیفهای متضاد جامعه قطب مخالف خود را باز تولید می کند. مرور کوتاه تاریخ انقلاب بسیار می تواند گویا باشد. برای توضیح و گویایی بیشتر قطب موافق با + و قطب مخالف با علامت * نمایش داده می شود. منظور از قطب مخالف قطبی است که در مرحله یا(state) بعدی از قدرت کنار گذاشته شدند. چنین گروههایی دیگر در مرحله بعد حیات سیاسی نداشتند که بازیگری کنند. یا اپوزوسیون برانداز بشمار می رفتند و یا بکلی نادیده گرفته شدند. لازم به ذکر است که تنها به جریانات عمده اشاره شده است. مثلا گروه فرقان اگرچه اثر مهمی در اوایل انقلاب بازی کرد ولی به جهت نمایندگی گروههای مردمی ناچیز و قابل صرف نظر می باشد.

1- 22 بهمن 57 تا 12 فروردین 58: تعیین نوع رژیم جدید:
+ تمامی گرایشات مذهبی از راست افراطی تا چپ افراطی شامل: موتلفه- جامعه روحانیت مبارز- حزب جمهوری اسلامی– خلق مسلمان– نهضت آزادی – مجاهدین خلق و نیز حزب توده- جبهه ملی
*گروههای خودمختاری طلب – فدائیان خلق

2- انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسی و رفراندوم قانون اساسی
+ ائتلاف بزرگ شامل ( موتلفه- - جامعه روحانیت مبارز - حزب جمهوری اسلامی) - نهضت آزادی- حزب توده
* خلق مسلمان- مجاهدین خلق

3- انتخابات ریاست جمهوری و حوادث منجر به عزل بنی صدر تا 30 خرداد 60
+ موتلفه- - جامعه روحانیت مبارز - حزب جمهوری اسلامی
* نهضت آزادی – مجاهدین خلق و سایر نیروهی وفادار به بنی صدر

در این مقطع همانند شرایط فعلی قدرت بصورت یکپارچه بدست قطب موافق و با صطلاح جناح راست افتاد. یعنی ائتلاف گسترده ای از وفاداران به آیه الله خمینی. در این ائتلاف از افراد بسیار سنتی و محافظه کار همچون عسگراولادی و لاجوردی یافت می شود تا روشنفکرانی همچون دکتر سروش و شاگردان دکتر شریعتی همچون مهندس موسوی و نیز طیف چپ اسلامی چون مجاهدین انقلاب. دو اکستریم در این طیف وسیع نیز بنیادگرایی راست و چپ را نمایندگی می کنند که شامل موتلفه و بازماندگان فدائیان اسلام در اکستریم راست و طیف مهدی هاشمی (از هواداران آقای منتظری) در اکستریم چپ.

4- سالهای جنگ تا درگذشت آیه الله خمینی
در این سالها اولین انشعاب یا به عبارت بهتر انشقاق داخلی روی می دهد: چپ و راست. پس از تسویه حساب با گروههای دگر اندیش و پش از استقرار پر تنش سالهای ابتدایی دهه 60 نخستین برخوردها بین این دو گرایش در یک مورد ویژه بروز می کند و آن مدیریت اقتصادی است. در تمام موارد دیگر مانند مردم سالاری و ولایت فقیه و نظارت مجلس خبرگان بر انتخابات هیچ مشکلی وجود ندارد و چه بسا جناح چپ حتی خشن تر عمل می کند. بطور مثال اولین موارد به توپ بستن مجلس از طرف آیه الله خمینی و در اعتراض به سوالی است که 4 نماینده مجلس دوم یعنی محمد خامنه ای جلال الدین فارسی دکتر اسرافیلیان و نیکروش ( دو نفر میانی قطعا از موتلفه هستند) از وزیر خارجه وقت یعنی ولایتی می کنند که مربوط می شود به عدم دقت دستگاه دیپلماسی به وضعیت داخلی رومانی و سقوط چاوشسکو حین سفر به ایران. صرف نظر از افراد تشکیل دهنده فوق این ساده ترین سوالی است که هر نماینده ای حق طرح کردن آن را دارد (سوالاتی که در دوره ششم طرح شد بسیار تندتر از این مورد بود). آقای خمینی با کوبیدن این افراد و اینکه لحن اینها از اسرائیل هم بدتر بوده و من بعضی از این افراد را می شناسم که آدم های بی خودی هستند (به این مضمون) عملا این 4 نفر را به گورستان سیاسی روانه کرد. جناح چپ نه اینکه به حمایت از مجلس برنخواست بلکه بر طبل مبارزه با ضد ولایت فقیه کوبید و کوبید. مورد بعد برخورد شخص آیه الله با رهبر فعلی است که در ماجرای حکم حکومتی ایشان و بدرخواست آقای سرحدی زاده وزیر کار وقت صادر شد و ایشان آن جمله معروف را به آقای خامنه ای نگاشت که گویا شما ولایت مطلقه فقیه برایتان جا نیفتاده است. همین ماجرا باعث شد جناح چپ چنان تنور ولایت مطلقه را شعله ور کند که ناگاه با فوت رهبر همان تنور با مدیریت مخالقین ولایت مطلقه دیروز آنان را بسوزاند.

آنچنان نبوده است که آقای خمینی تمام قدرت را در بست در اختیار مریدان چپ گرا و اسلام ناب محمدی (در مقابل اسلام آمریکایی که در افکار عمومی شکی نبود که مصادیق آن امثال روحانیون وابسته به بازار و بقول آیه الله آخوندهای درباری و جنتی ها و خزئلی ها بودند که نزدیک 10 سال مانع از تصویب قانون کار شدند و مانع از طرح برنامه توسعه اقتصادی بودند) قرار دهد. یک موازنه نه چندان منصفانه برقرار بود. قدرت اجرایی در بست در اختیار جناح چپ بود و آقای خمینی حتی یک لحظه مخالفت با موسوی را تحمل نمی کرد. بازخوانی آن شرایط بسیار آموزنده است. در جریان مذاکرات لاریجانی با آمریکاییها موسوی استعفا داد (آن هم در نامه ای به رهبر و نه به رئیس جمهور وقت یعنی سید علی خامنه ای!) رهبر چنان عتابی به موسوی کرد به این معنا که قدر حمایت های من را نمی دانید! علاوه بر قدرت اجرایی مجلس و قوه قضاییه و سپاه در اختیار جناح چپ بود. تنها پایگاه سنتی جناح راست بنیادهایی مثل 15 خرداد و کمیته های انقلاب بودند. اوج یکی از رقابتها درگیری نظامی سپاه و کمیته در اصفهان بود که به کشته شدن فرمانده کمیته اصفهان و انحلال کمیته در آن شهر انجامید. البته شهادت فرد نامبرده به منافقین نسبت داده شد! موارد از این دست بسیار است. در بیشتر مواقع آقای خمینی از جناح چپ حمایت می نمود ولی هیچگاه در جانبداری از یک جناح همچون رهبر فعلی یکه تازانه و جانبدارانه رفتار نمی نمود. یکی دیگر از چالشهای سرنوشت ساز در رقابت دو جناح مساله مدارس غیر انتفاعی بود که جناح راست و بخصوص وابستگان انجمن حجتیه که در دستگاه تربیتی کشور نفوذ چشمگیری داشتند خواهان حفظ آن بودند. گرچه تنها دو مدرسه کاشانی و مدرس مطرح بود و لیکن حفظ آنها به معنی استثنا از شمول قوانین دولتی و مقرات انقباضی و سختگیرانه دولت چپگرا بود. در این چالش که با مقاومت شدید اکرمی وزیر آموزش وقت همراه بود دست آخر آقای خمینی وادار به دخات شده و از جناح راست حمایت نمود که در نهایت به کناره گیری وزیر آموزش و پرورش منجر گردید.

پایان بخش نخست

 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى