ديالوگ دکتر سروش و رهبرى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى
نوشته دکتر سروش در مورد انتخابات کوتاه و زيبا بود . بد نيست به همين مناسبت يادى از يک واقعه جالب بکنيم.
دوستان به ياد دارند که در پاييز سال ۱۳۷۵ که مقاله « سقف معيشت بر ستون شريعت » دکتر سروش در کيان - که اين مقاله در مورد ارتزاق روحانيان از دين بود - چه جنجالى بپا کرده بود و در همان ايام سخنرانى مولوى شناسى دکتر را در دانشکده فنى دانشگاه تهران الله کرم و ده نمکى و اعوان و انصارشان به هم ريخته بودند، در همان ايام به مناسبتى جمعى به ديدار رهبر رفته بودند ، ايشان در سخنرانى خود غير مستقيم شروع به جواب دادن به مطالب اين مقاله کرده بودند . چيزى قريب به اين مضمون که : نه! روحانى اهل ورع است ، اهل قناعت است، کسانى اين روزها حرف هايى ميزنند که دشمن را شاد ميکند. و خصوصا اين جمله را گفتند : « کسانى که ما اونها رو على الظاهر از خودمون ميدونيم » . دکتر سروش به صرافت افتاد که که براى کم کردن از فشار ها هم که شده در صدد تلطيف مطلب خود بر بيايد و گمان ايشان بر اين بود که باب ديالوگى با رهبرى باز شده است. در شماره بعدى کيان دکتر سروش پاسخى در مورد نقد هاى مقاله «سقف معيشت» داد و در آخر کار « فتح باب ديالوگ با مقام رهبرى » را به فال نيک گرفت. چند روز بعد به مناسبت سيزده آبان رهبرى چنين سخنرانى کرد: « بدانند کسانى که اين حرف ها را ميزنند ، اگر عن عمد ميگويند ملت توى دهن اينها خواهد زد » و بدين سان باب ديالوگ بسته شد و باب تو دهنى و سيلى باز شد!
«باده با محتسب شهر ننوشی زنهار/ بخورد باده ات و سنگ به جام اندازد»