ما لقمه مى زنيم.
________________________________________
بهاره اميدى
صبح تا شام، ما همه در حال لقمه زدنيم. لقمه هايى از همه نوع، همه رنگ، همه اندازه، لقمه هاى کوچک، لقمه هاى گنده تر از دهن، لقمه هاى خوش مزه، لقمه هاى بى مزه.
صبح تا شام، ما همه داريم لقمه مى زنيم. از خواب که بر مى خيزيم، چشم که به دنيا که باز مى کنيم، خميازه که مى کشيم، داريم لقمه مى زنيم. صبحانه که مى خوريم، چشممان که به چشم اولين هم نوع مى افتد – خواه هم دم باشد يا دشمن، هم سر باشد يا ره گذر – باز هم داريم لقمه مى زنيم.
برخى لقمه ها روى زمين اند. بايد خم شويم و برداريم. گاهى فوتى بر آن قبل از خوردن مى تواند دلمان را خوش کند که غبارش را گرفته ايم و گاهى هم همان طور که دارد ازش روغن مى چکد فرض مى کنيم که گل ولاى با آن قاطى نشده است و آن را مى اندازيم بالا.
بعضى از ما عادت داريم از هيچ لقمه اى نگذريم. راستش را بخواهيد رودربايستى کردم. جمله ام را تصحيح مى کنم. همه ى ما عادت داريم از هيچ لقمه اى نگذريم. اين عادت يک کمى هم با ما ممزوج شده و حالا ديگر جزئى از گوشت و پوستمان شده است. حالا بگذاريد راحتتان کنم. ما از هيچ لقمه اى نمى توانيم بگذريم.
بعضى آدم ها از لقمه هايى سخن مى گويند که خاکى نيستند. تميزاند. ما هم البته از اين لقمه ها بى خبر نيستيم. اما خودمان را به بى خبرى مى زنيم. اين طورى به تر است. لقمه همين است ديگر. مى خواهى بخور، نمى خواهى نخور. اما من فکر مى کنم کسانى هم پيدا مى شوند که وقتى از عروس هزار رنگ هزار ساله چنين لقمه اى با چنين حرفى مى شنوند، لقمه را محترمانه – آن گونه که عروس ناراحت نشود – رد مى کنند و منتظر مى شوند تا لقمه اى تميز برايشان بياورند. اينان گرسنه اند، اما از آن طور که هيچ کس نمى فهمد. و شايد هم حالشان به هم مى خورد وقتى لقمه زدن ما را تماشا مى کنند.
ما لقمه مى زنيم. بعضى از لقمه ها را که مى زنيم حالمان بد مى شود. استفراغ مى کنيم. و باز هنوز از اين حال خراب فارغ نشده دوباره لقمه مى زنيم. حتى شايد اين لقمه را قبلا کسى استفراغ کرده باشد. چه باک. لقمه را بايد زد. حرام مى شود خداى ناکرده.
ما لقمه مى زنيم. با دست و پا و گوش و چشم و دهان و فکرو پوست و گوشت و استخوانمان. در سفره اى به بزرگى تمام دنياى فيزيک و متافيزيک. فکر مى کنم آدم تنها موجودى باشد که به او اجازه داده شده با تمام اعضايش لقمه بگيرد. لقمه هاى زمينى، لقمه هاى آسمانى. همين!