چهارشنبهسوري
ــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
بسياري از عزيزان و غير عزيزان در هفتههاي پاياني سال از نزديك شدن شب چهارشنبهسوري نگران و ناراحت ميشوند. برخي نگران بالا رفتن آمار آسيبهاي جاني و مالي اين مراسم هستند. برخي نگران انواع مزاحمتهاي صوتي و تصويري كه در اين شب اتفاق ميافتد هستند و عدهاي ديگر هم در اين شب نگران غيراسلامي بودن اين مراسم و حضور آتش و اين ماجراها هستند و دست آخر عدهاي نگراناند كه نكند اين مراسم به بهانهاي براي برگزاري تجمعهاي اعتراضآميز تبديل شود و يا اين كه خود اين مراسم به يك نماد اعتراض تبديل شود.
برخي از اين نگرانيها بهجا هستند. من هم نگرانم. اما بيش از همه نگران نسل جوانيام كه توسري خورده است و براي بيان سادهترين حرفها و عقايدش با سختترين واكنشها روبهرو شده و يا براي رعايت نكردن كامل آن سنتهايي كه به آن اعتقادي نداشته است مورد توهين و تحقير قرار گرفته است. اين نسل كمترين اتفاقي كه برايش ميتواند بيافتد اين است كه عقدهاي شود. كمترين كاري كه ميتواند بكند اين است كه دست به اعمال هيستريك بزند و خيابانها و پيادهروها و پاساژها را به ميدان جنگ تبديل كند. وقتي حرف كسي را گوش نكنيد و بر سرش فرياد بكشيد نميتوانيد از او انتظار داشته باشيد در صف منظم گروه سرود بيايستد و براي شما اشعار خوشگل بخواند. او از هر فرصتي براي فرياد زدن و به هم زدن سرود نازنازي شما استفاده خواهد كرد.
راه درمان اين بيماري آن نيست كه رسول خادم، عضو محبوب شوراي شهر بيايد و اعلام كند ما مكانهايي را براي برگزاري اين مراسم در نظر گرفتهايم. ما از رسول تشكر ميكنيم. اما رسول جان، تو كه خودت علوم انساني خواندهاي و ميداني اين ناهنجاريها با اين چيزها درست نميشود. تو كه ميداني كار را بايد از ريشه درست كرد. تو كه ميداني درمان اين درد را كه فقط قسمت كوچكي از كوه يخي است كه روي آب ديده ميشود بايد به مهندسين سيستم سپرد. من هم ميدانم. ميدانم كه تو هم ميداني. اما آناني كه بايد بدانند نميدانند. پس حالا نوش جانشان! بگذار شبهاي چهارشنبهسوري دنبال هفت تا سوراخ موش بگردند!
راستي همين ابلهها كه ميگويم، دشمنان ابلهي هم دارند. آنان كه يك فيلم كه با هنديكم از چند آتشبازي و ترقهبازي گرفته شده است را دهها بار در تلويزيون خود براي مردم بينوا پخش ميكنند تا خلايق باور كنند كه ملت همه حاضرند براي وليعهد جانشان را هم فدا كنند و ترقهبازي كنند! دلم به حال همه ميسوزد. به حال خودم، شما، آقايان اين طرفي و هم آن طرفي. بدبختيم ما!