زمينگيرها
_________
رحيم مخکوک
آدمها بر سه دستهاند:
عدهاي آسمانياند. برخي زمينياند و ديگران زمينگير.
زمينيها بسيارند. تقريبا بيشتر ما. خور و خواب و خشم و شهوت. روزمرهگي. زندگياي پر از خميازه. نق نق. بچهها نوجوان ميشوند. نوجوانها جوان. جوانها ميانسال. ميانسالها كهنسال و كهنسالها ميميرند. عادي. ساده. طبيعي. معمولي. با دلهاي خيلي خيلي كوچك. نگران چيزهاي كوچك. نگران چيزهاي بزرگ. زلزله. كنكور. ايدز. هديهي عروسي دخترخاله. ترفيع در اداره.
زمينگيرها زمينيهايي هستند كه بيش از حد در خور و خواب و ديگر چيزها غرق شدهاند. آناني كه غذاهاي عادي سيرشان نميكند. پس به تنفروشي دنيا مشغول شدهاند. شرافت و وجدان خود را در ازاي هوسي پست به زير هر كس و ناكسي ميفرستند و اسمش را هم ميگذارند زرنگي. در اين ميان دين فروشان از همه خود را زرنگتر ميپندارند. قيافههايي در ظاهر مظلوم كه جز به سواري خلق و خلوت و آن كار ديگر نميانديشند. قلبهايي از سنگ كه حتي براي آواز قناري نيز نميتپد و فرياد درختان را در پاييز نميشنود. اينان كارشان تمام است. مردهاند. يا اگر زندهاند، از چهارپايان پستترند.
آسمانيها را نميشود گفت يا نوشت يا حتي ديد. آسمانيها افسانههايي هستند كه روح جاري جهان براي ما زمينيها تعريف ميكند. تيزرهاي تبليغاتي هستند كه از عرش براي اهل خاكي كرهي ارض پخش ميشود. آناني كه همه آرزو دارند چون آنان باشند. دوستاني در لباس غريبه. غريبههايي در لباس دوست. اگر چشمي بتواند آنان را ببيند مست ميشود و چشم مست چهها كه نميكند. چشمي كه زياد مست شود حتي ممكن است آسماني شود. آسمانيها از زمين كندهاند. نيستند انگار.
روزگارى ميپنداشتم زمينيام و حسرت ميخوردم چرا آسمانى نيستم. ديروز فهميدم كه زمينگير شدهام. حالا دربهدر افتادهام به دنبال بيمه و مستمري زمينگير شدنم. يك صندلي چرخدار خوب. يك خانهي زمينگيران. از جنس خانهي سالمندان. براي انسانهاي زميني ضعيفي كه خدا يك كم فراموششان كرده است و زمينگير شدهاند. براي خودم. و يك گور. براي رؤياهاي خودم. من مردهام به خدا. بوي گندم دارد دل و رودهام را ميآورد توي حلقم. ميروم توالت خودم را خالي كنم.