--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Saturday, April 17, 2004


با ولايت فقيه چه كنيم؟ (2)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک

لازم است قبل از اين كه وارد قسمت دوم بحث بشوم روي چند نكته تاكيد كنم:
- ولايت فقيه يك معضل است. نمي‏توان بي‎خيال آن شد يا آن را نديد. هدف اصلي اين نوشتار پيدا كردن يك راه‎حل عمل‎گرايانه براي اين معضل است كه آن هم جز با مشاركت دوستان ممكن نيست حاصل بشود.
- ولايت فقيه سرچشمه‎ي تمام مشكلات مملكت نيست. معضلات زيادي داريم كه برخي از آن‎ها اگر مهم‎تر از ولايت فقيه نباشند در همان درجه‏ي اهميت قرار دارند و از آن جمله است قانون گريزي كه حسام عزيز به آن اشاره كرده بود.
- اميد داشتن به مجامع بين‎المللي در نفس خود چيز بدي نيست اما من يكي كه معتقدم اين امام‎زاده شفا نمي‎دهد. كساني كه بر صندلي‎هاي رياست‏جمهوري و نخست‎وزيري و وزارت دنيا تكيه زده‎اند عمدتا در فكر منافع خود و كشور خود هستند و به بشريت و حقوق بشر - آن هم در كشوري مثل ايران كه در نظر مردم دنيا مهد تروريسم و خشونت‏گرايي است - فكر نمي‎كنند. البته استفاده‎ي ابزاري مي‎كنند و ما در همين حد هم اگر بتوانيم سوار امواجي شويم كه گاهي اوقات به راه مي‎اندازند كار پسنديده‎اي انجام داده‎ايم ولي بسيار بعيد مي‎دانم كه مجامع بين‎المللي ايران را وادار به برگزاري يك رفراندم كنند. حتما خير داريد كه در آخرين جلسه‎ي كميسيون حقوق بشر هيچ كشوري حاضر نشده پيش‎نويس قطع‎نامه‎اي عليه ايران را مطرح كند. اين مجامع همين كه لطف كنند و ما را درگير يك جنگ ويرانگر ديگر – كه اين يكي ديگر داروندارمان را به باد مي‎دهد و پنجاه سال به عقبمان برمي‎گرداند – نكنند ما دستشان را هم مي‎بوسيم. در حال حاضر مجامع جهاني تحت نفوذ شديد آمريكايي‏هاست و البته آمريكا هم در اختيار تيم تندروان بدون مرز است. مطمئن باشيد اين‏ها به چيزي كم‎تر از جنگ راضي نمي‎شوند مگر اين كه انتخابات حالي از آقايان بگيرد – كه اين طور پيش‎بيني نمي‎كنم – و اگر هم در انتخابات بازنده شوند باز هم خيلي خوش‎بين نيستم. هر چند كه اگر بشود كاري كرد كه رفراندمي واقعي در ايران برگزار شود من هم جزء حمايت‏كنندگان خواهم بود.
هر وقت پارساي عزيز دست به قلم مي‏شود حواسم را خوب جمع مي‎كنم. چون استدلالاتش انصافا دقيق است و آدم مشكل مي‏تواند به همه‎ي پرسش‎هايش پاسخ دهد. اما من هم سعي مي‎كنم در حد بضاعت ناچيز خودم – كه معترفم انگشت كوچيكه‎ي دوستان هم نمي‏شوم – پاسخ بدهم.
سؤالاتي كه پارسا مطرح مي‎كند مسايلي است كه خيلي جاي كار دارد. راستش را بخواهيد پاسخ به برخي از اين پرسش‎ها درگيري خود من است و رك بگويم هنوز جوابي براي برخي از آن‎ها نيافته‎ام. اما نكته‎اي كه نبايد فراموش شود اين است كه نمي‎توان نظري را به صرف اين كه هنوز براي برخي سؤالات پاسخ ندارد رد كرد. بسياري از پيش‏رفت‏هاي علمي هم در همين فضا رشد مي‎كنند و طبيعي است در ابتدا به نظر ضعيف برسند.
من معمولا دوست ندارم سؤال را با سؤال پاسخ دهم اما بسياري از اين سؤالات براي آلترناتيو – كه همان حذف ولايت فقيه است- هم برقرار است. به عنوان چند نمونه مي‎توان به موارد زير اشاره كرد:
- خاستگاه اجتماعي يك حكومت سكولار در ايران كجاست؟
- چه استراتژي براي حذف ولايت فقيه وجود دارد؟
- نخبگان سياسي پي‎گير بحث حذف ولايت فقيه و يا همان نيروهاي چانه‏زن از بالا چه كساني هستند؟
من سعي كرده‎ام با يك معضل برخورد عمل‎گرايانه‎اي داشته باشم. دوستاني كه مرا مي‏شناسند نيك مي‎دانند كه اين برخورد را در بسياري از امور روزمره هم دارم. حرف من اين است كه به جاي اين كه هويت ولايت فقيه را زير سؤال ببريم ناصح و ناقد ولايت فقيه باشيم. اپوزيسيون ايراني خارج كشور اگر امروز كار عمده‎اي نمي‎تواند بكند شايد يكي از دلايلش اين است كه انگار نمي‎خواهد بپذيرد كه انقلابي در ايران شده و 99 درصد مردم به جمهوري اسلامي و قانون اساسي آن راي مثبت داده‎اند. اينان در هر لحظه همه چيز را مي‎خواهند نفي كنند. از ولايت فقيه گرفته تا خاتمي و هر كه را كه به قول ايشان براي رژيم كار مي‎كند. مگر همين نظر نيست كه ناراحت است چرا خاتمي در اين شش سال باعث شده عمر جمهوري اسلامي بيش‎تر شود و اعتباري براي ايران كسب شود و فكر نمي‎كند كه اين اعتبار بيش از اين كه به ولي فقيه برسد اين ملت ايران است كه از آن متنفع مي‎شود. آيا كار فردي مثل بهنود كه حتي آن طرف آب هم هنوز دم از مدارا و ميانه‏روي مي‏زند احتمال نتيجه‎گيري‎اش بيش‎تر نيست؟ طرف‎داران حذف ولايت فقيه در برابر جمهوري اسلامي چه آلترناتيوي را مطرح مي‎كنند؟ با اين فرهنگ و مردم اصلا به چه آلترناتيوي مي‎شود فكر كرد؟ گزينه‎هايي را كه پيش رو داريم اگر دوباره جمهوري اسلامي نباشد يا آنارشي خواهد بود - مثل عراق -، يا ديكتاتوري ارتش – از نوع تركيه - ، يا حكومتي مثل سوريه. البته هر يك از اين موارد ممكن است برتري‏هايي بر نظام فعلي داشته باشد و يا گزينه‎هاي ديگري ممكن است مطرح شود اما هيچ يك از اين گزينه‎ها يك دموكراسي سكولار از آن نوع كه در بسياري از ممالك اروپايي داريم نخواهد بود. حكومتي كه ما داريم بر فرهنگ سنتي‎ ما بنا نهاده شده و در شخص ولي فقيه تجسم پيدا مي‎كند كه به قول دوستان سايه‎ي خدا بر زمين است انگار و بخشي از توده‎ها نمي‎توانند مملكت را بدون آن تصور كنند پس اگر در حركات تند حذف شود به شكل ديگري خود را نشان خواهد داد. اين ماجرا فرق بين تاج و عمامه و كلاه نظامي و يا هر كلاه ديگري است. من هم مثل شما با تمام اين كلاه‎ها و آن آدمي كه بخواهد زير آن كلاه بر ما حكم براند مخالفم اما فكر مي‎كنم اين كلاه در فرهنگ ما جا افتاده و تا از اين فرهنگ بيرون نرفته سعي در برداشتن آن هزينه‎ي زيادي دارد و در نهايت با كلاه ديگري عوض خواهد شد. بنابراين مثل شما اگر روزنه‎ي اميدي پيدا شود كه اين كلاه را برداريم من هم هم‎راهي مي‎كنم اما فكر مي‎كنم برنامه‎ريزي و استراتژي دادن براي حذف ولايت فقيه به قول يكي از دوستان فقط بر پايه‎ي حركات پوپوليستي ممكن است و نتيجه‎اي ندارد، اما گمان مي‎كنم حتي در رده‎هاي بالاي اين نظام به تدريج كساني يافت بشوند كه با پروژه‎ي تحديد موافق باشند. و اگر روشن‎فكران در اين زمينه سرمايه‎گذاري كنند شايد در درازمدت پايگاهي در دل جناح راست پديد آيد كه در خدمت اجراي اين نظريه برآيد. اگر بتوان بخش ميانه‏رو راست را به تدريج با خود هم‎آهنگ كرد مي‎شود از شكافي كه بين اينان و راست افراطي به وجود مي‎آيد (كه سرآغاز آن مجلس هفتم و انتخابات رياست جمهوري خواهد بود) استفاده كرد و بخشي از قدرت حاكمه را در جهت پروژه‎ي تحديد فعال كرد. فراموش نكنيم كه در اين شش سال بعد از دوم خرداد در داخل حكومت ضدولايت فقيه ترين افراد، راستي‎ها بوده‎اند و بيش از همه از ره‎بر نافرماني كرده‎اند و اين مساله‎اي است كه در آينده و در دعواهايي كه بين ميانه‎روها و تندروها پيش خواهد آمد تكرار خواهد شد. البته اين جملات در حكم استراتژي و راه‎كار نيست و جاي كار بسيار دارد.
صحبت از حذف ولايت فقيه در واقع صحبت از حذف اسلام از حكومت است و من فكر مي‎كنم اسلام نه به عنوان يك دين و بلكه به عنوان آن‎چه در سنت ما وارد شده آن قدر قوي هست كه صحبت از حذف آن غير واقع بيني است. صحبت از سكولاريسم در مقابل حكومت فعلي واقعيات فرهنگي جامعه‏ي ايران را ناديده مي‎گيرد و همين هم مايه‎ي شكست اين نظريه است. باز هم تاكيد مي‏كنم كه خود طرف‎دار اين نوع حكومت سكولارم اما به دلايل عمل‎گرايانه فكر مي‎كنم بايد جاي ديگري سرمايه‎گزاري كرد. من هم با مشكل بودن پروژه‎ي تحديد موافقم ولي فكر مي‏كنم آلترناتيو آن چندين برابر مشكل‎تر است. البته در نهايت هدف پروژه‎ي تحديد هم يك حكومت سكولار است و اسلام مينيمال كه چه عرض كنم، هيچ قرائتي از اسلام در آن جايي ندارد اما اين وضع فقط در دراز مدت مي‎تواند اتفاق بيافتد. مثل همان مفهومي از سلطنت كه در انگلستان داريم و در شكل وطني‎اش آن چه مصدق از شاه مي‎خواست.
خاستگاه اجتماعي پروژه‎ي تحديد تك تك مردمي است كه در زبان ولايت فقيه را دشنام مي‎گويند و در دل با او هم‎راهند و در خانواده، خود يك ولي فقيه هستند. كسي كه مي‎خواهد ولايت فقيه را حذف كند در واقع مي‎خواهد اكثريت جامعه را حذف كند. من فكر مي‎كنم بايد به سنت شكني روي آورد. بايد به مردم فهماند كه حق ندارند بگويند:“ حرف همين است كه من مي‏گويم.“ وقتي اين كار را با مردم كردي در واقع داري ولايت فقيه را تحديد مي‎كني. اگر بشود فرهنگ مردم را عوض كرد و اگر همه‎ي مردم، ديكتاتور درونشان را به قانون پاي‎بند كنند از ولي فقيه كه هيچ حتي از جنتي هم ديگر كاري برنمي‎آيد!
در اين نوشتار نظري مطرح شد كه به قول دوستان هم در عرصه‎ي نظر وهم در عرصه‎ي عمل ابهام‎هاي زيادي دارد كه من طبيعتا توانايي پاسخ به آن‏ها را حتي در درازمدت ندارم. اميدوارم اين فكر در ميان انديشمنداني كه از من بضاعت علمي بيش‎تري دارند طرف‎داراني داشته باشد كه در پاسخ به سؤالات بكوشند و راه‎كار بدهند. من خود نيز مي‎كوشم تا چنين كنم. شايد اگر در مقاله‎ي بعدي چند راه‎كار ارائه شود برخي از نظرات در اين مورد تلطيف شود.
نكته‏ي آخر هم اين كه من اتفاقا قصد بيرون كردن رقبا و نظرات مخالف را از ميدان ندارم. من دوست دارم حتي نظر قدرتمند رقيبي پيدا شود كه نه تنها مرا از ميدان بيرون كند بلكه خود به ميدان بيايد و راه‎كار ارائه كند. دغدغه‏ي من پاسخ به اين سؤال است: “چه بايد كرد؟“ و پاسخ خوب را از هر كسي كه باشد با كمال ميل مي‎پذيرم. ضمنا جمله‎ي آخرم در مورد عصبانيت برخي خوانندگان را براي اين كه خداي ناكرده باعث سوء تفاهم نشود و به اصل بحث لطمه نزند پس مي‎گيرم.

لينك به قسمت اول بحث
لينك به پاسخ پارسا


 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى