روز ارتش!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
س.ع.دشمن شناس
« هک… هو … هه … چار ، هک… هو … هه … چار، هک… هو … هه … چار، »
« گروهان! نظر بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه راست »
« الله اکبر ديرى ريم ريم، خمينى رهبر، دارا رام رام » [مارش - « اين بانگ آزادى است، کز خاوران خيزد. » ]
« چاپ چاپ چاپ چاپ چاپ چاپ . . . . »
( سرباز بينوا توى دلش: سنگ تموم بگذاريم ، بلکه يک مرخصى تشويقى ۱۲ ساعته بگيريم، بريم سينما )
چند قدم آنورتر :
- « حاج آقا بفرما پرتقال! »
- « مويد باشيد انشا الله، خداوند شما را براى ما حفظ کنه، سيب هم ميوه خدا است. شکر! مشغول هستيم به کار پوست کندن اين ميوه که موکدا سفارش شده و در احاديث آمده که پوست ميوه را نازک بگيريد که شائبه اسراف خداى نکرده نباشد. راستى امير از آن زمينهاى تعاونى مسکن چه خبر؟ »
- « حاج آقا تيمنا و تبرکا سهم شما به عنوان اولين قواره زمين محفوظ است، مختصرى درگيرى با مسکن و شهر سازى پيش آمده، از طريق حاج آقا […] در ستاد فرماندهى کل قوا در حال پيگيرى هستيم »
- « خدا را شکر ، اگر نيازى بود به ما هم اعلام کنيد به حفاظت تک زنگى بزنيم »
- « به روى چشم، سلامت باشيد حاج آقا »
- « بيا از اين سيب بزن، ببينيم اين رژه کى تمام ميشود ، اهل بيت را بايد ببريم يک سر باغ حاج آقا […] اصرار کردند و بيوت بين خودشان قول و قرار گذاشتند »
- « ان شا الله به شما خوش بگذرد »
- « خداوند به شما هم اجر خير بدهد، امروز هوا خيلى بهارى شده، فقط تا يادم نرفته اگر سهم ما از زمين هم مشترى داشت،نگه نداريد. ما به نقد راضى تريم. ميدانيد که جو هم خوب نيست. مرتب حرف و حديث در مى آورند. »
- « روى چشم حاج آقا »