با ولايت فقيه چه كنيم؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخکوک
سؤال كوتاه است و از ديد بسياري بدون ذرهاي تامل جواب آن روشن است. ما ولايت فقيه را نميخواهيم!
اين نخواستن از جنس نخواستن يك بچه نيست كه سر سفره به مادرش ميگويد اين غذا را دوست ندارد و مادر برايش غذاي ديگري درست ميكند. نيز از جنس نپسنديدن كت و شلوار به هنگام خريد هم نيست كه بحث سر جنس و شكل و رنگ و مدل آن باشد و با تعويض كت و شلوار درست شود.
اين نخواستن مثل اين است كه يك ايراني كه البته هيچ اختياري هم به هنگام تولد نداشته ناراحت باشد كه چرا در ايران زاده شده و اين مليت را نخواهد. نخواستنى كه البته حق اوست و اما كسي هم از او نپرسيده كه چنين ميخواهد يا نه و حالا هم كارياش نميتواند بكند و تا آخر عمر به ريشش آويزان است. اين مقام از دل فرهنگ ديکتاتور پرور ما بيرون آمده است.
حالا سؤال را يك بار ديگر تكرار ميكنم:
با ولايت فقيه چه كنيم؟
بگذاريد يك بار هم كه شده فارغ از عجله و بغض به اين مساله كه من دوست دارم آن را معضل بنامم در آرامش و نه در عصبانيت فكر كنيم و ببينيم ميشود برايش راه حلي پيدا كرد يا نه؟
اول راه حلهاي موجود را بررسي ميكنيم:
1) برگزاري يك رفراندم در رد و يا قبول اصولي از قانون اساسي كه به ولايت فقيه مربوط ميشود و حذف اين مقام از مديريت كشور.
2) هر جا ميرويم شعار مرگ بر ولايت فقيه سر دهيم و آن قدر در و ديوار را از اين شعار پر كنيم و تبليغ كنيم كه ولي فقيه خودش از اين مقام استعفا كند و مقدمات حذف آن از قانون اساسي را فراهم كند.
3) ....
بگذريم. اين راهها به نظر آن قدر سطحي ميرسد كه شكل اين نوشته را تا حدودي به طنز شبيه كرده و خندهدار است. فكر ميكنم بايد قبول كنيم كه اين مقام به ريشمان بند است و به اين راحتيها هم نميشود كارياش كرد. البته اين با اين فرض است كه ما حركات خشونتآميز و تودهاي (پوپوليستي) را نميپسنديم و بنا بر تغييرات تدريجي و انجام اصلاحات و نه انقلاب داريم.
در اين تغييرات تدريجي دو هدف عمده ميشود در نظر گرفت. اول حذف كامل ولايت فقيه و دوم محدود كردن آن. صرفنظر از اين كه كدام گزينه قابل اجراتر و مطلوبتر است، من فكر ميكنم همه متفقالقول باشيم كه هر يك از اين دو ميتواند يك هدف خوب باشد. اما من از ميان اين دو، دومي را انتخاب ميكنم. چرا كه هدف اول با حركات غيرخشونتآميز به مراتب دستنيافتني ميرسد. به راحتي ميتوان متصور بود كه عدهاي كه واقعا به اين اصل معتقدند و هم عدهاي كه منافع خود را در آن ميبينند به اين راحتيها در مقابل حذف اين مقام كوتاه نخواهند آمد و خون و خونريزي ميشود و معلوم هم نيست نتيجه بدهد. تند و تيز كه بخواهي نتيجه بگيري، طرف مقابل هم تند و تيز برخورد ميكند و سركوب ميكند. كما اين كه حركات اين چنيني در اين چند سال داشتهايم و آقايان صراحتا اعلام كردهاند كه از راه انداختن حمام خون ابايي ندارند. بنابراين من در مورد هدف اول ميگويم: نميشه! ولي اگه بشه، چي ميشه! بالفرض هم که اين حرکات به نتيجه برسد با توجه به اين که ولايت فقيه ستون اصلى قانون اساسى فعلى است حذف آن باعث فرو ريختن تمامى ساختارهاى فعلى مى شود و اين به معنى يک انقلاب ديگر است که اصلا نتيجه اش معلوم نيست به تر از انقلاب سال ۵۷ باشد.
هدف دوم كه همان محدود كردن ولايت فقيه است چند فايده دارد. اول اين كه در چارچوب قانون ميتوان براي آن راههايي يافت كه شايد با صدمات كمتري بتواند تبليغ شود. دوم اين كه عقلاي جناح راست نيز احتمال دارد با اين نظر هم داستان شوند و به اين ترتيب ضمن اين كه عدهاي از مخالفان به موافق تبديل ميشوند احتمال موفقيت آن هم افزايش مييابد. سوم اين كه نيازي به تغييرات بنيادين نيست كه واكنش شديدي به همراه داشته باشد. چهارم اين كه نمونههاي موفقي از اين استراتژي در تاريخ كشورهاي جهان يافت ميشود و از آن جمله ميتوان به انگليس و اسپانيا اشاره كرد كه حكومت پادشاهي دارند و در ضمن دموكراسي هم ايجاد كردهاند. به عبارت ديگر بايد بپذيريم كه مقام ولايت فقيه با دموكراسي ذاتا مشكلي ندارد و اگر بتوانيم آن را محدود كنيم ممكن است به هدف مطلوب دست يابيم و در كنار آن از حركات تند و خشن كه نهادينه شدن آنها جاي سؤال بسياري دارد جلوگيري كنيم.
به گمانم دو گروه همين الان به شدت از من و اين نوشته عصبانياند. راستهاي تندرو و چپهاي تندرو. من اينان را به دست برداشتن از تندروي دعوت ميكنم و از راستهاي ميانهرو خواهش ميكنم به چپهاي ميانهرو بپيوندند. چه بهتر كه به جاي اين كه دو جبههي چپ و راست وجود داشته باشد دو جبههي تندروها و ميانهروها وجود داشته باشد. فكر ميكنم در چنين آرايشي از نيروها ميانهروها شانس بيشتري دارند چرا كه زمان تندروها را به ميانهرو تبديل ميكند.
منتظر نقدهاى خردمندانه ى عزيزان از هر جناح کند و تند و چپ و راست هستيم.