تاملى در پروژه تحديد ولايت فقيه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
اشاره :دوستمان آقاى رحيم مخکوک مطلبى تحت عنوان «با ولايت فقيه چه کنيم؟» نوشته است. اين نوشتار در حد بضاعت نويسنده و با توجه به محدوديت هاى کار وبلاگ نويسى پاسخى تلگرافى است به ايشان.
الف) ولايت فقيه مبانى تئوريک قوى دارد (به درستي يا نادرستى آن کارى ندارم). مبناى اصلى ولايت فقيه از دل اسلام ماکزيمال بيرون آمده و معتقد است که اسلام براى گهواره تا گور انسان برنامه دارد. هدف پيامبر تاسيس حکومت اسلامى بوده و بدون برقرارى حکومت اسلامى حدود الهى و عدالت برقرار نميگردد. امر به معروف و نهى از منکر فريضه اى است که به شدت سياسى - اجتماعى است و اسلام ماکزيمال نظام ارزشى مستقل براى خود قائل است. اينها را نميتوان ناديده گرفت و حکم به محدود شدن ولايت فقيه داد. مبانى ولايت فقيه محدود که با تسامح آن را ولايت مشروط ميناميم چيست؟ پلتفرم دينى آن کدام است؟ اگر پاسخ، اسلام مينيمال است، اين قرائت از اسلام تا کجا ميخواهد در حوزه هاى عمومى و خصوصى حاضر و ناظر باشد؟ اينها همه سوالاتى است که اصلاح طلبان معتقد به ولايت مشروطه آنها را بى پاسخ گذاشته اند.
ب) ولايت مشروطه قرار است چه نقشى در نظام حقوقى و سياسى ايفا کند. آيا قرار است عامل مشروعيت (به معنى حقانيت)باشد؟ آيا قرار است بحران کار آمدى را حل کند؟ آيا عامل وحدت ملى است؟ بالاخره براى ولايت تحديد شده چه نقشى ميتوان قائل شد. فلسفه سياسى ولايت مشروطه کجا است تا آن را مطالعه کنيم؟
ج) خاستگاه اجتماعى پروژه تحديد ولايت کجا است؟ اسلام مينيمال کدام پايگاه طبقاتى و اجتماعى را به عنوان نماينده خود معرفى مى کند؟ در دعواى عينى سنت و مدرنيته و در اين چکاچک شمشير، جايگاه هواداران اين پروژه کجا است؟
د) استراتژى رسيدن به چنين هدف يا برنامه چنين پروژه اى چيست؟ آيا قرار است با دموکراسى يا روش هاى دموکراتيک از اسلام ماکزيمال به اسلام مينيمال و از ولايت مطلقه فقيه به ولايت مشروطه فقيه برسيم؟ آيا اين کار عملى است؟
ه) نيروى پيگير موجود در ساختار قدرت و نخبگان سياسى يا همان به اصطلاح نيروهاى «چانه زن از بالا» کجا هستند؟
نتيجه : محدود شدن ولايت فقيه پروژه عقيم و سقيمى است که هم در عرصه نظر و هم در عمل ابهامات و مشکلات زيادى دارد و بسادگى قابل پياده سازى نيست. البته ميتوان ميانه رو هم ماند ولى با پروژه محدود کردن ولايت فقيه از اين جنبه مخالف (و نه دشمن) بود. اگر نشود که دريا را با يک کاسه ماست دوغ کرد به طريق اولى آن را هم نميتوان به تدريج و طى يک پروسه هفتاد ساله تبديل به دوغ نمود (حتى اگر اين دوغ با تسامح آبکى باشد!). نکته جنبى اينکه همانطور که خشونت گاهى متفاوت از عصبيت است، (مى توان آرام و متين بود ولى خشونت ورزيد)، ميانه روى هم گاهى متفاوت از اصلاح طلبى است، مثلا مى توان اصلاح طلب هم بود و به ديگران بر چسب تند روى هم زد و نظر و عقيده رقيب را از ميدان به در کرد. اين خود نوعى تندروى است.