جهل و صبر
ـــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
آى آنانى که بر باروهاى قدرت نشسته، بر اريکه ى خودپرستى تکيه زده، با دستان خوش خيالى گوش هاى ناشنوايى تان را گرفته و سخنان ما را که از سر محبت زده مى شود به زنجير ظلم در هم مى شکنيد!
با شمايم اى قدرتمندان جهان، که خود را ديکتاتور نمى پنداريد و يا مى پنداريد لازم است ديکتاتور باشيد!
ما، مردميم! نه يکى و ده، بلکه کرور کرور و بلکه صدها و هزاران کرور، که به نتيجه ى ظلمى که بر ما روا مى داريد، پشت هايمان خم و دهان هايمان از ترس دندان هاى پر از کينه تان بسته شده است!
قصد ندارم وقت پستتان را بگيرم. فقط مى خواستم يادآورى کنم که مپنداريد که اين وضع ماندنى است. ما مردم صبورى هستيم. تا صبورى مى کنيم شما نمى فهميد و تخم کينه و نفرت مى کاريد. شما در پشت سد صبر و جهل ما زندگى خود را بنا مى کنيد و آب کين و نفرين سد را پر مى کند. اما بترسيد از روزى که صبر ما بشکند و دل ما به نور آگاهى روشن شود. تا آن روز مى توانيد هر کار مى خواهيد بکنيد و پول نفت و گنج هاى زير زمينى و روزمينى را به حلقوم ما سرازير کنيد و در اين خيال خام باشيد که خفه مى شويم. نه! سکوت ما از رضايت نيست.
من که خود از اين خلقم، هميشه همه را به صبر دعوت کرده ام. اما اگر روزى صبر من تمام شود بدانيد که صبر خيلى هاى ديگر نيز تمام شده است و سيلى به راه افتاده است که بعيد است از دودمان تان چيزى باقى گذارد. ما صبر مى کنيم. اما شما هم بترسيد از روزى که صبر ما تمام شود.
کاش عبرت مى گرفتيد از تاريخ و ظلم را با نام هاى مقدس توجيه نمى کرديد. شما دشمن ما و عزيزترين و مقدس ترين نام ها هستيد. شرمتان باد.
کاش ما مردم نيز از تاريخ درس مى گردتيم و جهلمان پيش از صبرمان تمام مى شد.