علي وقتی كه آرام نيست
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
علی آرام
دنبال یه شروعی می گردم ولی چیزی به ذهنم نمی یاد ، می خوام در باره خودمون حرف بزنم جونای امروزه، می خوام بگم عقده ای هستیم ، هر طرف رو نگــــــاه می کنم پر از آدمای عقده ایه ،اکثرا حرص خیلی چیزها رو داریم ولی برامون دور دوره . میخواییم ولــــی نداریم دوست داریم ولــــی نیست. احوالاتمون متغییره یه لحظه خوشیم، امدواریم، می گیم ومیخندیم یــــه لحظه بعد ناراحـــــــتیم، نا امیدیم، یــــــــه جایی کز میکنیم می ریم تو خودمون خونوادهامون هم بیشتر به فـــــــکر خودشونند خیــــــــلی ما رو(کسایی که نصفسونند از لحاظ سن ) درک نمی کنند .خیلی وقتها با حـــــرفاشون ناراحت می شیم حتی بعضی وقتها فکر می کنم سفارش کردنشون برای درس خوندن هم بـــــــرای خودشون.خودشون رو به کارای بیفایده (کارایی که چندان لزومی نداره) مشغول می کنند یا مثلا .کارایی که خودشون کردند مــــا رو منع می کنند یا عکس العمل نشون می دهند، جامعه هم همینطوره یه پامون توی سنته یه پامون مدرنیته یه گوشمون پر از سنت چشممون مدرنیته. همش دو گانگی نتیجه اش هم جونایی که الکی خوشند بعضی وقتها یه کارای خیلی عصبی از خودشون انجام می دهند.و مهمتر از همه آرزو بدلند .آقای گلزاری(روانشناس)می گفتش می ترسم یه دفعه جونامون یه طوری بشه مثل اون شعری که می گفت جوانی نکرده ام شرحش رو شنیده ام . یه دفعه هایی خودمون رو با سیاست مشغول می کنیم یه وقتی با درس.....
ولی گذشته از اشکالات اساسی، در گذر زندگی اون چیزی که باید مد نظرمون باشه اینه که:
بعد از هرخزانی بهاری است وبعد ازهر بهار خزانی.
(نمی خواستم چیز ناراحت کننده ای بنویسم ولی چکنم حالی بود آمد و رفت)
تا بعد بدرود.