يادداشتى کوتاه بر فيلم «ترمينال»
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
داستان: ويکتور نورسکى ( تام هنکس ) يک مسافر از يک کشور فرضى اروپاى شرقى به نام کروکوژيا است که وارد فرودگاه JFK شهر نيويورک ميشود ، در هنگام ورود ماموران اداره مهاجرت به او اجازه ورود به خاک امريکا را نمى دهند چون چند ساعت قبل در کروکژيا جنگ داخلى و شورش در گرفته و دولت قبلى ساقط شده در عين حال ايالات متحده هنوز دولت جديد را به رسميت نشناخته است .ويکتور با زبان الکن خود به شدت مصر است که وارد نيويورک شود و نهايتا تنها به او اجازه داده ميشود که تا مشخص شدن وضعيتش در سالن ترانزيت فرودگاه بماند. حضور ويکتور در فرودگاه به همراه ماجراها و حوادث تلخ و شيرين زيادى است و چند ماه به طول مى انجامد و …
بر خلاف تبليغاتى زيادى که از مدت ها پيش بر روى اين فيلم شده بود ، اصلا مقوله مهاجرت يا
پناهندگى و يا حتى سو رفتار مامورين اداره مهاجرت موضوع اصلى فيلم نيست و ميتوان گفت که تنها شباهتى که بين داستان فيلم و ماجراى شهروند ايرانى گرفتار در فرودگاه پاريس وجود دارد همان زندگى کردن در سالن ترانزيت است. ساختار فيلم در کل در جهت ارائه عامه پسند و کميک يک موضوع بالقوه جدى است و سير حوادث حاشيه اى بدون وجود منطق منسجم در پشت آن ساختار فيلم را تا حد يک فيلم سرگرم کننده به سبک فيلم هاى والت ديسنى پايين آورده است.
از بازى درخشان تام هنکس البته نميتوان گذشت که از معدود نقاط قوت فيلم است. ضمن اينکه ايجاد جذابيت دراماتيک در يک فضاى بسته و محدود بودن لوکيشن، کار سختى است که ميتوان گفت اسپيلبرگ از عهده آن بر آمده است و با حال و هواى فيلم هاى هاليوودى اندکى متفاوت است اما ساختار داستان دچار مشکلات اساسى و سردرگمى در ارائه يک پيام مشخص بوده نهايتا با افزودن عناصر ديگر هاليوودى مانند قهرمان بازى و رومنس هاى آنچنانى به نظر من تعمدا در جهت عقيم کردن پيام بالقوه داستان و ارائه يک فيلم بى هدف و تنها سرگرم کننده تلاش شده است. آنطور که از نظرات منتقدين بر مى آيد ايشان چندان از فيلم استقبال نکرده اند و به عقيده آنان اين فيلم يک ريسک بزرگ براى اسپيلبرگ بوده است و بعيد است بتواند بازار فروش را تسخير کند.