اندر حواشى کوى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى
خدا رحمت کند مرحوم حاج سعيد را، زندگيش سراسر خدمت به اسلام و نظام بود مرگش هم خدمت بود ، اسمش هم جايى مى آمد باز خدمت بود! نديدم آدمى مخلصتر از حاج سعيد براى نظام.
داستان اينجا بود که طرح اصلاح قانون مطبوعات از طرح هاى حاج سعيد در سال هفتاد و هفت بود، بنده خدا نه که آدمى خودسر بود ولى نميدانم چرا هر طرحى ميداد عملياتى ميشد، نظرياتش سر از بيت رهبرى درمى آورد و بعضى از آنها هم مانند نظريه تهاجم فرهنگى از لبان مبارک رهبرى صادر ميشد. (همينجا نگهش دار، همينجا وايسا . مگر طبق نظريه کلاسيک ولايت فقيه مرحوم آقاى بزرگ ، اگر ولى فقيه از عدالت بيفتد خود به خود معزول نيست؟ اگر حاج سعيد طبق نظر آقايان خودسر و به قول دوست جون جونيش(!) حسين شريعتمدارى عامل موساد بود، (البته شريعتمدارى بعدا حرفش رو يواشکى پس گرفت، به ياد نان و نمکى که با هم خورده بودند افتاد. البته بهتر ميدانيد که خدعه و تقيه در نظام اسلامى يک اصل اصيل است!) پس اين چند سال در بيت آقا چکار ميکرد؟ البته استاد مشکينى در نظريه نسبيت «خاص» ولايت فقيه که شارح نظريه کلاسيک ولايت فقيه در سرعت هاى بالاتر از سرعت نور و در حوزه ملکوت اعلى است، آورده اند که خبرگان ولى فقيه را تنها يکبار کشف مى کند و گرنه که ولى فقيه از بالا نصب مى شود. در اين نظريه ارتباط بين ولى فقيه و ملکوت از طريق امام زمان به قدرى محکم و تنگاتنگ است که ليست نمايندگان مجلس ( همان ليستى که از بيت آقا در آمده بود ) براى امضا و تاييد نهايى خدمت امام زمان فرستاده مى شود، يا هر کار خوبى که در نظام انجام شود امام زمان آن را تاييد کرده است ، کار هاى بد را البته تاييد نکرده است! نتيجه اينکه : مردم بريد کشکتون رو بسابيد، يک بار به جمهورى اسلامى راى داديد،دست شما درد نکنه! ديگه بقيه اش دست شما نيست . بين ما (روحانيت) و امام زمان و جبرئيل است . به شما مربوط نيست! شما به ما کار نداشته باشيد ، البته ما با شما و ريزترين مسائل شخصى شما هم کار داريم. بماند ) آره از حاج سعيد مى گفتم که بنده خدا بعد از اين همه خدمت صادقانه به نظام ، يکدفعه سران بين خودشون تصميم گرفتند که حاجى رو خلاص کنند تمام کاسه کوزه هاى قتل هاى زنجيره اى رو هم بيندازند گردن اون، بعدش هم بگن حاج سعيد خودکشى کرده،خوب اين خيلى نامردى بود. به قول دوست صميمى حاج سعيد ، روح الله حسينيان: « آخه بابا جون والله ما خودمون يک زمان قاتل بوديم » خلاصه ياران حاج سعيد اين سناريو رو قبول نکردند که نکردند، از سر قتل حاج سعيد بود که تصميم گرفته شد بساط اصلاح طلبى رو براى هميشه بر چينند. سيد محمد خاتمى که در شفافيت و صراحت لهجه رو دست نداشت(!) ، بعد از ماجراى «حادثه» کوى دانشگاه ( در حاشيه : رهبرى بعد از مدتى از کلمه « حادثه » به جاى « فاجعه » در مورد کوى دانشگاه استفاده مى کردند ) رفته بود همدان، يک باد خنکى از سمت الوند به کله مبارک رييس جمهور خورد و ايشان يکدفعه شير شدند و در يک جمله تاريخى فرمودند که از وقتى قتلهاى زنجيره اى را پيگيرى مى کردم ، ميدانستم که از اين بحران ها مانند قضيه کوى دانشگاه به وجود خواهد آمد .(قريب به مضمون) البته خاتمى بعد از آن ديگر هيچوقت شير نشد!
برگرديم به فاجعه يا «حادثه» به قول آقا . نامه کذايى مرحوم حاج سعيد که مهر محرمانه وزارت اطلاعات هم داشت ، معلوم نشد چطور شد که بدست تيم روزنامه سلام و کريم ارغنده پور و موسوى خوئينى ها ( بقول بعضى ها دون کورلئونه اينورى ها ) رسيد و اينها هم نه گذاشتند و نه برداشتند صاف توى دام افتادند و تيتر زدند : « سعيد امامى ، طرح اصلاح قانون مطبوعات را داده است » . فرصت فراهم شد و مجلس پنجم که در حال بررسى طرح اصلاح قانون مطبوعات بود (همان طرحى که رهبرى سال بعد با هزينه کردن از خود و دادن حکم حکومتى معروف به مجلس ششم تا آخرين حد از آن دفاع کرد) خروشيد ، جنجال بالا گرفت و وزارت اطلاعات دولت اصلاحات شاکى شد و به حکم سعيد مرتضوى روزنامه سلام را توقيف کردند. دانشجويان به اين حکم اعتراض کردند ولى دامنه اعتراضات به طور مشکوکى بالا گرفت ( به نظرم اگر کسانى روى جزييات بيشترى از اين قسمت از واقعه کار کنند بد نباشد، تعصب و پيشداورى را کنار بگذاريم. ممکن است و ممکن است که همانند خرداد سال گذشته(۱۳۸۲) که از قصه پولى شدن دانشگاه ها يک بحران مصنوعى جهت خنثى کردن طرح تظاهرات سالگرد هجده تير با مديريت مجموعه اطلاعات ساخته شد، در خود واقعه هجده تير هم يک چنين برنامه اى با فرستادن بعضى به داخل دانشجويان براى دامن زدن به نا آرامى ها به ويژه در شب حادثه پيش آمده باشد.) و به هر حال از طرف مقابل هم شديدا به آن دامن زده شد. لباس شخصى ها و فداييان منتسب به رهبر ( کسانى که براى «قامت رعناى رهبر» صلوات ميفرستند، «سيد على» را «آرام جان» خود ميدانند و هيچگاه و هيچ وقت رهبرى حاضر نشده از آنان انتقاد کند. ) وارد معرکه شدند و دانشجويان را مورد هجوم قرار دادند. نيروى انتظامى به جاى اينکه با مهاجمين برخورد نمايد خود وارد معرکه گرديد و دستور سرکوب هم از بالا رسيد. باقى فاجعه را که همه خوب ميدانيم.
موسوى خوئينيها در دادگاه سلام از خود دفاع درست و حسابيى نکرد ، حرفى هم از دانشجويان نزد و به آرامى کنار رفت. سردار فرهاد نظرى فرمانده نيروى انتظامى تهران بزرگ قهرمانانه تبرئه شد و اکنون در مجلس هفتم نماينده مجلس است. لباس شخصى ها هيچگاه با اينکه تعدادى از آنها شناسايى شدند مورد پيگرد قانونى قرار نگرفتند و در گزارش شوراى عالى امنيت ملى اسامى آنها سانسور شد. رهبرى دو روز بعد از فاجعه اعلام کرد «قلبش جريحه دار شده» و با حالت بغض گفت که :« اگر چيزى گفتند که خون شما به جوش آمد، مثلا به ولايت حرفى زدند، حتى اگر عکس من را هم پاره کردند يا آتش زدند، شما به اينها حرفى نزنيد ، نيروى خودتان را نگه داريد براى اون روزى که بايد.» اون روز خيلى دور نبود دو سه روز بعد از سخنرانى اول رهبر (چهارشنبه صبح روزى که قرار بود تظاهرات رسمى دوم خردادى ها و دفتر تحکيم در حمايت از دانشجويان انجام شود) رهبرى پيامى تند فرستاد و به تمامى نيروهاى مومن و بسيجى و انقلابى دستور داد که معاندين را منکوب کنند. تظاهرات دوم خردادى ها لغو شد و در حاليکه از روز پيش دانشگاه تهران و خيابانهاى اطراف کاملا تحت کنترل نيروى انتظامى و لباس شخصى ها بود، از تمام نهاد ها و ارگانها با فوريت نيروهاى بسيج را به ميدان انقلاب رساندند و تظاهرات بيست و سوم تير ماه در حمايت از رهبرى با تبليغات بسيار وسيع و فقط جهت ترميم چهره مقتدر نظام انجام گرديد.
اين همان تظاهراتى است که رهبر در پيام نوروزى سال بعد (نوروز ۱۳۷۹) بدون اينکه اشاره اى به واقعه هجدهم تيرماه بکند ، به تظاهرات آن روز اشاره و از آن روز به عنوان « يوم الله » ياد کرد.
برگردم به حاج سعيد ، نميدانم واقعا او به قتل رسيده يا خودکشى کرده يا شايد هم زنده است(!) ، اما يک چيز را مطمئن هستم و آن اين است که اگر حاج سعيد زنده هم نباشد ، روح او ناظر و فکر او حاکم و ياران او بر مسند امور هستند. معماى بزرگى به نام سعيد امامى که حتى فاجعه کوى دانشگاه هم بهطور غير مستقيم به او مربوط مى شود.