جنگ چيز خوبى نيست
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى
مىگويد: « نه! نميشود! اينها که در عراق ترک ها و مصرى ها را گروگان مى گيرند، مامور موساد و سيا هستند.»
مىپرسم: « چطور؟ »
مىگويد: « هيچ مسلمانى در حق برادر مسلمان خود انقدر ظلم نمى کند.»
مىگويم: « مثل اينکه يادمان رفته، برادران مسلمان داشتند همديگر را در جنگ ايران و عراق تکه پاره مى کردند، اين لشکريان صدام يزيد کافر که از آسمان نيامده بودند. اکثرشان هم شيعه بودند افتاده بودند به جان ما رافضى هاى مجوس، ما هم به جان آن بعثى هاى عفلقى متجاوز. (بيچاره ميشل عفلق اين وسط چکاره بود معلوم نيست!) چطور آنموقع آنها مردم مظلوم عراق مظلوم نبودند؟ »
مىگويد: « جنگ قواعد خودش را دارد، وسط جنگ که حلوا خيرات نمى کنند. تازه جنگ به ما تحميل شد.»
مى گويم: « خوب قبول، ولى ادامه دادن جنگ چطور؟ اين هم واجب و ضرورى بود؟ چقدر آدم کشتيم و کشته داديم بر سر هيچ و پوچ و جنگى بى هدف را بعد از فتح خرمشهر ادامه داديم. آيا جنگ را به نقطه خوبى رسانديم و بعد تمام کرديم؟ هرگز! يک پاپاسى هم گيرمان نيامد.»
مى گويد: « دنيا هميشه عليه ما بوده و هست.»
مىگويم: « با اين اوصاف بايد برويم در کره مريخ زندگى کنيم. يکدفعه بياييم ببينيم که ما چکار کرده ايم که دنيا هميشه به ما سوظن دارد و به قول آن حضرت آيت الله يک دوست هم در دنيا نداريم؟ »
مىگويد: « امريکا و اسراييل با ما دشمن هستند و زير آب ما را در سراسر دنيا زده اند.»
مىگويم : « به شهادت آمار چهل تا پنجاه درصد قدرت دنيا در آمريکا است. اسراييل هم طفيلى اوست. خوب مازوخيسم داريم مگر که باسن مبارکمان را مىبريم مىکوبيم به شاخ گاو؟ »
مىگويد: « نه! آنها با ما کار دارند و عليه ما و نظام ما توطئه مى کنند»
مىگويم: « هيچ کس اندازه خودمان به خودمان بد نکرده، ما اسير توهمات خودمان هستيم. ما مرکز دنيا نيستيم و فقط اندازه نيم درصد دنيا حق و توان حرف زدن داريم. چرا با دنيا داريم مى جنگيم؟ جنگ ويرانگر است. جنگ منطق خودش را دارد ولى خود جنگيدن نهايت بى منطقى است. باور کنيم که حرف بنيانگذار نظام اشتباه بود، جنگ «چيز خوبى» نيست «يک نعمت الهى» هم نيست.»