صبح تابستان
__________________
سحر
ساعت 7 صبح
( صداي زنگ آيفون )
واااااااي اين ديگه كيه ؟ دستشو گذاشته روي زنگ يه لحظه هم امون نميده ، خبر مرگم الان باز ميكنم ديگه …
كيه ؟
- سلام دخترم
(آخه اين موقع صبح وقت خاله بازي كردنه ؟ ) عليك سلام
- دخترم خدا خيرت بده ، خير از جوونيت ببيني ، انشاا… تو زندگي …
( جون بكن ديگه بگو چكار داري ؟ ) بفرماييد ؛ امرتون ؟
- يه كمكي …
( تو گدايي يا طلبكار ؟ ساعت 7 صبح مياي گدايي؟! ) ببخشيد خانم خدا روزيتون رو جاي ديگه حواله كنه .
ساعت 7:30 صبح
( صداي زنگ تلفن )
اااااااااه … يه روز خواستيم بخوابيمها ، اگه گذاشتن
الو
- سلام خانم
(سلامت بخوره توي سرت ) عليك سلام
- حال شما خوبه ؟
( به تو چه ؟ ) خوبم ،مرسي
- ببخشيد مزاحم شدم
( خوبه خودت ميدوني مزاحم شدي ) خواهش ميكنم ، بفرماييد
- تا حالا كسي بهتون گفته چقدر صداتون قشنگه؟
تا حالا كسي به شما نگفته كه اين روش خيلي جواته ؟ بهتر بود از هموني كه شب باش چتيدي شماره ميگرفتي
ساعت 8 صبح
( صداي زنگ آيفون )
مثل اينكه امروز از خواب خبري نيست
كيه؟
- كارگر شهرداري هستيم ،كوچه رو جارو زديم ميشه يه صبحونه به ما بديد ؟
صبحونه؟! مگه شهرداري به شما صبحونه نميده ؟
- نه خانم … خب اگه نمي …
( منم كه زورم به اين بنده خداها رسيده ) صبر كنيد الان آماده ميكنم
ساعت 8:30 صبح
اين هم از صبحونه … خواب هم كه از سرم پريد ، برم يه سري به كتابخونه بزنم …
ساعت 9:30 صبح
ببخشيد آقا من ميتونم بيشتر از دو كتاب امانت ببرم ؟
- نه متاسفانه ، خب فعلا دو تا ببريد دفعهي بعد دو تاي ديگه رو.
آخه ميترسم تا دفعهي بعد اين كتابها رو برده باشن
- مگه چه كتابايي رو ميخواين؟
كتاب چرخدنده از سارتر ، كتاب نهجالبلاغه ترجمهي دكتر شهيدي وكتاب طاعون از كامو .
- هه هه
( هر هر فهم و شعور هم كمياب شده )
- ببخشيد خانم كه خندهام گرفت ولي آخه اين كتابايي كه شما گفتيد سال تا سال هم از كتابخونه خارج نميشن ، خيالتون راحت باشه …