حکم حکومتى قتل عام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
عجيب است که «منطق اصلاح طلبى» حکم به سکوت مى دهد. نديدم کسى از اصلاح طلبان حکومتى را که لااقل در مورد فاجعه هولناک اعدام هاى دسته جمعى زندانيان سياسى در سال ۱۳۶۷ مطلبى گفته يا نوشته باشد. اما بارها اين داستان به غايت تلخ را از زبان بازماندگان و در سايت هاى نيروهاى چپ شنيده و خوانده ايم. چه بسا در همسايگى ما يا در بين اقوام و آشنايان کسانى از خانواده هاى داغدار را مى شناسيم که يک يا چند قربانى در اين بين داشته اند.
آقاى خمينى در «حکم حکومتى» خود مى نويسد: « از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مىگويند از روى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كردهاند. و با توجه به محارببودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور با همكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجه بقيه ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظام جمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارى كرده و مىكنند محارب و محكوم به اعدام مىباشند.»
احمد خمينى دوباره کتبا از پدر سوال مى کند که :« … آيا منافقين كه محكوم به زندان محدود شدهاند و مقدارى از زندانشان را هم كشيدهاند ولى بر سرموضع نفاق مىباشند محكوم به اعدام مىباشند؟… »
رهبر بنيانگزار کتبا ذيل همان نامه جواب مى دهد که: «در تمام موارد فوق هر كس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حكمش اعدام است، سريعا دشمنان اسلام را نابود كنيد…»
من حقيقتا اين چند جمله را اصلا نميفهمم : سران «اقرار به ارتداد» کرده اند [؟!] بدنه منافقين «خائن» هم که هر چه مى گويند «از روى حيله و نفاق آنها است.» «محارب» هم که هستند. «در جنگ هاى کلاسيک هم که شرکت کرده اند.» «جاسوس» هم هستند و… پس همه زندانيان آنها را حتى کسانى که در زندان حکم قطعى دادگاه هم عليه آنان صادر شده - اگر همچنان بر سر موضع هستند [تفتيش آشکار عقيده] - اعدام کنيد!
در عمل نيز نه تنها مجاهدين بلکه ساير نيروهاى اپوزيسيون از آتش خشم آقاى خمينى و فرزندان معنوى در امان نماندند و عده زيادى از زندانيان سياسى چپ غير مجاهد خلق نيز اعدام شدند.
کسانى پيدا مى شوند و ميگويند: مجاهدين خودشان مشى مسلحانه را شروع کردند، بعد هم در جنگ به آغوش صدام رفتند، به ما حمله کردند ، جنگ بود، انقلاب بود، دست خط امام نبود، دست خط حاج احمد آقا بود، [خود حاج احمد آقا هم اين وسط «راحت» شد البته!] و …
حداقل چيزى که ميشود گفت اين است که تمام اين توجيهات در مقابل دو سه سوال خلع سلاح مى شود (و اين حداقل چيزى است که ميشود گفت): چطور ممکن است يک مجرم به خاطر جرمى که انجام داده دوبار محکوم قطعى و مجازات بشود يکبار مجازات چند سال زندان، يکبار ديگر (به خاطر جنگ کسانى بيرون از زندان) مجازات اعدام؟! در کجاى اسلام موضع نفاق(حتى با قبول فرض منافق بودن متهم)حکم اعدام دارد؟ علاوه بر همه اينها محکومين و متهمين توده اى و فدايى اکثريت و اقليت اين وسط چه گناهى کرده بودند؟