يادداشتى در مورد سخنرانى اخير دکتر سروش
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پ.صائبى
چند روز پيش دکتر سروش در در نشستى كه در دفتر جبهه مشاركت اصفهان برگزار شد، به ايراد سخنراني پيرامون موضوع «روشنفكرى» پرداخته است (عين مطلب گويا نيوز به نقل از ايسنا):
سروش ابتدا ضمن اشاره به پيشينهي كلام و علم فلسفه به تشريح تفاوتهاي ميان حوزهي عمل متكلمان و فلاسفه پرداخت و در اين زمينه اظهار داشت: « برخلاف متكلمان كه به ديانت خاصي تعلق داشتند و به دفاع از اصول خاصي برميخاستند، موضوع معرفت فلاسفه، ديني نبود، بلكه همهي هستي را شامل مىشد.»
« در اين ميان متكلمان گاها [بعضا] مورد طعن فيلسوفان قرار ميگرفتند و ابزار و روش آنها به عنوان مثال در اثبات اموري نظير اختيار از سوي فلاسفه ضعيف و ناكارآمد خوانده ميشد، اما با اين وجود هيچ فيلسوفي بر هيچ متكلمي خرده و ايراد نگرفته و نه به اصل علم كلام ايرادي وارد نساخته است، چرا كه اصولا و منطقا چنين ايرادي وارد نيست. اگر ايرادي باشد بايد به احتياجات و استدلالات متكلمان ايراد گرفت و نه به اصل علم كلام. »
وي افزود: « در باب روشنفكري نيز همين بحث مطرح است، همانطور كه علم كلام ديني داريم و نميتوانيم به اصل آن ايرادي وارد كنيم، منطقا بر روشنفكري ديني نيز ايرادي وارد نيست. »
…
سروش در آخر سخنرانى خود مى گويد :« روشنفكر ما براي حركت در شكاف سنت و مدرنيسم بايد به همان اندازه كه بر انديشهي مدرن اشراف دارد، سنت خود را نيز بشناسد و چه بپسندد و چه نپسندد بايد به حكم تعريف روشنفكري و به اقتضاي روشنفكري وقوف كامل بر سنت داشته باشد، همانگونه كه بر مدرنيسم واقف است. »
* * *
بارها توسط منتقدين روشنفکرى دينى گفته شده است که اگر روشنفکرى دينى به معنى روشنفکرى يک متخصص در عرصه دين باشد گرچه کمى نامتعارف است ولى کسى چندان مشکلى با آن ندارد. ميتوان آن را يک شاخه تخصصى از روشنفکرى گرفت. مثل روشنفکرى در عرصه سينما. اما و صد اما که روشنفکران دينى در اينجا نمى مانند و به اين تعريف بسنده نمى کنند. بحث هم همينجا است. کسانى مانند دکتر سروش به عنوان سمبل روشنفکرى دينى حاضر معتقدند که اولا براى روشنفکرى در يک جامعه سنتى مانند ما بايد خوب سنت را شناخت. لذا بايد به خوبى دين را شناخت و بعد در درون دين به روشنفکرى پرداخت. لذا آنها معتقدند که يک روشنفکر غير حرفه اى در امور دين نميتواند در عرصه روشنفکرى موفق باشد. اين نتيجه حرف آنان است که بارها هم صريحا آن را در جاهاى مختلف بيان کرده اند. روشنفکران سکولار نيز دقيقا با اين تالى مفسده برانگيز مشکل دارند. روشنفکران دينى ما تلويحا و در عرصه نظر خود يک شوراى نگهبان درست کرده اند و به جرم نشناختن دين مهر ابطال و رد صلاحيت بر نظرات روشنفکران سکولار ميزنند. يا دست کم به نظرات روشنفکران سکولار وقعى نمى نهند و به آنان پاسخ درخور نميدهند.
البته مشکل فقط اين نيست. روشنفکران دينى چيز بيشتر از اين را حتى مى گويند. آنان زمانى درون دينى مى شوند و زمانى برون دينى. زمانى بحث کلامى مى کنند و زمانى برون دينى به ماجرا نگاه مى کنند و به قول خودشان مى خواهند بين مفاهيم مدرن مانند حقوق بشر و سنت دينى نوعى آشتى برقرار کنند. سعيشان مشکور . جدا کارهاى خوبى در اين زمينه کرده اند. اما و صد اما چند منبعى بودن آنها در آن واحد براى روشنفکران سکولار قابل فهم نيست. گاهى به عقل مدرن يا پست مدرن تکيه مى کنند و همزمان به سنت، بعد به وحى و ايضا به حديث. يعنى ممکن است در يک پروژه، شما همه اين منابع را مورد استفاده روشنفکران دينى ببينيد. بماند که استاد اديبى چون سروش در احتجاج هاى جدى خود گاهى به غزالى و مولانا و حافظ هم استناد مى کند! اينجا است که هذا فراق بينى و بينک. اينجا است که به نظر سکولارها روشنفکرى از ميان بر مى خيزد و دلبستگى هاى شاعرانه جاى خود را به احتجاج و تحليل مى دهد.
ملخص کلام روشنفکران دينى بسيار در آشتى دادن سنت و مدرنيته جهد وافر کرده اند و بعضا هم در مواردى موفق بوده اند اما انحصار طلبى آنها در عرصه نظر و تلاش براى حذف روشنفکران سکولار و زدن برچسب شکست خورده به آنان غير قابل قبول است. يک سوال هم در پايان هنوز باقى است و آن اينکه آيا روشنفکران سکولار بهتر مدرنيته را نمى شناسند؟ و اگر چنين باشد آيا آنها هم نميتوانند به سبک و سياق سروش، روشنفکران دينى را به خاطر نشناختن خوب مدرنيته محکوم کنند؟!