--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Monday, September 20, 2004


اگر من “امروز“ قاضي مرتضوي بودم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك

بعضي القاب براي برخي آدم‎ها ماندگار مي‎شود. مثل پزشك براي احمدي، امام براي موسي صدر، مولا براي علي و قاضي براي مرتضوي. مهم نام و آواي لقب نيست. مهم اين است كه وقتي زمان خيلي گذشت، از آن هنگام كه مردم باشند تا آن وقت كه ديگر نباشند و روز ديگر آمده باشد، آن لقب يك چيز خوب را در ذهن‎ها به ياد آورد و يا كينه و دشمني را متولد كند.
در اين ميان اين آخري – قاضي - براي آن ديگري – مرتضوي – ديگر تكليفش روشن است ...
من اگر امروز قاضي مرتضوي بودم، وقتي مي‎شنيدم و مي‎ديدم كه چند صد وبلاگ يك‏صدا به آن چه من سمبلش هستم اعتراض كرده‎اند با خود مي‏گفتم چرا؟
بعد كه كمي بيش‎تر فكر مي‎كردم، مي‎ديدم اين طور نمي‎شود. مي‎رفتم يك جايي كه خلوت باشد و ساكت باشد مي‎نشستم و دقيق‎تر مي‏انديشيدم. بعد به گمانم پيامي را كه برايم فرستاده بودند دريافت مي‎كردم. اولش شايد فكر مي‎كردم اين پيام خصمانه است. بعد مي‎ديدم كه خصمانه بودن نشانه‏هايي دارد كه در اين پيام نشاني از آن‎ها نيست. عده‎اي آن قدر زلال كه آيينه شده‏اند. نه! اين نمي‎تواند خصمانه باشد!
بعد كه عميق و دقيق مي‎شدم، شايد درمي‎يافتم كه در اين پيام چيزي از جنس دوستي هست. دستي كه دراز شده تا دوستي را از فرورفتن نجات دهد. دستي خالي براي نجات دستي خالي. و فقط مهر! شايد از جنس آن شاخه‏هاي گل ميخك كه بهمن 57 در لوله‏هاي تفنگ ارتشيان گذاشته مي‎شد كه: چرا برادر كشي؟ يا شايد از جنس آيه‎هاي انجيل كه به دشمن خود عشق بورز. يا شايد از جنس محمد (ص) كه: “داري از غم ايمان نياوردن ايشان خود را مي‎كشي!“
شايد در همين وقت بود كه مي‎فهميدم، يا شايد هم يقين مي‎كردم كه اشتباهي در كار من بوده است. بعد آرام جست و جو مي‎كردم جايي را كه در آن هيچ كس ديگر نباشد. هيچ كس. حتي آينه هم نباشد. و از ته دل گريه مي‎كردم.
بعد يك سايت درست مي‏كردم و اسمش را مي‏گذاشتم امروز. درش يك خبر مي‎نوشتم كه من هم امروز امروزم. و آن وقت براي يك بار هم كه شده به جاي اين كه قاضي باشم، به مردم اجازه مي‎دادم برايم حكم صادر كنند. باشد كه نام قاضي مترادف با فرشته باشد. و با عدالت باشد و با هر چه چيز خوب است ...
من اگر قاضي مرتضوي بودم، آن بندها كه در بندم كشيده است را پاره مي‎كردم و ...
من اگر قاضي مرتضوي بودم، “امروز“ توبه مي‏كردم ...


 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى