هخا بيا که خوش آمدى
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
مردم احساساتى و تنوع طلب و بى برنامهاى هستيم. راه خود مى خواهيم و منفعت خود مى جوييم. به قول مرتضى مرديها هر کس از راه ميانبر خود مى خواهد بگذرد و کسى به منفعت جمعى کارى ندارد. اينجا است که منتظر حادثه هستيم. حادثه مگر چيست؟ امرى غير قابل پيشبينى است و در اثر تضاد و آشوب و برخورد پيش مى آيد. پس بيهوده نيست که اين همه حادثه در اين بلاد بلا اتفاق مى افتد. چشم ها به آسمان داريم براى روزى، براى تدبير و تمشيت امور حتى براى قدرت! تنبلى و بىنيازى به جمع و جامعه در ما ريشه دوانده. اين تلقى که ايرانى جماعت باهوش است به اضافه هزار و يک درد بيدرمان که داريم و دوباره آنها را رديف نمى کنم و همه بهتر از من ميدانيد، ما را به اينجا رسانده که از هر کار سازمان يافته و سيستماتيک بىنيازيم. سازمان را تحقير مى کنيم چون احساس نياز به آن نداريم، چون بخيليم. تا زمانى که نتوانيم کار جمعى بکنيم و در يک مجموعه منسجم بصورت هماهنگ کار جمعى را تجربه کنيم هر گونه صحبت کردن از بهبود اوضاع غير واقع بينانه است. حکومت را که اينطور سد راه تغيير و اصلاح امور شده پيش رو داريم ، اما جامعه ما هم انصافا فضائل فردى و رذايل جمعى زيادى دارد!
کلى گويى و منفى بافى مذموم است. قبول! اما سوالى دارم. چرا هيچوقت دنبال کارهاى سخت و طاقت فرسا که حتى نه در دراز مدت بلکه در ميان مدت هم حاصلى پايدار و ماندنى داشته باشد نمى رويم؟ نمى گويم همه فردوسى و على اکبر دهخدا بشويم. اما چرا انقدر همه دنبال موفقيت سريع هستيم؟ چرا ديگران براى ما مهم نيستند؟ چرا موفقيت جمعى براى ما مهم نيست؟
فکر کنم که زياد هم نبايد هخا را مسخره کنيم. هخا آيينه ايرانيت و اسلاميت ما است. هخا مى آيد تا ايران براى هزارمين بار يکشبه گلستان شود. مبارک باد!