--> <$BlogRSDUrl$>

فانوس

يک وبلاگ گروهی در عرصه‌ی سياست، اجتماع و فرهنگ

پيوند به مطالب ديگران

 

وبلاگ‌ها

 

Tuesday, October 05, 2004


بلاى قرن و فتح باب ديالوگ!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى

از ديد افراطيون حاکم در ايران اينترنت در بين جوانان و دانشجويان چيزى جز يک بلاى اهريمنى نيست. عباسعلى عليزاده چند سال پيش بود که به اينترنت لقب «بلاى قرن» داد. اينها مى خواهند به هر وسيله اى که شده اينترنت را در ايران به کنترل خود در بياورند. در ابتدا قضيه کمى مضحک و غير عملى به نظر مى رسد. مثلا «خشک مغزان» بدشان نمى آيد که چون «برادر بزرگتر» همه چيز را مونيتور کرده و مراقب انديشه هاى افراد باشند و به نوعى بتوانند در عصر انفجار اطلاعات به رمان جرج اورول يعنى ۱۹۸۴ تحققى عينى ببخشند. مثلا براى مزاح هم که شده تصور کنيد که بهشت IT مطلوب حسين شريعتمدارى چگونه ميتوانست باشد:

- هيچ کس نتواند به صورت ناشناخته يا کم شناخته شده(!) وارد اينترنت شود. در هر لحظه در يک واحد مرکزى وضعيت کاربران اينترنت و نام و مشخصات و آدرس و تلفن آنها و اينکه الان در کجا هستند و چه سايتى را دارند مى خوانند بصورت آنلاين قابل مشاهده باشد.

- محتويات تمام ايميل ها قابل خواندن باشد و مثلا نرم افزارى به کلمه هايى آنچنانى و حساسيت برانگيز حساس باشد و بلافاصله محتويات درونى چنان ايميل هايى حاوى آن کلمات به همراه اسم و مشخصات فرستنده و گيرنده در صندوق هاى پستى ويژه کپى شده و چند اپراتور امنيتى هر روز کارشان پيگيرى اين صندوق هاى پستى ويژه و فرستادن آنها براى مسوولين دواير امنيتى مربوطه باشد. (‌بر حسب پروژه مورد نظر ، مثلا پروژه ردگيرى آقاى الف، پروژه ردگيرى وبلاگ ب)

- هر صفحه شخصى، هر چيزى که روى اينترنت بخواهد منتشر شود بايد از نهاد هاى ذى صلاح مجوز بگيرد و گرنه فيلتر مى شود. لغو مجوز و به دنبال آن فيلتر کردن آن صفحه در زمانى به اندازه يک کليک نماينده ويژه هيات نظارت بر اينترنت انجام بگيرد.

و بهتر است به تشريح چنين فضاى بسته و تاريک و سياهى ادامه ندهم. چون ماهيت اينترنت طورى است که امکان تحقق چنين کابوسى (‌و البته رويايى شيرين براى حسين بازجو و مرتضوى و سرداران مربوطه) وجود ندارد. هر چند ممکن است که در جاهايى به صورت محدود بخواهند دست به هنرنمايى بزنند. (‌اين قسمت قضيه بايد بيشتر کاويده شود. پول نفت پنجاه دلار آمده و قلمبه شده و فرصت خوبى است تا هم عده اى از دوستان فنى- ارزشى به نون و نوايى برسند و هم قلب بعضى ها شاد و جگر مبارکشان جلا بيايد!) اما معمولا دوستان افراطى ما حوصله اين کارها را ندارند، و دقيقا نکته در اينجا است که معمولا از ساده ترين روش ها براى رسيدن به اهداف خود استفاده مى کنند. سياست توپ و تشر و زمزمه در انداختن و ارعاب و تهديد معمولا جواب مى دهد، اين خطر هست که با دستگيرى بيشتر عده اى از بروبچه هاى وبلاگ نويس به همراه عقبه آتش بيار جنگ روانى بخواهند فضا را پليسى کرده و هزينه وبلاگ نويسى را بالاتر ببرند. کند کردن بيشتر اينترنت، بالاتر بردن نرخ تلفن داخل شهرى، جلوگيرى از ورود تجهيزات سريعتر اينترنتى و فيلتر کردن سيستماتيک وبلاگ هاى بيشتر، تهديد سرويس دهندگان و … همه از خرابکاريهايى فنى است که هم آسان است و هم تاکنون به هر حال کمى موثر بوده است.

«بلاى قرن» را هدف گرفته‌اند. به جاى اينکه مانند بعضى از مدير مسوولان و سردبيران و نويسندگان خوش خيال روزنامه‌هاى دوم خردادى بنشينيم و مانند آنها از غير ممکن بودن بستن فضاى روزنامه ها در بهار دل انگيز(!) سال ۱۳۷۹ مقاله بنويسيم، امکانات استبداد دينى و دشمنان آزادى بيان را واقع بينانه‌تر بررسى کنيم. (دوستانى که در مسائل فنى احاطه دارند، بد نيست که با بررسى اين امکانات و ابزارهاى محتمل آنان و يافتن راه حل هاى احتمالى فعالانه تر عمل کنند.) عرض بنده اين است که تجربه چند ساله نشان داده که دست روى دست گذاشتن حريف را آرام نمى کند، همچنان که آرام بودن و حساسيت برنيانگيختن نيز دردى را دوا نخواهد کرد. براى حرف خود شاهدى دارم. مگر دکتر سروش با رويکردى جديد و ارائه مشيى آرام و اصلاح طلبانه به همراه بالا بردن رايت مدارا چند سخنرانى ملايم اخيرا انجام نداد؟ حاصل چه بود غير از حمله و ضرب و شتم ايشان؟ نامه سال گذشته سروش به خاتمى را به ياد بياوريد (‌نامه اول البته نه نامه دوم که مسالمت آميزتر بود)‌ اما چرا از ابتداى بازگشت سروش از آمريکا خبرى از «جامعه زدنى» نبود و بعد از چند سخنرانى ملايم ايشان، گروه هاى فشار جان گرفتند؟ آيا اين دليل آن نيست که افراطيون به اقبال مردم و خصوصا نخبگان بيش از هر چيز حتى بيش از فحواى پيام اهميت مى دهد تا هر تريبون پر مشترى را مهر و موم کنند؟ آيا اين نشان نمى دهد که فرمان از بالا براى ضرب و شتم سروش ربطى به مشى کند يا تند ايشان ندارد و تنها شاخص «خطرناک بودن» و «مسموم بودن» و حس کردن بوى معروف توطئه است که بيماردلان و ساده دلان را به دنبال تردستان روان مى کند؟ (البته آن به اين معنى نيست که بهانه آشکار به دست افراطيون داده شود و مثلا الفاظ رکيک به ارزشهاى دينى عده‌اى بسته شود. اين کارها خواسته يا ناخواسته دشمنى با آزادى است حتى اگر به اسم آزادى انجام شود.) البته يک راه حل کلى خوب هم هست که متاسفانه بعضى از دوستان اصلاح طلب دو آتشه سابق و خاموش فعلى به آن مدار افتاده‌اند و آن اين است که ساکت بشويم و اطلاع رسانى و نقد و تحليل و حتى فکر کردن را تعطيل کنيم و با يک قهر آنچنانى و ناز و عشوه برويم دنبال کار خودمان که منتهاى مطلوب حسين شريعتمدارى و مرتضوى و ياران و روساى بالاتر است!

پى نوشت :در هنگام نوشتن اين مطلب مطلع شدم که حسين درخشان باب ديالوگ با مدير مسوول کيهان باز کرده است! اصل ديالوگ چيز بدى نيست اما سياست گفتگوى تلفنى با حسين شريعتمدارى سياستى است که به نظر من راه به جايى نمى برد. ديالوگ خوب است اما با چه کسى و با کدام هدف؟ هيچ بعيد نيست که جناب حسين بازجو حرف هاى حسين درخشان را معکوس کرده و در کيهان از او به عنوان يک آدم نادم و پشيمان که مايل است به آغوش اسلام ناب محمدى برگردد ياد کند!‌ حسين شريعتمدارى بازجويى حرفه‌اى است که از کلمه کلمه مکالمات هودر اصطلاحا بل خواهد گرفت. پيشنهاد بنده به حسين درخشان اين است که اگر مى خواهد به ديالوگ ادامه دهد تنها شريعتمدارى را به جواب دادن به نامه اى سرگشاده دعوت کند.

 
| Permalink |

وبلاگ گروهى فانوس

دربــاره فانـــوس و فانوســيان

آیینه فانوس (رها از فیلتر)

آخرين مطالب فانوس

 

سايت هاي خبري

 

سايت هاى شخصى

 

آرشيو

تماس با ما

- هر گونه برداشت مطلب و يا نقل‌ قول از نوشته‌هاى فانوس در سايت‌ها يا وبلاگ‌هاى ديگر با ذکر مأخذ و حتى المقدور دادن لينک به مطلب مجاز خواهد بود.

- ديدگاه‌هاى فکرى نويسندگان محترم فانوس لزوماً منعکس کننده آرا گردانندگان وبلاگ گروهى فانوس نيست.

- با ارسال مقالات و نيز مشارکت در تبادل نظرها و بحث ها به پربار شدن محتواى وبلاگ خود «فانوس» يارى رسانيد. فانوس متعلق به همه علاقمندان آينده ايران است.

This page is powered by Blogger. Isn't yours?

NOQTE

بازگشت به صفحه اصلى