«تلخ شیرین» ( دو نامه تاریخی!)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سام الدين ضيائى
توضیح: تلخ شیرین را از آن جهت انتخاب کردم،چون در این یادداشتها بر آنم تا به شیرینی طنز و تلخی حقیقت بنویسم.
برادرم آ سید ابراهیم خان ستون چندمی که تا مطلب کم می آورد می رفت سراغ طوطی شکرشکن ائمه جمعه و جماع ها جناب حسنی ،چندی به تئوریسین جدید الاکتشاف حکومت اسلامی آقای دکتر عباسى و هخای موعود عجل الاهورا مزدا فرجه الشریف که ظاهرا از تاریخ دهم مهر ماه غیبت صغرایشان آغاز شده روی آورد.اما گویا دوباره بعد از جشن مهرگان دچار سرخوردگی شدید شده و باز به ملای ارومیه حسنی مبارز دل بسته است!
الغرض،هر چه گشتم کسی را از زندگان بیابم تا بشود پوز طرف را زد نیافتم. اما از آن جهت که یک پا آخوندیم و آخوند زاده و ایضا سید هم هستیم، یک سر و گردن به درازاى عمامه شیخ فضل اله نوری از آق سید ابراهیم خوش اقبال تریم! چرا؟ نامه زیر را که اصلا هم دستکاری نشده و رونوشت برابر اصل است بخوانید:
((... ای برادر عزیز! اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده مشروطیت حفظ احکام اسلامیه بود،چرا خواستند اساس او را بر مساوات و حریت قرار دهند که هر یک از این دو اصل موذی، خراب نماینده رکن قویم قانون الهی است زیرا قوام اسلام به عبودیت نه به آزادی و بنای احکام آن به تفریق مجتمعات و جمع مختلفات است نه به مساوات...
ای برادر عزیز، مگر نمی دانی که آزادی قلم و زبان از جهات کثیره منافی با قانون الهی است؟ ای عزیز،اگر اعطای حریت نشده بود... آن دیگری نمىگفت که زکات در غلات است و ما غیر را به او ملحق کردیم... و آن دیگری به طرف دارالفسق ـ مجلس شورا ـ نمی کرد...اگر حریت نبود آن همه منکرات در معابر شایع نمی شد... آیا معلوم نشده که این عده قلیل ، به تدلیس و تلبیس می خواستند که قانون و دین اسلام را تغییر بدهند؟...
برادر عزیزم،بدان که حقیقت مشروطیت عبارت از آن است که منتخبین از بلدان...قانونی مستقلا مطابق با اکثر آرا بنویسند...مشروط به اینکه اساس تمام مواد آن مطابق آن قانون به دو اصل ـ که مساوات و حریت افراد سکنه مملکت است ـ باشد...
یکی از مواد آن ضلالت نامه (قانون اساسی) این است که افراد مملکت متساوی الحقوقند...ماده دیگر که در این ضلالت نامه آمده است آزادی قلم و آزادی مطبوعات است...و فذکله الکلام و حاصل المرام این که شبهه و ریبی نماند که قانون مشروطه با دین اسلام...تنافی است...
اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که ما مسلمانان مشروطه شویم، این سعی و اقدام در اضمحلال دین است و چنین آدمی مرتد است...)) *
با خواندن این نامه ناگهان خون آخوندیام به جوش آمد ونامه ذیل را برای مقام ولایتمطلقه به تشدید لام فقیه نوشتم که بخشی از آن را که گشادهتر می نمود از همین تارنما برای حضرت ایشان ارسال می کنم:
((...قربان ریش و بشم جوگندمیات گوسفندان انصار! اگر مقصودشان اجرای قانون الهی بود و فایده جمهوری اسلامی حفظ احکام اسلام،چرا خواستند بنای آن را بر آزاديِ جمهوریت قرار دهند که هر یک از این دو تن جامعه روحانیت را می لرزاند و قلب حوزه های دینی را میترکاند!
ای محبوب ملت همیشه در صحنه نماز جمعه تهران! مگر نمیدانید که آزادی قلم و بیان از جهات مختلف منافی عفت عمومی است؟
علی جان،اگر آن خاتمی ببو نمی آمد،آن مردک شل خالباز جرات نمی کرد بگوید تقلید کار میمونه میمون جزو حیوونه! بدان که آخر جمهوریت اسلامی عبارت از آنست که مردم کسی مثل خاتمی را انتخاب کنند،اصلاحات اصلاحاتی بگوید و بعد هم شرمنده شود! مجلس ششمی درست بشود و بعد هم گند زده شود به آرای ملت و دشود حربه دشمنان اسلام و مسلمین!...
یکی از مواد این ذلالت نامه (قانون اساسی جمهوری اسلامی) این است که حاکمیت از آن ملت است!... ماده دیگر که در این ذلالت نامه آمده است آزادی قلم و بیان و آزادی مطبوعات است!زکی!...فذکله الشعر و حاصل المعر این است که شک و شبهه ای نماند که جمهوری اسلامی با دین اسلام ... منافی است ... آن از ذلالت نامه اش،این هم از رییس جمهور و مجلس ششمش ...
اگر کسی از مسلمین سعی در این باب نماید که جمهوریت نظام را تقویت کند،این اقدام در اضمحلال روحانیت محبوب محافل است و چنین ملتی مرتد است...فکری به حال چنین ملتی بکنید!))
الاحقر سام الدین الموسوی
حوزه عملیه بانکوک