شبكهي تلويزيوني بهنود كي راهاندازي ميشود؟
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
رحيم مخكوك
از تلويزيونهاي ماهوارهاي لوسآنجلسي تا به حال چيز درخوري نديدهايم. اگر نبود كه سيماي لاريغامي شوهاي خوانندگان لوسآنجلسي را پخش نميكرد اين فرستندهها هيچ بهانهاي براي جذب مخاطب نداشتند. مشكل اصلي اين فرستندهها نه كمبود امكانات مالي كه كمبود فهم مناسب از وضعيت جامعهي ايران و در كنار آن عدم شناخت مقتضيات اين جعبهي جادويي است. اين مشكلات باعث شده است كه جمهوري اسلامي نيز به راحتي بتواند به عنوان يك پديدهي كم اهميت با اين مساله برخورد كند و با تمسخري كه بعضا مورد توجه مردم نيز قرار ميگيرد گردانندگان اين برنامهها را مورد استهزا قرار دهد.
مردمي كه اين برنامهها را تماشا ميكنند ديكتاتورهايي را ميبينند كه به همان شيوهي گردانندگان جمهوري اسلامي رفتار ميكنند و اگر دست به جنايت نميزنند براي اين است كه در مسند قدرت ننشستهاند. ترمينولوژي تلويزيونهاي ماهوارهاي همان ترمينولوژي خشن بخش تندرو جناح راست است و در مواردي حتي گوي سبقت را از همكيشان درون مرزي خود نيز ربودهاند.
حال فرض كنيد كه در اين بحبوحهي بيبرنامگي و كمبود تخصص كسي مثل مسعود بهنود شبكهاي تلويزيوني راه بياندازد. شايد يكي از اصليترين دلايلي كه تا كنون او دست به اين كار نزده است هماين باشد كه او ميداند براي يك كار قابل قبول به چه ميزان امكانات نياز دارد. امكاناتي كه به اين راحتيها فراهم نميشود. به هر حال چند نكته در اين ماجرا هست كه انجام اين كار را واجب ميسازد:
1) با از ميان رفتن تريبون اصلي اصلاحات يعني مطبوعات مردم نياز به يك رسانهي فراگير دارند. اينترنت هر چند به اين امر كمك شاياني ميكند اما نميتواند اين نياز را برطرف كند. در جواب مقالهي پارساي عزيز در همين سايت كه چگونه ميتوان اينترنت را به درون خانهها برد بايد گفت با تلويزيون. اينترنت هنوز در هيچ جاي دنيا نتوانسته است جاي رسانههاي كاغذي را بگيرد و البته هيچ رسانهاي نفوذ تلويزيون را ندارد.
2) حلقهي ارتباط ميان روشنفكران و مردم مدتهاي مديدي است كه از بين رفته است. با راهاندازي چنين شبكهاي روشنفكران به ميان مردم ميروند. مردم از ميان گفتوگوي روشنفكران بهتر ميتوانند راه خود را پيدا كنند.
3) قدرت تلويزيون با هيچ رسانهي ديگري قابل مقايسه نيست. اين قدرت وقتي در دستان كساني قرار بگيرد كه درد وطن دارند و تخصص اين كار را هم دارند ميتواند تاثير شگفتي بر جامعهي تشنهي اطلاعات ايران داشته باشد. بالا بودن رشد سياسي جامعهي ايران مسالهاي است كه ميتوان به نحو خوبي از آن بهرهبرداري كرد. اعتراضات مدنياي كه هوشمندانه طراحي شده باشد و همچنين نحوهي عمل مردم در مناسبتهاي مختلف و از جمله در انتخابات ميتواند تحت تاثير چنين رسانهاي قرار گيرد.
4) تلويزيونهاي فعلي لوسآنجلسي حداقل خدمتي كه به نظام ديكتاتوري كردهاند اين است كه آن قدر خرابكاري كردهاند كه كمتر آدم حسابياي به فكر برپايي چوناين شبكههايي بيافتد. فكر ميكنم حالا بايد با صداي بلند پايان عمر اين تلويزيونها را با تولد تلويزيوني جديد و پرطرفدار كه جز فحاشي حرف ديگري براي گفتن داشته باشد اعلام كرد. حالا همه بايد بگوييم آقاي بهنود! نوبت شماست!
5) به گمانم جذب تبليغات و سرمايه براي چوناين كاري براي كسي مثل بهنود كار نشدني نباشد. فكر ميكنم خيليها حاضر باشند در اين كار كمكاش كنند. او كارش را خوب بلد است. اميدوارم اين كار را شروع كند.