خسران دین و دنیا،غرب یا ما؟!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی
یکی از نکاتی که مرحوم بازرگان بر آن تاکید داشت، این بود که آن چه در غرب گذشته است به هیچ وجه دوری از دین و ضدیت با پیامبران خدا نبوده است.به اعتقاد بازرگان هر چند از دیدگاه فقهی و اعتقادی، غربیان از دین دور شدند، اما اخلاقیات ــیعنی آن چه نهضت انبیا در درجه نخست برای آن بوده استــ مانند دروغ نگفتن، خیانت نورزیدن، به یکدیگر اعتماد داشتن، به عدالت و آزادی و قانون احترام گذاشتن و احترام به حقوق یگدیگر، کمابیش در میان آنان محقق شده است و این گام بلندی است به سوی راه انبیا و دین حنیف خدا.
آری، بر خلاف تصور رایج، اندیشمندان غرب تا آنجا که توانستند کوشیدند تا دین را به گونهای از دست ندهند و به هر بهانهای خواستند تا آن را سر با نگاه دارند تا از یادها و دلها نرود.اما دریغا که دین داری رایج متولیان دین چنان بود که جای دفاع نداشت. دین کلیسایی، چنان مینمود که در برابر رقیب نای ایستادگی نداشت. فرآیند روشنگری در غرب نیز بدین معنا نبود که توطئه گرانی شیطان صفت آمدند و با سلاح علم به جدال با دین برخاستند و با تبعیت از خواستهای نفسانی آدمیان، دین را فدای انسان کردند!
عصر روشنایی غرب، با ظهور روشنگرانی چون آدام اسمیت، منتسکیو، روسو، لاک، هیوم، کانت، دیدرو، دالامرو ولتر و با تکیه بر راسیونالیسم، آزادی و برابری را برای مردم زخم خورده از توتالیتاریسم کلیسایی به ارمغان آورد. مردم را از ارباب کلیسا گرفت ،اما کلیسا همچنان برای مردم باقی ماند.
و دریغا ایران به نام اسلامی در قرن بیست ویکم، یس از سبری کردن دورههای شکاکیت به نمایندگی رابرت بویل، دوره نفی مسیحیت و خدا از سوی ولتر در قرن هجدهم، عصر الحاد صریح فویر باخ در قرن نوزدهم و دوران بحران معنویت و رنج از نبود آن به نمایندگی آرتور کوستلر در قرن بیستم میلادی توسط غربیان، و آن گاه که غرب دین را بو می کشد، خسران دین و دنیای ملت را فراهم آورده است!