نگاهى به وبلاگ نويسى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
بهار وبلاگ نويسى مبارک باد!
سالگرد تولد وبلاگ ها است. بد نيست نگاهى گذرا به پديده وبلاگ نويسى داشته باشيم:
بدون اينکه بخواهيم وارد بحث هاى تعريف وبلاگ شويم ميتوان اين حداقل را بيان کرد که وبلاگ يک رسانه شخصى دوطرفه است که زود به زود بهروز مى شود. به اين معنى که هر کس به فراخور ذوق و سليقه و علاقمندى هاى خود مطالبى را بر روى وبلاگ خود منتشر کرده و خوانندگانى که ميتوانند از يک جمع محدود دوستان و آشنايان تا اهل انديشه و منتقدين و نويسندگان حرفهاى تشکيل شده باشند، وارد آنجا شده و مطالب منتشره را ميخوانند و ميتوانند با اظهار نظر و فرستادن فيدبک به نويسنده وبلاگ به يک جمع بندى و يا اصلاح مطلب برسند و يا اينکه دست کم حول موضوعى به بحث و تبادل نظر بپردازند. بنابراين وبلاگ - اگر بخواهيم جديتر به آن نگاه کنيم - نوعى رسانه است و مانند همه رسانه هاى ديگر به مخاطب بايد اهميت بدهد و دغدغههاى او را در نظر بگيرد. به بيان راحتتر نويسنده اينجا بيشتر براى دل خود مى نويسد اما نميتواند مخاطب و خواننده را ناديده بگيرد. دليل هم واضح است، اگر وبلاگى خواننده نداشته باشد، درواقع ديگر وبلاگ نيست يک دفترچه خاطرات روزانه است که هر روز در اعماق بيکران اقيانوس وبلاگستان به امواج سپرده مى شود.
پس وبلاگ ميتواند رسانهاى در نظر گرفته شود بين يک دفترچه خاطرات شخصى و رسانههاى جديترى مانند وبسايت خبرى و يا سايت شخصى حاوى مقالات يک نويسنده يا يک محقق. البته اگر کسى در وبلاگ خود از شخصى ترين مطالب روزمره پيرامون خود بنويسد يا عکس هاى شخصى خود را در آنجا منتشر کند کار اشتباهى صورت نداده بلکه همانطور که در بالا آمد، دايره خوانندگان خود را محدود به دوستان نزديک کرده و بيش از هر چيز به يک دفترچه يادداشت شخصى و محلى براى خاطره نويسى و غليان احساسات و خاطرات مشترک تبديل ميشود و البته اينکار در فضاى آزاد وبلاگستان عيب و ايراد نيست. نقطه مقابل هم پديده اى است که در گوشه و کنار ديده مى شود. و آن از ناحيه بيش از حد جدى گرفتن وبلاگ و انتظار يک رسانه دقيق، علمى و جدى و در عين حال همه منظوره از آن داشتن است. بحثى نيز اخيرا بين جناب داريوش آشورى و دوستان درگرفته بود. گمان بنده بر اين است که انتظارات زياد داشتن از وبلاگ هم چندان درست نيست. عده اى دوست دارند وقتى هر روز وارد يک وبلاگ سياسى اجتماعى ميشوند جز گفتمان سياسى تئوريک و فلسفه سياسى و متون جدى و عبوس روشنفکرى و تحليل هاى دقيق و مستند و استراتژى و راهکار براى آينده نخوانند. عده اى ديگر از فلان شاعر برجسته وبلاگ نويس، زيباترين شعرها را هر روز صبح طلب مى کنند. تصور کنيد اگر حافظ شيراز در عصر ما بود و بنا بود وبلاگى هم باز کند چکار مى کرد و چطور با آنهمه وسواس و صيقل دادن اشعار و ور رفتن فراوان با آنها مى توانست هر روز يک غزل منتشر کند! (انتشار هفتگى يک غزل هم احتمالا محال بود، تازه او که حافظ بزرگ بود و کنار آب جوى رکن آباد با فراغت بال مى نشست و احتمالا غم نان هم نداشت. ما که جاى خود داريم در اين عصر انفجار اطلاعات.) اين انتظار به گمانم انتظار بجايى نيست. هيچ وبلاگى هيچگاه نميتواند فى المثل ماهنامه کيان شود. همينقدر که تلاشها براى زنده کردن نشريات الکترونيکى کيان گونه به جايى نرسيده است. هر چند که سايت هاى شخصى روشنفکران هميشه هستند. سر اين قضيه هم آشکار است. خروجى وبلاگ مانند خروجى آنتن فرستنده تلويزيون همواره به نحو سيرى ناپذيرى منتظر مطالب جديد است. همچنان که تلويزيون هيچگاه نميتواند جاى سينما را بگيرد و بر عکس. عناصر ذاتى وبلاگ سرعت است و تازگى و شتاب.
اما انتظارات ما از وبلاگ چيست؟ به نظر من مى توان وبلاگستان را محلى براى داد و ستد سريع افکار و ايده ها و پيگيرى آخرين خبرها دانست. خلا فرهنگ کافه نشينى و احساس نياز به داشتن جايى براى تبادل نظر هر چند تا حدى شتابزده و نه خيلى عميق- چون قرار نيست ده ميليون ولتر و روسو داشته باشيم- ما را به اين دنياى جذاب کشانده است. طبيعى است که هرم معروف روشنفکرى هم مى تواند در اينجا هم مصداق داشته باشد. وبلاگ نويسان حاملان و تبيين کنندگان مفاهيم پيچيده تر به مفاهيم ساده و داد و ستد آنها هستند. نقد هاى خود را هم دارند اما فرصتى براى غور کردن و سنجيدن هر ايده جديد با تمام پس زمينه فلسفى درون ذهن و بازنگرى در آنها نيست. مگر کسى که صفحه انديشه يک روزنامه را مى خواند انتظار دارد که به سوالات فلسفى مربوطه جواب داده شود؟ يا وقتى که يک برنامه علمى در تلويزيون پخش مى شود قرار است همه مفاهيم علمى منتقل و فهميده شوند؟
يک نکته مهم و تجربه بزرگان در وبلاگ نويسى اين است که طولانى ننويسيد! پس مطلب را فعلا به پايان مى برم.