انقلاب مرده است،اما اصلاحات همچنان نفس می کشد!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سيد سام الدين ضيائی
در نخستین ماههای پس از انقلاب، افزایش نسبی آگاهیها حوزه انديشهگرايى را تقويت مىکرد که با آغاز جنگ، روح عملگرایی، ناگزیر اندیشه را در اولویتهای بعدی قرار داد. بعد از جنگ التهاب ناشی از «سازندگی» ساختگی و «دولت کاری» هاشمی رفسنجانی که نمیخواست جامعه از سیاست کاریهایش سر در آورد، آنچنان فضای فکر و فرهنگ را تحت فشار قرار داد که «انديشهگرايى» به ته جدول اولويت کشانده و در واقع حذف شد. نهادهای غیر رسمی و پنهانی با سوء استفاده از این وضعیت و صلاحدیدهای انحصاری دینى و سیاسی خود و با محدود کردن همان آزادیهای باقیمانده از ابتدای انقلاب، محدودیت و ممنوعیتهای بیشتری را در حوزههای فکری، هنری، فرهنگى و سیاسی اعمال کردند. چنان که استیلای «بیفکرى» در کنار بهتر نشدن وضعيت اقتصادى مردم، جز افسردگی اجتماعی و ناامیدی عمومی به ارمغان نياورد.
«جنبش اصلاحات» برای نخستین بار به واسطه موجودیت خود مردم و نه استفاده صرفا ابزاری از آنان، از «حقوق مردم» سخن به میان آورد و آنان را به اعاده حقوق معوق خود امیدوار ساخت و افسردگی اجتماعی مستولی بر جامعه را به نشاط نسبی فرهنگی و سیاسی مبدل ساخت. از این جهت گسترش مباحث فکر عمومی در عرصه فرهنگ و دین و سیاست حاصل از این نشاط، مرهون جنبش اصلاحات بود و این کمترین و بزرگترين ارمغان دوم خرداد و نخستین گام در تقویت ساز و کار توسعه فرهنگی و سیاسی بوده است.
شکی نیست هزینههای پرداخت شده با دستاوردهای این جنبش تناسب نداشته است. اما با توجه به برتری طلبی و خشونت ورزیها و مقاومت و هزینه خروج رقیب از قانون و عرف جامعه، به تنهایی از این سو پرداخت شد و با این حساب می توان گفت پرداخت چنین هزینه هنگفتی ناگزیر بود. اما باید به نسبت وزن اعضای جنبش بین آنان تقسیم می شد که اینچنین نشد و برخی هزینه ای بیشتر از سهم خود پرداخت کردند و برخی دیگر نه.
در این عرصه، دولت، مجلس و نهادهای مدنی جنبش، به ترتیب عملکرد ضعیفی ارایه کرده و در مقابل بهرهگیری اقتدارگرایان از قانون سازیهاى غیر قانونی و ساختارهای نامریی قدرت، مضطرب و مردد، به اصطلاح «جا خالی» دادند!
به نظر می رسد اگر «خاتمی» به اندازه نمایندگان به تعداد انگشتان دو دست چون «نمایندههای اصفهان» در برخی مقاطع از خود هزینه می کرد و نمایندگان نیز به اندازه «جنبش دانشجویی»، از خود مایه می گذاشتند، اکنون برخی دوستان مانند جناب آقای «شمسالواعظین» که هنوز به درستی دغدغه اصلاحات دارند، چنین شتابزده و با چشم پوشیهای بسیار «هاشمی رفسنجانی» را منجی نمییافتند و نامزد شایسته اصلاحاتش نمیخواندند.
به هر تقدیر، هر چند اصلاحات نتوانست ساختار دولت را دگرگون و بازسازی کند و دولت اصلاحات به ویژه در دومین دوره ریاست جمهوری خاتمی تنزل یافت، اما اصلاحطلبان واقعی بر «ساختار جامعه» تاثیرگذار بودهاند. هم آنان که بیشترین هزینهها را پرداخت کردند همان رای دهندگان، دانشجویان، روزنامهنگاران و بخشی از روشنفکران اصلاح طلب.
اما جنبش اصلاحطلبی تا همیشه تاریخ زنده است. چنان که «اصلاحات» با استقرار کامل «دموکراسی» نیز نخواهد مرد. بلکه پس از آن مراقب خواهد بود تا ظهور دوباره «استبداد» را به جامعه گوشزد کند! اصلاحات زنده است، هرچند در خواب فرورفته باشد .اما «انقلاب» برای همیشه مرده است و آنان که «شکست اصلاحات» را اعلام می کنند، یا در فکر تداوم «انقلاب» پیشین اند و یا تدارک «انقلاب» نوین که بر حسب تجربت قدیم و معرفت جدید هر دو گزینه مردود است!