اشد مجازات
ــــــــــــــــــــــــ
پارسا صائبى
با مطلبى که در وبلاگ يکى از اعضاى حلقه ملکوت خواندم به عنوان يک خواننده و فردى بيطرف متعجب و حيران شدم. گويا آقاى داريوش محمدپور از بحثهاى در گرفته در مورد ترور ونگوگ دلگير شده است. نمىخواهم وارد جزييات و حواشى آن بحث ها شوم. چه اگر کسى در اين بين چند تا ناسزا و فحش شنيده قطعا به روايت آرشيو هاى موجود خودش چند ناسزا و چند توهين در زرورق پيچيده شده حواله جوانب ديگر کرده است. اما آقاى محمد پور در حاشيه اين جنگ قلمى طى نامه اى رسماً يکى از اعضاى حلقه ملکوت را از آنجا اخراج کرده اند. به تعبير خودشان «صاحبخانه» به «مستاجر» مهلت داده که آنجا را ترک کند.
آيا از نظر حقوقى اين کار مجاز است؟ از ظاهر امر چنين بر مى آيد که بله، چون تمام وبلاگ هاى حوزه قلمرو جناب «صاحب ارض ملکوت» در دامنه نام سايت ايشان قرار دارد و تمام اين وبلاگ ها سرويس فنى و ميزبانى صفحاتشان را از آنجا مى گيرند. اما سوالى دارم که باز از جهتى حقوقى و در عين حال اخلاقى است گيرم که نويسنده اى از اين حلقه، در نوشته خود مسلمانان را «وحشى» بخواند. (اين اتهامى است که داريوش.م يا همان «صاحب ارض ملکوت» به خانم حميرا طارى نويسنده وبلاگ «خيال تشنه» زده است. ما به عنوان خواننده آن وبلاگ ها از صحت آن خبر نداريم و داريوش.م هم شاهدى بر ادعاى خود قرار نداده است.) اصلاً فرض کنيد که ايشان چنين مطلبى را در وبلاگ خود نوشته است. آيا سطحى بودن اين حرف آشکار نيست؟ وحشى بودن مسلمانان يک حکم کلى و بىپايه است است که آشکارا از نظر منطقى پذيرفته نيست. اين حرف فرق دارد با اينکه بگوييم بعضى از مسلمانان تندرو وحشى هستند. ( که آنهم محل چون و چرا است و البته حرف بى منطقى هم نيست.) در هر حال کسى آمده و حرفى کلى زده و نظرى داده. قطعا اين حرف مشمول توهين به مقدسات هم نيست. (حتى اگر هم به فرض محال کسى توهين به مقدسات کند بنا بر رويه منابع چهارگانه فقه شيعه، «خفه کردن» و «زبان بريدن» و «قلم شکستن» و «حکم تخليه دادن» راه حل اوليه نيست.) سوال اين است که اين مجازات شديد و توهين آميز (شديد ترين مجازاتى که آقاى محمد پور مى توانست انجام دهد) متناسب با کدام جرم است؟ آزادى بيان چه مى شود؟ «مدارا و مديريت مومنان» کجا رفت؟ تساهل و تسامحمان چه مى شود؟ اگر اهل آياتيم «مروا بالغو مروا کراما» را چرا فراموش کرديم؟ مگر وبلاگ ملکوت مزين به اشعار عرفا و مهربانان اين ديار نيست؟ مگر هزار دستان ايران شجريان نازنين آنجا هنرنمايى نمى کند؟ مگر رايت حافظ سراينده «ار خصم خطا گفت نگيريم بر او» را بر نيفراشته ايد؟ تلخى و ترشرويى و سختدلى و قشرىگرى به کدام يک از اينها مى ماند؟
از صاحب ملکوت سوالى ديگر دارم، (فضولى است اما چه کنم) چرا دعوت مى کنيد که بعد اخراج کنيد؟ چرا در ملکوتتان خود را آزادانديش مىناميد و مى نماييد و به همه «پذيرش» مى دهيد که بعد آنها را رد صلاحيت و به اشد مجازات در دنياى مجازى محکوم و بلافاصله حکم را اجرا کنيد؟ چرا نوشته هايشان را مىکاويد مبادا چيزى خلاف ذائقه شما نوشته باشند و بعد آنها را به شديدترين وجهى مجازات مى کنيد؟ خوب برادر عزيز «هسته هاى گزينش» راه بيندازيد و نهايتاً «صلاحيت» ها را پيشاپيش «احراز» کنيد. چه اشکالى دارد دوست عزيز تابلويى بزنيد و بنويسيد هر کس که با اسلام و مسلمانان - که همه رحمانى و بهشتى و مصفا و بى عيب هستند! - کوچکترين مشکلى دارد وارد نشود.
اين چند سطر را براى جنجال آفرينى ننوشتم که اهل اين کار نيستم و سخت به موضوعات ديگرى که شايد از نظر حقير مهمترند - آنهم در اين فرصت هاى اندکى که همه براى مطالعه و انديشيدن داريم- علاقمندم اما به عنوان يک خواننده حلقه ملکوت لازم ديدم که نظر خود را مکتوب کنم و به ضربه زدن به آزادى بيان از جانب مدعيان آن اعتراض داشته باشم. من با اين فکر بد مخالفم و به عملکرد آقاى داريوش محمدپور انتقاد دارم. همين!