کاريکلماتورهاى زهرمارى
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمين راد
با سرعت تمام زندگی مىکنيم تا يک چيز را بدانيم: تاريخ مرگمان را.
مىگريزيم از مرگ و اما فقط تاريخش برايمان مهم است.
براى همسايه حق است. براى ما ناحق!
آن کس که از فاصلهى 150 ميليون سال نورى به زمين مىنگرد، موجوداتی را مىبيند که قد يک چشم به هم زدن عمر میکنند.
نماز ميت نماز تنبلهاست. نه وضو میخواهد و نه لازم است کفشت را در بياورى. حتى نمىخواهد خم بشوی!
مرده را نبايد منتظر نگاه داشت. فرشتهها منتظرند تا بعد از نماز ميت کارشان را شروع کنند.
عزرائيل سرگيجه گرفته از بس که زمان مرگ آدمها را خدا تغيير مىدهد.
عزرائيل براى کمک به رونق اقتصادی زمين بخشى از کار خود را به بخش خصوصی واگذار میکند. از شرکتهای فعال در زمينهى مرگ تقاضا مىشود پيشنهاد خود را براى شرکت در مناقصه به دفتر شرکت عزرائيل و شرکا ارسال کنند. حداقل 10 سال سابقهی ديکتاتورى و انجام 50 قتل (ترجيحا زنجيرهاى) الزامى است.
به يک نرمافزار براى مديريت پروژههاى مرگ نيازمنديم. شرکت مرگمداران دريادل.
عزرائيل با اضافهکارىهاى بم يک زانتيا خريده است.
عزرائيل فرشتهى وصل است. قديس والنتين فرشتهها!
عزرائيل موقع کار هميشه لبخند بر لب دارد تا رضايت مشترى را جلب کند.
با يک بار امتحان خدمات عزرائيل مشترى دايمى او خواهيد شد!
بعضى لبخندها از صد تا فحش بدترند.
وصيت کردم کفنم را از پشمشيشه بدوزند تا زير خاك سرما نخورم.
وصيت کردم سر يک کوه پربرف دفنم کنند تا آتش بر من اثر نکند. وقتى مردم آتشفشان شد.
آن قدر دروغگوييم که مىگوييم: الهى بميرم راحت شم!
من منتظر مرگم. اما تا وقتى قرار نباشد بيايد.
سخت مرگ را انتظار مىکشم تا از آن فرار کنم.
مرگ هميشه از جايى مىآيد که اصلا انتظارش را ندارى.
مدعى به منشىاش مىگويد: اگر عزرائيل كارم داشت بگو جلسه است!
چون فرشتههاى شانههاى چپ و راستم خسته شده بودند، دم عزرائيل را ديدند تا کارم را تمام کند. حالا رفتهاند مرخصى جزاير هاوايى.
متاسفانه بعد از مرگم فهميدم فرشتهى شانهى راستم دودره باز بوده است. حالا تا معلوم شدن نتيجهى اعتراض مجبورم در جهنم بمانم.