حجاب اکبر
ــــــــــــــــــــــ
نيما قديمى
دانشمندان بزرگ هميشه و بيش از ديگران به بيکرانى آنچه نميدانند معترفند واين از سرفروتنى و تعارف نيست. تو گويى برايند تلاش انسان براى علم آموزى دانستن اينست که نميداند. مثل شخصى که گوهرى يافته و خود را ثروتمند ميداند ولى چون به معدن اصلى برسد، و به ناتوانى خود در خالى کردن کانيهاى گرانبهاى آن پى ببرد؛ احساس فقر و ندارى کند. ولى اينطورنيست!
جهان انبانى از سوالهاى از پيش نوشته نيست که ذهن به توشه گيرى ازآن براى پاسخگويى بپردازد. برعکس اين ذهن است که همچون فانوس در جهان تاريک نورمى پراکند تا بازتابش را ببيند. صد البته آنچه دربازتاب مى بيند نمودى از واقعيت است ولى انسان اگر با نورقرمزبه کاوش رود همه چيز را قرمز مى بيند واگر با نور آبى، آبى مى بيند. حتى اگربا نورسفيد برود بازهم آنچه مى بيند به زاويه و شعاع تابش نوربستگى دارد. درواقع پيشرفت علم يافتن پاسخهاى بيشتر نيست؛ که طرح پرسشهاى جديد است که خود پرسشهاى بيشترى در پى دارند. دورى که پايانى بر آن نيست. شايد ازهمين روست که عارفان علم را حجاب اکبر مى نامند!
در اينجا بحث برسرمعيارهاى درستى يا نادرستى بازتابها نيست بلکه ميخواهم توجه را به منبع نور جلب کنم؛ نورى که انسان -به عنوان آفريننده علم و دانش ونه کاشف آن- به پيرامون مى پراکند. تفاوت انسان با فرشتگان هم درهمين نکته است که سبب خليفه لله و مسجود فرشتگان بودن او ميشود. اما انسان ازآسمان به زمين رانده شده است و از اينرو آنچه مى آفريند انسانى و تحت تاثيرعوامل زمينى از جمله تمامى مولفه هاى سازنده فرهنگ و تمدن بشرى است که شامل علم و باورهاى فلسفى و مذهبى جامعه نيز ميباشد.
اينکه جنتى در نماز جمعه گفته بود کتابهاى درسى ما بايد رنگ وبوى اسلامى پيدا کند، لطيفه است ونشدنى،اما از آنجا که دين ازمهمترين مولفه هاى الگو مى باشد، اگرعلم درجهان اسلام پيشرفت ميکرد مسيرى متفاوت از آنچه درغرب پيمود مى پيمود. ولى اکنون همين علم غربى بزرگترين مولفه تمدن بشرى است و خود رنگ و بوى علم را و نياز ها و زندگى ما را تعيين ميکند.