از جنوب تا غرب، از شرق تا شمال
ــــــــــــــــــــــ
نیما قدیمى
سالهاست غرب به عنوان نماد نوگرایى توجه همگان را حتى مخالفان، به خود جلب کرده است. بسیارى در اندیشه وام گرفتن ارزش هاى غربى چون آزادى هستند، بىآنکه سختى راهى را که آنها پیمودهاند پذیرا باشند. جالبتر کسانیکه با دیدن گرایشهاى پسا نوگرایى، راه نپیموده را غنیمت مىشمرند که غربیها هم به حقانیت ما پىبردهاند! غرب اما از مسیرهاى پر سنگلاخى گذر کرده تا به این پایه از تمدن و پیشرفت رسیده است. آنها دست خدا را نه تنها از علم که از حقوق هم کوتاه کردند. آنها ارزشهاى سنتى را وارونه کردند. سودطلبى و جاهطلبى که لازمه توسعه اقتصادى و سیاسى است بنا بر آموزه هاى صوفیانه مشرقیان از مذمومترین خصایص اخلاقى هستند. اصلاح طلبان سنگ آزادى بیان غربى ها را به سینه میزنند، حال آنکه مخالفان خود را با عنوانهایى چون جاهطلب و سودجو به باد ناسزا می گیرند.
اما آزادى بیان براى چه؟ برای فریاد بر ستمگران و رهایى از بیداد آنها؟ و یا مهمتر از آن براى تبادل دانستهها و آیا لازمه آن آسایش و آسودگى از نیازهاى نخستین نیست؟ و آیا گسترش کار و ثروت و به دنبال آن رفاه، پیش زمینه آن نیست که مردم مجال مطالعه و تفکر داشته باشند، تا حرفى براى گفتن باشد و آنگاه شعار آزادى بیان سر دهند؟ آیا راه رسیدن به غرب از شمال نمیگذرد؟ چرا ملت ما پس از یکصد سال هنوز به دنبال آزادى است و این معشوقه زیبا رو هر بار جز چند روزى روى خوش نشانمان نداده؟ هر بار ما بودیم و معشوقى که به نیم نگاهى دل ما را مى برد و به اشارتى گرفتاردژخیمى دیگرمان میکرد و میرفت؛ تا باز دل که را ببرد! و باز ما بودیم و زندانبان بیرحمى که از زیباییهاى روى دوست برایش میگفتیم، که دوستش داریم! بیفایده.
اما توسعه اقتصادى هم با آموزه هاى صوفیانه سر سازش ندارد. نه تنها نباید ذم دنیا طلبى کرد که دنیا طلبى را ارج باید نهاد. سود طلبى و ثروت اندوزى لازمه پیشرفت است؛ اگرهم گناه است، شیرین است. ما یکبار تاوان این گناه را داده ایم و آن گاهى بود که از آسمان به زمین رانده شدیم! راه برگشتى نیست؛ از این مرحله باید گذشت اگر هواى آسمان داریم!
مادام که جاهطلبان را از بدان میدانیم، راهى براى توسعه نداریم. هم ازین دیدگاه است که نمیپذیریم امام حسین هم به طلب حکومت قیام کرد. على هم سالها در انتظار حکومت بود تا روزیکه مردم سراغش رفتند. اینها البته به معنى تجویز حکومت دینى نیست بلکه به معنى مذموم نبودن جاه طلبى براى دینداران است.
غرب اگر آزادى و دموکراسى دارد بواسطه اینست که زمینى بودنش را پذیرفته است. و پس از بهره گیرى از نعمتهاى زمینى حال که فراغت لازم را پیدا کرده سراغ معنویت و مولوى میرود؛ که:
آدمى اول حریص نان بود
زانکه قوت و نان ستون جان بود
چون به نادر گشت مستغنى ز نان
عاشق نام است و مدح شاعران