زنگ انشا
ــــــــــــــــــــــ
نیما قدیمى
موضوع انشاى همیشگى یادتان هست؟ «علم بهتر است یا ثروت» و جواب همیشگى که پول اگر چه خوشبختى نمىآورد، آسایش مىآورد. حالا یه موضوع جدید: فقر بدتر است یا ثروت؟! نه؛ سر کارى نیست. منظورم اینست که ناهنجاریهاى اجتماعى و اخلاقى ناشى از فقر بیشتر است یا ثروت. به عنوان مثال رابطه فقر و فحشا مهمتر است یا ثروت و بى بند و بارى؟
اگر نمیگویید چرا سیاسى شد، همین اصولگران خودمون به سیاستهاى هاشمى اعتراض میکردند که با مانور تجملات باعث گسترش بى بند و بارى شده است و از طرفى خودشون میگویند بىتوجهى به معیشت مردم باعث فقر و اشاعه فحشا شده است.
شاید بتوان نتیجه گرفت که انسان در هر صورت سراغ بى بند و بارى و فحشا میرود. مثل مواد مخدر که بین دارا و ندار معتاد دارد. از عوام تا علما همه گرفتارند؛ از آدم عادى تا دکتر و مهندس و آخوند و وکیل و استاد دانشگاه. هیچ مرجع تقلیدى هم که بطور قطع حرام نکرده، برعکس الکل که حرام است و ۸۰ ضربه شلاق دارد. با اینحال اگه برى داروخونه بگى الکل میخواى میگه میخورى یا میبرى. نقطه سر خط.
درسته که فقر، بعضى زنها و دخترها را خیابانى میکند ولى خداییش هر زن خیابانى چند تا مشترى خیابانى داره؟ که تازه بیشتر شون مرداى پولدارن. چرا آن خانوم طراح عفاف به جاى چند تا زن خیابانى چند تا مرد خیابانى را اعدام نمیکنه؟ چطوره جریمشون کنیم یا اصلن مالیات بگیریم. صیغه که هست؛ میگیم محضریش کنن، مالیاتشم بدن. از محل این مالیات به زنهاى بى بضاعت کمک میکنیم تا به خودفروشى کشیده نشن -نقض غرض- اصلن علماى علم اقتصاد معتقدند بازار باید آزاد باشه و با مکانیسمهایى مثل مالیات، یارانه براى اقشارى که توان رقابت ندارند تأمین شود. البته ما ملت که راه فرار از مالیات را بلدیم. یه فامیل دارم خیلى حزبل، ازون خرپولا. سهم امامش رو میده به خامنهاى. ولى هزار دوز و کلک سوار میکنه که مالیات به شهردارى نده. اونم نه زمون کارگزاران از خدا بیخبر، زمون همین حزب اللهىنژاد. خوب تا وقتى نفت داریم، همه باهم میخورند به ما هم چیزى نمیدن. نقطه سر خط.
اصلن مگه اعدام نقش بازدارندگى داره. خفاش شب نبود. اعدامش کردیم بیجه پیدا شد. اینم اعدام کنیم یکى دیگه. باید ریشههاى جرم را بشناسیم. یک جوان دیپلمه بیست و چند ساله که اولش یه کار و کاسبى خوبى داشته ولى چون رانت بعضیا کلفت تر بوده زدن ورشکستش کردن، آبروشم رفته، خوب میخواد بره اونور آب یه کارى پیدا کنه. حالا مى خواسته یه هواپیما هم بدزده، باید اعدامش کنى بره. نمیگى فقر باعث ماجرا شده یا ثروت از ما بهترون که زدن ورشکستش کردن. از همینجا نتیجه میگیریم که اگه رفته بود درسشو خونده بود، کار به اینجاها نمیکشید. پس البته علم بهتر است تا فقر. نقطه…
زنگ کلاس خورد. بقیش برا جلسه بعد.